« فتوای تحریم حضور نظامیان آمریکا در عراقای کشته ی دور از وطن... »

یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت

نوشته شده توسطرحیمی 13ام دی, 1398

 

 

یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت

 

 

تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت

از دست هر کسی که نباید سبو گرفت

 

تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست

پس این فرات بود که با تو وضو گرفت

 

کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه کربلا

با آبروی ریخته ات آبرو گرفت

 

شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید

این آفتاب بود که با ماه خو گرفت

 

دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی

وقتی عمود ازسر تو آرزو گرفت

 

خیلی گران تمام شد این آب خواستن

یک مشک از قبیله ي ما یک عمو گرفت

 

از آن به بعد بود صداها ضعیف شد

ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت

 

زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟

دست کسی به کنج النگوی او گرفت

 

در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت

با آستین پاره نمی شد که رو گرفت 

 

علي اكبر لطيفيان


فرم در حال بارگذاری ...