« وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید / تاکجا خواهد رمید آخر شکار رحمت استمعصیت و غفلت ما...تا کی؟ »

پنج اصل دربارۀ رزق و روزی

نوشته شده توسطرحیمی 16ام تیر, 1394

نگرانی از روزی بی خود و بی مبناست. این اضطراب، اضطراب موهوم است چون رزق و روزی مقدر است. اما این پنج نکته چیست؟

قرآن کریم می فرماید: روزی همۀ شما مقدر است:

«وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا»[12]

همۀ موجودات عالم، همۀ جنبندگان روزیشان مقدر است.

نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّ جَمِیعَ الْخَلاَئِقِ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ یَصْرِفُوا عَنْکَ شَیْئاً، قَدْ قُدِّر َلَکَ لَمْ یَسْتَطِیعُوا، وَ لَوْ أَنَّ جَمِیعَ الْخَلاَئِقِ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ یَصْرِفُوا إِلَیْکَ شَیْئاً، لَمْ یُقَدَّرْ لَکَ لَمْ یَسْتَطِعُوا»:

اگر همه جمع شوند و بخواهند روزی مقدر کسی را از او بگیرند نمی توانند، و اگر همه جمع شوند و بخواهند روزی ای که برای کسی مقدر نشده به او بدهند نمی توانند.[13]

این یک اصل کلی است که روزی همگان مقدر است.

خداوند رحمت کند مرحوم بافقی را که قبرش بالا سر حرم است. ایشان کسی بود که در صحن همین حرم شریف، با همسر رضاشاه درگیر شد. وقتی همسر و دختر رضاشاه بی حجاب وارد حرم شدند، این پیرمرد یک تنه قد علم کرد، عصایش را بالا برد و گفت: از حرم بیرون بروید، اجازه نمی دهم در حرم حضرت معصومه علیه السلام بی حجاب و بدحجاب وارد شوید! در نتیجۀ این اقدام کتک خورد و به شهر ری تبعید شد و مدت ها در تبعید به سر برد.

ایشان آنجا هم صاحب نفوذ بودند و بسیاری از مردم گردشان جمع شده بودند. روزی رئیس شهربانی نزد ایشان آمد و گفت: رضاشاه مرا فرستاده است (می خواست تفقدی کند) گفته به آقای بافقی بگو حالا که در تبعید به سر می بری هر چه لازم داری بگو تا برایت مهیا کنم. دستی به سر و وضع زندگی شما بکشیم و از نظر مالی به شما کمک کنیم. ایشان نگاهی کرد و گفت: هر چه که بخواهم؟ گفت: بله، هر چه شما بخواهید. گفت: امروز آفتاب بسیار شدید است، برو تلگرافی بزن و بگو ابری بیاورد در شهر ری باران خوبی ببارد.

رئیس شهربانی گفت: آقا، مسخره می کنید. باران و ابر مگر دست ماست؟! چیزی که دست ماست پول، طلا و نقره و مسایل دنیوی است، اینکه شما فرمودید دست ما نیست. فرمود: برو به اربابت بگو آن کسی که رزق ما را می دهد می فرماید: «وَفِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»[14]؛ رزق ما مقدر است او باید برساند. شما که قدرت یک ابر آوردن را ندارید، قدرت یک امر و نهی به سحاب را ندارید، شما می خواهید رزق و روزی مرا بدهید؟! و بدین ترتیب فرستاده را برگرداند.

ایشان گاهی قم می آمد و به محضر آیة الله بروجردی می رسید. هر وقت مشکل برای شهریۀ طلاب پیش می آمد، ایشان می رفت جمکران نماز می خواند و بر می گشت، مشکل حل بود. تمام شب های چهارشنبه در سرما و گرما می رفت مسجد جمکران نماز می خواند و به این کار مقید بود. می رفت نماز می خواند و شهریه و مسایل دیگر را با خود آقا مطرح می کرد و آقا واسطه می شد و برمی گشت.پس اول اینکه روزی مقدر است.

دوم اینکه روزی با حرص افزایش پیدا نمی کند. امام صادق علیه السلام فرمود:

«اِنْ کانَ الرِّزقُ مَقسُوماً فَالحِرصُ لِمَاذَا!؟»[15]؛

وقتی روزی تقسیم شده پس حرص برای چیست؟

آقای بازاری، آقای راننده، حرص برای چه؟ اجحاف برای چه؟ لجام گسیختگی قیمت ها برای چه؟! بی انصافی در بازار برای چه؟! خود مسئولین می گویند: عمده فروش سه درصد و خرده فروش ده درصد حق دارد سود بگیرد. پنجاه درصد سود می کشی و دست مشتری می دهی، فکر کردی این حرص، روزی مقدر تو را افزایش می دهد؟! در بیماری هزینه می شود و در جای دیگر از دست می رود.

امام صادق علیه السلام می فرماید: حریص از دو چیز محروم است: «الراحه والیقین». یکی آرامش و دیگری یقین.[16]

آرامش که ندارد راضی هم نیست. همیشه می دود، تلاش می کند و می خواهد با حرص به روزی افزایش کاذب بدهد.

عبدالله بن ابی یعفور از کسانی بود که امام صادق علیه السلام او را بسیار دوست داشت و ایشان هم به امام صادق علیه السلام ارادت داشت. امام صادق علیه السلام به او وعده داده بود که قسم به ولایتم تو اهل بهشتی. روزی عبدالله با ناراحتی به محضر امام صادق علیه السلام رسید و عرضه داشت: یا ابن رسول الله! انا طالب الدنیا، من دنیا پرست شدم، طالب دنیا شدم، نجاتم بده! آقا فرمود: طالب دنیا هستم یعنی چه؟ گفت: از کار خوشم می آید هر چه بیشتر کار می کنم بیشتر لذت می برم. (مثلاً اگر پنج ساعت می خواهم در مغازه باشم دوست دارم هفت ساعت باشم، دوست دارم شب هم بایستم، دوست دارم چند کار داشته باشم) تعبیر این بود: دوست دارم مالم افزایش پیدا کند. آقا این یک میل غیر طبیعی نیست؟

امام صادق علیه السلام فرمود:

به چه منظور می خواهی مالت افزایش پیدا کند؟ گفت:

1- می خواهم از زن و بچه ام خجالت نکشم.

2- می خواهم یک فرش را دو تا کنم، خانه را بهتر کنم، زندگی راحت تری داشته باشم، حج بروم، عمره بروم، زیارت قبر پیامبر بروم، به مردم کمک کنم، صدقه بدهم و سفره بیاندازم.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«هَذَا طَلَبُ الآخِرَة»، اینها که گفتی طلب آخرت است. دوست داشتن شغل، دوست داشتن دارایی و تلاش زیاد به منظور اینکه انسان این کارها را انجام بدهد حرص نیست.

سُدیر صیرَفی آمد خدمت امام صادق علیه السلام و عرضه داشت: شما به ما می فرمایید کار کنید ولی حرص نداشته باشید، چه کنم؟

حضرت فرمودند: «إِذَا فَتَحْتَ بَابَکَ»، وقتی در مغازه را بالا کشیدی «وَ بَسَطْتَ بِسَاطَکَ» و بساطت را پهن کردی، (پارچه فروشی، خرما فروشی، مغازه داری، کاسبی)، «فَقَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْک»، وظیفه ات را انجام داده ای[17] و این حرص نیست. حرص آن است که کلک بزنی، نیرنگ بزنی، کلاه سر مردم بگذاری، دروغ بگویی.

امیرالمؤمنین علیه السلام هر روز به بازار کوفه وارد می شد و فریاد می زد: «یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ»، ای بازاری ها، «تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ»[18]

به مردم آسان بگیرید تا برکت مالتان زیاد شود.

در کشورهای اسلامی غالباً در ماه رمضان یک تخفیف ویژه به مردم می دهند. خود دولت به مردم، شهرداری ها و کسانی که مسئولند از جمله وزارت بازرگانی تخفیف می دهد و بازار سهولت و تبرک پیدا می کند. نباید لجام گسیخته باشد. مردم ما، به ویژه خانواده های تهیدست از گرانی ها و گاهی از نبود نظارت و سرکشی رنج می برند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در بازار فریاد می زد: به مردم آسان بگیرند، خدا برکت می دهد. ای مردم دروغ نگویید و قسم نخورید. بدین گونه بازاری ها را نصیحت می کرد. این کلمات را باید در بازارها، تعاونی ها، مغازه ها، بنگاه ها و مراکز عمومی و اداری نصب کنند. اجحاف به مردم حرص است و حرص روزی را زیاد نمی کند.

کاهش روزی با سوء تدبیر

نکتۀ سوم که نکته کارشناسی و مهمی می باشد سوء تدبیر است. رسول خدا (ص) فرمود: «ما أخافُ عَلی امَّتِی الفَقرَ»، من بر امتم از فقر نمی ترسم «و لکِن أخافُ عَلَیهِم سوءَ التَّدبیرِ».[19] از بد تدبیری و سوء تدبیر می ترسم. الان بخشی از گرفتاری های ما در جامعه از بی نظمی است.

دختر جوان، پسر جوان ازدواج کرده، و خانۀ مادرش اتاق خالی دارد ولی می گوید خانۀ مستقل می خواهم. تو با این درآمد نمی توانی اجاره بدهی. می خواهم حتماً مهریه ام مثل بقیه باشد، می خواهم سرویس جهیزیه ام از فلان کشور باشد. این بی تدبیری است.

مثلاً اگر تختخواب یک میلیونی نباشد، سیصد هزار تومانی باشد نمی شود روی آن خوابید؟! اگر کمد صد هزار تومانی باشد نمی شود در آن چینی گذاشت. اگر بشقاب ایرانی باشد نمی شود در آن برنج خورد حتماً باید آرکوپال فرانسه باشد. این بی تدبیری است.

این حدیث قابل تأمل است «الْقَلِیلُ مَعَ التَّدْبِیرِ أَبْقَی مِنَ الْکَثِیرِ مَعَ التَّبْذِیرِ».[20] خدا می داند که این روایت را باید با طلا نوشت؛ مال کمِ با تدبیر، پایدارتر از مال فراوانِ با ریخت و پاش است. یک گاری دارد پنج کیلو میوه می گذارد می فروشد. شب مسجد می آید، خانه می رود، خواب آرام دارد، بچه هایش مؤمن هستند، در دانشگاه قبول می شوند خلاصه همه چیز دارند.

سعدی حکایت جالبی دارد. پارسازاده ای دو عموی پولدار داشت. پس از فوتشان ارث فراوانی به او رسید – این را در گلستان می گوید – در حال بی پولی، یک مرتبه به پول رسید، سعدی می گوید: شروع به تبذیر و اسراف، فسق و فجور و ریخت و پاش کرد. گفتم: بروم او را نصیحتی کنم بالاخره دو پیراهن بیشتر از او پاره کرده ام، تجربه دارم. رفتم او را نصیحتی کردم، خوشا به حال آن جوانی که نصیحت این پیرمردها را گوش کند. حرف پدر و مادر را قبول کند و همه را دشمن نپندارد.

این آقا یا خانم زندگی کرده، اولاد و نوه دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: گرانِ دیگران را ارزان بخرید. منظور از گران دیگران چیست؟ تجربه است. این کاسب در این شغل چند سال تجربه دارد. مقداری از تجربۀ دیگران استفاده کردن خوب است. با مادر شوهر زندگی کردن چه اشکالی دارد؟ گاهی هم ممکن است یک نیشی باشد ولی باز هم آخرش نوش است. کنارش زندگی کن این قدر بر خودت مشکل مسکن را تحمیل نکن، مشکل زندگی را بیشتر سخت نکن. زندگی را سخت نگیر.

سعدی می گوید: رفتم نزد آن جوان و گفتم: ای جوان، حالا که به ثروت رسیده ای این زندگی همچون آسیاب است و درآمد هم مثل آبی است که سنگ آسیاب را می چرخاند، اگر این آب کم شود سنگ نمی چرخد و اگر این آب خشک شود سنگ می ایستد. نگذار این درآمد خشک شود؛ ولی جوان گوش نداد. سعدی می گوید: مدتی گذشت، دیدم جوان با لباس های مندرس به فقر و گدایی افتاده است. این سوء تدبیر است. این غیر از حرص و مسألۀ فقر است.

ما در جامعه امروزی لطمه ها از سوء تدبیر می خوریم. مثلا با این شغل اشنایی ندارد ولی می خواهد این شغل را راه بیندازد؛ می خواهد با این شغل فخر فروشی کند. لذا کم می آورد، بدهی هم افزایش پیدا می کند، ربا هم در کار می آید و زندگی را متلاشی می کند. می گوید ده میلیون ورشکست شدم. می گوید پنجاه میلیون زیر بار قرض ماندم. این آقا دو سال است که وارد بازار شده، تازه ازدواج کرده است، برای اینکه مشکل اول را حل کند مشکل دیگری به وجود آورد، همین طور مشکل دوم، سوم، چهارم؛ مثل موریانه زندگی را از هم می پاشد. پس نکته سوم این است که در زندگی تدبیر لازم است.

روزی مقدر از راه حرام به دست نمی آید

نکته چهارم: روزی را بر خودمان حرام نکنیم. یک سؤال: شما که می گویید روزی مقدر است اینها هم که ربا می خورند مقدر است؟ اینها هم که رشوه می گیرند، روزی مقدر است؟ اینها هم که مال مردم را می خورند روزی مقدر است؟ اینها هم که از دیوار مردم بالا می روند و سرقت می کنند، روزی مقدر است؟

در پاسخ مثالی بزنم: زبانی که خداوند داده اگر کسی فحش بدهد خدا به او گفته فحش بدهد؟ این انگوری که خدا آفریده اگر کسی با آن شراب درست کند، خدا گفته شراب درست کن؟! عزیز من! همۀ وسایل این عالم دو حکم دارند: حلال و حرام. با انگور هم می شود شراب درست کرد و هم سرکه درست کرد. با زبان هم می شود قرآن خواند و هم دروغ گفت. با چشم هم می شود قرآن دید و هم به نامحرم نگاه کرد. روزی حرام جزء روزی مقدر نیست. روزی مقدر روزی حلال است و لذا نکته چهارمی که عرض می کنم روزی نباید حرام بشود. در آیات و روایات هم تأکید شده «کُلُوا مِمّا فِی الْأَرضِ حَلالاً طَیِّباً»[21] پاکیزه و حلال بخورید.

روزی قابل افزایش و کاهش است

آخرین نکته و آن این است که روزی قابلافزایش و کاهش است، خداوند می فرماید:

«یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء».[22]

حدیث داریم کسی دائم الوضو باشد روزی اش زیاد می شود.[23]

کسی سوره واقعه بخواند روزی اش زیاد می شود.[24]

کسی توکلش بر خدا باشد روزی اش زیاد می شود.

«یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء»، همان روزي ای که گفتیم مقدر است، قابل افزایش و کاهش هم است.

این پنج مطلب را اگر کنار هم بگذاریم:

1- روزی مقدر است؛

2- حرص در افزایش اثر ندارد؛

3- تدبیر در خرج کردن لازم است؛

4- روزی حرام نشود؛

5- توجه در این نکته باشد که روزی قابل افزایش و کاهش است. با رعایت این اسرار طلایی دیگر جای نگرانی و اضطراب نیست. کسی که نگران آینده است باید تدبیر داشته باشد، باید تلاش کند.

روزی معاذ بن کثیر به محضر امام صادق علیه السلام رسید و عرضه داشت: می خواهم کار را کنار بگذارم – پارچه فروش بود- [25] حضرت فرمود: در این صورت نظرت از اعتبار می افتد. بعد از مدتی حضرت از اصحاب جویای احوال او شدند. گفتند: او دست از کار کشیده است. حضرت فرمودند:

«عَمَلُ الشَّیْطَانِ مَنْ تَرَکَ التِّجَارَةَ»[26]؛ کسب را کنار گذاشتن کار شیطان است. شیطان این را از تو می خواهد. فرمود: کسی که کار را تعطیل کند دو سوم عقلش از بین رفته است. کار را تعطیل نکن، تلاش بکن. آن بخشی که از تو بر می آید انجام بده، خداوند هم می فرماید: ما افزایش می دهیم.

حجه الاسلام دکتر رفیعی

[12]. هود، 6.

[13]. بحارالانوار، ج 74، ص 137.

[14]. ذاریات، 22.

[15]. امالی صدوق، ص 7.

[16]. امام صادق علیه السلام می فرماید: حُرِمَ الْحَرِیصُ خَصْلَتَیْنِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتَانِ حُرِمَ الْقَنَاعَةَ فَافْتَقَدَ الرَّاحةَ وَ حُرِمَ الرِّضَا فَافْتَقَدَ الْیَقِین (وسائل الشیعه، ج 16، ص 20؛ خصال، ج 1، ص 69).

[17]. کافی، ج5، ص 79.

[18]. بحارالانوار، ج100، ص 94؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 382.

[19]. عوالی اللئالی، احسائی، ج 4، ص 39.

[20]. غرر الحکم، ح 8079.

[21]. بقره، 168.

[22]. أَوَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَ یَقْدِرُ، آیا آنها ندانستند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! (زمر، 52).

[23]. لَمَّا قِیلَ لَهُ: اُحِبُّ اَن یُوَسَّعَ عَلَیَّ فِی الرِّزقِ؟ - دُم عَلَی الطهارَةِ یُوَسَّع عَلَیکَ فِی الرِّزقِ، به رسول خدا (ص) عرض شد: دوست دارم روزیم زیاد شود، فرمودند: پیوسته با وضو باش. (کنز العمال، ح 44154).

[24]. مجمع البیان، طبرسی، ج 9، ص 211.

[25]. عَن مَعَاذِ بنِ کَثِیرٍ بَیّاعِ الاکسِیَةِ قَال: قُلتُ: لِأبِی عَبدِاللهِ (ص): إنّی قَد هَمَتُ أن اَدَعَ السُّوقَ وَ فِی یَدی شَیءٌ؟ فَقَالَ: اِذا یَسقُطَ رَأیُکَ وَلا یَستَعَانَ بِکَ عَلَی شَیءٍ.

امام صادق علیه السلام – در پاسخ به معاذ بن کثیر جامه فروش، که پرسید: من برای خود ثروتی دارم و تصمیم دارم بازار را رها کنم – فرمود: در این صورت نظرت از اعتبار می افتد و در هیچ چیز از تو کمک گرفته نمی شود (کافی، ج 5، ص 149).

[26]. وسائل الشیعه، ج 17، ص 16.

[27]. سوگنامه آل محمد، ص 23.

[28]. مناقب، ج 1، ص 242؛ بحارالانوار، ج 79، ص 106.

پژوهه تبلیغ

 


فرم در حال بارگذاری ...