اعمال و زیارات مخصوص شب ولادت امام رضا علیه السلام + دانلود
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395زيرا كه نيرويى نباشد جز به وجود تو پروردگارا آن را وسيله پاكى و درمانم قرار ده
...
فرم در حال بارگذاری ...
اولین دستور خداوند به بشریت چه بود؟
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395
آياتي كه عذاب هاي اخروي و نعمت هاي بهشتي را بيان مي كند به انسان كمك مي كند در دو راهي اطاعت خدا و نافرماني او جانب تقوي را ترجيح دهد.
كم آيه اي پيدا مي كنيد كه در آن امر به تقوي وارد نشده باشد.
گفتاری از مرحوم آیت الله خوشوقت(ره) دربارۀ تفسیر «صراط مستقيم» را منتشر می کند.
خداوند راهي را براي بندگان مشخص كرده تا با پيمودن آن به كمال برسند و آن بندگي و صراط مستقيم «وَ أَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيم». (1) از اول بلوغ ما بايد بنده صالح خدا باشيم. خداوند همه پيامبران را نيز عبد و بنده صالح خود تربيت و مبعوث مي كند تا به مردم اين معنا را ياد دهند و آن ها را بنده تربيت كنند.
خداوند در قرآن اطاعت از سه فرمان را واجب كرده است:
* اطاعت از فرمان خدا «أَطيعُوا اللَّهَ»(۲)
* اطاعت از فرامين پيامبر «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(۳)
* اطاعت از فرامین أولي الأمر، كساني از خود شما كه حق دارند فرمان بدهند. «وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(۴)
اين سه فرمان امروز در رساله هاي عمليه آمده است. اطاعت اين سه فرمان دنيا و آخرت را آباد مي كند.
...
* چرا اطاعت از فرامين خدا سخت است؟
انسان گرفتار غرايز بوده و نفس امّاره بر او حاكم است؛ شيطان هم قسم خورده نگذارد انسان ها صراط مستقيم را بپيمايند. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم» (5) من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مى كنم. كاري مي كنم مردم گوش به فرمان خدا ندهند.
چون خدا ديد مردم گرفتار چنين دشمني هستند، تعداد زيادي آيات به عنوان تهديد از مخالفت فرمان خدا يا تشويق بر اطاعت فرمان خدا نازل كرد. تا انسان وادار به كار خوب و ترك كار بد شود. آياتي كه عذاب هاي اخروي و نعمت هاي بهشتي را بيان مي كند، از اين دسته آيات اند كه به انسان كمك مي كند در دو راهي اطاعت خدا و نافرماني او جانب تقوي را ترجيح دهد. كم آيه اي پيدا مي كنيد كه در آن امر به تقوي وارد نشده باشد.
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: خدا در اولين شريعتي كه نازل كرد به مردم دستور داد تقوي را رعايت كنيم. قرآن كريم نيز همين مضمون آمده است: «وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ» (6)
و ما به كسانى كه پيش از شما، كتاب آسمانى به آنها داده شده بود، سفارش كرديم، (همچنين) به شما(نيز) سفارش مى كنيم كه از(نافرمانى) خدا بپرهيزيد.
منافع مادي و معنوي تقوي در قرآن بيان شده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (7) و اگر اهل شهرها و آبادي ها، ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم.
اگر مردم مؤمن و متقی بودند، خدا به اندازه نياز باران مي فرستاد و زمين سبز مي شد و أرزاق عمومي انسان ها به وفور يافت مي شد.
امام صادق عليه السلام فرمود: هر سال به يك اندازه باران مي بارد، منتهي وقتي اهل منطقه اي گناه مي كنند، خداوند سهم باران آن ها را به بيابان ها و درياها مي فرستد.
قرآن تقوي را در جنگ هم مؤثر معرفي كرده است: « وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً» (8)
(امّا) اگر (در برابرشان) استقامت و پرهيزگارى پيشه كنيد، نقشه هاى (خائنانه) آنان، به شما زيانى نمى رساند.
يكي از آثار تقواي مستمر اين است كه در تنگناهاي دنيا برايش گشايش فراهم مي شود. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» (9) هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند،
* و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد.
تقوي سبب مي شود انسان راهي را برود كه از اول بايد همان راه را می رفت، اما انسان بي تقوي ممكن است چهل راه طي كند و موفق هم نشود. موضوع كتاب آسماني ما هدايت انسان ها به صراط مستقيم و اطاعت فرامين خداست كه از طريق انجام واجبات و ترك محرمات تحقق مي يابد.
كار ما طلبه ها دو چيز است:
* اسلام شناس شويم و دين را به مردم ياد دهيم؛
* خودمان به دانسته های مان عمل كنيم تا در جامعه تأثير مثبت داشته باشيم.
پاورقی:
(1)- یس، 61.
(2)- آل عمران 32.
(3)- نساء 80.
(4)- نساء 59.
(5)- اعراف، 16.
(6)- نساء، 131.
(7)- اعراف، 96.
(8)- آل عمران، 120.
(9)- طلاق، 3-2.
فرم در حال بارگذاری ...
۱۴ حدیث از امام مهربانی ها
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395
هرگاه شنيدى مردى حق را انكار و تكذيب مى كند و با اهل آن مأنوس است؛
پس از نزد او برخيز و با وى همنشينى مكن.
به مناسبت دهه کرامت و در آستانه ولادت با سعادت ثامن الحجج (علیه السلام) چهارده حدیث نورانی را از امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) منتشر می کند.
* ژوليده نباشید
«وَ أَرْوِي..: وَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ مِنَ الرِّجَالِ الْقَاذُورَةَ» (1)
خداوند مردان كثيف و ژوليده را دشمن دارد.
* این عمل خدا را خشمگین می کند
قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ لَقِيَ فَقِيراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلَافَ سَلَامِهِ عَلَى الْغَنِيِّ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَان. (2)
هر كس تهيدست مسلمانى را ديدار كند و برخلاف سلامى كه به ثروتمند كرده بر او(تهی دست) سلام كند، روز قيامت خدا را در حالى كه بر او خشمگين است ، ديدار مى كند.
* از افراد ظالم حاجت نخواه
مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ اكْتُبْ لِي إِلَى إِسْمَاعِيلَ بْنِ دَاوُدَ الْكَاتِبِ لَعَلِّي أُصِيبُ مِنْهُ قَالَ أَنَا أَضَنُّ بِكَ أَنْ تَطْلُبَ مِثْلَ هَذَا وَ شِبْهَهُ وَ لَكِنْ عَوِّلْ عَلَى مَالِي. (3)
بزنطى گويد: به امام رضا (عليه السلام) گفتم: برايم نامه اى به اسماعيل بن داود، نويسنده (در دستگاه مأمون) بنويس، شايد از او چيزى به من برسد. حضرت فرمود: من براى شأن تو دريغ دارم كه از او و امثال او چيزى بخواهى ولى حاجت خود را از مال من برآورده كن.
...
* جدل بى فايده ممنوع
قَالَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْقِيلَ وَ الْقَالَ. (4)
بدون ترديد خداوند مشاجره لفظى (قيل و قال) را (بدون آنكه آدمى را به نتيجه مطلوب رساند) دشمن دارد.
* امان از رفیق نادان!
قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: … صَدِيقُ الْجَاهِلِ فِي تَعَبٍ. (5)
كسى كه رفيق جاهل (احمق) دارد، همواره در رنج و عذاب است.
* وای به حال بخیلان!
«إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ فَإِنَّهَا عَاهَةٌ لَا تَكُونُ فِي حُرٍّ وَ لَا مُؤْمِنٍ إِنَّهَا خِلَافُ الْإِيمَان» (6)
از بخل بپرهيزيد، زيرا صفت بخل آفتى است كه در هيچ مؤمن و آزادمردى وجود نخواهد يافت. به علاوه اين صفت زشت مخالف ايمان است.
*امام با ادبان
مَا رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام :… وَ لَا رَأَيْتُهُ قَطَعَ عَلَى أَحَدٍ كَلَامَهُ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْهُ. (7)
ابراهيم بن عباس مى گويد: من هرگز نديدم امام رضا (عليه السلام) سخن كسى را قطع كند (بلكه صبر مى كرد) تا او از سخن گفتن فارغ شود.
* با منکر حق همنشین مشو
فِي تَفْسِيرِ الْعَيَّاشِيِّ عَنِ الرِّضَا علیه السلام فِي تَفْسِيرِهَا: إِذَا سَمِعْتَ الرَّجُلَ يَجْحَدُ الْحَقَّ وَ يُكَذِّبُ بِهِ وَ يَقَعُ فِي أَهْلِهِ فَقُمْ مِنْ عِنْدِهِ وَ لَا تُقَاعِدْهُ. (8)
هرگاه شنيدى مردى حق را انكار و تكذيب مى كند و با اهل آن مأنوس است؛ پس از نزد او برخيز و با وى همنشينى مكن.
* دیگران را نترسانید
قَالَتْ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيّاً … قَالَ: لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوِّعَ مُسْلِماً. (9)
براى هيچ مسلمانى شايسته نيست كه مسلمانى را به وحشت اندازد.
* خائن را امین مکن
سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام يَقُولُ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ: لَا يَخُنْكَ الْأَمِينُ وَ لَكِنِ ائْتَمَنْتَ الْخَائِنَ. (10)
امين هرگز به تو خيانت نمى كند. اين تويى كه خائن را امين دانسته اى (امانت را به دست خيانت پيشه مى سپارى).
* عزت این گونه از بین می رود
عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : إِيَّاكُمْ وَ مُشَاجَرَةَ النَّاسِ فَإِنَّهَا تُظْهِرُ الْغِرَّةَ وَ تَدْفِنُ الْعِزَّةَ. (11)
از خصومت با مردم دورى كنيد زيرا خصومت عيوب نهفته را آشكار مى سازد و عزت را از بين مى برد.
* خائن، با اهل بیت علیه السلام پیوندی ندارد
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :.. وَ لَيْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ مُسْلِما.(12)
كسى كه به مسلمانى خيانت كند، با ما پيوند معنوى ندارد.
* مؤمن دروغ نمی گوید
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله يَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً قَالَ نَعَمْ قِيلَ وَ يَكُونُ بَخِيلًا قَالَ نَعَمْ قِيلَ وَ يَكُونُ كَذَّاباً قَالَ لَا. (13)
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: از پيامبر پرسيدند: آيا مؤمن ممكن است ترسو باشد؟ فرمود: آرى. گفتند: ممكن است بخيل باشد؟ فرمود: آرى. ممكن است دروغگو باشد فرمود: خير.
* خودت باش!
عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى قَالَ: حَضَرْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَوْصِنِي فَقَالَ لَهُ … وَ لَا تُمَكِّنِ النَّاسَ مِنْ قِيَادِكَ فَتَذِلَّ رَقَبَتُكَ.
مردی به امام رضا علیه السلام گفت وصیتی به من فرمایید. حضرت فرمود: افسار خود را به دست مردم مده و آنها را بر خود مسلط مكن كه ذليل و خوار خواهى شد. (14)
پاورقی:
(1)- الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص: 354.
(2)- الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص: 354.
(3)- الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 149.
(4)- تحف العقول، النص، ص: 443.
(5)- نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 51.
(6)- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص: 346.
(7)- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 184.
(8)- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج71، ص: 262.
(9)- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 71.
(10)- الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 299.
(11)- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج72، ص: 210.
(12)- الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 270.
(13)- المحاسن، ج1، ص: 118.
(14)- الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 113.
فرم در حال بارگذاری ...
روسیاه آمدم فقیر توام
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395
روسیاه آمدم فقیر توام
تشنه ی جامی از غدیر توام
در دو عالم شریف و محترمم
تازمانی که من حقیر توام
بین این زائران ز فرط گناه
زائر پست و سربه زیر توام
این همه راه آمدم آقا
که بگویم فقط اسیر توام
جامعه خوانده ام میان حرم
تا ببینی که مستجیر توام
مستم و دائم از تو میخوانم
مبتلای توام رضا جانم
سایه ات بر سرم خدا را شکر
شده ام محترم خدا را شکر
...
من گدای قدیمی حرمم
شده ای سرورم خدا را شکر
همه ی خانواده ام شده اند
نوکر این حرم خدا راشکر
کفتر جلد گنبدت هستم
دور تو می پرم خدا را شکر
مستمندم اسیر خوان توام
سائلم…نوکرم…خدا را شکر
هرچه دارم فقط برای شماست
صدفم دُرّ من ولای شماست
جان به قربان روی جانان است
وطن اصلی ام خراسان است
آمدی روی عرش حک کردند
که رضا پادشاه ایران است
بی شما من کویری و پستم
با شما این دلم گلستان است
گر بد و عاصی ام کنار توام
چون سگی که کنار سلطان است
بر گدایت بیا نگاهی کن
که کرم عادت کریمان است
آمدی آبروی ذی القعده
نان ما دست توست هر وعده
خوش به حالم چه دلبری دارم
در دل خود چه گوهری دارم
نوکرت هستم و به گردن خود
طوق زیبای نوکری دارم
بنده ی عاصی و بدی داری
چه امامی چه سروری دارم
چشم خیس مرا نگاهی کن
کربلایم نمی بری؟ دارم…
…از فراقش عجیب می سوزم
از غمش دیده ی تری دارم
به جوادت قسم بیا آقا
نوکرت را ببر به کرببلا
مهدی علی قاسمی
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
میلاد امام رضاعلیه السلام مبارک باد
التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...
مراد از کراهت در عبادت چیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395نافله در بعضی اوقات مکروه است؛ بعضی مثل شیخ مفید کراهت را به معنای کراهت اصطلاحی (مرجوحیت مطلقه) گرفته و می گوید: در وقت فریضه، خواندن نافله باطل است؛ و بعضی این کراهت را به معنای منقصة بالاضافه گرفته اند.
در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «مراد از کراهت در عبادت» را منتشر می کند.
«النافلة تنقسم الی مرتبة و غیرها، الاولی هی النوافل الیومیة التی مر بیان اوقاتها، و الثانیة اما ذات السبب کصلاة الزیارة و الاستخارة و الصلوات المستحبة فی الایام و اللیالی المخصوصة و…» (عروةالوثقی/1/530/مسأله18)
گفته شده نافله در بعضی اوقات مکروه است بعضی مثل شیخ مفید (ره) (المقنعة/144) کراهت را به معنای کراهت اصطلاحی (مرجوحیت مطلقه) گرفته و می گوید: در وقت فریضه، خواندن نافله باطل است. و بعضی (مستمسک العروة الوثقی/5/144) این کراهت را به معنای منقصة بالاضافه گرفته اند. یعنی اگر این نافله را در غیر این وقت بخواند، فضیلتش بیشتر است و اگر در این اوقات بخواند فضیلت کمتر می شود. تعبیر، به مرجوحیت بالاضافة است، لامرجوحیت المطلقه، مرجوحیت مطلقه ـ که فعل آن از ترکش مرجوح است و منقصة دارد؛ ـ با عبادیت جمع نمی شود. عبادت باید چیزی باشد که برای عبد، تقرب الی الله بیاورد، باید محبوب خدا باشد. مرحوم مفید یا سیدمرتضی قدس سرهما (المسایل الناصریات/ 199) ملتزم شده اند که مرجوحیت و کراهت مطلقه است. لکن اکثر اصحابی که به کراهت قائل شده اند، کراهت و مرجوحیت بالاضافه را ملتزم شده اند.
صاحب عروه (ره) این مسئله را منقح می کند اول نافله را به سه قسم [نافله مرتبه ـ نافله غیرمرتبه ذوالسبب ـ نافله غیرمرتبه مبتدئه] می کند.
نافله مرتبه صلاة نافله، تارةً صلاة نافله مترتبه است؛ یعنی شارع این را برای صلوات یومیه در هر لیل و نهار تعیین کرده است. مثل این که نافله ظهرین برای صلاة ظهرین، نافله مغرب و عشاء برای صلاة مغرب و عشاء، نافله صلاة اللیل برای صلاة اللیل، هستند، که این ها نوافل مترتبه هستند که در ترتیب یوم و لیل اتیان می شود و یک قسم نوافلی هستند که مرتبه نیستند و این جور نیست که در هر شب و روز مطلوب بشوند.
...
* انقسام نوافل غیرمرتبه به ذوالسبب و مبتدئه
این نوافل را به دو قسم تقسیم می کند: یک نوافلی که ذات السبب است که معنایش این است: وقتی که این سبب «ما یسمی سبباً» موجود بشود، صلاة مستحب می شود. در مقابل این که مثلاً می گویند: خسوف و کسوف از اسباب وجوب صلاة آیات است. یعنی صلاة آیات همه وقت مثل صلاة یومیه بر مکلف واجب نیست. وقتی که کسوف یا خسوف شد، صلاة آیات واجب می شود. در نافله ذات السبب فرق نمی کند، سبب بعداز صلاة موجود شود، مثل صلاة احرام، وقتی که از مسجد شجره احرام می بندید دو رکعت نماز احرام خوانده می شود. احرام که فعل بعدی است، سبب می شود که این صلاة مستحب شود. در غسل احرام هم همین طور است چون احرامِ بعد، سبب می شود غسل مستحب شود. یا این فعل قبل از صلاة موجود شود مثل این فرض، کسی که در اطراف بیت، طواف مندوب، اتیان می کند، بنابر مشهور صلاة این طواف مستحبی واجب نیست. این طواف به منزله صلاة است «الطواف بالبیت صلاة» (مستدرک الوسایل/9/410) همان طوری که صلاة استحباب نفسی دارد، این طواف هم استحباب نفسی دارد. مشهور می گویند: صلاة برای این طواف واجب نیست. لکن اگر واجب نباشد، بلاشبهة مستحب است. این طواف، قبل از صلاة موجود می شود. و ربما سبب با صلاة موجود می شود مثل صلاة استخاره که انسان حاجتی دارد، می خواهد برای قضا و برآورده شدن آن دعا کند، مستحب است که در اثناء صلاة در قنوتش، حاجتش را از خداوند بخواهد. پس سبب با صلاة موجود می شود.
بنابراین تارةً سبب از قبیل فعل است کما ذکرنا، و أُخْری سبب، از قبیل زمان است. مثل صلوات مستحبه ای که در لیالی به خصوصی می باشند. مثل لیالی قدر، یا نوافل نهار مثل بعضی صلوات در نهار شهر رمضان، یا روز عید و امثال این ها شارع این ها را مستحب کرده است. این ها را نوافل ذات السبب می گویند، و اما غیر ذات السبب و تسمی بالمبتدئة، لا اشکال فی عدم کراهة المرتبة فی اوقاتها و ان کان بعد صلاة العصر او الصبح و کذا لا اشکال فی عدم کراهة قضائها فی وقت من الاوقات و کذا فی الصلوات ذوات الاسباب و اما النوافل المبتدئة التی لم یرد فیها نص بالخصوص و إنما یستحب الاتیان بها لأنّ الصلاة خیر موضوع و قربان کل تقی و معراج المؤمن…
این نافله ای که داخل در مرتبه نیست و ذات السبب هم نیست، نافله ای است که در اصطلاح فقها به آن نافله مبتدئه می گویند. اتیان آن در هر وقت مستحب است. سبب و زمان نمی خواهد. البته صلوات مستحبی را رکعتین می خوانند، الا در مواردی که استثنا شده اند. چرا؟ به جهت این که در روایات متعدده وارد شده است که «الصلاة قربان کل تقی» (وسایل الشیعه/4/43/باب12) هر شخص متقی که بخواهد به خداوند نزدیک شود، صلاة، مقرّب او است لذا این صلاة مستحب می شود. هکذا از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرموده اند «الصلاة خیر موضوع من شاء استقلّ و من شاء استکثر». (مستدرک الوسایل/3/43). دلیل استحباب این صلاة فی أی وقت و ای زمان فی نفسه، این است «الصلاة قربان کل تقی». گفتیم: بنابر این که تطوع لمن علیه قضاء الواجب جایز نباشد، از این خارج شده است. آن جایی که شخص به صلاتش حین الاتیان تطوع کند و حال آنکه فریضه بر گردنش است؛ این را می گفتیم وقتی که انسان صلاة مستحبی را نذر کرد، حین الاتیان تطوع نمی شود، الزام است که اتیان کند. راجحیت منذور را از عموم «الصلاة قربان کل تقی» استفاده کردیم. نه این که با «اوفوا بالعقود» (مائده/1) رجحان را درست کنیم، رجحان در عبارت عروه هم هست، رجحان را «الصلاة قربان کلی تقی» درست کرده است. فقط یک چیز استثنا است که صلاة حین الاتیان عنوان تطوع داشته باشد، انسان صلاة را به دل خواهش اتیان کند. وقتی که انسان نذر کرد، آن عنوان محقق نمی شود. یا اگر اجیر شد، آن عنوان محقق نمی شود. از این بیان معلوم شد که تطوع به معنای امتثال امر ندبی نیست.
اتیان به صلاتی که عنوان نافله بر آن منطبق است، نهی ندارد. شارع از نافله نهی نکرده است، گفته است: «من کان علیه الفریضة لا تطوع له» عنوان نافله را نهی نکرده است. «فانه لاتطوع فی وقت الفریضة» (وسایل الشیعه/4/227/ح39) متعلق نهی در نفس صلاة نافله نبود، بلکه در عنوان تطوع بود. بدان جهت از امام علیه السلام که پرسید: بین الاذان والاقامة چرا نافله را نمی خوانی؟ نفرمود که نافله نیست، فرمود: «اذا دخلت الفریضه فلاتطوع».
در خطابات متعلق النهی، عنوان تطوع است. روی این اساس ما نمی گوییم: «اوفوا بالنذر» در متعلق، ایجاد مصلحت می کند که بگویند: این جور نیست. بلکه می گوییم: در این روایاتی که می گوید: «الصلاه قربان کل تقی»، می گوید صلاة نافله، مقرب و محبوب است، در هر وقتی الا اذا انطبق علیه عنوان التطوع لمن علیه الفریضة. وقتی که این استثنا شد، بالنذر، «مأتی به»، تطوع نیست، امتثال امر شارع است. و عنوان تطوع منطبق نمی شود. این حرف قابل خدشه نیست.
صاحب عروه (ره) که می فرماید: صلاة نافله مبتدئه مستحب است، امام علیه السلام در روایات متعدده که بعضی صحیحه است، می فرماید: «الصلاة قربان کل تقی» در روایتی از رسول الله نقل شده است: «قال رسول الله: الصلاة خیر موضوع من شاء استقل و من شاء استکثر» ایشان در عروه اضافه می کند «الصلوة معراج المؤمن». من این را پیدا نکردم، نه در مستدرک، نه در وسایل این را پیدا نکردم. علی کل تقدیر این صلاة مبتدئه که رکعتین رکعتین اتیان می شود الا فی موارد خاصه که اشاره کردیم مستحب است.
* عدم کراهت نافله مترتبه و عدم کراهت نافله مبتدئه در پنج وقت
فذکر جماعة أنه یکره الشروع فیها فی خمس اوقات: «احدها» بعد صلاة الصبح حتی تطلع الشمس. «الثانی»: بعد صلاة العصر حتی تغرب الشمس. «الثالث»: عند طلوع الشمس حتی تبسط. «الرابع»: عند قیام الشمس حتی تزول. «الخامس»: عند غروب الشمس، ای قُبَیلِ الغروب. و اما اذا شرع فیها قبل ذلک فدخل أحد هذه الاوقات وهو فیها فلایکره اتمامها، و عندی فی ثبوت الکراهة فی المذکورات اشکال».
ایشان می فرماید: «اما النافلة المترتبة» نافله ای که ذات السبب است، در هیچ وقت کراهت ندارد. چه به معنای مرجوحیت مطلقه و چه به معنای مرجوحیت بالاضافه باشد. ممکن است فضیلت اول وقت از بین برود ولکن مرجوحیتی ندارد. می فرماید: این که نافله مبتدئه در این پنج وقت مکروه است، به معنای دخول مکلف در نافله است. اما اگر در این نافله قبلاً داخل شده، بعد این پنج وقت داخل شد، ادامه آن کراهتی ندارد.
برخی توقیت به فعل است. وقتی که وقت آن فعل شد و آن فعل موجود شد، صلاة مبتدئه مکروه می شود و یکی این است که خواندن صلاة نافله مبتدئه بعد از صلاة صبح الی طلوع الشمس مکروه است. دومی هم صلاة عصر است، صلاه عصر را که خواند، تا غروب شمس مبتدئه را بخوانده مکروه است. اما نافله ذات السبب را بخواند، یا قضای نافله مرتبه را بخواند، اشکالی ندارد. نافله مبتدئه بخواند که فقط استحبابش به واسطه اطلاق نص ثابت شده است «الصلاة قربان کل تقی» خودش نص خاصی ندارد که ذات السبب یا مرتبه بشود. بدان جهت خواندن این صلاة بعد صلاة عصر «الی آن دخل اللیل» مکروه می شود.
سه وقت هم از قبیل زمان است: یکی آن وقتی است که قرص شمس می خواهد طرف صبح در بیاید، حمره دارد. وقتی که بالا رفت حمره اش می رود، و شعاعش منبسط شد، مبدل به صُفْرَه می شود. گفته اند: وقتی شمس طلوع می کند و حمره اش، هنوز مبدل به صفره نشده و شعاعش منبسط نشده است. خواندن نافله مبتدئه مکروه است. دومی وقتی است که شمس به دایره نصف النهار رسیده است، مادامی که از دایره نصف النهار زایل نشده است، خواندن صلاة نافله مکروه است.
سومی هم غروب شمس است. بر خلاف طرف صبح، وقتی که شمس غروب می کند، صفره پیدا می کند. وقتی که این صفره در شمس پیدا شد، تا وقتی که غروب نکرده است، وقت صلاة مغرب نرسیده است، بنابر این که وقت صلاة مغرب ذهاب حمره مشرقیه است، یا اگر غروب استتار قرص باشد، بعداز استتار مکروه است. قُبَیل غروب تا ذهاب حمره مشرقیه یا استتار قرص مکروه است. بعد از صلاة العصر الی الغروب که مکروه بود، از قُبیل الغروب هم تا ذهاب حمره مشرقیه بشود، یا استتار حاصل بشود، باز مکروه است. بنابراین دو تا مربوط است به فعل و سه تا مربوط به زمان است. این دو وقت کراهت در چهار فعل متصل می شوند. چون نماز از صلاة صبح تا طلوع شمس مکروه است. این فعل اول بود، عندالطلوع هم تا انبساط زماناً مکروه است، این دو کراهت به هم متصل می شوند. بعد از صلاة العصر الی قُبیل الغروب که مکروه بود، قُبیل الغروب هنگام وقت اصفرار است باز مکروه است تا وقت صلاة مغرب. این چهار تا، زمان کراهت را ممتد می کنند ولکن وصول شمس به دایره نصف النهار، فقط در همان حال کراهت دارد.
بناءً علی ما ذکرنا، وقت کراهت نسبت به اشخاص مختلف می شود. فرض کنید شخص صلاة ظهر و عصرش را اول وقت خواند، برای او بعد از صلاة العصر الی الغروب، خواندن صلاة مبتدئه مکروه است. بدان جهت وقت صلاة، کراهت ممتد می شود، و یا صلاة صبح را عند طلوع فجر خوانده است. ـ همین که صلاة صبح را خواند، تا طلوع شمس نافله مبتدئه مکروه است.
* کراهت نافله در بعض اوقات
کلام در دو مقام است: یکی کراهت صلاة بعد از صلاة فجر الی طلوع الشمس، و بعداز صلاة عصر الی غروب شمس که دو فعل هستند. در مقام ثانی در کراهت نافله بحث میکنیم «عند الطلوع الشمس و عند وصوله الی حد النصف النهار و عند غروبه» بحث ما در مقام اول و دوم این است که اولاً دلیل کراهت چیست؟ و ثانیاً اختصاص در عروه مختص به نافله مبتدئه نیست، کراهت در مطلق نافله است، ولو ذات السبب باشد، زیرا از مرحوم مفید (ره) نقل کرده اند که فرموده است: اگر کسی بخواهد وقتی که شمس طلوع می کند، طواف مستحب کند، باید بعداز طلوع شمس، طواف کند. چون صلاة بعداز طواف خوانده می شود، آیا کراهت در مقام اول و ثانی، مختص به مبتدئه یا مطلقه است؟ گفته اند: ذات السبب یا مبتدئه فرقی نمی کند. در این احکام عقل قضاوت نمی کند. بلکه متبع روایات است. ببینیم از روایات چه چیز استفاده می شود؟
روایت اولی از محمد حلبی (وسایل الشیعه /4/224/ح1) است، عنوان باب این است: «باب ابتداء النوافل عند طلوع الشمس و عند غروبها و عند قیامها و بعدالصبح و بعدالعصر هل یکره أم لا؟» مرحوم صاحب وسایل خودش جزم ندارد، چون اگر جزم داشته باشد بیان می کند. روایت چنین است: «احمدبن الحسن باسناده عن الطاطری مذهبش فاسد است ولکن خودش شخص ثقه ای است و از فقهاء هم هست. «عن محمدبن ابی حمزه» که نوه ابی حمزه ثمالی است، شخص جلیل است. «و علی بن رباط» علی بن حسن رباط که ثقه است «عن (عبدالله)بن مسکان، عن محمدالحلبی» روی این اساس از این تعبیر به موثقه می کنند «قال: لاصلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس»، بعداز صلاة فجر صلاتی نیست «بعدالفجر» را نمی شود به طلوع فجر حمل کرد. چون باید بعداز طلوع فجر حمل کرد. چون باید بعداز طلوع فجر صلاة صبح بخواند و مستحب است نافله صبح را بخواند. «فان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: ان الشمس تطلع بین قرنی الشیطان» فرموده است: شمس بین دو شاخ شیطان طلوع می کند، این را عامه نقل کرده اند در روایات ما، ائمه علیهم السلام هم که بیان کرده اند، مثل روایات سهو است «و تغرب بین قرنی الشیطان، و قال: لاصلاة بعد العصر» آن بعدالفجر بود «حتی تصلی المغرب» تا این که مغرب را بخواند. عصر یعنی بعداز صلاة عصر چون باید بعداز عصر، نماز عصر را خواند.
این روایت را هم شیخ به سندش از معاویة بن عمار (وسایل الشیعة/4/225/ح2) چنین نقل کرده است: «و عنه» یعنی طاطری که معروف به جُرْمی است «عن محمدبن سُکَیْن» شخص ثقه ای است «عن معاویه بن عمار» که جلالتش واضح است «عن ابی عبدالله علیه السلام قال: لا صلاة بعدالعصر حتی تصلی المغرب لاصلاة بعدالفجر حتی تطلع الشمس». معنایش نافله است، فریضه را که نمی تواند بگیرد. یعنی «بعد فریضة العصر و بعد فریضة الفجر» معنایش این می شود.
فرق این روایت با آن روایت اولی که سنداً یک نحو هستند، این است که در روایت اولی، تعلیل بود، در روایت ثانی، تعلیل نیست. فرق دیگر اینکه در روایت اولی «لا صلاة بعدالفجر حتی تطلع الشمس» و در روایت دومی «لاصلاة بعد العصر حتی تغرب الشمس مقدم و مؤخر هستند، و الا مدلولشان یکی است. آن تعلیل دارد، این ندارد.
* کلام در کتب علی بن حسن فضال و نظر ما
بعضی (موسوعة الامام الخویی/11/354) در این دو روایت مناقشه کرده اند که سند شیخ به کتاب علی بن حسن طاطری ضعیف است؛ چون در سندش «علی بن محمدبن زبیر» است. ما جواب دادیم که کتب علی بن حسن فضال به سند دیگری به نجاشی و شیخ رسیده بود. این ها را موثقه گفته اند، شاید این اشتباه ناشی از تعبیر صاحب الحدایق است که تعبیر به موثقه کرده است، ولکن در نظر قاصر ما این است که این موثقه است. چون سند شیخ به کتب علی بن حسن فضال را بیان کرده ایم، ولو شیخ سند دیگری دارد که آن سند نجاشی است، ولی احتیاج به سند دیگری نیست. خود علی بن محمدبن زبیر از مشاهیر است. چون نجاشی می گوید: کتب علی بن فضال از دو نفر گرفته شده و دو راوی داشت: یکی از آن ها بلکه اعرفشان همان علی بن محمدبن زبیر بود. حتی کتابی را که به علی بن فضال نسبت داده اند، نجاشی تکذیب می کند، می گوید: این کتاب مال او نیست، چون نشنیدیم کسی بگوید: این کتاب را علی بن محمدبن زبیر نقل کرده است. اگر علی بن محمدبن زبیر قدحی داشت، نقل می شد. این که کسی در آن قدحی نکرده، و از مشایخ کتب علی بن حسن فضال است، و راوی کتاب احمدبن محمد حسن طاطری است، و چیزی نقل نشده است، و آدم مشهور، اگر نقطه ضعفی داشته باشد، درمی آورند. دنیا این را به تجربه رسانده است. این که چیزی نقل نکرده اند، معلوم می شود آدم درستی بوده است، حسن ظاهر داشته است. در زمان خودش مستور بوده است، این خودش طریق عدالت است اگر مذهبش صحیح بشود. اگر مذهبش مناقشه داشته باشد، طریق ثقه بودنش است.
و اما معنای لاصلاة معنایش این است که اگر «لاصلاة» نفی حقیقت شد، ارشاد است. در اصول گفته شده است نفی شیئ نفی حقیقت است، یعنی مشروعیت ندارد، «لا صلاة» یعنی صلاة نیست. و اگر گفتید مشروعیت دارد، این بالاضافة نفی کمال می شود، یعنی آن ثواب صلاتی را که در غیر این وقت خوانده می شود، دیگر ندارد.
والحمدلله رب العالمین
تنظیم و تحقیق: حجت الاسلام داود دهقانی دولت آبادی
منبع: هفته نامه “افق حوزه”
فرم در حال بارگذاری ...
عزت و ذلت چگونه به دست می آید؟
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395امام رضا علیه السلام کسب عزت و ذلت را در دو امر بیان فرمودند.
متن حدیث را از کتاب إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) منتشر می کند.
قَالَ رَجُلٌ لِلرِّضَا (علیه السلام) أَوْصِنِي قَالَ احْفَظْ لِسَانَكَ تُعَزَّ وَ لَا تُمَكِّنِ الشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِكَ فَتَذِل
امام رضا علیه السلام در جواب شخصی که تقاضای نصیحتی داشت، فرمود:
زبانت را حفظ کن تا عزتمند شوی و زمام خویش را در اختیار شیطان قرار مده تا خوار و ذلیل نگردی.
إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 103.
هَــوای مشهدت دَست سَنگینی داشت ، …
این را وَقتی به سَرَم زَد ، فَهمیدَم … !
میلاد امام مهربانی بر شما مبارک
فرم در حال بارگذاری ...
ياد خدا فقط در گرفتاريها
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مرداد, 1395 وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذَلِكَ زُينَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ(يونس/12)
و چون انسان را آسيبي رسد ما را به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده ميخواند و چون گرفتاريش را برطرف کنيم چنان ميرود که گويي ما را براي گرفتاريي که به او رسيده نخوانده است اين گونه براي اسرافکاران آنچه انجام ميدادند زينت داده شده است.
1- ایمان به خداوند، در عمق روح انسان عجین شده و حوادث تلخ، عامل بیدارى این وجدان وفطرت خداجوى اوست. «مسّ الانسان الضّر دعانا»
2- نیایش خالصانه، سبب رفع گرفتارى است. «دعانا… كشفنا»
ای بنده تو سخت بی وفایی
از لطف به سوی ما نیایی
هر دم که تو را دهم دوایی
نالان شوی و به سوی من آیی
هر دم که تو را دهم شفایی
یاغی شوی و دگر نیایی
فرم در حال بارگذاری ...
خادما گریه کنون صحنتو جارو میزنن + دانلود مولودی
نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1395صوت
هزینه دانلود یک صلوات
———————————————————————
کد صوتی
هزینه دانلود یک صلوات
دریافت مولودی با صدای سید مهدی میرداماد
دانلود مستقیم مولودی خادما گریه کنون صحنتو جارو میزنن (سال 87) امام رضا (ع)
نام | حجم | زمان |
1.1 مگابایت | 4:40 دقیقه |
دانلود مولودی خادما گریه کنون صحنتو جارو میکنن سید مهدی میر داماد
متن سرود
خادما گریه کنون صحنتو جارو میزنن
همه نقاره ی یا ضامن آهو میزنن
یکی بین ازدحام ها میگه کربلا میخوام
یکی میبنده دخیل بچه ام مریضه به خدا
برام عزیزه به خدا یچه ام مریضه بخدا
آقاجون–آقاجون–آقاجون–آقاجون
...
دلهامون همه آباد رسیده شام میلاد
بازم خیلی شلوغه پای پنجره فولاد
چی میشه آقا منو کفتر گنبد کنی
راهی مشهد کنی
کاش منم مثال آهو توی صحرا بودم
صید تو مولا بودم
علی موسی الرضا–علی موسی الرضا–یا علی موسی الرضا
هرکی روش دست بذاری آتیش حروم اون میشه
پیرزن میگه چراخمیرمن نون نمیشه
گفتی زائرم بشی یا مسافرم بشی
سه جا میام سراغ تو تو قبر میشم چراغ تو
آقاجون–آقاجون–آقاجون–آقاجون
شب راز و نیازه آقام آهو نوازه
نگو غرق گناهم حرم رو همه بازه
عده ای با کرمت مجنون و با صفا شدن
خیلی ها از حرمت راهی کربلا شدن
دل که مبتلا میشه جنسش از طلا میشه
مرغ کربلا میشه
میگه برم امام رضا تا بگیرم یه کربلا
آقاجون–آقاجون–آقاجون–آقاجون
شب شادی و شینه شب شور حسینه
دلم پنجره فولاد یا بین الحرمینه
چی میشه یه شب آقا مست و هوایی بشم
کرب و بلایی بشم
کاش میشد منم یه شب غرق عبادت بشم
اهل شهادت بشم
علی موسی الرضا–علی موسی الرضا–یا علی موسی الرضا
سلام علیکم
بسیارعالی
فایل های زیبایی همراه بامتن شعر،بارگذاری کردهاید.
ان شاءالله زیارت حرم نصیبتان شود.
موفق باشید
فرم در حال بارگذاری ...
گناه اصلی که ظهور را به تأخیر میاندازد!
نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1395گناه اصلی که ظهور را به تأخیر میاندازد، «ناتوانی مدعیان ولایتمداری در زندگی دستهجمعی» است
ما در «صابروا و رابطوا» گیر کردهایم!
رشد معنوی ما در ارتباطگیری و تحمل کسانی است که با ما جور نیستند
ابراز ولایتمداری تکی «مانع ظهور» را برطرف نمیکند، باید «عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ» باشد
تشکیلاتی مثل «بسیج» که بنا بوده ما را در این جهت رشد بدهد، هنوز راهش را پیدا نکرده
باید برای رشد جنبههای «تشکیلاتی»مان فکری کنیم.
حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ایام نیمۀ شعبان در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام با طرح این سوال که «در معارف مهدوی، مهمترین موضوع برای تفکر چیست؟»، سخنرانی کرد. در ادامه گزیدهای از مباحث مطرح شده در این جلسه را میخوانید:
در ارتباط با معارف مهدوی، باید به چه موضوعی بیشتر فکر کنیم؟
امت حضرت چگونه باید باشند؟
- موضوع اصلی در معارف مهدوی، مختصات خاص خود حضرت به عنوان «امام» نیست؛ اطلاعات در اینباره آنقدر کم است که ما خودبهخود وادار میشویم دربارۀ «امت» فکر کنیم. به بیان دیگر، آن چیزی که ما در ارتباط با امام زمان علیه السلام خیلی نیاز داریم بدانیم؛ امتِ حضرت است و اینکه «این امت چگونه باید باشند؟» و الا مثلاً اینکه «حضرت الان کجا زندگی میکنند؟ چه ویژگیهایی دارند؟»، اینها اگرچه موضوعات خوبی هستند، ولی مشکل اصلی این است که ما بیشتر باید در اندیشۀ این باشیم که آیا آن امتِ لازم برای این امام، شکل پیدا کرده است یا نه؟ باید بیشتر در اینباره فکر کنیم، نه دربارۀ شخصِ خود حضرت.
پیامبران الهی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز همان اول در جریان دعوت از خویشان، فرمودند: «چه کسی میآید به من کمک کند؟» یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هم که باشد، بالاخره کمک میخواهد و مسألۀ امت مطرح است. ما وقتی میخواهیم دربارۀ امام زمان علیه السلام صحبت کنیم، در واقع باید دربارۀ خودمان صحبت کنیم؛ این ما هستیم که به دوران غیبت، پایان خواهیم داد.
...
مانع اصلی ظهور «مستکبران» یا حتی «جهالت و عدم آمادگی جهان بشریت» نیست!
مهم این است که ما ضعفهای خودمان را برطرف کنیم
- دربارۀ آمادگی «امت»-برای ظهور- دو نکتۀ مهم وجود دارد: نکتۀ اول اینکه مسئلۀ اصلی، «دشمنان اسلام» و حتی «نادانی و آماده نبودن جهان بشریت» نیست! آماده نبودن جهان بشریت، به این معنا که آنها بخواهند مقدمهساز ظهور یا پذیرندۀ حکومت حضرت باشند، یک موضوع فرعی است.
- مسألۀ اصلی در مقدمهسازی برای ظهور حضرت، مستکبران عالم نیست؛ که خداوند اینها را اصلاً عددی حساب نمیکند و میفرماید: «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»(اسراء/81) اصلاً باطل از اول مُردنی بود. البته از نظر عملیاتی باید رصد کنیم که دشمن چهکار میکند؟ ولی این هیولا، درواقع ساختۀ عیوب و ضعفهای خودمان است، مهم این است که ما ضعفهای خودمان را برطرف کنیم، در این صورت دشمن خودبهخود و حتی بدون درگیری، نابود میشود. درگیریها هم برای رشد ما است؛ نه اینکه دشمن بتواند اثری داشته باشد. خداوند میفرماید: «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/1) کسانی که کافرند و با حق درگیر میشوند، خدا اثر اعمال آنها را از بین میبرد. حالا فرض بفرمایید اگر ما این آیه را در ارتباط با آمریکا، باور کنیم، چه نگاه متفاوتی پیدا خواهیم کرد!
مهمترین موضوع در معارف مهدوی بهبود وضع «مدعیان ولایتمداری» است
- نکتۀ دوم این است که در روایات تصریح شده که ابتلائات و فتنهها و بخصوص امتحانات آخرالزمان، برای غربال شیعیان و مدعیان ولایتمداری است؛ دعوا بهصورت خاص بر روی اینهاست. (امام صادق ع: …فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیَّامُ غَیْبَتِهِ لِیُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ یَصْفُوَ الْإِیمَانُ مِنَ الْکَدَرِ بِارْتِدَادِ کُلِّ مَنْ کَانَتْ طِینَتُهُ خَبِیثَةً مِنَ الشِّیعَةِ الَّذِینَ یُخْشَى عَلَیْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْکِینِ؛ کمال الدین/2 356) و ما اگر بخواهیم در جامعۀ خودمان این مطلب را پیاده کنیم، باید در موضوعات مهدوی، مهمترین موضوع را «بهبود وضع مدعیان ولایتمداری» قرار دهیم. هر کسی گفت: «من مدعی ولایتمداری نیستم» میتوانیم او را معاف کنیم و بگوییم: «شما اثر چندانی در تأخیر یا تعجیل ظهور حضرت نداری!»
جهان در واقع منتظر خودِ حضرت نیست، منتظر مدعیان ولایتمداری حضرت است
- جهان در واقع منتظر خودِ حضرت نیست، منتظر مدعیان ولایتمداری حضرت است. حضرت در آن توقیع شریفه تصریح فرمودهاند: «وَ لَوْ أَنَ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا»(احتجاج/2/499) اگر شیعیان ما جمع شوند و به عهدی که ما به گردن آنها داریم وفا کنند، مژدۀ ملاقات ما به تأخیر نخواهد افتاد و به سرعت سعادت مشاهدۀ ما نصیبشان میشود.
- بحث «آمادگی عموم مردم» هم نیست که بگوییم: اگر مردم آمادگی داشته باشند، امام زمان علیه السلام تشریف میآورد! «مؤمنین» به همراه «امام مؤمنین» همه خدمتگزاران مردم هستند؛ چه خدمت مادی و چه خدمت معنوی. مردم اگر معنویتشان ضعیف است چقدر تقصیر دارند؟! یا قدرتها و زورگویان نمیگذارند و یا از مؤمنینی که مدعی و پیشتاز این راه هستند، چیزی به مردم نرسیده است.
- در روایت فوق، میفرماید اگر «شیعیان» ما! و غالباً در روایات، شیعه به معنای خاص کلمه استفاده میشود؛ همان معنای خاصی که یک عدهای رفتند درِ خانۀ امام رضا علیه السلام گفتند: «ما شیعیان شما هستیم» و حضرت آنها را به خانه راه نداد و فرمود: بگویید محبین ما هستید؛ نه شعیان ما(…لِدَعْوَاکُمْ أَنَّکُمْ شِیعَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَیْحَکُمْ إِنَّ شِیعَتَهُ … ؛ احتجاج/2/441)
اینکه هرکس «تکی» ابراز ولایتمداری به حضرت کند، مانع ظهور را برطرف نمیکند
دوست داشتن حضرت باید «عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ» باشد
- میفرماید: اگر شیعیان ما جمع شوند(عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ)، یعنی فایده ندارد یک کسی خودش تنهایی بیاید و بگوید: «یابن الحسن، من ولایت شما را دارم…» اینکه یک کسی اینطوری ابراز ولایتمداری به آقا کند، به دردِ ظهور نمیخورَد. بعضی وقتها ممکن است ملائکه به برخی از این آدمهایی که تکی میروند ابراز ولایتمداری میکنند، بگویند: «تو بیجا کردهای! تو انبانۀ خودخواهی هستی و هیچ کسی را غیر از حضرت قبول نداری و حاضر نیستی برای مؤمنین ایثار کنی، حالا میخواهی فدای ایشان بشوی!»
- آیهای که دربارۀ یاران حضرت در آخرالزمان هست، اولین ویژگی بعد از محبت این است که «نسبت به مؤمنین، فوقالعاده فروتن هستند؛ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنین»(مائده/54) و بعد از این ویژگی است که میفرماید: «أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ، یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ، وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم» و در برخی تفاسیر هست که مصداق این آیه، قوم سلمان فارسی در آخرالزمان هستند(مجمعالبیان/ج3/ص321)
- اینکه کسی «تکی» برود و بگوید: «آقا من تو را دوست دارم!» مانع ظهور را برطرف نمیکند، طبق روایت فوق، دوست داشتن حضرت باید «عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ» باشد.
گناه اصلی که ظهور را به تأخیر میاندازد، «ناتوانی مدعیان ولایتمداری در زندگی دستهجمعی» است
- محور معارف مهدوی و مسألۀ اصلی، زندگی اجتماعی تک تک افراد شیعه است. اگر میفرماید: گناه شما ظهور را به تأخیر میاندازد(فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم؛ احتجاج/2/499) منظور از این گناه، شرابخواری، زنا، دزدی و این چیزها نیست، منظور «ناتوانی شیعه از زندگی دستهجمعی خوب» است؛ گناه اصلی این است! و الا آن کسی که اهل شراب و قمار و این مسائل است، اصلاً جزء مقدمهسازان نیست، او نه زیاد مانعی برای ظهور است و نه زیاد میتواند در این زمینه مؤثر باشد.
- اگر بگوییم: «تقوا ما را به حضرت نزدیک میکند» منظور از این تقوا چیست؟ آیا معنایش این است که فقط نمازم را اول وقت بخوانم، به نامحرم نگاه نکنم و حلالخوری کنم؟! همۀ این فضایل و طاعات و عبادات در مقابل آنچه برای ظهور لازم داریم، چیزی نیست. اینها اگر صحیح انجام شوند باید ما را به جای دیگری برسانند. وگرنه در طول تاریخ هم اینقدر نمازخوانهای باتقوایی بودهاند که بههیچ وجه تقوای فردی آنها نتوانسته مقدمۀ حاکمیت حق باشد. اگر میلیونها نفر از این افراد در کنار هم، باتقوا زندگی کنند، تا وقتی در زندگی دستهجمعی ناتوان باشند، برای تعجیل در ظهور، فایدۀ چندانی ندارد!
ما در «صابروا و رابطوا» گیر کردهایم
- میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»(آلعمران/200) اول میفرماید: تک تک شما اهل صبر باشد(اصْبِرُوا) و بعد میفرماید: «صابِرُوا» یعنی با هم صبر کنید. ما در اینجا گیر کردهایم؛ یعنی با همدیگر نمیتوانیم. و بعد میفرماید: «رابِطُوا» یعنی همافزایی کنید. در اینجا هم گیر کردهایم. هر کدام از ما «تکی» برای خودمان بچههای خوبی هستیم، اما دستهجمعی نه! در حالی که حضرت میفرماید: عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ؛ شیعیان ما باید با هم جمع شوند. ولی الان آیا اینها بلد هستند جمع شوند؟! نه، در اینجا ضعف وجود دارد. تازه وقتی جمع میشوند، بدیها و ضعفهایشان رو میآید.
گنهکارهای کوچه و بازار را مانع ظهور نبینید؛ مسألۀ اصلی ما هستیم!
- خلاصه اینکه مسألۀ اصلی در معارف مهدوی، «توجه به حضرت» نیست که ما بخواهیم با معرفت نسبت به امام زمان علیه السلام ، مشکل غیبت را حل کنیم. مسألۀ اصلی این است که امت به «آنچه باید باشد» معرفت پیدا کند و الا امام که «آنچه باید باشد» هست! مهم این است که «امت چگونه باشد؟» این امت هم بهطور مشخص، «مدعیان ولایتمداری» هستند. در روایت فرمودهاند که فتنههای آخرالزمان برای خارج کردن منافقین از شیعه است(الْقَائِمُ فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیَّامُ غَیْبَتِهِ لِیُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ یَصْفُوَ الْإِیمَانُ مِنَ الْکَدَرِ بِارْتِدَادِ کُلِّ مَنْ کَانَتْ طِینَتُهُ خَبِیثَةً مِنَ الشِّیعَةِ الَّذِینَ یُخْشَى عَلَیْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْکِینِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِی عَهْدِ الْقَائِمِ ع؛ کمالالدین/2/356)
- باید دید مشکل اصلی مدعیان ولایتمداری چیست؟ چون اینها باید درست شوند تا ظهور محقق شود؛ نه مردم جهان! خواهش میکنم گنهکارهای کوچه و بازار را مانع ظهور نبینید؛ مسأله اصلی آنها نیستند، مسأله اصلی ما هستیم. اصلاً شاید خودِ آنها هم بهخاطر ضعفهای ما، گنهکار شدهاند.
مسألۀ اصلی در آمادگی برای ظهور، رشد ولایتمداران در «زندگی اجتماعی» است
- مسألۀ اصلی «ما» هستیم(یعنی افراد ولایتمدار)، اما باز هم بحث در «زندگی فردی» ما نیست؛ اینهم حداکثر میتواند 50 درصدِ رشد ما باشد. شما اگر یک فرد باتقوا باشید که حتی یک گناه و معصیت و غفلت در خلوت خود نداشته باشید، حداکثرش این است که نمرۀ 10 از 20 میگیرید! بقیهاش به زندگی اجتماعی شما برمیگردد.
- مسألۀ اصلی، رشد ولایتمداران در «زندگی اجتماعی» است. و متاسفانه 1400 سال است که دین تحریفشدۀ سکولار به ما تحمیل شده است. ما اصلاً رشد معنوی و اخلاقی را یک مسألۀ فردی میدانیم! وقتی از تقوا سخن گفته میشود بیشتر «گناه فردی» به ذهنمان متبادر میشود. یا وقتی از فضایل اخلاقی میگویند، ملکات نفسانی به ذهنمان متبادر میشود، یا وقتی از عبادت سخن میگویند فقط به سراغ «مناجات و ارتباط با خدا» میرویم؛ در حالی که این تصور درستی از دین نیست؛ اصل عبادت ما نماز است و اصل نماز هم به جماعت است که در واقع «تمرین ولایتمداری» است.
مسیر رشد ما باید به جایی برسد که در «روابط اجتماعی» امتحان پس بدهیم
برای اینکه گیر امتحانات سخت نیفتیم، با هم کار نمیکنیم!
- مسیر رشد ما باید به آنجا برسد که بتوانیم در روابط اجتماعی، امتحاناتمان را پس بدهیم. ولی ما فوقالعاده زرنگ هستیم و برای اینکه گیرِ امتحانات اجتماعی سخت نیفتیم، با هم کار نمیکنیم، و از کنار هم رد میشویم و ارتباطمان در حد یک «سلام و علیک» نگه میداریم و کار تشکیلاتی نمیکنیم. این رندی و زرنگی ماست! هر کسی تنهایی کار خودش را انجام میدهد.
- اگر راست میگوییم «با هم کار کنیم» و بعد اگر منافعِ بهدست آمده با استعدادهای تو، به جیب رفیقت برود، و عیبهای رفیقت به حساب تو گذاشته شود، آنوقت باید دید چهکار خواهی کرد؟ تازه کار از اینجا آغاز میشود. حالا ببینید آنهمه معنویت و تقوای فردی، اثر خودش را نشان میدهد یا نه؟
- امام صادق علیه السلام در روایت شریفی میفرماید: مانند گاوانی که در یک چراگاه مشغول چرا هستند و کاری به هم ندارند، نباشید! آنها در کنار همدیگر میچرند ولی با هم ارتباط برقرار نمیکنند. (إِنَّ ائْتِلَافَ قُلُوبِ الْأَبْرَارِ إِذَا الْتَقَوْا وَ إِنْ لَمْ یُظْهِرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، کَسُرْعَةِ اخْتِلَاطِ قَطْرِ السَّمَاءِ عَلَى مِیَاهِ الْأَنْهَارِ، وَ إِنَّ بُعْدَ ائْتِلَافِ قُلُوبِ الْفُجَّارِ إِذَا الْتَقَوْا وَ إِنْ أَظْهَرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، کَبُعْدِ الْبَهَائِمِ مِنَ التَّعَاطُفِ، وَ إِنْ طَالَ اعْتِلَافُها عَلَى مِذْوَدٍ وَاحِدٍ؛ امالی طوسی/411)
چرا استعدادهایمان را برای همدیگر خرج نمیکنیم؟
ظهور، منتظرِ اینست که ما زندگی جمعیِ برآمده از تقوا داشته باشیم
- شخصی نزد امام باقر علیه السلام رفت و اصرار کرد که ما منتظر قیام شما هستیم! حضرت به او فرمود: آیا شما با هم اینطور هستید که راحت از پول همدیگر برمیدارید؟ گفت: نه، حساب حساب است کاکا برادر! حضرت فرمود: یاران مهدی ما، اینگونه هستند. (قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکُوفَةِ لَجَمَاعَةٌ کَثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ قَالَ: یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ؟… إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ أَتَى الرَّجُلُ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ؛ اختصاص شیخ مفید/ص24) همیشه موضوع این نیست که بدون اجازۀ همدیگر پول هم را برداریم و برای نیازهای خودمان مصرف کنیم، اما چرا استعدادهای خودمان را برای همدیگر خرج نمیکنیم؟ چرا استعدادهایمان را کنار همدیگر نمیگذاریم؟ این یعنی فرهنگ زندگی جمعی و کار تشکیلاتی در ما نیست.
- ظهور، منتظرِ اینجاست که ما زندگی جمعیِ برآمده از تقوا داشته باشیم، زندگی تشکیلاتیِ مبتنی بر فضایل اخلاقی داشته باشیم و خداپرستیمان را در این روابط اجتماعی نزدیک به هم ببینیم.
خدا به موسی علیه السلام فرمود: مقام بالای امت آخر، به خاطر ایثار است
ما هنوز به اینجا نرسیدهایم
- حضرت موسی علیه السلام از خدا خواست که مقام امت آخر را به من نشان بده، خداوند فرمود: نمیشود، مقام آنها خیلی بالاست و شما نمیتوانید. حضرت موسی علیه السلام عرضه داشت به قدری که میتوانم نشانم بده. خدا به قدری که توانست به او نشان داد و موسی علیه السلام غش کرد و بعد از بهوش آمدن پرسید: چرا امت آخر اینقدر مقامشان بالاست؟ حضرت فرمود: بهخاطر یک خصلت، و آن «ایثار» است. (قالَ موسى ع: یا رَبِّ أرِنی دَرَجاتِ مُحَمَّدٍ و اُمَّتِهِ. قالَ: یا موسى، إنَّکَ لَن تُطیقَ ذلِکَ، و لکِن اُریکَ مَنزِلَةً مِن مَنازِلِهِ جَلیلَةً عَظیمَةً فَضَّلتُهُ بِها عَلَیکَ و عَلى جَمیعِ خَلقی. قالَ: فَکَشَفَ لَهُ عَن مَلَکوتِ السَّماءِ فَنَظَرَ إلى مَنزِلَةٍ کادَت تَتلَفُ نَفسُهُ مِن أنوارِها و قُربِها مِنَ اللّه ِ عز و جل، قالَ: یا رَبِّ، بِما ذا بَلَّغتَهُ إلى هذِهِ الکَرامَةِ؟! قالَ: بِخُلُقٍ اِختَصَصتُهُ بِهِ مِن بَینِهِم و هُوَ الإِیثارُ»(مجموعۀ ورام/1/173)
- ما هنوز به این مرز نرسیدهایم. ایثار گاهی بالاتر از جان دادن در راه خداست. چون آدم جانش را به خدا راحت میدهد ولی ایثار به برادران دینی سخت است! برخی حاضرند ده مرتبه برای خدا جان بدهند، ولی به این راحتی برای برادران دینی خود هزینه نمیکنند. امت پیامبر صلی الله علیه و آله -در صدر اسلام- در گذشتن از جانشان در راه خدا امتحانشان را روسفید پس دادند، اما وقتی به مرحلۀ دوم رسیدند، غالباً نتوانستند.
وقتی جمع شدید و پیوند برقرار کردید، تازه دعوا شکل میگیرد
«من سر به زیرم و به کسی ظلم نمیکنم»، کافی نیست!
- بعضیها به هم لبخند میزنند و از کنار همدیگر رد میشوند ولی هیچ ارتباط تشکیلاتی برقرار نمیکنند تا نکند عیبهای دیگران به آنها نسبت داده شود یا خوبیهایشان به دیگران نسبت داده شود! اینطوری خودشان را فریب میدهند. اینکه «من به کسی ظلم نمیکنم» یا «من سر بهزیر هستم» اصلاً کافی نیست؛ اتفاقاً برخی از چهارپایان هم خیلی سر بهزیر هستند! روی این خوبیها حساب نکنید.
- شما در یک زندگی جمعی، وقتی با هم جمع شدید و پیوند برقرار کردید، تازه دعوا شکل میگیرد. کمااینکه یک دختر و پسر، تا وقتی ازدواج نکردهاند فقط قربان صدقۀ هم میروند؛ اما بعد از اینکه ازدواج کردند، دعوا شروع میشود! چرا؟ چون پیش هم گیر کردهاند و نمیتوانند از هم فرار کنند. کار تشکیلاتی هم اینطوری است که شما را گیر میاندازد.
تشکیلاتی مثل «بسیج» بنا بوده که ما را در جهت «اجتماع من القلوب» رشد بدهد
- ما الان تشکیلاتی مثل بسیج داریم، این تشکیلات بنا بوده که ما را در این جهت رشد بدهد. تشکیلاتهای دیگر نیز همینطور است؛ مثل تشکّلی که یک جمعی برای ادارۀ یک هیأت ایجاد میکنند. یا گروهی که دور هم جمع میشوند برای ادارۀ یک مسجد. یا هر نوع تشکّل مؤمنین در کنار همدیگر؛ اینها برای این است که «عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ» را در ما رشد دهند.
گیر ما در داعشیها نیست، گیر ما در ضعف بسیحی بودن ماست!
- گیر کار ما در اینجاست! شما اینرا باید درست کنید. گیر ما داعشیها نیستند، گیر ما در ضعف بسیجی بودن ماست. در خانهها و مدرسههای ما، افراد باید طوری تربیت شوند که بتوانند عضو تشکیلات و سازمان و گروه شوند. حتی در عرصههای سیاسی، باید بتوانند عضو یک حرکت سیاسی شوند. اما تقریباً از اخلاق عموم بچهمذهبیها بهدور است؛ بلکه محال است که شما تصور کنید این ویژگی در آنها وجود داشته باشد! مگر نوادری که هنوز خودشان را نشان ندادهاند.
در کشور ما مشکل ریشهای، عدم توانایی مؤمنین برای زندگی جمعیِ حداکثری است
- مسیر رشد ما اینجاست. در کشور ما مشکل ریشهای، عدم توانایی مؤمنین برای زندگی جمعی داشتن است؛ آنهم نه زندگی جمعی بهمعنای حداقلی کلمه، بلکه بهمعنای حداکثری کلمه. مشکل ما اینجاست که خودمان را در این موضوع، رشد ندادهایم. اصلاً به ذهن خیلی از ما هم خطور نمیکند که آن رشدی که حضرت از ما انتظار دارند، همین است.
خدا که از ما کار نمیخواهد؛ بلکه میخواهد ما آدم شویم
و آدم شدن ما در تحمّل جمع است!
- ما گاهی اصلاً کنار همدیگر جمع نمیشویم! در حالی که باید در کنار هم جمع شویم. «عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ» یعنی تجمع ما باید قلبی باشد. نه اینکه در تشکیلات، از همدیگر نفرت پیدا کنیم! خدا که از ما کار نمیخواهد؛ بلکه میخواهد ما آدم شویم. مثلاً «تو چرا عصبانی میشوی، از کوره در میروی، و جمع را بههم میزنی؟ چرا تحملت در مقابل رفیقت کم است؟ تحملت را بالا ببر و بگذار این جمع درست بماند و تو در این جمع رشد کنی» بعضیها به خاطر اینکه کار خراب شده، زیرآب رفیقشان را میزنند! بعضیها هم تکی کار میکنند تا موفق باشند و حاضر نیستند جمعی کار کنند تا آدم شوند. در حالی که آدم شدن مهم است نه موفقیت؛ و آدم شدنِ تو در تحمل جمع است.
بهترین موضوع در معارف مهدوی «تشکیلاتی بودن ولایتمداران» است
- در معارف مهدوی بهترین موضوع برای پرداختن به آن «تشکیلاتی بودن ولایتمداران و رشد کردن در تشکیلات» است. بقیۀ موضوعات، این اولویت را ندارند. البته خوب است در اولویتهای بعدی، خیلی کارهای خوب دیگر هم انجام دهیم. ولی مسائل دیگر، اینقدر به مهدویت ارتباط ندارند، شما وقتی از مهدویت سخن میگویید، یعنی: «اقامۀ حق در عالم و مستقر نمودن ولیالله الاعظم در اوج قدرت در جهان» و این نیاز به تشکیلات و نیروهای تشکیلاتی دارد.
باید توسط نیروهای مذهبی گفتگوی انتقادی دربارۀ نیروهای مذهبی را در جامعه افزایش دهیم
طلبهها، بسیجیها، هیأتیها چقدر میتوانند کار جمعی کنند؟!
- ما باید توسط نیروهای مذهبی گفتگوی انتقادی دربارۀ نیروهای مذهبی را در جامعه افزایش دهیم. طلبههای حوزه، چقدر میتوانند کار جمعی کنند؟ بسیجیها چقدر میتوانند کار جمعی کنند؟ هیأتیها چقدر میتوانند کار جمعی کنند؟ تا چهار نفر در یک هیأت در کنار همدیگر رشد میکنند، یکدفعهای میبینید که شعبه میزنند و دو-سه تا هیأت دیگر درست میشود؛ چون نمیتوانند با هم کار کنند! البته تکثر هیاتها خوب است، ولی عدم تحمل هیأتیها کنار همدیگر، خوب نیست، این موجب میشود که آن ثمر لازم را نداشته باشد و در این هیأتها، عناصر تشکیلاتی تربیت نشوند. در حالی که هیأت باید در درجۀ اول، خود هیاتیها را رشد میداد. ولی متاسفانه اینقدر رشدنایافته هستیم که در اثر کوچکترین اختلافی از هم جدا میشویم و برای هم فداکاری نمیکنند، عیب هم را بهعهده نمیگیرند و حُسن خود را به رفقایشان نسبت نمیدهند.
- اینکه مردم بروند در یک هیأتی و بگویند: «میرویم از سخنرانی یا مداحی فلان شخص استفاده میکنیم» این که کارکرد اصلی هیأتهای محلی نیست؛ این مراسم است! البته مراسم برگذار کردن، خوب و لازم است. اما در مورد یک هیأت خوب، مردم باید بگویند: «وقتی در جمع این هیأت میروید، آدم میشوید!»
بسیج؛ مهمترین بستر زندگی جمعی است
بسیج هنوز راهش را پیدا نکرده
- شاید مهمترین بستر زندگی جمعی ما بسیج باشد. تصور میکنم بسیج هنوز راه خودش را پیدا نکرده است. ما باید انتقادهای خود را بین مردم بیان کنیم تا مردم فکر نکنند که تصور ما این است که ما خود را بهترین میدانیم. باید بگوییم: «ما میخواهیم کارهایی بکنیم، ولی هنوز در ابتدای راه هستیم.»
«مدارس علمیه» بستر دیگری برای رشد ما در زندگی اجتماعی
نمیشود طلبهها قال الصادق علیه السلام یاد بگیرند ولی کاری با هم نداشته باشند!
- محیط دیگری که باید محل رشد ما در زندگی اجتماعی باشد حوزه و مدارس علمیه است. ما باید گفتگوی انتقادی را از محیطهای طلبگی خودمان شروع کنیم. نمیشود که طلبهها در کنار همدیگر «قال الصادق علیه السلام » یاد بگیرند ولی هیچ کاری با هم نداشته باشند و برای هم فداکاری نکنند! و اگر اینطور باشد، آیا ما زندگی تشکیلاتی را یاد میگیریم؟!
ولایت طاغوت بر جمعی حاکم میشود که افرادش به هم کاری ندارند
- البته خیلیها اصلاً این حرفها را در مقولههای معنوی و تقوا و دیانت و رشد اخلاقی و تربیتی نمیآورند. معلوم است که از این جمعِ از هم پراکنده و از هم گسیخته، میشود هر سوءاستفادهای کرد. ولایت طاغوت در کجاها حاکم میشود؟ در جمعی که افرادش به همدیگر کاری ندارند و بیتفاوتند؛ مانند چهارپایانی که در یک چراگاه زندگی میکنند و کاری با هم ندارند(…کَبُعْدِ الْبَهَائِمِ مِنَ التَّعَاطُفِ، وَ إِنْ طَالَ اعْتِلَافُها عَلَى مِذْوَدٍ وَاحِدٍ؛ امالی طوسی/411) هر دفعه صاحب چراگاه یکی از این چهارپایان را به کشتارگاه میبرد و ذبح میکند، و بقیه هم بیتفاوت هستند.
- جالب اینجاست که بعضیها برای «زندگیِ چراگاهی» چه کلاسی هم قائلند! بعضیها به مسجد میروند ولی به سیاه و سفید مسجد و مردم مسجد کاری ندارند. فقط میرود نمازش را میخواند و برمیگردد؛ نه به کسی کاری دارد، و نه با کسی ارتباط میگیرد. درحالی که ما باید با هم کار کنیم.
باید برای رشد جنبههای تشکیلاتی فکری کنیم
تکی نمیشود در اوج معنویت قرار گرفت
- ما باید برای رشد جنبههای تشکیلاتی یک فکری بکنیم. بنده نمیخواهم این مطلب را به نفع هیچ تشکیلاتی عرض کنم؛ نه برای یک حزب، نه سازمان بسیج، نه هیأتها و نه مسجدها! عرض بنده این است که گذشته از اهمیتِ همۀ اینها، ما باید رشد کنیم. پس ما کجا باید رشد کنیم؟! ما کجا آدم شویم؟ در کجا شاخصهای آدمیت را درک کنیم؟ حیف نیست که ما از اوج معنویت باز بمانیم؟! خُب مسأله این است که «تکی نمیشود در اوج معنویت قرار گرفت و حتماً باید یک جمعی باشد» ولی این جمع کجاست؟ پس من در میان کدام جمع رشد کنم؟ یک جمعی را به من نشان دهید!
- هر کسی رفت داخل بسیج و بیرون آمد، باید بگویند: او تشکیلاتی بار آمده است. هر کسی به حوزه رفت و بیرون آمد، باید بگویند «او تشکیلاتی بار آمده است» هر کسی به هیأت رفت و بیرون آمد، بگویند: او تشکیلاتی بار آمده است. اینها جمع هایی هستند که برای ما فراهم هستند.
امروز که از غربت بیرون آمدهایم، باید امتحانات دیگری بدهیم
امروز «آدم شدن، به معنای تشکیلاتی شدن» است که فرج را نزدیک میکند!
- ما الان در مرحلهای هستیم که از غربت بیرون آمدهایم؛ باید امتحانهای دیگری بدهیم و دغدغههای دیگری داشته باشیم. الان ما دیگر آنقدر غریب نیستیم که مدام از غربت انقلابیون و فراموش نکردن شهدا و ارزشهای آنها و لزوم قدردانی از آنها بگوییم. الان دغدغۀ ما اینها نیست. رهبر انقلاب هم اگر دغدغۀ انقلاب را دارد، مشکلِ ایشان «ما» هستیم، باید ببینیم چقدر آدمِ تشکیلاتی برای انقلاب شدهایم؟
- نباید فقط شعار دهیم که ما ولایتمداریم، ما فدای اماممان میشویم، باید «آدم شویم» و منظور من از آدم شدن در اینجا مشخصاً «تشکیلاتی شدن» است؛ این است که فرج را نزدیک میکند، گیر ما این است.
ما الان مانند قبل غریب نیستیم که بخواهیم در کارهای فرهنگی، موضوع «رفع غربت» را محور قرار دهیم
- الان موقعِ غربت ما نیست که شما در کارهای فرهنگی خودتان، بخواهید موضوع «رفع غربت» را محور قرار دهید. الان نسبت به گذشته ما غریب و ضعیف نیستیم؛ ما الان نسبت به قبل در جهان در اوج قدرتیم، و قویترین ارتش جهان در حساسترین نقطۀ جهان را داریم. ولی این ارتش و این سربازان، پشتیبانی نرمافزاری میخواهند! اصلاً آنها دارند فداکاری میکنند که به ما فرصت دهند که رشد کنیم؛ یعنی «تشکیلاتی» شویم. در دفاع مقدس 230 هزار شهید دادیم که «ما آدم شویم» نه اینکه الان فقط یاد شهدا را گرامی بداریم؛ البته معلوم است که این کار ارزشمندی است ولی باید اولویتهای زمانۀ خودمان را درک کنیم.
- اینکه من روضهخوان و سینهزن امام حسین علیه السلام باشم، در نماز جماعت شرکت کنم، و شخصی گناه نکنم، کافی نیست؛ البته همۀ اینها باارزش هستند ولی ظهور با این حرفها محقق نمیشود. باید با هم برویم: «عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ». مثل مسابقۀ طنابکشی است که یک گروه باید با هم هماهنگ باشند و دستهجمعی مایه بگذارند. اینطور نیست که بگوییم: هر کسی برود وظیفۀ خودش را انجام دهد، بلکه هر کسی باید کار خودش را در زندگی دستهجمعی درست انجام دهد. و زندگی جمعی، آدم را سیاستمدار بار میآورد؛ البته نه سیاستمداری که زرنگی کند و سرِ بقیه را کلاه بگذارد! سیاستمداری که به فکر دیگران است و میتواند برای دیگران کاری انجام دهد.
رشد تو در ارتباط گرفتن و تحمل کسانی است که با تو جور نیستند
امام باقر علیه السلام : با صبر و تحمل اذیت اطرافیانم، به خدا مقرب میشوم
- «خانواده» پایگاه تربیتی زندگی جمعی است و زندگی هرچقدر غربی و حیوانیتر میشود، به سوی فردیتر شدن میرود؛ و حتی سعی میکنند خانوادهها را کمجمعیتتر نگه دارند. چرا صلۀ رحم، خیلی مهم است؟ چون صلۀ رحم، ارتباط گرفتن با یک افرادی است که تو مجبور هستی با آنها ارتباط داشته باشی، نه ارتباط با کسانی که خودت انتخاب کردهای و فقط میخواهی کیف و حال خودت را ببری؛ رشد در اینجاست. رشد در ارتباط داشتن با کسانی است که با تو جور در نمیآیند، ولی تو ارتباط میگیری و همکاری میکنی و در این ارتباط باید خیلی چیزها را تحمل کنی تا رشد کنی.
- امام باقر علیه السلام میفرماید: گاهی غلامان و فرزندان من، آنقدر مرا اذیت میکنند که حدّ ندارد، ولی من با صبری که در تحمل اذیت اطرافیانم دارم، به خدا مقرب میشوم (من در برابر کارهایى از این غلام خود و از خانودهام صبر مىکنم که از حنظل تلختر است؛ زیرا هر که صبر پیشه کند به واسطه صبر خود به مقام روزهگیرِ شب زندهدار و مرتبه شهیدى که در رکاب محمد صلی الله علیه و آله شمشیر زده باشد، دست مىیابد! إِنِّی لَأَصْبِرُ مِنْ غُلَامِی هَذَا وَ مِنْ أَهْلِی عَلَى مَا هُوَ أَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ إِنَّهُ مَنْ صَبَرَ نَالَ بِصَبْرِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ دَرَجَةَ الشَّهِیدِ الَّذِی قَدْ ضَرَبَ بِسَیْفِهِ قُدَّامَ مُحَمَّدٍ ص؛ ثوابالاعمال/198)حالا برخی افراد نازپروده، وارد عرصه شدهاند و اسم خود را مؤمن هم میگذارند ولی حاضر نیستند اذیت هیچ مؤمنی را تحمل کنند! لذا خودشان را خلاص میکنند و اصلاً با همدیگر کار نمیکنند!
منبع: بیان معنوی
فرم در حال بارگذاری ...
عمر خود را خیلی صرف دنیا نکنید!
نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1395مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:
اگر با غصّه آب بنوشی، همان یک جرعه زهرت میشود و یا اگر با غصّه بخوابی، مرتباً خوابهای بد میبینی. نفسی که میخواهی بکشی، از بس که دویدهای میخواهد رودههایت را پاره کند. نیازهای ضروری انسان پنج شش فقره بیشتر نیست که همه آنها را خداوند تضمین کرده است خودش هم برکت داده است. امیدوارم خداوند هم ما را آخرت قرار دهد. هَمّ ما دنیا نباشد. کسی که همّش دنیا باشد کوچکها را بزرگ میکند. پرسید مگر چقدر میخوری؟ گفت دو یا سه لقمه بیشتر نمیخورم امّا خیلی غذای خوبی است. گفت کجایش خوب است، دو سه لقمه که بیشتر نخوردهای؟! پس اینطور تعریف نکن. مردم را تشنه دو سه لقمه نکن. برای یک چُرت خواب شلوغ نکن. بیا از آنجایی حرف بزن که انسان دائماً میخورد. نشنیدهای که اهل بهشت دائماً در حال تناول هستند؟ أُکُلُها دائِم یعنی دائم میخورند. سیر نمیشوند، تشنه هم نمیشوند، گرسنه هم نمیشوند، پس چه میشود که اشتها پیدا میکنند؟ آیا بدون گرسنگی میخورند و بدون تشنگی میآشامند؟! تشنگی و گرسنگی مال دنیاست و نقص است. در بهشت که نقص و مرض وجود ندارد.
...
پرسید پس چطور میخورند و میآشامند!؟ گفت اشتهای روح است که موجب میشود اهالی بهشت میل به خوردن و آشامیدن داشته باشند. آنجا کسی نمیگوید اشتها ندارم.اشتها یا گرسنگی و سیری فرق دارد. گاهی ملاحظه کردهاید گرسنهاید ولی اشتها ندارید یا غذا به مزاجتان نمیسازد. در بهشت چون نقص و مرض نیست و کسی هم منّت برست نمیگذارد و همه چیز عطای خدا است، اشتها دوام دارد. همیشه هست و اشتهای خوردن دائمی است. اشتها مال روح است. متعلق به ایمان است. مربوط به رابطه میهمان با صاحبخانه است. دیدهاید وقتی به خانه کسی که دوستش دارید میروید، برای خوردن اشتها پیدا میکنید، حتّی اگر سیر هم باشید وقتی غذا میآورند برای خوردن اشتها پیدا میکنید. اول میگویید سیرم، خانه خوردم. میگوید حالا یک لقمه بخور. راستش را بگو، تو باشی چه میکنی؟ مگر سیر نبودی؟ مرگ خانه خودتان نخورده بودی؟ چطور خانه رفیق که آمدی و به تو گفت بفرما، اول گفتی سیرم، اما وقتی بنا به خوردن کردی حتی به صاحبخانه هم امان ندادی که بخورد! کم هم آوردی. البته صاحبخانه وقتی میبیند دوستش با اشتها میخورد لذّت میبرد. خدای مهربان دوست دارد بندگانش سر سفره احسانش بنشینند و با اشتها بخورند و بیاشامند. مومن هم این طور است. دوست دارد سفرهاش پهن باشد، چه سفره دنیایی، چه دنیایی چه آخرتی، به همان قاعده فکر کنید، چون دنیا و آخرت در امتداد یکدیگرند. با خدای مهربان حساب باز کنیم، خداوندی که خلقمان کرده است، پیامبر صلی الله علیه و آله هم آنجا ایستاده و وعده گرفته است.
کتاب طوبای محبّت جلد دوم– ص 111
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی
فرم در حال بارگذاری ...