نوحه انگلیسی
نوشته شده توسطرحیمی 19ام بهمن, 1396
حسین راه گشاست
نوحه انگلیسی
باز در جان جهان یکسره غوغاست
حسین این چه شوری ست که از یاد تو برپاست
کلیپ صوتی نوحه انگلیسی
دریافت با کیفیت پایین (5.95 مگا بایت)
فرم در حال بارگذاری ...
فلسفۀ رنج در زندگی انسان چیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 19ام بهمن, 1396
رنج با انسانبودنِ ما همزاد است. انسان مجبور است از برخی علاقههایش جدا شود و جداشدن از علاقه یعنی «رنج»! انسان همیشه در حال انتخاب یک علاقه و جداشدن از علاقههای دیگر است، پس زندگی بدون رنج ممکن نیست انسان طوری آفریده شده که «ارزش افزوده» بیافریند؛ برای تولید ارزش، باید از بین چند علاقه، یکی را «انتخاب» کند و از علاقههای دیگر جدا شود رنج و مصیبت بهصورت مساوی بین مردم تقسیم شده است و این باعث میشود آدم راحتتر مصائبش را بپذیرد |
در ادامه بخشهایی از پنجمین روز سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حقشناس(ره) با موضوع «چگونه آسودهتر زندگی کنیم؟» را به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بیان معنوی میخوانید:
برای اینکه آسودهتر زندگی کنیم باید فلسفۀ رنج را بدانیم و بتوانیم رنجها را مدیریت کنیم. باید بدانیم که برخی از رنجهای ما، نابجا و ناشی از مشکلاتی است که خودمان پدید آوردهایم و میتوان این رنجها را از بین برد. اما برخی از رنجها حتمی است؛ باید با این رنجها، درست برخورد کرد. با مدیریتِ رنج، میتوان از رنجها بهره برد؛ «مثل مدیریت آبشار برای تامین انرژی» که در این صورت، رنج میتواند به عاملی برای رشد و لذتِ ما تبدیل شود.
اولین قدم برای رسیدن به زندگیِ آسوده، این است که بپذیریم رنج قطعی است و جرء لاینفکّ زندگی انسان است؛ بلکه رنج، اصل زندگی انسان است!
اما فلسفۀ زنج در زندگی انسان چیست؟
اصلاً چرا باید رنج بکشیم؟
...
رنج اساساً با انسانبودنِ ما همزاد است؛ انسان یعنی رنج! چرا؟ برای اینکه انسان طوری آفریده شده که بتواند ارزش تولید کند؛ نه اینکه مثل فرشتهها از همان اول، خودش خوب و ارزشمند باشد، یا مثل حیوان، بهخودیِ خود، همینگونه باشد و در همین سطح بماند. انسان تنها موجودی است که میتواند با انتخابِ خودش، ارزش بیافریند.برای اینکه کسی «ارزشِ افزوده» تولید کند، باید چهکار کند؟ راهی جز این وجود ندارد که باید یک انتخابهای برتری انجام بدهد. انسان برای اینکه ارزشمندترین موجود و اشرف کائنات باشد باید «انتخاب» کند! اگر در انسان یک علاقه باشد و سر راهش مانعی نباشد همیشه همان را انتخاب میکند، در این صورت زندگی او با زندگیِ حیوان یا فرشته فرقی ندارد، چون آنها هم یک علاقه دارند و همان را دنبال میکنند.
تعریف انسان چیست؟ تولیدکنندۀ ارزش. برای اینکه انتخابِ ما ارزش پیدا کند، باید به چند چیز علاقه داشته باشیم و مجبور باشیم یکی را انتخاب کنیم؛ وقتی هم یکی را انتخاب کردیم طبیعتاً باید از آن علاقههای دیگر، جدا شویم و جداشدن از علاقه، یعنی رنج! پس انسان یعنی رنج. خدا میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَد» (بلد/۴) پس چون انسان شدهایم باید رنج ببریم.
یک فلسفۀ رنج، همین است: تعریف انسان این است که از یک علاقه صرفنظر کند و دیگری را انتخاب کند. انسان همیشه باید با یک علاقه مبارزه کند؛ مثلاً علاقۀ به جاه، علاقۀ به مال، علاقۀ به سلامتی و… ارزش انسان به همین است، این مطلب را باید حسابی برای خودمان جا بیندازیم.
اگر از خدا بخواهیم رنجها را کلاً برطرف کند در واقع یعنی میخواهیم بمیریم! چون رنج را نمیشود از زندگی حذف کرد، لذا باید به استقبال رنج رفت. طبق روایت، مؤمن رنج کشیدن در راه خدا را دوست دارد. البته اگر علاقۀ برتر را بشناسیم خواهیم دید که گذشتن از علاقههای کوچک چندان رنجی هم ندارد.
یک شبههای دربارۀ رنج هست که میگویند:
«چرا بعضیها آسودهتر از ما هستند؟!
چرا زندگیِ عدهای سختتر است؟!»
این تصور اشتباه است، چون همه به یک میزان رنج میکشند؛ یعنی خدا همه را مساوی رنج داده است.
علی علیه السلام:«الْمَصَائِبُ بِالسَّوِیَّةِ مَقْسُومَةٌ بَیْنَ الْبَرِیَّةِ» (تحفالعقول/۲۱۴)
یعنی رنج و مصیبت بهصورت مساوی بین مردم تقسیم شده است نه بهصورت «عادلانه» که بگوییم:
هر کسی بر اساس شایستگی خود رنج ببیند! همۀ انسانها در رنج، با هم مساوی هستند و این به خوبیِ و بدیِ انسانها هم ربطی ندارد! خدا در این زمینه، هیچ تفاوت و تبعیضی بین انسانها قائل نشده است.
آیتالله بهجت(ره) دربارۀ روایت فوق میفرماید:
فقرا در کمبودها و فقر و ناداری باید صبر و شکیبایی داشته باشند و بدانند که آنها هم از نعمتهای دیگری برخوردارند که اغنیا برخوردار نیستند.
ثروتمندان بلاها و ابتلائات و گرفتاریهایی دارند که مستضعفان و محرومان ندارند.(درمحضر بهجت/۶۸)
قرآن میفرماید: اگر میخواستیم، کاری میکردیم که کافران خوش بگذرانند و به آنها خانههای با سقف نقرهای میدادیم (زخرف/۳۳) ولی مردم نمیتوانند این را تحمل کنند، لذا خدا لطف کرده و به همه، مساوی رنج داده است و اِلا ایمانی برای ما باقی نمیماند! تقسیم مساوی مصائب بین مردم باعث میشود آدم راحتتر مصائبش را بپذیرد.
بیان معنوی
فرم در حال بارگذاری ...
ای دشمن جان خویش...!
نوشته شده توسطرحیمی 19ام بهمن, 1396
یکی از یاران امام علی علیه السلام به ایشان گفتند:
از برادرم عاصم بن زیاد به شما شکایت مىکنم. برادرم عاصم، عبایى بر دوش انداخته و از دنیا کناره گرفته است.
امام علیه السّلام دستور دادند عاصم را احضار کنند و پس از حضور او فرمودند:
اى دشمن جان خویش! آیا به زن و فرزندانت رحم نمىکنى؟
تو مىپندارى که خداوند ، نعمتهاى پاکیزهاش را حلال کرده، امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده کنى ؟
عاصم گفت: اى امیر مؤمنان، پس چرا شما با این لباس خشن، و آن غذاى ناگوار به سر می برید ؟
من شما را الگوی خویش قرار دادم.
امام فرمودند:
جایگاه من، همانند تو نیست؛ من حاکم هستم و خداوند بر پیشوایان واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، و همچون ضعیفترین مردم زندگی کنند تا مردم با مشاهده حاکمشان بتوانند فقر و ندارى را تحمل نمایند.
خطبه 209 نهج البلاغه
فرم در حال بارگذاری ...
شرح حدیث اخلاق | سلمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم
نوشته شده توسطرحیمی 19ام بهمن, 1396
حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای درس خارج ۱۳۹۶/۱۱/۰۲، به ذکر حدیثی از امام صادق علیهالسلام، دربارهی خصوصیات جناب سلمان فارسی پرداختند.
گزیده دیدار: سلمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :
کیفیت خوب و فرمت Mp4 و با حجم 258.1 MB
کیفیت متوسط و فرمت Mpeg و با حجم73.5 MB
کیفیت پايين و فرمت Flv و با حجم 55.4 MB
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین.
«أَ تَدری ما کَثرَةُ ذِکری لَه؟» [حضرت فرمود] میدانی چرا؟
«وَ الثّانیَة: حُبُّهُ لِلفُقَراء وَ اختیارُه اِیّاهُم عَلی أَهلِ الثَّروَةِ وَ العَدَد»، [دوّم:] فقرا را دوست میداشت. بعضیها از طبقهی مستضعف جامعه اصلاً بدشان میآید؛ حاضر نیستند طرف آنها بروند، نگاه بکنند به آنها! خودشان را برتر از آنها میدانند؛ او نه؛ فقرا را دوست میداشت، آنها را بر اهل ثروت ترجیح میداد. اگر فرض بفرمایید در یک جایی امر دایر بود بین یک سرمایهدارِ محترمِ خیلی پولداری یا یک فقیری، یا باید مثلاً خانهی این برود یا خانهی آن برود، یا باید به این سلام کند یا باید به آن سلام کند، این فقیر را بر آن غنی ترجیح میداد؛ اینها درس است دیگر. ما طلبهها، ما جامعهی روحانیت و علمی، یکی از خصوصیاتمان از اوّل همین بوده است که با ضعفا و طبقهی ضِعاف نزدیک بودهایم؛ این خیلی امتیاز بزرگی است. بله، گاهی پولدارها ممکن بود سراغ یک عالمی هم بیایند، او هم یک احترامی بکند امّا معاشرت روحانیون ما، علمای ما، مراجع ما، ائمّهی جماعت ما -علمائی که بودند با مردم- عمدتاً با مردم فقیر و زیر متوسّط بوده است؛ این خیلی چیز مهمّی است؛ این را باید نگه بداریم. حالا که علما و روحانیت، به یک موقعیتی در عالم سیاست دست پیدا کردهاند، نباید آنچه را تاریخچهی ما و سنّت کهن ما است از دست بدهیم. اینکه در یک شهری یک عالمی مثلاً باشد، [ولی] بین مردم معروف باشد که ایشان با تجّار و با پولدارها و با باغدارها و مانند اینها [اُنس دارد] - مهمانی خانهی این؛ مهمانی در باغ آن- امّا با فقرا نه، اُنسی ندارد؛ این چیز خوبی نیست. این هم یک خصوصیت.
فرم در حال بارگذاری ...
آن روزها
نوشته شده توسطرحیمی 19ام بهمن, 1396
انقلاب اسلامی ایران تحولی بنیادین و از جنبهی تاریخی رخدادی بینظیر بود. انقلابی «مردمی» با اتکاء به «دین» و با رهبریِ فقیهی عالیقدر که همزمان با ۲ عنصر استبداد و استعمار درگیر شد. حضرت آیتالله خامنهای یکی از شاگردان و یاران حضرت امام (ره) بودند که طی سالهای مبارزه اقدامات گوناگونی را در مسیر بهپیروزی رساندن نهضت انجام داده و در این مسیر زندان و تبعید و… را به جان خریدند.
بخش «درس و عبرت» پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در آستانهی دههی فجر و خجسته ایام سالروز پیروزی انقلاب اسلامی مجموعه سخننگاشت «آن روزها» را که روایتی از دوران مبارزات آیتالله خامنهای در پنج ماه منتهی به پیروزی انقلاب است منتشر میکند.
...
tle="" href="http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/38817/B/13961111_2038817.jpg" target="_blank" rel="i[gallery] noopener noreferrer">
فرم در حال بارگذاری ...
راه امام راه نجات کشور
نوشته شده توسطرحیمی 19ام بهمن, 1396
نماهنگی از حضور رهبر انقلاب در مرقد مطهر امام راحل و گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بخش هایی از حضور رهبر انقلاب را در نماهنگ «یاد امام و شهدا» را منتشر میکند.
نماهنگ: نماهنگ | یاد امام و شهدا
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :
کیفیت خوب و فرمت Mp4 و با حجم 161.6 MB
فرم در حال بارگذاری ...
ارزش همنشینی با فقرا
نوشته شده توسطرحیمی 18ام بهمن, 1396
برخی از افراد، همنشینی به فقیران را ننگ و سبب پایین آمدن شأن میدانند، در حالی که ائمه اطهار علیهم السلام ، همنشینی با فقیران را از ارزش های بالا میدانستند چرا که معیار برتری افراد تقوا است نه ثروت و دارایی.
در روایت آمده است که عده ای از مردم به پیامبر میگفتند:
«ما در صورتی نزد تو میآییم که فقرایی را که بسیاری اوقات کنار تو هستند از خود برانی و ما از همنشینی با آنها عار داریم»؛ ولی پیامبر بیش از همه، به فقرا اظهار علاقه میکرد و با آنها انس داشت و با فقرای اهل صفّه مینشست که یکی از آنها حضرت ابوذر غفاری بود. در آیات قرآن خداوند درباره اینکه بعضی به آن حضرت می گفتند مجلس ما را از فقرا جدا کن تا نزد تو بیاییم، به پیامبر گوشزد می کند:
«وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیک مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَی ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِک عَلَیهِمْ مِنْ شَی ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکـونَ مِنَ الظَّالِمِینَ»؛
ای پیامبر، مبادا این بندگان را که هر صبح و شام خدا را می خوانند و قصدشان خالص است، از خود برانی و آنها را طرد کنی. حساب اینها بر تو و حساب تو هم بر عهده آنها نیست و اگر آنها را از خود دور کنی، از ستمکاران خواهی بود.
همچنین، داستانی درباره توجه و همنشینی اباعبدالله الحسین علیه السلام با فقیران، اینگونه بیان شده:
روزی امام حسین علیه السلام در راه، به گروهی فقیر برخورد کرد که عباهای خود را پهن کرده بودند و نان خشک میخوردند. آنها امام را بر سر سفره خود دعوت کردند. امام از اسب خویش فرود آمد و فرمود: «خداوند متکبران را دوست ندارد.» نزد آنها نشست و با آنان همراه شد، سپس فرمود: «من دعوت شما را پذیرفتم؛ شما نیز دعوت مرا قبول کنید.» آنگاه آنها را به خانهی خود برد و به خدمتکار خود فرمود: «هر چه برای مهمانان عزیز و مخصوص کنار گذاشتهای حاضر کن.»، سفرهی مفصلی گسترده شد، امام از آنان پذیرایی کرد و به آنان هدایای زیادی بخشید.
دوستی و توجه به فقیران به این جهت مهم است، که باعث حل شدن مشکلات آنان میگردد، و از آنجایی که ثروت، معیاری برای سنجش افراد نیست، لازم است که هر کس، غرور را کنار گذاشته و با فقیرانی که در زندگی خود با مشکلات مواجه شدهاند، نشست و برخاست کند. پیامبر عظیم الشأن اسلام در باب دوستی با فقیران میفرمایند:
«اتخذوا عِنْدَ الْفُقَراءِ أَیادِیَ فَاِنَّ لَهُمْ دَوْلَةٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ»،
با فقرا دوستی کنید؛ زیرا آنان در روز قیامت دولت بزرگی دارند.
در پایان، نصیحتی از لقمان حکیم به فرزنش درباره توجه به فقیران را بیان مینماییم که میفرماید:
«یَا بُنَی لَا تُحَقِّرنَّ أحَداً بِخُلقانِ ثِیابِهِ؛ فَإنَّ رَبَّک وَ رَبَّهُ وَاحدٌ».
پسرم! هیچ کس را به سبب کهنه بودن جامه اش حقیر مشمار؛ زیرا که پروردگار تو و او یکی است.
منابع:
1- اخلاق ايزدى بيست گفتار اخلاقى -عرفانى، ص 222
2- بحار الانوار، ج 40، ص 189، حدیث 1
3- روضة الواعظین، 498
فرم در حال بارگذاری ...
دانلود سینه زنی حاج محمدرضا طاهری فاطمیه اول
نوشته شده توسطرحیمی 18ام بهمن, 1396
فرم در حال بارگذاری ...
برادرى با تمام صفات انسانی/شرح و تفسير حکمت 289 نهج البلاغه
نوشته شده توسطرحیمی 18ام بهمن, 1396شرح و تفسیر حکمت 289نهج البلاغه با موضوع برادرى با تمام صفات انسانی
نهج البلاغه با مرور قرنها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزونتر ساخته است و این اعجاز نیست مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوا است. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امیر مونان حضرت علی علیه السلام درباره قرآن آمده است:
« ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه »
قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان میپذیرد و نه اسرار آن منقضی میشود.
در سخن مشابهی نیز آمده است :
«لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه»
نه شگفتی های آن را میتوان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی میشود و از بین میرود.
سخنان امام علی علیه السلام در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بیش از هزار سال از عمر این کتاب شریف میگذرد. هر چند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی علیه السلام تلاشهایی به عمل آوردند، اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد، چون سید رضی دست به گزینش زده بود.
...
امام علی علیه السلام فرمودند :كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ وَكَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَكَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا يَشْتَهِي مَا لا يَجِدُ وَلا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَكَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَنَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ وَكَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ لا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً وَكَانَ لا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَكَانَ لا يَشْكُو وَجَعاً إِلاَّ عِنْدَ بُرْئِهِ وَكَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَلا يَقُولُ مَا لا يَفْعَلُ وَكَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ وَكَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ وَكَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَيُخَالِفُهُ فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوهَا وَتَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْکِ الْكَثِيرِ.
در گذشته برادرى الهى و دينى داشتم (كه وصفش چنين بود): آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى داد كوچكى دنيا در نظر او بود. او از تحت حكومت شكم خارج بود، ازاينرو آنچه نمى يافت اشتهايش را نداشت (و به دنبال آن نمى رفت) و آنچه را مى يافت زياد مصرف نمى كرد. بيشتر اوقات زندگانى اش ساكت بود و (در عين حال) اگر سخنى مى گفت بر گويندگان چيره مى شد و عطش سؤال كنندگان را فرو مى نشاند.
(به دليل نهايت تواضع بر حسب ظاهر) انسان ضعيفى بود و مردم نيز او را ضعيف مى شمردند؛ ولى هرگاه كار مهم و جدى به ميان مى آمد همچون شير بيشه مى خروشيد و مانند مار بيابانى به حركت درمى آمد. پيش از حضور در مجلس داورى، دليلى اقامه نمى كرد. هيچكس را نسبت به كارى كه انجام داده، در آنجا كه امكان داشت عذرى داشته باشد ملامت نمى كرد تا عذر او را بشنود. او هرگز از درد خود جز هنگام بهبودى شكايت نمى كرد. همواره سخنى مى گفت كه خود انجام مى داد و چيزى را كه انجام نمى داد نمى گفت. اگر در سخن گفتن مغلوب مى شد هرگز در سكوت، كسى بر او غلبه نمى يافت. او بر شنيدن حريص تر بود تا گفتن. او چنان بود كه هرگاه دو كار برايش پيش مى آمد انديشه مى كرد كه كدام به هوا و هوس نزديكتر است، با آن مخالفت مى ورزيد. (و آن را كه خلاف هواى نفس بود مقدم مى شمرد، اگر مى خواهيد راه سعادت و نجات را پيدا كنيد) بر شما باد كه اين صفات را تحصيل كنيد، پيوسته با آن باشيد و از يكديگر در داشتن آنها سبقت بگيريد واگر نمى توانيد همه آنها را انجام دهيد (به مقدار توان انجام دهيد) و بدانيد انجام دادن مقدار كم بهتر از ترك بسيار است.
در اين گفتار نورانى امام علیه السلام، سخن از برادرى است كه داراى يازده صفت برجسته از فضايل مهم انسانى است؛ فضائلى كه در قرآن مجيد و روايات اسلامى با اهميت فراوان ذكر شده است. در اينكه آيا اين برادر دينى يك شخص معين خارجى بوده و يا ازقبيل تمثيل است مختلف سخن گفته اند. گروهى از شارحان نهج البلاغه معتقدند كلام امام علیه السلام اشاره به شخص خاصى است؛ اما در اينكه اين شخص چه كسى بوده اختلاف نظر دارند. بعضى او را ابوذر غفارى وبرخى عثمان بن مظعون، عدّهاى مقداد و گروهى حتى رسول خدا پيغمبر گرامى اسلام صلی اله علیه وآله ذكر كرده اند.
جمعى ديگر معتقدند اين بيان ازقبيل تمثيل است. امام علیه السلام براى اينكه الگو واسوه اى جهت شناخت انسان هاى بافضيلت و والا مقام ارائه دهد، شخصى را فرض كرده كه واجد اين صفات عالى است. و قرائنى در كار است كه نظر دوم را تأييد مى كند كه بعدآ به آن اشاره مى كنيم. ولى هركدام از اين دو نظر واقعيت داشته باشد، در اهميت گفتار حكيمانه مزبور تفاوتى ندارد و انسانى بافضيلت و واقعى در اين كلام ترسيم شده است تا طالبان فضيلت و پويندگان راه قربِ پروردگار از او سرمشق بگيرند. نخست مى فرمايد: «در گذشته برادرى الهى و دينى داشتم (كه وصفش چنين بود)»؛ (كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ). آنگاه امام علیه السلام يازده صفت بسيار ممتاز درباره اين برادر دينى الهى بيان مى كند : نخست مى فرمايد: «آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى داد كوچكى دنيا در نظر او بود»؛ (وَكَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ). اين مسئله اى مهم است كه دنيا در نظر انسان كوچك باشد و خداوند، بزرگ.
اين كوچكى سبب مى شود كه براى رسيدن به مال و مقام و ثروت و شهوت به سراغ گناه نرود و براى رسيدن به آن زياد دست و پا نزند. حرص و طمع وحسادت و صفاتى از اين قبيل را كه زاييده حب دنياست از خود دور سازد. امام علیه السلام در خطبه «همام» درباره صفات پرهيزكاران نيز به همين معنا با عبارت زيباى ديگرى اشاره كرده مى فرمايد: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ؛ خداوند، با عظمت در نظر آنها جلوه كرده ازاين رو ماسِوَى الله در نظر آنها كوچك است». در حكمت 129 باز همين معنا به تعبير ديگرى آمده است، مى فرمايد: «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ يُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِي عَيْنِکَ؛ بزرگى خالق نزد تو، مخلوق را در چشمت كوچك مى كند». تا انسان به اين مقام نرسد پيوسته دين و ايمان او در خطر است. در تعبير ديگرى از امام سجاد علیه السلام مى خوانيم كه از آن حضرت پرسيدند : والامقامترين انسانها كيست؟ (مَنْ أَعْظَمُ النَّاسِ خَطَراً) امام علیه السلام در پاسخ فرمود : «كسى كه دنيا را براى خود بزرگ نشمرد»؛ (مَنْ لَمْ يَرَ لِلدُّنْيَا خَطَراً لِنَفْسِهِ).
در دومين وصف مى فرمايد: «او از تحت حكومت شكم خارج بود ازاينرو آنچه نمى يافت اشتهايش را نداشت (و به دنبال او نمى رفت) و آنچه را مى يافت زياد مصرف نمى كرد»؛ (وَكَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا يَشْتَهِي مَا لا يَجِدُ وَلا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ). در حديثى كه در كتاب شريف كافى از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده مى خوانيم : «أَكْثَرُ مَا تَلِجُ بِهِ أُمَّتِي النَّارَ الاَْجْوَفَانِ الْبَطْنُ وَالْفَرْجُ؛ بيشترين چيزى كه امت من به وسيله آن وارد آتش دوزخ مى شوند دو چيز ميان تهى است: شكم و فرج». حديث ديگرى از همان حضرت و در همان كتاب آمده است: «ثَلاثٌ أَخَافُهُنَّ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي الضَّلالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَمَضَلاَّتُ الْفِتَنِ وَشَهْوَةُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ؛ سه چيز است كه بعد از خودم بر امتم از آن بيمناكم: گمراهى بعد از معرفت وآزمايش هاى گمراه كننده و شهوت شكم وشهوت جنسى».
در حديث ديگرى نيز در همان باب از امام باقر علیه السلام آمده است كه فرمود: «هيچ عبادتى برتر از خويشتن دارى درمورد شكم و شهوت جنسى نيست»؛ (مَا مِنْ عِبَادَةٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَفَرْجٍ). در سومين وصف مى فرمايد: «بيشتر اوقات زندگانى اش ساكت بود و (در عين حال)اگرسخنى مى گفت برگويندگان چيره مى شد و عطش سؤال كنندگان را فرو مى نشاند»؛ (وَكَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَنَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ). «بَذَّ» به معناى غلبه و پيشى گرفتن است و «نَقَعَ» به معناى سيراب كردن و«غليل» به معناى تشنگى. اشاره به اينكه هرگاه سخن مى گفت گزيده و حساب شده مىگفت به گونه اى كه از همه پيشى مى گرفت و مستمعين را بهره مند مى ساخت و عطش آنها را فرو مى نشاند. آنگاه در چهارمين وصف مى فرمايد: «(به دليل نهايت تواضع بر حسب ظاهر) انسان ضعيفى بود و مردم نيز او را ضعيف مىشمردند ولى هرگاه كار مهم وجدى به ميان مى آمدهمچون شيربيشه مى خروشيدومانند مار بيابانى به حركت درمى آمد»؛ (وَكَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ). آرى آنها اظهار قدرت و توانايى نمى كنند و متكبر و خودبزرگ بين نيستند ولى مرد عملند؛ به هنگام بروز مشكلات يا در ميدان جهاد در مقابل دشمن، توانايى خويش را آشكار مىسازند و دشمن را دَرهم مى كوبند.
سپس در پنجمين وصف مى فرمايد: «پيش از حضور در مجلس داورى، دليلى اقامه نمى كرد»؛ (لا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً). «يُدْلِى» از ماده «ادلاء» در اصل به معناى فرستادن دلو در چاه براى كشيدن آب است و گاه به معناى رشوه دادن نيز استعمال شده و به اقامه دليل در نزد قاضى يا جز او نيز «ادلاء» گفته مى شود. اشاره به اينكه اگر حقى را مى خواست از ديگرى بگيرد، جار و جنجال به راه نمى انداخت و زمين و آسمان را از فرياد خود پر نمى ساخت فقط بعد از حضور در محضر قاضى دليل خود را ارائه مى كرد. به تعبير ديگر او پيوسته تابع قانون شرع بود و چيزى ماوراى قانون خدا از كسى نمى طلبيد. اضافه بر اين، اين كار باعث آبرومندى اوست زيرا چه بسا قبل از رفتن به محكمه قاضى جار و جنجال زيادى راه بيندازد كه حق من پايمال شده؛ ولى هنگامى كه قاضى به قضاوت مى نشيند حكم به بى حقى او مى كند و اين باعث سرافكندگى اوست. آنگاه امام علیه السلام در ششمين وصف اين برادر الهى مى فرمايد: «هيچكس را نسبت به كارى كه انجام داده، در آنجا كه امكان داشت عذرى داشته باشد ملامت نمى كرد تا عذر او را بشنود»؛ (وَكَانَ لا يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ).
به يقين شتاب كردن در ملامت افراد كار عاقلانه اى نيست. چه بسا براى كار خلافى كه انجام دادهاند عذرى داشته اند كه اگر انسان آن عذر را بشنود آنها را معذور مى دارد و از ملامتى كه قبلاً كرده پشيمان مى شود و ناچار از عذرخواهى مى گردد، بنابراين چرا عجله كند و پيش از شنيدن عذر طرف، زبان به ملامت وسرزنش او بگشايد. به خصوص اگر اينگونه مسائل درمورد افراد عالم و عاقل و فهميده باشد كه احتياط كردن بسيار سزاوارتر است. قرآن مجيد در داستان حضرت خضر و موسى : در سوره «كهف»، صحنههايى از اين مطلب را نشان داده كه موسى علیه السلام در قضاوت عجله مى كرد وخضر را بر كارش سرزنش مى نمود اما هنگامى كه عذر او را شنيد دانست كه آنچه انجام داده، حق و به فرمان خدا بوده است. آنگاه در هفتمين وصف مى فرمايد: «او هرگز از درد خود جز هنگام بهبودى شكايت نمى كرد»؛ (وَكَانَ لا يَشْكُو وَجَعاً إِلاَّ عِنْدَ بُرْئِهِ). روشن است، اگر انسان هنگام ابتلا به درد شكايت كند، چنانچه براى دوستان باشد سبب آزردگى خاطر آنها مى شود و اگر براى دشمنان باشد سبب شادى وشماتت آنها مى گردد؛ اما اگر به هنگام بهبودى باشد توأم با نوعى شكرگزارى است و به بيان ديگر حكايت است نه شكايت. كلينى؛ در كتاب شريف كافى از امام صادق علیه السلام چنين نقل مى كند: «مَنِ اشْتَكَى لَيْلَةً فَقَبِلَهَا بِقَبُولِهَا وَأَدَّى إِلَى اللَّهِ شُكْرَهَا كَانَتْ كَعِبَادَةِ سِتِّينَ سَنَةً قَالَ أَبِي فَقُلْتُ لَهُ مَا قَبُولُهَا؛ هر كسى شبى بيمار شود و آنگونه كه شايسته است بيمارى را قبول و تحمّل كند و شكر آن را به پيشگاه خداوند به جا آورد، مانند عبادت شصت سال است. راوى مى گويد: پرسيدم: قبول آن به طور شايسته يعنى چه؟ امام علیه السلام فرمود: «يَصْبِرُ عَلَيْهَا وَ لا يُخْبِرُ بِمَا كَانَ فِيهَا فَإِذَا أَصْبَحَ حَمِدَ اللَّهَ عَلَى مَا كَانَ؛ بر آن صبر مى كند و به كسى از آن خبر نمى دهد؛ ولى هنگامى كه صبح شد (وعافيت يافت) خدا را بر آنچه واقع شده است شكر مى گويد».
در همين باب روايات فراوان ديگرى در اين زمينه وارد شده است. البته روشن است كه حكايت از بيمارى براى طبيب و امثال آن ارتباطى به شكايت ندارد. شاهد اين سخن حديثى است كه كلينى؛ در باب بعد، تحت عنوان «حد الشكاية» از امام صادق علیه السلام نقل مى كند كه از آن حضرت درباره شكايت مريض سؤال كردند، فرمود: اگر كسى بگويد ديشب بيمار بودم و براثر بيمارى خوابم نبرد اين (حكايت است و) شكايت نيست. شكايت اين است كه بگويد به چيزى مبتلا شدم كه احدى به آن مبتلا نشده بود. سپس در هشتمين وصف مى فرمايد: «همواره سخنى مى گفت كه خود انجام مى داد و چيزى را كه انجام نمى داد نمى گفت»؛ (وَكَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَلا يَقُولُ مَا لا يَفْعَلُ). اين جمله شبيه چيزى است كه از امام علیه السلام در جاى ديگر نقل شده و فرموده است: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَاللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلاَّ وَأَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَلا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلاَّ وَأَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا؛ اى مردم به خدا سوگند من شما را دعوت به اطاعتى (نسبت به اوامر الهى) نمى كنم جز اينكه خودم پيش از شما آن را انجام مى دهم و شما را از معصيتى نهى نمى كنم جز اينكه خودم قبلاً آن را ترك مى گويم». قرآن مجيد نيز شاهد اين مدعاست آنجا كه به زبان سرزنش و توبيخ مى گويد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتآ عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ)؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوييد كه عمل نمى كنيد؟! اين كار مايه خشم عظيم خداوند است كه سخنى بگوييد و عمل ننماييد». بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى براى اين جمله امام علیه السلام دارند ومى گويند: منظور اين است كه همواره قولى مى دهد كه به آن قول عمل مى كند نه اينكه به مردم قول دهد و بعدآ عمل نكند؛ ولى تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد. در نهمين وصف مى فرمايد: «اگر در سخن گفتن مغلوب مى شد هرگز در سكوت كسى بر او غلبه نمى يافت»؛ (وَكَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ). اشاره به اينكه او كمتر سخن مى گفت و بيشتر سكوت مى كرد به گونه اى كه ديگران در سخن گفتن بر او پيشى مى گرفتند؛ ولى هيچكس در سكوت بر او پيشى نمى گرفت و اين درواقع نكوهش و مذمتى است از پرگويى و مدح وستايشى است درباره سكوت، زيرا مى دانيم سخن گفتن خطرات زيادى دارد؛ بسيارى از گناهان كبيره با سخن انجام مى شود و پرهيز از آنان به وسيله سكوت حاصل مى گردد. سالكان طريق الى الله يكى از مهمترين مواد برنامه خود را صمت و سكوت مى دانند و هرگز حضور قلب و نيروهاى خود را با سخن گفتن بسيار به هدر نمىدهند و در حال سكوت مى توانند بيشتر درباره عظمت خدا بينديشند و به اصلاح خويش بپردازند.
به همين دليل افرادى كه سكوت فراوان دارند، افرادى فكور و آگاهند. در حديثى از امام على بن موسىالرضا علیه السلام مى خوانيم: «مِنْ عَلامَاتِ الْفِقْهِ الْحِلْمُ وَالْعِلْمُ وَالصَّمْتُ إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ؛ از نشانه هاى فهم و شعور، بردبارى و علم وسكوت است. به يقين سكوت، درى از درهاى دانش است. سكوت، محبت مردم را به انسان جلب مى كند و راهنما به سوى هر خير است. از رواياتى كه كلينى؛ در باب پيشگفته (الصُّمْتُ وَحِفْظُ اللِّسانِ) نقل كرده معلوم مى شود كه در عصر ائمه : بعضى از اصحاب، زبان خود را در مدح آن حضرت و اسرار اهل بيت : باز مى گذاشتند و سبب مشكلاتى براى شيعيان مى شدند. در آن زمان، ائمه هدى : پيروان خود را به سكوت مضاعف دعوت مى كردند، ازاينرو در حديثى مى خوانيم كه امام صادق علیه السلام به يكى از ياران خود به نام «سالم» فرمود: «يَا سَالِمُ احْفَظْ لِسَانَکَ تَسْلَمْ وَلا تَحْمِلِ النَّاسَ عَلَى رِقَابِنَا؛ اى سالم! زبانت را حفظ كن تا سالم بمانى و مردم را بر گردن ما سوار نكن». درباره سكوت به كرار به تناسب سخنان مولا علیه السلام سخن گفتيم و پس از اين نيز خواهد آمد. البته روشن است سخنان سنجيده و حساب شده در باب تعليم و تعلم، امر به معروف و نهى از منكر و امثال آن مستثناست. در ذيل كلام حكمت آميز 182 بحث فراوانى در اين زمينه داشتيم. سپس در دهمين وصف او كه درواقع تأييدى بر وصف گذشته است، مى فرمايد: «او بر شنيدن حريص تر بود تا گفتن»؛ (وَكَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ). روشن است كه بسيارى از علوم و دانش هايى كه عايد انسان مى شود از طريق شنوايى است. تمام دروس را انسان از استادش با شنيدن فرا مى گيرد و حل مشكلات را از اين طريق انجام مى دهد. درست است كه سخن گفتن اگر به صورت تعليم به ديگران باشد آن هم داراى فضيلت بسيار است؛ ولى فراموش نكنيم كه اين سخن گفتن در صورتى مفيد است كه طرف، سكوت كند و سخنان را بشنود.
به خصوص اگر انسان در محضر عالمى حضور پيدا كند، هرچه سكوت واستماعش بيشتر باشد بهره او بيشتر خواهد بود و به عكس اگر در محضر او پرحرفى كند از فوايد مهمى محروم خواهد شد. بعضى از شعرا در اينجا نكته اى دارند و مى گويند: اگر خداوند دو گوش به انسان داده و يك زبان، معنايش اين است كه شنيدن تو بايد دو برابر گفتن تو باشد. دادند دو گوش و يك زبانت ز آغاز يعنى كه دو بشنو و يكى بيش مگو آنگاه در يازدهمين و آخرين وصف مى فرمايد: «او چنان بود كه هرگاه دو كار برايش پيش مى آمد انديشه مى كرد كه كدام به هوا و هوس نزديكتر است، با آن مخالفت مى ورزيد. (و آن را كه خلاف هواى نفس بود مقدم مى شمرد)»؛ (وَكَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَيُخَالِفُهُ ). بسيار مى شود كه انسان در زندگى خود بر سر دو راهى قرار مى گيرد كه كارى را انجام دهد يا نه و گاه به ترديد مى افتد كه كدام يك از فعل و ترك يا كدام يك از دو كار متضاد، به رضاى خدا نزديكتر است. امام علیه السلام در بيان اين وصف برادر الهى معيارى بيان فرموده و آن اينكه بنگرد كدام طرف موافق هواى نفس است، آن را رها سازد و به سراغ طرفى برود كه برخلاف هواى نفس اوست و اين معيارى است براى شناخت حق از باطل در موارد شك و ترديد و قرار گرفتن بر سر دو راهى هاى زندگى. در پايان، امام علیه السلام در مقام نتيجه گيرى كلى از مجموع اين صفات برجسته انسانى كه اين برادر الهى واجد همه آنها بود مى فرمايد: «(اگر مى خواهيد راه سعادت و نجات را پيدا كنيد) بر شما باد كه اين صفات را تحصيل كنيد، پيوسته با آن باشيد و از يكديگر در داشتن آنها سبقت بگيريد و اگر نمى توانيد همه آنها را انجام دهيد (به مقدار توان انجام دهيد) و بدانيد انجام مقدار كم بهتر از ترك بسيار است»؛ (فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوهَا وَتَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْکِ الْكَثِيرِ).
نكته ها 1. مجموعهاى از صفات برجسته انسانى آنچه امام علیه السلام در اين كلام نورانى آورده مجموعه اى است از صفات برجسته انسانى كه هم جنبه هاى فكرى را فرا مى گيرد و هم مسائل اخلاقى و عملى را. تقريبآ نيمى از اين مجموعه، نفى رذائل است و نيمى از آن كسب فضايل. نخست امام علیه السلام از مسئله وسعت فكر و علو همت و جهان بينى صحيح سخن مى گويد و سپس به مسائل مثبتى مانند تواضع و شجاعت و سكوت و تسلط بر نفس و نيز پرهيز از رذائلى همچون سلطان بطن و پرخورى و پيشداورى هاى بى مورد و ترك گفتار بدون عمل و سرزنش نكردن عذرخواهان و عدم ناله وشكايت از دردها اشاره مى كند. در بعضى جنبه مثبت و منفى هر دو با هم آمده است. در يك مورد نخست از سكوت سخن مى گويد و سپس از سخن گفتن نيكو و مفيد و سازنده و درمورد ديگر نخست از تواضع و ضعف ظاهرى دم مى زند و آنگاه از شجاعت ودلاورى. درمورد ديگر از قول توأم با عمل به ضميمه ترك قول بدون عمل. به يقين، اين مجموعه مىتواند سعادت دنيا و آخرت و فرد و اجتماع را تضمين كند و انسان را در طريق سير و سلوك الى الله يارى نمايد تا از نيكان وپاكان گردد و در صف اولياء الله قرار گيرد. 2. اين برادر كه بود؟ همانگونه كه در ابتدا گفتيم، شارحان نهج البلاغه در اين موضوع اختلاف نظر دارند كه آيا اين سخن اشاره به شخص معينى است كه امام علیه السلام به عنوان يك برادر الهى از او ياد كرده است؟ و اين شخص كيست؟ به يقين پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نمى تواند باشد، زيرا بعضى از صفاتى كه در اين بيان آمده در شأن پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نيست. آيا اين شخص ابوذر يا مالك اشتر و يا عثمان بن مظعون و يا ديگرى است؟ آن نيز محل گفتگو است.
يا اينكه اساسآ اين سخن به عنوان تمثيل ذكر شده است؟ شايد نخستين كسى از شارحان نهج البلاغه كه اين احتمال را مطرح كرده و آن را به گروهى نسبت داده است ابن ابى الحديد باشد. او مى گويد: در نظم و نثر، چنين كارى عادت عرب بوده. و اين احتمال را قوى تر مى شمرد. مرحوم «كمرهاى» در بخش تكميلى كه براى منهاج البراعة نگاشته به اينجا كه مى رسد مى گويد: بنابر آنچه ابن ابى الحديد آن را مناسب ترين وجه شمرده امام علیه السلام در اين گفتار خود مبتكر فن مهمى در ادب عربى است كه فن انشاء تمثيلات است و شبيه به چيزى است كه در عصر اخير به عنوان فن رماننويسى يا روايات تمثيليه شايع شده است و اساس آن بر اين است كه داستانى را ابداع مى كنند كه تصويرى از هدفى آموزشى يا انتقادى و جز آن دارد و هنگامى كه به قرن چهارم هجرى بازگرديم مشاهده مى كنيم كه اين روش در آن قرن شايع شده بود. از كسانى كه در آن مهارت داشتند «بديع الزمان همدانى» است كه از او نقل شده چهارصد داستان (براى اهداف مختلف) ابداع كرد كه پنجاه بخش از آن چاپ و منتشر شده است. سپس مى افزايد: «هريرى، ابو محمد قاسم بن على» نيز از كسانى است كه در اين فن مهارت داشت. در پايان مى افزايد: (اگر احتمال فوق را درباره اين كلام حكيمانه بپذيريم) استاد اين فن در رشته هاى ادبيات عرب اميرمؤمنان على علیه السلام بوده است، همانگونه كه استاد ساير فنون ادبى مانند نحو و بلاغت نيز وى است. از جمله امورى كه اين تفسير را تقويت مى كند اين است كه شبيه همين تعبير در كلام امام حسن علیه السلام نيز آمده است كه مى فرمايد: «كان لى اخ…».
باشگاه خبرنگاران
فرم در حال بارگذاری ...
احترام به والدین از عوامل بسیار مهم عاقبت به خیری است
نوشته شده توسطرحیمی 18ام بهمن, 1396
حجت الاسلام عالی؛استاد حوزه علمیه گفت:
در قرآن کریم بالاترین عمل پس از بندگی خداوند احسان به والدین است ، یکی ازعوامل بسیار مهم عاقبت به خیری احترام به والدین است.
حجت الاسلام عالی استاد حوزه علمیه در مراسم سوگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در هیات حاج مسلم هادیان برگزار شد، با اشاره به اهمیت عاقبت به خیری و حفظ دین، گفت: در دعاها به این امر بسیار سفارش شده است.
وی افزود: در دعاهای ائمه معصومین علیه السلام آمده است که انسان باید از خدا بخواهد که هرآنچه از نیکیها به او عطا شده حفظ شود یکی از این نیکیها دینداری و عاقبت به خیری است.
حجتالاسلام عالی با استناد به روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر اینکه بهترین عمل در ماه رمضان این است که انسان گناه نکند، عنوان کرد: هنگام بیان این روایت پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت امیرمومنان امام علی علیه السلام را نیز خبر دادند اما امیرمومنان امام علی علیه السلام وقتی متوجه شدند که هنگام شهادت دین او حفظ می شود خوشحال شدند.
استاد حوزه علمیه اظهار داشت: همه علما و عرفای بزرگ اسلام همواره بر عاقبت به خیری دعا کردند، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها گنجی است هر کس بر این امر مداومت داشته باشد شقی نخواهد شد و بر عاقبت به خیری او بسیار اثر دارد.
وی افزود: هزار برابر شدن ثواب نماز مشروط به تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها است.
حجتالاسلام عالی بیان داشت: در فرهنگ دینی ما اعمال 70 یا 80 سال انسان به شرطی قبول میشود که آخر عمر چیزی برای خداوند بیاورد یعنی ایمان خود را حفظ کند، اگر شخص در آخر عمر ایمان نداشته باشد همه آنچه در گذشته کرده است باطل خواهد شد.
استاد حوزه علمیه با بیان اینکه وقتی شخصی خدا و آخرت را قبول نکند اعمالش از بین میرود، گفت: مرگ هر کس همرنگ زندگی او خواهد بود، یکی ازعوامل بسیار مهم عاقبت به خیری احترام به والدین است حتی اگر سالهای سال از دنیا رفته مسلمان یا کافر باشند.
وی افزود: در سه چیز وفای به عهد، برگردان امانت، احسان به پدر و مادر مسلمان و غیرمسلمان بودن شرط نیست، آیت الله بهاء الدینی هرکس به جایی رسید از دعای پدر و مادر بود.
حجتالاسلام عالی گفت: کسی که حال عبادت ندارد یا گره در امور مادی و معنوی دارد باید رفتار خود درباره پدر و مادر را بررسی کند، گاهی دعایی میکنید و از خداوند چیزی میخواهید مستجاب نمیشود بررسی کنید ببینید به پدر و مادر خود ظلم نمیکنید.
استاد حوزه علمیه بیان داشت: پدر و مادرها هم من بابت حقی که نسبت به فرزندان دارند مراقب باشند که به فرزندان خود ظلم نکنند.
وی افزود: در قرآن کریم بالاترین عمل پس از بندگی خداوند احسان به والدین است.
شبستان
فرم در حال بارگذاری ...