« آخوند جهنمی | راز لقب كليم الله براى موسى عليه السلام » |
ردپای شیطان
نوشته شده توسطرحیمی 7ام آبان, 1391حاج آقا گفت: امّا چي؟
- اين روزها نه وضوهام نه نمازهام، هيچكدام، «به دلم نمينشينند». يك حسي به من ميگويد، تكرار كن تا عبادتت كامل شود و فردا «احساسگناه» و «عذاب وجدان» گريبانگيرت نشود. به همين دليل، دوباره اعمالم را به جا ميآورم تا خدا از من راضي شود. حاج آقا قرآن را بست و بوسيد و كنار ياسر چهار زانو روي زمين نشست و گفت: با يك داستان چه طوري؟
لبخندتلخي زد و گفت بفرماييد.
«وه كه زيبا و باشكوه بود. همه فرشتهها در صفوفي منظم در برابر فرمان خدا تسليم شدند و مقابل حضرت آدم پيشاني خشوع بر مُهر اخلاص گذاشتند. منظرهاي بسيار حيرتانگيز و تحسينبرانگيز بود. به قدري كه زبانسخنرانان و قلم نويسندگان تا به امروز نتوانستهاند به قلهروصفش صعود كنند و هيچ پرندهي خيالي نتوانسته همه ابعادش را بر بوم انديشهاش بکشد. سراسر عرش را سكوت معنوي فراگرفت. در اين ميان شيطانِ شيدا همچنان تمام قد ايستاده بود. نگاهي به ملكوتيانِ گوش به فرمان ميكرد و نگاهي به عظمت خدا. به او امر شد تو هم در برابر جانشين من، سر احترام به زمين بندگي بگذار. غُل غرور و زنجير كبر تاب و توان هركار مثبتي را از او گرفته بود. به دست و پا افتاد، شروع كرد به چك و چانه زدن. نداي رحماني را شنيد: در يك كلام، اگر خواسته يا حرف حسابي داري، شفاف بگو؟
خدايا! من غافلگير شدم. من گُلواره كجا و آدم گِلواره كجا؟ به من يك «فرصتي» بده؛ مرا از اين تكليف معاف كن تا چنان عبادتي در محراب كبريايات كنم كه همه جن و انسان تا قيامت، انگشت حيرت به دهان گيرند و از«فكر انجامش» فرو مانند. قبولِ؟ و خداوند به او گفت: تو از يك معناي دقيق عبادت غافلي:
«عبادت چيزي است كه من، خدايتو، ميخواهم نه آن چيزي كه تو،بندهي من، ميخواهي»
ياسرجان! من عمداً به خاطر تو و امثال تو، مدتی شب است بعد از نماز دربارهي اين كه «كثيرالشك»، «حرام» است به شكّش اعتناء كند گفتگو ميكنم بعد دست ياسر را در دست خود گرفت، كمي فشرد و گفت: ياسر جان! مراقب باش شيطان براي تو با «دانهي بندگي» «بند و كمند بيچارگي» پهن كرده است. قبل از اين كه كمرت را به زمين داغ رسوايي بخواباند، در «باشگاه خودپايي» خودت را براي كُشتي با او آماده كن. عزيزمن! خدا خودش گفته نميخواهم شهد دينم را با سختگيري دركامتان تلخ كنم. به همين دليل به ما دستور داده است كه اگر زياد داري شك ميكني، بيخيال شك باش و به شكّت اعتنا نكن. و «هديه»ي آسان گرفتن بر تو را از خدا قبول كن و شاكر باش. با سنگِ «چهار قل» و سلاحِ «لااله الاالله او را بران. مراقب باش به اسم عبادت سرت كلاه نگذارد و خطاي شيطان را تكرار نكني؟
ياسر جان!«كسي كه جغد راهنمايش باشد راهبريش بهسوي خرابههاست». هر كسي متناسب با شرايط جسمي و روحي خود تكليف مخصوص به خود را دارد. اگر تو عملت را تكرار كني مثل اين است كه در سفر بگويي خدايا نماز چهار ركعتي كاملتر است من به دلم نمينشيند و نماز چهار ركعتي بخواني. حاج آقا حرفش كه تمام شد در چشمهاي اشكبار ياسر نگاهي كرد و گفت تلاش كن من هم دعات ميكنم تو اين مبارزه كم نياري بعد عبايش را به دوش انداخت و رفت.
او رفت ولي سخنان منطقياش مهمان ذهن ياسر شد.
نیش ها و نوش ها/ محمد حسین قدیری
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...