« جان افلاک پشت پنجره هاست! | پند » |
مذهب جعفری(چرا مذهب ما را جعفرى نام نهادند؟)
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394چرا مذهب ما را جعفرى و امام صادق را رئيس مذهب جعفرى نام نهادند؟
علت اينكه به شيعه امامى شيعه جعفرى مى گويند، در حال كه ما علوى، حسنى، حسينى و به همه اينها منتسب هستيم اين است كه حضرت صادق علیه السلام در عصرى قرار گرفتند كه مكاتب اربعه فقهى اهل سنت كه در حال هستى بودند شاخص گرديدند و ديگران بطور مستقيم و غير مستقم در سر درس حضرت حاضر شده و استفاده مى كردند. از طرفی عمده مسائل فقه اماميه از امام جعفر صادق علیه السلام رسيده است و برنامه ها و تلاش آن امام همام بود كه با ارائه خطوط فكرى به شاگردان خويش اسلام راستين را شناساند.
بطور دقيق تر مى توان امور ذيل را منشأ اين نامگذارى دانست:
1- مجال و زمينه مناسبى كه سبب شد مجموعه عظيمى از معارف و تعاليم و احكام دينى در حوزه علمى امام صادق تبيين شود.
2- چهره شاخص و سرشناس و شناخته شده حضرت صادق در ميان تمام فرق و گروه هاى مسلمان.
3- با توجه به اين كه برخى از ائمه چهارگانه، شاگرد امام صادق و برخى شاگرد شاگردان آن حضرت بوده اند، پيروى شيعه از فقه و مذهب اهل بيت با نام جعفرى نامى شناخته شده و معتبر، نزد پيروان مذاهب اربعه بوده است.
4- علاوه بر اين كه، عنوان «مذهب جعفرى»، شيعيان پيرو مكتب فقهى اهل بيت را از شيعه زيديه كه از فقه اهل بيت پيروى نمى كنند جدا مى سازد. (براى آشنايى بيشتر رجوع كنيد به كتاب، حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، نوشته رسول جعفريان.)
چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مى خوانند؟
le="text-align: justify;">هیچ تاكنون به این نكته اندیشیده اید كه چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفرى مى خوانند؟در میان امامان دوازدگانه شیعه چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟
با توجه به این كه امام جعفر صادق علیه السلام ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان وضعیت شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یاحسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟
آنچه درپى مى آید توضیحى است بر راز این نام گذارى.
عرصه تئورىها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشه ها بوده است. هرنظری هاى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود كه محتوایى بهتر از آن را به بشریت هدیه كرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مكتبهاى فكرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنینویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز كنند. نگاهى بهدستاورد مكتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بداندلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بودمىتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههاى جاهلانه نشاندهد. پیامبر صلی الله علیه و آلهدر دعوت خود ضمن پذیرش سنتهاى پسندیده انسانىدر میان اعراب آنگاه كه به نفى ضد ارزشها مىپرداخت طرحهاىجایگزین نیز ارائه مىكرد تا مخاطبان او احساس خلاء نكنند.
شاید راز بسیارى از شكستهاى فردى و اجتماعى مصلحان در طولتاریخ همین بوده كه طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخمعاصر ایران توجه كنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامىو این كه چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشتهباشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یك نظامشد؟
شاید مهمترین نكته در همین طرح جایگزین بوده است. امام خمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیتبه ابعاد این موضوع آن چنان كه بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحركت سیاسى و فكرى است كه فقط طرح براندازىداشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق علیه السلام در مسیرتكاملى حركت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنى پس از آنكه مردم بر اثر مجاهدتهاى امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشه هاى منبعث از آن و نیزحركتهاى سیاسى مبتنى برآن در سالهاى گذشته پى بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مكتب اهلبیت را دریافت كنند و امامصادق علیه السلام همان بزرگوارى است كه با توجه به یك موقعیت استثنایى تاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه كرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت حضرت كه از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرىادامه یافت. (1) یكى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیراكه بنیان حكومتى یكصدساله فرو ریخته بود و بنیان حكومتپانصدسالهاى پىریزى مىشد و همت اصلى سران حكومت تازه، كوبیدنمخالفان بود. مثلا توجه كنید كه از سال 132 كه رسما حكومتعباسیان آغاز شد تا سال137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمتیكى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نكشتند (2) احساس آرامش نكردند وامام صادق علیه السلام با توجه به این فضا، پایههاى فكرى نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامتحضرت صادق علیه السلام تقریبا یكصدو سیزده سال پیش،جدایشان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آلهدر روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشتاز آخرین حجخود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى بهامام على علیه السلام واگذار كرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابعاهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اكرم صلی الله علیه و آلهبه دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابهقرار نگرفت و با رحلتحضرت، خلافت در سقیفه بنىساعدهمسیرى تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار كهخود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى باپیامبر صلی الله علیه و آلهخلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن كهامام على علیه السلام خویشاوندى روشنترى با پیامبر صلی الله علیه و آلهداشتبه این بهانهكه عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازهاى را براى بنىهاشمبپذیرد و قبلا نبوت به بنىهاشم رسیده بود و اینك خلافتباید بهدیگر تیرههاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و بهتدریج هرچه بر سالها افزوده مىشد این دگر گونى نیز بیشتر خودرانشان مىداد به گونهاى كه در سال 35 قمرى كه اندكى ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضىاز آن را مىدید شورشى رخ داد كه خلیفه سوم در طى آن كشتهشد. (6)
به گواهى جنگهاى سه گانهاى كه امام على علیه السلام با ناكثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، مىتوان پذیرفت كه جامعه اسلامى دچاربحرانى عمیق شده بود; بحرانى كه در تبدیل خلافتبه ملوكیتخودرانشان داد و خاندان بنىامیه كه بیش از این در میان مسلمانانجایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر صلی الله علیه و آلهدر فتح مكهبودند، (8) با موقعیتسنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حكومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایى امویان موجب شد تامخالفتهایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیلگران یكى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مىدانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایستخود در میان امت اسلامىجدىترین رقیب خویش را بنىهاشم و علویان مىدانستند و براىبىمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهاى متوسل مىشدند. از جمله بهساختن احادیث و روایاتى دستیازیدند تا حسن سابقه بنىهاشم وعلویان را كه بویژه در سایه فداكارىهاى حضرت على علیه السلام به اعتبارىفوق تصور دستیافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخستبه جعل روایاتى در مذمتحضرت على علیه السلامپرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امامعلى علیه السلام هر آنچه نیكى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرتنسبت دادند و در برابر هر فضیلتى كه براى امام وجود داشتاحادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل كردند (11) تا آنچه امام على علیه السلام بدانها ممتاز بود عادى جلوه كند و درنهایت همانند یكى از اصحاب پیامبر علیه السلام تلقى شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفهاى چونان دیگران معرفى شود كه حتى بهسیاستهاى زیركانه روزگار نیز كه عبارت از حیله و مكر و فریبباشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اكتفا نكردند و فرمان سب امام على علیه السلام را برمنابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام كردند (13) كه تا پایانحكومت آنها به جز مقطع كوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.
شایان توجه است كه پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت على علیه السلام در هنگام مرگ كه همواره یكى از نقاط اختلاف میانشیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره كتابهایىنوشتهاند. (15) باتوجه به كفر ابوسفیان كه تا حمله مسلمانان بهمكه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یكى از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت على علیه السلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمىگرفت. (16) علاوهبراین در عرصه اجتماعى بسیارى از صلحاجبارى امام حسن علیه السلام (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعهحذف كرد. هرچند امام بازیركى موادى را در صلحنامه گنجانده بودكه فقط از آن طریق مىشد ماهیتبسیار متظاهر معاویه را به جامعهنشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیینجانشین از سوى معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند كه با زیرپاگذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى كه حجربن عدى یكى از شیعیان امام على علیه السلام توسط مامورانمعاویه به شهادت رسید موجى از مخالفتبا سیاستهاى معاویه بهوجود آمد كه از آن میان مىتوان پاسخ تند امام حسین علیه السلام به نامهمعاویه اشاره كرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشتو معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانستبیعتبراى یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیتهاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میانامت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیبكرد. (21)
تا این زمان كه سال 60 هجرى بود به نظر مىرسید اندیشه امامتشیعى در محاق قرار گرفته بود اینك امام حسین علیه السلام در شرایطىمتفاوت قرار داشت كه از یك سو همراه پیروزىهاى مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوىدیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولىنداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانتنمىپذیرفتند. كسى چون ابوایوب انصارى كه خود را موظف به شركتدرهمه نبردهاى مسلمانان با كفار مىدانستیكبار با شنیدن امارتو فرماندهى یزید از شركت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین علیه السلام با درك صحیح این موقعیت در شرایطى كه به نظرمىرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیلهاى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیتخود سودى بردندامام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلاممىتوانست رویاروى مشروعیتخود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضتخود به اصلاح امتبپرازد. همان كه هدف امام علیه السلام بود. (24)
ایشان مىتوانست نسب خویش به پیامبر صلی الله علیه و آلهرا به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان كه در هنگام رخواستبیعتیزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چوناویى بیعت نخواهد كرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام ازبین بردن باقىمانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد كه امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آلهرا كه آنهمه حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آلهدر فضیلت او رسیده بود به قتلرسانند. (26)
امام نهى بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا كردكه چگونه به تنها چیزى كه نمىاندیشند دین الهى است. و حاضرنداحكام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرحرفتارى كه سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام كردند این مهمرا به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سركوب خونین وهتك حرمت از مردم فضاحتبا تخریب خانه خدا تكمیل گردید. (29) تاثیر قیام امامحسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود كه با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حكومت كرد ودرخطبهاى اعلام نمود كه پدر و جد او غاصب خلافتبودند و خوداستعفا كرد. (30) اما این تازه آغاز كار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم وستم بنىامیه مىشد و شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهاىتوابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام (31) ،مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلامو یارانش (32) و نیز شورشهاى دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهاناسلام معادله (33) را به نفع بنىهاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربنعبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام على علیه السلامبرمنابر و در خطبهها حذف شود و فدك دوباره به بنىهاشم و علویانبازگردانده شود. (34)
اما به نظر مىرسید نهالى كه امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارىكرده بود اینك به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامىرسید.
اینك به اختصار وضعیتبنىهاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پىمىگیریم:
نخستین جرقههاى اختلاف در میان بنىهاشم احتمالا پس از شهادت امامحسین علیه السلام رخ داد. آن هنگام كه گروهى مشهور به كیسانیه معتقد بهامامت محمدحنفیه شدند كه از نظر سنى از امام سجاد علیه السلام بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم (35) مختار در شورشخود معتقد بود كه به اجازه او قیام كرده است. محمد (36) حنفیهدر سال 81 هجرىدرگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند كه تا سال99 هجرى زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنىعباس ابوهاشمكه فرزندى نداشت امامت را به محمدبن علىبن عبدالله بن عباسواگذار كرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقلشد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان كه شعار خود را «الرضاء من آلمحمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعىامام و رهبر پرهیز مىكردند. (39) واژه آل محمد كه عنوان ویژهتیره علوى بود به كار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام ازوضعیتشهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یك حركت موازى از سوى بنىعباس مردم را فریفته بود چنان كه بعضىاز بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال كه به این فریب پىبرده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یكى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن علىبن الحسین علیه السلام براساس روایاتى كه مخالفتحضرت را نشانمىدهد، (42) پیش از هرچیزى فضاى نامناسب آن بود كه اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهاى كه مزار پسرشیحیى در خراسان كه قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقهنفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است كه نمىتوان بهسادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرىدرشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شدهاست. (43)
روى كار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد وبنیان حكومتى 90 ساله را فرو ریخت و حكومتى پانصد ساله را بهقدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود كه درشرایط ویژه تاریخى بایك سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود كه منتظر یك حركت نسنجیده در عرصه سیاسى ازسوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان كه در ماجراى قیاممحمد نفس زكیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق علیه السلام كه به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشتفضاى سیاست را هرگز آماده یك قیام علنى سیاسى ندید. آنچه كهجامعه اسلامى از آن رنج مىبرد زیر ساخت فكرى بود و الا ایشان بههیچ وجه كمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامهتاریخى ابومسلم به امام كه ایشان بدون خواندن آن را به آتشسپرده بودند. مىتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدكرد؟
جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دلهاى بسیارى ازمسلمانان را درگوشه و كنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبر(ص)كرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حكومتى روى كار آمده بود كهاز شعار «الرضا من آل محمد(ص») استفاده و سپس آل محمد واقعىرا كنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى وتلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مىتوانستباشد؟
دراین فضاى تیره كه مذاهب اهلسنت در حال شكلگیرى بودند چه چیزىمىتوانستشیعه را پایدار سازد؟ آنچه كه به درون فرهنگ مردم راهیابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامىدگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یك مكتب را حضرت صادق علیه السلامبرداشت. گویا مردمى كه از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده اینخاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مىپرسیدند كه اگر نهامویان و نه عباسیان شما چه مىگویید؟ و چه تفسیرى از اسلامدارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یك تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههاى حضرت امام جفعر صادق علیه السلامبوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعملهاى فردى واجتماعى (فقه) مهمترین حوزه هایى بود كه امام صادق علیه السلام در آنهابه طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراىشناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامهنمونهاى از دیدگاههاى امام صادق علیه السلام كه نشان دهنده اسلام ناب محمدى(صلی الله علیه و آله)،است ارائه مى گردد.
نویسنده:محمدباغستانى
منبع:ماهنامه كوثر
پى نوشتها:
1- بحارالانوار، ج47، ص6.
2- تاریخ طبرى، ج6، ص123; منشورات مكتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالكتب العربىلبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج3، ص399.
7- همان، ج3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520; ج3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص56.
15- مانند كتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید كه علامه امینى درمقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرسمفصل همه موارد آمده است .
17- الاغانى، اصفهانى، ج16، ص2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى; ارشاد شیخمفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث303.
20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص26- تاریخ طبرى، ج 4، ص 257301.
27- همان، ص 36870.
28- همان، ص383.
29- همان، ص426.
30- همان، ص487.
31- همان، ص579.
32- كامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38- همان، ص46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردكانى، ص 489504،انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسیان، ص38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 25660.
فرم در حال بارگذاری ...