« انس با قرآن راه نفوذ علم بر قلب انسان استریسمان محکم خدا »

ملاک پرستش

نوشته شده توسطرحیمی 24ام شهریور, 1395

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ(يونس/34)

ترجمه فارسی:

بگو آيا از شريکان شما کسي هست که آفرينش را آغاز کند و سپس آن را برگرداند بگو خداست که آفرينش را آغاز مي‏کند و باز آن را برمي‏گرداند پس چگونه [از حق] بازگردانيده مي‏شويد(یونس/34)

ترجمه انگلیسی:

Say: “Of your ‘partners’, can any originate creation and repeat it?” Say: “It is Allah Who originates creation and repeats it: then how are ye deluded away (from the truth)?” . (یونس/34)

ترجمه فرانسوی:

Dis: «Parmi vos associés, qui donne la vie par une première création et la redonne [après la mort]?» Dis: «Allah [seul] donne la vie par une première création et la redonne. Comment pouvez-vous vous écarter ? (یونس/34)

ترجمه سوئدی:

Säg: “Finns det bland dessa väsen, som ni sätter vid Guds sida, den som inleder skapelsen och därefter förnyar den?” Säg: “Gud inleder skapelsen och när tiden kommer skall Han förnya den. Hur förvirrade är inte era begrepp!” (یونس/34)

ترجمه روسی:

Скажи: “Из боготворимых вами есть ли кто, который может создать тварь, а потом опять обратить ее в ничто?” Скажи: “Бог созидает тварь и потом обращает её в ничто. Потому как вы легкомысленны!". (یونس/34)

 ترجمه چینی:

 你說:「你們的配主,有能創造萬物,而且加以再造的嗎?」你說:「真主能創造萬物,而且能加以再造。你們怎麼混淆黑白呢?」 .(یونس/34)

 ترجمه ژاپنی:

言ってやるがいい。「あなたがたの神々の中,誰が万有の創造をし,それを繰り返すのか。」言ってやるがいい。「万有を創造され,それからそれを繰り返される御方は,アッラーである。それなのにあなたがたは,どうして(真理から)迷い去るのか。」 .(یونس/34)

 

 

احتجاج دوم براى توحید خداوند، با استناد به مساله ابداء و اعاده خلق 

در این آیه حجتى دیگر به رسول گرامى خود تلقین مى‏کند تا علیه مشرکین اقامه نماید، حجتى از جهت مبدأ و معاد، مى‏فرماید: آن کسى که مبدأ هر موجودى است و معاد و برگشت هر موجودى نیز به سوى او است استحقاق آن را دارد که عبادت شود تا آدمى در روز معاد و روز لقاء او از عذاب الیمش ایمن گشته، به ثواب عظیم او نائل گردد.
و چون مشرکین- یعنى همانهایى که در این حجت خطاب به آنها بوده است- قائل به معاد نبودند، لذا خداى تعالى پیامبرش را دستور داده که خودش پاسخ از این سؤال بدهد، و بگوید: «اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ».

 
توضیح : و اگر آیه شریفه در احتجاجش به مساله ابداء و اعاده تکیه کرده، این اعتمادش اعتماد بر یک مقدمه مبهم و بیان ناشده نبوده، چون خداى تعالى در موارد متعددى از کلامش که شاید به ده مورد برسد از طرق مختلفى بر این مقدمه احتجاج کرده. یک بار از طریق اینکه اگر بعد از این عالم عالمى دیگر نباشد لازم مى‏آید خلقت بشر در این عالم لغو و بیهوده باشد و خداى تعالى کار بیهوده نمى‏کند. و یک بار از این طریق که اگر عالمى دیگر نباشد و خلق در آن عالم به جزاى اعمال خود نرسند ظلم لازم مى‏آید، و چون خداى تعالى عادل است، پس واجب است که در عالمى دیگر کیفر و پاداش هر عملى را بدهد.

و همچنین از طرفى دیگر، اصولا خداى تعالى در قرآن کریم هر گونه شک و تردیدى نسبت به معاد را نفى نموده، و ثابت بودن آن را امرى مسلم دانسته است، (و دیگر لازم نبود در هر احتجاجى دوباره ادله معاد را ذکر کند).
و این حجت بطورى که در سابق اشاره کردیم حجتى است که منطق عموم مؤمنین را بازگو مى‏کند، که اگر خداى تعالى را عبادت مى‏کنند از ترس عقاب او و یا به امید ثوابى است که او برایشان مهیا کرده است.

 

منبع : ترجمه المیزان، ج:‏10، ص: 78

هدایت - مسعود ورزيده

در اینجا به چند نکته باید توجه داشت :
1 - در آیات فوق خواندیم که تنها خدا است که هدایت به سوى حق مى کند این انحصار یا به خاطر آن است که منظور از هدایت تنها ارائه طریق نیست بلکه رساندن به مقصد نیز مى باشد و این کار تنها بدست پروردگار است ، و یا به این جهت است که ارائه طریق و نشان دادن راه نیز در درجه اول کار خدا است ، و غیر او یعنى پیامبران و راهنمایان الهى تنها از طریق هدایت او آگاه به راههاى هدایت مى شوند، و با تعلیم او عالم مى گردند.
2 - اینکه در آیات فوق مى خوانیم معبودهاى مشرکان نه تنها نمى توانند کسى را هدایت کنند بلکه خودشان نیازمند هدایت الهى هستند، گر چه درباره بتهاى سنگى و چوبى ، صدق نمى کند، زیرا آنها مطلقا عقل و شعورى ندارند، ولى در مورد معبودهاى صاحب شعور مانند فرشتگان و انسانهائى که معبود واقع شدند کاملا صدق مى کند.
این احتمال نیز وجود دارد که جمله مزبور به معنى یک قضیه شرطیه باشد یعنى به فرض که بتها عقل و شعور هم داشته باشند بدون راهنمائى الهى ، خودشان راه را پیدا نمى کنند، تا چه رسد که بخواهند راهنماى دگران باشند.
و به هر حال آیات فوق به خوبى نشان مى دهد که یکى از برنامه هاى اصلى پروردگار در برابر بندگان ، هدایت آنها به سوى حق است که این کار از طریق بخشیدن عقل و خرد، و دادن درسهاى گوناگون از راه فطرت ، و ارائه آیات و نشانه هایش در جهان آفرینش ‍ همچنین از طریق فرستادن پیامبران و کتب آسمانى صورت مى گیرد.
3 - در آخرین آیه مورد بحث خواندیم که اکثر بت پرستان و مشرکان دنبال گمان و پندار خویشند، در اینجا این سؤ ال پیش مى آید که چرا نفرموده است همه آنها، زیرا مى دانیم تمام بت پرستان در این پندار باطل شریکند که بتها را معبودهاى به حق و مالکان نفع و ضرر و شفیعان درگاه خدا مى پندارند، و به همین جهت بعضى ناچار شده اند که کلمه اکثر را به معنى تمام تفسیر کنند و معتقدند که این کلمه گاهى به معنى تمام آمده است .
ولى این پاسخ چندان قابل ملاحظه نیست و بهتر این است که بگوئیم بت پرستان دو گروهند یک گروه که اکثریت را تشکیل مى دهند افرادى خرافى و نادان و بیخبرند و تحت تاثیر پندارهاى غلطى قرار گرفته و بتها را براى پرستش برگزیده اند، اما گروه دیگرى که اقلیت را تشکیل مى دهند رهبران سیاه دل و آگاهى هستند که با علم و اطلاع از بى اساس بودن بت پرستى براى حفظ منافع خویش ، مردم را به سوى بتها دعوت مى کنند، و به همین دلیل خداوند تنها به گروه اول پاسخ مى گوید چرا که قابل هدایتند و اما گروه دوم را که آگاهانه این راه غلط را مى پیمایند مطلقا مورد اعتنا قرار نداده است .
4 - گروهى از علماى اصول ، آیه فوق و مانند آن را دلیل بر آن مى دانند که ظن و گمان به هیچوجه ، حجت و سند نمى تواند باشد و تنها دلائل قطعى است که مى تواند مورد اعتماد قرار گیرد.
اما گروهى دیگر با توجه به اینکه در میان دلائل فقهى ، دلائل ظنى فراوان داریم (مانند حجت بودن ظواهر الفاظ و شهادت دو شاهد عادل و یا خبر واحد ثقه و امثال آن ) مى گویند آیه فوق دلیل بر این است که قاعده اصلى در مساله ظن ، عدم حجیت است ، مگر اینکه با دلیل قطعى حجت بودن آن ثابت گردد مانند چند مثال بالا.
ولى انصاف این است که آیه فوق تنها سخن از پندارهاى بى اساس و گمانهاى
بى پایه و خرافى مانند گمان و پندار بت پرستان مى گوید، و کار به ظن و گمان قابل اعتمادى که در میان عقلا موجود است ندارد، بنابراین آیه فوق و آیات مشابه آن در مساله عدم حجیت ظن به هیچوجه قابل استناد نیست (دقت کنید).

 

منبع : تفسیرنمونه

 

تفسیر نور: پیام ها:

1- خداوند شیوه‏ ى بحث و جدل با مشرکان را به پیامبرش مى ‏آموزد. «قل»

2- شریک خدا، جز ساخته ‏ى اوهام بشرى نیست. «شرکائکم»

3- هستى حادث و پدیده است. «یبدؤا الخلق»

4- ملاک پرستش دو چیز است: یکى توانایى بر پدید آوردن و دیگرى قدرتِ برپا کردن دوباره ‏ى آن. «یبدؤا… ثمّ یعیده»

5 - قیامت بعد از انقراض دنیا پدید مى‏ آید. «یبدؤا… ثمّ یعیده»

6- هستى به سوى مرگ و انقراض در حرکت است و سرانجام آن مرگ و نیستى است. «یبدؤا… ثمّ یعیده»

7- معاد و قیامت، همانند دنیا و جسمانى است. «ثمّ یعیده»

8 - شریک‏ پندارى، نشانه‏ ى بى ‏خردى است. «فانّى‏ تؤفکون»

 

توضیح : شریک خدا، جز ساخته‏ ى اوهام بشرى نیست

تفسیر المیزان - خلاصه

(قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده قل الله یبدؤا الخلق ثم یعیده فانی تؤفکون ):(بگو: آیا از شرکای شما کسی هست که خلقت را آغاز کرده و بار دیگر آنرا باز گرداند؟ بگو تنها خداست که خلق را ایجاد نموده و آنگاه دوباره باز می گرداند، با اینحال چرا از حق روی می گردانید؟)، در این آیه حجتی دیگر را به رسول خود تلقین نموده و می فرماید: آن کسی که مبدأ هرموجودیست معاد و بازگشت آن موجود نیز بسوی اوست و همو استحقاق آن رادارد که مورد پرستش واقع شود تا انسان در روز معاد و لقاء او از عذابش ایمن گشته و به ثواب جزیلش نائل گردد. چون مشرکان اعتقادی به معاد نداشته اند، لذا خداوند به پیامبرش فرمان داده که خودش پاسخ این سئوال را داده و بگوید خدای واحد است که خلق را ایجادنموده و دوباره بسوی خود باز می گرداند و مسأله ایجاد و اعاده مطلبی است که قبلا در طی آیات گوناگون آن را اثبات نموده و احتجاجات متفاوتی برای آن آورده بود و اصولا معاد غایت و نهایت خلق است و از آنجا که هر فعلی می بایست غایتی داشته باشد و گرنه لغو و گزاف است ، اگر معاد نبود لازم می آمدکه خلقت عالم لغو وبیهوده باشد و از آنجا که خدا عادل و حکیم است ، لذا عمل گزاف و ظلم از او صادر نمی شود و چون این مطالب قبلا احتجاج شده بود لذادراینجا ثابت بودن معاد را امری مسلم دانسته است و در آخر می فرماید: پس چرااز حق رویگردان می شوید؟

 

 

 

  سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم

مشرکان حجاز و مانند آنها هم مسئله معاد را مشکل داشتند هم در مسئله نبوت و دین مشکل داشتند چه اینکه در مسئله توحید ربوبی هم مشکل داشتند احتجاجهای قرآن کریم آن بخشی که به توحید برمی‌گردد هم برهان است حکمت است هم جدال احسن اما قسمتی که به نبوت برمی‌گردد یا به معاد برمی‌گردد بخش عظیم از آنها جدال احسن است برهان است نه جدال ولی آنچه که به توحید ربوبی برمی‌گردد هم حکمت است هم جدال احسن بیان ذلک این است که اینها چون در مسئله معاد منکر جدی بودند اصلاً نمی‌پذیرفتند وحی و نبوت و رسالت را هم جداً منکر بودند اگر برهانی در این زمینه اقامه می‌شد همان حکمت محض بود یعنی از مقدمات معقول کمک گرفته می‌شد ولی در جریان توحید هم از مقدمات معقول کمک گرفته می‌شد هم از صبغهٴ مقبول بودنش استمداد می‌شد این می‌شود جدال احسن این سه حجتی که در کنار هم در همین سوره مبارکه یونس ذکر شده است حجت اولای جدال احسن است حجت دوم و سومش حکمت یعنی برهان محض است لذا در حجت اولی فرمود اگر این مطلب را با ایشان در میان بگذارید خود ایشان قبول می‌کند ﴿قل من یرزقکم من السماء والارض ام من یملک السمع والابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله﴾ این فسیقولون الله که یک بار تکرار شد در حقیقت جواب این چهار تا سئوال است اینها پاسخ می‌دهند که الله رازق است او مالک سمع و بصر است او مخرج الحی من المیت است او مُدَبّر الامر است اما در جریان معاد و همچنین نبوت و رسالت که دو تا حجت بعدی است آنها منکر هستند آنها پاسخ نمی‌دهند لذا وقتی از آنها سئوال می‌شود ﴿هل من شرکائکم من یبدا الخلق ثم یعیده﴾ آنها نمی‌گویند که شرکای ما این کار را نمی‌کنند و خدا این کار را می‌کند اصلا این کار را قبول ندارند یعنی می‌گویند مبدئی باشد و معادی ابتدایی باشد و آخرتی دنیایی باشد و قیامتی نیست اصلاً قیامتی نیست معاذالله حالا تا آن قیامت را شرکای ما به عهده بگیرند یا رب العالمین به عهده بگیرد اصلا معادی در کار نیست لذا ذات اقدس اله به پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود آنها جواب نمی‌دهند تو در جواب بگو ﴿قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ آیا هیچ کدام از بتها و شرکای شما این قدرت را دارند که جهان را بیافرینند و دوباره بعد از ویرانی عالم بازسازی بکنند به عنوان معاد نوسازی کنند عالم جدید بیاورند آنها چون این معنی را منکر هستند تو در جواب بگو ﴿قل الله یبدؤا الخق ثم یعیده﴾ الله این کار را می‌کند یعنی این کار فی نفسه حق است شدنی است و فاعل این کار هم خدا است آنها می‌گویند این کار فی نفسه معدوم است باطل است و حق نیست و فاعلی هم ندارد نه الله نه شرکای ما آنها برهانی برای نفی معاد ندارند هر چه هست استبعاد است نه استحاله هیچ دلیلی نمی‌توانند اقامه بکنند به اینکه انسان وقتی مرد دوباره برنمی‌گردد فقط تعجب می‌کنند گاهی هم می‌گویند ﴿و ما نحن بمستیقنین﴾ گاهی می‌گویند ﴿ذلک رجع بعید﴾ این چیز بعید و مستبعدی است قرآن کریم در همین آیه به اصطلاح ادماج کرده یعنی ضمن اینکه دارد برای توحید ربوبی برهان اقامه می‌کند مسئله معاد را هم اشراب کرده منتهی آنها باید جواب بدهند و باید بپذیرند منتهی نمی‌‌پذیرند این مطلب باشد که چگونه برهان معاد را در مبدا اشراب کرده ادماج کرده این باشد مشرکان تمام حرفهایشان در قرآن کریم خدای سبحان طرح کرده و پاسخ داد فرمود اینها حداکثر حرفشان استبعاد است نه استحاله استبعادشان بخشی در پایان سوره مبارکهٴ یاسین آمده است که فرمود ﴿و ضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من یحى العظام و هی رمیم﴾ آیه 78 سوره مبارکه یس است که حالا یک استخوان پوسیده‌ای را از این گورستان گرفته به ما نشان داده که این استخوانی که دست به آن بزنی پودر می‌شود چه کسی این را زنده می‌کند خوب ﴿قل یحییها الذی انشائها اول مره﴾ این پاسخش است آن روزی که ﴿هل اتی علی الانسان ..من الدهر لم یکن شیئا مذکورا﴾ لاشیء به این صورت درآمد خوب این دوباره متفرق می‌شود روحش که از بین نرفته معدوم نشده مجرد است استخوانش به صورت پودر شده بسیار خوب شما که می‌گویید ﴿من یحى العظام و هی رمیم﴾ حالا که به صورت خاکستر درمی‌آید پوسیده است و اگر دست به آن بزنی پودر می‌شود چه کسی این را زنده می‌کند ﴿قل یحییها الذی انشائها اول مره﴾ پس شما غیر از استبعاد دلیل دیگری ندارید اگر شما می‌گویید دور است ما می‌گوییم نزدیک است اگر شما می‌گویید مستبعد است ما می‌گوییم مستقرب است شما برهانی در استحاله ندارید دو بخش دیگر از آیات قرآن کریم اینجا بازگو کنیم آنگاه می‌رسیم به سورهٴ مبارکهٴ القیامه در سوره مبارکهٴ قاف فرمود به اینکه آیه سه به بعد سورهٴ قاف این است که ﴿ائذا متنا و کنا ترابا﴾ دوباره ما برمی‌گردیم ﴿ذلک رجع بعید﴾ چگونه می‌شود دوباره مرده زنده بشود ذات اقدس اله فرمود که تمام ذرات این جهان پیش ما است ﴿قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ﴾ ما در یک جایی نام اینها ذرات اینها همه اینها را تثبیت کرده‌ایم حفظ کرده‌ایم هیچ چیز اشتباه نمی‌شود جابجا نمی‌شود آنگاه همینهایی که می‌گفتند رجعِ بعید است خدای سبحان فرمود که آنها بعید می‌دانند ولی ما قریب می‌دانیم ﴿انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا﴾ در سورهٴ مبارکه معارج آیه 6 و 7 این است ﴿انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا﴾ حالا یا آنها را مستبعد می‌دانند ما مستقرب یا بعضیها می‌گویند فاصله زیاد است ما می‌گوییم فاصله کم است آنهایی که منکر معاد هستند سخن از فاصله ندارند می‌گویند این مستبعد است که چنین چیزی واقع بشود می‌فرماید نه مستقرب است به قدرت ما نزدیک است دور نیست در بخشی از سوره مبارکه سَبَأ می‌فرماید به اینکه اینها تعجب می‌کردند به یکدیگر می‌گفتند خبر جدیدی آمده و آن این است که یک کسی آمده می‌گوید وقتی شما تکه و پاره شدید پودر شدید دوباره زنده می‌شوید آیه 7 سوره مبارکه سبأ این است ﴿قال الذین کفروا هل ندلکم علی رجل ینبئکم اذا مزقتم کل ممزق انکم لفی خلق جدید﴾ به یکدیگر می‌گفتند که یک خبر تازه‌ای است ما به شما اطلاع بدهیم یک کسی پیدا شده می‌گوید شما وقتی تکه پاره شدید به صورت پودر درآمدید ذراتتان پراکنده شد دوباره زنده می‌شوید مگر این شدنی است این ﴿افتری علی الله کذبا ام به جنه﴾ این یا عاقل است معاذالله شیاد و یا مجنون است به خدا افترا بسته یا مجنون است افتری یعنی أافتری علی الله کذبا ام به الجنه آنگاه ذات اقدس اله در پاسخ می‌فرماید که ﴿بل الذین لایومنون بالاخره فی العذاب والضلال البعید﴾ برای اینکه شما شواهد قدرت ما را مرتب در سماوات و ارض می‌بینید پس هیچ دلیلی بر استبعاد ندارید در سوره مبارکه القیامه که بارها ملاحظه فرمودید آنجا این راز را پرده‌برداری کرده فرمود اینها مشکلشان شبهه علمی نیست اینها گرفتاریشان در شهوت عملی است اینها که منکر معاد هستند مشکل علمی ندارند شبهه علمی ندارند که چطور می‌شود دوباره مرده زنده می‌شود خوب همان خدایی که هیچ را به این صورت درآورد دوباره زنده می‌کند دیگر اینها می‌خواهند جلویشان باز باشد در سوره مبارکه قیامه آیه 3 و 4 این است ﴿ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه﴾ همین انسانی که می‌گوید ﴿من یحیی العظام و هی رمیم﴾ این استخوانها حالا پوسیده و به صورت آرد و پودر درآمده را چه کسی زنده می‌کند خوب ما زنده می‌کنیم ﴿بلی قادرین علی ان نسوی بنانه﴾ استخوان چیز مهمی نیست ما آن خطوط ریز و ظریف سرانگشتش را هم برمی‌گردانیم به دلیل اینکه همان کار را هم کردیم آنگاه هم فرمود نه اینها هیچ مشکل علمی ندارند یعنی درون اینها را که باز کنید اینها شبهه علمی ندارند مشکل علمی ندارند ﴿بل یرید الانسان لیفجر امامه﴾ می‌خواهد فسق و فجور بکند جلویش هم باز باشد امام یعنی جلو هیچ چیز جلوی او را نگیرد اگر به معاد معتقد باشد خوب معاد یک سدی است جلوی او را می‌گیرد نمی‌گذارد هر کاری بکند اگر حسابی هست کتابی هست یک صراطی هست یک بهشتی هست یک جهنمی هست خوب جلوی آدم را می‌‌گیرد نمی‌گذارد هر کاری را آدم بکند این می‌خواهد جلویش باز باشد بل ﴿یرید الانسان لیفجر امامه﴾ پس این شبهه علمی ندارد آن شهوت عملی و مشکل عملی و اینها دارد.
در روایات ما هم هست که اگر انسان را ببینید لرایته ….انه ….الرحمن همین بنان و ایدی و امثال اینها باید برگردد تا شهادت بدهد یا شکایت بکنند ﴿قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء﴾ اگر اینها برنگردند چیز دیگر برگردد که نمی‌توانند شهادت بدهند که شکایت کنند
معاد جسمانی که مورد تردید احدی نیست اما نحوه جسم چطور است آن چند سال درس می‌خواهد تا فقط اصلا تصور بکند نه تصدیق تصدیقش چندین سال روی آن چند سال اول می‌خواهد فعلا آنچه که هست این است که همین بدنی که هست همین جسمانی که هست همین ذراتی که هست به عینه برمی‌گردد اما حالا چطور می‌شود چه وقت می‌شود خوب کل آسمان و زمین عوض می‌شود بالاخره همه ما می‌میریم می‌رویم در زمین این زمین را ذات اقدس اله برمی‌گرداند تبدیل می‌کند به زمین دیگر ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض والسموات﴾ کل آسمان عوض می‌شود کل زمین عوض می‌شود از وجود مبارک امام سجاد سلام الله علیه سئوال کردند که این زمین چه زمینی است فرمود تبدیل می‌شود ﴿بأرض لم تکتسب علیها الذنوب﴾ در روایات دیگری از معصوم سلام الله علیه سئوال کردند که خوب این تبدیل می‌شود به زمینی که هیچ گناه در آن نشده نه یعنی شیار می‌شود این زمین تبدیل می‌شود به ارضی که لم یعص علیها در روایات دیگر از حضرت سئوال می‌کنند خوب اینها پنجاه هزار سال می‌شود این مدت اینها چه غذایی می‌خورند فرمودند این زمین تبدیل می‌شود الی کره (خبز النقی) تبدیل می‌شود به یک کره گندم صاف و شفاف که از آن می‌خورند این هم یکی این زمین باید شهادت بدهد شکایت بکند خوب بخشی از این زمین میکده است بخشی مسجد است الان شما در برخی از مساجد در تهران دارید که قبلا میکده بود و الان مسجد شد دم در ورودی آن هم نوشته‌اند که حسن توفیق بین سراج الملک مسجدکرد میخانه را یا آن یکی گفته بود که از خانه ما طوری است که وقتی خراب بشود مسجد درمی‌آید این الان که در دم در مسجد نوشته است که حسن توفیق بین که میخانه را مسجد کرد سراج الملک خوب این هم باید میکده در بیاید تا علیه یک عده شهادت بدهد هم باید مسجد بشود تا بر له یک عده شهادت بدهد فی آن واحد کعبه آن وقتی که بتکده بود باید باشد آن وقتی که مسجد الحرام شد باید باشد جایی که خیابان بود جایی که بیابان بود هزارها نفر در هزارها حالت اطاعت و عصیان کردند این یک تکه زمین باید که در آن واحد به هزارها حالت در بیاید تا هم شهادت بدهد هم شکایت کند اینها یک ده بیست سال درس می‌خواهد تا آ‌دم فقط تصور بکند یک ده بیست سال دیگر هم درس می‌خواهد که چطوری این جسم آن جسم می‌شود این اگر اشکال دارد آنجاها اشکال دارد آنکه برای همه ما لازم است این است که عین همه ما برمی‌گردیم یعنی عین زید برمی‌گردد عین خالد برمی‌گردد عین عمرو برمی‌گردد
برزخ روایت دارد بدن مثالی است عمده مشکل مسئله معاد است وگرنه برزخ روایات فراوانی دارد که وارد بدن مثالی می‌شوند همین آیات دارد این کسی که مرده است شهید شده است این حی عند ربه یرزقون نگویید مرده است حالا این بدنش حالا مثلا در میدان جنگ ﴿لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاأ عند ربهم یرزقون﴾ همین شهید را می‌گوید حی است و مرزوق در روایات برزخ فراوان است که غالب بدن مثالی دارد اینها در برزخ مشکلی نیست عمده مسئله معاد است معاد هم مشکلی نیست عین همین بدن برمی‌گردد اما عینیت یعنی چه چطوری عین برمی‌گردد چطوری در عین وحدت کثرت است چطوری در عین حال که یک تکه زمین است هم مسجد است هم میکده هم شهادت می‌دهد هم شکایت می‌کند چطوری هم بیابان است هم خیابان بالاخره این خانه‌ها در طی این قرون و اعصار هزارها حالت پیدا کرده هزارها اطاعت شده هزاران معصیت شده در حین واحد در عین واحد به هزارها حال درمی‌آید به هر تقدیر فرمود پس مشکل شما شهوت عملی است می‌خواهید جلویتان باز باشد دلیلی ندارد که شما وقتی قبول کردید خدای سبحان هیچ را به این صورت درآورده خوب دوباره این پراکنده‌ها را جمع می‌کند دیگر حالا منتهی آنها قبول ندارند لذا ذات اقدس اله به پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم هم فرمود تو در جواب بگو این می‌شود برهان نقض دیگر جدال نیست منتهی سئوالی که هست این است که یک وقتی قرآن ابتدائاً برهان اقامه می‌کند خوب برهان اقامه می‌کند برای معاد براهین فراوانی اقامه کرده جای سئوال هم نیست یک وقتی با مشرکان حجاز که منکر معادند محاوره می‌کند گفتگو دارد ﴿قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ آیا این بتهای شما هیچ کدام از شرکای شما این کار را کردند این کار را می‌کنند که اول عالم را خلق کنند دوباره بعد از مرگ دوباره اینها را برگردانند این گفتگو ترسیمش چیست مصححش چیست آنها که اصلا این را قبول ندارند تا آدم با آنها گفتگو بکند اقرار بگیرد پاسخ این نقل این است که این بخش از آیات بعد از آن بخشهای اولیه همین سوره مبارکهٴ یونس است که ادله فراوانی اقامه کرده بر معاد که معاد حق است از آیه 3 و 4 به بعد همین سوره مبارکه یونس بعد از اینکه فرمود ﴿الیه مرجعکم جمیعا وعد الله حقا انه یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ برهان مسئله را اقامه کرده فرمود شما خدا را قبول دارید قدرت او را هم که دیدید اگر معادی نباشد معاذالله عالم می‌شود هرج و مرج هر کس هر کاری کرد کرد برای اینکه حساب و کتابی نیست که و این با حکمت خدا با عدل خدا با حقانیت خدا با تدبیر الهی هماهنگ نیست بالاخره یک روزی باید باشد که به حسابها برسند پاداش و کیفر بدهند یا نه؟ فرمود ﴿الیه مرجعکم جمیعا وعد الله حقا انه یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ چرا؟ ﴿لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط والذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون﴾ این برهان مسئله است اگر خدا حکیم است اگر خدا عادل است اگر خدا حق است یک کار یاوه نمی‌کند خوب عالمی را خلق کرده حساب و کتاب هم که در اینجا نیست اینجا هر چه ما می‌بینیم بالاخره ظلم است و ستم است و تجاوز است و امثال ذلک یک جایی باید باشد که پاسخ بدهند یا نه آن هم حالا بر فرض یک کسی مثل صدام ملعون او را گرفتند اعدام کردند مگر کیفر او همین یک اعدام است این صدها بیگناه را کشته در برابر آن گناه اگر یک بار اعدام بشود مگر کافیست؟ یا یک عذابی طولانی طلب می‌کند که معادل آن گناه طولانی باشد این هیتلرها که آمدند این چنگیزها که آمدند این حجاجها که آمدند سالیان متمادی ظلم کردند دنیا ظرفیت کیفر آنها را ندارد غیر از اینکه یک بار اینها را اعدام بکنند دیگر کاری از آنها ساخته نیست این اعدام یک بار که کیفر کشتار صدها نفر نیست یک جایی باید باشد که معادل آن را پاداش بدهند اولا خیلی از این حجاجها همینطور مردند و در دنیا کیفر ندیدند بر فرض هم که کسی در دنیا به اینها کیفر بدهد کیفر آنها در دنیا ممکن نیست پس یک جایی باید باشد که لیجزی الله له این همه صالحان و عابدان و ناسکان و زاهدان و محرومان چه کسی به اینها پاداش داده؟ پس یک جایی باید باشد که به اینها پاداش بدهد حالا آنهایی که چند تا قربانی دادند در راه دین کی می‌تواند به اینها پاداش بدهد یک جایی باید باشد که ذات اقدس اله به اینها پاداش عطا کند ﴿لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط﴾ این مال پاداش کیفر را هم فرمود ﴿والذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون﴾ این برهان مسئله پس بنابراین زمینه از نظر محاوره به نصاب رسیده است تا خدا به پیغمبر بفرماید با مشرکان یک چنین محاوره‌ای را در میان بگذار منتهی حالا آنها پاسخ نمی‌دهند تو پاسخ بده تو در جواب بگو پس مصحح گفتگو فراهم شد برای اینکه براهین تام بود اقامه شد تاکنون مطلب دیگر آن اشراب است که از آن به ادماج یاد می‌کنند یعنی در اثنای برهان بر توحید دلیل حقانیت معاد را هم ذکر می‌کنند در آیه 4 همین سورهٴ مبارکه یونس که الان خواندیم از همان اول فرمود به اینکه خداوند مرجع است و وعده خدا حق است اما برهانی که مستقیما در این آیه محل بحث است در کمتر جای دیگر هست فرمود شما مشکلتان در معاد چیست که چگونه خدا دوباره مرده را زنده می‌کند خوب همان کسی که ﴿یبدؤا الخلق﴾ همان کس ﴿یعیده﴾ ﴿قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ شما که منکر معادید برای استبعاد است دیگر می‌گویید چطور می‌شود دوباره مرده زنده بشود خوب همان خدایی که بدأ الخلق هیچ را به این صورت درآورد جسم را به این صورت درآورد جان را به بدن اعطا کرد جماد را زنده کرد هیچ را به صورت جماد درآورد یک وقتی روزگاری برای انسان گذشت که اصلا او لاشیء بود مثل اینکه به زکریا سلام الله علیه فرمود ﴿قد خلقتک من قبل و لم تکن شیئا﴾ هیچ چیز نبودی بعد به توده انسانها می‌فرماید که شما یک وقتی نطفه بودید یا خاکهای بیابان و خیابان بودید شیء بودید ولی شیء قابل ذکر نبودید ما البته شما را به صورت نطفه درآوردیم یا به صورت خاک بیابان و خیابان درآوردیم اینکه شیء غیر قابل ذکرشدید هم ما درآوردیم ﴿هل اتی علی الانسان …لم یکن شیئا مذکورا﴾ یعنی کانوا شیئا اما شیء قابل ذکر نبود این مقطع دوم مقطع اول آن کان تامه است که به لیس صرف کان تامه است که به لیس تامه برمی‌گردد که لم تک شیئا ﴿خلقتک من قبل و لم تک شیئا﴾ هیچ نبودی مقطع دوم کان کان ناقصه است یعنی چیزی بودی مثل نطفه یا خاک اما قابل ذکر نبودی ﴿هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا﴾ بعد هم به این شکل درآمدی خوب همان کسی که ﴿من یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ این اشراب حجت بر معاد است در اثنای برهان بر توحید شما در ربوبیت مشرکید و ما داریم شرک را می‌زداییم که از شرکاء کاری ساخته نیست ضمن اینکه توحید ربوبی را تثبیت می‌کنیم شرک را باطل می‌کنیم برهان معاد را هم اشراب می‌کنیم این می‌شود ادماج ﴿قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ اگر بگویید نه اصلا اعاده نیست کی می‌تواند اعاده کند می‌گوید آنکه بدأ الخلق ﴿من یحیی العظام و هی رمیم﴾ می‌گوییم ﴿یحییها الذی انشاها اول مره﴾ ﴿قل الله یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ این ﴿قل الله یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ هم برای اثبات توحید ربوبی است هم برای اثبات معاد آنها درباره خالقیت حرفی ندارند ولی درباره معاد حرف دارند می‌فرماید خوب از این شرکاء که کاری ساخته نیست نه مبدا در اختیارشان است نه معاد در اختیار اینها خوب چرا اینها را می‌پرستید ﴿قل الله یبدؤا الخلق ثم یعیده﴾ آن وقت ﴿فانا توفکون﴾ افک یعنی انقلاب مقلوب شدن کجا زیر و رو می‌شوید به کدام طرف برمی‌گردید چه کسی شما را زیر و رو کرده به کدام سمت دارید مصروف می‌شوید ﴿فانا توفکون﴾ پس احتجاج اول از سنخ جدال احسن است برای اینکه آنها قبول کردند و قبول داشتند خودشان هم در پاسخ پاسخ مثبت دادند ﴿فسیقولون الله﴾ پاسخشان بود اما دوم و سوم از قبیل حکمت است آنها نمی‌پذیرند لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ را به عهده گرفته طبق این بیان حجت سوم هم از همین قبیل است یعنی حکمت است جدال احسن نیست برای اینکه فقط از مقدمات معقول تشکیل شده است نه مقبول جزء آراء مقبول نیست آنها همراهی نمی‌کنند پاسخ نمی‌‌دهند لذا خدای سبحان به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که تو در جواب بگو که حکم این است ﴿قل هل من شرکائکم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحق افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون﴾ حالا خواه شرکایی که از فرشتگان باشند یا از قدیسین بشر باشند یا از افراد عادی باشند یا اصنام و اوثان باشند بالاخره آدم به کسی سر می‌سپارد در برابر کسی سر می‌سپارد که او هدایت کنندهٴ انسان باشد او را به مقصد برساند آیا از این شرکای شما هدایت صادق است این به مسئله نبوت و رسالت و اینها برمی‌گردد که شما گوش به حرف اینها بدهید به مقصد برسید از اینها ساخته است که شما را به حق هدایت کنند اینها که این سمت را ندارند خودشان نیازمند به هادی هستند ﴿هل من شرکائکم من یهدی إلی الحق﴾ آنها پاسخ نمی‌دهند چون منظور از دعوت به حق نبوت و رسالت است آنها نبوت و رسالت را منکرند.
البته چون جانشینی نبوت است برای اینکه امامت چیزی جز ادامهٴ نبوت نخواهد بود و همین آیه را ائمه علیهم السلام بر خودشان منطبق کردند برای اینکه مظهر ذات اقدس اله هستند در هدایت مردم که حالا به آن روایت هم اشاره می‌شود ﴿قل الله یهدی للحق﴾ خدا مردم را به حق دعوت می‌کند حالا احتجاج را ملاحظه بفرمایید فرمود به اینکه بالاخره ما این برهانمان بر توحید ربوبی تام است و شرک هر گونه شرکی باشد باطل است هیچ کسی شریک خدا نیست ﴿لیس کمثله شیئ﴾ و ﴿لاشریک له﴾ چه آن شریک فرشتگان باشند چه آن شریک انبیا باشند چه بشرهای عادی باشند چه اصنام و اوثان باشند از اصنام و اوثان که کاری ساخته نیست در بخشهای فراوانی فرمود به اینکه ﴿الهم ارجل یمشون بها أم لهم ایدٍ یبطشون بها﴾ اینها مشکل خودشان را نمی‌توانند حل بکنند چه اینکه در بخش پایانی سوره مبارکه حج فرمود ﴿و …زباب شیئا لا یستفقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب﴾ فرمود اگر یک مگس روی این بتها بنشیند چیزی از این بتها کم بکند اینها مشکل خودشان را نمی‌توانند حل کنند اینها نمی‌توانند مگس را از خودشان بپرانند چه رسد به اینکه بخواهند مشکل شما را حل کنند این یک چیز بین الغی است یعنی سمتی برای این چوب و سنگ و امثال ذلک می‌ماند فرشتگان الهی و قدیسین بشر و اینها آنها را در سوره مبارکه انبیاء فرمود که اینها ﴿عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون﴾ اینها هم بندگان مطیع خدایند این قسمت از آیات برای ابطال شرک آنگونه از مشرکان می‌تواند باشد فرمود حالا اگر درباره فرشتگان یا درباره قدیسین بشر مثل حضرت مسیح سلام الله علیه بگویید چون اینها معجزه دارند احیای موتی دارند هدایت مردم را به عهده می‌گیرند سمت ربوبی دارند اگر این کار را بخواهید بار بدهید این هم باطل است دلیل بطلانش هم این است ﴿أفمن یهدی الی الحق أحق ان یتبع أم من لا یهدی الا ان یهدی﴾ یک وقتی هم همین آیه سوره مبارکه یونس در اثنای بحثهای گذشته به یک مناسبتی مطرح شد الان خوب ملاحظه بفرمایید که این تعادل بین چیست و تقابل بین چیست فرمود این معبود یا این موجود یا هدایت به حق دارد یا ندارد اگر هدایت به حق دارد یا هدایتش بالذات است یا بالعرض این دو تقسیم اگر آن موجود هادی به حق نبود او که صلاحیت پرستش ندارد برای اینکه شما نیازمند به هدایت هستید از او هم که کاری ساخته نیست پس اگر یک موجودی هادی الی الحق نبود حالا یا به ضلالت دعوت کرد یا اصلا اهل دعوت نبود این صلاحیت عبادت را ندارد صلاحیت توحید ربوبی ندارد از بحث خارج است این هیچ آنهایی که به حق دعوت می‌کنند نظیر فرشته‌ها نظیر قدیسین بشر اینها دو قسم هستند آن که به حق دعوت می‌کند یا دعوتش بالذات است یا بالعرض اگر دعوتش بالذات بود یعنی خود مهتدی بالذات است هادی بالذات است نیازی به هدایت دیگران ندارد و دیگران را بالذات او هدایت می‌کند این همان خدا است و اگر هدایتش بالعرض بود چون هر هدایت بالعرضی باید به باالذات منتهی بشود او باید قبلا هدایت بشود نیاز خودش را از غیر تامین بکند تا بتواند دیگران را هدایت بکند تقابل در آیه بین هادی و غیر هادی نیست آن تقسیم اول در این آیه مطرح نیست تقسیم اول این است که این موجود یا هادی الی الحق است یا نه این در آیه مطرح نیست چون این روشن است که کسی که هادی الی الحق نیست یقینا معبود نیست آن تقابل دوم در آیه مطرح است یعنی دو تا موجودند که هر دو به حق دعوت می‌کنند منتهی یکی بالذات دعوت می‌کند دیگری بالعرض آنکه بالعرض دعوت می‌کند تا خودش هدایت نشود هادی دیگران نیست آنگاه قرآن کریم بین این دو در این تقابل دوم مقابله قرار داد نفرمود آنکه به حق هدایت می‌کند مقدم است بر کسی که به حق دعوت نمی‌کند فرمود هر دو به حق دعوت می‌کنند منتهی یکی به حق دعوت می‌کند بالذات چون غنی بالذات است من جمیع الجهات در مسئلهٴ هدایت هم نیاز به دیگری ندارد دیگری فقیر بالذات است گرچه هدایت کننده مردم به حق است ولی قبلا هدایت می‌شود کسی او را هدایت می‌کند کسی به او علم عطا می‌کند بعداً او هدایت می‌کند پس ما یک هادی داریم به نام الف که هدایت او بالذات است او احتیاج ندارد که کسی او را هدایت بکند او خودش مهتدی بالذات است هادی بالذات است نسبت به دیگران یک موجود دیگری هم دارند به نام باء که این گرچه هادی الی الحق است ولی هدایتش بالعرض است چون هدایتش بالعرض است خودش باید از کمک غیر مهتدی بشود به مقصد برسد تا مردم را هدایت بکند الان تقابل بین این است فرمود ﴿أفمن یهدی الی الحق أحق ان یتبع ام من لا یهدی الا أن یهدی﴾ نه لایَهْدِی این دومی هم یَهْدِی الی الحق اما لایَهِدّی یعنی لایهتدی الا ان یُهْدیٰ این دومی هم هادی الی الحق است و اما لا یَهِدّی یعنی لا یهتدی الا ان یُهْدیٰ دیگری باید او را هدایت بکند تا این بشود مُهْتدی وقتی مُهْتدی شد آن وقت هادی غیر است مثل فرشتگان اینطورند انبیا اینطورند انبیا لا یَهِدّی الا ان یُهْدی یعنی لا یَهْتِدی الا ان یُهْدَی عیسی مسیح علیه السلام اینطور است هر فرشته‌ای اینطور است اینها اول باید مهتدی بشوند خدا اینها را هدایت بکند کفی بربک هادیا و نصیرا وقتی با هدایت الهی مهتدی شدند آنگاه هدایت دیگران را به عهده می‌گیرند فرمود ﴿افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع﴾ این احق افعل تفصیل نیست افعل تعیین است نظیر ﴿اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض﴾ که افعل تعیین است نه افعل تفضیل ﴿أفمن یهدی الی الحق احق ان یتبع أم من لا یهدی الا ان یهدی﴾ پس تقابل بین هادی و غیر هادی نیست تقابل بین هادی بالذات و هادی بالغیر است فرشتگان هادی بالغیر هستند انبیا هادی بالغیر هستند ذات اقدس اله هادی بالذات است آنها که هادی بالغیر هستند اول باید مهتدی بشوند از کمک غیر تا هادی دیگران باشند ولی ذات اقدس اله نیازی به اهتدا ندارد ﴿أفمن یهدی الی الحق احق ان یتبع أم من لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون﴾ .
 

  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر مجمع البیان

دوّمین راه شناخت او در ادامه آیات در این آیه نیز قرآن روى سخن را به پیامبر گرامى نموده و از راه دیگرى بر یکتایى خدا استدلال نموده و مى فرماید:

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ

هان اى پیامبر! به شرک گرایان بگو: آیا در این بتهایى که آنها را شریک و همتاى خدا، یا شریک داراییهاى خود مى پندارید، کسى هست که بتواند پدیده هاى گوناگون جهان هستى را از عدم به وجود آورد و پس از آفرینش دگر باره آنها را در جهان دیگر باز گرداند؟!

قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ

اگر آنان گفتند: خدایان پندارى ما توانایى چنین کارى را ندارند و یا سکوت را بر گزیدند و پاسخ ندادند، شما بگو: این خداى یکتاست که آفرینش و پدیده هاى رنگارنگ جهان هستى را در آغاز بدون نمونه و الگو پدید آورد، و آنگاه آنها را از بین مى برد و دگر باره در روز رستاخیز بازشان مى گرداند.

فَاَنّى تُؤْفَکُونَ.

با این وصف پس چگونه از حق باز گردانده مى شوید؟! و چرا از ایمان به خداى یکتا روى مى گردانید؟!
 

 »  تفسیر کشاف

فإن قلت : کیف قیل لهم (هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق ثم یعیده ) وهم غیر معترفین بالاعادة ؟ قلت : قد وضعت إعادة الخلق لظهور برهانها موضع ما إن رفعه دافع کان مکابرا رادا للظاهر البین الذی لا مدخل للشبهة فیه . دلالة علی أنهم فی إنکارهم لها منکرون أمرا مسلما معترفا بصحته عند العقلاء ، وقال لنبیه صلی الله علیه وسلم (قل الله یبدؤا الخلق ثم یعیده ) فأمره بأن ینوب عنهم فی الجواب ، یعنی أنه لایدعهم لجاجهم ومکابرتهم أن ینطقوا بکلمة الحق فکلم عنهم .


 

نيره تقي زاده فايند - یوسفعلی

1428. The argument is now turned in another direction. The false gods can neither create out of nothing nor sustain the creative energy which maintains the world. Nor can they give any guidance which can be of use for the future destiny of mankind: on the contrary they themselves (assuming they were men who were deified) stand in need of such guidance. Why then follow vain fancies, instead of going to the source of all knowledge, truth, and guidance, and worship, serve, and obey Allah, the One True God?

 

  مسعود ورزيده - تفسیرالمیزان در این آیه

حجتى دیگر به رسول گرامى خود تلقین مى‏کند تا علیه مشرکین اقامه نماید، حجتى از جهت مبدأ و معاد، مى‏فرماید: آن کسى که مبدأ هر موجودى است و معاد و برگشت هر موجودى نیز به سوى او است استحقاق آن را دارد که عبادت شود تا آدمى در روز معاد و روز لقاء او از عذاب الیمش ایمن گشته، به ثواب عظیم او نائل گردد.
و چون مشرکین- یعنى همانهایى که در این حجت خطاب به آنها بوده است- قائل به معاد نبودند، لذا خداى تعالى پیامبرش را دستور داده که خودش پاسخ از این سؤال بدهد، و بگوید:” اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ".
اگر آیه شریفه در احتجاجش به مساله ابداء و اعاده تکیه کرده، این اعتمادش اعتماد بر یک مقدمه مبهم و بیان ناشده نبوده، چون خداى تعالى در موارد متعددى از کلامش که شاید به ده مورد برسد از طرق مختلفى بر این مقدمه احتجاج کرده. یک بار از طریق اینکه اگر بعد از این عالم عالمى دیگر نباشد لازم مى آید خلقت بشر در این عالم لغو و بیهوده باشد و خداى تعالى کار بیهوده نمى کند. و یکبار از این طریق که اگر عالمى دیگر نباشد و خلق در آن عالم به جزاى اعمال خود نرسند ظلم لازم مى آید، و چون خداى تعالى عادل است، پس واجب است که در عالمى دیگر کیفر و پاداش هر عملى را بدهد.
و همچنین از طرفى دیگر، اصولا خداى تعالى در قرآن کریم هر گونه شک و تردیدى نسبت به معاد را نفى نموده، و ثابت بودن آن را امرى مسلم دانسته است، (و دیگر لازم نبود در هر احتجاجى دوباره ادله معاد را ذکر کند).
و این حجت بطورى که در سابق اشاره کردیم حجتى است که منطق عموم مؤمنین را بازگو مى کند، که اگر خداى تعالى را عبادت مى کنند از ترس عقاب او و یا به امید ثوابى است که او برایشان مهیا کرده است.

منبع: تدبر

 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .
کار کردن زبان های بیگانه آن هم معانی قرآن دقت بالایی می خواهد.
خیلی عالی کار کرده اید .
خدا قوت

1395/06/24 @ 17:23


فرم در حال بارگذاری ...