« خداوند عطش محبت، نصیبتان کند | سوت پایان مسابقه » |
مجموعه اشعار آئینی ویژۀ ولادت امام حسین علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 9ام اردیبهشت, 1396به مناسبت فرارسیدن سالروز میلاد با برکت امام حسین علیه السلام، مجموعه اشعار آئینی ویژۀ این ایام در دسترس مخاطبان قرار میگیرد
ای نور امید یا اباعبدالله
قرآن مجید یا اباعبدالله
با خود خبر شهادتت آوردی
ارباب شهید یا اباعبدالله
***
ای عافیت تمام دنیا دستت
وی عاقبت تمام عقبا دستت
تو زندگی تمام نوکرهایی
پس هر دو جهان شفاعت ما دستت
محمود ژولیده
روز الست، روز ازل، لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق
بودیم گر چه در دل سر گشتگان ولی
کم کم شدیم بین همه آشنای عشق
چشمی میان آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
دستی به روی شانه مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدای عشق
روز الست لحظه ی آغاز عاشقی
ما را خدا نمود اسیر خدای عشق
عکس خدا نشسته بر آئینه هایمان
روز ازل حسینیه شد سینه هایمان
هستی بهانه بود که سرّی بیان شود
مستی بهانه بود که ساقی عیان شود
خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد
تا معنی وجود زمین و زمان شود
با دست غیب وقت ظهورت نوشت عشق
وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود
قلب مدینه می طپد از خاک پای تو
جاروکش همیشه ی این آستان شود
حتی بهشت با سر مژگان رسیده است
تا قبله گاه وسعت هفت آسمان شود
تو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبری
سوگند بر خدا که خداییش محشری
حسن لطفی
تو را آفریده برای خودش
تو را برده تا ابتدای خودش
تو محو خدایی و او محو تو
شده غرق در جلوه های خودش
هر آن جا خدا بوده تو بوده ای
تو را برده او پا به پای خودش
تو را می پرستم اگر میل اوست
به تن کرده بر تو ردای خودش
تو رازق، تو غافر، تو نعم الامیر
نشانده تو را پس بجای خودش
نمازی بخوان تا خدا بشنود
ز لب های سرخت صدای خودش
نه اینکه خدا خون بهایت شده
شد اصلا خودش خون بهای خودش
نه تنها مسیحی که حتی مسیح
بگیرد ز دستت شفای خودش
نگاهت به هر کس که افتاده است
نوشته دلش را گدای خودش
حسین ایزدی
ای که در مقــدم تـو بـاد صبــا گُل ریزد
پیـک شادی به نثارت همه جا گُل ریزد
شب میلاد تو عالم اگر عطـر آگیـن است
جبـرئیـل از در و از بـام و هـوا گُل ریزد
ای گُل سـرسبـد گلشـن زهـرا، جبـریل
گر به پـای تو نـریـزد به کجـا گُل ریزد
فطـرس از مقـدم تو شکـر خـدا می گوید
بـال بگشـوده و بر ارض و سما گُل ریزد
خبـری گر ز جمـال تـو بـه یوسف بـرسد
ز سـرشک شعف خود همه جا گُل ریزد
هرکسی نقش ببنـدد به لبش نام حسین
گـوئی از شـاخـۀ پُـربـار وفـا گُل ریزد
ای بقـا یـافتـه دین از تو، به پاس قدمت
خضـر پیـوستــه لب آب بقـا گُل ریزد
احتـرام حـرم از منـزلت و حُرمت توست
هاجر از شـوق تو در سعی و صفا گُل ریزد
هـر زمـانی کـه بـه محـراب نیایش آئی
روی سجّــادۀ محـراب دعـا گُل ریزد
گلفروش چمن عشقی و غیر از تو چه کس
در ره دوست گــه رنـج و بـلا گُل ریزد
تُربت اطهـر و ایثـار تو از بس خوشبوست
گـوئی ازخاک تو در کرب و بـلا گُل ریزد
می چکـد گر که ز چشمان «وفائی»اشکی
به روی خـاک تـو بـا اهـل ولا گُل ریزد
سید هاشم وفایی
ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم
تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم
عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالکیم
حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم
با یک اشاره اش سر و جان را فدا کنیم
شکر خدا که گرمی بازار حیدریم
حتّی شب ولادت اربابمان حسین
مشغول به سرودن اشعار حیدریم
یا مرتضی علی علی مولا علی علی
اذکار ماست بس که گرفتار حیدریم
طبق «فمَن یَمُت یَرَنی» در زمان مرگ …
… ما محو دیدن گُل رخسار حیدریم
فصل بصیرت است و به دنبال اصلحیم
در اوج فتنه نوکر بیدار حیدریم
ما جز علی به هیچ کسی دل نمی دهیم
حتّی به قدر یک نفسی دل نمی دهیم
ما تشنه ایم جرعه ی آبی به ما دهید
بهتر بُوَد که ظرف شرابی به ما دهید
چندین شب است باده ی نابی نخورده ایم
لطفی کنید و باده ی نابی به ما دهید
ما قصد پای بوسی تان را نموده ایم
در بین جاده ایم، رکابی به ما دهید
کرب و بلا محلّ عبور و مرور ماست
آن لحظه ای که حال خرابی به ما دهید
یک بار کافی است که بگوییم «یا حسین»
قبل از ختام، کوه ثوابی به ما دهید
جشن تولّد تو و سجّاد و ساقی است
باید سه وعده سور حسابی به ما دهید
وقتی به ما «حسین حسین» وحی می کنید
پس واجب است تا که کتابی به ما دهید
پیغمبریم و خدمت ارباب می کنیم
نام تو را به صفحه ی دل قاب می کنیم
محمد فردوسی
منكه هستم سائلى بر خوان انعام شما
از ازل شیرین شده كام من از نام شما
اینكه من دیوانه باشم آن هم از عشق خدا
بوده در آغاز خلقت حُسن اقدام شما
گر شكسته بال میخواهى بیا بنگر مرا
فطرسى بشكسته پر هستم سر بام شما
اى كه گفتى آب كم جو تشنگى آور به دست
اى كه میریزد عطش از باده جام شما
تشنگى خواهم من امشب اى خداى تشنگى
تا كه جان خود فدا سازم براى تشنگى
بى سرو سامان شدم تا كه تو سامانم دهى
كافر محضم من امشب تا كه ایمانم دهى
بى سوادم بهره از قرآن ندارم ذره اى
آمدم اى روح قرآن فهم قرآنم دهى
زنده جاوید گردد هر كه باشد كشته ات
دوست دارم تا بمیرم از دمت جانم دهى
فطرسم، حرّم، گنه كارم، پشیمانم حسین
آمدم تا طعم شیرینى ز گفتارم دهى
احتیاج من ندارد انتها اى ذوالكرم
میبرم نام تو را تا كه شود اینجا حرم
اى كه هستى محور حبّ و ولاى اهل بیت
عشق تو ما را نموده مبتلاى اهل بیت
بى تو نامى از خدا هم در میان ما نبود
بى تو می افتاد از رونق صداى اهل بیت
اى كه مردانه دل از پروردگارت برده اى
نیست عاشق بر تو مانند خداى اهل بیت
تا كه نامت میشود جارى به لب ها یا حسین
جمع ما گیرد دگر حال و هواى اهل بیت
گر نبودى اسم غفّار خدا معنا نداشت
عفو و رحمت در میان هر دوعالم جا نداشت
شد مدینه كربلا تا كه به دنیا آمدى
مادرت شد مبتلا تا كه به دنیا آمدى
مصطفى شد بوسه چین از حنجر و حلقوم تو
چشمها شد پر بكا وقتى به دنیا آمدى
گفت این طفل ازمن است ومن ازاویم بینِ جمع
رازها شد بر ملا وقتى به دنیا آمدى
بهترین معناى رحمان و رحیم امشب بود
میدهد عیدى خدا وقتى به دنیا آمدى
عید عفو و رحمت آمد عید غفران آمده
ذكر تسبیح ملك زین پس «حسین جان»آمده
رمز صبر انبیاء عشق تو بوده یا حسین
نام تو صاحبدلان را دل ربوده یا حسین
میهمانى خدا گر خاص میشد بر رسل
حق پذیرایى به روضه مینموده یا حسین
اولین بارى كه باب توبه واشد در جهان
نام زیباى تو این در راه گشوده یا حسین
هر كه را حق از براى بندگى كرده جدا
نام تو بر قلب و جان او سروده یا حسین
جز سعادت نیست عاشق بر رُخ ماهت شدن
جز شهادت نیست راه خاك درگاهت شدن
حق آن لحظه كه بوسیده پیمبر حنجرت
حق آن شورى كه افتاده به قلب مادرت
حق بابایت على و گریه مردانه اش
حق آن جمعى كه گردیده سراسر مضطرت
حق جبریل و سلامى كه ز بالا آورد
حق فطرس آن دخیل گاهوار اطهرت
حق آن شیرى كه از كام پیمبر خورده اى
حق اسمى كه تو را گشته نصیب از داورت
یك گره بر دل بزن تا صد گره را واكنى
زشتى ما را به زیبایى خود زیبا كنى
غلامرضا سازگار
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا
سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون
صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست
باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون
پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد
باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون
گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست
پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست
گرچه خیلی ها به ظاهر کربلا هستند لیک
باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست
چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره اند
در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست
خنده گریه خنده گریه خنده گریه خنده اشک
بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست
شیر از انگشت های وحی می نوشد حسین
سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست
عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت
می توان فهمید این را از کلام اهل بیت
ساغر لب های هر معصوم می گوید حسین
بسکه لبریز است نام او ز جام اهل بیت
هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر
کشتی اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت
در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین
سفره ای که پهن می گردد به نام اهل بیت
روز و شب بر او درود حق درود اهل بیت
روز و شب بر او سلام حق سلام اهل بیت
تا که می خوانم تو را هر دیده می بارد تو را
از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را
در روایت هست هر که دوستش دارد خدا
در دلش چون داغی از یک لاله می کارد تو را
عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده ام
از گریبانش چنان خورشید می آرد تو را
ما نه؛ فرزند پیمبر می شود قربانی ات
هستی اش را می دهد تا که نگه دارد تو را
جامه ات را آسمانی ها عوض کردند تا
سختی رخت زمینی ها نیازارد تو را
زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو
سینه ی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو
اشک می ریزیم و با ذکرت عبادت می کنیم
باز هم از راه دور عرض ارادت می کنیم
ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه ایم
بین هیئت ها ز یکدیگر عیادت می کنیم
زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را
ما به این دوری مپنداری که عادت می کنیم
عالم نوزادی ما فرق دارد با همه
ما برایت گریه از وقت ولادت می کنیم
هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین
بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می کنیم
دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین
آذری می خوانمت: “جانیم سنه قربان حسین”
محمد علی بیاتی
بخند تا که لبت لعل مستدام شود
جمال چهره ی تو ، چون مه تمام شود
صدای گریه ات انگار بانک تکبیر است
که نخل خم شده ی عشق در قیام شود
سحر رسیده نشستم از عشق می نوشم
که جرعه جرعه پر از اشک دیده جام شود
شبیه ذکر شده خنده ات به گهواره
که جبرییل امین با تو هم کلام شود
کشیده بال و پرش را به دور قنداقه
که اولین اثر سومین امام شود
نگاه تو اثر مرهمی ایست تا زخمم
شبیه لحظه ی شیرین التیام شود
سید مجتبی ربیع نتاج
آیات عاشقی است که تنزیل می شود
یس و مریم است که ترتیل می شود
کوثر و مُلک بوده و والفجر هم رسید
قرآن فاطمه است که تکمیل می شود
سبِّح بحمد ربِّک یا مرتضی علی…
با این پسر ز شأن تو تجلیل می شود
کشتی عشق او که دلش را به آب زد
دوزخ یقین نمود که تعطیل می شود
بسم خدای فجر و قسم بر لیال عشر
کانون عاشقی است که تشکیل می شود
إنی أنا الغریب زمان ولادتت…
با سرخی گلوی تو تاویل می شود
حسین ایزدی
ای عاشقان ! خورشید در آیینه گل کرد
نور خدا ، در کوچه باغ سینه گل کرد
عالم مُعطّر شد ز نور عصمتی سبز
نور کمال حضرت آیینه گل کرد
شوریدگان عشق ! بوی یار آمد
مهر جمال دلبر دیرینه گل کرد
زد خنده خورشید شهادت بر شب ما
خون خدا ، ای عاشقان ! دوشینه گل کرد
بوی خوش معصوم پنجم منتشر شد
ماه مدینه ، در شب آدینه گل کرد
شکر خدا، شب رفت و فجر صادق آمد
ای عاشقان ! خورشید در آیینه گل کرد
رضا اسماعیلی
e="text-align: center;"> شروع می کنم این شعر را اگر بشود
در انتهای غزل از تو یک خبر بشود
نمی شود که همیشه نمی شود بشود
چقدر گریه کنم شعر شعر تر بشود
درست نیست بگویم تو آمدی که خدا
به فکر بخشش عصیان یک نفر بشود
چرا که چوبه ی گهواره ی تو کافی بود
پر شکسته ی فطرس دوباره پر بشود
فقط نیامده ای تا حضور محشری ات
دلیل محکم بخشیدن بشر بشود
نیامدی که به یمن دعای تو آقا
زمین تشنه ی باران کوفه تر بشود
نتیجه این که فقط یک دلیل می ماند
تو آمدی که علی باز هم پدر بشود
تو آمدی نوه ی دختریّ پیغمبر
خدا بخواهد و این بار هم پسر بشود
آقایان رستمی و پاشازاده
مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد
پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد
مژده ای دل که برای دل غمدیده ما
هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد
خیز ای دل تو بیارای کنون بزم طرب
که دگر موسم اندوه به پایان آمد
مطربا نغمه نو ساز کن و پای بکوب
که به ما مژده وصل شه خوبان آمد
ساقیا باده بده خود بنما سرمستم
زان میای کو به تن خسته ما جان آمد
ظلمت و تیرگی شام الم رفت کنون
روز شادی شد و خورشید فروزان آمد
غنچهی دهر در این روز بخندید دگر
که به بستان علی نوگل خندان آمد
عطر پاشید به بستان که همه عطرآگین
سمن و یاسمن و سنبل و ریحان آمد
بلبل از لب به ترنم بگشاید نه عجب
که به گلذار نبی بلبل خوش خوان آمد
گوهری از صدف بحر کرم گشت عیان
که به توصیف رخش لولو مرجان آمد
نور حق جلوه به برج شرف زهرا کرد
بین به این نور که این گونه درخشان آمد
وه چه روزی است مبارک ز قدوم شه دین
موسم مغفرت و رحمت یزدان آمد
روز فرخنده میلاد حسین ابن علی
مژدهی خامُشی آتش نیران آمد
باعث کـون و مکان منشاء ایجاد حسین
که وجودش به جهان مفخر انسان آمد
مظهر ذات خدا سبط رسول دو سرا
نور چشمان علی آن شه مردان آمد
حیف و صد حیف که در واقعه کرب و بلا
بر تن خسته او ظلم فراوان آمد
بر سر عهد و وفا در ره معشوق نگر
خود فدا کرد که سالار شهید آن آمد
ای غلامان اگرت بار گنه سنگین شد
غم مخور چونکه حسین شافع عصیان آمد
سید جلال یاسینی
امشب همه عالم پر از شور حسین است
چشم ملایک روشن از نور حسین است
سینای دل یک شعله از طور حسین است
قلب رسول الله مسرور حسین است
خورشید ثاراللهیان امشب درخشید
چشم همه آزادگان را نور بخشید
امشب عجب شوری دل دیوانه دارد
امشب یم رحمت به کف دردانه دارد
امشب محمد در بغل ریحانه دارد
امشب علی قرآن به روی شانه دارد
امشب ز هم وا شد گل لبخند زهرا
آمد به دنیا نازنین فرزند زهرا
این مشرق الانوار رب المشرقین است
این جان عالم این امام العالمین است
این عین حق یعنی علی را نور عین است
این شمع جمع آل پیغمبر حسین است
دیدار روی خالق سرمد مبارک
قرآن به روی سینه ی احمد مبارک
غلامرضا سازگار
چه سایه سار پر از لطف و رحمتی داری!
به جمع سایه نشینان عنایتی داری
غبار تربت تو با دم مسیح یکی ست
عجب دوای عجیبی چه تربتی داری!
در آن جمال علی وار و نور زهرایی
عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری!
به عشق تو همه عالم شده حسینیه
چقدر مجلس روضه، چه هیئتی داری!
بدون این که عتابم کنی، عطا کردی
چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری!
چقدر بنده نوازی چقدر آقایی!
چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی!
کبوتر دل من پر زده به سوی حرم
مگر که اوج بگیرد دوباره روی حرم
خدا کند که بیایم دوباره پا بوست
خدا کند که نمیرم در آرزوی حرم
اگر چه خیر ندیدی تمام عمر ز من
وجود من زده لطمه به آبروی حرم …
… تو را دوباره قسم می دهم به عبّاست
تصدّقی سرِ حضرتِ عموی حرم
بده اجازه شبی باز زائرت باشم
و روی خاک بیافتم به روبروی حرم
منی که خاک توام دلبر ثریّایی
تویی در اوج، که آقا شبیه زهرایی
محمد ناصری
ماه عشق است ماه عشاق است
ماه دل های مست و مشتاق است
درِ میخانهی کرم شد باز
الدخیل، این حریمِ رزاق است
ریزه خوارش فقط نه اهل زمین
جرعه نوشش تمام آفاق است
بی حساب است فضل این ساقی
شب جود و سخا و انفاق است
بین دل های بیدلان امشب
با سر زلف یار میثاق است
شب زلف مجعدش «والّیل»
صبح چشمش به عالم اشراق است
«قبره فی قلوب من والاه»
حرمش قبله گاه عشاق است
ماه شعبان رسید! ماه سه ماه
کربلا می رویم! بسم الله
یوسف رحیمی
ما که هستیم؟ انتخاب حسین
از دعاهایِ مستجابِ حسین
گَردِ راهی در آفتابِ حسین
پرِ کاهی در التهابِ حسین
گِلی از خاکِ بوترابِ حسین
ما که هستیم؟ یک صواب حسین
دورِ مَجنون گذشت،نوبتِ ماست
قرنها میشود که صحبتِ ماست
چهارده قرن حرف حیرتِ ماست
قصه یِ قِدمَتِ رفاقتِ ماست
عشق فرمود آنکه قیمتِ ماست
نیست غیر از دلی خرابِ حسین
در میانِ دلم حرارتِ کیست؟
شده ام عاشق، این عنایت کیست ؟
سوختم آتشِ محبت کیست ؟
بویِ سیب است بویِ تربتِ کیست ؟
محشرِ کیست این،قیامتِ کیست
کیست ارباب جُز جنابِ حسین
ای تمامییتت تمامِ علی
پدر سه علی امام علی
نور ای نورِ مُستدامِ علی
می تپد سینه ات به نام علی
چیست روی لبت سلام علی
جز علی نیست در کتابِ حسین
رنگ سبزِ سیادت زهرا
عطر و بوی قداست زهرا
نورِ صبح عبادت زهرا
آفتابِ سعادت زهرا
جان حسین است عادت زهرا
خود زهراست بازتابِ حسین
کیست زینب جز انعکاسِ علی
کیست زینب همه حواسِ علی
کیست خانوم؟ انبعاث علی
باغبانِ حسین یاسِ علی
کیست زینب علی شناسِ علی
حضرت فاطمه به قابِ حسین
جلوه ی اعتبارت عباس است
جذبه ذوالفقارت عباس است
سایه ی اقتدارت عباس است
در شب بعد کارَت عباس است
همه ی کارو بارت عباس است
مستم از ساقیِ شرابِ حسین
سر سال است و این شبِ جمعه
آمدم با یقین ،شبِ جمعه
تا شَوَم خوشه چین شبِ جمعه
حاجتم را همین شبِ جمعه
داد ام البنین شبِ جمعه
مادری از بَنی کِلابِ حسین
ذکر ما کربلا امام رضاست
لطف آقایِ ما امام رضاست
اثرِ ذکر یا امام رضاست
دستِ ما نیست با امام رضاست
کَس و کارِ گدا امام رضاست
گفته ام بارها رضا به حسین
از دعایِ نماز مادرها
حَرَمَت پُر شد از کبوترها
خوشبحال من و پیمبر ها
سجده داریم رویِ مرمرها
ما که بُردیم صد برابرها
تاکه رفتیم در حسابِ حسین
از تو داریم سَروَری ها را
آبروها و نوکری ها را
بین روضه برادری ها را
بشمارید آخری ها را
نتکانید پادری ها را
کُلُّ خیر است تا به باب حسین
جلوه ات تا نصیبِ غیر تو شد
سائلی آمد و زُهیر تو شد
جُون شد عابِسَ و،بُرِیر تو شد
وَهَبَت شد،حبیبِ دِیرِ تو شد
حُر شد و عاقبت بخیر تو شد
همه سر داده در رکاب حسین
می کُشیَم سزایِ دل این است
پشتِ در دستهایِ مسکین است
حاجتم گیرِ یک ، دو آمین است
پایِ شش گوشه گریه تسکین است
وایِ من نامِ تو چه شیرین است
می چکد از لبم گلابِ حسین
آه از شام هول آور قبر
ما و تنهایی مقدر قبر
در شب تنگی و مکدرِ قبر
بینِ تاریکی مکررِ قبر
در سوال نکیر و منکر قبر
ما چه داریم جز جواب حسین
منم و این سلام و این تسلیم
تو و زلفی گشوده دست نسیم
منم و باز هم هوای قدیم
گوشه ای در حرم کنارِ کریم
کاش می شد شبیه ابراهیم
می شدم در شبی مُجابِ حسین
پایِ ایوانِ تو خلیل اُفتاد
پشت سر باز جبرئیل اُفتاد
پدری پیر آمد و عَلیل اُفتاد
مادری خسته با دخیل اُفتاد
در شفایش چه قال و قیل اُفتاد
چایِ روضه است یا شرابِ حسین
تشنه بودی بگو که آبت داد؟
آب گفتی کسی جوابت داد؟
آب بر کودکِ ربابت داد؟
کمکی وقتِ اضطرابت داد؟
یا که با چکمه ای عذابت داد
گریه ام هست از آب آبِ حسین
حسن لطفی
زیباترین پدیده ی دامان کوثر است
این ماهْ پاره، روشنی چشم حیدر است
در گریه اش مغازله ی ابر و آسمان
در خنده اش طراوت جان پیمبر است
جبریل بال فرش کند پیش پای او
در التیام زخم، مسیحای دیگر است
نام قشنگ او: هوس واژه های شعر
در شاه بیت حادثه مضمون برتر است
آه ای حسین! ای هیجان شکوهمند!
تقدیر تو حرارت تقدیر مادر است
افسانه نیستی که بهای حقیقتی
تعبیر سرخ هر چه که در عشق بهتر است
نقش حماسه می زند آفاق چشم را
هر جا خیال کرب و بلایت مصوّر است
دنیا به بوی نام تو تعظیم می کند
آزادگی همیشه ز نامت معطر است
پروانه نجاتی
امشب برای فاطمه گوهر رسیده است
شادی به قلب و جان پیمبر رسیده است
حیدر نظاره كن كه دلبر رسیده است
مژده بده حسن برادر رسیده است
كوری چشم دشمن زهرا و مرتضی
حالا دوباره فاطمه مادر شده خدا
او آمده تا كه خدایی كند مرا
مشغول كسب و كار گدایی كن مرا
بال و پرم دهد هوایی كند مرا
امشب زلطف كرببلایی كند مرا
او امده تا كه مرا مبتلا كند
عاشق ترین گدا كند و پر بها كند
یاسر مسافر
کدام بارقه بر جان کائنات افتاد
که می کشند تمام ملائکه فریاد
نوشته اند ملائک به ساق عرش خدا
تولد پسر فاطمه (س) مبارک باد
شکوه نام تو را نه فلک همه راکع
به بارگاه تو هفت آسمان همه سجاد
ز لم یلد بشنو آفرین بر این مولود
عطای حضرت لم یولد است این میلاد
چنان وزیده ز گهواره تو عطر خدا
کنار مهد تو روح الامین به سجده فتاد
شنید نام تو را فطرس از پر جبریل
که تا حریم تو بی بال و پر به راه افتاد
فقط به کوی تو فطرس دوباره پر نگرفت
خدا ز عطر تو بر هر دل شکسته پر داد
چگونه لاف زنم از ولای تو تا هست
اسیر عشق تو سلمان، ابوذر و مقداد
حاج سعید حدادیان
با ذکر تو روشنائی آید به دو عین
ای زاده فاطمه و سردار حنین
یک بار نه صد بار دل مادر تو
با نعرهی عاشقانه می گفت حسین
———————————
جبرییل که گهواره تو می جنباند
با ذکر علی بر تو لالایی می خواند
دستاس بدون فاطمه می چرخید
مادر به نماز مست ذکرت می ماند
——————————–
«حسین منی » از سوی پیمبر
چنین معنا دهد بر اهل کوثر
اگر خلقت به یمن مصطفی بود
گل روی حسین شد حرف آخر
محمد علی شهاب
باز برون آمده ماه از نقاب
بس كن و بیهوده متاب آفتاب
زهره زهرا قمر آورده باز
از همه شوریده تر آورده باز
آمده ماهی كه هزار آفتاب
پیش بلندای حضورش شد آب
عرش خدا زیور از او یافته ست
ساقی ما ساغر از او یافته ست
آنكه شد افلاك گرفتار او
خواجه لولاك گرفتار او
آنكه رخش شعله شد آفاق را
خاك نشین ساخته نه طاق را
دیده گشود آن گل نیلوفری
پیش رخش شمس و قمر مشتری
چشم خدا محو تماشای او
سر و گرفتار بلندای او
ساقی میخانه ی دین آمده ست
عرش نشینی به زمین آمده ست
ساغر و پیمانه مهیا كند
یك دل دیوانه مهیا كند
تا كه صمیمانه به نامش كنیم
از سر اخلاص سلامش كنیم
فاطمه را نور دو عین آمده
پای بكوبید حسین آمده
ابراهیم سنایی
نور خدا در دل شب ها رسید
سپیده زد، شمس دلارآ رسید
خبر بده به فطرس ای جبرییل
دوای درد تو، مسیحا رسید
بیا خودت را برسان پیش او
بال و پرت سوخت، مداوا رسید
گدا.. گدا.. آی گدایان شهر!
رحمت واسعه به دنیا رسد
ملجاء هر شاه و گدا آمده
شاهِ شهیدِ شهدا آمده
آمده و نبی ست بالا سرش
گرفته قنداقه ی او در برش
بوسه زند گاه به دستان او
گاه به پیشانی و بر حنجرش
چه هدیه ای داده خدا بر نبی
خوشا به حال پدر و مادرش
آمده تا «حسینُ منّی» شود
تا که بخوانند چو پیغمبرش
خون خدا، جان پیمبر حسین
عشق علی، عزیز مادر حسین
امیرعظیمی
امشب به بیت فاطمه رضوان گل افشانی کند
روح القدس مدحت گری،حورا غزل خوانی کند
گیتی به تن پیراهن از انوار ربانی کند
شادی و غم با دل صفا پیدا و پنهانی کند
در سینه های سوخته آتش گلستانی کند
زیبد جهان هستی خود ، یکباره قربانی کند
ریحانۀ ختم رسل فرزند زهرا آمده
آری حسین بن علی امشب بدنیا آمده
غلامرضا سازگار
امشب حسنات می فرستد زهرا
برشیعه برات می فرستد زهرا
درهای بهشت وا شده پس حتمن
دارد صلوات می فرستد زهرا
سید مجتبی شجاع
تا میان عاشقان ما هم سری پیدا کنیم
باید از خوبان عالم دلبری پیدا کنیم
در مسیر قرب لحظه لحظه باید پیش رفت
باید از این حال، حال بهتری پیدا کنیم
راه هایی رفته ایم و یک به یک بن بست بود
وقت آن گردیده راه دیگری پیدا کینم
چشمه ی جوشان همیشه مایه ی آبادی است
پس سحر باید که چشمان تری پیدا کنیم
فطرس آمد پر گرفت از تو به ما هم یاد داد
باید از دست شما بال و پری پیدا کنیم
هفت شهر عشق را گشتیم و اینجا آمدیم
ما کجا بهتر ز تو تاج سری پیدا کنیم؟
ما برای چشم و قلبی که در آن عشق تو نیست
عاقبت یک روز باید خنجری پیدا کنیم
حسین ایزدی
باز هم شعر سر شور و تغزّل دارد
دفتر من چقدر رایحه ی گل دارد
به نگاه تو قلم دست توسل دارد
جلوه ی ذات خدایی، لک لبیک حسین
دلبر کرببلایی، لک لبیک حسین
بر گِل شیعه نوشتند شما اربابی
ای گُل شیعه نوشتند شما اربابی
به دل شیعه نوشتند شما اربابی
دارد این زمزمه از عرش خدا می آید
لفظ “ارباب"، خدایی به شما می آید
ای که شد زائر تو، شمس و قمر، ارض و فلک
ای که هستی به سر سفره ی هر شیعه نمک
لعن شیعه: لَعَنَ الله قومً قَتَلَک
روز میلاد شما، روز عطا و کرم است
پر قنداقه ات ارباب، گنه پوش همه است
آی ارباب، بیا پای به دنیا بگذار
روی چشمان زمین، عرش خدا، پا بگذار
سر خود را به روی دامن زهرا بگذار
جرعه ی معرفت از سینه ی کوثر، تو بنوش
شیر توحید ز انگشت پیمبر، تو بنوش
غمت ارباب، دلیل تب پیغمبرهاست
نام تو ذکر نماز شب پیغمبر هاست
لب تو بوسه سرای لب پیغمبرهاست
زینت دوش نبی، آینه دار ثقلین
تو حسینی، تو حسینی، توحسینی، تو حسین
دست خالی من از لطف تو پر برکت شد
قلب من، خاته ی مهر تو شد و هیأت شد
در عبادات من این سینه زنی عزّت شد
بی حسین بن علی، دل چو خسی در باد است
با حسین بن علی، سینه حسین آباد است
شیعه از روز ازل بوده نمک گیر حسین
بنده یِ دلشده یِ پای به زنجیر حسین
مادرت خواسته نوکر بشود پیر حسین
کار زهراست که شد شیعه ی تو، نوکر تو
من جوانیم شده، نذر علی اکبر تو
عرش نوکر، بخدا سقف همین هیأت هاست
هر کجا شیعه ی مولاست، حسینیّه بپاست
داعشی کور شود، پرچم آقا بالاست
هیأتم بخشی از استان حسین است، حسین
کشورم، کشور ایران حسین است، حسین
تو که خود تشنه لب کرببلایی ارباب
عطش نوکر خود را به زلالی دریاب
این که گفتند شده مهریه زهرا، آب
پس چرا نام شما تشنه لب کرببلاست؟
حرم حضرت عباس چرا از تو جداست؟
امیر عظیمی
اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند
ولی برای پریدن زمانمان دادند
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها
مجال پر زدن آسمانمان دادند
به احترام ملائك امانت حق را
به دست فاطمه ی مهربانمان دادند
بدون واسطه امشب كنار سجاده
تمام حُسن خدا را نشانمان دادند
قسم به بوسه ی لب های سبز پیغمبر
برای بردن نامت زبانمان دادند
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
برای آن كه بیابیم ما خدایت را
گرفته ایم نشانی ردَپایت را
برای آن كه به سمت خدایشان ببری
گرفته اند ملائك نخ عبایت را
و جبرئیل دلش تنگ می شد ای آقا
نمی شنید اگر یك شبی صدایت را
فرشتگان مقرب هنوز حیرانند
تو را به سجده درآیند یا خدایت را
زمین به دور خودش چرخ می زند تا كه
نشان دهد به سماوات كربلایت را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
علی اکبر لطیفیان
ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی
در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی
ای العطش ترانه ی قبل از ولادتت
مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی
ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشك شد
از بس كه بود صوت تو سوزان خوش آمدی
گریه مكن كه كشته اشك خدا شدی
خون خدا ! به جمع شهیدان خوش آمدی
اشك تو از تلاطم دریاست بیشتر
ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی
میلت لبن زدست پیمبر مكیدن است؟
ای جرعه نوش ختم رسولان خوش آمدی
اینجا مدینه است سر آغاز كربلا
شش ماهه! آمدی؟ چه شتابان؟ خوش آمدی
این گونه كه تو سر زده از ره رسیده ای
گویا حدیث غربت مادر شنیده ای
دریای رحمتی كه به آیات گفته اند
چشمان توست جان روایات گفته اند
طوفان ترنُمی ز نفس های گرم تست
این را یكی ز خیل كرامات گفته اند
چشم طمع به دست كریم تو بسته اند
آنان كه از بَضاعت مُزجاة گفته اند
صدها هزار حور و ملك مِدحت ترا
با صد هزار فخر و مباهات گفته اند
آئینه را مقابل بابا گذاشتی
وقتی سخن ز مومن و مرآت گفته اند
پیش از فَیاسُیوف خُذینی به محضرت
شمشیرها سلام ملاقات گفته اند
آنان كه با نوای تو پیمان گذاشتند
لبیك تو به نغمه ی هیهات گفته اند
ای عالمی فدای تو لبیك یا حسین
گوید به تو خدای تو لبیك یا حسین
محمود ژولیده
فرم در حال بارگذاری ...