ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ!
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395شهید آوینی :
ﺟﺎﺩﻩ ﯼ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﻧﯿﺴﺖ،
ﭘﯿﭽﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ “ﺷﮑﺴﺖ” ،
ﺩﻭﺭ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ” ﺳﺮ ﺩﺭ ﮔﻤﯽ ” ،
ﺳﺮﻋﺖ ﮔﯿﺮﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ” ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻣﻨﻔﯽ “،
ﻭ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ” ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ” ،
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﯾﺪﮐﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ” ﺍﺭﺍﺩﻩ” ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ،
ﻣﻮﺗﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ” ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ” ﻭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ” ﺧﺪﺍ” ،ﺑﻪ
ﺟﺎﯾﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ” ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ” ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﺰﺍﺭﯼ !
ﺑﺎﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ . ….
ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻨﺪﯼ . …..
ﺑﺎﺯ ﺑﺠﻨﮕﯽ . …..
ﺑﺎﺯ ﺑﯿﻔﺘﯽ ﻭ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮ ﺑﺎﺷﯽ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﻮﺷگل ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﺑﺰﻧﯽ
ﻭ ﺑﮕﯽ سپاسگزارم ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯾﻦ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ.
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/f.balochi/profile_pictures/_evocache/_.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1489408133)
فقط خدا
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/3610530448/profile_pictures/_evocache/_.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1469018225)
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/3610530448/profile_pictures/_evocache/_.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1469018225)
از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي
مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي
کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي
خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي
![... ...](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/shared/global/avatars/_evocache/default_avatar_women.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1425391638?size=64&default=https%3A%2F%2Fkowsarblog.ir%2Fmedia%2Fshared%2Fglobal%2Favatars%2Fdefault_avatar_women.jpg)
سلام چقدر باید زمان بگذرد تا دوباره کسی مثل شهید آوینی پا در عرصه هنر بگذارد.
فرم در حال بارگذاری ...
بدون پر نمی شود پرواز
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395دلم به هوای حرم هوایی شد
هوای دلم به سوی حرم راهی شد
پرم ده که بال شکسته ام اینجا
و دور از شما زار و بی کسم اینجا
زمانه سخت فشرده گلویم را
زبس که تازیانه زده قلبم ریشم را
…
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ
فرم در حال بارگذاری ...
ظالم ترين مردم
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395بدان ، كسى كه خويش را در سفاهت نگاه دارد، ظالم ترين و جفا كارترين مردم است به خويشتن. احياى نفوس از مرگ و نيستى جهل و بيدار نمودن آنها از خواب غفلت و بى خبرى و خارج كردنشان از ظلمات به نور، از شؤ ون سفراى الهى و پيروان آنان است .
خداوند - علت كلمته - مى فرمايد:
«یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يحْييكُمْ »(الأنفال/24)
و حضرت وصى ، امام على بن ابى طالب (عليه السلام )، آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعين - را وصف فرموده كه :« آنان حيات و زندگى علم و مرگ و نيستى جهلند. و علم حيات ارواح است ؛ همان طور كه آب ، حيات اشباح است.»
آيات و روايات - در اين مرصد اءسنى و مقصد اعلى - به ترتيب و نظم خاصى در جوامع روايى و صحف علمى ، بيش از آن است كه به شمارش آيد.
عالم ، اگر قدر علم را بداند، از طور الهى اش خارج نشده ، از زى روحانى اش بيرون نرود، پس او در راه عيساى روح الله (عليه السلام ) است ؛ يعنى در حقيقت ، مشهد و مشربش عيسوى است ، چرا كه عمل صالحش ، احياى مردگان است به اذن الله تعالى -.
خوشم مى آيد نقل كلام شيخ اكبر، در فص عيسوى از كتاب فصوص الحكم و نيز سخن علامه قيصرى ، در شرحش شيخ مى گويد:
« و اما احياى معنوى ، به علم است ؛ پس اين ، حيات الهيه ذاتيه عليه نوريه است كه خداوند درباره اش مى فرمايد:
« أَوَمَنْ كَانَ مَيتًا فَأَحْيينَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ »(الأنعام/122)
بنابراين ، هر كس كه نفسى مرده را به حيات علميه ، در مساله اى خاص كه متعلق به علم الله باشد حيات بخشد، او را زنده كرده است ، و آن حيات ، براى آن نور خواهد بود كه به واسطه اش در ميان مردم - يعنى در ميان اشكال و اشباهش در صورت راه برود.
منبع:علامه حسن زاده /عيون مسائل نفس و شرح آن ، ج 1، 54 و 55
فرم در حال بارگذاری ...
حُسن عاقبت پرهیزکاران
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395اِنَّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقینَ
براستی که عاقبت (نیک) برای پرهیزکاران است.
هود/۴۹
فرم در حال بارگذاری ...
حديث عشق
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395حديث عشق
همى هواى تو دارم بسر دقيقه دقيقه
كه در لقاى تو دارم سفر دقيقه دقيقه
بدين اميد سر آيد شبم كه در سحرش
مگر به روى تو افتد نظر دقيقه دقيقه
خيال وصل توام ار نبود آب حياتم
فغان ز آتش سوز جگر دقيقه دقيقه
چه خون دل كه خورد باغبان تا كه دهد
نهال باغ اميدش ثمر دقيقه دقيقه
چگونه رسم قرارم بود كه از رسمت
جهان شود همه زير و زبر دقيقه دقيقه
چه طلعت است كه هر جلوه اش ببار آرد
دوباره عالم بى حد و مر دقيقه دقيقه
چه ملكت است كه با نظم خاص از هرسو
قواى بى عدد آيد بدر دقيقه دقيقه
هزار مرحله را پشت سر نهادم و دارم
هزار مرحله خوف و خطر دقيقه دقيقه
دل فگار من و زلف چنبرين نگارم
كند حكايت از يكدگر دقيقه دقيقه
كه قدر لذت سوز و گداز را داند
فتد چو مرغك بى بال و پر دقيقه دقيقه
بكام دل برسيدن شگفت پنداريست
كه ميزند به تن و جان شرر دقيقه دقيقه
بطوف كعبه عشق است آسمان و زمينش
چنانكه انجم و شمس و قمر دقيقه دقيقه
نه ساز عشق كه با عقل و نفس دمساز است
بر قص آمده كوه و كمر دقيقه دقيقه
حديث عشق اگر خواهى از حسن آموز
كه درس عشق نمايد زبر دقيقه دقيقه
منبع: دیوان اشعار-علامه حسن زاده آملی
فرم در حال بارگذاری ...
مجلس علم و فهم, باغ بهشت است
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395مجلس علم، مجلس عقل، مجلس فهم و درايت كه انسان را به معارف الهي آگاه كند آن مجلس باغ بهشت است؛ محفلهايي كه ياد خدا، نام خدا، نام اهل بيت و نام قرآن مطرح است آن محفل، بهشت است بنابراين جامعه وقتي سعادتمند است و مردم جامعه وقتي در رفاهاند كه بهشتگونه زندگي كنند.
حضرت آیت الله جوادی آملی،درس اخلاق16/03/92
فرم در حال بارگذاری ...
استغفار و توبه در کلام و سیرۀ آیتالله بهجت (ره)
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395
توبه و استغفار
خداوند متعال زندگی انسان را با بایدها و نبایدهایی آمیخته و بدینوسیله او را برای رسیدن به هدف والای آفرینش یاری نموده است. اگر کسی توفیق این را بیابد که از یک سو به قوانین الهی و از سوی دیگر به اعمال خود بنگرد، برایش روشن میشود که بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد، راه بسیار است. کسی که چنین بینشی به کردار خود داشته باشد، در پی آن میافتد که چارهای برای این کوتاهیها بیابد. رحمت خداوند متعال چنان بیانتهاست که راه را برای هیچیک از بندگان خود نبسته و بدکردارترین آنان را نیز از رحمت خود مأیوس نکرده است. هر انسانی، در هر جایگاهی، فرصت بازگشت دارد و این بازگشت همان توبه است.
امام سجاد علیهالسلام در مناجات خویش با خداوند چنین میگوید:
«إِلهی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ؛
خدایا، تو همان کسی هستی که دری برای بندگانت بهسوی عفو خود گشودی و آن را توبه نام نهادی و گفتی: بهسوی خدا توبه کنید، توبهای نصوح. پس اکنون چه عذری دارد کسی که پس از باز شدن این در، وارد آن نمیشود؟»۱.
براساس روایات، اولین و اساسیترین گام برای توبه، پشیمانی است. حضرت آیتالله بهجت در پاسخ به این سؤال که آیا برای استغفار همان گفتن «استغفرالله» کافی است، میفرمود: «استغفار، از توبه است، هر چه مفید این مطلب باشد، ظاهراً [کافی است]؛ همان عزم. «کفی بِالنَّدَمِ توبةً»۲. [اگر] راستیراستی نادم باشد، بهحسب ظاهر، تائب است. اظهارش به استغفار است و به اتوبالیالله».
...
>پشیمانی از گناهها و کوتاهیها اولین گام برای توبه به درگاه خداوند متعال است. کسی که هنوز از گناه خود غافل است یا آنکه از بدیهای خود احساس ناراحتی نمیکند، چگونه میتواند بهسوی خدا برگردد و از او طلب بخشش کند. توبه پس از ندامت و پشیمانی تحقق مییابد، ولی پس از تحقق توبه، پایداری در آن نیز بسیار مهم است؛ چنانکه از امام صادق علیهالسلام درباره معنای توبۀ نصوح چنین آمده: «هو الذَّنبُ الّذی لا یَعودُ فیه أبداً؛ توبه نصوح، گناهی است که هرگز به آن برنمیگردد».
استغفار هم بهمعنای طلب بخشش است و از حالت توبه ناشی میشود و چنانکه آیتالله بهجت قدسسره میفرمود، اظهار توبه به استغفار و به «اتوبُالیالله» گفتن است.
![دعا در حرم دعا در حرم](http://bahjat.ir/sites/default/files/styles/large/public/repo/pics/1394/12/08/pic-1058-1456581683.jpg?itok=ZHWWt6_y)
دوای دردها
یکی از اموری که ما را به توبه و استغفار تشویق میکند، دانستن این مطلب است که همۀ گرفتاریهای ما از رفتارهای نادرست خودمان سرچشمه میگیرد. بر این اساس است که اولیای الهی، در جایگاههای گوناگون و برای برطرف شدن مصیبتهای مختلف، توصیه به استغفار میکردند. حضرت آیتالله بهجت قدسسره میفرمود: «حوادثی که اتفاق میافتد، نتیجه کارهای ماست که بر سر ما میآید: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ؛ هر مصیبتی به شما میرسد، بهواسطه اعمال شماست». آیا نباید به فکر باشیم و از گناهان گذشته که باعث این همه بلاها و مصیبتها شده است، توبه کنیم؟ ولی ما توبه نمیکنیم، چون کارهای خود را بد نمیدانیم».
ایشان بارها به کسانی که از ایشان دستورالعملی برای پیشرفت در راه خدا و نیز برای رهایی از مشکلات میخواستند، به استغفار توصیه میکردند و این روایت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را یادآور میشد که: ««ألا أُخْبِرُکُم بِدائِکُم و دَوائِکم؟ داؤُکُم الذّنوبُ و دَواؤُکُم الإستغفار؛ آیا شما را به دردتان و دوایتان خبر ندهم؟ درد شما گناهان است و دوای شما استغفار»۳.
اما نباید فراموش کرد که این استغفار، نباید تنها وردی زبانی باشد، بلکه باید از قلبی تائب از گناه و مشتاق به رحمت خدا سرچشمه بگیرد، وگرنه نباید انتظار گشایش و رهایی داشت. حضرت آیتالله بهجت قدسسره میفرمود: «کلمه «أستغفرالله» را تا میتوانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقیۀ معلومهاش، تکرار نمایید».
لازمه توبه حقیقی، در روایات معصومین علیهمالسلام بهروشنی بیان شده است؛ اموری مانند پشیمانی، تصمیم بر بازنگشتن به گناه، پرداخت حقوق مردم و نیز حقوق واجب الهی، مانند قضای نمازها و روزههایی که ترک شده است و…۴.
برکات استغفار
قرآن کریم از قول حضرت نوح علیهالسلام چنین میفرماید: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَاراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً؛ به درگاه پروردگارتان استغفار کنید، او بسیار آمرزنده است. [استغفار کنید] تا باران را پیدرپی بر شما فرو فرستد و شما را با اموال و فرزندان یاری نماید و برایتان باغهایی قرار دهد و برایتان نهرهایی فراهم آورد»۵.
حضرت آیتالله بهجت قدسسره با یادآوری این مطلب، توصیه به کثرتِ استغفار داشت، تاآنجاکه به کسی که در پی رهایی از گرفتاریهایی در زمینه اشتغال و ازدواج بود، چنین فرموده بود: «زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفرالله». هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید. و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه ندادهاید یا آنکه با اعتقاد کامل نگفتهاید».
![نماز و دعای آیتالله بهجت در جمکران نماز و دعای آیتالله بهجت در جمکران](http://bahjat.ir/sites/default/files/styles/large/public/repo/pics/1394/07/22/pic-339-1444821736.jpg?itok=p7BJ-XGY)
توبه و فرج امام عصر سلاماللهعلیه
یکی از برکات بسیار مهم توبه و استغفار، ارتباط یافتن با امام زمان سلاماللهعلیه است. بنا بر فرمایش بزرگان، کسی که وجودش از بدیها پیراسته شود و به زیور عبادت و بندگی خداوند آراسته گردد، گویا در درون خویش امام زمان خود را یاری کرده است. از این روست که پاکان و اولیای خداوند به کسانی که طالب دیدار یار هستند، به این مضمون سفارش میکنند که:
آیینه شو جمال پریطلعتان طلب
جاروب کن خانه را سپس میهمان طلب
در کلمات بزرگانی چون حضرت آیتالله بهجت قدسسره درباره ارتباط با ولی عصر ارواحنالهالفداء دو مطلب مورد توجه است؛ دعا و تضرع برای ظهور امام عصر عجلاللهتعالیفرجه و آمادهسازی خود برای یاری آن حضرت و هر دو مطلب، نیازمند دوری از گناهان و توبه است. کسی که از وجود شریف آن حضرت غافل نباشد، متوجه است که در دوران غیبت، رنجها و اندوههای فراوانی متوجه آن حضرت است و به همین دلیل برای تعجیل در ظهور ایشان دست به دعا برمیدارد، ولی بنا بر فرمایش بزرگان، در این دعا نمیتوان به لفّاظی و ظاهرسازی اکتفا کرد.
حضرت آیتالله بهجت قدسسره میفرمود: «باید دعا را با شرایط آن کرد و توبه از گناهان از جمله شرایط دعاست؛ چنانکه فرمودهاند: «دُعآءُ التائِبِ مُسْتَجابٌ؛ دعای شخصی که توبه کند، اجابت میگردد»؛ نه اینکه برای تعجیل فرج دعا کنیم و کارهایمان برای تبعید (دورکردن) و تأجیل (بهتأخیر انداختن) فرج آن حضرت باشد».
درباره آمادگی برای ظهور آن حضرت نیز توبه از گناهان امری ضروری است و حضرت آیتالله بهجت قدسسره بر این نکته تأکید داشت که «اگر ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف نزدیک باشد، باید هرکس خود را برای آن روز مهیا سازد؛ از جمله اینکه از گناهان توبه کند».
ترک گناه مهمتر از توبه
آنچه بیان شد، نشان از اهمیت و بلکه ضرورت توبه و استغفار دارد، ولی نباید فراموش شود که «أَفضَلُ مِنْ طَلَبِ التَّوبَةِ تَرْكُ الذَّنْبِ؛ ترک گناه بهتر از طلب توبه است»۶. بنا بر فرمایش امام صادق علیهالسلام، هر گناهی نقطهای سیاه در قلب انسان ایجاد میکند و چهبسا این تیرگیها به حدی برسد که انسان در زمره اهل شقاوت قرار گیرد و حتی از لحاظ اعتقادی نیز دچار گمراهی شود و دیگر توبه و بازگشتی برایش میسر نشود. آیا کسی که همه رفتارهایش مطابق خواستههای نفسانی است، بهراحتی حالی برای توبه حقیقی برایش میسر میشود؟! قرآن کریم در اینباره چنین هشدار داده است: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ؛ سپس سرانجام کسانی که مرتکب بدیها شدند، بدتر بود؛ [زیرا] به آنجا رسید که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به سخره میگرفتند»۷.
![نماز و دعای آیتالله بهجت در جمکران نماز و دعای آیتالله بهجت در جمکران](http://bahjat.ir/sites/default/files/styles/large/public/repo/pics/1394/07/22/pic-339-1444821736.jpg?itok=p7BJ-XGY)
حضرت آیتالله بهجت قدسسره که راهنماییهای وی گشاینده راه طالبان مسیر کمال بود، از تذکر این نکته نیز غافل نبود و میفرمود: «هرکدام از ما تا هدف و مقصد اعلی مسافتی داریم و این مسافت در افراد، متفاوت است …؛ لذا باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گرانتر و سنگینتر نکنیم. گناهان موجب ازدیاد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است، وگرنه بسیار باید استغفار و تلاش نمود تا به جای اول و مسافت اولی برگردیم».
فرم در حال بارگذاری ...
سخنانی با جوانان(توصیه های آیت الله بهجت (ره)
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395
نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانی که خودشان در این سن هستند و روزبهروز به سنّ بالا میروند، علم و ایمانشان هم باید همینجور باشد، مطابق این باشد؛ معلوماتشان، از همان کلاس اولِ علوم دینیه، به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.
ما مسلمانها، امتیازی از غیر مسلمانها نداریم، الاّ به قرآن و عترت؛ والاّ ما هم مثل غیر مسلمانها میشویم.
باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازی از غیرمسلمانها نداریم، الاّ به قرآن و عترت؛ والاّ ما هم مثل غیرمسلمانها میشویم. اگر ما قرآن نداشته باشیم، مثل غیر مسلمانها هستیم؛ اگر ما عترت را نداشته باشیم، مثل مسلمانهایی که اهل ایمان نیستند، هستیم. باید ملتفت باشیم روزبهروز در این دو امر ترقی بکنیم؛ همچنان که سنّ ما به بالا میرود، معلومات ما هم در همین دو امر، بالا برود. این طرف، آن طرف نرود و الاّ گم میشود؛ گمش نکنند! گمراهش نکنند! این دو اصلِ اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.
ما میگوییم: اگر [میگویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس] مثل قرآن بیاورید؛ یک سورهای مثل قرآن بیاورید. میگویند: نه، نمیتوانیم بیاوریم و نمیآوریم و مسلمان هم نمیشویم! این ادعا و این کلام، جواب ندارد، برای اینکه میگویند: «ما میدانیم و عمل نمیکنیم». همچنین کسانی که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها میگوییم که این آثار عترت، این فضائل عترت، این ادعیه اینها، این احکام اینها، این خُطَب اینها، این رسائل اینها، این «نهجالبلاغه»، این «صحیفه سجادیه»، در مخالفینِ عترت، مثل اینها را بیاورید! اگر آوردید، ما دست برمیداریم.
این علمیاتشان، این عمَلیاتشان، این ایمانشان، این کراماتشان این معجزاتشان، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند. میدانید چقدر پول به ما میدهند اگر اینها را به آنها بدهیم؟ خیلی میدهند، لکن این پول ارزش ندارد؛ فردا از راه غیرمستقیم همین پول را از ما میگیرند و یک بلایی هم بر سر ما میآورند. اینها به ما وفا نمیکنند؛ تا خودشان استفادهشان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را میسازند.
...
بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم؛ الفاظش را یاد بگیریم که از غلط، محفوظ باشد. آنچه را که میدانیم، قرائتش را تصحیح کنیم، تجویدش را تصحیح کنیم؛ در نمازمان صحیحُالقرائة باشیم. و همچنین تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و[یک] تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سَهل باشد ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهجالصادقین» را کموبیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر؛ چون کتابِ فارسی است و کتاب خوبی هم هست. اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد؛ اما کجا پیدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟ حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، تحصن بکنیم به قرآن، تحفّظ بکنیم به قرآن؛ وسیله حفظمان در فِتَن و شدائد دنیا قرار بدهیم. از خدا بخواهیم که از قرآن، ما را جدا نکند؛ همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است؛ اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد، هیچکدام را ندارد.
ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم! ما از عترت و قرآن نمیتوانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگها میافتیم، [و] خدا میداند آیا بعد، از دستشان نجات مییابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد. ملتفت باشید! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند. شما مدرسه میروید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراطِ مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچهها زار است، چرا؟ بهجهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیرمستقیم، باطل خودش را به بچهها میفروشد، به این بچهها میخوراند.
معلم خودتان را ملتفت باشید در صراطِ مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچهها زار است.
ملتفت باشید! خیلی احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید؛ بلکه امروز بزرگها هم همینجورند؛ باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند؛ آب را توی شیر ما نریزند! اگر یک نفر، هزار کلمه حقی گفت، این هزار کلمه را خوب تأمّل بکنیم و از او بگیریم، بعد [تأمل کنیم که] هزارویکم هم درست است، [یا] نه؛ آن ظن است، یقین نیست. هر کلمهای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که «آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟»
[و بدانید که] در وقتی [که] ما خلوت کردیم [خداوند] مطلع است، وقتی جلوی مردم هستیم مطلع است، حرف میزنیم مطلع است، ساکتیم مطلع است. همین که شخص مطلع شد: [که] «صاحب این خانه، صاحب این عالم، از هر فردفرد، به تمام افعال و تروک، به تمام نوایا، مطلع شد؛ آنچه که نیت کرده و میکند، آنها را هم مطلع است. بلکه نیت خیر را مینویسد، نیت شر را نمینویسد تا شر محقق نشده. شر هم که محقق شد، یک مقدار صبر میکند تا ببیند، توبه میکند یا نه، برمیگردد یا نه» کار تمام است.
مقصود، همین که انسان بداند که خدا میداند، کار تمام شد؛ دیگر معطل نباشد؛ همه چیز را تا به آخر میفهمد [که] چه باید بکند و چه باید نکند؛ از چه منتفع میشود و از چه متضرر میشود، [خداوند] ما را میبیند. [آیا] میتوانیم [با اینکه] سر سفره او نشستهایم، با همدیگر نزاع بکنیم؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم، من باید بخورم؛ او میگوید من اول این را برداشتم، من باید این غذا را بخورم؛ سر این دعوا بکنیم و مقاتله بکنیم؟! تمام این جنگهایی که حکومتها دارند، از همین قبیل است؛ سر سفره کریم نشستهاند، او هم میبیند. دستور هم معلوم است که چیست؛ [خداوند] از چه خوشش میآید، از چه بدش میآید. از آزار به غیر حق، بدش میآید؛ از احسان به حق در جایش، خوشش میآید؛ همه اینها را میداند و ما هم میدانیم که او این دستور را داده و اینها را میداند و میبیند، آیا این کار[ها] را میکنیم؟
آدم جلوی یک نفر آدم عادی هرگونه معصیت نمیکند، با اینکه شخصِ عادی است؛ شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد، نتواند به من [کاری کند]، اما همینقدر به من بدبین میشود، با من بد میشود، یک وقتی اگر فرصت پیدا کرد کار ما را تصفیه میکند. اما خدا که اینجور نیست؛ خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و میداند «چه کسی میداند و چه کسی نمیداند»؛ همه اینها را میداند. [آیا] جلوی او میتوانیم مخفی بکنیم، یا نه آشکار کنیم طوری نمیشود، نمیتواند کاری بکند؛ آیا اینجور است؟ [آیا] هیچ فایده برای ما دارد، [آیا] میتوانیم مخفی کنیم؟ انسان، یا غیرانسان ـ مکلف ـ به جایی شقاوتش میرسد که اصلاً این مطالب کأنه به گوشش نخورده که خدایی داریم بیناست، شنواست، داناست، قادرست، رحیم و کریم است. قادرست یک سر سوزنی اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایی است].
اگر یک نفر، هزار کلمه حقی گفت، این هزار کلمه را خوب تأمّل بکنیم و از او بگیریم، بعد [تأمل کنیم که] هزارویکم هم درست است، [یا] نه.
در انجیل برنابا ـ که اقرب اناجیل به صحت است ـ نوشته شده که حضرت عیسی علیهالسلام برای ابلیس شفاعت کرد: «خدایا این مدتها عبادت تو را میکرد، تعلیمات میکرد، فلان میکرد، بیا از گناهانش بگذر»! با اینکه از زمان آدم تا زمان عیسی علیهالسلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است که حتی به این هم ترحم کرد [که گفت]: خدایا از تقصیراتش بگذر! [خداوند] فرمود: « بله، من حاضرم ببخشم؛ بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین؛ بیاید بگوید: «اَخطَأتُ فَارْحَمنی»؛ بیاید این دو کلمه را بگوید». حضرت عیسی علیهالسلام خیلی خوشحال شد که کاری در عالم انجام داد، یک کاری که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و اِفساد، حالا واسطه میشود و وساطتش اثر کرد، قبول شد. از همان راهی که داشت، شیطان را صدا زد، گفت: بیا، من برای تو بشارت آوردم! گفت: از این حرفها زیاد است. [حضرت عیسی علیهالسلام] گفت: «تو خبر نداری، اگر بدانی، سعی میکنی، حریص میشوی کار را بفهمی». گفت: «من به تو میگویم اعتنا به این حرفها نداشته باش، از این حرفها زیاد است».
گفت: «تو خبر نداری؛ [خداوند] میخواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود»؛ گفت: «بگو ببینم چه بوده است»؛ گفت: «اینکه تو بیایی و در محضر الهی بگویی: «خدایا! أخطأت فارحمنی؛ من اشتباه کردم، تو ببخش». ببینید چقدر ما به خودمان ظلم میکنیم که بهسوی خدا نمیرویم، بهسوی چه کسی میرویم؟ آخرش افتادن میان چاه است، آخرش پشیمانی است؛ خوب چیزی که میدانی آخرش پشیمانی است، حالا دیگر نرو. [شیطان] گفت: «نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش!؛ چرا؟! بهجهت اینکه لشکر من از او زیادتر است! آن ملائکهایی که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن اجنهای هم که ایمان به خدا نیاوردند، لشکر من هستند، تمام بتپرستهای بشر، لشکر من هستند!».
این، به زیادتی لشکر در روز قیامت میخواهد مغرور شود! آنجا جای زیادتی و کمی نیست. هر چقدر زیاد باشد جهنم میگوید: «هل من مزید؟» آن وقت تو میخواهی با زیادتی لشکر کار بکنی! بله، لشکر تو زیاد است؛ [اما] جهنم جایشان میشود؛ جهنم نمیگوید: «اتاق نداریم» جهنم میگوید: «هر چقدر هست بیاورید، هل من مزید؟» یعنی اینکه بیاورید، هر چه زیادتر بیاورید؛ جا داریم! [حضرت عیسی علیهالسلام] گفت: «برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم. تو میگویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!؟».
مقصود، حلّ این مطالب به علم و جهل، دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن، دور میزند. اصل مطلب، از جهلِ این بدبخت است. تو ای جاهل! میگویی: «چیزی که آتش شد، دیگر ممکن نیست برای خاک خضوع بکند؟» آدم، خاک به تنهایی است؟ یا مجموعِ خاک و یک پاک دیگری است. تو هم که فقط آتش نیستی، مثل آتشهای جامد، روح داری، مکلفی، یک آتشِ مکلف هستی. [خداوند] به تو فرمود: «اسجدوا»، سجده نکردی؛ قهراً مجموع روح و جسم، انسان یا جن یا شیطان یا ملک میشود. این بدبخت خیال کرد که همین بدن او با بدن این، این ظلمانی و آن نورانی است؛ دیگر محال است نورانی برای ظلمانی سجده و خضوع کند. دیگر نمیداند که این، نورانی است. ای جاهل! آیا نمیدانستی آن وقتی که مجلس امتحان، درس امتحان شد، تمام ملائکه، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامی آنهایی را که خداوند اشاره کرد اسمهای اینها را بگویید، یا خودشان، یا سایر ملائکه، یا سایر اشیاء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چیزی نداریم؛ هر چیزی که به ما یاد دادی بلد هستیم و هر چیزی را که یاد ندادی بلد نیستیم.
[خداوند] به آدم فرمود: «تو بگو!»، [آدم] تمام اسامی را بیان کرد. حالا که فهمیدی آدم بر تمام ملائکه ـ با آن همه عظمتها و اختلاف مراتب در ملائکه ـ تفوّق پیدا کرد و مقدم شد و حال که فهمیدی که آدم بر تو و همه ملائکه مقدم است، باز هم خجالت نکشیدی؛ باز هم گفتی: «خَلَقتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»؟ باز هم جای این [حرف] است؟ باز هم نفهمیدی!؟
معلومات را نباید زیر پا گذاشت، آدم پشیمان میشود؛
اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن میشود، دیگر توقف ندارد.
ببینید: میزان، علم و جهل است. خوب، اگر [تا به حال] نفهمیدی که آدم باید [به] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن؛ اقلاً حالا بپرس: «آیا توبه من قبول میشود یا نه؟» و علیهذا، ببینید چقدر ما غافلیم! چقدر ما به خودمان ظالمیم که واضحات را زیر پا میگذاریم!
مطلب همین است؛ دایر مدارِ این است که اگر معلومات ما زیر پا نباشد، مجهولات ما عملی نشود، کار تمام است. معلومات را نباید زیر پا گذاشت، آدم پشیمان میشود؛ اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن میشود، دیگر توقف ندارد. اگر دید باز هم توقف دارد، بداند ـ بهطور یقین ـ بعضی از معلومات را زیر پا گذاشته است، کفشش ریگ دارد، خوب دقت نکرد که این ریگ را خارج کند: «مَنْ عَمِلَ بما عَلِمَ وَرثَهُ الله عِلْمَ ما لَمْ یعْلَمْ»، «وَ الذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدینهُم سُبُلَنا»، «وَ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ کفِی ما لم یعْلَم».
هیچکس نیست که بگوید هیچ چیز نمیدانم؛ [اگر بگوید] دروغ میگوید هر کسی [که] هست، غیرمعصوم، بعضی چیزها را میداند و بعضی چیزها را نمیداند؛ آن چیزهایی را که میداند، اگر عمل کند، آن چیزهایی را که نمیداند، میفهمد. آن چیزهایی را که میدانید، عمل کنید، و آن چیزهایی را که نمیدانید، از حالا توقف کنید و احتیاط کنید تا روشن شود؛ وقتی به آنها عمل کردی روشن میشود؛ به همان دلیلی که اینها را برای شما روشن کرد، آنهای دیگر را هم روشن میکند. علیهذا، ببینید برای چه توقف داریم. آنچه میدانی بکن و آنچه نمیدانی، احتیاط کن، هرگز پشیمان نخواهی شد. خداوند بر توفیقات همه شما بیافزاید. و خداوند انشاءالله، سلامتی مطلقه روحیه و جسمیه، به همه مرحمت فرماید.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»
فرم در حال بارگذاری ...
عالم برزخ و برخی از خصوصیات آن
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395خصوصیات عالم برزخ
عالم برزخ را عالم مثال هم میگویند چون مثال به معنای نمونه و شبیه است و عالم برزخ نیز نمونه ای از عالم قیامت و شبیه به آن است. عالم مثال به اندازه سعه و ظرفیت خود حکایت از قیامت میکند. ظرفیت و سعه عالم مثال، همان مقدار سعه عالم صورت است که در آن کم و کیف موجود است و به همین مقدار از انوار نفسیه قیامت کبری و از درجات صدیقین و اصحاب یمین و از درکات منکرین و جاحدین و اصحاب شمال حکایت مینماید.
همچون عکس نمودار در آئینه که آئینه که ظرف تشکل و تصور صورت است به قدر استعداد و ظرفیت خود از انسانی که در مقابل آن ایستاده حکایت میکند و آن را نشان میدهد و فقط قدرت آئینه حکایت صورت است و بس. آئینه رنگ چهره، گریه، خنده، حزن، خوشحالی، بزرگی، کوچکی، زیبائی و زشتی، روشنی و تاریکی، و زوایای متحصله (به دست آمده و حاصل شده) از چهرهها را که بدان چهرهها از هم تمییز پیدا میکنند نشان میدهد؛ ولی آئینه هیچگاه نمیتواند شخصیت، مقام و درجه سعادت و شقاوت و صفات حسنه و سیئه و ملکات پسندیده یا ناپسند چون شجاعت، عفت، عصمت، عبودیت، بخل و حسد، و آز و حرص را نشان دهد.
...
آری آئینه از خود صورت ندارد، رنگ و شکل و کم و کیف ندارد، صورت و رنگ و کم و کیف او تابع شکلی است که در مقابل آن قرار میگیرد. عالم برزخ نیز چنین است، موجودات صوریه و مثالیه که در آن متحقق میگردد تابع زیبائی و زشتی معنوی و سعادت و شقاوت و ایمان و کفر و عدالت و فسق و سایر خصوصیات شخصی است که آن صورت و مثال حکایت از او میکند.
عالم برزخ را «عالم خیال» نیز میگویند؛ خیال یعنی عالمی که در آنجا صورت محض است و هیچ ماده نیست، گرچه صُوَری که در آنجا موجود است به مراتب از موجوداتی که در عالم ماده است قویتر و عظیمتر، حرکتش سریعتر، حزن و اندوه و یا مسرت و لذتش افزونتر است؛ چون ماده حاجب (دربان) فراوانی این خصوصیات است، و عالم برزخ چون از ماده اطلاق دارد، لذا این معانی در آنجا به نحو وفور است؛ و آنجا عالم خیال است، خیال منفصل. چون عالم خیال متصل، قوای متخیله انسان است که با بدن خاکی او همجوار و قرین است؛ و خیال منفصل همان قواست در وقتیکه از بدن مفارقت نموده و به عالم صورت محض پیوسته است؛ بنابراین تمام موجودات عالم برزخ را «خیال منفصل» گویند.
همچنانکه عالم برزخ را مثال نیز گویند «مثال منفصل»؛ چون مثال متصل، همان برزخی است که در انسان خاکی، بین بدن و طبع او، و بین عالم نفس او موجود است و آن مجموعه قوای ذهنیه اوست و چون انسان از دنیا برود عالم ذهنش به عالم مثال کلی میپیوندد، لذا این را مثال متصل و آنرا مثال منفصل گویند و تمام عالم برزخ، مثال منفصل است.
باید دانست که عالم خیال، یک عالم بسیار وسیعی است از ماده بسیار قویتر؛ نه آنکه ما فارسی زبانان «خیال» را به معنای امر توهمی و موهومی میپنداریم؛ این اشتباهی است که در لغت ما وارد شده است و لذا بعضی از اهل ظاهر که چنین جملاتی را مانند عالم خیال، از حکمای اعلام دیدهاند، تصور نمودهاند که آنها عالم برزخ را که همان مثال است قبول ندارند و قائل به یک عالم توهمی و تصوری هستند، و برای آن حقیقتی و واقعیتی قائل نیستند. این تصوری است غلط و بیجا، و ناشی از عدم اطلاع بر اصطلاحات بزرگان. عالم خیال عین عالم برزخ و مثال است و موجوداتش هزاران بار قویتر و عجیبتر و شدیدتر و آثارش مهمتر از عالم طبع و ماده است.
انسان که از این دنیا میرود، به عالم دیگری به نام برزخ وارد میشود و در آنجا هست تا وقتیکه در صور دمیده شود و مردم از قبرها بیرون آیند، در آن وقت به عالم قیامت وارد میشوند.
برزخ به معنای فاصله است، فاصله بین دو خشکی یا دو آب یا دو چیز دیگر را برزخ گویند و چون عالمی که انسان پس از مردن در آنجا بسر میبرد، فاصله ایست بین عالم دنیا و قیامت، آنرا عالم برزخ گویند. برای آنکه خصوصیات عالم برزخ قدری روشن شود، باید توضیح بیشتری در اینباره داده شود.
بین این عالم که عالم جسم و جسمانیات است ـ که فعلا در آن زندگی مادی خود را میگذرانیم ـ و بین عالم اسماء و صفات الهی، دو عالم است: یکی عالم مثال و دیگری عالم نفس. عالم مثال را عالم برزخ، و عالم نفس را عالم قیامت نیز گویند. و انسان تا از این دو عالم نگذرد، به مقام اسماء و صفات الهیه نخواهد رسید؛ کما اینکه انسان تا از عالم برزخ نگذرد به عالم قیامت نمیرسد و به مقام اسماء و صفات کلیه الهیه نمیرسد مگر آنکه از نفس و قیامت عبور کند. و مراد از قیامت در اینجا قیامت کبری است؛ چون دو قیامت داریم: یکی قیامت صغری، و آن عبارت است از مردن و وارد در عالم برزخ شدن؛ و بر همین اصل رسول الله -صلیاللهعلیهوآله- فرمود: «من مات فقد قامت قیامته؛ هر کس بمیرد قیامت او برپا شده است». دیگری قیامت کبری، و آن عبارت است از خروج از عالم برزخ و مثال و داخل شدن در عالم نفس و قیامت. وقتیکه مردم از عالم قبر خارج و بسوی عالم ظهورات نفس کلیه رهسپار میگردند، قیامت کبرای آنان بر پا شده است.
عالم ماده دارای هیولی (عنصر و ماده) و طبع و جسم و جسمانیات است و عالم نفس، تجرد مطلق از ماده و آثار ماده است؛ ولی عالم برزخ فاصله بین این دو عالم است؛ یعنی ماده نیست ولی آثار ماده از «کیف» و «کم» و «أین» و غیرها را دارد. ماده، جوهریست که قبول تشکل میکند و صورت جسمیه بر او عارض میگردد، و آثار جسم نیز در او پیدا میشود؛ و بواسطه قبول تشکل و تجسم، آن اعراض انفعالیهای که در جسم پیدا میشود در ماده نیز پیدا میشود، و مثل همین مادهای که در این عالم هست و به صور مختلفه درآمده و مردم میبینند، چون خاک و سنگ و آب و درخت و بدن انسان و بدن حیوان و امثالها در میآید.
موجودی که در عالم برزخ است، ماده ندارد؛ اما شکل و صورت و حد و کم و کیف و اعراض فعلیه را دارد؛ یعنی دارای اندازه و حدود است، دارای رنگ و بو است. صورت مردمان برزخی رنگ و حد دارد، و در آنجا خوشحالی و مسرت و غضب و نگرانی هست، در آنجا نور هست. بنابراین، موجودات برزخیه دارای صورت جسمیه هستند ولی هیولی و ماده ندارند.
![](https://mohadese-borojerd.kowsarblog.ir/media/users/11091m/profile_pictures/_evocache/img_20200219_121852_422.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1582102173)
سلام و عرض ادب دوست عزیز .
مطلب مفیدی بود ، موقع خواندن دلهره داشتم ، واقعا سخت است رفتن به جایی که نمی دانی جایگاهت در آن چگونه است …..
ممنون .
فرم در حال بارگذاری ...
دائم الصلاة بودن و زیاد نماز خواندن به کسی بهشت نمی دهد!
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1395حجت الاسلام شهاب:
در حدیث قدسی خداوند متعال به جناب داود علیه السلام می فرمایند:
چند رکعت از نمازهایی را که می خوانند می خواهی برای تو به نمایش بگذارم که روبروی من می ایستند و گردن خود را از خشیت من کج می کند و اشک تمام صورتش را می گیرد اما به اندازه ای نزد من محبوب نیست.
حضرت داود علیه السلام می فرماید:
خداوند او که کثیر الصلاة است و از شدت خوف و خشیت تو دارد اشک به پهنای صورتش می ریزد چطور می گویی قبول نیست؟
خداوند می فرمایند: او میگوید خداوندا می خواهم در راه ظالین نروم در راهی بروم که تو از آن راضی باشی صلاة یک عهد است بین مخلوق و خالق است.
یک زنی جلویش ظهور پیدا کرد و رحمی به من خالق که در برابرم نماز می خواند هم نمی کند. کثرت نماز، تحولی است که ایجاد می کند. میزان ظاهری و عددی نماز نیست.
منظور از دائم الصلاۀ بودن این است که شیعیان نماز باکیفیت می خوانند یعنی رعایت وقت نماز را دارند. نماز را در اول وقت می خوانند. تدبیر هر کس در کنترل عبادت به تکرار می رسد.
منبع: سخنرانی حجت الاسلام شهاب در مسجد جابری، تیرماه 1394
فرم در حال بارگذاری ...