« بیست پرسش رهبر معظم انقلاب در رابطه با سبک زندگی | ناله های فراق 2 - مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (مهد ی سماواتی) » |
مقتل جامع سیدالشهدا علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 18ام آبان, 1393
بخش اول: فصول مقدماتی
1. سیری در مقتلنویسی و تاریخنگاری عاشورا از آغاز تا عصر حاضر
2. سیری در ادوار زندگی و شخصیت امام حسین علیه السلام
3. شهادت امام حسینعلیه السلام در گفتار پیامبران و امامان
4. فضیلت گریستن و عزاداری برای امام حسینعلیه السلامو تحلیلی درباره آن
5. ریشههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قیام امام حسینعلیه السلام
6. فلسفۀ قیام امام حسین علیه السلام
7. پیشگوییها و هشدارهای معصومان دربارۀ تسلط بنیامیه
بخش دوم: امام حسین علیه السلام و معاویه
1. موانع قیام امام حسین علیه السلام بر ضد معاویه
2. مواضع امام حسین علیه السلام در برابر حکومت معاویه
3. قضیۀ ولیعهدی یزید
بخش سوم: نهضت عاشورا از آغاز تا ورود امام حسین(ع) به کربلا
1. امام حسین علیه السلام در مدینه
2. امام حسین علیه السلام در مکه (ماجراهای حضرت مسلِم)
3. ساختار سیاسی ـ مذهبی کوفه
4. امام حسین علیه السلام در راه کوفه
بخش چهارم: امام حسین در کربلا
1. از ورود امام به کربلا تا روز عاشورا
2. رویدادهای روز عاشورا تا شهادت بنیهاشم
3. مبارزه و شهادت بنیهاشم
4. کیفیت نبرد و شهادت امام حسینعلیه السلام
5. حوادث پس از شهادت امام علیه السلام
بریدهای از کتاب
در این قسمت فصل شهادت قاسم بن الحسن با پاورقیهایش نقل میشود تا از کیفیت کار پژوهشگران آگاه شوید.
شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام
در این هنگام قاسم بن الحسن به میدان رفت، در حالیکه نوجوانی نابالغ بود. وقتی که امام حسین علیه السلام چشمش به فرزند برادر افتاد او را در آغوش گرفت و هر دو گریستند. قاسم اجازۀ نبرد خواست ولی عمویش به او اجازه نداد. آن نوجوان بارها دست و پای عمویش را بوسید و از او اجازه نبرد خواست، تا اینکه امام حسین علیه السلام به او اجازه داد و او در حالیکه اشکهایش بر گونههایش جاری بود به میدان رفت و چنین رجز میخواند:
إن تُنکرونی فَأنا فرعُ الحَسن/ سِبط النّبی المصطفی و المؤتَمَن
هذا حسینٌ کالأسیر المُرتَهِن/ بینَ اُناسٍ لاسُقوا صَوبَ المُزُن[1]
«اگر مرا نمیشناسید من فرزند حسنم؛ آن نوادۀ پیامبر برگزیده و امین این حسین است که مانند اسیر در گروگان میان مردمی است که هرگز مبادا از آب گوارا سیر شوند».
به گزارش ابنشهر آشوب قاسم در میدان جنگ چنین رجز میخواند:
إنّی أنا القاسم من نسل علی
نحن و بیت اللهِ أولی بالنّبی
مِن شمر ذیالجوشن أو ابنالدّعی[2]
«من قاسم از نسل علی هستم. به خدا سوگند ما از شمر ذیالجوشن یا حرامزاده [ابنزیاد] به پیامبر سزاوراتریم.
حمید بن مسلم [از سپاه عمر سعد] میگوید:
جوانی از یاران حسین به سوی ما آمد که چهرهاش مانند پارۀ ماه بود. شمشیر به دست و پیراهن و شلوار به تن و یک جفت کفش به پا داشت که بند یکی از کفشهایش پاره بود و فراموش نمیکنم که بند کفش پای چپش بود. عمرو بن سعد بن نُفَیل أزدی به من گفت: به خدا سوگند که بر او خواهم تاخت. گفتم: سبحان الله، میخواهی چه کنی؟ این همه لشکر که به دور او حلقه زدهاند برای کشتن او کافی است. گفت: به خدا سوگند به او حمله خواهم کرد. آنگاه بر او حمله برد و سرش را با شمشیر شکافت. آن نوجوان به رو بر زمین افتاد و گفت: ای عمو جان! حسین چون باز شکاری به سوی او رفت و مانند شیر خشمگین حمله کرد و با شمشیر به عمرو ضربهای وارد کرد و او دست خود را سپر قرار داد که از مرفق قطع شد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند. ولی او را زیر گرفتند و زیر سُم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد.[3] گرد و غبار که فرو نشست دیدم حسین علیه السلام بالای سر آن نوجوان است و او پای خود را به زمین میکوبد و حسین میگوید: از رحمت خدا دور باشند مردمی که تو را کشتند و خصم آنان دربارۀ تو در روز قیامت جدّ توست.[4] سپس گفت: به خدا سوگند بر عمویت بسیار گران است که او را بخوانی و جوابت ندهد، یا جوابت دهد ولی تو را سودی نبخشد. به خدا سوگند، این صدایی است که خونخواهان آن بسیار و یارانش کم است.[5] و [6] [آنگاه] حسین او را برداشت و من گویا همین الان میبینم که حسین سینه بر سینۀ او نهاده و [به سوی خیمهها] میبرد و پاهای آن نوجوان بر زمین کشیده میشود. با خود گفتم که با او چه میکند؟ دیدم او را برد و کنار پسرش علی بن الحسین و دیگر کشتگان خاندانش گذاشت. پرسیدم: این نوجوان چه کسی بود؟ گفتند: او قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب بود.[7]
امام حسین علیه السلام پس از آنکه پیکر قاسم را کنار سایر کشتگان از خاندانش گذاشت، رو به آسمان کرد و فرمود: «خداوندا! آنان را نابود گردان و احدی از آنان را باقی نگذار و هرگز آنان را نیامرز. صبر کنید ای عموزادگانم! صبر کنید ای خاندان من! پس از امروز دیگر هرگز خواری نمیبینید».[8]
نقد و بررسی
محققان این کتاب، در موارد تاریخی دقتهای خوبی کردهاند و نتیجۀ تحقیقات آنها قابل توجه است. لکن یکی از ضعفهای تحقیق آنها، در خصوص هدف امام حسین علیه السلام از قیام است. نویسندگان در فصل ششم از بخش اول کتاب که به فلسفۀ قیام امام حسین علیه السلام اختصاص دارد، در طی 75 صفحه آرای مختلف نقل شده در باب مقصود قیام حضرت اباعبدالله علیه السلام را در شش دسته تقسیمبندی کرده، و همه را نقد و سپس رد نمودهاند. اما جوابی که خود ارائه میکنند نیز قابل قبول نیست.
مهمترین و مشهورترین دیدگاهها دربارۀ فلسفۀ قیام کربلا در این کتاب اینطور فهرست شدهاند:
1. دیدگاه و برداشت دنیاگرایانه (حکومت)
2. نگرش عارفانه و صوفیانه
3. بینش مسیحیانه یا کلیسایی
4. قیام برای نیل به شهادت
5. نظریه قیام برای تشکیل حکومت (صالحی نجفآبادی)
6. نظریۀ تکلیف ویژه بودن قیام
پاسخی که نویسندگان در انتها میدهند این است که چون امام حسین علیه السلام نمیتوانست با یزید بیعت کند و با موعظه و سخنرانی نیز جامعۀ اسلامی اصلاح نمیشد «پس تنها راه درمان و نجات امت اسلامی در نظر امام، برپایی یک نهضت فراگیر بود که بازتاب و گسترۀ آن، افزون بر آنکه فرامکانی باشد، فرازمانی نیز بوده، در گسترۀ زمان، الگویی برای آزادمردان تاریخ باشد. البته در مقابل، یزید کسی نبود که بدون بیعت گرفتن از امام علیه السلام ساکت بنشیند. چرا که به رسمیت نشناختن حکومت از سوی افرادی همچون حسین بن علی علیه السلام به معنای رد مشروعیت آن و آمادگی برای مبارزه با حکومت بود و یزید به خوبی از این موضوع آگاهی داشت.» (ص 303).
به نظر راقم این حکم صحیح نیست. این سخنان مانند آن است که بگوییم امام سجاد علیه السلام با خداوند راز و نیاز میکرد تا ما آیندگان مناجات کردن با خدای تعالی را بیاموزیم. اگر اینگونه باشد حضرت سجاد(ع) نعوذاً بالله به خداوند ریا میکرده است. نویسندگان دلایل مربوط به حکومت را با ارزیابیهای نادرست رد کردهاند به گونهای که از سخنان آنها مستفاد میشود که به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارند و حکومت دنیا را مذموم میشمارند. حکومت دنیا البته برای دیگران مذموم است و نه برای کسانی که خداوند آنها را بر این منصب گماشته است.
پاسخ ما این است که حضرت امام حسین علیه السلام در همان وقت نیز به درستی عمل کرد و اگر کوفیان بیعت نمیشکستند آن حضرت در آنجا تشکیل حکومت میداد و اندکی بعد با پیروزی بر یزید، خلافت را به جای اصلی آن که خاندان پیامبر باشد باز میگرداند. یادآوری میکنم که یکی از مفاد صلحنامۀ امام حسن علیه السلام با معاویه آن بود که او برای خودش جانشین تعیین نکند. لذا بازگشت خلافت به خاندان پیامبر خواست قاطبۀ مردم مسلمان بود. لکن آنها حاضر نبودند برای این خواست با دشمنان اهل بیت بجنگند همچنانکه بنیاسرائیل در آستانۀ ورورد به فلسطین حاضر نشدند با غاصبان بجنگند (مائده/ 22).
اگر امام حسین علیه السلام در کوفه با یاری مردم به قدرت رسیده بود اندکی بعد یزید مغلوب آن حضرت میشد. زیرا مردم از حکومت بنیامیه ناراضی بودند و خصوصاً که یزید کیاست پدرش معاویه را نیز نداشت، کیاستی که توانسته بود اصحاب امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام را از گرد آن حضرات پراکنده سازد. سپس حضرت اباعبدالله پس از سالهای طولانی به اجل مقدّر خود از دنیا میرفت و بعد از آن حضرت نیز، 9 امام بعدی، هر کدام صد یا دویست سال تا پایان دنیا حکومت میکردند و مردم نیز به صلح و آرامش و رفاه دنیوی و اخروی میرسیدند. در این صورت نه امام حسین علیه السلام شهید میشد و نه امامام بعد از او، و نه حتی امام دوازدهم غیبت میکرد. به عبارت دیگر امام حسین علیه السلام همان «مهدی از آلمحمد» میشد که مقرر بود که قیام کند و خلافت را در خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار دهد. مخصوصاٌ که لقب «مهدی» در زیارتهای وارث و اربعین برای حضرت امام حسین علیه السلام، مؤکد شده است. و شاید طبق همین نشانهها بود که اهل کوفه به آن حضرت نامه نوشتند و وعدۀ یاری دادند و همین وعدهها بود که حجت را بر امام حسین علیه السلامتمام کرد که به جانب کوفه برود.
پاورقی ها:
[1]. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 27 ـ ابناعثم این رجز را به عبدالله بن الحسن نسبت داده است (کتاب الفتوح، ج 5، ص 112).
[2]. ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 115
[3]. برخی در ترجمۀ متن دچار اشتباه شده و این مطلب را دربارۀ قاسم بن الحسن گفتهاند. ولی همانطور که گفتیم قاتل او زیر سم اسبان لگدمال شد، نه قاسم.
[4]. بُعداً لقومٍ قَتَلوکَ و مَن خَصمُهُم یومَ القیامةِ فیکَ جَدُّکَ (شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 108 ـ سید بن طاووس، المَلهوف علی قتلی الطفوف، ص 168).
[5]. عَزَّ واللهِ علَی عَمّکَ أن تَدعوهُ فلا یُجیبُک أو یُجیبُک فلا یَنفَعُک صوتٌ وللهِ کَثُرَ واتِروهُ و قَلَّ ناصِروهُ (شیخ مفید، الارشاد، ص 108) . در الملهوف به جای «صوتٌ»، «یومٌ» آمده است (هذا یومٌ والله…) (سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 168).
[6]. گویا مقصود از «فزونیِ خونخواهان و کمی یاران» این است که گرچه در این صحنه، یاران قاسم اندک هستند در خارج از این صحنه (در مدینه و کوفه) خونخواهان زیادی دارد و خواهد داشت، و خدای متعال و رسول خدا(ص) و مؤمنان، خونخواهان او خواهند بود.
[7]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، صص 8-447 ـ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، صص 8-107 ـ خوارزمی نیز این گزارش را به نقل از ابومِخنَف آورده است (خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، صص 27 و 28).
8]. اللهمّ أحصِهِم عدداً و لا تُغادِر منهم أحداً و لا تَغفِر لهُم أبداً. صبراً یا بنی عُمُومَتی، صبراً یا أهلَ بَیتی، لا رَأیتُم هَواناً بَعدَ هذا الیوم أبَداً.
مشرق نیوز
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...