« دوگانه جهل-خیانت؛ از ۵۸ تا ۹۵ | موانع چهارگانه رسیدن به کمال در کلام امام هادی علیه السلام » |
موانع چهارگانه رسیدن به کمال در کلام امام هادی علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 24ام فروردین, 1395
امام هادی علیه السلام در مورد بخل كه يكي از صفات زشت انساني است، مي فرمايد:
«وَالْبُخْلُ أذَمُّ الأخْلاَقِ»؛ بخل، زشت ترين اخلاق به شمار مي رود.
چون افراط در بذل مال «اسراف» محسوب مي شود و در مقابل، تفريط در آن را بخل مي گويند كه هر دو قبيح است و حدّ اعتدال آن «جود» و «سخا»ست كه امري پسنديده و محمود مي باشد؛
خبرگزاری «حوزه»،به مناسبت سالروز شهادت امام هادی موانع چهارگانه رسیدن به کمال را از نگاه امام هادی علیه السلام به قلم حجت الاسلام عبدالکریم پاک نیا تبریزی منتشر می کند.
انسان براي رسيدن به قلّه كمال معنوي و نجات يافتن از سقوط در ورطه هلاكت، نيازمند فراهم شدن مقدماتي است كه از جمله آنها رفع موانع و آسيب هاي روحي و رواني است؛ يعني اگر انسان بخواهد خود را به صفات زيباي اخلاقي بيارايد، لازم است كه وجودش را از آلودگي هاي نفساني و شيطاني پاك سازد.
در اين رابطه حضرت امام علي النقي علیه السلام مي فرمايد:
«الْحَسَدُ مَاحِقُ الْحَسَنَاتِ وَ الزَّهْوُ جَالِبُ الْمَقْتِ وَ الْعُجْبُ صَارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ دَاعٍ إِلَى الغَمْطِ وَ الْجَهْلِ وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الْأَخْلَاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَةٌ؛ (1)
حسد، نيكي ها را نابود مي كند، خود برتربيني و تکبّر، دشمني و نفرت مي آورد، خودخواهي و خودپسندي، آدمي را از طلب علم باز مي دارد و حقّ ديگران را ناچيز مي شمارد و موجب ناداني مي شود، بخل، زشت ترين اخلاق به شمار مي رود، و طمع، خوي بدي محسوب مي گردد.»
امام هادي علیه السلام در اين سخن حكيمانه برخي از بيماري هاي اساسي روح را، همانند: حسد، تكبر، بخل و طمع كه مانع كمال انساني است، مطرح فرموده و به كمال جويان عالم هشدار مي دهد كه تا اين مرض ها معالجه و رفع نشود، ساير تلاش هاي انسان بي فايده خواهد بود. در این مقال با استعانت از آیات و روایات به شرحی مختصر از کلام امام هادی علیه السلام می پردازیم.
>
* چهار خصلت مذموم و ممدوح
مهم ترين نكته در اينجا شناختن مرزهاي ظريف و حساس اين صفت هاست و هر يك بستگي به موقعيت و نيت افراد دارد؛ زيرا اين صفات نسبي بوده و خوب و بد دارد (2) كه انسان در صورت عدم شناخت كافي از خوب و بد آن ممكن است دچار افراط و تفريط شده و گرفتار انحطاط روحي و اخلاقي بشود؛ يعني نه تنها متخلّق به اخلاق اسلامي نمي شود؛ بلكه گاهي عكس قضيه اتفاق مي افتد.
* حسد
حسد يعني تمناي زوال نعمتي از برادر مسلمان خود؛ از نعمت هايي كه صلاح او باشد و اگر تمناي زوال نعمت از او نكند؛ بلكه مثل آن را از براي خود خواهد، آن را «غبطه» و «منافسه» مي گويند و اگر زوال چيزي را از كسي خواهد، كه صلاح او نباشد، آن را «غيرت» گويند، و ضدّ حسد، نُصح و خيرخواهي است و آن عبارت است از: خواستن نعمتي كه صلاح برادر مسلمان در آن باشد، از براي او. (3)
معيار در نصيحت آن است كه آنچه را از براي خود خواهي، براي برادر خود نيز بخواهي و آنچه را كه براي خود مكروه داري، براي او نيز مكروه داشته باشي.
معيار در حسد آن است كه آنچه را براي خود نخواهي، براي او بخواهي و آنچه را براي خود مي خواهي، براي او نخواهي.
* مذمت حسد و فضيلت غبطه
در صفت آرزوي سلب نعمت از ديگران به ناحق، حسد ناپسند و مذموم است و سخن امام هادي علیه السلام به همين حسد مذموم اشاره دارد كه فرمود: «اَلْحَسَدُ مَاحِقُ الْحَسَنَاتِ؛ حسد نيكي ها را نابود مي كند.»؛ امّا در صورت آرزوي سلب نعمت از ظالم و فاسق، خوب است. همچنين در صورت آرزوي به دست آوردن نعمت هاي در دست ديگران ـ بدون اينكه خود آرزوي سلب آن را از ديگران بكند، كه به آن «غبطه» مي گويند ـ خصلتي انساني و خداپسندانه است.
امام صادق علیه السلام در مورد فرق مؤمن و منافق در غبطه و حسد فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبِطُ وَ لَا يَحْسُدُ وَ الْمُنَافِقُ يَحْسُدُ وَ لَا يَغْبِطُ؛ (4) مؤمن غبطه مي خورد و حسادت ندارد، و منافق حسد مي ورزد و غبطه ندارد.»
* نمونه هايي از غبطه پسنديده
1. روزي امام چهارم علیه السلام به «عبيد الله بن عباس بن علي علیه السلام» نگاهي كرد و اشك چشمانش را فرا گرفت و فرمود: روزي به رسول خدا صلی الله علیه وآله سخت تر از روز احد نگذشت كه عمويش حمزه در آن كشته شد و بعد از آن در جنگ موته است كه عموزاده اش جعفر بن ابي طالب كشته شد. سپس فرمود: روزي چون روز تو نباشد اي حسين! سي هزار مرد كه گمان مي كردند از اين امّتند، دور او را گرفتند و هر كدام به كشتن او به خدا تقرّب مي جستند و او خدا را به آنها يادآور مي شد؛ ولي پند نمي گرفتند تا او را با ظلم و ستم به شهادت رساندند. سپس فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ (5) خدا [عمويم] عباس را رحمت كند كه جانبازي كرد و خود را فداي برادر ارجمندش نمود تا دو دستش قطع شد و خداوند در مقابل آن دو دست؛ مثل عمويش حضرت جعفر طيار دو بال به او عنايت كرد تا با آنها به همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همانا حضرت عباس علیه السلام نزد خداوند تبارك و تعالي منزلتي عظيم دارد كه تمام شهدا در روز قيامت بر او غبطه مي خورند [و تمناي مقامش را مي نمايند].»
جاي دارد كه شهيدان همگي غبطه خورند به مقامي كه تو را داده خداوند كريم
2. امام عسكري علیه السلام نيز در مورد عظمت «فضل بن شاذان» اين شخصيت خراساني فرموده است: «أَغْبِطُ أَهْلَ خُرَاسَانَ لِمَكَانِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ كَوْنِهِ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ؛ (6) من بر مردم خراسان غبطه مي خورم كه فضل بن شاذان در ميان آنهاست.»
اساساً هيچ كس بدون احساس حسد نيست و هر كسي ممكن است كه در زندگي خود به نوعي گرفتار اين صفت باشد؛ امّا مهم، پيگيري و ترتيب اثر ندادن به اين صفت است. امام صادق علیه السلام مي فرمايد: «ثَلَاثَةٌ لَمْ يَنْجُ مِنْهَا نَبِيٌّ فَمَنْ دُونَهُ التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْقِ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْحَسَدُ إِلَّا أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَسْتَعْمِلُ حَسَدَهُ؛ (7) سه چيز است كه پيغمبر و كمتر از پيغمبر از آن رهايي نيابند: فكر كردن در وسوسه هاي راجع به خلقت و چگونگي آفرينش (و سؤال هايي كه در اين زمينه براي انسان پيش مي آيد)، فال بد زدن و حسد بردن، جز آنكه شخص با ايمان حسد خود را به كار نمي بندد (8) (و به دنبال آن، به فكر سلب نعمت از محسود نمي افتد و كاري انجام نمي دهد).»
به اين جهت پيامبر گرامي صلی الله علیه و آله مي فرمايد: «إِذَا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ وَ إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تَقْضِ وَإذَا حَسَدْتَ فَلاَ تَبْغ؛ (9) چون فال بد زني، اعتنا نكن! چون گمان بد بري، قضاوت مكن! و چون حسد بري، دنبالش را مگير!»
* تکبر مذموم و ممدوح
امام هادي علیه السلام در ادامه فرمايش خود به نتايج سوء تكبر و فخرفروشي اشاره كرده و مي افزايد: «وَ الزَّهْوُ جَالِبُ الْمَقْت وَ الْعُجْبُ صَارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ دَاعٍ إِلَى الغَمْطِ وَ الْجَهْلِ؛ (10) خود برتربيني و رفتار متکبرانه، دشمني و نفرت مي آورد و خودخواهي و خودپسندي آدمي را از طلب علم باز مي دارد و حقّ ديگران را ناچيز مي شمارد و موجب ناداني مي شود.»
البته تكبر گاهي بد است و آن در موقعي است كه انسان در مقابل بندگان خدا، خودستايي و فخرفروشي كند و توقع داشته باشد كه ديگران او را بي جهت محترم داشته و تكريمش كنند و روحيه استكباري را در خود تقويت نمايد. اين خصلت زشت از عادات ايام جاهليت بوده و امري مذموم است و اگر در مقابل خداوند و دستورات آن باشد، انسان را تا مرز كفر پيش مي برد. خداوند متعال اين صفت را به ابليس نسبت داده و مي فرمايد: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ»؛ (11) «و هنگامي كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده و خضوع كنيد، همگي سجده كردند؛ جز شيطان كه سر باز زد و تكبر ورزيد [و به خاطر تكبر] از جمله كافران شد!» امام هادي علیه السلام در مورد عواقب زيانبار تكبر مذموم و منفي مي فرمايد: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَيْهِ؛ (12) آن كس كه خودپسند و از خود راضي است، غضب كنندگان به وي زياد خواهند بود.»
اما گاهي تكبر خوب و پسنديده است و آن در صورتي است كه نيت خيري در كار باشد، مثلاً انسان در مقابل افراد سركش و شيطان صفت تكبر نمايد.
در معارف ديني نيز مواردي ذكر شده است كه تكبر خوب مي باشد؛ از جمله در ميدان جنگ، در مقابل دشمن (13) و همچنين در مقابل شخص متكبر، و همچنين لازم است كه زن مسلمان در مقابل مرد نامحرم رفتار متكبرانه اي داشته باشد.
* دو نمونه از تکبر ممدوح
الف. امام علي علیه السلام در مورد تكبر ممدوح فرمود: «خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ: الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ؛ فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ ذَاتَ زَهْوٍ لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يَعْرِضُ لَهَا؛ (14) [برخي از] نيكوترين خُلق و خوي زنان، زشت ترين خصلت های مردان است، مانند: تكبّر، ترس، بخل؛ هرگاه زني متكبّر باشد، بيگانه را به حريم خود راه نمي دهد، و اگر بخيل باشد، اموال خود و شوهرش را حفظ مي كند، و چون ترسان باشد، از هر چيزي كه به آبروي او زيان مي رساند، فاصله مي گيرد.»
ب. در مقاتل نقل شده است: «هنگام ورود حضرت زينب كبرا علیها السلام به مجلس ابن زياد، حضرت چنان با ابهت و عظمت وارد شد كه آن حاكم ستمگر بي اختيار گفت: مَنْ هَذِهِ الْمُتَكَبِّرَۀُ؟ (15) اين بانوي بزرگ منش كيست؟» رفتار بزرگ منشانه و با هيبت حضرت زينب علیها السلام به دو جهت صورت گرفت: هم تكبر در برابر متكبر و هم در مقابل نامحرم.
علامه مجلسي (ره) نيز در ذيل آيه «سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَق»؛ (16) «به زودي كساني را كه در روي زمين به ناحق تكبّر مي ورزند، از [ايمان به] آيات خود، منصرف مي سازم.» به دو نوع تكبر مثبت و منفي اشاره كرده است و مي فرمايد: «چون تكبر نوع ممدوح هم دارد، مانند تكبر در مقابل اهل گناه و فساد، به همين جهت خداوند متعال تكبر به ناحق را نكوهش مي كند، نه تكبر به حق را.» (17)
* بخل مثبت و منفي
امام علي النقي علیه السلام در مورد بخل كه يكي ديگر از صفات زشت انساني است، مي فرمايد: «وَالْبُخْلُ أذَمُّ الأخْلاَقِ؛ (18) بخل، زشت ترين اخلاق به شمار مي رود.» آنجا هم باز دقت لازم است؛ چون افراط در بذل مال «اسراف» محسوب مي شود و در مقابل، تفريط در آن را بخل مي گويند كه هر دو قبيح است و حدّ اعتدال آن «جود» و «سخا»ست كه امري پسنديده و محمود مي باشد؛ البته گاهي خود بخل هم به همين معنا پسنديده است؛ همچنان كه امام علي علیه السلام مي فرمايد: «وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا؛ (19) اگر زن، بخيل و ممسك باشد، مال خود و شوهرش را نگهداري مي كند.»
بنابر اين اگر برخي از صفات اخلاقي و كمالات انساني را به حدّ اعتدال رفتار كنيم، صفت پسنديده و محمودي است؛ وگرنه ممكن است تبديل به ضدّ كمال بشود. چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم بارها به رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله تذكر داده و آن گرامي را از افراط و تفريط باز مي دارد و مي فرمايد:«وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»؛ (20) «اي رسول ما! هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن [و ترك انفاق و بخشش منما] و بيش از حد نيز دست خود را مگشاي، تا مورد سرزنش قرار گيري و از كار فرو ماني.»
* طمع مثبت و منفي
پيشواي دهم علیه السلام در مورد صفت طمع نيز مي فرمايد: «الطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَة؛ (21) طمع، خوي بدي محسوب مي گردد.»
اين خصلت نازيبا نيز در انحطاط روحي و اخلاقي انسان تأثير فراوان دارد. طمع، چشم دوختن به دارايي هاي مردم و توقع نابجا از آنان است كه انسان را به نهايت ذلت و پستي سوق مي دهد و در مقابل، صفت استغنا قرار دارد؛ البته توقع بجا از مردم خوب است كه از طريق ارتباطات سالم و منطقي صورت گيرد؛ چون هيچ كس از ارتباط و تعامل با مردم بي نياز نيست، و اگر در قضيه بي نيازي و استغنا، انسان مقداري افراط كند، باز ممكن است به دام خصلت ديگري به نام تكبر و خود بزرگ بيني گرفتار شود و آدمي خشك و منزوي تلقي گردد، كه با روح اسلام سازگار نيست.
همچنين طمع در مسایل معنوي و درخواست از خداوند متعال ممدوح و مطلوب است و بارها در قرآن مورد ستايش قرار گرفته است. از جمله از زبان سَحَره مصر مي فرمايد: «إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنينَ»؛ (22) «ما طمع داريم كه پروردگارمان خطاهاي ما را ببخشد؛ چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان بوديم!» و از زبان حضرت ابراهيم علیه السلام يادآور مي شود كه: «وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي خَطيئَتي يَوْمَ الدِّينِ»؛ (23) «و از پروردگار عالميان طمع دارم گناهم را در روز جزا ببخشد!»
به اين جهت در مورد پياده كردن اوصاف اخلاقي و عمل به آنها، نبايد دچار افراط و تفريط شد؛ البته لازم است كه براي مصونيت از اين آفت حتماً از رهنمودهاي اساتيد اخلاق و انسان هاي كمال يافته بهره برداري نمود.
پاورقی:
1) بحار الانوار، علامه مجلسي، نشر الوفا، بيروت، 1404 ق، ج 69، ص 199، باب جوامع مساوي الاخلاق.
2) البته نسبي بودن برخي از ارزشهاي اخلاقي در روايات؛ ارتباطي به نسبي بودن اصل اخلاق و معيارهاي ثابت اخلاقي ندارد.
3) معراج السعادة، ملا احمد نراقي، نشر هجرت، ص 417.
4) الكافي، محمد بن يعقوب كليني، نشر اسلاميه، تهران، 1362 ش، ج 2، ص 307، باب الحسد.
5) أمالي صدوق، ص 462، المجلس السبعون.
6) رجال كشي، با كوشش شيخ طوسي، نشر دانشگاه مشهد، ج 2، ص 820؛ وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملي، مؤسسه آل البيت، قم، ج 27، ص 101.
7) الكافي،ج 8، ص 108.
8) علامه مجلسي رحمه الله در توضيح اين حديث مينويسد: «ظاهر اين حديث آن است كه حسدي كه در خاطره انسان خطور كند، بيآنكه آن را براي مردم آشكار سازد، گناه نيست؛ وگرنه اتصاف انبيا بدان ممكن نيست، و امكان دارد كه مقصود از حسد در اينجا معناي عامي باشد كه غبطه را نيز شامل گردد.»
9) تحف العقول عن آل الرسول، ص 50.
10) بحارالأنوار، ج 69، ص 199، باب 105، جوامع مساوي الأخلاق.
11) بقره/34.
12) بحار الانوار، ج 69، ص 316.
13) امام علي علیه السلام بعد از آنكه «عمرو بن عبدود» را در جنگ خندق كشت، وقتي كه از ميدان به طرف مسلمين ميآمد، قدمها را آهسته برميداشت و خودش را خيلي رشيد گرفته بود و متكبرانه ميآمد، پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اين نوع راه رفتن راه رفتني است كه خداوند جز در اين موقع آن را مبغوض ميدارد.» (مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج 22، ص 623).
14) نهج البلاغه، حكمت 234.
15) نگاهي به خطبههاي حضرت زينب سلام الله علیها، عبد الكريم پاكنيا، نشر فرهنگ اهل بيت علیهم السلام، ص72.
16) اعراف/146.
17) بحار الانوار، ج 5، ص 192.
18) بحارا الانوار، ج69، ص199.
19) نهج البلاغه، حكمت 234.
20) اسراء/29.
21) بحار الانوار، ج 69، ص 199.
22) شعرا/51.
23) شعرا/82.
منبع: معاونت تبلیغ/عبدالکریم پاک نیا تبریزی
فرم در حال بارگذاری ...