« چرا نمیتوانیم به خدا توکل کنیم؟ | نماهنگ زیبای حاج محمود کریمی برای فاجعه منا - بیت رهبری » |
هیچ چیز مثل خدمت به خانواده، بندگی انسان را رونق نمیبخشد.
نوشته شده توسطرحیمی 13ام مهر, 1394دو نفر وقتی میتوانند واقعاً عاشق هم باشند که هر دو عاشق خدا و اولیاء خدا باشند/ خودتان را با خدا طرف حساب بدانید نه با همسرتان/ از این نترسید که اگر من خوب باشم، همسرم حقّ مرا میخورد!
استاد پناهیان: گفتهاند: «عبادت به جز خدمت خلق نیست»
ولی باید گفت: «عبادت به جز خدمت به خانواده نیست»
بعضیها به غریبهها خدمت میکنند و لبخند میزنند ولی با پدر و مادر و همسرشان اینطور خوب برخورد نمیکنند، چون اینها برایشان تکراری شدهاند! اگر با خانوادۀ خودشان مهربان برخورد نکنند، لبخندهایی که به غریبهها میزنند نیز ارزش ندارد و با این کارها نمیتوانند سرِ خدا کلاه بگذارند. کسی که به نزدیکان خودش محبت نمیکند طبیعتاً محبتش به دیگران، دروغی و فریبکارانه خواهد بود.
بخشهایی از پنجمین روز سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در بقعۀ شیخ طرشتی با موضوع «خانوادۀ خوب» را در ادامه میخوانید:
بعضیها به هدف زندگی فکر نمیکنند و فقط دنبال نیازها و لذتهایشان هستند
اگر انسان در زندگی گرفتار «کمبودها و گرههای روحی» باشد، معمولاً زیاد دنبال این نخواهد بود که «برای چه زندگی میکند؟!»، فعلاً دنبال تأمین نیازها و لذتهای خودش است و به هدف زندگی فکر نمیکند. اما اگر خدا به انسان «آرامش روحی» بدهد، کمکم به این فکر میکند که من اصلاً چرا و برای چه کسی دارم زندگی میکنم؟! حتی از خودش میپرسد: من چرا باید لذت ببرم؟ البته برای آدمهای تازه به دوران رسیده، خوشگذراندن یک هدف است ولی آدمها وقتی یکمقدار چشم و دل سیر میشوند، به خودشان میگویند «من اصلاً برای چه و به چه عشقی باید خوش بگذرانم؟» چنین کسی اگر یک هدف برتر نداشته باشد، خوشگذرانی هم برایش پوچ و بیارزش میشود.
اگر آدمها مدام خودشان را درگیر مقایسۀ با دیگران کنند و بخواهند از دیگران کم نیاورند و مدام کمبودهای خودشان را ببینند و فکر کنند «مرغ همسایه غاز است» اینها هیچوقت به موضوع هدف زندگی نمیرسند. اما آدم وقتی درگیر مقایسهها نشد و به یک آرامش روحی رسید، این سؤال به صورت جدی برایش مطرح میشود که «اصلاً من برای چه دارم زندگی میکنم؟» یعنی عمیقاً به موضوع هدف زندگی فکر خواهد کرد.
>«نماز خواندن» و «شاکر بودن» به انسان آرامش روحی و فرصت فکر کردن به هدف زندگی میدهند
آدم باید با یک هدف و یک عشقی زندگی کند؛ عشقی که برتر از همۀ زندگی باشد و آنقدر با ارزش باشد که بشود کل زندگی را فدای آن کند و برای آن قرار دهد. البته خیلیها هیچوقت به این نقطه از زندگی نمیرسند. این یک بلوغ روحی میخواهد ولی خیلیها به این بلوغ نمیرسند. یکی از کارها برای رسیدن به این آرامش و بلوغ روحی، «شاکر بودن» است. اگر مدتی شاکر بشویم به آرامشی میرسیم که انسانهای عُقدهای و حسود و درگیرِ سرگرمیهای هیجانی هیچوقت به آن نمیرسند.
یکی دیگر از کارهایی که به انسان آرامش میدهد و فرصتی برای فکر کردن به هدف زندگی برایش فراهم میکند، «نماز» است. خداوند با واجب کردن نماز، در واقع ترمز دستی زندگی ما را میکشد و باعث میشود ما حداقل سه بار در طول روز، به یک آرامش روحی برسیم و بتوانیم فکر کنیم که اصلاً برای چه به این دنیا آمدهایم و زندگی میکنیم؟! نماز برای این است که متوجه هدف عالی زندگی و پوچ بودن درگیریهای دنیایی خودمان بشویم و به این فکر کنیم که «مرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاک/چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم»
آدمهایی که آرام هستند و لحظات آرامش دارند، به هدف زندگی خود فکر میکنند. ولی آدمهایی که این آرامش را ندارند و به هدف زندگی فکر نمیکنند، فقط درگیر مسائل زندگی هستند و میخواهند کمبودهای زندگی دنیایی خود را برطرف کنند، اتفاقاً این افراد معمولاً مشکلاتشان در زندگی خیلی بیشتر از گروه اول است و زندگیشان سختتر میشود. خداوند میفرماید: «هر کسی از یاد من غفلت کند، زندگی را بر او سخت خواهم کرد؛ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً»(طه/124) کسی که برای یاد خدا وقت بگذارد، خدا خیلی از مشکلاتش را حل میکند.
شما هر شغلی که دارید میتوانید برای خودتان یک دستیار بسیار خوب داشته باشید، دستیاری که نیاز شما را درک میکند و مقدمۀ کارهای شما را فراهم میکند. این دستیار خوب «پروردگار عالم» است! شما اگر با خدا باشید، خدا دستیارتان خواهد شد و به جای اینکه قدرت خدا در جهت خراب کردن کارها و تصمیمهای شما بهکار گرفته شود، در جهت روان شدن کارهای شما قرار خواهد گرفت. البته معنایش این نیست که اگر کسی با خدا باشد هیچ مشکلی برایش پیش نمیآید، بله مشکلاتی خواهد داشت ولی این مشکلات، اعصابش را خُرد نخواهد کرد و او را به هم نمیریزد بلکه در جهت رشد و تعالی او خواهد بود. اگر یک وقت دیدی که در مشکلات، داری لِه میشوی، بدان که یکجایی روی خود را از خدا برگرداندهای و خدا هم تو را گرفتار کرده تا متوجه بشوی و برگردی.
وقتی هدف از خلقت انسان «عبودیت» باشد پس هدف از تشکیل خانواده نیز «عبودیت» است/ هیچ چیز مثل خدمت به خانواده، بندگی انسان را رونق نمیبخشد
هر کسی باید ببیند که آیا به هدف زندگیاش رسیده است؟ آیا به این رسیده است که هدف از تشکیل خانواده چیست؟ انسان برای اینکه به این نقطه برسد، باید از نظر روحی به یک بلوغی رسیده باشد. خدایی که میفرماید: «ما انسان را نیافریدیم مگر برای اینکه به مقام عبودیت برسد؛ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) معنایش این است که هدف از تمام نعمتها و اموری که برای این انسان قرار دادهایم، رسیدن انسان به این عبودیت است. لذا هدف از انتخاب همسر و تشکیل خانواده نیز عبودیت و بندگی خداوند است، و مثلاً هدفش راحتطلبی و لذتطلبی نیست. هدف از کار کردن و پول درآوردن نیز عبودیت است. هدف از بچهدار شدن و تربیت فرزند، و هدف از کسب و حفظ عزت اجتماعی هم عبودیت است. همۀ این کارها نیز اجزایی دارند که آنها هم برای عبودیت است. مثلاً اگر شما به خانم خودتان محبت میکنید، باید برای این باشد که این عبودیت تحقق پیدا کند.
وقتی همۀ امور زندگی خود را اجزاء بندگی و عبودیت خدا بدانیم، آنوقت میفهمیم که «هیچ چیزی مثل خانواده، بندگی انسان را رونق نمیبخشد». اگر شما هدف خانواده را بندگی در نظر بگیرید، آنطوری که در خانواده با اخلاق خوب خودتان، بندۀ خوب خدا میشوید در خیابان با خوشاخلاقی و مهربانی کردن به دیگران، بندۀ خوب خدا نمیشوید. گفتهاند: «عبادت به جز خدمت خلق نیست» ولی باید گفت: «عبادت به جز خدمت به خانواده نیست» بعضیها به غریبهها خدمت میکنند و لبخند میزنند ولی با پدر و مادر و همسرشان اینطور خوب برخورد نمیکنند، چون اینها برایشان تکراری شدهاند! اگر با خانوادۀ خودشان مهربان برخورد نکنند، لبخندهایی که به غریبهها میزنند نیز ارزش ندارد و با این کارها نمیتوانند سرِ خدا کلاه بگذارند. کسی که به نزدیکان خودش محبت نمیکند طبیعتاً محبتش به دیگران، دروغی و فریبکارانه خواهد بود.
بعضیها بیرون خانه، تیپ میزنند ولی برای همسرشان تیپ نمیزنند!/ کمبود توجه با آرایش کردن خود برای دیگران جبران نمیشود
بعضیها وقتی میخواهند از خانه بیرون بروند، حسابی تیپ میزنند ولی در خانه و جلوی همسرشان اصلاً به سر و وضع ظاهری خود اهمیت نمیدهند. از اینها باید پرسید: «شما که موقع بیرون رفتن اینطور خود را آراسته میکنید، چرا در خانۀ خودتان تیپ نمیزنید؟!» این مسأله هم در مورد خانمها مطرح است و هم در مورد آقایان. حضرت امام(ره) در خانه هم، زیرجامۀ خودشان را اتو میکردند و میپوشیدند. امام محمد باقر(ع) میفرماید: «همانطور که مردها دوست دارند همسرشان پیش آنها تزیین کند، زنها نیز دوست دارند، شوهرشان پیش آنها تزیین کند؛ النِّسَاءُ یُحْبِبْنَ أَنْ یَرَیْنَ الرَّجُلَ فِی مِثْلِ مَا یُحِبُّ الرَّجُلُ أَنْ یَرَى فِیهِ النِّسَاءَ مِنَ الزِّینَة»(مکارم الاخلاق/ص80) البته آرایش مرد در خانه، با آرایش زن فرق دارد. مثلاً برخی روانشناسها بررسی کردهاند که یکی از اولین مواردی که خانمها در ظاهر شوهرشان به آن توجه دارند، خطِ اتوی لباس مرد است.
یکی از دوستان امام باقر(ع) که به خانۀ ایشان آمده بود، دید لباسی که حضرت در داخل خانه پوشیدهاند رنگِ خاص و خیلی متفاوتی دارد. حضرت وقتی دید که او تعجب کرده است، فرمود: این لباس را پوشیدهام به خاطر اینکه همسرم اینطوری دوست دارد. (دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ عَلَیْهِ مِلْحَفَةٌ حَمْرَاءُ شَدِیدَةُ الْحُمْرَةِ فَتَبَسَّمْتُ حِینَ دَخَلْتُ فَقَالَ کَأَنِّی أَعْلَمُ لِمَ ضَحِکْتَ ضَحِکْتَ مِنْ هَذَا الثَّوْبِ الَّذِی هُوَ عَلَیَّ إِنَّ الثَّقَفِیَّةَ أَکْرَهَتْنِی عَلَیْهِ وَ أَنَا أُحِبُّهَا فَأَکْرَهَتْنِی عَلَى لُبْسِهَا؛ کافی/6/447) اینکه خانمها برای شوهر خودشان آرایش کنند و برای خیابان آرایش نکنند بحث مفصلی دارد که در اینجا به آن نمیپردازیم. اما بعضیها که احساس کمبود توجه دارند وقتی بیرون خانه میروند خودشان را آرایش میکنند غافل از اینکه کمبود توجه آنها به این روش جبران نمیشود. مانند کسی که سوار ماشین شده و مدام بوق میزند تا توجه دیگران را به خودش جلب کند. اینها اگر از نظر روحی احساس کمبود توجه نداشتند، نیاز پیدا نمیکردند خودشان را برای دیگران تزیین کنند. اینقبیل افراد احتمالاً در یک خانوادۀ خوب تربیت نشدهاند چون یکی از مختصات خانوادۀ خوب این است که انسان را از نظر محبت و توجه، لبریز میکند. اگر در یک خانوادۀ خوب بزرگ شده بودند، نیاز به توجه و محبت دیگران نداشتند، و سعی نمیکردند با جلب توجه دیگران ذهن کسی را درگیر و مشغول خودشان کنند.
هر یک از زن و مرد در خانواده باید ببینند خدا از آنها چه خواسته؟/ دو نفر وقتی میتوانند واقعاً عاشق هم باشند که هر دو عاشق خدا و اولیاء خدا باشند
اگر ما هدف تشکیل خانواده را بندگی خدا بدانیم، آنوقت میفهمیم که در تمام لحظات زندگی مشترک، در واقع بندگی ما در حال آزمایش شدن است. اگر ما «عبد خدا» هستیم باید هر لحظه ببینیم خدا از ما چه میخواهد. هر یک از زن و مرد در خانواده باید ببینند خدا از آنها چه خواسته است. مثلاً خداوند از یک خانم خواسته است که فقط خودش را برای شوهرش تزیین کند اما اگر این خانم بخواهد خدا را حذف کند و به خواستۀ پروردگار بیتوجهی کند، نمیتواند خودش را فقط به شوهرش محدود کند، لذا خودش را به همه نشان میدهد و برای آنها تزیین میکند. اما اگر «عبد» باشد و نگاه کند که خدا از او چه خواسته، میبینید که خدا از او خواسته فقط خودش را به شوهرش نشان بدهد. یک مرد هم اگر بخواهد طبق خواست خداوند عمل کند، باید فقط با همسر خودش عشقبازی کند هرچند ممکن است بعد از گذشت سالها، تازگی همسرش برای او از بین رفته باشد.
اگر هر یک از زن و مرد در خانه بخواهند نظر خدا را تأمین کنند، این دو آنقدر عاشق همدیگر خواهند شد که این عشق تاکنون در هیچ فیلمی نشان داده نشده است! امام صادق(ع) در خانۀ یکی از دوستان خود مهمان بود، و روی یک تخت نشسته بود. دو تا کبوتر در حیاط خانه نظر حضرت را به خود جلب کردند. حضرت به آنها نگاه کرد و لبخند زد. دوست حضرت دلیلش را پرسید و حضرت فرمود: میدانی این دو کبوتر به هم چه میگویند؟ کبوتر نر به کبوتر ماده میگوید: تو در همۀ عالم عزیزترین موجود پیش من هستی، البته بعد از این آقایی که روی تخت نشسته است. (مُغِیثٌ قَالَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ رَآهُ یَضْحَکُ فِی بَیْتِهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَسْتُ أَدْرِی بِأَیِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ سُرُوراً بِجُلُوسِکَ فِی بَیْتِی أَوْ بِضَحِکِکَ؟ قَالَ إِنَّهُ هَدَرَ الْحَمَامُ الذَّکَرُ عَلَى الْأُنْثَى فَقَالَ أَنْتَ سَکَنِی وَ عِرْسِی وَ الْجَالِسُ عَلَى الْفِرَاشِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکِ فَضَحِکْتُ مِنْ قَوْلِهِ؛ مناقب آلابیطالب ع/4/217)
وقتی دو نفر میتوانند واقعاً به همدیگر عشق بورزند که هر دو عاشق یک موجود دیگری باشند و عشق به آن موجود، منیّت این دو نفر را از بین برده باشد. اگر اینها در آن موجود «فنا» شده باشند طبیعتاً خودخواهیشان از بین رفته و در نتیجه واقعاً میتوانند عاشق هم بشوند. آن موجود برتر هم غیر از خدا (و اولیاء خدا) نمیتواند باشد. چون غیر از خدا هیچکس دیگری ارزش عاشقی ندارد. دو نفری که برای «یکی» بشوند، واقعاً برای هم خواهند شد. بقیۀ عشقها غیر از این دورغ است. مثلاً عشقی که در غرب از آن دم میزنند دروغ است؛ چون اگر آنها واقعاً راست میگفتند الان باید اروپا را سرشار از محبت میدیدیم نه اینکه اکثراً با سگ و گربه زندگی کنند!
چرا غربیها که اینقدر ترانههای عاشقی سر دادهاند، هیچ کدام پای عشق خود نایستادهاند؟! معلوم میشود که این عشق واقعی نبوده، بلکه معنایش این است که: «من تو را برای خودم دوست دارم! اگر تو برای من نباشی میخواهم اصلاً نباشی!» و اینجور دوست داشتنها خیلی زود به تنفر تبدیل میشود. یعنی این ادعای «دوست دارم» از روی خودخواهی است و خودخواهی با عاشقی جور در نمیآید. لذا نباید به همدیگر دروغ بگوییم و خودمان را فریب بدهیم. اینکه خیلی از دختر و پسرها میگویند «ما عاشق و معشوق همدیگر هستیم» غالباً راست نیست، و آنها معنای عشق را نفهمیدهاند. در این عالم هستی فقط یک نفر است که میتواند دل آدم را تسخیر کند و آن پروردگار عالم است. لذا خداوند میفرماید: «خدا برای هیچ انسانی دو دل در درون سینهاش قرار نداده است؛ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ»(احزاب/4) باید دل یکدله کنی؛ تو یا خدا را دوست داری یا خودت را دوست داری که در صورت اخیر، اگر دیگران را هم دوست داشته باشی به خاطر خودت دوستشان داری.
اگر خدا را دوست داشته باشی، خانوادهات را هم بهخاطر خدا دوست خواهی داشت/بعضیها بچهشان را به خاطر آبروی خودشان تربیت کند نه به خاطر خدا
اگر خدا را دوست داشته باشی، خانوادهات را هم بهخاطر خدا دوست خواهی داشت. فیلم عشقی واقعی این است که دو نفر چون هر دو عاشق خدا هستند عاشق همدیگر باشند. در این صورت این دو نفر به قدری به هم علاقه پیدا میکنند و بهقدری برای هم بیقرار میشوند که حدّ ندارد. هر دوی اینها هم میخواهند خودشان را به خدا نشان دهند، نه به دیگران. متاسفانه الان این نوع محبت و عشق ورزیدن زن و شوهر به همدیگر(یعنی عشقی که به خاطر خدا باشد) ناشناخته است. حتی خیلی از پدر و مادرها بچههای خود را هم به خاطر خدا تربیت نمیکنند مثلاً به خاطر کمنیاوردن پیش مردم تربیت میکنند و میگویند: «پسرم درس بخوان تا پیش پسرخالهات کم نیاوریم!» یا برای او زن میگیرند تا پیش فلان فامیل کم نیاورند یا برای دخترشان شوهری انتخاب میکنند که در فامیل کم نیاورند! بچهای که جگرگوشۀ آنهاست را فدای خواستههای نفسانی خودشان میکنند و در واقع با این کارها بچۀ خودشان را خاک میکنند، آنوقت عربهایی که بچۀ خود را زنده به گور میکردند را مسخره میکنند!
بعضیها از این گله میکنند که چرا فرزندشان خراب شده و آبروی آنها را پیش فامیل و همسایه برده است. باید به اینها گفت: «شما احتمالاً بچۀ خود را به خاطر آبرویتان تربیت کردهاید، حالا این بچه(خواسته یا ناخواسته) آبروی شما میبرد تا بفهمید که نباید به خاطر آبروی خودتان بچه تربیت کنید. بچه را به خاطر خدا باید تربیت کنید.»
اگر پدر و مادر به خاطر خدا زندگی کنند و برخی بدیها یا نواقص همسرشان را به خاطر خدا تحمل کنند و بچۀ خود را هم به خاطر خدا تربیت کنند، در این صورت این بچه-تا آنجا که به پدر و مادر مربوط است- واقعاً خوب و درست تربیت خواهد شد.
در خانه، زن و مرد خودشان را به خدا نشان میدهند و اگر کسی این معنا را درک کند و برای خدا به خانوادهاش خدمت کند به نورانیت و معنویتی خواهد رسید که نورش بر روی سایر اعضای خانه هم اثر خواهد داشت. امام صادق(ع) میفرماید: «اگر خانمی یک لیوان(یک جرعه) آب به شوهرش بدهد، ثوابش بالاتر از یکسال عبادتی است که روزهایش روزه بگیرید و شبها نماز بخواند. و خداوند به خاطر هر لیوان آب(هر جرعۀ آب) برایش یک شهر در بهشت بنا میکند؛ مَا مِنِ امْرَأَةٍ تَسْقِی زَوْجَهَا شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ إِلَّا کَانَ خَیْراً لَهَا مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ یَبْنِی اللَّهُ لَهَا بِکُلِّ شَرْبَةٍ تَسْقِی زَوْجَهَا مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ غَفَرَ لَهَا سِتِّینَ خَطِیئَةً»(وسائل الشیعه/20/172) چه کسی حاضر است از این پاداشهای بزرگ که در قبال یک عمل کم به او میدهند صرفنظر کند؟!
خودتان را با خدا طرف حساب بدانید نه با همسرتان/از این نترسید که اگر من خوب باشم، همسرم حقّ مرا میخورد!
شما خودتان را با خدا طرف حساب بدانید نه با همسر خودتان، و از این نترسید که اگر شما خوب باشید و همسرتان بد باشد، منافع شما از بین خواهد رفت. نگویید: «اگر ما به خاطر خدا خوب رفتار کنیم و همسر ما گرگصفت باشد و حق ما را پایمال کند، چه کسی حق ما را از او میگیرد؟ پس بگذارید خودمان گرگ بشویم و به جان او بیفتیم و حقمان را بگیریم!» پاسخ این است که شما هرچقدر گرگ بشوید، فایده ندارد و بدتر خواهد شد، ضمن اینکه خداوند از بندۀ خوب خودش دفاع خواهد کرد. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا»(حج/38) همسر شما که از دست خدا نمیتواند فرار کند، و کدام دادگاه بهتر و محکمتر از خداوند میتواند از حق شما دفاع کند؟!
شما همسر خوبی باش و خودت را به خدا نشان بده، شوهر شما اگر قدر شما را نداند و به شما بدی کند، حتی اگر در راه خدا هم شهید بشود و با دستان مبارک پیامبر اکرم(ص) به خاک سپرده شود، قبر او را فشار خواهد داد! نمونهاش در صدر اسلام بود که پیامبر اکرم(ص) بعد از اینکه یکی از یاران شهیدش را به خاک سپرد و از قبر بیرون آمد، فرمود: قبر او را به شدّت فشار داد، چون اخلاقش با همسر و خانوادهاش بد بود (فَلَمَّا أَنْ سَوَّى التُّرْبَةَ عَلَیْهِ قَالَتْ أُمُّ سَعْدٍ یَا سَعْدُ هَنِیئاً لَکَ الْجَنَّةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أُمَّ سَعْدٍ مَهْ لَا تَجْزِمِی عَلَى رَبِّکِ فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ … إِنَّهُ کَانَ فِی خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءٌ؛ علل الشرایع/1/310)
میدانید عشق واقعی زن و شوهر، کجاها خودش را نشان میدهد؟/وقتی یک مرد از دنیا برود، برای همسرش از همه سختتر است
میدانید عشق واقعی زن و شوهر، کجاها خودش را نشان میدهد؟ مثلاً آنجایی که یک پدر مسنّ جلوی بچههایش که بزرگ شدهاند، دست همسرش را بگیرد و اشک بریزد و بگوید: «میدانید این دستها چقدر زحمت مرا کشیدهاند؟! بدون اینکه برایش واجب باشد چقدر مانند یک آشپز برای من غذا درست کردهاند؟» اینجاست که عشق خودش را نشان میدهد و در عالم طراوت ایجاد میکند و الا رفتار عاشقانۀ یک دختر و پسر جوان که از روی هوسهای دوران جوانی باشد یک امر طبیعی است و در عالم طراوتی ایجاد نمیکند.
یکی از عرفای بزرگوار در بیمارستان بستری بود و پزشکها از درمان او ناامید شده بودند. چشمهایش را باز کرد و به پسرش گفت باید به خانه برویم! گفتند چرا؟ گفت: من الان باید از دنیا رفته باشم ولی چون دل مادرت به رفتن من راضی نمیشود گیر کردهام. باید به خانه بروم و او را راضی کنم. لذا به خانه رفتند و چند ساعت با همسرش صحبت کرد تا او راضی شود و بعد خیلی راحت از دنیا رفت. عشق را باید در اینجاها دید.
میدانید وقتی یک مردی از دنیا برود، برای چه کسی بیشتر از همه سخت است؟ برای مادرش، دخترش، خواهرش یا همسرش؟ فرمودهاند برای همسرش سختتر از هر کس دیگری است. امان از دل رباب! میدانید بعد از کربلا در بین خانمها چه کسی از همه زودتر دق کرد و از دنیا رفت؟ این حضرت رباب بود که زودتر از همه از دنیا رفت. رباب همسر بسیار بامعرفت امام حسین(ع) بود که اباعبدالله(ع) به خاطر خدا و به خاطر معرفت حضرت رباب، علاقۀ ویژهای به ایشان داشتند. ضمن اینکه هر مادری هم لیاقت پیدا نمیکند فرزند ششماهاش در راه امام زمانش قربانی شود. البته قبل از حضرت رباب، یک مادر دیگر هم بود که شایستگی این را داشت تا فرزند ششماههاش قربانی شود و او فاطمۀ زهرا(س) بود که محسن ششماههاش را در راه امیرالمؤمنین(ع) داد…
منع: بیان معنوی
فرم در حال بارگذاری ...