صیاد شیرازی چگونه با عملیات مرصاد کار صدامیان را یکسره کرد؟
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1395هشت سال جنگ تحمیلی با اجرای عملیات مرصاد و انهدام منافقین پایان شیرینی داشت. عملیات مرصاد آخرین عملیات رزمی ایران در هشت سال دفاع مقدس بود که با فرماندهی شهید سپهبد صیاد شیرازی درس تلخی به دشمن داد.
پذیرش قطعنامه 598 اتفاقی بود تا سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق ایران (فرقه منافقین) در کمینگاه مرصاد در دام مرگباری گرفتار آید که طراح آن کسی نبود جز سپهبد شهید صیاد شیرازی.
همزمان با ۵ مرداد، سالروز شکست «دروغ جاویدان» بهترین فرصتی است تا فاصلهها را با شهدا و آرمانهای آنان کم کنیم. شهید سپهبد “علی صیاد شیرازی” نمونه بارز از شرافت و غیرت ایرانی است که در زمینهای سر به فلک کشیده کردستان تا دشتهای گرم خوزستان به جهاد و نیایش میپرداخت و در نهایت در این راه با نمایش اوج بندگی، جان شیرین خود را فدای عزت و سربلندی اسلام و ولایت نمود.
در این گزارش به فعالیتها و گوشههای از زند گی سرآمد فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران سپهبد صیاد شیرازی بپردازیم.
تولد بهاری
شهید صیاد شیرازی در سال 1323، در شهرستان درگز مشهد دیده به جهان گشود پدرش نظامی بود و بهمین دلیل او در دوران کودکی زندگی در شهرهای مختلف را تجربه کرد. در سال 1340 برای ادامه تحصیل به تهران آمد پس از پایان آخرین سال دوره متوسطه در دبیرستان امیر کبیر تهران، در سال 1343 وارد دانشکده افسری شد و سه سال بعد، پس از اخذ درجه لیسانس، از دانشگاه افسری فارغالتحصیل شده و برای به پایان رسانیدن دوره مقدماتی توپ خانه، عازم اصفهان گردید.
در سال 1351 پس از اتمام آموزش زبان انگلیسی در تهران، به دلیل لیاقتها و دقتهایش در کار، برای تکمیل تخصصهای توپخانه، از طرف ارتش، عازم آمریکا شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او پس از بازگشت از آمریکا، به عنوان استاد در مرکز آموزش توپ خانه اصفهان به تدریس پرداخت و در سال 1346، موفق به اخذ درجه كارشناسی از دانشگاه افسری شد.
...
آغاز فعالیت ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی
شهید صیاد شیرازی در سازماندهی نیروهای انقلابی ارتش نقش بسزایی داشت. و پس از پیروزی انقلاب، در بحبوحه غائله سال 1358 ضد انقلاب در كردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب كشور برگزیده شد و در پاكسازی كردستان به همراه شهید دكتر چمران و دیگر رزمندگان غیور اسلام نقش مهمی ایفا نمود. وي پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترك عملیاتی سپاه و ارتش را راهاندازی كرد.
پس از اجراي موفقيتآميز عمليات ثامنالأئمه، جمعي از فرماندهان عالي رتبه نظامي از جمله سرتيپ فلاحي جانشين ستاد مشترك ارتش، سرهنگ فكوري فرمانده نيروي هوايي، سرهنگ نامجوي وزير دفاع، سرگرد يوسف كلاهدوز، قائم مقام عملياتي سپاه پاسداران و محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر، در حالي كه با يك فروند هواپيماي سي130 از خوزستان به تهران باز ميگشتند در اثر سانحه سقوط هواپيما به شهادت رسيدند.
با شهادت فرماندهان عالي رتبه، تغييراتي در كادر بالاي ارتش بوجود آمد و با انتصاب سرتيپ ظهيرنژاد فرمانده وقت نيروهاي زميني به رياست ستاد مشترك، سرهنگ توپخانه علي صياد شيرازي به فرماندهي نيروي زميني منصوب شد.
وی در مهر ماه سال 1360 به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع از سوی امام خمینی(ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد که در این منصب، فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیاتهای پیروزمند ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس را بر عهده داشت؛ عملیاتی که سرنوشت جبهههای اسلام علیه کفر را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی ارتش اسلام قرار داد.
فرمانده لايق نيروي زميني ارتش، پس از حدود 5 سال انجام وظيفه در مسئوليت خطير فوق در تير ماه سال 1365 از سمت خود استعفا داد و بلافاصله با پيشنهاد آيت اللهالعظمي خامنهاي- رياست جمهوري وقت- و تصويب رهبر فقيد انقلاب به سمت نمايندگي حضرت امام(ره) در شوراي عالي دفاع منصوب شد.
در روز 18 ارديبهشت ماه 1366 به همراه تعداد ديگري از فرماندهان ارتش با پيشنهاد رئيس شوراي عالي دفاع و موافقت امام (ره) به درجه سرتيپي ارتقاي مقام يافت.
اگر چه تا پايان جنگ تحميلي، تنها موضوع جنگ و حضور مستمر و مفيد در جبهه در انديشه صياد شيرازي دور ميزد، اما عمده فعاليت شاخص نظامي او در پايان جنگ و درگيري با ضد انقلاب در عمليات “مرصاد” شكل گرفت. انهدام منافقين و شكست دشمن، فصل شيريني از پايان هشت سال جنگ بود.
“عمليات مرصاد” آخرين عمليات رزمى جمهورى اسلامى ايران در جنگ تحميلى هشت ساله است، با اين تفاوت اين بار نيروهاي دشمن از جنس عراقي نبودند، بلكه ايرانيانى بودند كه در قالب نيروهاى شبه نظامى موسوم به ارتش آزادى بخش ملى، تحت رهبرى گروهک تروریستی منافقین با حمايت دولت عراق به مرزهاى ايران حمله كرده بودند.
زمينه اين عمليات را ميتوان در تصور و تحليل نادرست گروهك منافقين از اوضاع سياسي نظامي ايران جست. تحليل آنان بر اين بود كه پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران را نشان از ضعف و عقب نشيني رزمندگان اسلام و سرخوردگي مردم از جنگ و جدايي مردم از دولت ميباشد. آنان بر اين اعتقاد بودند كه پذيرش قطعنامه از سوي ايران امري غير ممكن ميباشد و تنها در صورتى جمهورى اسلامى قطعنامه را خواهد پذيرفت كه به لحاظ سياسى - نظامى و اقتصادى به بن بست كامل برسد.
ابعاد عملیات منافقین
منافقين بر اساس يك برنامه زمانبندي شده 33 ساعته، در طرح خود براي رسيدن به تهران قصد داشتند با بهره گيري از 25 تيپ طي پنج مرحله، از شهرهاي “پل سرذهاب"، “اسلام آباد"، “همدان” و “قزوين” عبور كرده و خود را به تهران برسانند و نظام جمهوري اسلامي را سرنگون سازند.
ستون نظامى منافقين در ساعت 15 و سي دقيقه روز 3 مرداد ماه سال 67 در حمايت كامل ارتش عراق با عبور از مرز در محور “سرپل ذهاب"، حمله خود را از “گردنه پاتاق” به سوى “كرند” آغاز كرده و با پيشروى به سمت “اسلام آباد” اين شهر را نيز به تصرف در آوردند. آنگاه تا “گردنه حسن آباد” در شرق شهر “اسلام آباد"، پيش رفتند و براى تجديد سازمان در آنجا مستقر شدند و منتظر شكست مقاومت بازدارنده نيروهاى ايرانى در “تنگه چهارزبر” بودند تا به سوى “كرمانشاه” پيشروى كنند لذا تمام امكانات خود را در پشت اين تنگه جمع كرده و آماده شده بودند تا به محض باز شدن راه در مدت كوتاهى شهر “كرمانشاه” را تصرف كنند.
پس از ورود نيروهاى منافقين به “كرند” و “اسلام آباد"، درگيرى تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شمارى از نيروهاى مردمى و سپاه با آنان درگير بود اما تلاش آنها به دليل عدم آمادگى بى ثمر بود. منافقين خَلق خوشحال از پيروزي هاي مقدماتي و در يك اقدام عجولانه راهي “باختران” شده و به خيال باطل خود قصد حركت به سمت “تهران” و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران را نمودند. راديو منافقين با ارسال پيام به مردم “باختران” از آنها خواست كه زمينه را براي ورود ارتش به اصطلاح آزادي بخش مهيا سازند و آماده جذب در گردانها و لشكرها باشند.
آغاز عملیات مرصاد
واژه عربی «مرصاد» به معنی کمین است. این نام بخاطر کمین برنامه ریزی شدهای که نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران انجام داده بودند برای این عملیات در نظر گرفتهشد.
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی که در سالهای پایانی جنگ به دلیل تغییر مسئولیت، از خط مقدم دور بود به واسطه لطف خداوند متعال با عنوان نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع، از نزدیک فرماندهی یگانهای هوانیروز و نیروی هوایی و رزمندگان حاضر در منطقه را به عهده گرفت و به همراه خلبانان شجاع هوانیروز و نیروی هوایی، لشکر منافقین و مزدوران صدام را در تنگه “مرصاد” منهدم و تار و مار کرد و تا انهدام کامل به تعقیب آنها پرداخت.
“عمليات مرصاد” در 5 مرداد 1367 با رمز مبارک “يا علي ابن ابيطالب (علیه السلام)” و به منظور مقابله با منافقين در منطقه “اسلام آباد” و “کرند” در غرب استان کرمانشاه آغاز گرديد.
رزمندگان اسلام در ۳۴ کیلومتری باختران (کرمانشاه)، راه را بر ستونهای منافقین بستند و واحدهای زرهی رزمندگان، طی اقدامی متهورانه، تعداد زیادی از ادوات سنگین زرهی منافقین را هدف قرار داده و به آتش کشیدند.
پس از آزاد سازي شهر “اسلام آباد” و قبل از رسيدن نيروهاي خودي به اين شهر در ساعت سه نيمه شب، 3 فروند بالگرد ترابري در “كرند” به زمين نشستند و تعدادي از كادرهاي منافقين و همچنين “مسعود رجوي” رهبري سازمان و همسرش را از شهر خارج كردند.
سرانجام بعد از 5 روز درگیری آخرین گلولههای شلیک شده در 8 سال دفاع مقدس بر سینه دشمن پر کینه نشست و برگ زرین و افتخار ارزشمند دیگری را برای نیروهای مسلح و مردم این سرزمین رقم زد تا دشمنان قسم خورده بدانند که دفاع از کیان انقلاب اسلامی و مرزهای مقدس جمهوری اسلامی در هر زمان و مکانی مقدور بوده و بیگانگان و مزدوران هیچ جای پایی در ایران نداشته و نخواهند داشت.
در عملیات مرصاد بیش از ۴ هزار و ۸۰۰ نفر از نیروهای منافقین کشتته و زخمی شدند که البته در میان کشته شدگان و اسرا تعداد زیادی از کادرهای سازمان و فرماندهای تیپها نیز وجود داشت و اینچنین عملیات مرصاد، سازمان مجاهدین خلق ایران (گروهک تروریستی منافقین) را به تحمل شکستی استراتژیک و ننگین وادار کرد. پس از پایان عملیات، تنگه چهارزبر، تنگه مرصاد نام گرفت تا یادآور کمینگاهی جهنمی باشد که با عملیات برنامهریزی شده رزمندگان ایرانی، طومار نظامی منافقین را در هم پیچیدند.
عملیات مرصاد از زبان صیاد دلها
“شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم.
…. صبح روز پنج مرداد عملیات با رمز یا علی(ع) آغاز شد. در تنگه چهار زبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود.
جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروههای مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی میتوانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه بردند و بعضیهایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند.
عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند.”
این شهید بزرگوار در شهریور ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد و سپس در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری ارتقاء یافت.
دشمن از این شکست مفتضحانه کینه به دل گرفت
پس از پیروزی غرور آفرین دلاورمردان رزمنده در مرصاد و پس از ارائه گزارش عملیات توسط شهید علی صیاد شیرازی به امام امت (ره) و مردم شریف ایران اسلامی، کینه برآمده از این شکست مفتضحانه، حنجره کفر را به درد آورده و نقشه خصمانه دیگری را برای فرزندان خلف و صالح کشور اسلامی ایران طرح ریزی کردند.
مسعود رجوی سرکرده گروه منافقین به خاطر تشریح عملیات مرصاد توسط شهید صیاد در تلویزیون کینه شدیدی از وی گرفته بود و سه نفر را مأمور ترور فرمانده ستاد مشترک ارتش ایران کرد.
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که به قصد عزیمت به محل کار خود از منزل، خارج شده بود مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت و به شدت مجروح شد. اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان انتقال دادند، اما متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات او بی نتیجه ماند و امیر سرافراز ارتش اسلام پس از عمری مجاهدت در راه خدا به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
خبر شهادت سرلشکر علی صیاد شیرازی همه ی ایران را تكان داد. ملت ، به سوگ نشست. پرچم های سیاه بر سر در مساجد آویخته شد. در همه ی شهرها و روستاها به نام شهید علی صیاد شیرازی مراسم برپا شد.
فرازی از پیام مقام معظم رهبری در سوگ شهادت صیاد شیرازی
در بخشی از پیام مقام معظم رهبری به مناسبت شهادت صیاد شیرازی آمده است ” امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید.
سرزمینهای داغ خوزستان و گردنههای برافراشته کردستان، سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگی او حفظ کرده است."
صبح روز 22 فروردین، مردم تهران به نمایندگی از همه ایران، سیاهپوش و مغموم به خیابان ریختند تا قهرمان سال های نبرد را تشییع كنند. ابتدا رهبر انقلاب در ستاد كل نیروهای مسلح بر تابوت فاتحه خوانده و سپس بر سر جنازه یار دیرین خود نشست و بوسه بر تابوت او نهادند.
در طول هشت سال جنگ تحمیلی ايران در مقابل نيمي از ارتش دنيا در پوشش حزب بعث، به شكل قهرمانانهاي از مرزهاي تاريخي خود دفاع نمود، انقلاب در جنگ صدور يافت، مظلوميت ايران انقلابي در جنگ ثابت شد، پرده از چهره تزوير جهانخواران برداشته شد و دوست از دشمن شناخته شد.
فرم در حال بارگذاری ...
نقش شهید سپهبد صیاد شیرازی در عملیات مرصاد +سند
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1395
«تاریخی که برای بزرگی بزرگان نوشته میشود، قابل اعتماد نیست!»؛
این فراز پایانی یادداشت کوتاه امیر دریابان علی شمخانی از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ درباره روایتی است که به تازگی درباره یکی از بزرگان دفاع مقدس بیان شده و متأسفانه مخدوش است!
به گزارش «تابناک»، همزمان با ۵ مرداد، سالروز شکست منافقین در عملیات مرصاد، مطلبی به نقل از امیر سرتیپ احمدرضا پوردستان، فرمانده نیروی زمینی ارتش در برخی خبرگزاری ها روایت شد که حکایت از آن داشت که علت ترور شهید سرافراز، سپهبد صیاد شیرازی در فروردین ماه سال 1387 توسط منافقین، ضربهای بود که این گروه در عملیات مرصاد در اثر تدابیر و فرماندهی این شهید بزرگوار متحمل شده بودند.
پوردستان در این باره گفت: «پس از پایان جنگ تحمیلی که حالت نه جنگ و نه صلح بر مرزها حاکم بود، منافقین فعالیتی را در مرزها انجام دادند و شهید صیاد شیرازی که در آن زمان به عنوان مسئول بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح مشغول فعالیت بود، احساس مسئولیت کرد و با شناخت خوبی که از منطقه و نیروها داشت، به پایگاه کرمانشاه رفت و با بالگرد ۲۱۴ هوانیروز عملیات شناسایی از منطقه را انجام داد و در نهایت با ساماندهی و تدابیر ویژه خود با کمک و هدایت نیروها، ضربه مهلکی در عملیات مرصاد به منافقین وارد کرد و منافقین مجبور به عقبنشینی شدند. به دنبال این موضوع، منافقین منتظر فرصتی بودند تا صیاد شیرازی را به شهادت برسانند که سرانجام در ۲۱ فروردین ۷۸ موفق به انجام این کار شدند، در حقیقت دلیل اصلی ترور هم ضربهای بود که به منافقین در عملیات مرصاد وارد شد».
...
این سخنان با واکنش محمد درودیان، پژوهشگر جنگ ایران و عراق مواجه شد، زیرا به زعم وی حاوی برخی اشتباهات تاریخی بود؛ اشتباهاتی که درودیان به استناد برخی اسناد و مدارک به دست آمده، درباره آن اینگونه نوشت:
۱- زمان عملیات مرصاد پنجم مرداد سال ۱۳۶۷ و قبل از برقراری آتشبس میان ایران و عراق، و در اوج درگیریهای نظامی و امنیتی بود، در حالی که در اظهارات فرمانده محترم نیروی زمینی ارتش، به فعالیت منافقین «پس از پایان جنگ تحمیلی که حالت نه جنگ و نه صلح بر مرزها حاکم بود»، اشاره شده است.
۲- شهید صیاد در زمان عملیات مرصاد، نماینده امام در شورایعالی دفاع بود. در حالی که در اظهارات امیر پوردستان، از شهید صیاد به عنوان «مسئول بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح» نام برده شده است.
۳- در این اظهارات، عقبنشینی منافقین در عملیات مرصاد به فعالیتهای شهید صیاد نسبت داده شده است. با فرض اینکه به گفته ایشان شهید صیاد معاون بازرسی ستاد کل بوده، در حالی که هیچ نیرویی تحت فرماندهی ایشان نبوده، چگونه امکان دارد عقبنشینی منافقین ناشی از عملکرد ایشان باشد؟ در حالی که باید شکست منافقین را مستند به عملکرد نیروهای میدان نبرد و نه صرفاً به شناخت و یا شهامت کمنظیر شهید صیاد و حضور میدانی ایشان ارجاع داد.
۴- درباره علت ترور شهید صیاد از سوی منافقین که به گفته ایشان در ۲۱ فروردین سال ۱۳۷۸ انجام شد، این پرسش وجود دارد که آیا شهید صیاد به دلیل نقشی که در عملیات مرصاد داشت، از سوی منافقین ترور شد؟
الف) عملیات مرصاد در مردادماه سال ۶۷ انجام شد، در حالیکه ترور شهید صیاد شیرازی در ۲۱ فروردین سال ۷۸، یعنی ۱۱ سال بعد صورت گرفت. شهید صیاد در حالی ترور شد که تنها یک سرباز به عنوان راننده در اختیار داشت که آن هم در روز ترور، همراه وی نبود و هیچ فرد دیگری از وی محافظت نمیکرد. بنابراین در تمام این سالهای پس از عملیات مرصاد، سازمان مجاهدین خلق به شهید صیاد دسترسی داشت، اما نه تنها علیه ایشان، بلکه هیچ عملیاتی را با هدف انتقام از کسانی که در عملیات مرصاد شرکت داشتند، انجام نداد. زیرا رفتار این سازمان تحت کنترل عراق بود و صدام به دنبال اقدام امنیتی در ایران نبود. با این توضیح، ترور شهید صیاد از سوی منافقین، ارتباط مستقیم با نقش ایشان در عملیات مرصاد نداشت. برابر اسنادی که با دستگیری عامل ترور شهید صیاد و بعدها با سقوط صدام به دست آمد، اقدام منافقین برای ترور شهید صیاد، سفارش صدام و در واکنش به اقدامی بود که با ترور فرزند وی «عدی» صورت گرفت. برابر این اسناد، صدام ترور آیتالله هاشمی رفسنجانی یا یکی از فرماندهان موثر دفاع مقدس را پیشنهاد میکند که منافقین به دلیل ناتوانی برای عبور از حلقه حفاظتی این افراد، ترور شهید صیاد را به عنوان یک هدف انتخاب کرد. در این زمینه گفتوگوی افسر سرویس عراق با نماینده سازمان که از نوار شماره ۷۰ پیاده شده، قابل توجه است:
افسر سرویس عراق: آیا شما عملیات ترور علیه مسئولین نظام خمینی را کنار گذاشتهاید؟
داوری، نماینده سازمان: در حال حاضر کنار گذاشتهایم، چون پس از چند عملیات، مسئولین درجه ۱ نظام از حفاظت بسیار بالایی برخوردار شدند و در حال حاضر مسئول ایرانی درجه ۳ هم دارای ۱۵ محافظ است (؟!)
افسر سرویس عراق: ائمه جمعه تهران مثل هاشمی رفسنجانی که در زمان مشخصی وارد آنجا میشود، حتماً در مسیرها نقطه ضعفی که بتوان رخنه کرد وجود دارد (تمایل افسر سرویس عراق را نشان میدهد که او را هدف قرار دهید).
داوری، نماینده سازمان: رفسنجانی نیروی محافظ زیاد دارد و هیچ وقت تحرکات و ترددهایش به یک شکل نیست. حتی با آمبولانس و وانت هم تردد میکند.
همچنین در گفتوگوی ژنرال حبوش، رئیس سازمان مخابرات عراق با مسعود رجوی که از نوار شماره پنج پیاده شده است نیز نکات قابل ملاحظهای وجود دارد. حبوش در این ملاقات به رجوی میگوید: «اگر اهدافی را ما مشخص کردیم و از مجاهدین خواستیم آن را انجام دهند، باید این کار را انجام دهند چون من از شما در اینجا (عراق) حمایت میکنم و در این وقت باید شما نیز این کار را انجام دهید تا من بتوانم آن کسی را که به عراق برای زدن مجاهدین میآید، ضربه بزنم و آنچه که من فهمیدم این است که بعضی اهداف را شما مایل نیستید روی آن عمل کنید و مخالف آن هستید… برادر مسعود (رجوی) به تو میگویم که ما سر هر مساله که به توافق برسیم، با شما خواهیم بود در اجرای آن. اما اگر به شما گفتیم ایست (عملیات متوقف شود)، باید شما علت آن را بدانید تا برای شما ابهامی پیش نیاید و نباید به شما بگوییم ایست و شما علت آن را ندانید و در ابهام باشید. با توجه به دشمن مشترک، چه بسا در آینده نزدیک با توجه به ایده و چشمانداز مخابرات، شما را برای مأموریتهایی مکلف کنیم. منبعد به عنوان یک تیم کار میکنیم یعنی از شما کارهایی را خواهیم خواست.»
رجوی نیز در بخشی از این گفتوگو، مسئولیت ترور شهید صیاد را پذیرفته و میگوید: «آنچه در خصوص عملیات که گفته میشود و عدم انجام آن از طرف مجاهدین باید بگویم، بعد از جریان عملیات صیاد شیرازی و تصفیه و زدن او، برادران مخابرات تعدادی اهداف و درخواستهای عملیاتی به ما دادند که ما آنها را قبول کردیم و تمام آن را انجام دادیم.»
ب) سردار غلامعلی رشید درباره چگونگی حضور شهید صیاد در عملیات مرصاد میگوید: «غروب روزی که منافقین حمله کرده بودند، به همراه آقای شمخانی میخواستیم از تهران به کرمانشاه برویم. آقای شمخانی معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل قوا بود و من جانشین او و در مرکز فرماندهی سپاه داشتیم اخبار را دنبال و پیگیری میکردیم. به شمخانی پیشنهاد کردم که شهید صیاد را با خود ببریم و نکتهای که در ذهن من بود این بود که ایشان با هوانیروز آشنایی دارد و میتوانیم از توانمندیهای هوانیروز علیه منافقین بهرهگیری کنیم. من زنگ زدم به ایشان و قبول کرد. ۳-۲ ساعت بعد در فرودگاه حاضر شد و من با ایشان به وسیله یک فروند فالکن سپاه به کرمانشاه رفتیم. ساعت بین ۱۱ الی ۱۲ شب رسیدیم و آقای شمخانی دیرتر از ما آمد. ایشان با هواپیما رفته بود همدان و تا کرمانشاه بصورت زمینی آمد. شب دور هم جمع شدیم و قرار شد صبح زود شهید صیاد برود هوانیروز که آنها را آماده کند. شهید صیاد در آن شرایط سمت فرماندهی نداشت و از نیمه سال ۶۵ به بعد، صرفاً نماینده امام در شورای عالی دفاع بود. در آن روز حکمی از آقای شمخانی گرفت که برود اصغر مقدم (احمدیمقدم فرمانده سابق ناجا) را پشت ارتفاعات چهارزبر، معرفی کند. فرماندهان پشت خاکریز چهارزبر؛ احمدی مقدم، شهید شوشتری و دانشیار بودند.»
ج) شهید صیاد نیز در کتاب خاطرات خویش با عنوان «ناگفتههای جنگ» نوشته احمد دهقان، در این باره میگوید: «ساعت ۸.۵ شب معاون عملیات ستاد کل (رشید) به من زنگ زد و گفت: بیا برویم منطقه. گفتم: اول یک حکمی بنویسید که من رفتم آنجا، نگویند تو چکارهای؟ درست است که نماینده امام هستم، ولی نمایندگان امام از نظر فرماندهی، نقشی ندارند. گفت: هر حکمی بخواهی، بگو ما مینویسیم.»
۵- نقش شهید علی صیاد شیرازی در جنگ، نه به اعتبار شهادت، بلکه به اعتبار سهم او از مجاهدتها و رنجهای خالصانهای که متحمل شد و روح زخمخوردهاش به لقاء حق تعالی پیوست، همواره باید بازبینی و مورد تحلیل و تجلیل قرار بگیرد. شهید صیاد به دلیل تفکر و عملکردی که در تحولات امنیتی کردستان، همچنین نقشی که در ارتش و در جنگ داشته است، شایسته بهترین تقدیر است، اما نیازمند تجلیل از طریق تحریف تاریخ نیست!
۶- اینجانب با این ملاحظه و تأکید بر ضرورت بازبینی نقش شهید صیاد شیرازی در هویت و قدرتیابی ارتش در انقلاب و جنگ، یادداشت حاضر را نوشتم، زیرا امروز نسل جوان کشور، به جای مشاهده گزارههای تحریفآمیز و یا مبالغهگویی درباره شهدا، نیازمند آشنایی و تجزیه و تحلیل درباره عملکرد آنها است، تا موجب طرح این پرسش در ذهن آنها نشود که یک سرهنگ (شهید صیاد) چگونه در جنگ ارتش را اداره میکرد و یا یک روزنامهنگار (شهید باقری) چگونه از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ شد؟!
شمخانی: تاریخ عملیات مرصاد تحریف شده است
انتشار یادداشت درودیان موجب میشود که امیر دریابان علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور که در زمان عملیات مرصاد، معاون اطلاعات و عملیات ستاد فرماندهی کل قوا بوده، دو موضوع را درباره این عملیات و تاریخنگاری جنگ متذکر شود و نامهای بدان پیوست کند که میتواند برای جلوگیری از تحریف، تأثیر بسزایی داشته باشد و شبهات را پایان دهد. شمخانی در این باره مینویسد:
۱- «به دلیل اینکه در تماسهای تلفنی که بنده با هوانیروز برای انجام عملیات میگرفتم، آنها شک میکردند که این صدای کیست؟ (مع عملیات ق خاتم) لذا از شهید صیاد درخواست کردم و حکم کتبی مأموریتی به ایشان دادم (در اختیار سردار مقدم فرمانده سابق ناجا است) که مسئولیت هماهنگی با هوانیروز کرمانشاه را به عهده بگیرد. ضمناً توجه داشته باشید در آن زمان جنگ روانی حاکی از اینکه منافقین در پایگاه هوانیروز نفوذی دارند، به شدت وجود داشت».
۲- «مرصاد مطالب زیادی دارد که متأسفانه به تحریف رفته است. البته وقتی ما تاریخ را برای بزرگی بزرگان مینویسیم، بطور طبیعی دچار لغزش میشویم و این یکی از دلایل سکوت بنده تاکنون بوده است و به ادامه آن اصرار دارم تا تاریخ جنگ مصون از این نوع دستاندازیهای بیمورد که متأسفانه فراگیر شده، باقی بماند. از قضا امروز ظهر حین استراحت این جمله به ذهن من آمد و بعد این نامه را دیدم. گفتم که تاریخی که برای بزرگی بزرگان نوشته میشود، قابل اعتماد نیست! و ۲ ساعت بعد این نامه را دیدم».
بسمه تعالی
به: قرارگاه نجف اشرف-برادر اصغر مقدم
از ستاد فرماندهی کل قوا-معاونت عملیات و اطلاعات
موضوع:
سلام علیکم
با توجه به وضعیت حساس جنگ و لزوم وجود فرماندهی واحد در این مقطع، تا حضور برادر شوشتری [فرمانده وقت قرارگاه نجف اشرف] در منطقه شما به سرپرستی قرارگاه نجف سپاه پاسداران منصوب گردیده، ماموریت دارید با نیروهای تحت کنترل، در محورهای پاتاق، کرند، اسلام آباد و باختران را از لوث وجود منافقین پاکسازی نمایید.
تدبیر کلی عملیات توسط سرتیپ صیاد شیرازی به صورت حضوری ابلاغ میگردد.
معاونت عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوا
علی شمخانی
رونوشت:
- تیمسار سرتیپ صیاد شیرازی جهت همکاری
فرم در حال بارگذاری ...
حتما جهنم را از جن و انس پُر میکنم !
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1395
حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 3 مرداد به آیه 119 سوره هود پرداخته شده و در آن آمده است:
إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(هود/119)
[مردم همواره در اختلافاند] مگر کسانی که پروردگارت [بر آنها] رحم کرد؛ و [فقط] برای همان آفریدشان؛ و کلام [= وعده] پروردگارت به پایان رسید [= حتمیت یافت] که: البته حتما جهنم را از جن و انس، جملگی، پُر میکنم.
نکات ترجمهای و نحوی
«لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» چون «لِذلِك» متعلق به «خَلَقَهُمْ» است و به جای اینکه بعد از آن بیاید قبلش آمده، دلالت بر «حصر» [= فقط] ویا دست کم «تاکید» میکند. مرجع «ذلک» را هم «رحمت» برگرفته از عبارت «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ» دانستهاند؛ و در قبال این اشکال که «رحمت، مونث لفظی است و در این صورت باید به صورت «تلک» میآمد» پاسخ داده شده که مصدر را هم میتوان مذکر لفظی قلمداد کرد و هم مونث، و شاهدش هم این آیه است که : «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (أعراف/56) و با توجه به معنای آیه، اصلا نمیتوان مرجع آن را «اختلاف»ی که در آیه قبل آمده بوده، دانست (المیزان11/ 65) پس معنای عبارت این میشود که «مگر کسانی که پروردگارت بر آنها رحم کرد و اصلاً برای اینکه بر آنها رحم کند، آنها را آفرید.
...
حدیث
1) ابوبصیر میگوید از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل: «و جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه بپرستندم» (ذاریات/56) سوال کردم.
فرمود: آفریدشان تا آنها را پرستش امر کند.
درباره این سخن خداوند عز و جل: «[مردم] همواره در اختلافاند، مگر کسانی که پروردگارت رحم کرد؛ و برای همان آفریدشان» (هود/118-119) سوال کردم.
فرمود: آفریدشان تا کاری انجام دهند که مستوجب رحمتش شوند تا بدانها رحم آورد.
علل الشرائع، ج1، ص13؛ التوحيد (للصدوق)، ص403
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ قَالَ خَلَقَهُمْ لِيَأْمُرَهُمْ بِالْعِبَادَةِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ قَالَ خَلَقَهُمْ لِيَفْعَلُوا مَا يَسْتَوْجِبُونَ بِهِ رَحْمَتَهُ فَيَرْحَمَهُمْ.
2) از امام سجاد ع درباره این سخن خداوند که «همواره در اختلافاند» سوال شد؛ فرمودند: منظور از آن کسانی از این امتاند که با ما مخالفت کردند، که همگیشان برخی با برخی دیگر در دینشان مخالفت میکنند (بین خودشان هم اختلاف میافتد) «مگر کسانی که پروردگارت رحم کرد؛ و برای همان آفریدشان» که آنان اولیای ما از مومنین هستند که برای همین آنها را از طینتی پاک آفرید؛ آیا به گفته حضرت ابراهیم گوش ندادهای که «پروردگارا! این سرزمین را امن قرار بده و اهل آن را - هرکس از آنها که به خداوند ایمان آورد- از ثمراتش روزی ده» (بقره/126) که مقصودش ما بودیم و اولیاء او و شیعه او و شیعه وصی او؛ و [خداوند در ادامه این دعای حضرت ابراهیم ع] فرمود «و کسی که کفر ورزد او را بهرهای اندک خواهم داد سپس بناچار او را به عذاب آتش خواهم کشاند» (بقره/126) که منظورش هرکسی از امتش است که وصی او را آگاهانه انکار کرد و از او پیروی نکرد؛ و حال این امت نیز همین گونه خواهد بود.
تفسير العياشي، ج2، ص164
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ» قَالَ عَنَى بِذَلِكَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ كُلُّهُمْ يُخَالِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فِي دِينِهِمْ «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» فَأُولَئِكَ أَوْلِيَاؤُنَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ مِنَ الطِّينَةِ الطيبة؛ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِ إِبْرَاهِيمَ «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ» قَالَ إِيَّانَا عَنَى وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ شِيعَتَهُ وَ شِيعَةَ وَصِيِّهِ قالَ «وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ» قَالَ عَنَى بِذَلِكَ مَنْ جَحَدَ وَصِيَّهُ وَ لَمْ يَتَّبِعْهُ مِنْ أُمَّتِهِ وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ حَالُ هَذِهِ الْأُمَّة.
3) از امام باقر ع روایت شده است که «[مردم] همواره در اختلافاند» [یعنی] در دین، «مگر کسانی که پروردگارت رحم کرد» یعنی آل محمد ص و پیروانشان، که خداوند میفرماید: «و برای همان آفریدشان» یعنی اهل رحمت [= کسانی که خدا بر آنها رحم کرد] در دین اختلاف نمیکنند [= از دین حق فاصله نمیگیرند]
تفسير القمي، ج1، ص338
وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ فِي قَوْلِهِ: «لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ» فِي الدِّينِ «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ» يَعْنِي آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَتْبَاعَهُمْ يَقُولُ اللَّهُ «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» يَعْنِي أَهْلَ رَحْمَةٍ لَا يَخْتَلِفُونَ فِي الدِّين
4) فرازی از دعای کمیل امیرالمومنین ع:… فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْ لَا مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ وَ قَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِيكَ لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَا كَان لِأَحَدٍ فِيهَا مَقَرّاً وَ لَا مُقَاماً لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِين …
مصباح المتهجد، ج2، ص848
پس با قطع و یقین میدانم که اگر نبود که بر عذاب کردن منکرانت حکم کردی و جاودانه بودن دشمنانت [در جهنم] را مقدر فرمودهای، آتش را بتمامی سرد و سلامت میکردی؛ و هیچکس در آن استقرار و جایگاه پیدا نمیکرد؛ اما اسمای تو مقدس است و قسم خوردی که آن را از کافران، از جن و انس، پر کنی و دشمنانت را در آن جاودانه نگهداری…
5) رسول خدا ص فرمود:اگر مردم همگی بر محبت علی بن ابیطالب جمع میشدند [= کسی بغض علی ع را نداشت و همه او را دوست میداشتند] خداوند آتش جهنم را نمیآفرید.
بشارة المصطفى لشيعة المرتضى/75؛ مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة/45؛ الروضة في فضائل أميرالمؤمنين ع /75؛ مناقب آل أبي طالب ع 3/ 238؛ عوالي اللئالي العزيزية 4/ 86 ؛ (در بحارالانوار39/ 246 بابی با همین عنوان باز شده و 125 حدیث از کتب شیعه و سنی که صریحا یا تلویحا همین مطلب را بیان میکنند، آمده است. در اینجا فقط یک نقل بر اساس اولین منبعی که ذکر شد، اشاره میشود)
أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو النَّجْمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عِيسَى الرَّازِيُّ بِالرَّيِّ فِي دَرْبِ زَامَهْرَانَ فِي مَسْجِدِ الْغَرْبِيِّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي صَفَرٍ سَنَةَ عَشَرَةٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِيدٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ النَّيْشَابُورِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْفَقِيهُ الْمَعْرُوفُ بِالنَّاطِقِيِّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الشَّيْبَانِيُّ فِي دَارِهِ بِبَغْدَادَ قَالَ: حَدَّثَنَا النَّاصِرُ الْحَقِّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ طَلْحَةَ الْيَرْبُوعِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ عَنْ طَاوُسٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ:
لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ النَّارَ.
تدبر
«إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ …»: علامه طباطبایی توضیح دادهاند:اینکه «مختلف» بودن در آیه قبل را در مقابل «امت واحدهای که خدا بخواهد» قرار داد، و در این آیه هم آنهایی را که از این اختلاف مصون میمانند، مشمول رحمت خاص خدا و منطبق بر هدف خلقت معرفی کرد، نشان میدهد که آن اختلاف، اختلاف در دین، به معنای فاصله گرفتن از دین است، چنانکه آیات دیگری از این قرآن هم (مانند شوری/13؛ انعام/153؛ هود/110؛ ذاریات/8-10) بر همین معنا دلالت دارند.
پس مراد از «اختلاف آنها» این است که اقوال و آراء متعددی ایجاد میکنند که با آنها از حق متفرق میشوند و برای پیروان خود، تردید در حق میافکنند؛
و مراد از «کسانی که پروردگارت [بر آنها] رحم کرد» مومنینیاند که خداوند هدایتشان میکند که در آیه 213 سوره بقره نیز بدان اشاره شده است. (الميزان، ج11، ص63-64)
«إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» خدا انسانها را آفریده تا بدانها رحمت آورد و فلسفه آفرینش آنها مورد رحمت قرار دادن آنهاست (همچنین حدیث1). در جلسه 125 (ذاریات/56) هم بیان شد انسانها را آفریده تا عبادت کنند.
پس: عبودیت خدا همان مورد رحمت خدا واقع شدن است.
به قول مرحوم آقامحمد رضا الهی قمشهای:
آنِ خدای دان همه مقبول و ناقبول
مِن رَحمةٍ بَدا و إلی رحمةٍ يَؤُول
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق
اين است سرّ عشق كه حيران كند عقول
«إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ …»
واضح است که عبارت «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ» ادامه جمله آیه قبل است؛ پس چرا در این آیه قرار گرفت؟
همچنین عبارت «وَ تَمَّتْ …» نیز یک جمله کاملا مستقل و آن هم درباره جهنم است، چرا در کنار این آیه رحمت آمد و در آیه مستقلی نیامد؟
همچنین چرا در برخی روایات تاکید شده که نزول این آیه در جایگاهی بعد از آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات/56، جلسه125) میباشد (تفسير العياشي، ج2، ص: 164)
شاید دلیل همه اینها آن باشد که آیه «وَ ما خَلَقْتُ …» «فلسفه آفرینش»ی را که همه باید بدان سمت روند، بیان میکند؛ و این دو آیه 118-119 سوره هود، بیان میکند که چه کسانی به آن فلسفه رسیدند و چه کسانی نرسیدند.
توضیح استدلالی مطلب:در آن آیه (ذاریات/56) فرمود: «آفریدمشان تا عبادتم کنند» یعنی در مقام بیان وضعیتی است که خدا از ابتدا انسان را برای آن هدف آفریده است (آنچه سزاوار است فلسفه زندگی باشد)؛ اما در این آیه میفرماید «برخی چنیناند و برخی چناناند و برای این [که رخ داد] آفریدمشان» یعنی در مقام بیان فلسفه محقق شدهی آفرینش است، که بالاخره برخی انسانها متناسب با آن فلسفه آفرینش زندگی کردند و برخی نه.
به تعبیر دیگر، در آنجا فرمود که هدفم از آفرینش این بود که آنها مرا بپرستند؛ و اکنون در سوره هود به این نکته توجه میدهد که خداوند، با اینکه چنان هدفی داشته، اما انسانها را برای رسیدن به این هدف (قرار گرفتن در امت واحده توحیدی) مجبور نکرده است ولذا همواره عدهای با این امت توحیدی اختلاف پیدا میکنند؛ البته کسانی که با درک رحمت خدا در مسیر اصلی بمانند، اینها به هدف خلقت میرسند؛ اما آنها که با این مسیر فاصله میگیرند، جهنمی میشوند؛ و خدا هم اصلا با کسی رودربایستی ندارد.
لذا عبارت «الا ما رحم ربک» را در کنار عبارت «لذلک خلقهم» آورد که نشان دهد اینهایند که به هدف خلقت رسیدهاند، ولی عبارت «لایزالون مختلفین» (که دلالت میکند بر کاری که منحرفین انجام دادند) را در این آیه نیاورد؛ اما وضعیت نهاییشان (یعنی ثمرهای که بر این اختلاف آنها بار میشود) که همان جهنمی شدن است، را هم در همین آیه آورد.
«… وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ»
کسی که از هدف زندگی، یعنی عبودیت و تسلیم شدن در برابر حقیقت مطلق و خوبی محض فاصله بگیرد، بیچاره و بدبخت و جهنمی میشود؛ و این تقصیر خدا نیست؛ اگر خدا اختیار داده و کسی این اختیارش را در مسیر نادرست خرج کرد، طبیعی است که به مقصد نامطلوبی برسد؛ و اگر کسی به اختیار خود بخواهد به مقصدی نامطلوب برود، خدا به زور او را به مقصد خوب نمیرساند؛
لذا در این آیه با اینکه ابتدایش با « إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ» شروع شد، اما در همین آیه بر جهنمی شدن بسیاری از افراد، آن هم با تاکیدات متعدد (عبارت «تمت کلمه ربک» + آوردن لام تاکید و نون مشدد تاکیدی روی فعل «لَأَمْلَأَنَّ» + عبارت «أجمعین») اشاره کرد که نشان دهد که قطعا خداوند بر آنها رحم نمیکند. به تعبیر دیگر، رحمانیت خدا دلیل نمیشود که عدهای جهنمی نشوند. (همچنین: مریم/45)
واقعا عجیب نیست که عدهای از طرفی بر آزادی و اختیار انسان اصرار دارند، از طرفی انتظار دارند که اگر مسیر جهنم را در پیش گرفتند، خدا نگذارد که در جهنم بیفتند و آنها را به زور به بهشت بفرستد! و اشکال میکنند که اگر خدا رحمان (مهربان) است چرا عدهای جهنم میروند! گویی اگر خدا بخواهد مهربان باشد، نباید اختیار به انسانها بدهد و باید به زور آنها را به بهشت ببرد!
« لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ …»: اگر خدا حقیقت محض و خوبی مطلق است، بندگی او و تسلیم او شدن، یعنی تسلیم همه خوبیها و حقایق شدن؛ پس اگر کسی تسلیم حقیقت و خوبیها نمیشود، یعنی خود را تسلیم بدیها و باطل کرده است؛ و کسی که سراسر بدی و باطل شود، ارزش دلسوزی ندارد. حدیث 4 و 5 بخوبی توضیح میدهد که چگونه، خداوند با رحمانیتش، جهنم را پر از جن و انس میکند: علی ع بنده واقعی خدا و مظهر کامل حق و حقیقت است؛ کسی که در عمق وجودش محبت علی ع را ندارد و به جایش نفرت علی ع را دارد، واقعا ارزش دلسوزی دارد؟ واقعا اگر همه بر محبت علی ع جمع میشدند، خدا جهنم را نمیآفرید.
توجه: نیازی به توضیح ندارد که بحث بر سر محبت و نفرت واقعی امیرالمومنین است، نه محبت و نفرت خیالی ویا ریاکارانه.
«وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفين إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ»: تنها راه برچيده شدن اختلافات، لطف و رحمت الهى است. (قرائتی، تفسیرنور5/ 397)
«رَحِمَ رَبُّكَ … لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» قهر حتمى الهى، بعد از لطف او و فرستادن انبيا و كتب و موعظه و هشدار و مهلت دادن مطرح است (قرائتی، تفسیرنور5/ 397)
فرم در حال بارگذاری ...
نگاهی به نقش تاثیرگذار ایمان به معاد و قیامت در زندگی انسان
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1395برخی از باورها نقش بنیادین در زندگی انسان دارد به گونه ای که در همه زندگی او را تحت تاثیر مستقیم و غیر مستقیم قرار می دهد. از جمله این باورها که در آموزه های اسلامی به اصول و ریشه های دین تعبیر می شود، اصل معاد است که آثار فراوانی دارد که از جمله آن مسئولیت پذیری است. نویسنده در این مطلب به نقش معاد و رستاخیر در ایجاد مسئولیت در انسان اشاره کرده است.
معاد، فلسفه و هدف ساز
معاد از عود به معنای بازگشت، در کنار توحید و نبوت، یکی از مهمترین اصول دین است. توحید به انسان می آموزد که هستی دارای خداوندگار و پرودگار یگانه ای است، ولی معاد به ما می آموزد که این آفریدگار به هدفی، هستی را آفریده است و نبوت به ما آموخته که خداوند برای دست یابی به این هدف درباره دو نوع از آفریده ها یعنی انسان و جن در جایگاه پروردگاری، برنامه ای مشخص دارد که البته امامت ادامه و استمرار همان خط نبوت و پیامبری است و اما اصل عدل بر این تاکید دارد که خداوند هرگز در هیچ مرتبه ای بویژه در هنگام معاد که زمان بازخواست و حسابرسی و مکافات عمل است، ظلم روا نمی دارد.
اعتقاد به معاد با توجه به شاخص هایی که قرآن بیان کرده، فلسفه و سبک زندگی انسان را در کلیت آن مشخص می کند. کسی که به معاد بویژه بر پایه شاخص های قرآنی ایمان دارد، می داند که بیهوده و عبث آفریده نشده[1] و خداوند او را دمی رها نکرده و نخواهد کرد؛ زیرا برای رسیدن به هدف و فلسفه ایجادی و وجودی موجودات می بایست در مقام پروردگاری آفریده ها را پرورش و تربیت کند.
...
البته بر اساس آموزه های قرآنی، همه موجودات و آفریده های الهی در هستی، مظاهر و تجلیات وجودی خداوند هستند و رابطه آفریده ها با آفریدگار همانند رابطه تصاویر در آینه است؛ از همین رو همه به عنوان شئون الهی مطرح می شوند و خداوند همراه با شئون خود است؛ این نوع رابطه و پیوند فراتر از رابطه علی و معلولی است که علت معلولی را ایجاد می کند؛ زیرا معلول ساخته شده، می تواند پس از ساخته شدن بی نیاز از معلول در بقا باشد؛ چنانکه فراتر از رابطه حرفی است؛ زیرا حرف در معنا مستقل نیست و اگر بخواهد معنا یابد باید وابسته به اسم و فعل باشد.
بر اساس آموزه های قرآنی، انسان و جن به عنوان دو آفریده، دارای اراده و اختیار و حق انتخاب و آزادی[2] و برای این آفریده شده اند که عبادت کنند[3] و در میان انسان ها، از راه عبادت به کمالاتی چون تقوا[4] برسند و از تقوا به علم یقین[5] و از یقین شهودی و رویت[6] به مقام خلیفه الهی رسیده و مظهر خداوند شده[7] و در مقام مظهر ربوبیت و پروردگاری خلافت کنند.[8]
البته اگر انسان و جن این مسیر رشدی و کمالی را نپیمایند باید در دنیا بویژه آخرت پاسخگو باشند و خداوند با آنکه انسان را دارای اراده و اختیار و آزاد آفریده است، ولی او را رها نکرده بلکه باید مسئول اعمال خود باشد.
از آن رو می فرماید در قیامت انسان ها را نگه داشته و از آنان بازخواست خواهد شد: وقفو هم انهم مسئولون، و نگهشان دارید که آنها مسئولند.[9]
به هر حال، اصل معاد از مهم ترین اصول ریشه ای که فلسفه زندگی انسان را مشخص می کند و معنا و مفهومی دیگر می بخشد به طوری که از بی معنایی و بیهودگی و عبث بیرون آورده و به آن معنایی می بخشد که مسئولیت پذیری از مهم ترین آنها است؛ بنابراین می بایست سبک زندگی را در چارچوب آن معنا و مفهومی قرار دهد که او را به هدف و فلسفه آفرینش و زندگی می رساند.
مسئولیت سازی باور به معاد
بر اساس آموزه های قرآنی باور به معاد مسئولیت ساز است و انسان را مسئول بار می آورد. البته در قرآن بر اعتقاد به معاد تاکید شده است؛ زیرا اعتقاد و ایمان است که می تواند مسئولیت ساز باشد. ایمان، باوری است که با قلب گره خورده است؛ یعنی فراتر از گره عقلی و ذهنی که در تصدیق جزمی رخ می دهد، آن باور و تصدیق جزمی در قلب جا می گیرد و گره می خورد و عواطف و احساسات شخص را درگیر می کند. پس فراتر از تصدیق عقلی و جزم اندیشه ای در مقام اراده و عمل نیز دارای عزم می شود؛ چرا که عواطف و احساسات و قلبش نیز با آن تصدیق عقلی و ذهنی گره خورده است و همه وجودش از عقل و قلب با آن همراه است.
از نظر قرآن بسیاری از مردم ممکن است از نظر عقل نظری به تصدیق و یقین عقلی و ذهنی به امری برسند و آن را در مقام اندیشه بپذیرند و جزم اندیشه ای داشته باشند؛ ولی از نظر عقل عملی آن را نپذیرند و به انکار عملی آن بپردازند وعزمی برای عمل به آن نداشته باشند.[10]
خداوند در آیه 115 سوره طه مثالی از کسی که در مقام عقل نظری و ذهنی به یقین رسیده بود ولی در مقام عمل خلاف آن رفتار کرد بیان می کند. در این آیه آمده که حضرت آدم(ع) با آنکه علم قطعی و یقینی نسبت به ممنوعیت خوردن از درخت ممنوع داشت، ولی در مقام عمل، عزمی نداشت؛ زیرا آنچه گره ذهن او بود با قلبش گره نخورده بود. از این رو می فرماید: لم نجد له عزما، ما در آدم عزمی نیافتیم.
پس هرکسی که از نظر عقل نظری به چیزی، جزم اندیشه ای و یقین عقلی داشته باشد، به معنای آن نیست که از نظر عقل عملی بدان عزم یابد؛ زیرا مرکز تصدیق جزمی، عقل و ذهن است و مرکز تصدیق عزمی، قلب است.
لذا این گونه نیست که تلازمی میان جزم و عزم باشد هرچند که جزم، مقدمه و بستری برای عزم است ولی این گونه نیست که هرگاه جزم باشد عزم نیز خواهد بود؛ ولی باید پذیرفت که عزم همواره با جزمی همراه است؛ زیرا جزم مقدمه عزم است. از همین رو گفته شده معرفت و دانش مقدمه عمل بویژه عمل استقامتی است به طوری که هیچ مانعی نمی تواند شخص را از رسیدن به مقصد جزمی اش باز دارد و عزم و همت بلند او را به هدف سوق می دهد و رهبری می کند.
البته باید توجه داشت که برخی برای فرار از مسئولیت های عملی، راه شبهه افکنی علمی را در پیش می گیرند.
در حقیقت ریشه شبهه های علمی آنان، شهوت های علمی آنان است. اینان برای اینکه مسئولیت خویش را نپذیرند و بدان تن ندهند، به ایجاد شبهه می پردازند و با شبهه سازی می کوشند تا تردید در مقام عزم و عمل را توجیه کنند و از بار مسئولیت فرار کنند.
خداوند در آیات 3 و 5 سوره قیامت می فرماید: ایحسب الانسان الن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوی بنانه بل یرید الانسان لیفجر امامه؛ آیا انسان می پندارد که هرگز ریزه استخوان هایش را گرد نخواهیم آورد؟! آری بلکه قادریم که خطوط سر انگشتانش را یکایک درست و بازسازی کنیم. ولی نه، انسان می خواهد که جلویش را باز کند و فجور نماید.
اینکه انسان مطرح می کند که قیامتی نیست و نسبت به این امر شک می کند و شبهه ای مطرح می نماید، برای این است که بخواهد جلویش باز باشد و هرگونه که دوست می دارد آزادانه عمل کند و مسئولیتی نداشته باشد. تعبیر خداوند در تعلیل شبهه افکنی انسان «لیفجر امامه» است. فجر به معنای دریدن است؛ از همین رو به هنگام طلوع خورشید فجر می گویند؛ زیرا انوار خورشید موجب می شود تا تاریکی دریده شود. پس انسان وقتی شبهه ای درباره حقانیت قیامت و معاد مطرح می کند می خواهد این گونه با شبهه افکنی راه را در جلویش باز کند؛ زیرا وقتی قیامت و معادی نیست پس حسابرسی نیز نیست و انسانی که به معاد و قیامت و حسابرسی آن ایمان و باور نداشته باشد، جلویش باز است و هر کاری را که بخواهد می تواند انجام دهد.
به سخن دیگر، خاستگاه بی بند و باری و مسئولیت ناپذیری انسان در برابر اعمال و کردارش همان شبهه در قیامت و معاد است؛ زیرا لازم نیست که اثبات کند که قیامتی نیست، بلکه شک و شبهه در چنین اصلی کفایت می کند که خودش را آزاد و رها از هر قید و بند و مسئولیتی بداند.
اما اگر انسان شبهه را کنار بگذارد و به ایمان واقعی برسد و آنچه را به جزم در اندیشه و عقل نظر یافته در قلب پیوند و گره بزند، دیگر خود را مسئول اعمال و کردارش دانسته و حاضر نیست که هر کاری را انجام دهد مگر آنکه تضمینی داشته باشد که به ضرر و زیانش نخواهد بود و می تواند از پاسخگویی بر آید. این گونه است که اهل ایمان به قیامت و معاد و حسابرسی، اهل احتیاط و تقوا هستند و از هرگونه احتمالی که موجب شود که ناتوان از پاسخگویی باشند اجتناب می کنند و به سمت شبهات علمی و عملی نمی روند که ایشان را در معرض خطر قرار دهد.
خداوند در آیه 115 سوره غافر می فرماید هدف از فرستادن وحی بر پیامبر(ص) آن است تا مردم را نسبت به قیامت آگاه کرده و هشدار دهد. در حقیقت اگر برای وحی و بعثت پیامبر(ص) فلسفه ها و اهدافی چون تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه مردمان[11] و بشارت نسبت به زندگی بهشتی و آسایش و آرامش و سعادت ابدی اخروی مطرح است[12] ، ولی شکی نیست که مهمترین امر همان انذار نسبت روز قیامت و معاد است؛ یعنی خداوند می خواهد مردم را نسبت به امری انذار دهد که همگان در آن روز به ملاقات خداوند و همدیگر می روند و جمع می شوند تا پاسخگوی اعمالشان نسبت به یکدیگر و خداوند باشند.
اینکه در آیات قرآن بر مسئله معاد بسیار تاکید می شود و بسیاری از آیات به شکل مستقیم و غیرمستقیم به اصل معاد در کنار توحید پرداخته، از آن روست که مسئله معاد نه تنها در اصل بسیار مهم است بلکه در ایجاد نوع نگاه انسان به هستی و فلسفه و سبک زندگی نیز بسیار تاثیرگذار است. این هراس انسان نسبت به قیامت و پاسخ گویی انسان، او را مسئولیت پذیر می کند و انسان هر کاری می کند احساس می کند که باید پاسخگوی اعمال و کردارش باشد.
در حقیقت این که انسان بداند در برابر عمل و کردارش مسئولیت دارد و روزی باید پاسخگو باشد موجب احساس مسئولیت او می شود و رفتارش را از فجور به سمت تقوا سوق می دهد.
از نظر قرآن اموری چون شبهه افکنی و شک در قیامت[13] و نیز فراموشی قیامت ریشه همه معصیت های بشر و فجور و بی تقوایی اوست. خداوند در آیه 26 سوره ص می فرماید مردمان چون روز حسابرسی در معاد و قیامت را فراموش کردند هر کاری می کنند و معصیت و فجور و بی تقوایی پیشه خود می سازند.
پس اگر مردم کارهای زشت و بدی چون اختلاس، کم فروشی، گران فروشی، دزدی، قتل، غارت، دروغ، فریب و مانند آنها را مرتکب می شوند، به سبب آن است که گرفتار شبهه افکنی یا فراموشی قیامت و حسابرسی آن هستند.
خداوند در قرآن بیان می کند که اگر انسان ها اعتقاد به معاد داشته باشند، اهل مسئولیت شده و به تقوا به جای فجور و معصیت رو می آورند. از نظر قرآن، نقش معاد و حسابرسی در تغییر رفتار انسانی بسیار حیاتی و اساسی است؛ زیرا ممکن است که آفریدگاری خداوندرا بپذیرند، ولی چون پروردگاری یا معاد را نمی پذیرند خود را آزاد و رها می دانند و به هر کاری می پردازند که دلبخواه خودشان است؛ چنانکه مشرکان و نیز اومانیست های امروزی غرب این گونه هستند.
به هر حال، از نظر آموزه های قرآنی آن چیزی که انسان و جامعه را اهل مسئولیت می سازد، مسئله باور و ایمان به معاد است؛ زیرا غیر معتقد، بر این باور است که زندگی همین زندگی دنیوی است، پس حساب و کتابی در کار نیست تا انسان، مسئول و پاسخگو باشد.
خداوند در آیه 53 اعراف می فرماید فراموشی قیامت، سبب خسران انسان است و در آیات 50 و 51 همین سوره و 13 و 14 سوره سجده و 34 سوره حاثیه غفلت از قیامت و فراموشی آن را موجب گرفتاری به عذاب جهنم معرفی می کند. پس اینکه مردم بیراهه و کژراهه می روند و در قیامت گرفتار زیان ابدی می شوند همین فراموشی و غفلت از قیامت یا عدم پذیرش آن از راه شبهه افکنی و شک و تردید است.
از آموزه های قرآنی بر می آید که فلسفه معاد و تاکید بر آن، مسئولیت پذیری انسان است تا انسان در دنیا فلسفه و سبک زندگی خود را بگونه ای قرار دهد که بتواند پاسخگوی افکار و اعمال خودش باشد.
به سخن دیگر، در آیات قرآن، فلسفله و اهدافی برای قیامت بیان شده که شامل حسابرسی اعمال بندگان بر مبنای قسط و عدل[14]، برخورداری مردم از رحمت خداوند[15]، پاداش دادن به مومنان دارای عمل صالح[16] ، کیفر نمودن تلاشگران علیه آیات خدا[17] ، جدا شدن و شفاف گردیدن صفوف حق مداران از باطل گرایان[18]، جزا، کیفر و پاداش بندگان[19] ، برپایی عدالت و برخورداری هر فرد از نتایج اعمال خویش[20] و مانند آن ها است.
وقتی انسان چنین نگاهی به هستی و زندگی داشته باشد به طور طبیعی مسئولیت پذیر خواهد بود و هرگونه عمل نکرده و اهل فجور و بی بند و باری نخواهد بود.
پی نوشت ها
[1] مومنون، آیه 115
[2] انسان، آیه 3
[3] ذاریات، آیه 56
[4] بقره، آیه 21
[5] بقره، آیه 282
[6] حجر، آیه 99
[7] آل عمران، آیه 79
[8] همان و بقره، آیه 30
[9] صافات، آیه 24
[10] نمل، آیه 14
[11] بقره، آیه 129؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2
[12] توبه، آیه 21
[13] قیامت، آیات 3 و 5
[14] انبیاء، آیه 47؛ معارج، آیه 26
[15] انعام، آیه 12
[16] سبا، آیات 3 و 5
[17] سبا، آیه 5
[18] سبا، آیه 26
[19] معارج، آیه 26
[20] احقاف، آیه 19
فرم در حال بارگذاری ...
موزهای آلوده به "ویروس ایدز"/ صادرات ایدز از آمریکا با طعم موز!
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1395 در چند کشور آمریکای جنوبی به خصوص مکزیک موزهای آلوده به ویروس ایدز کشف شد.
فرم در حال بارگذاری ...
تاتو و خالکوبی مانع غسل و وضو میشوند؟
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1395جواب: اگر خالکوبى مجرد رنگ باشد و يا در زير پوست بوده و بر ظاهر پوست چيزى که مانع از رسيدن آب بر آن شود، وجود نداشته باشد، وضو و غسل و نماز صحيح است.
...
فرم در حال بارگذاری ...
بازخواست خداوند از ثروتمندان در روز قیامت
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1395
فرم در حال بارگذاری ...
فائزه هاشمی: با حکومت دینی مخالفم + فیلم
نوشته شده توسطرحیمی 5ام مرداد, 1395
فرم در حال بارگذاری ...
پنج چیزی که محتضر هنگام مرگ می بیند
نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1395برخی از واقعیت ها در زمان حیات، بر انسان پوشيده است و لحظه مرگ، بر او آشکار می شود؛ زيرا در آن زمان كه آدمي از مرز دنيا مي گذرد، فرشته مرگ را مي بيند و در آستانه جهان غيب قرار مي گيرد. در چنين حالتي است كه رابطه او با اطرافيان و اطرافيانش با وي قطع مي شود؛ نه محتضر مي تواند مشاهدات خود را براي آنان بگويد و آنچه بر وي مي گذرد، توضيح دهد و نه اطرافيان قادرند به اطلاعات و مشاهدات محتضر پي ببرند و از چگونگي حالش آگاهي يابند. سيّد جواد موسوي در مقاله ای به اموری که محتضر هنگام مرگ مشاهده می کند در آئینه آیات و روایات پرداخته که در ذیل می آید.
شخص محتضر ظرف چند لحظه که انتقال روح او انجام می شود، پرده از جلوي ديدگانش كنار رفته، از عالم ديگر شاهد مناظر مطبوع و يا رنج آور اين دنيا مي شود.
...
به عبارت دقیق تر می توان گفت برخی از واقعیت ها در زمان حیات، بر انسان پوشيده است و لحظه مرگ، بر او آشکار می شود؛ زيرا در آن زمان كه آدمي از مرز دنيا مي گذرد، فرشته مرگ را مي بيند و در آستانه جهان غيب قرار مي گيرد. در چنين حالتي است كه رابطه او با اطرافيان و اطرافيانش با وي قطع مي شود؛ نه محتضر مي تواند مشاهدات خود را براي آنان بگويد و آنچه بر وي مي گذرد، توضيح دهد و نه اطرافيان قادرند به اطلاعات و مشاهدات محتضر پي ببرند و از چگونگي حالش آگاهي يابند.
اوضاع و احوال كسي كه فرشته مرگ را ديده و به جهان غيب راه يافته است، از بعضي جهات شبيه انساني است كه به خواب عميق فرو رفته و از دنياي بيداري جدا شده است. قلب و مغز او فعّال است؛ امّا از اطرافش بي خبر است. نه بيداراني كه اطرافش هستند از مشهودات وي باخبرند و نه او مي تواند در آن حال آنچه را مي بيند، براي آنان توضيح دهد.[1]
«در ادوار حيات بشر، سه روز است كه از نظر ديني بسيار مهم تلقّي شده و بزرگ ترين تحّول در آنها به وقوع مي پيوندد؛ يكي روز ولادت است، سپس روز مرگ و سوم روز قيامت. در اين سه روز، انسان از عالمي به عالمي ديگر انتقال مي يابد و تمام شرايط زندگي و قوانين حياتي اش دگرگون مي شود.»[2]
به همين خاطر «وقت احتضار و مرگ را «معاينه» گويند؛ براي آنكه آثار آن عالم را بالعيان مشاهده مي كند، و چشم غيبي ملكوتي گشوده مي شود و شمّه اي از احوال ملكوت بر او كشف گشته و بعض آثار و اعمال و احوال خويش را مشاهده مي كند.»[3]
بسيار واضح است كه تفاوت مشهودات اهل ايمان و كفر به اعمال آنها بستگي دارد؛ اهل ايمان و عمل صالح از كرامات حق تعالي بهره مند مي شوند و مناظر مطبوع و دلپذير را مشاهده مي كنند؛ ولي اهل كفر و نفاق به اندازه حظّ و بهره خود و آنچه در دار دنيا كسب نموده اند، آثار غضب و قهر الهي را مشاهده مي كنند.
* ديدني هاي در حال احتضار
* فرشته ها
خداي متعال مي فرمايد: «الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛[4] «[متقين] كساني هستند كه وقتي فرشتگان [رحمت]، آنان را كه عمرشان به پاكدلي [و درستكاري] طي شده است، قبض روح مي كنند به آنها مي گويند: سلام بر شما! داخل بهشت شويد كه اين، پاداش اعمال خوب شما است.
با توجه به آيات و روايات اسلامي، مي توان فرشتگاني كه بر بالين محتضر حاضر مي شوند و ملاقات هايي كه همراه با گفتگو صورت مي پذيرد، بدين ترتيب بيان نمود:
الف) فرشته مرگ
ما در اين جهان فعل و انفعال هاي عالَم ملكوت و غيب را نمي بينيم.
امام علي(علیه السلام) فرموده است: «هَلْ تُحِسُّ بِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا أَمْ هَلْ تَرَاهُ إِذَا تَوَفَّى أَحَداً بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَ يَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أَمِ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا»؛[5] آيا موقعي كه فرشته مرگ در منزلي وارد مي شود، احساس مي كني؟ آيا وقتي به قبض روح كسي اشتغال دارد، او را مي بيني؟ فرشته مرگ، روح جنين را چگونه مي گيرد؟ آيا از بعضي از جوارح مادر وارد مي شود؟ يا آنكه روح جنين، به اذن خدا فرشته مرگ را اجابت مي كند؟ يا او با جنين در رحم مادر سكونت دارد؟.
محتضر در لحظه اي كه ملك الموت و جهان ناآشناي پس از مرگ را مشاهده مي كند، متوجه مي شود كه زندگي دنيايش سپري شده و در آستانه رحلت به عالم آخرت قرار گرفته است. در اين موقع، سخت نگران و مضطرب شده، دچار شديدترين فشار روحي مي گردد. به موجب روايات رسيده در اين باب، اين هنگام براي آدمي از ساعات بسيار سنگين و دشوار است.
امّا اينكه انسان در هنگام مرگ، فرشتگان قبض روح را در چه شكل و شمايلي مشاهده مي كند؟ بايد گفت: اين حالت نيز به عمل و شخصيت فرد بستگي دارد. انسان نيكوكار آنها را به شكل خوب و همراه با بشارت، سلام و تحيّت مشاهده مي كند؛ چنانچه قرآن کریم به آن اشاره کرده و می فرماید: «الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[6]
اگر كافر، ظالم و ستمكار باشد، فرشتگان را بيم دهنده و با چهره هاي ترسناك مي بيند:
«يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً»؛[7] روزي كه فرشتگان (مرگ يا عالم برزخ يا صحنه قيامت) را مي بينند. در آن روز گناهكاران را بشارتي نيست و (به فرشتگان) مي گويند: ما را ايمني كامل دهيد! و فرشتگان مي گويند: سخت ممنوع است (بر شما رحمت و بهشت خدا).
خداي متعال در آياتي به گفتگوي فرشتگان و ستمكاران در هنگام مرگ تصريح كرده و اين گفتگو را چنين بيان مي فرمايد:
«إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»؛[8] كساني كه فرشتگان (قبض روح) روح آنها را گرفتند، در حالي كه به خويش ستم كرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه بوديد؟ (و چرا با اينكه مسلمان بوديد، در صف كفّار جاي داشتيد؟!) گفتند: ما در سرزمين خود، [تحت فشار و] مستضعف بوديم. آنها (فرشتگان) گفتند: مگر سرزمين خداوند، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد!؟ آنها (عذري نداشتند و) جايگاهشان دوزخ است و سرانجام بدي است.
همچنين ميفرمايد:
«وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ»؛[9] (اي پيامبر)! اگر ببيني كفار را هنگامي كه فرشتگان (مرگ) جانشان را مي گيرند و بر صورت و پشت آنها مي زنند و (مي گويند: بچشيد عذاب سوزنده را ! (به حال آنها تأسف خواهي خورد!).
در منابع اسلامي در مورد مشاهده، گفتگو، بشارت به بهشت و نشان دادن نعمت هاي آن به مؤمنين درستكار توسط فرشته مرگ در لحظه جان دادن روايات بسياري وجود دارد.
ب) فرشتگان ثبت اعمال
«يك انسان مكلّف در طول ده ها سال عمر خود، هزاران عمل خوب و بد انجام مي دهد و «رقيب» و «عتيد» تمام آنها را ثبت مي نمايند. هنگام مرگ، خلاصه تمام آنها به محتضر ارائه مي شود؛ يعني هر انساني در پايان عمر و خاتمه يافتن دوران معامله و داد و ستد بازار دنيايش، بيلان كارهاي خود را مي بيند، از اوضاع و احوال خوب يا بد خويش آگاه مي گردد و به سود يا زيان معاملاتي كه در زندگي با نقد عمر انجام داده، واقف مي شود. خلاصه، خيلي زود مي فهمد اهل ثواب است يا اهل عقاب.»[10]
بر این اساس هر انساني پس از مرگ، بلافاصله از وضع خود آگاه مي شود و مي فهمد آيا بهشتي و اهل سعادت است يا جهنمي و اهل عذاب می باشد. از اين رو، هر يك از كفّار و گناهكاران كه عمر خود را با جهل و غفلت گذرانده اند، در همان لحظات احتضار، خطر را احساس نموده، از گذشته پشيمان مي شوند و مي گويند: «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»؛[11] پروردگارا! مرا به دنيا باز گردان تا مگر گذشته را جبران كنم و عمل صالحي انجام دهم؛ ولي پاسخ منفي مي شنوند و به او گفته مي شود: اين سخن بي اثر، هرگز جامه تحقّق نمي پوشد و از پي مرگشان عالم برزخ است تا قيامت بر پا گردد و از قبرها برانگيخته شوند.
ج) فرشتگان موكّل رزق، آشاميدني ها و نَفَس ها
يكي ديگر از مشهودات محتضر در اولين مراحل انتقال، فرشگان مأمور بر رزق و روزي است. در آن لحظات، سه فرشته بر بالين او حاضر ميشوند و هر كدام از آنها گزارش مأموريت خود را بدين شرح بيان ميكنند:
«اولي سلام كرده، ميگويد: من موكل روزي تو بودم، شرق و غرب زمين را جستجو كرده، از روزي تو لقمهاي پيدا نكردم كه نخورده باشي، سپس فرشته دوم ميگويد: سلام بر تو! من موكّل مايعات و آشاميدنيهاي تو، از آب و غير آب بودم، شرق و غرب زمين را گشتم، شربت آبي از آن تو نيافتم كه نياشاميده باشي. آنگاه ملك سوم درآمده، پس از سلام ميگويد: من مأمور نفسهاي تو بودم، شرق و غرب زمين را تفحّص كردم، نفسي از تو كه نكشيده باشي، پيدا نكردم.[12]
* پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومين علیهم السلام
پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ وَ لَا يَتَيَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ الْمَوْتِ لَه …. ِ ثُمَّ يَقُولُ لَهُ انْظُرْ فَيَنْظُرُ فَيَرَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ فَيَقُولُ لَهُ أَ وَ لَا تَرَاهُمْ هَؤُلَاءِ سَادَاتُكَ وَ أَئِمَّتُكَ هُمْ هُنَاكَ جُلَّاسُكَ وَ آنَاسُكَ أَ فَمَا تَرْضَى بِهِمْ بَدَلًا مِمَّا تُفَارِقُ هَاهُنَا فَيَقُولُ بَلَى»؛[13]
مؤمن پيوسته از قيامت بيمناك است و يقين ندارد كه آيا مقام خشنودي و رضاي خدا را دريافت خواهد كرد يا نه، تا هنگام مرگ و آمدن ملك الموت؛ … فرشته مرگ به او مي گويد: اينك تماشا كن! محتضر نگاه مي كند. محمد و علي و پيشوايان معصوم(علیهم السلام)را در اعلا عليين مشاهده مي كند. فرشته به او مي گويد: آنها پيشوايان و رهبران تو هستند و در آنجا با تو همنشين و مأنوس خواهند بود. اكنون حاضري به جاي كساني كه اكنون در دنيا از آنها مفارقت مي كني، اين همنشين ها را انتخاب نمايي؟ مي گويد: آري… .»
ظاهر شدن ايشان براي عموم مردم در حال احتضار و در قبر، امري ممكن و واقع شدني است؛ زيرا در آن حال و در آنجا حجاب هاي عالم ماده براي مؤمن و كافر از ديده ها برداشته مي شود، پس انسان مؤمن ايشان را مي بيند، به صورتي كه دوست مي دارد و كافر مي بيند، به نحوي كه آنها را دوست نمي دارد.[14]
و امّا حاضر شدن ايشان موقع جان دادن به اين سبب است كه بر كارهاي او شهادت دهند و او را به فرشته مرگ معرفي كنند. اگر محتضر از اولياء الله و دوستان و شيعيان اميرالمؤمنين (علیه السلام) باشد، سفارش او را به ملك الموت مي كنند و مي گويند: اي گيرنده جان ها! ملاحظه حال اين محتضر را بكن؛ زيرا او از دوستان و شيعيان ما مي باشد. ملك الموت نيز با كمال مهر و محبّت و به آساني جان او را از بدنش بيرون مي آورد. بعد از مرگ در پيشاني آن مؤمن نوشته مي شود: اين شخص از دوستان و شيعيان علي و اولادش(علیهم السلام) مي باشد.
اگر محتضر از منافقان و دشمنان خدا و اهل بيت(علیهم السلام) باشد به ملك الموت مي گويند: اين شخص از دشمنان ما خانواده بود و در دنيا با ما ارتباطي نداشت. هر گونه كه صلاح مي داني با او رفتار نما! فرشته مرگ نيز با شدت و سختي جان او را از بدنش بيرون مي كشد، و بعد از مرگ هم در پيشاني او نوشته مي شود: اين شخص منافق يا كافر است.
امام صادق(علیه السلام) در وصف افراد محتضر اين گونه مي فرمايد: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا رَأَى مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً حَيْثُ تَقَرُّ عَيْنُهُ، وَ لَا مُشْرِكٌ يَمُوتُ إِلَّا رَآهُمَا حَيْثُ يَسُوؤُهُ»؛[15] هيچ كس نيست كه مرگش فرا رسد، مگر آنكه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)و ائمه معصومين(علیهم السلام)همگي (با بدني مثالي) نزد او مجسم و حاضر مي شوند، به طوري كه آنان را مي بيند. اگر محتضر از مؤمنان باشد، وقت مشاهده به آنان علاقه پيدا مي كند و عشق مي ورزد، و اگر از مؤمنان نباشد، هنگام مشاهده ايشان، آنان را دشمن مي دارد و به ديدار آنان علاقه اي ندارد.»
اميرالمؤمنين(علیه السلام)به «حارث بن اعور همداني» فرمودند:
يَا حَارِ هَمْدَان مَنْ يَمُتْ يَرَنِي مِنْ مُؤْمِنٍ اَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً
«اي حارث همداني! بدان هر كس از مؤمنان و منافقان كه بميرد، مرا مي بيند.»[16]
* بهشت و جهنم
در روايتي از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) چنین آمده است: «انسان مؤمن در دنيا همواره نسبت به آينده خود و آنچه در پيش رو دارد، در نگراني و هراس به سر مي برد، حتي در لحظه مرگ. برخي امور همچون جدا شدن از اهل و اموال بر اندوه او مي افزايد؛ امّا با ديدن بهشت و نعمت هاي آن، راحتي و آسايش خاطر غيرقابل وصفي پيدا مي كند كه حاضر به عوض كردن آنها با أمر ديگري نمي باشد.
مؤمن به واسطه جدا شدن از زن و زندگي، حسرت و اندوه فراواني دارد و چون آرزوهايش ناتمام مانده است و ملك الموت در هنگام شدت بيماري و كمال ناراحتي او، از رها كردن اموال و خانواده و گرفتاري هاي ديگر مي آيد، پس ملك الموت به او مي گويد: اين چه اندوه و ناراحتي است كه داري؟ آيا عاقل به واسطه از دست دادن پشيزي بي ارزش ناراحت مي شود، در صورتي كه به جاي آن ميليون ها برابر دنيا به او ارزاني داشته اند؟ مؤمن در پاسخ مي گويد: نه. ملك الموت به او مي گويد: به بالاي سرت نگاه كن! محتضر درجات بهشت و قصرهايي كه از حد آرزو نيز بالاتر است، مي بيند. فرشته مرگ به او مي گويد: اينجا منزل تو است و نعمت پايدار، اموال، خانواده و خويشاوندانت در اينجايند. هر كدام از خويشاوندان و خانواده ات صالح باشند، در اينجا با تو خواهند بود. آيا راضي هستي به جاي مال و ملك دنيا، اين نعمت ها را دريابي؟ مي گويد: به خدا قسم مشتاقم و حاضرم.»[17]
برخي روايات، اين مشاهده را ثمره صبر و استقامت در راه ولايت و محبت اميرالمؤمنين(علیه السلام)و بغض نسبت به دشمنان ايشان معرفي نموده اند.
* شيطان
وقتي انسان در حال احتضار قرار مي گيرد، شيطان با فرزندان و ياران خود بر بالين او حاضر مي شوند و تلاش مي كنند تا با حيله هاي مختلف «ايمان» او را گرفته و آن را از چنگش بيرون آورند و اين سخت ترين حالت براي هر محتضري است.
از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: «مَا مِنْ أَحَدٍ يَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا وَكَّلَ بِهِ إِبْلِيسُ مِنْ شَيَاطِينِهِ مَنْ يَأْمُرُهُ بِالْكُفْرِ، وَ يُشَكِّكُهُ فِي دِينِهِ حَتّى تَخْرُجَ نَفْسُهُ، فَمَنْ كَانَ مُؤْمِناً لَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهِ، فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاكُمْ، فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى يَمُوتَ»؛[18] هيچ انساني نيست، مگر اينكه در هنگام مرگ شيطان، يكي از مأمورين خود را نزد او حاضر مي كند تا وي را وسوسه كند و در دينش به شك اندازد و او را به كفر بكشاند. اين وسوسه ادامه دارد تا اينكه روح از بدن او خارج شود؛ اگر محتضر از مؤمنان حقيقي باشد، شيطان نمي تواند بر او غالب شود و دين و ايمانش را بگيرد. پس هرگاه يكي از شما بر بالين شخصي از كسان خود رفتيد كه مرگش فرا رسيده است، شهادتش را به او تلقين كنيد تا شيطان به او دست نيابد.
* مال، فرزندان و اعمال
از ديگر اموري كه براي محتضر به صورت مثاليه خود مجسم مي گردد و او آنها را مي بيند و دست نياز به سويشان دراز مي كند، مال و اولاد و اعمال فرد است.
در اين مورد أميرالمؤمنين(علیه السلام) مي فرمايد: همانا فرزند آدم در آخرين روز از روزهاي دنياي خود و اولين روز از روزهاي آخرت (در حال احتضار) قرار گيرد، (در عالم مثال به صورت مثالي) مال و اولاد و عملش براي او ممثّل شود، پس متوجه مال خود شود و گويد: (اي مال) ! به خدا سوگند من بر (جمع) تو حريص و (بر انفاق تو) بخيل بودم (شب و روز خود را براي تحصيل و به دست آوردن تو صرف كردم و چيزي از تو را از خود جدا نمي كردم)، پس چه سود و بهره اي از تو براي من است؟ مال (در جواب) مي گويد: كفن خود را از من برگير (يعني استفاده تو از من در اين حال فقط كفني بيش نيست).
سپس حضرت فرمود: پس متوجه فرزندان خود شود و گويد: به خدا سوگند! من براي شما پدري مهربان و حامي و نگهدرانده شما بودم، پس (در اين حال) چه نفع و فايده اي از شما براي من هست؟ مي گويند ما تو را به قبر و گودالي كه آرامگاه تو است، مي رسانيم و در آن پنهان مي سازيم.
پس از آن متوجه عمل خود مي شود و مي گويد: به خدا سوگند! من نسبت به (انجام) تو ميل و رغبت نداشتم و تو بر من گران و سنگين بودي، پس چه نفع و فايده اي از تو براي من هست؟ مي گويد: من قرين و همنشين تو هستم در قبر و روز رستاخيزت، تا زماني كه من و تو بر پروردگارت عرضه شويم. پس اگر آن شخص، وليّ و دوست خدا باشد، نزد او كسي آيد كه از جهت خوشبويي و خوبي منظره و زيبايي و در برداشتن لباس هاي فاخر و قيمتي، نيكوترين مردم است، پس به وي گويد: بشارت و مژده باد تو را به راحتي و آسايش و زندگي دايم و روزي پاك و پاكيزه و بهشت پر نعمت و ورود تو بهترين ورودها باشد، پس محتضر مي گويد: تو كيستي؟ مي گويد: من عمل صالح تو هستم. از دنيا به سوي بهشت كوچ كن.[19]
اعمال خير، صورتي زيبا و نيكو دارند و براي فاعلش آسايش و راحتي را به ارمغان مي آورند و اعمال شرّ، صورتي زشت و كريه المنظر دارند و باعث عذاب و وحشت صاحبش مي گردند.
پاورقی:
[1]. بر گرفته از: معاد از نظر روح و جسم، محمد تقي فلسفي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ ششم، 1385 ش، ج1، ص 169.
[2]. همان، ص 75.
[3]. چهل حديث، سيد روح الله موسوی خميني (ره)، ص 453.
[4]. نحل/32.
[5]. بحار الانوار، علامه مجلسي،مؤسسةالوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 6، ص 143.
[6]. نحل/32.
[7]. فرقان/22.
[8]. نساء/97.
[9]. انفال/50.
[10]. معاد از نظر روح و جسم، ص 190.
[11]. مؤمنون/ 99 ـ 100.
[12]. لئالي الاخبار، محمد نبي تويسركاني، مكتبة محمديه، قم، بيتا، ج 5، ص 2 ـ 3.
[13]. بحار الانوار، ج 24، ص 27 ـ 26.
[14]. «عَنْ اَبِي عَبْدِ اللهِ (علیه السلام)قَالَ: مَا يَمُوتُ مُوَالٍ لَنَا وَ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِنَا إِلَّا وَ يَحْضُرُهُ رَسُولُ اللَّهِ -وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهم السلام)فَيَرَوْنَهُ وَ يُبَشِّرُونَهُ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ مُوَالٍ لَنَا يَرَاهُمْ بِحَيْثُ يَسُوؤُهُمْ…. .» بحارالانوار، ج 6، ص 181.
[15]. بحار الانوار، ج 79، ص 174.
[16]. همان، ج 6، ص 181.
[17]. بحار الانوار، ج 24، ص 26.
[18]. همان، ج 6، ص 195.
[19]. وسائلالشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 16، ص 105.
منبع: «معاونت تبلیغ» سيّد جواد موسوي با تلخیص و ویراست
منبع: خبرگزاری حوزه
>
فرم در حال بارگذاری ...
ظهور اصلاح جهان با سنت های الهی است نه معجزه!
نوشته شده توسطرحیمی 4ام مرداد, 1395تصور اینکه ظهور مساله ای خارج از سنن الهی خواهد بود، کاملا اشتباه است. اگر کارها به خودی خود برای کسی رو به راه می شد مسلماً برای رسول خدا صلی الله علیه و آله رخ می داد، آنگاه که دندان های پیشین آن حضرت صلی الله علیه و آله شکست و صورتش زخم برداشت.
این طرز فکر هم در نظر نگرفتن کرامت انسان است و هم استخفاف دین و سنت های تبدیل ناپذیر خداوند می باشد. در نهایت هم انتظاری بی مسئولیت و بی خاصیت به ارمغان خواهد آورد.
بله، روایت داریم «امام زمان علیه السلام بر سر مومنان دست می کشند و عقل آنها رشد پیدا می کند» اما درک معنای این حدیث نیازمند یک نگاه عمیق است؛ نه اینکه این روایت را عامیانه تفسیر و تصور کنیم که فعل حضرت(عج) بر خلاف تمام سنت های الهی در وضع طبیعی خلقت بشر تغییری ایجاد می نماید.
...
عرض کردم: ایشان می گویند: هنگامی که مهدی (عج) قیام کند کارها خود به خود (ناخودآگاه و به سهولت) برای او درست می شود و سامان پیدا می کند، به طوری که حتی به اندازه یک حجامت هم خون ریخته نمی شود. حضرت علیه السلام فرمودند: «قسم به کسی که جانم به دست اوست هرگز چنین نیست. اگر کارها به خودی خود برای کسی برقرار و روبه راه می شد مسلما برای رسول خدا صل الله علیه وآله درست می شد، آنگاه که دندان های پیشین آن حضرت صلی الله علیه و آله شکست و صورتش زخم برداشت. هرگز، سوگند به آن که جان من به دست اوست (چنین نخواهد شد) تا آن که ما و شما عرق و خون منعقد شده(خون زخم وقتی خشک شد) را پاک کنیم.»
منبع: شبستان
>
سلام.
خیلی مطلب خوبی بود ، ممنون از شما دوست عزیز .
فرم در حال بارگذاری ...