« دعایی در ادای قرض از حضرت صادق علیه السلام | از كجا شروع كنيم؟/ تهذيب نفس نوعى جهاد است. » |
عوامل تصفيه تفكر اسلامی
نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394
« وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُمْ شَهِيدًا » (البقرة/143)
و بدين گونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
آبی كه از سرچشمه بيرون می آيد ديده ايد كه چقدر صاف و پاكيزه است. همين آبی كه اينقدر پاكيزه است همينكه در بستری قرار گرفت ، در مجرائی قرار گرفت و به اصطلاح در جوئی جاری گرديد ، تدريجا ممكن است آلودگيهائی پيدا كند ، آلودگيهای محسوس و آلودگيهای نامحسوس .
آلودگيهای محسوس مانند خاك و گل است كه داخل آب بشود يا آب از جائی بگذرد كه در آنجا مثلا گوسفندی باشد و با پشگل گوسفند مخلوط شود كه در نتيجه رنگ آب عوض میشود . اين آلودگی محسوس است . ممكن است آلودگی نامحسوس داشته باشد يعنی وقتی كه به آن آب نگاه میكنيد میبينيد صاف و زلال است . آنچه به چشم ديده میشود گوئی با سرچشمه فرقی نكرده است . ولی اگر يك نفر خدای ناخواسته مثلا به وبا مبتلا باشد و در جوئی كه مردم شهری از آن استفاده میكنند غوطه بخورد ، ممكن است مردم آن شهر اين مرض را پيدا بكنند در صورتی كه در آب چيزی ديده نمیشود ولی ميكروبهای ريز ذره بينی كه فقط با چشم مسلح میتوان آنها را ديد ، داخل آب شده و آن را آلوده كرده اند. متقابلا باز ممكن است دستگاههای تصفيهای وجود داشته باشد كه اين آب آلوده را تصفيه كند.
عين اين حالت در امور معنوی وجود دارد يعنی يك سرچشمه معنوی كه در روز اول صاف و پاك است و آلودگی هم ندارد تدريجا كه در بستر افكار ديگران قرار میگيرد و نسلی بعد از نسلی آن را به دورههای بعد منتقل میكنند ، اين امكان وجود دارد كه آن جريان معنوی يك آلودگی محسوس پيدا كند كه ديده بشود و يا يك آلودگی نامحسوس پيدا بكند كه فقط علما يعنی كسانی كه آلات ذره بينی دارند بتوانند آن را ببينند . و باز همانطوری كه در يك شهر ممكن است دستگاه تصفيهای برقرار كرد كه آب را پاك بكند ، در جريانهای معنوی هم همينطور است .
>بزرگترين جريان معنوی دنيا ، اسلام است.
اسلام كه جريان پيدا كرده است ما میخواهيم ببينيم در اين بستری كه قرار گرفته است در اين چهارده قرن تا به ما رسيده است آيا امكان آلودگی نظير آلودگی آب برای اين جريان معنوی بوده است يا نه ؟
و اگر امكان اين آلودگی بوده است چه جريانهائی در دنيای اسلام به وجود آمده است كه اين آب صاف را آلوده كرده است ؟
قبل از اينكه اين مطلب را عرض بكنم نكته ای را برای شما عرض میكنم :
مردم عامی ، مردمی كه اهل تحقيق نيستند ، هميشه در ميان حوادث ، حوادثی را مهم میشمرند كه از نظر تاريخ مهم باشد . شما از غالب اشخاص اگر بپرسيد جريانهای مهم تاريخ اسلام را بگو ، اولين جريان مهمی كه به ذهنش میآيد حمله مغول است. راست است ، حمله مغول خيلی مهم است هم از نظر خسارات مادی ، از نظر انسانهائی كه كشت و هم از نظر خسارات معنوی ، به اين معنی كه چقدر كتابها و كتابخانهها را از بين برد و علما را كشت. حمله مغول برای دنيای اسلام فوق العاده گران تمام شد . چقدر از علما كشته شدند ، چقدر از مسلمانها كشته شدند ، چقدر شهرها خراب شد !
بعضی از شهرها را چنان از ميان بردند كه اصلا اثری از آنها باقی نماند منجمله شهر نيشابور كه [ چنگيز ] دستور داده بود اصلا ذيحياتی نبايد در اين شهر باقی بماند. اين يك حادثه ای است ، مهم هم هست ولی به همان اندازه كه مهم است خودش خودش را نشان میدهد ، مثل آلودگی محسوس آب میباشد. ولی بعضی از جريانات در دنيای اسلام پيدا شده است كه حجم ظاهريش خيلی كوچك است مانند ميكروب ذره بينی كه به چشم نمیآيد ولی خطرش از حمله مغول اگر بيشتر نبوده است كمتر هم نيست . مثالهايش بماند تا بعد عرض بكنم .
اولا بايد ببينيم برای اسلام يك همچو جريانهائی وجود داشته است يا نه ؟
البته تا حدودی امكان نداشته است ولی از آن حد كه بگذريم امكان داشته .
آن حدی كه امكان نداشته است همان است كه میگوئيد كتاب آسمانی ما قرآن كه ستون فقرات اسلام است تكيه گاه اسلام است . اين كتاب آسمانی محفوظ و مصون و پاك باقی مانده است و هيچ دستی و هيچ قدرتی نتوانسته در خود اين كتاب دخل و تصرفی بكند :
« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (الحجر/9)
بي ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل کرده ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
قرآن را خدا با يك فصاحت و بلاغتی نازل كرد ، با يك معنويتی نازل كرد كه از همان اول در سينهها حفظ میشد ، به علاوه به امر پيغمبر نوشته میشد ، هيچ دستی چه از ناحيه دوستان نادان و چه از ناحيه دشمنان زيرك نتوانست در اين كتاب مقدس تغيير و تبديلی ايجادكند ، و همين است كه حكم دستگاه تصفيه را دارد .
از اين يكی كه بگذريم در ساير قسمتها اين امكان آلودگی بوده است منجمله در سنت پيغمبر اكرم ، دليلش گفته خود پيغمبر ( صلی الله علیه و آله ) است . اين حديث را شيعه و سنی روايت كرده اند كه پيغمبر فرمود :
« كثرت علی الكذابه » ( كافی ، ج 1 ، ص . 62 ) دروغ بندهای به من زياد شده اند و اگر از من حديثی شنيديد آن را برقرآن عرضه كنيد اگر ديديد مخالف قرآن است بدانيد از من نيست و به من بسته اند .
اين را خود پيغمبر در زمان خودشان فرمودند با وجود اينكه هنوز اول اسلام بود . معلوم میشود كه يكعده دروغگو پيدا شده بودند . عده آنها در آن زمان شايد آنقدر زياد نبود و پيغمبر پيش بينی كرد كه در دورههای بعد زياد خواهد شد ، زياد هم شد . در زمان پيغمبر اگر كسی دروغی به پيغمبر میبست برای يك امر كوچك و يك غرض شخصی بود ، میخواست حرف خودش را به كرسی بنشاند كردهاند ولی يهوديها خيلی زياد كردهاند چون اينها مهارتشان در تظاهر فوق العاده است كه گاهی مسلمانها آنها را از خودشان مسلمانتر میدانستند .
شخصی نقل میكرد كه سابقا يهودی بوده است . او دختری داشت . جوانی كه سابقا يهودی بود و مسلمان شده بود از دختر اين شخص خواستگاری كرد و او نمیداد . گفتند چرا نمیدهی ؟
گفت من خودم كه مسلمان شدم تا پانزده سال دروغ میگفتم ، حالا باور نمیكنم كه اين جوان راست بگويد ، برای اينكه هفت سال است كه اسلام آورده است .
اينها همان آلودگيهائی است كه در بستر افكار پيدا میشود . اسلام دستگاه تصفيهای قرار داده است كه با آن میشود اين آلودگيها را پاك كرد . در درجه اول خود قرآن است ، ما بايد بر آن عرضه بداريم . يك دستگاه ديگر ،عقل است كه قرآن عقل را حجت قرار داده است . دستگاههای تصفيه ديگر ، احاديث و سنن متواتر پيغمبر صلی الله علیه و آله يا ائمه است كه يقينی است و جای شك و شبهه در آنها نيست . مثلا ائمه از اين دستگاه تصفيه كه قرآن است چگونه استفاده میكردند ؟ در زمان مأمون خليفه ، يك نهضت علمی پيدا شد .
مأمون مجلس مباحثه و مناظره ، زياد برقرار میكرد و خيلی لذت میبرد چون خودش اهل مطالعه و دانشمند بود ، و به تمام اديان و مذاهب آزادی میداد ، كه مباحثات امام رضا علیه السلام با اصحاب ملل و نحل در همين مجالس مأمون صورت گرفته است . مجالس زيادی مخصوصا راجع به اهل تسنن و تشيع تشكيل میداد . در آن كتاب كه آن شخصيت ترك به نام ” قاضی بهلول بهجت افندی ” به نام ” تشريح و محاكمه ” نوشت كه به فارسی ترجمه شده و بسيار كتاب خوب و نفيسی است ، مباحثه بين مأمون و علمای اهل تسنن
راجع به خلافت نقل شده است . اينها مجالس مناظره ميان ائمه و ديگران فراهم میكردند . گاهی ” هشام بن الحكم ” در مجالس اينها شركت میكرد .
از جمله يك مباحثه شيعی و سنی ميان حضرت جواد كه هنوز طفل بودند و علمای اهل تسنن برقرار شد . در آنجا آن عالم اهل تسنن در حرفهايش احاديثی در فضيلت ابوبكر و عمر روايت كرد . به حضرت عرض كرد شما درباره شيخين چه میگوئيد و حال اينكه ما حديث معتبری از پيغمبر داريم كه فرمود :
« ابوبكر و عمر سيدا كهول اهل الجنه » يعنی ابوبكر و عمر دو آقای پيرمردان اهل بهشتند .
همچنين حديث ديگری نقل كرد كه روزی جبرئيل نازل شد به پيغمبر ، از جانب خدا عرض كرد من از ابوبكر راضی هستم ، از ابوبكر بپرس آيا او از من راضی هست يا نه ؟
حضرت جواد فرمود ما منكر فضيلت ابوبكر نيستيم ولی يك مطلب هست و آن اينست كه همه قبول دارند كه پيغمبر در حجه الوداع فرمود : « كثرت علی الكذابه » دروغگويان بر من زياد شده اند ، و معياری در اختيار قرار داد كه هر حديث را كه از من روايت كردند اول بر قرآن عرضه بداريد اگر موافق قرآن بود قبول كرده و الا رد كنيد . قرآن میگويد تمام اهل بهشت جوان هستند . و اما حديث ديگری كه گفتيد ، خدا در قرآن میفرمايد :
« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق/16)
و ما انسان را آفريدهايم و ميدانيم که نفس او چه وسوسهاي به او ميکند و ما از شاهرگ [او] به او نزديکتريم ما انسان را آفريدهايم و از تمام خطورهای قلبی او آگاه هستيم . پس چطور میشود خدائی كه قرآن او را اينطور معرفی میكند ، از پيغمبر بپرسد كه من از فلان بنده راضی هستم ، تو از او بپرس كه از من راضی است يا نه ؟ !
پس خود قرآن كريم يك مقياس و يك دستگاه تصفيهای است برای آلودگيهائی كه در طول تاريخ پيدا شده است . مايه خوشوقتی ما اين دوسه چيز است . اينست كه كسی نمیتواند بگويد دين شما مثل اديان ديگر در ابتدا هر چه بود ، ولی در طول تاريخ جريانهائی پيش آمد كه آن را فاسد كرد ، همينجور كه الان راجع به دين زردشت اصلا نمیشود به دست آورد كه كتاب اصلی زردشت چه بوده است ؟ نمیشود اساسا فهميد زردشت در چه سالهايی در دنيا بوده است ؟
تا چند سال پيش در وجود يك همچو آدمی شك و ترديد بوده ، هنوز هم باز آنقدرها مسلم نيست كه زردشت نظير رستم و اسفنديار يك شخصيت افسانهای است يا يك شخصيت واقعی . گيرم يك روز تعليمات درستی داشته است . كلمه ” گفتار نيك ، كردار نيك ، پندار نيك ” كه تعليمات نشد . اصلا كوچكترين حرفی كه در دنيا وجود دارد اينست چون به قدری كلی است كه اصلا هيچ معنائی را در بر ندارد ، مفهومی ندارد . هر كسی حرف خودش را نيك میداند ، هر كسی نوع كردارش را نيك میداند ، و همينطور در مورد پندار نيك ، فكر نيك . هر يك از مسلك هائی كه در دنيا وجود دارد مثلا دنيای سرمايه داری يك سلسله حرفها و يك سری كارها و يك سلسله فكرها را میگويد اينها خوب است . دنيای كمونيست روش ديگری را عرضه میدارد . او هم میگويد حرف اينست كه من میگويم . آن مسلكی میتواند در دنيا مسلك شمرده شود كه قناعت نكند به گفتار نيك ، كردار نيك و پندار نيك ، بلكه بگويد گفتار نيك ، و بعد بگويد گفتار نيك اين است ، گفتار خوب را مشخص بكند ، و همينطور كردار نيك و پندار نيك .
در مسيحيگری و يهوديگری هم همينطور است . يگانه دينی كه میتوان در دنيا اصولش را نشان داد كه هيچ دست آلودهای به آن نخورده و پاك مانده است ، دين اسلام است . سر آن را هم عرض كردم . نمیخواهم بگويم در دنيای اسلام هيچ جريان آلودهای پيدا نشده است ، نه ، ولی هر جريان آلودهای كه پيدا بشود ، جريان پاكی در اين دين وجود دارد كه میتواند آن آلودگيها را تصفيه بكند . اولش خود قرآن است . مقياس بزرگ قرآن است . از قرآن كه بگذريم سنت قطعی و متواتر پيغمبر و برای ما شيعيان همچنين سنت قطعی و متواتر ائمه اطهار است . يعنی در ميان اينهمه احاديث مشكوك و مظنون ، احاديث و سنتهای قطعی داريم از پيغمبر و ائمه اطهار . اينها برای ما حجت است ، اينها میتواند معيار و مقياس واقع بشود . ديگر اينكه قرآن كريم از اول عقل را حجت قرار داده است . اسلام عليه عقل قيام نكرده .
اگر چه غلط است آدم اسم اين مردك را جزء سران اديان و اديان منسوخه ببرد ، [ ولی به عنوان مثال ] ” حسينعلی بها ” میگويد كور شو تا جمال مرا ببينی ، كرشو تا نغمه مرا بشنوی . عجب كاری است ! اين چه جمالی است كه آدم بايد كور بشود تا او را ببيند و چه صدائی است كه آدم بايد كر بشود تا آنرا بشنود ؟ ! ولی قرآن میگويد چشمت را باز كن تا جمال مرا ببينی ، گوشت را باز كن تا صدای مرا بشنوی ، فكرت را باز كن تا حقايق مرا درك بكنی ، مذمت میكند آنهائی را كه چشم و گوش و فكر خودشان را بهكار نمیاندازند و يك حالت تسليم و تعبد احمقانهای به خود میگيرند.
قرآن هرگز مردم مسلمان را جز به نام « ايهاالناس ، يا ايها المؤمنون خطاب نمیكند ، نمیگويد اغنام الله گوسفندان خدا ، نمیگويد شما گوسفنديد و مثل گوسفند بايد تسليم باشيد . قرآن تاريخ را با منطق عقلانی تفسير میكند . قرآن نماز را كه ذكر میكند ، فلسفه نماز را هم ذكر میكند . قرآن خدا را اثبات میكند با منطق استدلالی و منطق عقلی . قرآن میگويد :
« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْينٌ لَا يبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف/179)
انبوهی از مردم به جهنم میروند ، آنهائی كه دل دارند و نمیفهمند ، چشم دارند و نمیبينند ، و گوش دارند و نمیشنوند . قرآن خيلی لحن مؤدبی دارد . دو سه جا است كه قرآن زبان به يك تعبيری میگشايد كه تقريبا نوعی دشنام است . يكی آنجائی كه بشر عقلش را ، اين حجت ناطق به قول امام كاظم علیه السلام را به كار نمیبندد . میگويد:
« ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون بدترين جنبندهها در نزد خدا چيست ؟
انسانهائی هستند كه خدا به آنها زبان داده ولی لالند ، گوش داده ولی كرند ، عقل داده ولی تفكر و تعقل ندارند .
اين مقياسها ، مقياسهائی است كه اسلام به دست ما داده است كه ما بتوانيم آزمايش كنيم . حالا ما بايد رسيدگی بكنيم
جريانهائی را كه در تاريخ اسلام پيدا شده است . من امشب خيلی كوشش كردم كه اين مطلب را بفهمانم ، نمیدانم توانستم خوب بفهمانم يا نه كه در دين اسلام دستگاه تصفيه وجود دارد . ولی اين را بدانيد جريانهای آلوده كننده هم از صدر اسلام تا كنون بوده است . ما اگر آن جريانهای آلوده كننده را نشناسيم پس فايده دستگاه تصفيه چيست ؟
اين جريانها از جريان حمله مغول اگر بالاتر نباشد ، كمتر نيست . حمله مغول يك آلودگی محسوس است . ما آلودگيهای نامحسوس هم داريم . ديشب داستان خوارج را عرض كردم . اين داستان تنها يك جريان نظامی نبود كه بعد هم غائلهاش ختم شد و از بين رفت . يك جريان دينی و مذهبی بود ، رنگ مذهبی داشت ، از خودشان فقه ايجاد كردند ، و نمیتوان گفت فقه خوارج در ساير فرق اسلامی اثر نگذاشته است .
جريان ديگری كه اشاره كردم ، جريان اشعريگری است . يك ظاهر پرستی عجيبی در ميان اشاعره بوده كه حد نداشته است . هر حديثی را كه به پيغمبر نسبت میدادند ، میگفتند درست است ، هر جملهای را با هزار قرينه خلاف هم كه بود باز به ظاهرش حمل میكردند . كتاب ” تاريخ ادبيات ” ادوارد براون جلد اول را كه میخواندم ديدم آنجا كه تاريخ عقائد اسلامی مثل جريان اشاعره را نقل میكند ، از يك مستشرق معروف هلندی به نام ” دزی ” كه دنيا هم برايش خيلی ارزش قائل است ، حديثی را نقل میكند كه پيغمبر فرمود :
همانطور كه در جنگ بدر خدا را ديديد ، در روز قيامت هم خدا را خواهيد ديد . من خيلی تعجب كردم ، يعنی چه ؟
بعد گشتيم ديديم اين جمله ای است در كتب كلاميه نه در كتب حديث . تازه آن جمله اينست :
انكم سترون ربكم يوم القيامه كما ترون القمر ليله البدر
يعنی خدا را در قيامت خواهيد ديد همانطوری كه ماه شب چهارده را میبينيد .
آنوقت او خيال كرده است ليله البدر يعنی جنگ بدر . بعد ما باز تحقيق كرديم كه آيا همچو حديثی كه در كتاب كلاميه نقل كردهاند وجود دارد يا نه ؟
در كتب شيعه كه اصلا وجود ندارد ، در كتب اهل تسنن چيز ديگری است و در دست متكلمين به اين شكل در آمده است . در يكی از كتابهای اهل تسنن پيدا كردم . ابتدای حديث اينست : شخصی خدمت حضرت رسول آمد و سؤال كرد چگونه میشود كه همه مردم خدا را در آن واحد ببينند ؟
حضرت فرمود همانطوری كه همه مردم میتوانند ماه را در آن واحد ببينند ، و ماه يك مخلوق است . خدا مافوق اينها است . خدا با همه مردم هست .
ببينيد ! يك حديث وقتی در يك بستر بيافتد ، از صورت اوليه خود به چه صورت در میآيد ! قرآن كه دستگاه تصفيه است ، فورا به داد ما میرسد ،میفرمايد :
« لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»(الأنعام/103)
چشمها او را درنمييابند و اوست که ديدگان را درمييابد و او لطيف آگاه است.
منبع:اسلام و مقتضيات زمان /متفکر شهيد استاد مرتضي مطهري
فرم در حال بارگذاری ...