« بی طرفی دردعوای حق و باطل معنا ندارد/باید مقابل باطل ایستاد.بدحجاب های دل پاک! »

ویژگی های حق گرایان از نظر قرآن

نوشته شده توسطرحیمی 11ام تیر, 1394

 

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«الَّذِينَ يوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا ينْقُضُونَ الْمِيثَاقَ * وَالَّذِينَ يصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يوصَلَ وَيخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ * وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيةً وَيدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيئَةَ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ»(الرعد20/21/22)

همانان که به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمي‏شکنند* و آنان که آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مي ‏پيوندند و از پروردگارشان مي ‏ترسند و از سختي حساب بيم دارند*و کساني که براي طلب خشنودي پروردگارشان شکيبايي کردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزيشان داديم نهان و آشکارا انفاق کردند و بدي را با نيکي مي‏ زدايند ايشان راست فرجام خوش سراي باقي.


ريز برنامه هاى طرفداران حق :

نخستین برنامه حق گرایان وفاى به عهد و ترک پيمانشکنى است که   می فرمايد: آنها کسانى هستند که به عهد الهى وفا مى کنند و پيمان را نمى شکنند.

«الَّذِينَ يوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا ينْقُضُونَ الْمِيثَاقَ»

دومين ماده برنامه آنها، حفظ پيوندها و پاسدارى از آنهاست ، چنانکه مى فرمايد: آنها کسانى هستند که پيوندهائى را که خداوند امر به حفظ آن کرده برقرار مى دارند.

«وَالَّذِينَ يصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يوصَلَ»

سومين و چهارمين برنامه طرفداران حق آنست که آنها از پروردگارشان ، خشيت دارند و از بدى حساب در دادگاه قيامت مي ترسند.

«وَيخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ» .

پنجمين برنامه آنها استقامت است ،در برابر تمام مشکلاتى که در مسير اطاعت و ترک گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد آنهم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، و لذا مى فرمايد: آنها کسانى هستند که بخاطر جلب رضايت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند.

«وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ ».

ششمين برنامه آنها اين است که آنها نماز را بر پا مي دارند.

«و اقاموا الصلوة ».

هفتمين برنامه حق جويان را با اين عبارت بيان مى کند،آنها کسانى هستند که از آنچه به آنان روزى داده ايم در پنهان و آشکار انفاق مى کنند.

«وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيةً»

هشتمين و آخرين برنامه آنها اين است که (آنها بوسيله حسنات )، (سيئات ) خود را از ميان مى برند.

« وَيدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيئَةَ »

 

تفسیر نمونه:

به عنوان تفسير (اولوا الالباب ) ريز برنامه هاى طرفداران حق را بيان کرده و قبل از هر چيز انگشت روى مساله وفاى به عهد و ترک پيمانشکنى گذارده ، مى گويد: (آنها کسانى هستند که به عهد الهى وفا مى کنند و پيمان را نمى شکنند) (الذين يوفون بعهد الله و لا ينقضون الميثاق ).
شک نيست که عهدالله (عهد الهى ) معنى وسيعى دارد: هم شامل عهدهاى فطرى و پيمانهائى که خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته مى شود (همانند فطرت توحيد و عشق به حق و عدالت و هم پيمانهاى عقلى يعنى آنچه را که انسان با نيروى تفکر و انديشه و عقل از حقايق عالم هستى و مبدء و معاد درک مى کند، هم پيمانهاى شرعى يعنى آنچه را که پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مؤ منان در رابطه با اطاعت فرمانهاى خداوند و ترک معصيت و گناه پيمان گرفته همه را شامل مى گردد.
و طبيعى است که وفا به پيمانهائى که انسان با ديگر انسانها ميبندد، نيز در اين مجموعه وارد است ، چرا که خدا فرمان داده که اين پيمانها نيز محترم شمرده شود، بلکه هم در پيمانهاى تشريعى داخل است و هم در پيمانهاى عقلى .
دومين ماده برنامه آنها، حفظ پيوندها و پاسدارى از آنهاست ، چنانکه مى فرمايد: (آنها کسانى هستند که پيوندهائى را که خداوند امر به حفظ آن کرده برقرار مى دارند) (و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل ).
تعبيرى از اين وسيع تر در اين زمينه نمى توان پيدا کرد، چرا که انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پيامبران و رهبران ، ارتباطى با ساير انسانها اعم از دوست و همسايه و خويشاوند و برادران دينى و همنوعان دارد، و ارتباطى نيز با خودش ، دستور فوق مى گويد بايد همه اين پيوندها را محترم شمرد، حق همه را ادا کرد، و کارى که منجر به قطع يکى از اين پيوندها مى شود انجام نداد.
در حقيقت انسان يک موجود منزوى و جدا و بريده از عالم هستى نيست بلکه سر تا پاى وجود او را پيوندها و علاقه ها و ارتباطها تشکيل مى دهد.
از يکسو با آفريننده اين دستگاه پيوند دارد که اگر ارتباطش را از او قطع کند نابود مى شود همانگونه که نور يک چراغ با قطع شدن خط ارتباطى آن با مبدء مولد برق .
بنابراين همان طورى که از نظر تکوينى پيوند با اين مبدء بزرگ دارد از نظر اطاعت فرمان و تشريع نيز بايد پيوند خود را بر قرار کند.
از سوئى ديگر پيوندى با پيامبر و امام به عنوان رهبر و پيشوا دارد، که قطع آن او را در بيراهه ها سرگردان مى کند.
از سوى سوم پيوندى با تمام جامعه انسانيت و بخصوص با آنها که حق بيشترى بر او دارند همانند پدر و مادر و خويشاوندان و دوستان و استاد و مربى .
و از سوى چهارم پيوندى با نفس خويش دارد، از نظر اينکه مامور به حفظ مصالح خويشتن و ترقى و تکامل آن شده است .
بر قرار ساختن هر يک از اين پيوندها در واقع مصداق يصلون ما امر الله به ان يوصل است و قطع هر يک از اين پيوندها، قطع ما امر الله به ان يوصل است ، چرا که خدا دستور وصل همه اين پيوندها را داده است .
از آنچه گفتيم ضمنا تفسير احاديثى که در رابطه با اين آيه وارد شده است روشن مى شود که گاهى آن را به اقوام و بستگان تفسير فرموده اند و گاهى به امام و پيشواى دين و گاهى به آل محمد و زمانى به همه افراد با ايمان !
مثلا در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم که از آنحضرت در باره تفسير (الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل ) سؤ ال شد فقال قرابتک (فرمود: منظور خويشاوندان تو است ).
و نيز در حديث ديگرى از همان امام (عليهالسلام ) مى خوانيم که فرمود: نزلت فى رحم آل محمد و قد يکون فى قرابتک : (اين جمله در باره پيوند با آل محمد صادر شده است و گاهى در خويشاوندان و بستگان تو نيز هست ).
جالب اينکه در پايان اين حديث مى خوانيم که امام فرمود: فلا تکونن ممن يقول للشى ء انه فى شى ء واحد: (از کسانى مباش که معنى آيات را منحصر به مصداق معينى بدانى ).
اين جمله اشاره روشنى به وسعت معانى آيات قرآن است که مکرر خاطر - نشان کرده ايم باز در حديث سومى از همان پيشواى بزرگ مى خوانيم که در تفسير اين آيه فرمود: هو صلة الامام فى کل سنة بما قل او کثر ثم قال و ما اريد بذلک الا تذکيتکم : (منظور برقرار ساختن پيوند با امام و پيشواى مسلمين در هر سال از طريق کمک مالى است ، کم باشد يا زياد، سپس فرمود: منظور من با اين کار فقط اين است که شما را پاک و پاکيزه کنم ).
سومين و چهارمين برنامه طرفداران حق آنست که (آنها از پروردگارشان ، خشيت دارند و از بدى حساب در دادگاه قيامت مي ترسند) (و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب ).
در اينکه ميان (خشيت ) و (خوف ) چه تفاوتى وجود دارد، با اينکه هر دو نزديک به يکديگر است بعضى گفته اند: خشيت ، خوف است که توام با احترام طرف و توام با علم و يقين باشد، و لذا در قرآن اين حالت مخصوص دانشمندان شمرده شده است ،، انما يخشى الله من عباده العلماء:
(از ميان بندگان خداوند، تنها علما و دانشمندان از او خشيت دارند) (فاطر - 28).
ولى با توجه به موارد استعمال کلمه خشيت در قرآن که در آيات بسيارى
به کار رفته است روشن مى شود که درست به همان معنى خوف به کار رفته و بصورت مرادف با آن استعمال شده است .
در اينجا يک سؤ ال پيش مى آيد و آن اينکه آيا ترس از پروردگار چيزى جز ترس از حساب و مجازات او هست ، با اينحال چه تفاوتى ميان يخشون ربهم و (يخافون سوء الحساب ) وجود دارد؟
پاسخ اين است که ترس از خداوند الزاما هميشه به معنى ترس از مجازات و حساب او نيست ، بلکه عظمت مقام او و احساس ‍ سنگين بودن وظيفه بندگى (حتى بدون توجه به مجازات و کيفر) در دلهاى افراد با ايمان خود بخود ايجاد يکنوع حالت ترس و وحشت مى کند، ترسى زائيده ايمان و آگاهى از عظمت خدا و احساس مسئوليت در برابر او (آيه 28 فاطر ممکن است اشاره به همين معنى باشد).
سؤ ال ديگرى که در اينجا پيش مى آيد در رابطه با سوء الحساب است ، آيا براستى در قيامت به هنگام محاسبه اعمال افراد، (بد حسابى ) وجود دارد؟!
پاسخ اين سؤ ال را در چند آيه قبل که عين اين کلمه به کار رفته بود، بيان کرديم و گفتيم : منظور از آن رسيدگى دقيق و بدون گذشت و حساب کردن تمام جزئيات و به اصطلاح مو را از ماست کشيدن مى باشد، و حديث جالبى نيز در همين زمينه وارد شده بود که در آنجا بيان شد.
و همانگونه که در آنجا گفتيم اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از سوء الحساب ، محاسبه توام با سرزنش و توبيخ باشد، و بعضى سوء الحساب را به معنى سوء الجزاء يعنى پاداش بد تفسير کرده اند همانگونه که ميگوئيم حساب فلانکس را کف دستش بگذار يعنى مجازاتش کن .
اين احتمال را نيز داديم که سوء الحساب ، يک مفهوم جامع داشته باشد و همه اين معانى را شامل شود.
(پنجمين ) برنامه آنها استقامت است ، در برابر تمام مشکلاتى که در مسير اطاعت و ترک گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد آنهم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، و لذا مى فرمايد: آنها کسانى هستند که بخاطر جلب رضايت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند، (و الذين صبروا ابتغاء وجه ربهم ).
کرارا مفهوم (صبر) را که (استقامت به معنى وسيع کلمه ) است ، يادآور شده ايم و اما تعبير به (وجه ربهم ) يکى از دو معنى را ميرساند:
نخست اينکه وجه در اين گونه موارد به معنى (عظمت ) است ، همانگونه که به (نظر) و (راى ) مهم گفته مى شود هذا وجه الراءى : (يعنى اين راءى مهمى است و اين شايد به خاطر آنست که وجه در اصل به معنى صورت است و صورت انسان مهمترين قسمت ظاهرى بدن او است ، زيرا اعضاى مهم گويائى و بينائى و شنوائى در آن قرار گرفته است .
ديگر اينکه (وجه رب ) در اينجا به معنى (رضايت و خشنودى پروردگار) است ، يعنى آنها به خاطر جلب رضاى حق در برابر همه مشکلات صبر و استقامت بخرج مى دهند، استعمال وجه در اين معنى ، به خاطر آن است که انسان هنگامى که مى خواهد جلب رضايت کسى را کند صورت او را به خود متوجه مى سازد، (بنابراين وجه در اينجا جنبه کنائى دارد).
در هر صورت اين جمله دليل روشنى است بر اينکه صبر و شکيبائى و بطور کلى هر گونه عمل خير در صورتى ارزش دارد که (ابتغاء وجه الله ) و براى خدا باشد، و اگر انگيزه هاى ديگرى از قبيل رياکارى و جلب توجه مردم که او آدم با استقامت و نيکوکارى است ، و يا حتى براى ارضاى غرور خود، کارى را انجام دهد بيارزش است .
و به گفته بعضى از مفسران گاهى انسان در برابر حوادث ناگوار صبر مى کند تا مردم بگويند چقدر با استقامت است ؟ و گاهى از ترس ‍ اينکه نگويند چه آدم کم ظرفيتى است ؟ و گاهى به خاطر اينکه دشمنان شماتتش نکنند، و گاهى به خاطر اينکه ميداند بيتابى و جزع بيهوده است ، و گاهى به خاطر اينکه چهره مظلوميت به خود بگيرد، و بيارى او برخيزند، هيچيک از اين امور دليل بر کمال نفس ‍ انسانى نيست .
اما هنگامى که به خاطر اطاعت فرمان خدا و اينکه هر حادثه اى در زندگى رخ مى دهد دليل و حکمتى دارد صبر و استقامت به خرج مى دهد آنچنان که عظمت حادثه را در هم مى شکند، و از گشودن زبان به کفران و آنچه دليل به جزع است خوددارى مى کند، اين همان صبرى است که در آيه فوق به آن اشاره شده و ابتغاء وجه الله محسوب مى شود.
(ششمين ) برنامه آنها اين است که (آنها نماز را بر پا مي دارند) (و اقاموا الصلوة ).
گر چه اقامه نماز يکى از مصاديق وفاء بعهد الله ، و حتى مصداق زنده اى براى حفظ پيوندهاى الهى و از يک نظر از مصاديق صبر و استقامت است ، ولى از آنجا که اين مفاهيم کلى پاره اى از مصداقهاى بسيار مهم دارد که در سرنوشت انسان فوق العاده مؤ ثر است ، در اين جمله و جمله هاى بعد روى آنها انگشت گذارده شده .
چه چيز مهمتر از اين است که انسان هر صبح و شام رابطه و پيوند خود را با خدا تجديد کند، با او به راز و نياز بر خيزد و بياد عظمت او و مسئوليتهاى خويش بيفتد، و در پرتو اين کار، گرد و غبار و زنگار گناه را از دل و جان بشويد، و با پيوستن قطره وجود خود به اقيانوس بيکران هستى حق ، مايه بگيرد، آرى نماز همه اين برکات و آثار را دارد.
و به دنبال آن (هفتمين ) برنامه حق جويان را با اين عبارت بيان مى کند (آنها کسانى هستند که از آنچه به آنان روزى داده ايم در پنهان و آشکار انفاق مى کنند) (و انفقوا مما رزقنا هم سرا و علانية ).
تنها در اين آيه نيست که مساله انفاق يا زکات ، به دنبال نماز قرار مى گيرد، در بسيارى از آيات قرآن اين ترادف به چشم مى خورد، چرا که يکى پيوند انسان را با خدا و ديگرى پيوند او را با (خلق ) محکم مى کند.
در اينجا توجه به جمله (مما رزقناهم ) که هر گونه موهبتى را اعم از مال ، علم ، قدرت ، موقعيت و نفوذ اجتماعى و غير آن را شامل مى شود لازم است ، چرا که انفاق نبايد يک بعدى باشد بلکه در تمام ابعاد و همه مواهب انجام گيرد.
تعبير به (سرا و علانية ) (پنهان و آشکار) اشاره ديگرى به اين واقعيت است که آنها در انفاقهاى خود به کيفيتهاى آن نيز نظر دارند، چرا که گاهى اگر انفاق پنهانى صورت گيرد بسيار مؤ ثرتر است ، و اين در مواردى است که حفظ حيثيت طرف چنين ايجاب مى کند و يا نسبت به انفاق کننده که مصون از ريا و نشان دادن عمل بديگران باشد و گاه اگر آشکار انجام گيرد اثرش وسيعتر و بيشتر خواهد بود، و اين در مواردى است که باعث تشويق ديگران به اين کار خير و تاسى و اقتدا به او شود و يک عمل خير او سبب دهها يا صدها يا هزاران کار خير مشابه گردد.
و از اينجا روشن مى شود که قرآن در انجام يک عمل مثبت آنچنان باريک بين است که تنها به اصل کار توجه نمى کند، بلکه تاکيد دارد که هم اصل عمل خير باشد و هم کيفيت انجام آن (در مواردى که يک کار ممکن است با کيفيات مختلفى انجام گيرد).
بالاخره (هشتمين ) و آخرين برنامه آنها اين است که (آنها بوسيله حسنات )، (سيئات ) خود را از ميان مى برند) (و يدرئون بالحسنة السيئة ).
به اين معنى که به هنگام ارتکاب يک گناه و لغزش ، تنها به پشيمان شدن
و ندامت و استغفار قناعت نمى کنند، بلکه عملا در مقام جبران بر مى آيند، و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بيشترى انجام مى دهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشويند.
(يدرئون ) از ماده (درء) (بر وزن زرع ) به معنى دفع کردن است .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد که آنها بدى را با بدى تلافى نمى کنند، بلکه سعى دارند اگر از کسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نيکى در حق وى ، او را شرمنده و وادار به تجديد نظر کنند، همانگونه که در آيه 35 سوره فصلت مى خوانيم : ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينک و بينه عداوة کانه ولى حميم : (بدى را به آنچه نکوتر است از خود دور ساز که در اين هنگام کسى که ميان تو و او دشمنى و عداوت است تغيير چهره مى دهد گوئى دوست صميمى تو است )!.
در عين حال هيچ مانعى ندارد که آيه مورد بحث در صدد بيان هر دو معنى باشد.
در احاديث اسلامى نيز احاديثى به مضمون هر دو تفسير وارد شده است .
در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم که به معاذ بن جبل فرمود: اذا عملت سيئة فاعمل بجنبها حسنة تمحها: (هنگامى که کار بدى کردى در کنار آن کار خوبى انجام ده که آنرا محو کند). و در نهج البلاغه مى خوانيم که امير مؤ منان على (عليهالسلام ) فرمود: عاتب اخاک بالاحسان اليه و اردد شره بالانعام عليه : (برادرت را در برابر کار خلافى که انجام داده است بوسيله نيکى سرزنش کن ، و شر او را از طريق انعام و احسان به او برگردان ).
البته بايد توجه داشت اين يک حکم اخلاقى و مخصوص به مواردى است که اين گونه برنامه ها مؤ ثر واقع مى شود، و گر نه اجراى حدود و کيفر بدکاران که به عنوان يک قانون در قوانين اسلامى آمده است ، در همه کسانى که مشمول آن هستند يکسان اجرا مى شود.
و در پايان آيه پس از ذکر برنامه هاى مختلف گذشته ، اشاره به عاقبت کار (اولوا الالباب ) و انديشمندان و طرفداران حق و عاملان به اين برنامه ها کرده مى فرمايد: (عاقبت نيک سراى ديگر از آن آنهاست ) (اولئک لهم عقبى الدار):
آيه بعد توضيحى است براى اين سرانجام نيک و عاقبت خير مى گويد: (سرانجام کار آنها باغهاى جاويدان بهشت است که هم خودشان وارد آن مى شوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها) (جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم ).
و چيزى که اين نعمتهاى بزرگ و بى پايان را تکميل مى سازد، اين است که (فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى شوند) (و الملائکة يدخلون عليهم من کل باب ).
و به آنها مى گويند: (سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان ) (سلام عليکم بما صبرتم ).
آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسئوليتها و تحمل شدائد و مصائب بود که اين سلامت را به وجود آورد، در اينجا در نهايت امنيت و آرامش خواهيد بود، نه جنگ و نزاعى ، و نه خشونت و دعوائى ، همه جا امن و امان است ،
و همه چيز به روى شما لبخند ميزند و آرامش خالى از هر گونه پريشانى خاطر اينجاست !.
و در پايان مى فرمايد: (چه پايان نيک و چه عاقبت خوبى )؟ (فنعم عقبى الدار).
را اصلاح کند.

 

 

 


فرم در حال بارگذاری ...