« حدیث پیامبراکرم(ص) در مورد امام حسین(ع ) | برجسته ترین ویژگی های امام حسین علیه السلام » |
زبباترین اشعار ویژه ورودیه کربلا در دومین شب محرم
نوشته شده توسطرحیمی 20ام شهریور, 1397شاعران آیینی کشورمان هر کدام به یاد عزای سالار شهیدان (ع) و یاران وفادارشان ابیاتی را سرودهاند در آستانه روز دوم ماه محرم الحرام، شما می توانید اشعار ویژه ورودیه کاروان حسینی به سرزمین کربلا را در اینجا بخوانید.
شعر «جواد محمد زمانی» ویژه شب دوم محرم
کاروانی ز خویش کرده سفر
در قیام، آیههای مصحف صبح
در سجود، آینه برای سحر
همه در دشت تازهتر از گل
همه در باغ، میوهی نوبر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیله هاجر
آری از دودمان ابراهیم
کعبه دل، بت شکن، به دوش تبر
هر یکی در مقام خود ساقی
هر یکی درمرام خود ساغر
در دل و جان کاروان اینک
میتپد این نهیب، این باور:
نکند شوکران شود معروف
نکند نردبان شود منکر
مرحبا بر سلاله کوثر
هان فصل لربک وانحر
در نزولش زمنبر ناقه
خطبه خوان حماسه آن، خواهر
شد عصا شانه علی اکبر
پای عباس پله منبر
تا نباشد ز بیم آشفته
خواب آرام چند تا دختر
پای عباس میشد بالش
دشت احساس میشود بستر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنه عشق بود و پهناور
ناگهان در هجوم باد فراق
کنده شد برگههایی از دفتر
کاش دستان باد میشد خشک
کاش میشد گلوی گل ها تر
نکند علقمه، عمو را کشت
که پدر میرود خمیده کمر
کیست مردی که میرود میدان
که ندارد به جز خودش لشکر
و زنی روی تل برای نبی
صحنه را میشود گزارشگر
که بیا جای بوسههای شما
شده سرشار بوسه خنجر
میبرند از تن حسین تو جان
میبرند از تن حسین تو سر
آیههای کتاب آغوشت
دارد از فوج زخم زیر و زبر
آن طرف صحنه شگفتی هست
نه! بسی صحنه هست شرم آور
رفته از پای دختری خلخال
رفته از دست مردی انگشتر
میرود کاروان به کوفه و شام
میکند سمت قتلگاه گذر
میرود کاروان، ولی خالی است
جای عباس و قاسم و اکبر
آخر داستان، ولی این نیست
مانده پایان خوب قصه اگر ….
شعر «امیرفرخنده» ویژه شب دوم محرم
کاری بجز گریه ندارم بیش از پیش
باز این لبم نام شما را دم گرفته
این روزها دلشوره دارم مثل هرسال
هر شب گریزی میزنم تنها به گودال
اینکه نباشد دستم از ماه تو کوتاه
امسال بین روضه جانم را بگیری
مارا سیه پوش غم و ماتم ببیند
ماهی بجز ماه محرم را نبینم
ما را برای نوکری آماده کرده
راه حسین ابن علی را راه ما کن
او تشنه بود، اما دو عالم تشنه اوست
شعر «وحید قاسمی» ویژه شب دوم محرم
دلشورهای افتاده در جانم برادر
غمگینم و سر در گریبانم برادر
حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی است
مبهوت سِحر این بیابانم برادر
یک دشت مرد اجنبی دور و برماست
اینجا مزن خیمه، هراسانم برادر
در کاروانت دختران بی شماری است
میترسم از آینده؛ حیرانم برادر
جایی برای بازی طفلان تو نیست
دلواپس ِخار مغیلانم برادر
صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است
خشکیده لبهای غزل خوانم برادر
دست دخیل خارهای ِدشت رفته
سمت ضریح پاک ِ دامانم برادر
بادی جسارت کرد و خلخالم تکان خورد
تشویش دارم؛ دل پریشانم برادر
آن نامههای بار اُشتر را نشان ده
با حُر بگو در کوفه مهمانم برادر
با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد
مظلومهی معروفِ دورانم برادر
از کودکی با درد چشمم خو گرفتم
در گریه کردن، پیر کنعانم برادر
شعر «مهدی رحیمی» ویژه شب دوم محرم
روی دوشش ستارهای پیداست
مشک بر روی شانۀ عباس
لب دریا کنارهای پیداست
این طرف غیر خار در دستی
وایِ من سنگ خارهای پیداست
آن طرف حنجری عطش آلود
در پسِ گاهوارهای پیداست
این طرف با سه شعبههای خودش
روی اسبی سوارهای پیداست
آه از توی گودی گودال
سر دارالامارهای پیداست
اگر این نیزهها اجازه دهند
بدن پاره پارهای پیداست
خاک این دشت سربلند شده
روی پایش اگر بلند شده
کاروانی ز دور میآید
آه از هر جگر بلند شده
چهرۀ ماهتاب این لشکر
روی دست قمر بلند شده
به قد و قامت علی اکبر
چشم نیزه نظربلند شده
وای تیر سه شعبهای انگار
روی پاهای پر بلند شده
روی زانو نشسته حرمله و
روی دستی پسر بلند شده
سمت هرکس حسین در نقشی
گه عمو گه پدر بلند شده
این خمیده سه ساله کیست مگر
مادر از پشت در بلند شده
نجمه گوید که قد قاسم من
از چه اینقدر بلند شده
روی دست تو اکبر از پا؟ نه
از میان کمر بلند شده
لحظۀ اضطراب نزدیک است
لحظهای که عمو به خود میگفت:
مشک بردار آب نزدیک است
بی گمان بین آب و شش ماهه
لحظۀ انتخاب نزدیک است
لحظۀ رو گرفتن ارباب
از نگاه رباب نزدیک است
آه خفاشهای بی مقدار!
کشتن آفتاب نزدیک است
لحظههای کشیدن دست و
روسری و نقاب نزدیک است
شعر «علی اکبر لطیفیان» ویژه شب دوم محرم
با احتیاط لالهی ما را پیاده کن
عباس جان، سه سالهی ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
با احتیاط تا که نیفتد ستارهای
میترسم آنکه گیر کند گوشوارهای
چشم مخدرات به سمت نگاه تو
دوشیزه گان محترمه در پناه تو
باحوریان رفته به زیر نقابها
یک لحظه روبرو نشدند آفتابها
این حوریان عزیز خدایند و بس، همین
این دختران کنیز خدایند و بس، همین
این دختر علی ست که بالش شکستنی است
ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است
از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش
عباس جان مراقب این با حجاب باش
این دختران من که بیابان ندیده اند
در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند
یک لحظه هم ز خیمهی طفلان جدا نشو
جان رباب از دم گهواره پا نشو
توهستی و اهالی این خیمه راحتند
در زیر سایه ات همه در استراحتند
توهستی و به روز حرم شب نمیرسد
چشم کسی به قامت زینب نمیرسد
یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند
احساس میکنم همه دلواپس هم اند
احساس میکنم که جوابم نمیدهند
با آب آب گفتنم آبم نمیدهند
راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست
از سنگها شکستن دندانم آرزوست
من راضیم به پای خدا دست و پا زنم
با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم
اگر به روی نی سر ِمن نیز رو شود
تا که مقام خواهر من نیز رو شود
جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا
این جام را الست گرفتیم ما دو تا
میخواستیم عبد شدن را نشان دهیم
پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم
…با احتیاط لالهی ما را سوار کن
زینب بیا سه سالهی ما را سوار کن
با احتیاط خسته شدند این ستارهها
این گوش پارهها سر گوشوارهها
شعر «یاسر مسافر» ویژه شب دوم محرم
این حس در دل خفته باطل نیست ارباب
حس غریبی در دل من پا گرفته
طوفان زده آرامش دریا گرفته
در خواب دیدم آتش افتاده به جانم
بر نیزه هاشان می برند روح و روانم
من خواب دیدم که همه گرگان صحرا
افتاده اند بر جان تو ای جان زهرا
میبینم اینجا شمر و خولی و سنان را
شمشیر و خود و نیزه و تیر و کمان را
من خواب دیدم همسرت قلبش کباب است
بر روی لب هایش صدای آب آب است
ترسم برای تشنگی کودکان است
از حنجر طفل تو از تیر و کمان است
میشد که برگردی مدینه کاش ای کاش
حالا که خیمه میزنی نزدیک شطّ باش
فرم در حال بارگذاری ...