« واکنش اساتید حوزه علمیه به حاشیه‌سازی برخی رسانه‌ها درباره نماز میت رهبر‌انقلاب برای یار دیرین خوداحکام نماز میت چیست؟ »

فردی یهودی، که با شنیدن فضایل پیامبر صلی الله علیه و آله عاشق او شد

نوشته شده توسطرحیمی 21ام دی, 1395

ذرخا فضایل اهل بیت علیهم السلام را شنیده بود که ندیده عاشق پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام شده بود مثل اویس قرنی که ندیده عاشق پیامبر صلی الله علیه و آله بود. ذرخا در وصیت نامه اش نوشت: اين روستاها و آباديهاى من فداى وصى محمد صلى اللَّه عليه و آله و اهل‏بيت اوست.

 مراسم ایام سوگواری شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها با سخنرانی حجت الاسلام موسوی اصفهانی و مداحی کربلایی نریمان پناهی، کربلایی سیداحسان محسنی، کربلایی امین دائی حسنی، کربلایی مجید پناهی در حسینیه ولایت علی علیه السلام برگزار شد.

در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام موسوی را می خوانید:

حجت الاسلام موسوی

 کثرت دلیل حقانیت نیست

 یک عده در زمان حضرت موسی علیه السلام که حدود صدهزارنفر بودند خدا و حضرت موسی را قبول کردند اما ولایت هارون را قبول نکردند و عده ای هم بودند که حضرت موسی را قبول نکردند خدا در قرآن هر دو دسته را کافر اعلام کرد. بعضی ها می گویند فلان دین و مذهب پیروان بیشتری دارد اما خداوند در قرآن فرموده:

وَأَكثَرُهُم لا يَعقِلونَ1؛ زیاد بودن دلیل حق بودن نیست. از بین پیروان حضرت موسی 30 هزار نفر افراد خالص باقی ماندند.

 در میان آنها فردی به نام ذرخا بود که فضیلتهای پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام را شنیده بود و عاشق آنها شده بود. هرکسی که حلال زاده و حلال خور هم باشد و فضیلت از مولی بشنود یقینا عاشقش می شود چه آن زمان و چه این زمان.

 

نمونه ای از فضایل امیرالمومنین علیه السلام

 فضایل امیرالمومنین علیه السلام خیلی زیاد است من یکی از آنها را بیان می کنم. در زمان حضرت شخصی از دنیا رفت و سه پسر و 17 شتر داشت و می خواستند آنها را میان پسران تقسیم کنند. وصیت متوفی چنین بود: شتران مرا طوری تقسیم کنید که بزرگترین فرزندم نصف انها را و فرزند دومم یک سوم انها را و فرزند کوچکم یک نهم مجموع شتران را به ارث ببرند.
وقتی که بستگانش بعد از مرگ او این وصیت نامه را مطالعه کردند متحیر شدند و به یکدیگر گفتند ما چطور می توانیم این 17 شتر را به این ترتیب تقسیم کنیم؟ و بعد از فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدند به نزد امام علی (علیه السلام ) بروند تا مشکل خود را مطرح کنند. حضرت فرمود: رضایت میدهید که من شترم را به شتران شما اضافه کنم آنگاه تقسیم بنمایم؟ گفتند: چگونه رضایت نمی دهیم. پس شتر خویش را به شتران اضافه نمود و به فرزند بزرگ که سهمش نصف شتران بود، نه شتر داد.   به فرزند دوم که سهمش ثلث شتران بود، شش شتر داد . به فرزند سوم که سهم او یک نهم بود، دو شتر داد . در اخر یک شتر باقی ماند ، که همان شتر حضرت بود.

 شخصی از دنیا رفت، در حالی که دو زن داشت و یکی از آنها پسر زاییده بود و دیگری دختر، چون ارث پسر دو برابر دختر است هر کدام از آنها ادعا داشت که پسر برای اوست. حضرت فرمود: هر دو زن مقداری از شیر خود را بدوشند و وزن کنند، وزن هرکدام که بیشتر بود پسر برای اوست چون وزن شیر فرزند پسر بیشتر از شیر فرزند دختر است. همین اتفاق در مورد دیگری اتفاق افتاد که دو زن ادعا داشتند فرزند پسر برای آنهاست، حضرت فرمود: پسر را می کشیم تا فقط دختر باقی بماند. اما زنی که مادر حقیقی او بود بلافاصله مخالفت کرد و اجازه نداد و گفت من تا حالا دروغ می گفتم. حضرت فرمود: تو مادر هستی و پسر مال توست که حاضر نمی شوی کشته شود. اینها گوشه ای از علم امیرالمومنین علیه السلام بود.

 

ماجرای ذرخا؛ شخصی یهودی که عاشق اهل بیت علیهم السلام شد

 ذرخا این چیزها را شنیده بود که ندیده عاشق پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام شده بود مثل اویس قرنی که ندیده عاشق پیامبر صلی الله علیه و آله بود. یک جایی به نام «مدائن الحكماء» را خرید و جایی بود که مردم مدینه به آنجا می آمدند و شتران و غنائمشان در آنجا چرا مى ‏كردند، او در آنجا چاه آبی زد و کم کم بچه دار، نوه دار و نتیجه دار و … شد و یک قوم بزرگ ذرخایی در آنجا بوجود آمدند.

 ذرخا در هنگام مرگش فرزندانش را جمع کرد و گفت می خواهم وصیت بنویسم. گفت: وصیت من خاص است اول یک صندوق بسازید که درب آن قفل شود و کلیدی نداشته باشد تا آن را باز کنند. صندوقی از جنس طلا ساختند و وصیت نامه را در آن گذاشت و به فرزندانش گفت یک به یک به همدیگر بسپارید تا وقتی برسد که پیامبری می آید و ادعا می کند خاتم پیامبران است، و نشانه هایی دارد:

 یک خاتم انگشتر در انگشتش است و معروف به خاتم الانبیاء است. پسرعمویی دارد که دامادش هم می شود و کنار چاه آب همراه پسرعمویش شام مهمان می شود. خاتمش در چاه آب می افتد و پسرعمویش بدون اینکه وارد چاه شود انگشتر را در می آورد.

 یک جوان ذرخایی مسلمان شد و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: من مسلمان شده ام اما پدرو مادرم مسلمان نشده اند. اگر می شود شما به منزل ما بیایید شما را ببینند مسلمان می شوند. پیامبر صلی الله علیه و آله با امیرالمومنین علیه السلام به منزلشان رفتند و نامه ای آوردند تا حضرت امضا کنند اما خاتم و انگشتر ایشان به چاه افتاد.

 پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اميرالمؤمنين عليه‏السلام را طلب كرد و فرمود: يا على، اين خاتم را از چاه بيرون آور كه حلال مشكلات تو هستى.
اميرالمؤمنين عليه‏السلام كنار آن چاه آمد و گفت: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» و سوره فاتحه را خواند. آب چاه جوشيد و بالا آمد و ديدند انگشتر بر كف آب مى ‏آيد. چون بالا آمد اميرالمؤمنين عليه‏السلام دست مبارك برد و انگشتر را از روى آب برداشت و بوسيد و به دست پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داد و قوم ذرخاى عابد چون اين معجزه را از اميرالمؤمنين عليه‏السلام ديدند وصيت جد خود را به ياد آوردند ولی هنوز کامل ایمان نیاورده بودند تا اینکه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: صندوق را بیاورید.

 قوم ذرخا صندوق را آوردند و گفتند: کلید ندارد، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امیرالمومنین علیه السلام فرمود: خاتم من کلید آن است قل هوالله را بخوان و خاتم را بزن. بعد از باز شدن صندوق و دیدن وصیت نامه سند فدک در آن موجود بود.

علت تسمیه “فدک”

 سند این داستان کتاب “خزينة الجواهر” شيخ على اكبر نهاوندى از زبده الاقارن است. در وصیت نامه ذرخا نوشته بود اين روستاها و آباديهاى من فداى وصى محمد صلى اللَّه عليه و آله و اهل‏بيت اوست. یعنی کل 8 قریه ای که ساخته بود را گفت: فداک یا علی.

 پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم آنها را به فرزند خود فاطمه عليهاالسلام داد و فاطمه عليهاالسلام نيز تسليم على عليه‏السلام كرد اما فدک را دزدیدند چرا؟ دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را کتک می زنی برای فدک؟ دختری که پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: فاطمه اشرف مخلوقات است.

حجت الاسلام موسوی

 

 

 

پی نوشت:

1- سوره مائده آیه 103.

وارث


فرم در حال بارگذاری ...