« خجالت میکشم در برابر بدن پارهپاره سیدالشهداء(علیه السلام)، بدنم سالم باشد | ای عزیز! » |
منشور روحانیت در کلام امام خمینی (ره)
نوشته شده توسطرحیمی 16ام آذر, 1392
[حوزههای علمیه، مهمترین پایگاه اسلام و تشیع]
ترديدي نيست كه حوزههاي علميه و علماي متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع، مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجرويها بودهاند. علماي بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نمودهاند تا مسائل حلال و حرام الهي را بدون دخل و تصرف ترويج نمايند.
اگر فقهاي عزيز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومي به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به خورد تودهها داده بودند. جمعآوري و نگهداري علوم قرآن و آثار و احاديث پيامبر بزرگوار و سنت و سيره معصومين ـ عليهم السلام ـ و ثبت و تبويب و تنقيح آنان در شرايطي كه امكانات بسيار كم بوده است و سلاطين و ستمگران در محو آثار رسالت همه امكانات خود را به كار ميگرفتند، كار آساني نبوده است كه بحمدالله امروز نتيجه آن زحمات را در آثار و كتب با بركتي همچون كتب اربعه و كتابهاي ديگر متقدمين و متأخرين از فقه و فلسفه، رياضيات و نجوم و اصول و كلام و حديث و رجال، تفسير و ادب و عرفان و لغت و تمامي رشتههاي متنوع علوم مشاهده ميكنيم. اگر ما نام اين همه زحمت و مرارت را جهاد في سبيل الله نگذاريم، چه بايد بگذاريم؟
در بعد خدمات علمي حوزههاي علميه سخن بسيار است كه ذكر آن در اين مختصر نميگنجد. بحمدالله حوزهها از نظر منابع و شيوههاي بحث و اجتهاد غني و داراي ابتكار است. تصور نميكنم براي بررسي عميق همه جانبه علوم اسلامي طريقهاي مناسبتر از شيوه علماي سلف يافت شود. تاريخ بيش از هزار ساله تحقيق و تتبع علماي راستين اسلام گواه بر ادعاي ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است.صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيهگاه محرومان بوده است، هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاي بزرگوار سيراب شدهاند.از مجاهدات علمي فرهنگي آنان كه به حق از جهاتي افضل از دماء شهيدان است كه بگذريم، آنان در هر عصري از اعصار براي دفاع از مقدسات ديني و ميهني خود مرارتها و تلخيهايي متحمل شدهاند و همراه با تحمل اسارتها و تبعيدها، زندانها و اذيت و آزارها و زخم زبانها، شهداي گرانقدري را به پيشگاه مقدس حق تقديم نمودهاند. شهداي روحانيت منحصر به شهداي مبارزه و جنگ در ايران نيستند، يقيناً رقم شهداي گمنام حوزهها و روحانيت كه در مسير نشر معارف و احكام الهي به دست مزدوران و نامردمان، غريبانه جان باختهاند زياد است.
[علمای اسلام، پیشتازان نهضتها و انقلابها]
در هر نهضت و انقلاب الهي و مردمي علماي اسلام اولين كساني بودهاند كه بر تارك جبين شان خون و شهادت نقش بسته است. كدام انقلاب مردمي ـ اسلامي را سراغ كنيم كه در آن حوزه و روحانيت پيش كسوت شهادت نبوده اند و بر بالاي دارنرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاي حوادث خونين به شهادت نايستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پيروزي، شهداي اولين، از كدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس ميگذاريم كه از ديوارهاي فيضيه گرفته تا سلولهاي مخوف و انفرادي رژيم شاه و از كوچه و خيابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و ميادين مين، خون پاك شهداي حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است و در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي نيز رقم شهدا و جانبازان و مفقودين حوزهها نسبت به قشرهاي ديگر زيادتر است. بيش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دينيه در سراسر ايران در جنگ تحميلي شهيد شدهاند و اين رقم نشان ميدهد كه روحانيت براي دفاع از اسلام و كشور اسلامي ايران تا چه حدد مهيا بوده است.
امروز نيز همچون گذشته شكارچيان استعمار در سرتاسر جهان، از مصر و پاكستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ايران و اراضي اشغالي به سراغ شيردلان روحانيت مخالف شرق و غرب و متكي به اصول اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله وسلمرفتهاند و از اين پس نيز جهان اسلام هر از چندگاه شاهد انفجار خشم جهانخواران عليه يك روحاني پاك باخته است.علماي اصيل اسلام هرگز زير بار سرمايهداران و پولپرستان و خوانين نرفتهاند و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كردهاند و اين ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدي با سرمايهداران در يك كاسه است.و خداوند كساني را كه اينگونه تبليغ كرده و يا چنين فكر ميكنند، نميبخشد. روحانيت متعهد، به خون سرمايهداران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتي نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و رياضت درس خواندهاند و پس از كسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوه زاهدانه و با فقر تهيدستي و عدم تعلق به تجملات دنيا، زندگي كردهاند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفتهاند. دقت و مطالعه در زندگي علماي سلف، حكايت از فقر و نهايتاً روح پر فتوت آنان براي كسب معارف ميكند كه چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصيل كردهاند و با قناعت و بزرگواري زيستند.
در ترويج روحانيت و فقاهت نه زور سرنيزه بوده است،نه سرمايه پولپرستان و ثروتمندان، بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيدهاند.
مخالفت روحانيون با بعضي از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبي، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود كه آنان با اختراعات و پديدهها برخورد احتياط آميز كنند. علماي راستين از بس كه دروغ و فريب از جهانخوارن ديده بودند، به هيچ چيزي اطمينان نميكردند و ابزاري از قبيل راديو و تلويزيون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهي حكم به منع استفاده از آنها را ميدادند. آيا راديو و تلويزيون در كشورهايي چون ايران وسايلي نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ آيا رژيم گذشته از راديو و تلويزيون براي بياعتبار كردن عقايد مذهبي و ناديده گرفتن آداب و رسوم ملي استفاده نمينمود؟ به هر حال خصوصيات بزرگي چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگي به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسؤوليت در برابر تودهها، روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتي بالاتر از اين كه روحانيت با كمي امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشه مسلمانان جاري ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است. راستي اگر كسي فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نميكند، سادهانديشي نيست؟
[خطر تحجرگرایان و مقدس مآبان]
مسأله كتاب آيات شيطاني كاري حساب شده براي زدن ريشه دين و دينداري و در رأس آن اسلام و روحانيت است. يقيناً اگر جهانخواران ميتوانستند، ريشه و نام روحانيت را ميسوختند، ولي خداوند همواره حافظ و نگهبان اين مشعل مقدس بوده است و انشاءالله از اين پس نيز خواهد بود، به شرط آن كه حيله و مكر و فريب جهانخواران را بشناسيم. البته اين بدان معنا نيست كه ما از همه روحانيون دفاع كنيم، چرا كه روحانيون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم كم نبودند و نيستند. در حوزههاي علميه هستند افرادي كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدي فعاليت دارند. امروز عدهاي با ژست تقدسمآبي چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب و نظام ميزنند كه گويي وظيفهاي غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدسنمايان احمق در حوزههاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظهاي از فكر اين مارهاي خوش خط و خال كوتاهي نكنند،اينها مروج اسلام امريكايياند و دشمن رسولالله. آيا در مقابل اين افعيها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟
[القای شعار جدایی دین از سیاست]
استكبار وقتي كه از نابودي مطلق روحانيت و حوزهها مأيوس شد، دو راه را براي ضربه زدن انتخاب نمود؛ يكي راه ارعاب و زور، ديگري راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتي حربه ارعاب و تهديد چندان كارگر نشد، راههاي نفوذ تقويت گرديد. اولين و مهمترين حركت، القاي شعار جدايي دين از سياست است كه متأسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه اي كارگر شده است تا جايي كه دخالت در سياست دون شأن فقيه و ورود در معركه سياسيون تهمت وابستگي به اجانب را به همراه مي آورد. يقينا روحانيون مجاهد از نفوذ، بيشتر زخم برداشتهاند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگي و افترای بيديني را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز؛ ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كاريتر از اغيار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامي اگر میخواستي بگويي شاه خائن است، بلافاصله جواب ميشنيدي كه شاه شيعه است! عدهاي مقدسنماي واپسگرا همه چيز را حرام ميدانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احكام فقهي و عبادي شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد، حماقت روحاني در معاشرت با مردم فضيلت شد. به زعم بعض افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد و الا عالم سياس و روحاني كاردان و زيرك، كاسهاي زير نيم كاسه داشت. و اين از مسائل رايج حوزهها بود كه هركس كج راه ميرفت متدينتر بود. ياد گرفتن زبان خارجي ، كفر و فلسفه و عرفان ، گناه و شرك به شمار ميرفت. در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزهاي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه ميگفتم. ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مييافت، وضع روحانيت و حوزهها، وضع كليساهاي قرون وسطي ميشد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعي حوزهها حفظ را نمود.
علماي دين باور در همين حوزهها تربيت شدند و صفوف خويش را از ديگران جدا كردند. قيام بزرگ اسلاميمان نشأت گرفته از همين بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفكر آميختهاند و بايد مراقب بود كه تفكر جدايي دين از سياست از لايههاي تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند و يكي از مسائل كه بايد براي طلاب جوان ترسيم شود، همين قضيه است كه چگونه در دوران وانفساي نفوذ مقدسين نافهم و سادهلوحان بيسواد، عدهاي كمر همت بستهاند و براي نجات اسلام و حوزه و روحانيت از جان و آبرو سرمايه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هركس صددرصد معتقد به مبارزه نبود زير فشارها و تهديدهاي مقدس نماها از ميدان به در ميرفت. ترويج تفكر شاه سايه خداست و يا با گوشت و پوست نميتوان در مقابل توپ و تانك ايستاد و اين كه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم و يا جواب خون مقتولين را چه كسي ميدهد و از همه شكنندهتر، شعار گمراه كننده حكومت قبل از ظهور امام زمان ـ عليه السلام ـ باطل است و هزاران « ان قلت » ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايي بودند كه نميشد با نصيحت و مبارزه منفي و تبليغات جلوي آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند وسيلهاش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني كه به طرف اسلام شليك ميشد ، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.
[روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت]
اولين و مهمترين فصل خونين مبارزه در عاشوراي 15 خرداد رقم خورد . در ۱۵ خرداد۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود مقابله را آسان مينمود. بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودي گلوله حيله و مقدس مآبي و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورويي بود كه هزار بار بيشتر از باروت سرب، جگر و جان را ميسوخت و ميدريد. در آن زمان روزي نبود كه حادثهاي نباشد. ايادي پنهان و آشكار امريكا و شاه به شايعات و تهمتها متوسل شدند، حتي نسبت تارك الصلوة و كمونيست و عامل انگليس به افرادي كه هدايت مبارزه را به عهده داشتند، ميدادند. واقعاً روحانيت اصيل در تنهايي و اسارت خون ميگريست كه چگونه امريكا و نوكرش پهلوي ميخواهند ريشه ديانت و اسلام را بركنند و عدهاي روحاني مقدسنماي ناآگاه يا بازي خورده و عدهاي وابسته كه چهرهشان بعد از پيروزي روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ را هموار مينمودند.
[شکست خوردگان دیروز؛ سیاستبازان امروز]
آنقدر كه اسلام از اينمقدسين روحانينماضربه خورده است، از هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمومنين عليه السلام كه در تاريخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بيش از اين تلخ تكنم.ولي طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوه مقدس مآبي و دين فروشي عوض شده است. شكست خوردگان ديروز، سياست بازان امروز شدهاند.آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نميدادند، پشتيبان كساني شدند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز با هماهنگي چپيها و سلطنتطلبان و تجزيهطلبان كردستان، تنها يك نمونه است كه ميتوانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولي دست برنداشتند و از كودتاي نوژه سربرآوردند، باز خدا رسوايشان ساخت. دستهاي ديگر از روحاني نماهايي كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا ميدانستند و سر به آستانه دربار ميساييدند، يكمرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفي كه براي اسلام آن همه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد كشيدند تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بيشعور ميگفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز ميگويند مسؤولين نظام كمونيست شدهاند! تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفيد و راهگشا ميدانستند، امروز از اين كه در گوشهاي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسؤولين نيست رخ ميدهد، فرياد وا اسلاما سر ميدهند! ديروز حجتيهايها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابيتر از انقلابيون شدهاند! ولايتيهاي ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريختهاند و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكستهاند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است، امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را ميخوردند! راستي اتهام امريكايي و روسي و التقاطي، اتهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتهام كشتن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقي از چه كساني صادر ميشود؟ از آدمهاي لامذهب يا از مقدسنماهاي متحجر و بيشعور؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنها و كنايهها نسبت به مشروعيت نظام كار كيست؟ كار عوام يا خواص؟ خواص از چه گروهي؟ از به ظاهر معممين يا غير آن؟ بگذريم كه حرف بسيار است. همه اينها نتيجه نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حوزههاست و برخورد واقعي هم با اين خطرات بسيار مشكل و پيچيده است.
از يك طرف وظيفه تبيين حقايق و واقعيات و اجراي حق و عدالت در حد توان و از طرف ديگر مراقبت از نيفتادن سوژهاي به دست دشمنان كار آساني نيست.
با اين كه در كشور ما در اجراي عدالت بين روحاني و غير آن امتيازي نيست، ولي وقتي با متخلفي از روحانيت خوش سابقه يا بد سابقه برخورد شرعي و قانوني و جدي ميشود، فوراً باندها فرياد ميزنند كه چه نشستهايد جمهوري اسلامي ميخواهد آبروي روحانيت را ببرد. اگر احياناً كسي مستحق عفو بوده و بخشيده شود، تبليغ ميكنند كه نظام به روحانيت امتياز بيجا ميدهد. مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفين از به اصطلاح روحانيون سوء استفاده نكنند و با موج آفريني و تبليغات اذهان را نسبت به روحانيون متعهد بدبين ننمايند و اين را دليل عدالت نظام بدانند كه امتيازي براي هيچ كس قائل نيستو خدا ميداند كه شخصاً براي خود ذرهاي مصونيت و حق و امتياز قائل نيستم. اگر تخلفي از من هم سر زند مهياي موآخذهام.حال بحث اين است كه براي جلوگيري از تكرار آن حوادث تلخ و رسيدن به اطمينان از قطع نفوذ بيگانگان در حوزهها چه بايد كرد؟ گرچه كار مشكل است ولي چاره چيست بايد فكري كرد.
[لزوم حفظ وحدت طلاب و علما]
اولين وظيفه شرعي و الهي آن است كه اتحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيت انقلابي حفظ شودوگرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين حايل. امروز هيچ دليل شرعي و عقلي وجود ندارد كه اختلاف سليقهها و برداشتها و حتي ضعف مديريتها، دليل به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علماي متعهد گردد.ممكن است هركس در فضاي ذهن و ايدههاي خود نسبت به عملكردها و مديريتها و سليقههاي ديگران و مسؤولين انتقادي داشته باشد، ولي لحن و تعابير نبايد افكار جامعه و آيندگان را از مسير شناخت دشمنان واقعي و ابرقدرتها كه همه مشكلات و نارساييها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسائل فرعي منحرف كند و خداي ناكرده همه ضعفها و مشكلات به حساب مديريت و مسؤولين گذاشته شود و از آن تفسير انحصارطلبي گردد كه اين عمل كاملاً غير منصفانه است و اعتبار مسؤولين نظام را از بين ميبرد و زمينه را براي ورود بيتفاوتها و بيدردها به صحنه انقلاب آماده ميكند.
[موفقیت انقلاب در رسیدن به اهداف]
من امروز براين عقيدهام كه مقتدرترين افراد در مصاف با آن همه توطئهها و خصومتها و جنگافروزيهايي كه در جهان عليه انقلاب اسلامي است، معلوم نبود موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست ميآوردند. در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصاً از حوادث ده سال پس از پيروزي بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامي ايران در اكثر اهداف و زمينهها موفق بوده است و به ياري خداوند بزرگ در هيچ زمينهاي مغلوب و شكست خوره نيستيم، حتي در جنگ پيروزي از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آن همه خسارت چيزي به دست نياوردند.
البته اگر همه علل و اسباب را در اختيار داشتيم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتري مينگريستيم و ميرسيديم ولي اين بدان معنا نيست كه در هدف اساسي خود كه همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شدهايم. هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همه صحنهها از آن بهره جستهايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهايم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهايم، ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم، ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختهايم، ما در جنگ به اين نتيجه رسيدهايم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم، ما در جنگ ريشههاي انقلاب پربار اسلاميمان را محكم كرديم، ما در جنگ حس برادري و وطن دوستي را در نهاد يكايك مردمان بارور كرديم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرتها و ابر قدرتها ساليان سال ميتوان مبارزه كرد، جنگ ما كمك به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت ، جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظامهاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند، جنگ ما بيداري پاكستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود كه صنايع نظامي ما از رشد آن چناني برخوردار شد و از همه اينها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت.
همه اينها از بركت خونهاي پاك شهداي عزيز هشت سال نبرد بود، همه اينها از تلاش مادران و پدران و مردم عزيز ايران در ده سال مبارزه با امريكا و غرب و شوروي و شرق نشأت گرفت.جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد.چه كوتهنظرند آنهايي كه خيال ميكنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيدهايم، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بيفايده است! در حالي كه صداي اسلام خواهي افريقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلامشناسي مردم در امريكا و اروپا و آسيا و افريقا يعني در كل جهان از جنگ هشت ساله ماست.
[جنگ برای ادای تکلیف]
من در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليلهاي غلط اين روزها رسماً معذرت ميخواهم و از خداوند ميخواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد.ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم.راستي مگر فراموش كردهايم كه ما براي اداي تكليف جنگيدهايم و نتيجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان كه تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند، آن ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه خود عمل كرده است. آيا از اين كه به وظيفه خود عمل كرده است نگران باشد؟ نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهار نظرها و ابراز عقيدهها به گونهاي غلط عمل كنيم كه حزبالله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولياش عدول ميكند. تحليل اين مطلب كه جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده و يا ناموفق بوده است، آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نميشود؟! تأخير در رسيدن به همه اهداف دليل نميشود كه ما از اصول خود عدول كنيم. همه ما مأمور به اداي تكليف و وظيفهايم نه مامور به نتيجه. اگر همه انبيا و معصومين عليهم السلامدر زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند، هرگز نميبايست از فضاي بيشتر از توانايي عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و از اهداف كلي و بلندمدتي كه هرگز در حيات ظاهري آنان جامه عمل نپوشيده است ذكري به ميان آورند. در حالي كه به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اكثر زمينههايي كه شعار داده است به موفقيت نايل شود. ما شعار سرنگوني رژيم شاه را در عمل نظاره كردهايم، ما شعار آزادي و استقلال را به عمل خود زينت بخشيدهايم، ما شعار مرگ بر امريكا را در عمل جوانان پر شور و قهرمان و مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسي امريكا تماشا كردهايم، ما همه شعارهايمان را با عمل محك زدهايم. البته معترفيم كه در مسير عمل، موانع زيادي به وجود آمده است كه مجبور شدهايم روشها و تاكتيكها را عوض نماييم. ما چرا خودمان و ملت و مسؤولين كشورمان را دست كم بگيريم و همه عقل و تدبير امور را در تفكر ديگران خلاصه كنيم؟
[عملکرد لیبرالها در اوایل انقلاب]
من امروز بعد از ده سال از پيروزي انقلاب اسلامي همچون گذشته اعتراف ميكنم كه بعض تصميمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه كشور به گروهي كه عقيده خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي نداشتهاند، اشتباهي بوده است كه تلخي آثار آن به راحتي از ميان نميرود، گرچه در آن موقع هم من شخصاً مايل به روي كار آمدن آنان نبودم ولي با صلاحديد و تأييد دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم كه آنان به چيزي كمتر از انحراف انقلاب از تمامي اصولش و حركت به سوي امريكاي جهانخوار قناعت نميكنند، در حالي كه در كارهاي ديگر نيز جز حرف و ادعا هنري ندارند.
امروز هيچ تأسفي نميخوريم كه آنان در كنار ما نيستند؛ چرا كه از اول هم نبودهاند.انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاي فراوان خود را به گروهها و ليبرالها ميخوريم، آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از همه اصول، كه چرا مرگ بر امريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاري ميكنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي دادهايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كردهايم و صدها چراي ديگر. و نكته مهم در اين رابطه اين كه نبايد تحت تأثير ترحمهاي بيجا و بيمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و متخلفين نظام، به گونهاي تبليغ كنيم كه احكام خدا و حدود الهي زير سؤال بروند. من بعض از اين موارد را نه تنها به سود كشور نمي دانم كه معتقدم دشمنان از آن بهره مي برند، من به آنهايي كه دستشان به راديو تلويزيون و مطبوعات ميرسد و چه بسا حرفهاي ديگران را ميزنند صريحاً اعلام ميكنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرالها بيفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بيپناه را از بين ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقي و نه غربي عدول نخواهم كرد، تا من هستم دست ايادي امريكا و شوروي را در تمام زمينهها كوتاه ميكنم و اطمينان كامل دارم كه تمامي مردم در اصول همچون گذشته پشتيبان نظام و انقلاب اسلامي خود هستندكه علاوه بر دهها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگي خود، امسال نيز در راهپيمايي 22 بهمن حقيقت آمادگي كامل خويش را به جهانيان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفتزده كردند كه تا كجا حاضر به فداكارياند. من در اينجا خود را شرمنده و كوچكتر از آن ميدانم كه زبان به وصف و تقدير از آنان بگشايم. خداوند پاداش عظيم اين همه اخلاص و رشد و بندگي را خواهد داد ولي به آنان كه ناآگاهانه مردم شريف و عزيز ما را متهم به رويگرداني از اصول و انقلاب و روحانيت ميكنند سفارش و نصيحت ميكنم كه در گفتار و كلمات و نوشتهها با دقت و مطالعه عمل كنند و برداشتها و تصورات نابجاي خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.
[لزوم پرهیز از اختلاف]
مسأله ديگر اين كه امروز مقابله و تجزيه روحانيت انقلابي به سود كيست؟ دشمنان از ديرباز براي اختلاف افكني ميان روحانيون آماده شدهاند. غفلت از آن، همه چيز را بر باد ميدهد. حال اختلاف به هر شكلي باشد، بدبيني شديد نسبت به مسؤولين بالا باشد يا مرزبندي فقه سنتي و پويا و امثال آن. اگر طلاب و مدرسين حوزه علميه با يكديگر هماهنگ نباشند، نميتوان پيشبيني نمود كه موفقيت از آن كيست و اگر بر فرض محال حاكميت فكري از آن روحانينماها و متحجرين گردد، روحانيت انقلاب جواب خدا و مردم را چه ميدهد.
انشاءالله در بين جامعه مدرسين و طلاب انقلابي اختلافي نيست، اگر باشد بر سر چيست؟ بر سر اصول يا بر سر سليقهها؟ آيا مدرسين محترم كه ستون محكم انقلاب در حوزههاي علميه بودهاند نغوذ بالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت كردهاند؟ مگر همانها نبودند كه در كوران مبارزه حكم به غير قانوني بودن سلطنت دادند؟ مگر همانها نبودند كه وقتي يك روحاني به ظاهر در منصب مرجمعيت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفي كردند؟ آيا مدرسين عزيز از جبهه و رزمندگان پشتيباني ننمودند؟ اگر خداي ناكرده اينها شكسته شوند چه نيرويي جاي آنان را خواهد گرفت؟ و آيا ايادي استكبار، روحاني نماهايي را كه تا حد مرجعيت تقويت نموده است، يا فرد ديگري را در حوزهها حاكم نميكنند؟ و يا آنها كه در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث كمرشكن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره كشور را خوردهاند و نه از شهادت عزيزان متأثر شدهاند و با خيالي راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده اند مي توانند در آينده پشتوانه انقلاب اسلامي باشند. راستي شكست هر جناحي از علما و طلاب انقلابي و روحانيون مبارز و جامعه مدرسين ، پيروزي چه جناحي و چه جرياني را تضمين ميكند؟ جناحي كه پيروز شود يقيناً روحانيت نيست و اگر آن جناح الزاماً به روحانيت رو آرود، راستي به سراغ كدام قشر و تفكر از روحانيت ميرود؟ خلاصه اختلاف به هر شكلي كوبنده است. وقتي نيروهاي مومن به انقلاب حتي به اسم فقه سنتي و فقه پويا به مرز جبههبندي برسند آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبههبندي نهايتاً معارضه پيش ميآورد. هر جناح براي حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاري انتخاب ميكند، يكي متهم به طرفداري از سرمايهداري و ديگري متهم به التقاطي ميشود كه من براي حفظ اعتدال جناحها هميشه تذكرات تلخ و شيريني دادهام، چرا كه همه را فرزندان و عزيزان خود را ميدانم البته هيچگاه نگران مباحثات تند طلبگي در فروع و اصول فقه نبودهام ولي نگران تقابل و تعارض جناحهاي مؤمن به انقلابم كه مبادا منتهي به تقويت جناح رفاهطلب بيدرد و نق بزن گردد.
نتيجه ميگيرم كه اگر روحانيون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دير بجنبند ابرقدرتها و نوكرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه ميدهند. جامعه مدرسين بايد طلاب عزيز انقلابي و زحمت كشيده و كتك خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتماً با آنان جلسه بگذارند و از طرحها و نظريات آنان استقبال نمايند و طلاب انقلابي هم مدرسين عزيز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با ديده احترام به آنان بنگرند و در مقابل طيف بيعرضه و فرصتطلب و نق بزن « يد واحدة » باشند و خود را براي ايثار و شهادت در راه هدايت مردم آمادهتر كنند. حال جامعه و مردم طالب حقيقت باشند مثل زمان ما كه حقاً مردم بيشتر از آنچه كه ما فكر ميكنيم وفادار به روحانيت بوده و خواهند بود ـ يا نباشند مثل زمان معصومين عليهم السلام ـ اما مردم شريف ايران توجه داشته باشند كه نوعاً تبليغاتي كه عليه روحانيت انجام ميپذيرد به منظور نابودي روحانيت انقلاب است، ايادي شيطان در تنگناها و سختيها به سراغ مردم ميروند كه بگويند روحانيت مسبب مشكلات و نارساييهاست؛ آن هم كدام روحاني، روحاني بيدرد و بيمسؤوليت نه، بلكه روحانيتي كه در همه حوادث جلوتر از ديگران در معرض خطر بوده است. كسي مدعي آن نيست كه مردم و پابرهنهها مشكلي ندارند و همه امكانات در اختيار مردم است. مسلم آثار ده سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه جا ظاهر ميشود و كمبودها و نيازها رخ مينمايد ولي من با يقين شهادت ميدهم كه اگر افرادي غير از روحانيت جلودار حركت انقلاب و تصميمات بودند امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر امريكا و جهانخواران و جز عدول از همه معتقدات اسلامي و انقلابي چيزي برايمان نمانده بود.
لازم به يادآوري است كه ذكر شمهاي از وقايع انقلاب و روحانيت به معناي آن نيست كه طلاب و روحانيون عزيز در فرداي اين نوشته حركت تند و انقلابي بنمايند بلكه هدف علم و آگاهي به نكتههاست كه در انتخاب مسير با بصيرت حركت كنند و خطرها و گذرها و كمينگاهها را بهتر بشناسند.
[زمان و مکان در اجتهاد]
اما در مورد روش تحصيل و تحقيق حوزهها، اينجانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نميدانم.اجتهاد به همان سبك صحيح است ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مسألهاي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعاً موضوع جديدي شده است كه قهراً حكم جديدي ميطلبد. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسائل سياسي اظهار نظر نميكنم. آشنايي به روش برخورد با حيلهها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايهداري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم ميكنند، از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدي كه در خور شأن مجتهد است واقعاً مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است، حكومت نشاندهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است، فقه، تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.
هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم و همه ترس استكبار از همين مسأله است كه فقه و اجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد. راستي به چه علت است كه در پي اعلام حكم شرعي و اسلامي مورد اتفاق همه علما در مورد يك مزدور بيگانه اين قدر جهانخواران برافروخته شدند و سرانكفر و بازار مشترك و امثال آنان به تكاپو و تلاش مذبوحانه افتادهاند؟ غير از اين نيست كه سران استكبار از قدرت برخورد علمي مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئههاي شوم آنان به هراس افتادهاند و اسلام امروز مسلمانان را يك مكتب بالنده و متحرك و پرحماسه ميدانند و از اينكه فضاي شرارت آنان محدود شده است و مزدبگيران آنان چون گذشته با اطمينان نميتوانند عليه مقدسات قلم فرسايي كنند مضطرب شدهاند. من قبلاً نيز گفتهام همه توطئههاي جهانخواران عليه ما از جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره براي اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جوابگوي جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم. ما نبايد غفلت بكنيم، واقعاً بايد به سمتي حركت نماييم كه انشاءالله تمام رگههاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود.
استكبار غرب شايد تصور كرده است كه از اين كه اسم بازار مشترك و حصر اقتصادي را به ميان بياورد ما در جا ميزنيم و از اجراي حكم خداوند بزرگ صرفنظر مينماييم. خيلي جالب و شگفتانگيز است كه اين به ظاهر متمدنين و متفكرين وقتي يك نويسنده مزدور با نيش قلم زهرآگين خود احساسات بيش از يك ميليارد انسان و مسلمان را جريحهدار ميكند و عدهاي در رابطه با آن شهيد ميشوند، برايشان مهم نيست و اين فاجعه عين دموكراسي و تمدن است اما وقتي بحث اجراي حكم و عدالت به ميان ميآيد، نوحه رأفت و انسان دوستي سر ميدهند. ما كينه دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته ها به دست مي آوريم . قضيه آنان، قضيه دفاع از يك فرد نيست، قضيه حمايت از جريان ضد اسلامي و ضد ارزشي است كه بنگاههاي صهيونيستي و انگليس و امريكا به راه انداختهاند و با حماقت و عجله خود را روبهروي همه جهان اسلام قرار دادهاند. البته بايد ببينيم كه بعض دولتها و حكومتهاي اسلامي چگونه با اين فاجعه بزرگ برخورد ميكنند. اين كه ديگر مسأله عرب و عجم و فارس و ايران نيست بلكه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تاكنون و از امروز تا هميشه تاريخ است و نتيجه نفوذ بيگانگان در فرهنگ مكتب اسلام است كه اگر غفلت كنيم اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهاي خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد.
ضرورتي نيست كه در چنين شرايطي ما به دنبال ايجاد روابط و مناسبات گسترده باشيم، چرا كه دشمنان ممكن است تصور كنند كه ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقهمند شديم كه از كنار اهانت به معتقدات و مقدسات ديني خود ساكت و آرام ميگذريم. آنان كه هنوز بر اين باورند و تحليل ميكنند كه بايد در سياست و اصول و ديپلماسي خود تجديد نظر نماييم و ما خامي كردهايم و اشتباهات گذشته را نبايد تكرار كنيم و معتقدند كه شعارهاي تند يا جنگ سبب بدبيني غرب و شرق نسبت به ما و نهايتاً انزواي كشور شده است و اگر ما واقعگرايانه عمل كنيم، آنان با ما برخورد متقابل انساني ميكنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمين ميگذارند. اين يك نمونه است كه خدا ميخواست پس از انتشار كتاب كفرآميز آيات شيطاني در اين زمان اتفاق بيفتد و دنياي تفرعن و استكبار و بربريت چهره واقعي خود را در دشمني ديرينهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهانديشي به در آييم و همه چيز را به حساب اشتباه و سوءمديريت و بيتجربگي نگذاريم و با تمام وجود درك كنيم كه مسأله اشتباه ما نيست، بلكه تعمد جهانخواران به نابودي اسلام و مسلمين است و الا مسأله فردي سلمان رشدي آن قدر برايشان مهم نيست كه همه صهيونيستها و استكبار پشت سر او قرار بگيرند.
روحانيون و مردم عزيز حزب الله و خانوادههاي محترم شهدا حواسشان را جمع كنند كه با اين تحليلها وافكار نادرست خون عزيزانشان پايمال نشود. ترس من اين است كه تحليلگران امروز ده سال ديگر بر كرسي قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواي اسلامي و حكم اعدام سلمان رشدي مطابق اصول و قوانين ديپلماسي بوده است يا خير؟ و نتيجه گيري كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتي داشته است و بازار مشترك و كشورهاي غربي عليه ما موضع گرفتهاند، پس بايد خامي نكنيم و از كنار اهانت كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب بگذريم! خلاصه كلام اين كه ما بايد بدون توجه به غرب حيلهگر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملي اسلام برآييم و الا مادامي كه فقه در كتابها و سينه علما مستور بماند، ضرري متوجه جهانخواران نيست و روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد، نميتواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست.
حوزهها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكسالعمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماي بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند.
[سخن آخر]
نكته آخري كه توجه به آن لازم است اين كه روحانيون و علما و طلاب بايد كارهاي قضايي و اجرايي را براي خود يك امر مقدس و يك ارزش الهي بدانند و براي خود شخصيت و امتيازي قائل بشوند كه در حوزه ننشستهاند بلكه براي اجراي حكم خدا راحتي حوزه را رها كرده و مشغول به كارهاي حكومت اسلامي شدهاند. اگر طلبهاي منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا فضاوت در امور مسلمين را خالي ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسؤوليت نپذيرد و يا دلش را فقط به هواي اجتهاد و درس خوش كند،در پيشگاه خداوند بزرگ يقيناًمواخذه ميشود و هرگز عذر او موجه نيست،ما اگر امروز به نظام خدمت نكنيم و استقبال بيسابقه مردم از روحانيت را ناديده بگيريم، هرگز فرصت و شرايط بهتر از اين را نخواهيم داشت.اميدوارم از نصايح و تذكرات مشفقانه اين پدر پير و اين خدمتگزار حقير خود دلگير نشده باشيد و در مظان استجابت دعا با انفاس قدسيه و با دلهاي منور خود برايم دعا و طلب مغفرت نماييد. من هم از ياد و دعاي خير براي روحانيت اصيل و حوزههاي علمي غفلت نميكنم.
خداوندا! توان علما و روحانيت را در خدمت به دين خود افزون نما. خداوندا! حوزههاي علميه، اين سنگرهاي پاسداري از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پابرجا بدار. خداوندا! شهداي روحانيت و حوزهها را از نعم بيكران و رزق حضور خويش بهرهمند فرما. خداوندا! به جانبازانشان شفا مرحمت كن و به خانوادههاي شهدايشان صبر و اجر مرحمت فرما. مفقودين و اسرايشان را هرچه زودتر به اوطانشان برگردان. خداوندا! ارزش خدمت و خدمتگزاري به دين خود و به مردم را در دل و ديدگان ما افزون و جاودانه نما «انك ولي النعم».[1]
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوي الخميني
تاريخ 3/12/67
[1]. منشور روحانيت، انتشارات موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1385،چاپ26.
معاونت تهذیب
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...