دادخواست عزت و کرامت / طرحی مکتوب از شهید شیخ نمر باقر النمر

نوشته شده توسطرحیمی 20ام اسفند, 1394

متن زیرطرحی است که «شهید شیخ نمر باقر النمر» در تابستان 2007 میلادی برای احقاق منصفانه حقوق شهروندان عربستان سعودی ارائه کرده بود.

 

برای نظام عادلانه در عربستان:

در تابستان سال 2007 م. «شیخ نمر باقر النمر» روحانی فعال اهل شرق عربستان، طرحی سیاسی را ارائه کرد؛ چشم‌انداز و برنامه‌ای سیاسی برای تصحیح و بهبود رابطه‌ی میان نظام سیاسی حاکم و ملت در کشورش.

 

نمر این طرح را با نام «دادخواست عزت و کرامت» (به زبان اصلی: ريضة العزة والكرامة) به نظام حاکم بر عربستان تقدیم کرد و پس از آن برنامه‌ ابتکاری خود و رویکردی را که منجر به شکل‌گیری آن شده بود در یکی از خطبه‌های جمعه‌اش توضیح داد. او گفت که از طریق طرح ابتکاری دادخواست می‌کوشد مفهوم دولت ملی مبتنی بر عدالت و برابری و قواعد بنیادین آزادی و کرامت، حمایت قانونی از دولت و تقویت آن به واسطه‌ی قوه‌ قضاییه‌ عادل و منصف را ترویج کند.

 

این دادخواست چکیده‌ مطالبات سیاسی مردم عربستان و خواسته‌های مشروعشان برای ایجاد دولتی واقعاً ملی بود؛ دولتی که عدالت و آزادی و کرامت در آن به واسطه‌ ابزارهای قانون‌گذاری، نظارتی و قضایی لازم برای تحققشان، بدون هیچ تبعیضی میان اعضای جامعه تجلی یابند. 

 

دادخواست شیخ النمر، توجه افکار عمومی داخل و خارج عربستان را به خود جلب کرد و موضوع بحث و گفت‌وگوی همه‌ محافل شد. این امر آل سعود را نگران کرد؛ در حالی که آنان می توانستند با غنیمت شمردن این طرح، حقوق شهروندان خود را تضمین کنند و اوضاع کشورشان را بهبود بخشند.

 

در نتیجه پافشاری شیخ النمر بر طرح خود و تکرار آن در خطبه های جمعه و موضع گیری های دیگر، در روز 8 جولای 2012 م. وی به شیوه‌ای وحشیانه و مغایر با معیارهای دولت مدنی دستگیر شد. جهانیان از شبکه‌های ماهواره‌ای چگونگی دستگیری آیت الله نمر را دیدند: نیروهای امنیتی اتومبیل او را تعقیب و به او تیراندازی کردند که حاصل آن اصابت چهار گلوله به دو پای او بود. سپس او را در حالی که بیهوش بود به زندان بردند.

...

 

شیخ النمر محاکمه شد و حکومت سعودی در 15 اکتبر 2014 م. پس از 13 جلسه‌ی دادگاهی ناهمخوان با بدیهی‌ترین هنجارهای بین‌المللی محاکمه‌ی عادلانه حکم اعدام تعزیری برای ایشان صادر کرد؛ محاکمه‌ای سیاسی که طرح پیشنهادی آیت الله نمر برای تقویت دولت ملی را جرمی بزرگ و مستحق حکم اعدام دانست. حکمی که در روز شنبه 12 دی 1394 (برابر با 2 ژانویه 2016 م.) اجرا شد.

 

آنچه در پی می آید ترجمه متن کامل طرح شهید نمر باقر النمر (دادخواست عزت و کرامت) است که بدون هیچ تغییری، درست همان‌طور که قلم شیخ شهید نوشته و پیش از انتشار عمومی به حکومت سعودی عرضه کرده بود ــ بازنشر می‌کنیم؛ تا همه‌ی جهانیان از ماهیت این سند تاریخی و محتوای سیاسی و مطالبات سیاسی مطرح ‌شده در آن آگاه شوند؛ و پس از آن خود حکم کنند که آیا چنین طرحی سزاوار حمایت و تشویق است یا زندان و حکم اعدام؟

 

این متن به همت “کمیته‌ جهانی همبستگی با شیخ نمر باقر النمر” ترجمه و در اختیار خبرگزاری ابنا قرار داده شده است.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

سپاس خدایی را که حق را آشکار و ماندگار آفرید و باطل را نهان و گذرا؛ و سلام و درود بر محمد(ص) و خاندان پاکش که بر حق پای فشردند و به راستی سخن گفتند.

 

در آغاز، پیش از ورود به موضوع مطالبات، دوست دارم به چند مقدمه اشاره کنم:

 

یکم: من صریح و واضح و بدون تقیه و تعارف سخن خواهم گفت؛ چرا که تقیه برای دفع زیان چشم‌گیر و ترس از جور و ستم و سرکوب است و من چنین چیزی را انتظار ندارم. بنابراین مجبور و ناچار به تقیه ــ که فقط برای دفع زیان چشم‌گیر ناشی از جور و ستم و سرکوب‌ جایز است‌ ــ نیستم.

 

دوم: هنر نیک‌ شنیدن و گوش فرادادن ــ‌در بسیاری از موارد‌ــ مهم‌تر از هنر نیک سخن گفتن و سخنرانی است، چرا که یکی از عوامل اصلی سست شدن رابطه‌ی حاکم و محکوم و پدر و فرزند و مانند این‌ها نفهمیدن اندیشه‌های محکوم و فرزند از جانب حاکم و پدر است که از نشنیدن صدای آن‌ها یا شنیدن سخنانشان از فراز برج عاج، بدون گوش دادن به آن، ریشه می‌گیرد.

 

سوم: صراحت و حقیقت در آغاز تلخ و زمخت است، اما اگر به آن بیندیشیم و آینده را به واسطه‌ی آن‌ها پیش‌بینی کنیم و بتوانیم زمام امور را بدون ترس و هراس به دست بگیریم، شیرین و گوارا و مخملین خواهد بود.

 

چهارم: مطالعه‌ی عادی برای رها شدن از ابهام‌ها، پیچیدگی‌ها، آشفتگی‌ها و خطاها و شناخت حقیقت مسائل کافی است، به شرط آن که این مطالعه به انبوه گزارش‌های دروغ یا خطاآلوده، انبار داده‌های موهوم یا نادرست، توده‌ی تحلیل‌های بدبینانه یا غرض‌ورزانه و مخزن اطلاعات آلوده به بدگمانی، اشتباه، جانب‌داری و پیش‌داوری محدود نشود.

 

پنجم: امیدوارم سینه‌ها گنجایش صراحت و حقیقت‌گویی و کلام بی‌ابهام را داشته باشند تا صاحبان دل‌های پاک و زبان‌های راستگو نیازمند تقیه نباشند و صاحبان دل‌های بیمار و زبان‌های نیش‌دار هم از نفاق و دورویی و دروغ و تزویر و خیانت باز بمانند.

 

ششم: اندیشه‌ی شیعی اندیشه‌ای رافضی (پس‌زننده) است، یعنی بیداد و ستم و سرکوب را پس می‌زند، اما در عین حال بهترین همزیستی را با همه‌ی ادیان،‌مذاهب، نظام‌ها و جوامع دارد، چرا که در پی اصلاح‌گری، مسالمت و همدلی جمعی است، حتی اگر بیداد و ستم به بهای تضییع حقوقش تمام شود، زیرا این اندیشه آشوب و خشونت و جنگ‌طلبی و تنش را پس می‌زند. امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه السلام این اندیشه را بنیان نهاد؛ کسی که قهرمان میدان جنگ و شیر حیدری بود، اما فرمود: «به خدا قسم که فلانی جامه‌ی خلافت در بر كرد و مى‏دانست من براى خلافت همچون محور آسياب هستم و سيل [علم] از دامن كوهسار من جارى است و مرغان [انديشه]‏ به بلنداى من نمی‌رسند. پس من هم جامه‌ی ديگر در بر کردم و از آن چشم پوشیدم. و در كار خود مى‏انديشيدم كه آيا بدون دست حمله كنم يا آن كه بر تاريكى كورى صبر پيش گيرم كه بزرگسال را می‌فرساید و جوان را پير می‌کند و مؤمن را می‌آزارد تا به ديدار خدايش نايل آيد. دريافتم که از این دو شكيبايى عاقلانه‏تر است. صبر كردم در حالى كه در چشمانم خار و در گلويم استخوان بود و ميراث خود را تاراج‏رفته می‌دیدم.» او این‌گونه به ما آموخت که برای حفظ آرامش مدنی و اجتماعی جور را تحمل کنیم، چنان که فرمود «تا هنگامی که مسلمانان در آرامش باشند و جز من بر دیگری ستم نشود، گردن می‌نهم»؛ کلامی که هنوز در دل‌های مریدان و پیروانش طنین‌انداز است.

 

پس از این مقدمه، سخن خود را با کلام خداوند بلندمرتبه در کتاب کریمش آغاز می‌کنم: «اى داوود، ما تو را در زمين خليفه گردانيديم، پس ميان مردم به حق داورى كن و از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند. كسانى كه از راه خدا به در ‏روند به [سزاى] آن كه روز حساب را فراموش كرده‏اند عذابى سخت‏خواهند داشت.»

 

ما خواهان هیچ چیزی که امنیت کشور یا مردم را تهدید کند یا ارکان دولت را سست یا کم‌دوام کند یا باعث تضعیف نهادهایش شود نبوده‌ایم و نیستیم و نخواهیم بود. همه‌ی آنچه که ما می‌خواهیم چیزهایی هستند که امنیت و ثبات را محقق می‌کنند، ارکان دولت را تثبیت و ماندگار می‌کنند و باعث تقویت نهادهایش می‌شوند. چرا که ما چیزی جز حقی که خداوند برای بندگانش در نظر گرفته است و پیامبران حکمرانش را به پیاده‌سازی آن‌ها در میان مردم فرمان داده است مطالبه نمی‌کنیم؛ حقی که زیست و زندگی کریمانه‌ای را که خداوند به بنی آدم تخصیص داد ــ‌«و به بنی آدم کرامت بخشیدیم»‌ــ محقق می‌کند؛ کرامت انسانی‌ای که هیچ کس، با هر مقدار از قدرت و هر مقام والایی، حق و اجازه‌ی سلب یا پایمال کردنش را ندارد و حتی خود انسان هم محق و مجاز به چشم‌پوشی از آن نیست، چرا که این کرامت از زمره‌ی حقوقی است که صاحبش جز محافظت از آن و تحکیم ریشه‌های مجاز به هیچ تصرف دیگری در آن نیست؛ حقی والاتر از حق حیات که کسی مجاز به تصرف در آن نیست و توجیهی برای تمسک انسان به حیات و بقا؛ کرامتی که حق حیات بدون آن ارزشی ندارد.

 

درنوردیدن پله‌های نردبان این کرامت که آرزوی همه‌ی انسان‌های خردمند و شریف است به واسطه‌ی تقوا ممکن است و تقواست که انسان را به عالی‌ترین درجه‌های کرامت می‌رساند: ‌«والامقام‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.»‌ از این روست که تقوا ویژگی نیکی است که همه‌ی انبیا و امامان (ع) بر سرشت آن آفریده شده‌اند و همه‌ی دوستدارانشان را به برخورداری از آن سفارش کرده‌اند، چرا که تقوا بنیان محکمی است که از سلامت و ثبات حکومت محافظت می‌کند و مانع فروپاشی آن می‌شود. «آيا كسى كه بنياد [كار] خود را بر تقوا و خشنودى خدا نهاده بهتر است‏ يا آن كه بناى خود را بر لب پرتگاهى مشرف به سقوط پى‏ريزى كرده و با آن در آتش دوزخ فرو مى‏افتد. و خدا گروه بيدادگران را هدايت نمى‏كند.»

 

برای این که حکومت رنگ و بوی تقوا ــ‌که زمینه‌ساز خیر و ثبات و مانع فروپاشی می‌شود‌ــ داشته باشد، باید همه‌ی قوانین و دستگاه‌های کوچک و بزرگش در همه‌ی وزارت‌ها و نهادهای دولتی به ارزش عدالت که کوتاه‌ترین راه رسیدن به تقواست آراسته باشند. «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت‏ شهادت دهيد. و نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد؛ عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديك‌تر است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.»

 

حکومت عادلانه بر مردم همان حقی است که خداوند پیامبرش داوود (ع) را به آن فرمان داد و همان امر الهی خداوند به نیکوترین بنده‌اش، سرور انبیا و اشرف رسل، محمد (ص) است: «بنابراين به دعوت پرداز و همان‌گونه كه مأمورى ايستادگى كن و از هوس‌هاى آنان پيروى مكن و بگو به آنچه خدا فرو فرستاده است ايمان آوردم و مأمور شدم كه ميان شما عدالت كنم.» این همان امر الهی به همه‌ی کسانی است که بر کرسی حکومت می‌نشینند: «خدا به شما فرمان مى‏دهد كه امانت‏ها را به صاحبانشان بازگردانید و چون ميان مردم داورى مى‏كنيد به عدالت داورى كنيد. نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى‏دهد. خدا شنواى بيناست .» و برای کامل شدن عدل راهی جز برپایی قسط در میان مردم نیست: «و چون داورى مى‏كنى، به قسط ميانشان حكم كن، كه خداوند مقسطان را دوست مى‏دارد.» خداوند برای برپایی قسط، رسولانش را با دلایل واضح و برهان‌های درخشان فرستاده است و با آن‌ها کتاب و دستورهایی فراگیر ــ‌که احکام قضاییشان ما را از ظلم باز می‌دارند‌ــ‌ و میزان عدل و قسط ‌نازل کرده است تا مردم قسط را بر پا کنند و هیچ‌کس به دیگری ستم نکند. او نیروی قوی بازدارنده‌ای را هم فرو فرستاده است که هر کسی را که حقوق مردم را زیر پای بگذارد مجازات می‌کند و این مجازات گاهی به شدیدترین درجه یعنی جنگ و قتل می‌رسد. همه‌ی این‌ها برای حفظ زندگی و کرامت و امنیت مردم، رعایت همه‌ی حقوق آن‌ها، و بازداشتنشان از ظلم به یکدیگر است، نه برای فرونشاندن شهوت یا خشم: «پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آن‌ها كتاب و ترازو فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است پديد آورديم تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان او و پيامبرانش را يارى می ‏كند. آرى، خدا نيرومند شكست‌ناپذير است.»

 

بنابراین، دو مسئولیت مهم حاکم که باید به آن‌ها کمر بندد برپایی حکومت عدل و برپایی حکومت قسط است، چرا که عدل یعنی نابودی جور از جانب حاکم و قسط یعنی نابودی ظلم مردم به یکدیگر. با برپایی حکومت عدل و قسط انسان از همه‌ی حقوقش برخوردار می‌شود و در همه‌ی ابعاد معیشتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اعتقادی، شخصی و غیره کریمانه خواهد زیست.

 

بنابراین، واجب‌ترین وظایف حاکم دو چیز هستند:

 

اول: برپایی حکومت عدل، یعنی آن که ستم نکند.
دوم: برپایی حکومت قسط، تا هیچ‌یک از رعایای او بر دیگری ظلم نکند.

 

برپایی عدل و قسط از سوی حاکم و مردم دو ستون اساسی تحکیم‌ حکومت، تقویت آن و ماندگاریش هستند و چکیده‌ی مطالباتی که جامعه در پی آن‌هاست و آرزوی تحققشان را دارد. به این ترتیب است که نظام رضایت اجتماعی، کنشگری سازنده، پویایی خردمندانه و امنیت باثبات را محقق می‌کند. اگر حاکمان به برپایی حکومت عدل و قسط پایبند باشند، جور و ظلم ریشه‌کن می‌شود و اگر جور و ظلم ریشه‌کن شود، کشتی نظام در امان از تلاطم امواج دریای آشوب‌ها و تکانه‌های شدید به ساحل می‌نشیند و امنیت بر همه‌ی حوزه‌ها و عرصه‌های زندگی سایه می‌اندازد و اگر امنیت سایه بیندازد، اقتصاد رشد می‌کند، ثروت‌ها دوچندان می‌شوند، همه‌ی مردم بی‌نیاز می‌گردند و هر انسان بی کم و کاست به حقوقش دست می‌یابد: «هنگامی که قائم برخیزد، به عدل حکومت می‌کند و در روزگار او جور ریشه‌کن می‌شود و راه‌ها ایمنی می‌یابند و زمین برکت‌هایش را به بیرون می‌ریزد و همه‌ی حقوق به صاحبانشان برمی‌گردند.»

 

از خلال این پیش‌درآمد، خواسته‌های ما آشکار شدند؛ خواسته‌هایی که خلاصه‌ی آن‌ها از این قرار است:

 

یک: عدالت، قسط و آزادی در انتخاب عقیده، اجرای عملی آن، پیروی از اندیشه‌ها و رویکردهایش، و سخن گفتن از آن (عدالت و آزادی اعتقادی و فکری).
دو: عدالت، قسط و آزادی در انتخاب حرفه و پیشرفت شغلی در همه‌ی دستگاه‌ها و نهادهای دولتی، حتی عالی‌ترین‌هایشان (عدالت و آزادی شغلی).
سه: عدالت، قسط و آزادی در بهره‌گیری و برخورداری از ثروت‌هایی که خداوند به این سرزمین مبارک عطا کرده است (عدالت و آزادی اقتصادی).
چهار: عدالت، قسط و آزادی در نگرش‌ها، نظریه‌ها، مواضع و مشارکت سیاسی (عدالت و آزادی سیاسی).
پنج: عدالت، قسط و آزادی در مسائل اجتماعی و شخصی (عدالت و آزادی اجتماعی).
شش: عدالت و قسط در احکام قضایی و کیفری (عدالت قضایی).

 

برای این که مطالبات مبهم نمانند و در دریای کلی‌گویی غرق نشوند، بعضی از این مطالبات را ــ‌که تحقق آن‌ها آرزوی جامعه است‌ــ شرح می‌دهم تا روشن شوند و ابهامی در معنای آن‌ها نباشد:

 

1. پذیرش قانونی مذهب تشیع، به رسمیت شناختن آن و رعایت احترام و انصاف عملی در قبال آن در همه‌ی دستگاه‌ها و نهادهای دولتی.

 

2. هر انسان، مسلمان یا غیرمسلمان، حق دارد از مذهبی که می‌پسندد پیروی کند و بنابراین، هر کسی حق دارد که مذهب اهل بیت را به عنوان مذهبش برگزیند، به اصول و فروعش باور داشته باشد و مطابق آن عبادت کند و هیچ‌کس حق ندارد که او را به سرپیچی از آن یا ترک کردنش وادارد یا بدین منظور به ارعاب او متوسل شود یا او را از اجرای مناسک دینیش باز دارد یا آزارش دهد.

 

3. لغو همه‌ی قوانین، نظام‌ها،تدابیر و سازوکارهایی که حقوق مذهب شیعی یا پیروانش را نقض می‌کنند یا آن‌ها را به حاشیه می‌رانند.

 

4. تغییر همه‌ی دروس دینی در مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها و جایگزین کردنشان با یکی از گزینه‌های زیر:
الف. تدوین سرفصل‌های درسی دینی واحدی که فقط به نقاط اشتراک مذاهب محدود باشند و هیچ اشاره‌ای به مسائل مورد اختلافشان نکنند. این بهترین گزینه است و همه را خشنود می‌کند، جز کسانی را که تفکری حذف‌گرا دارند و می‌خواهند دیگران را با استفاده از قدرت یا سلاح کنار بگذارند و از دلیل آوردن در برابر دلیل و برهان آوردن در برابر برهان ناتوان هستند.
ب. تدوین سرفصل‌های درس جداگانه‌ای برای هر مذهب، به طوری که خود دانش‌آموز/دانشجو در صورتی که به سن بلوغ رسیده باشد یا ولی او در صورتی که به این سن نرسیده باشد سرفصلی را که می‌خواهد انتخاب کند.
پ. تعیین سرفصل‌های درسی بر اساس اکثریت جمعیتی؛ یعنی تدریس متون شیعی در قطیف و مناطق مشابه.
ت. تعیین سرفصل‌های درسی بر اساس اکثریت جمعیت دانش‌آموزی مدرسه؛ یعنی تدریس متون شیعی در بیشتر مدارس قطیف و مناطق مشابه.

 

5. ساختن ضریح‌هایی برای امامان بقیع علیهم السلام در مدینه‌ی منوره به شکلی متناسب با منزلت والای آن‌ها و مشابه زیارتگاه‌ها و مراقد امامان مدفون در ایران و عراق. دولت که پیش از این در برابر فشارهای گروه کوچکی از پیروان یک مذهب تسلیم شد و به آن‌ها اجازه داد بارگاه‌های پاک امامان را ویران کنند و زخمی عمیق بر دل همه‌ی دوستداران اهل بیت علیهم السلام و نه فقط شیعیان نهاد، باید به جبران خطاها و اشتباه‌های گذشته‌اش همه‌ی هزینه‌های این ساخت‌وسازها را بپذیرد. این زخم، در گذر روزها و سال‌ها و قرن‌ها، جز با بازسازی بهتر از گذشته‌ی این زیارتاگاه‌ها التیام نمی‌یابد و این گروه کوچک نماینده‌ی باورهای آن مذهب هم نیستند، تا چه رسد به مذاهب اسلامی دیگری که از نظر فکر و نگرش و رفتار با آن‌ها اختلاف دارند. بالاترين دليل بر مخالفت اين مذاهب اسلامی با اين گروه کوچک هم ممانعت کردن آن‌ها از تخريب مرقد پيامبر اسلام (ص) است.

 

6. صدور اجازه‌ی تأسیس حوزه‌ها، دانشکده‌ها و مؤسسه‌های دینی تدریس علوم و معارف دینی برگرفته از قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم (ص) و خاندان پاکش (ع)، چنان که در عراق، ایران، سوریه، لبنان و دیگر کشورهای اسلامی رایج است.

 

7. استقلال کامل دادگاه‌های مذهب جعفری از دادگاه‌های شرعی بزرگ، بازداشتن این دادگاه‌ها در هر یک از امور قضایی شیعیان و گسترش حوزه‌ی صلاحیت‌های قضات شیعه در دادگاه‌هایشان در حد الزامات همراه با منصب قضاوت برای صدور حکم، داوری در میان مردم و رسیدگی به خواسته‌ها و امور شرعی آن‌ها.

 

8. صدور اجازه‌ی تشکیل شورای علمای شیعه با عنوان «شورای فقهای اهل بیت» که فقط افراد دارای درجه‌ی فقاهت (اجتهاد) امکان عضویت در آن را داشته باشند و مأموریتش جهت‌دهی، هدایت و پیشبرد همه‌ی مسائل و امور شیعیان و تلاش برای برطرف کردن نیازهای شرعی آن‌ها باشد. این شورا باید مستقل و از مداخله‌های خارجی یا داخلی مصون باشد.

 

9. صدور اجازه‌ی ساخت مساجد، حسینیه‌ها و مراکز و نهادهای دینی و رفع همه‌ی مسائل و مشکلاتی که مانع چنین ساخت‌وسازهایی می‌شوند، آن‌ها را متوقف می‌کنند، به تعویق می‌اندازند و یا دشوارتر می‌کنند.

 

10. آزاد گذاشتن مردم در برگزاری همه‌ی شعایر دینی.

 

11. دادن مجالی منصفانه و متناسب با وزن جمعیتی و شایستگی‌های شیعیان به آن‌ها برای بیان مسائل دینی در همه‌ی گونه‌های رسانه‌های رسمی.

 

12. دادن سهمی منصفانه و متناسب با وزن جمعیتی و شایستگی‌های شیعیان به آن‌ها در امامت نماز جماعت در مسجدالحرام و مسجدالنبی.

 

13. ایجاد فضایی بازتر برای ورود کتاب‌های شیعی از خارج و چاپ این کتاب‌ها در داخل کشور.

 

14. دادن سهمی منصفانه و متناسب با وزن جمعیتی و شایستگی‌های شیعیان به آن‌ها در نهادهای زیر نظر دولت، مثل اتحادیه‌ی جهانی مسلمانان و سازمان‌های مشابه دیگر.

 

15. دادن سهمی منصفانه و متناسب با وزن جمعیتی و شایستگی‌های شیعیان به آن‌ها در ارتقا به مناصب عالی دولتی مثل وزارت، عضویت در مجلس مشورتی و دستگاه دیپلماسی.

 

16. دادن سهمی منصفانه‌ و متناسب با وزن جمعیتی و شایستگی‌های شیعیان به آن‌ها در مدیریت نظام آموزشی دختران، از مدیریت مدارس تا مناصب بالاتر.

 

17. دادن سهمی منصفانه‌ و متناسب با وزن جمعیتی و شایستگی‌های شیعیان به آن‌ها در مدیریت و ارتقا به مناصب عالی شرکت آرامکو و دیگر شرکت‌های وابسته به دولت.

 

18. دادن سهمی منصفانه‌ و متناسب با وزن جمعیتی و شایستگی‌های شیعیان به آن‌ها در فرصت‌های شغلی و مدیریتی همه‌ی دستگاه‌های دولتی و سازمان‌ها و نهادهای وابسته به آن‌ها.

 

19. تأسیس شهرکی دانشگاهی در قطیف که شامل همه‌ی رشته‌های مهم و ضروری تخصصی مورد نیاز مردم و بازار کار باشد و همه‌ی دختران و پسران دانش‌آموخته‌ی دبیرستان ــ‌حتی آن‌هایی که سن نسبتاً زیادی دارند یا مدت‌ها از زمان فارغ‌التحصیل شدنشان گذشته است‌ــ را تحت پوشش قرار دهد.

 

20. استخدام مجدد همه‌ی کارمندان و کارگرانی که به سبب بازداشت‌های سال 1400 ه.ق. و پس از آن از کار برکنار شده‌اند، پرداخت همه‌ی حقوقشان، و جبران خسارت‌های معنوی و مادی زیان‌های گذشته‌ی آن‌ها به منظور بهبود شرایط آینده و قادر ساختنشان به بهره‌مندی از زندگی کریمانه.

 

21. آزادی همه‌ی زندانیان سیاسی، مخصوصاً کسانی که مدت‌هاست در سیاه‌چاله‌های زندان‌ها به سر می‌برند و خود، فرزندانشان، همسرانشان، پدران و مادرانشان و همه‌ی اعضای خانواده و جوامعشان منتظر روزی هستند که از زندان رها شوند، دوباره گرد هم آیند و زندگی طبیعی کریمانه‌ی خود را در پیش گیرند.

 

22. حل مشکل بیکاری توهمی و استخدام همه‌ی دانش‌آموختگان دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها با حقوقی مکفی که امکان زندگی آبرومندپانه ــ‌از ازدواج و تشکیل خانواده‌ی سالم و مسئله‌ی مسکن گرفته تا رفاه و فراوانی مادی‌ ــ را به افراد بدهد، و تعیین حداقل ساعات کار و دستمزد برای همه‌ی سطوح علمی، حرفه‌ای و عملی به منظور پیشگیری از بهره‌کشی کارفرمایان از افرادی که به دنبال کسب روزی حلال ــ‌حتی به شیوه‌هایی پرزحمت‌ ــ هستند.

 

23. تفکیک مسائل و قضایا از یکدیگر و اجتناب از رویکرد امنیتی همیشگی به آن‌ها، چرا که بسیاری از قضایا ارتباطی به حوزه‌ی امنیتی ندارند، اما وقتی سیاسی شوند و از منظری امنیتی با آن‌ها برخورد شود، مشکلات و بحران‌هایی را به وجود می‌آورند که در غیاب این نگرش پدیدار نمی‌شدند.

 

24. حفظ فاصله یکسان دولت از همه‌ی گروه‌ها و مذاهب جامعه و خودداری از جهت‌گیری به سود یک مذهب و ناخشنود کردن بقیه‌ی گروه‌ها و مذاهب برای راضی کردن آن، چرا که چنین رویکردی در نهایت دولت را گرفتار تنگنا می‌کند.

 

25. تأسیس نهادی مدنی و حکومتی برای رسیدگی به دادخواهی‌ها و شکایت‌های مردم از مسئولان یا کارکنان دستگاه‌های دولتی و تلاش جدی برای احقاق حق ستم‌دیدگان و مجازات خطاکاران. بهتر است که این نهاد در استان‌داری‌‌ها مستقر باشد و دولت بعضی از اعضای مورد وثوق و اعتماد خود را برای آن برگزیند و مردم هم به نمایندگانی به تعداد نمایندگان دولت از میان خود برای این نهاد انتخاب کنند. همچنین این نهاد باید کمیته‌ای در هر شهر داشته باشد که اعضایش را خود مردم برگزینند تا افراد ستم‌دیده به کمیته‌ی شهر خود مراجعه کنند و کمیته موضوع را به نهاد مستقر در استان‌داری گزارش دهد و این نهاد هم شکایت‌ را به سازمان‌های مرتبط ارجاع دهد.

 

در پایان، از خداوند بلندمرتبه می‌خواهم که دل‌هایمان را پاکیزه گرداند، زبان‌هایمان را پاک کند، میان ما الفت برقرار فرماید، جمعمان را گرد هم آورد، دشمنمان را شکست دهد و شعارمان ــ‌کلمه‌ی ناب توحید‌ــ را یاری کند.

 

«منزه است پروردگار تو، پروردگار شكوهمند، از آنچه وصف مى‏كنند. و درود بر فرستادگان. و ستايش ويژه‌ی خداوند پروردگار جهان‌هاست.» درود خدا بر محمد و خاندان پاکش.

 

نمر باقر النمر
3 رجب 1428 ه.ق.
18 جولای 2007 م.

منبع : ابنا


فرم در حال بارگذاری ...

چرا فقط در موقع گرفتاری خدا را یاد میکنیم

نوشته شده توسطرحیمی 20ام اسفند, 1394
 چرا فقط در موقع گرفتاری خدا را یاد میکنیم
 

آنچه از نعمتها دارید، همه از سوی خداست! و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می خوانید

امّا هنگامی که ناراحتی و رنج را از شما برطرف می سازد، ناگاه گروهی از شما برای پروردگارشان شریک قائل می شوند.. (النحل 53-54)


تفسیر:

(آیه 53)- «با این که آنچه از نعمتها دارید همه از ناحیه خداست» (وَ ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ).

این در حقیقت سومین بیان است برای لزوم پرستش معبود یگانه یعنی «اللّه» و منظور این است که اگر پرستش بتها به خاطر شکر نعمت است، سر تا پای وجود شما را نعمتهای خدا فراگرفته است.

علاوه بر این: «هنگامی که ناراحتیها، مصائب بلاها و رنجها به سراغ شما می آید (برای رفع آنها) تنها دست تضرع به درگاه او برمی دارید و او را می خوانید» (ثُمَّ إِذا مَسَّکمُ الضُّرُّ فَإِلَیهِ تَجْئَرُونَ).

بنابراین، اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل مشکلات است، آن هم که از ناحیه خداست و این چهارمین بیان برای مسأله توحید عبادت است.

(آیه 54)- آری! در این گونه موارد خداوند ندای شما را می شنود و به آن پاسخ می گوید و مشکلاتتان را برطرف می سازد «سپس هنگامی که زیان و رنج را از شما برطرف ساخت گروهی از شما برای پروردگارشان همتا قرار می دهند» و به سراغ بتها می روند «ثُمَّ إِذا کشَفَ الضُّرَّ عَنْکمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْکمْ بِرَبِّهِمْ …»

در حقیقت قرآن به این نکته باریک اشاره می کند که فطرت توحید در وجود همه شما هست، ولی در حال عادی، پرده های غفلت و غرور و جهل و تعصب و خرافات آن را می پوشاند. [1]

...

پیام ها:

1-نعمت های الهی را، نتیجۀتلاش وتحصیل ومدیریت خود، یا شانس و تصادف نپندارید. «ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»

2-همۀنعمت ها، حتّی آنچه که در نظر شما ناچیز است، به ارادۀالهی به شما داده شده است. «مِنْ نِعْمَةٍ»

3-هم نعمت ها از اوست، هم در خطرها، تنها پناهگاه اوست. «فَمِنَ اللَّهِ، فَإِلَیهِ تَجْئَرُونَ»

4-بلا و سختی، خداپرستی فطری را زنده می کند. «إِذا مَسَّکمُ الضُّرُّ فَإِلَیهِ تَجْئَرُونَ»

5-انسان ضعیف است وبا کوچکترین تماس سختی ومصیبت، درمانده می شود.

إِذا مَسَّکمُ…

6-نعمت ها از اوست، امّا سختی ها و ضررها از ماست. «نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ، مَسَّکمُ الضُّرُّ»

7-ایمان واستغاثه به خداوند، نباید موسمی ومقطعی باشد. إِذا کشَفَ الضُّرَّ.. . فَرِیقٌ مِنْکمْ…

8-رفاه وآسایش، زمینۀغفلت از یاد خدا وشرک گرایی است. کشَفَ الضُّرَّ.. .

9-توجّه به خدا، چون فطری است عمومی است. «فَإِلَیهِ تَجْئَرُونَ»، امّا شرک تنها در مورد بعضی است. فَرِیقٌ…

10-«کشف ضرّ» و برطرف شدن مشکلات را از هر قدرتی جز خدا بدانیم شرک است. کشَفَ الضُّرَّ.. .  [2]

منبع : برگزیده تفسیر نمونه ج 2 ص574 و تفسیر نور ج 4 ص533

پی نوشت:

[1] مكارم شيرازى، ناصر، برگزيده تفسير نمونه، 5جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 13، 1382 ه.ش.

[2] قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن - ايران - تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.



فرم در حال بارگذاری ...

اُسوه خانه داری

نوشته شده توسطرحیمی 20ام اسفند, 1394

 خانه داری شغل شریفی است که کمتر به ارزش آن توجه شده است. این جستار بنا دارد ضمن تبیین ارزش خانه داری به اهمیت حضور زن در اجتماع به تأسی از حضرت صدیقه اطهر (سلام الله علیها)، همراه با ایفای نقش های فردی و اجتماعی دیگر بپردازد.

 

مقدمه

 خانه داری برای زنان از بایسته های زندگی و از ویژگی های زنان شایسته است؛ در اینکه خانه داری یکی از وظایف بسیار مهم هر زن متأهل است، تردیدی وجود ندارد؛ اما کیفیت خانه داری به گونه ای که زن بتواند بین وظایف و تکالیف دیگرش با خانه داری جمع کند، یعنی مدیریت زن در منزل فراگیر باشد و هیچ یک از افراد خانه و مسائل و وظایف مربوط به بیرون از منزل نیز مغفول عنه نباشد، هنری ارزشمند است. صدیقه ی کبری (سلام الله علیها)، که جامع همه ی فضائل است به عنوان اسوه ی خانه داری فرا روی زنان خانه دار قرار گرفته است.

1. خانه داری در اسلام

خانه داری از منظر اسلام شغل بسیار شریف و ارزشمندی است. پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که بین علی و فاطمه (علیهما السلام)، تقسیم وظایف کرد، فرمود: «کارهای بیرون از خانه مانند آوردن آب و مواد غذایی سهم علی (علیه السلام)، و کارهای درون خانه مانند آشپزی و نظافت منزل سهم فاطمه (سلام الله علیها) است.» فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: «خدا می داند چقدر از این تقسیم کار شادمان شدم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سختی کار بیرون را از عهده ی من برداشت.»[1]

 در ارزش معنوی زحماتی که زن در خانه می کشد، همین بس که در روایت آمده است: «زنی که به خاطر اصلاح امور منزل شیئی (اثاثیه ای) را جا به جا کند، خداوند به او نظر رحمت می کند و کسی که خدا به او نظر رحمت کند، دیگر عذابش نمی کند.»[2]

 

...

2. تبیین ارزش خانه داری

پس از جنگ جهانی دوم، وقتی که غرب با کمبود نیروی کار مواجه شد به منظور سود بیشتر از کارگرانی ارزان تر، زنان را از کارِ خانه به کارخانه برد.[3] به همین منظور با تبلیغات فراوان موفق شد تمایل زنان را از کار در منزل، به کار بیرون از منزل جلب کند و به بهانه ی استقلال اقتصادی و دریافت دستمزد، بیش ترین لطمه را به خانواده زد.

2-1. ارزش اقتصادی

اگر زن و خانواده به درستی اندیشه کرده و محاسبه کنند، اذعان خواهند کرد که کارهایی که یک بانوی خانه دار با داشتن حداقل دو فرزند انجام می دهد اعم از آشپزی، نظافت منزل، شستشو و اتوکاری لباس ها و ملحفه ها، تهیه مربا و ترشی و. ..، ارزش ریالی آنها با مقایسه همین خدمات آماده و خارج از منزل، تا حد زیادی می توانند به اقتصاد خانواده کمک کنند که متأسفانه چون ارزش این خدمات و زحمات دیده نمی شود، چه بسا زنان با هدف محسوس شدن ارزش اقتصادی فعالیت هایشان به کار بیرون از منزل روی می آورند و حاصل درآمدشان را باز در همین منزل هزینه می کنند که چه بسا در این چرخه لطمات روحی، جسمی و اخلاقی را نصیب خود و خانواده و جامعه می کنند.

2-2. ارزش عاطفی

اگر زن کارهای منزل را خودش انجام دهد و هم زمان در منزل از کودکان و نوباوگان نگهداری کند، حضور و وجود او در کنار فرزندان و بازی کردن با آنها، دنیای عاطفه و آموزش مسائل عاطفی را به همراه دارد، پس کار و حضور زن در منزل علاوه بر ارزش ریالی، ارش عاطفی که سرمایه ی ارزشمندی جهت رشد و تعالی فرزندان هست نیز دارد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در ضمن انجام کارهای خانه با فرزندانش بازی می کرد و غیر مستقیم آنها را آموزش می داد.[4]

2-3. ارزش بهداشتی

اگر زن در خانه حضور داشته باشد و خودش به تهیه ی غذا و تنقلات مانند شیرینی، کیک، مربا و. .. بپردازد، علاوه بر ارزش ریالی و عاطفی و آموزشی، به دلیل استفاده از مواد سالم و تازه و رعایت بهداشت در شستشوی سبزی و استفاده از مواد طبیعی و پرهیز از افزودنی ها در بهداشت و سلامت همه ی اعضای خانواده بسیار مؤثر است. بیهوده نیست که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به چنین کارهای زنانه، ارزش فوق العاده می دهند[5]

 حضرت صدیقه ی طاهره (سلام الله علیها) شخصاً گندم و جو را دسداس (نوعی آسیاب دستی) کرده، خود خمیر می کرد و نان می پخت و شخصاً تهیه ی غذا را برعهده می گرفت.[6] و خودش به بهداشت کودکان و منزل توجه خاصی داشت.

3. خانه داری و وظایف اجتماعی

گاهی زنان به جهت اهمیت دادن به خانه داری از سایر وظایف یک بانوی آگاه غافل می شوند، در حالیکه خانه داری آنگاه ارزشمندتر می شود که زن در وظایف علمی و کسب آگاهی، وظایف دینی و انجام به موقع عبادات فردی و وظایف سیاسی و حضور در صحنه هایی که حضور زن را می طلبد، کوتاهی نکند و این همه با مدیریت زمان و برنامه ریزی ماهرانه تحقق خواهد یافت؛ چنانکه در سیره ی صدیقه ی اطهر (سلام الله علیها) دیده می شود که آن حضرت وظیفه ی همسرداری را به نحو احسن انجام داده اند که نتیجه ی آن رضایت کامل همسر ایشان بوده است[7] و تربیت فرزند در حد اعلی و خانه داری و انجام وظایف مربوط به آن هرگز مانع از حضور علمی، فرهنگی، سیاسی و حمایت از ولایت نشد.

حضور در غزوه ی اُحُد جهت یاری رساندن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و رزمندگان[8] و حضور سیاسی در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اجرای خطبه ی فدکیه، گواه این مدعا است؛ پس زنان می توانند با الگوپذیری از سرور همه ی زنان جهان، با اهتمام به خانه داری به سایر وظایف و نقش های خویش نیز توجه کرده و آنها را به نحو احسن انجام دهند و به عنوان یک بانوی خانه دار و آگاهِ به روز و مسلح به سلاح دانش و معرفت و مزین به زینت هنرها و مهارت های لازم با حفظ ارزش ها و قداست های زنانه تجلی کنند؛ و بر مردان کریم است که قدر و ارزش این فعالیت ها را بدانند و به داشتن چنین همسری مباهات کنند.

نتیجه

حاصل آنکه زن مسلمان به تأسی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) می تواند در عین خانه داری که بسیار شغل شریف و ارزشمندی است به کسب علم و دانش و معرفت و آموختن هنرها و مهارت ها بپردازد تا با مدیریت آگاهانه و ماهرانه نقش مهم همسری و مادری و تربیت فرزندان را همراه با حضور اجتماعی ایفا کند و از این رهگذر به سعادت دنیا و آخرت نائل شود.

منبع : وبگاه زندگی رضوی , سکینه بیک خورمیزی (نیک)، مدرس حوزه و دانشگاه

 پی نوشت ها:

 [1] تَقَاضَی عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ إِلَی رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِی الْخِدْمَةِ فَقَضَی عَلَی فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَی عَلَی عَلِیٍّ بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ فَلایَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال؛ ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بی تا، ج43، ص81.

 [2] ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الامالی، تهران، کتابچی، 1376، ص411.

] مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، چهاردهم، تهران، صدرا، 1369، ص225.

[4] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، قم، حیدریه، 1431ق، ج3، ص389؛ بحارالأنوار، ج43، ص286؛ گروهی از نویسندگان، نهج الحیات، تهران، بنیاد نهج البلاغه، بی تا، ص185.

[5] أَیُّمَا امْرَأَةٍ خَدَمَتْ زَوْجَهَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ أَغْلَقَ اللهُ عَلَیْهَا سَبْعَةَ أَبْوَابِ النِّیرَانِ وَ فَتَحَ لَهَا أَبْوَابَ الْجِنَانِ الثَّمَانِیَةَ تَدْخُلُ مِنْ أَیِّهَا شَاءَت؛ ر.ک: نوری طبرسی، حسین بن محمد، مستدرک الوسائل، بیروت، آل البیت (علیهم السلام)، 1408ق، ج۱۴، ص۲۵۴.

 [6] فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، محجة البیضاء، قم، اسلامی، 1376، ج4، ص208.

 [7] ر.ک: اخطب خوارزم، موفق بن احمد، مناقب خوازمی، ساری، شوق، بی تا، ص256.

8] قزوینی، محمدکاظم، فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) من المهد الی اللحد، بیروت، اعلمی، بی تا، ص104.


فرم در حال بارگذاری ...

بازدید مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان لرستان از مدرسه علمیه محدثه بروجرد

نوشته شده توسطرحیمی 19ام اسفند, 1394

رییس مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران لرستان _ حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای موسوی - به همراه معاونین از حوزه علمیه محدثه بروجرد بازدید و با طلاب آن مدرسه دیدار نمودند.

در این دیدار حجت الاسلام و المسلمین پس از تسلیت ایام فاطمیه ،به معرفی معاونت های مرکز مدیریت استان پرداختند.

 در این دیدار صدور مجوز پذیرش سطح سه در رشته کلام و عقاید برای مدرسه علمیه محدثه و از سوی مدیریت محترم حوزه های استان، موجب خرسندی مدیریت و معاونان و طلاب مدرسه علمیه محدثه گردید.

از دیگر برنامه های این دیدار نشست تخصصی هر یک از معاونت های مرکز مدیریت با معاونین مدرسه علمیه محدثه بود که موجب اتخاذ تصمیمات و برنامه هایی شد.

همچنین بازدید از ساختمان قدیم مدرسه علمیه محدثه از دیگر برنامه های این دیدار بود.این ساختمان قدیمی دارای معنویت و صفای خاصی است که  دارای دیوار و حیاط مشترک با مسجدی در مجاورت آن است واز قدیم الایام کاربری حوزه داشته است . پس از بهره برداری از ساختمان جدید ، مدتی به عنوان ساختمان موسسه قرآنی حوزه محدثه و اکنون به عنوان بخشی از حوزه علمیه محدثه مورد استفاده واقع می شود.

 


فرم در حال بارگذاری ...

ارتباط با امام زمان در عصر غیبت

نوشته شده توسطرحیمی 19ام اسفند, 1394

 

 

 

اعتقاد به وجود امام زمان و حجت حق(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ضروریات مذهب شیعه است. برابر روایات و ادلّه وجود امام در هر زمانى لازم است. زمین بدون حجت باقى نمى ماند. در این زمان که حجت الهى در پرده غیب به سر مى برد این پرسشها مطرح مى شود:

آیا ارتباط با آن حضرت امکان دارد یا خیر؟

آیا شیعیان و پیروان حضرت مى توانند از محضر آن بزرگوار بهره مند گردند یا خیر؟

سخن در این مقوله از امکان عقلى نیست بلکه سخن در این است که آیا برابر موازین و روایاتى که داریم چنین امرى مى شود تحقق یابد یا خیر. در این باره دو دیدگاه وجود دارد:

1. دیدگاهى که امکان ارتباط را تأیید نمى کند و لزومى براى آن نمى بیند.

2. دیدگاهى که بر امکان ارتباط و وقوع آن اصرار مى ورزد.

آنچه ما در این مقاله به بحث خواهیم گذارد ادله و مستندات هر یک از این دو دیدگاه است. هر دو نظر گروهى طرفدار و معتقد دارد. این نکته در خور دقت است: نه آنان که ارتباط را نمى پذیرند از اسلام و تشیع بدورند و نه کسانى که به آن عقیده دارند از ایمان بیشترى برخوردار; چرا که هر یک ادله اى بر ادعاى خود ارائه مى دهند و به روایاتى تمسک مى جویند.

گرچه امروز این از باورهاى دینى عموم فرض شده است به گونه اى که منکر آن نزد برخى متهم خواهد شد. ولى بزرگانى مانند: شیخ مفید فیض کاشانى شیخ جعفر کاشف الغطاء و نعمانى ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را براى شیعیان در غیبت کبرى ممکن نمى دانند.

بنابراین موضوع آن گونه که تصور مى شود روشن و بدیهى نیست و بحثى در خور مى طلبد. آنچه ما را بر این بحث وا داشته چند نکته است.

1. درباره ارتباط با امام زمان کتابهایى نوشته شده و در این اواخر رواج فوق العاده اى یافته که مشحون از حکایتها و داستانها و مطالبى است که برخى از آنها بیقین نادرست و برخاسته از تصورات و خیالبافیهاى نویسندگان! آنهاست و در برخى شمّه اى از حقیقت وجود دارد.

2. نقل این داستانها و حکایتها باعث مى شود که یک عقیده درست و صحیح به ناصوابهایى آمیخته گردد و عقائد خرافى و ناصحیح و غیرمستدل و مستند در میان مردم رواج یابد. وقتى که آقا و خانمى به راحتى و آسانى اهل مکاشفه شوند و آن را در کتاب خود بنویسند; چرا دیگران به چنین مقامى نرسند. زمانى که مدعى مکاشفه پا را فراتر نهد و در بیدارى حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) و برخى از معصومین(علیهم السلام) را ببیند(1) چرا دیگران از این نعمت محروم باشند.

...

رواج این گونه کتابها و حکایتها باعث شده که در برخى از مناطق کشور شاهد حوادث و اتفاقات نابخردانه و عوام فریبانه و خرافى باشیم:

کسى در منطقه اى مدعى مى شود که قطره اى از خون سر امام حسین(علیه السلام) ریخته و یا سر مبارک حضرت را دیده یا چوپانى مدعى مى شود که غلام شاه چراغ است و از وى دستورهایى دریافت کرده است و خانمى که از دست شوهر فرار کرده به مسجد روستایى مى رود و مدعى مى شود که مسجد نظر کرده است و مریضهایى که به مسجد بیایند شفا مى یابند آن دیگر امام زاده جدیدى کشف مى کند و مردم یک منطقه براى زیارت امامزاده بسیج مى شوند و در مورد دیگر دختر یا زنى نظر کرده مى شود و حاجت مردم را برآورده مى کنند و… اینها برخاسته از حکایتها و رؤیاها و کتابهایى است که بدون هیچ ضابطه و قاعده اى رواج مى یابد و جوّى ناسالم و به دور از حقیقت و عوام پسند به وجود مى آید و مردمان معتقد را از سرچشمه زلال اسلام ناب و راستین به دور مى کنند و در باتلاق خرافات فرومى برند.

3. پیامد ناگوار این کتابها و عقاید برگرفته از حکایت و خواب جوى را به وجود مى آورد که اهل تعقل و اندیشه را به عقائد شیعه بدبین مى کند و زمینه انحرافهاى فکرى را فراهم مى آورد و در نتیجه مخالفان تشیع امکان رشد و گسترش مى یابند و عقاید ناصواب عوام و عوام زدگان به نام تشیع ثبت و به دیگران انتقال مى یابد و یک عقیده اى که در اصلِ آن تمام فرق اسلامى توافق دارند به گونه اى مطرح مى شود که فرسنگها با اسلام فاصله دارد و میدان دفاع را بر اندیشه وران اسلامى و درست اندیشان و مصلحان تنگ مى کند.

اینها همه باعث شد که ما این موضوع را از نظر ادله; روایات بررسى کنیم و بدون توجه به داستانها و افسانه ها در این باره به قضاوت بنشینیم; زیرا بیشتر داستانها مربوط به مردم عادى و عوام است که معمولاً عده اى از آنان ادعایى نداشته اند. امّا متأسفانه امروزه گروهى در لباس اهل علم و به ظاهر غیرعوام عوامانه مى اندیشند و برخلاف علماى گذشته که شهرت به فیض دیدار یافته اند و خود به هیچ وجه چنین ادعایى نکرده اند اینان داستانها از ملاقات و مکاشفات خود نقل کرده اند که برابر توقیع شریف باید آنان را (کذّاب مفتر) دانست.

از این روى بحث ارتباط با امام زمان و مشاهده حضرت را با مرورى به غیبت صغرى مى آغازیم و در دوران غیبت کبرى به ادله موافق و مخالف ارتباط مى پردازیم و در پایان نیز نگاهى به داستانهایى که در این باره وجود دارد مى افکنیم و به نتیجه گیرى مى پردازیم.

 

دیدار حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران غیب صغرى

دوران زندگانى امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به دو دوره تقسیم کرده اند: غیبت صغرى و غیبت کبرى.

بزرگانى مانند شیخ مفید غیبت صغرى را از تولد تا آغاز غیبت کبرى مى دانند(2). بیشتر علماى شیعه دوران غیبت صغرى را از زمان امامت حضرت پس از شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) دانسته اند(3). در نتیجه دوران غیبت صغرى 74 و یا 69 سال است.

تولد حضرت بنابر مصالحى پنهان نگاه داشته مى شد تا از خطرى که از سوى دستگاه حاکم متوجه آن حضرت بود در امان بماند.

آن حضرت همچون موسى پنهانى پا به عرصه هستى گذارد و مأموران حکومتى با این که مراقبتهاى زیادى انجام مى دادند از تولد حضرت آگاه نشدند(4).

امام عصر در 15 شعبان 255هـ.ق. متولد شد و در 260 به امامت رسید. بى گمان در این دو برهه گروهى آن حضرت را دیده اند.

1. دوران امامت امام حسن عسکرى(علیه السلام): در زمان حیات امام حسن(علیه السلام) گروهى از یاران خاص و شیعیان موفق به زیارت امام زمان شدند و جانشین امام خویش را شناسایى کردند تا در آینده گرفتار انحراف نگردند.

 

شیخ مفید مى نویسد:

(گروهى از یاران ابومحمد حسن بن على بن محمد(علیهم السلام) جانشین ایشان را در زمان حیات آن بزرگوار دیده اند. اینان از یاران آن حضرت و خواص ایشان بودند و واسطه امام زمان و شیعیان. در مدت طولانى غیبت مسائل دینى از سوى آنان به مردم مى رسید و از سوى آنان پاسخ سؤالها داده مى شد و آنان حقوق و وجوهى که نزد مردم بود مى گرفتند. آن جماعت را حسن بن على(علیه السلام) عادل مى دانسته و به عنوان امین به کارهاى خود گمارده بود و نظارت بر املاک و انسجام کارها را به آنان و انهاده بود. آنان با اسم و نسب مشخص بودند مانند: ابوعمرو عثمان بن سعید سمان و فرزندش ابوجعفر محمدبن عثمان و فرزندان رحبا از نصیبین و فرزندان سعید و فرزندان مهزیار در اهواز و فرزندان رکولى در کوفه و فرزندان نوبخت در بغداد و گروهى از مردم قزوین قم و دیگر شهرهاى جبل [آذربایجان و همدان] که نزد امامیه و زیدیه به این افتخار شهرت یافته اند و نزد گروه زیادى از عامه به این امر معروف شده اند در حالى که آنان صاحب خرد و امانت مطمئن و داراى درایت فهم دانش و هوشیارى بوده اند. سلطان نیز آنان را بزرگ مى داشت و به خاطر امانتدارى و شهرت به عدالت تعظیم مى کرد… این دیدار توسط آنان از آن جهت انجام گرفت که حال و اعتقاد آنان نهان بود و از سلامتى نظر و درستى تدبیر برخوردار بودن(5).)

بنابراین دیدار حضرت در زمان امام حسن امرى ضرور مى نموده و افراد موثق و مطمئن به این افتخار نائل شده اند که امام خود را ببینند و به دیگران معرفى کنند و از فرقه گرایى دامن برگیرند.

2. امامت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف): با شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) درباره جانشین آن حضرت بین شیعیان اختلاف فراوانى بروز کرد به گونه اى که برخى نوشته اند: شیعیان به چهارده گروه تقسیم شدند(6) و بنابه قول مسعودى تعداد فرقه ها به بیست گروه رسید(7). این اختلاف ناشى از غیبت حضرت و داعیه امامت توسط جعفر کذّاب بود. با درگذشت جعفر در سال 271 و تلاش شیعیان و کسانى که حضرت را در دوران حیات امام حسن(علیه السلام) دیده بودند کم کم اختلافات فروکش کرد و به تدریج این گروها از بین رفتند به گونه اى که شیخ مفید پس از نقل عقائد چهارده گروه و به نقد کشیدن عقیده سیزده گروه غیرمعروف مى نویسد: 
(در این سال (373) و در زمان ما دیگر اثرى از این گروه ها باقى نمانده و همه از بین رفته اند(8).)

در این مقطع تاریخى تا آغاز غیبت کبرى گروهى با آن حضرت دیدار داشته اند که شیخ صدوق اسامى آنان را ذکر کرده است(9).

شیعیان از مناطق گوناگون جهان اسلام براى درک حضور حضرت به عراق و حجاز سفر مى کرده اند. گروهى موفق به دیدار حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مى شدند و گروهى نیز با رسیدن به محضر نمایندگان ویژه حضرت یقین به وجود مبارک امام پیدا مى کردند و وجوهاتى را که براى امام آورده بودند به نمایندگان ایشان مى دادند. و در مواردى افراد مدتها تلاش مى کردند تا نمایندگان راستین را از مدعیان دروغین نیابت تشخیص دهند.

در این زمان ارتباط با حضرت معمولاً از طریق نایبان خاص برقرار مى شد. آنان پرسشهاى شیعیان را به خدمت حضرت ارسال مى داشتند و پاسخهاى دریافتى را به پرسش کنندگان باز مى گرداندند. افراد موثقى مانند: ابوالحسین محمدبن جعفر اسدى مستقیماً توقیع دریافت مى کرد(10). در آن زمان مدعیان نیابت نیز کم نبودند مانند: شریعى محمدبن نصیر نمیرى احمدبن هلال کرخى و شلمغانى که توقیعات فراوانى در لعن و طرد آنان وارد شد(11). در این دوره چهار نفر نیابت خاص حضرت را به عهده داشتند که هر یک پس از فوت دیگرى این وظیفه مهم و خطیر را به انجام رساندند:

1. ابوعمرو عثمان بن سعید عُمرى. وى از نمایندگان امام على النقى و امام حسن عسکرى(علیه السلام) و مورد اطمینان بود. احتمال مى رود در سال 265 فوت کرده است(12).

2. ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعید عمرى (م: جمادى الاولى 305)(13).

3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى (م: شعبان سال 326)(14).

4. ابوالحسن على بن محمد سمرى (م: شعبان 329)(15).

این دوره همه شیعیان به گونه مستقیم نمى توانستند با امام خویش ارتباط برقرار کنند.

غیبت صغرى زمینه اى بود براى آغاز غیبت کبرى و حلّ مشکلات اجتماعى و دینى توسط عالمان و دانشمندان دینى.

از این روى مشاهده مى شود که حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پاسخ به پرسشهاى اسحق بن یعقوب مردم را در حوادث واقعه به علماء و راویان حدیث ارجاع مى دهد:

(اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا)(16).

این نکته در خور درنگ و دقت است که این توقیع در زمان نیابت نایب دوم ابوجعفر محمدبن عثمان صادر شده که دست کم 24 سال تا غیبت کبرى فاصله داشته است.

ابوالقاسم حسین بن روح سومین نایب حضرت زمانى که کتاب خود را به نام (تأدیب) مى نگارد براى اطمینان از درستى کتاب آن را براى فقهاء و شیعیان در قم مى فرستد و مى نویسد:

(انظروا فى هذا الکتاب وانظروا فیه شئ یخالفکم.)

در این کتاب بنگرید و توجه کنید آیا چیزى مخالف دیدگاههاى شماست.

آنان در پاسخ مى نویسند: 
(تمام کتاب صحیح است و فقط یک موردِ مخالف و شاذ در آن موجود است(17).)

حسین بن روح مى توانست کتاب را خدمت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عرضه کند ولى چنین نکرد و آن را براى علماى قم فرستاد و با این کار روش پسندیده اى را پى ریخت تا شیعیان خود به حل مشکلات علمى خویش بپردازند.

این دوره با مرگ آخرین سفیر امام عصر ابوالحسن سمرى در شعبان 329 به پایان مى رسد و در پاسخ به این سؤال که نایب بعد از شما کیست؟ مى گوید:
(خدا را فرمانى است که خود به انجام مى رساند.)

شش روز پیش از مرگ وى توقیعى صادر مى شود مبنى بر این که کسى را به عنوان جانشین خود برنگزیند و در پایان آن آمده است:

(و به زودى از شیعیان من مى آیند کسانى که ادعاى مشاهده خواهند کرد. آگاه باشید هر کس پیش از خروج سفیانى و صیحه ادعاى مشاهده کند او دروغگوى افتراء زننده است(18).)

این آخرین پیام و سخنى است که از جانب حضرت صادر شده و توسط نایب ویژه ایشان به ما رسیده است.

 

ارتباط با حضرت در دوران غیبت کبرى

موضوع بحث ما ارتباط و دیدار حضرت در دوران غیبت کبرى است. آیا شیعیان از چنین امکانى برخوردارند و مى توانند از محضر آن حضرت در این زمان بهره برند و جمال بى مثال ایشان را ببینند و مسائل علمى و دینى خویش را از حضورش بپرسند یا چنین امکانى نیست. در این جا دو دیدگاه وجود دارد: امکان و عدم امکان.

پیش از نقل دلیلهاى هر یک از این دو دیدگاه و بررسى آنها لازم است در معناى رؤیت ملاقات فیض حضور و شهود که مراتب رؤیت هستند اندکى به بحث بپردازیم و درنگى هم داشته باشیم در معناى مشاهده.

1. رؤیت: دیدن است. دیدن بدون شناخت حضرت. این معنى دو صورت پیدا مى کند:

الف. گاهى ایشان در جمعى و مراسمى شرکت مى کند مردم وى را مى بینند ولى نمى دانند که او حضرت حجت است و بعد هم متوجه این امر نمى شوند.

ب. در هنگام مشاهده حضرت متوجه نباشند ولى بعد متوجه و یا معتقد گردند شخصیتى را که دیده اند حضرت حجت بوده است. شیخ طوسى در کتاب (غیبت) بخشى را به اینان اختصاص داده است(19).

2. ملاقات: دیدن با شناخت. یعنى کسى حضرت را ببیند و معتقد بشود شخصى را که دیده امام عصر است و به این امر اطمینان داشته باشد.

3. فیض حضور: یعنى دیدن حضرت وشناخت ایشان همراه با سؤال و جواب. یعنى افزون بر این که حضرت را دیده و شناخته از ایشان نیز سؤال کرده و با وى به گفت و گو پرداخته. این مرحله و رتبه از همه مراحل بالاتر و ارزنده تر است.

4. شهود: یعنى آگاهى به وجود حضرت از راه سیر و سلوک بدین معنى که اهل معرفت با شناخت و درکى که از حقایق عالم دارند پى به حقیقت وجود حضرت مى برند و ایشان را مى شناسند و گاهى ممکن است مدعى شوند که با مکاشفه با حضرت ارتباط برقرار کرده اند.

قسم پنجمى از ملاقات و دیدار متصور است: دیدار در خواب. که این از مقوله بحث ما خارج است. محور اصلى بحث ما در بخش دوّم معناى اول و معناى دوم و سوم است; زیرا بر معناى اول (رؤیت) امرى مترتب نیست و کسى ادعایى نمى تواند داشته باشد و سخن از رؤیت در خواب نیز نیست; چرا که دیگر امامان(علیهم السلام) نیزی امکان دارد به خواب افراد صالح بیایند. البته با خواب مسأله دینى و مشکل فقهى قابل حلّ نیست و افراد نمى توانند مستند به آن حکم شرعى صادر کنند و گاهى شاید زمینه باشد براى راهنمایى و هدایت به سوى یک برهان و دلیل شرعى یا حلّ مشکل اجتماعى و یا اتفاقى که در آینده خواهد افتاد.

این بحث دیدار از راه مکاشفه را از جهت امکان و عدم امکان شامل نمى گردد ولى حکم مدعى دیدار را مشخص مى کند که قابل اثبات و پذیرش نیست و حق اظهار نظر ندارد.

مشاهده: مشاهده را به معناى دیدن با حواس همراه با حضور و شناخت دانسته اند که گاهى امکان دارد با گفت وگو و سؤال همراه باشد.

راغب مى نویسد:

(الشهود والشهادة: الحضور مع المشاهده اِما بالبصر أو بالبصیره لکن الشهود بالحضور المجرد اولى والشهادة مع المشاهده اولى ویقال للمحضر مَشْهَد(20).)

شهود و شهادت به معناى حضور با دیدن است. دیدن یا با چشم است و یا با بصیرت. منتهى (شهود) به معناى حضور مجرد (دیدن با بصیرت) شایسته تر است و شهادت به دیدن (با چشم) سزاوارتر و به جایگاه دیدن و حضور مشهد گفته مى شود.

و شَهد در لغت به عسلى گفته مى شود که هنوز در موم باشد و از اصل خود جدا نشده باشد و مشاهده به معناى معاینه است یعنى با چشم دیدن(21).

بنابراین مشاهده یعنى دیدن با چشم به گونه اى که طرف را بشناسد. مدعى مشاهده یعنى کسى که مى گوید: حضرت را دیده و شناخته گرچه شناخت وى بعد از دیدن باشد مانند گواهى که صحنه اى را مى بیند و بعد آنچه را دیده گواهى مى دهد و ممکن است در هنگام مشاهده افراد را با نام و عنوان نشناسد.

مشاهده ارتباط با واسطه را شامل نمى شود.موضوع سخن ما دیدن و مشاهده کردن است. در این باره دو دیدگاه وجود دارد:

1. در دوران غیبت کبرى امکان ارتباط و مشاهده وجود ندارد.

2. براى اولیاى الهى امکان دیدن و بهره بردن از محضر آن بزرگ وجود دارد.

 

دیدگاه نخست: عدم امکان ارتباط

گروهى از بزرگان شیعه بر این باورند که در زمان غیبت کبرى امکان ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) براى شیعیان وجود ندارد و برابر دستور حضرت مدعى دیدار را باید

تکذیب کرد. کسانى که به روشنى این نظر را پذیرفته اند عبارتند از:

1. محمدبن ابراهیم معروف به نعمانى. از علماى قرن چهارم و نویسنده (کتاب الغیبة) معروف به غیبت نعمانى(22).

2. فیض کاشانى در کتاب (وافى)(23).

3. کاشف الغطاء در رساله (حق المبین)(24)و…

4. شیخ مفید. ایشان امکان دیدار با حضرت را در غیبت کبرى برابر روایات مخصوص خادمان حضرت مى داند(25).

روایاتى که بر دیدگاه نخست دلالت مى کنند بسیارند که اینک به بررسى آنها مى پردازیم.

1. توقیع آن حضرت به على بن محمد سَمُرى.

2. روایاتى که بر ناشناخته بودن حضرت در میان مردم دلالت مى کنند.

3. روایاتى که دلالت مى کنند امام(علیه السلام) در مراسم حج دیده نمى شود.

4. روایاتى دلالت دارند بر امتحان شیعه در دوران غیبت.

1. توقیع شریف

مهم ترین و معتبرترین دلیل بر نفى رؤیت و مشاهده امام زمان در عصر غیبت توقیعى است که شش روز پیش از مرگ على بن محمد سَمُرى آخرین سفیر خاص امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ناحیه آن صادر شده است.

برابر این توقیع مدعى مشاهده دروغگوست و ادعاى وى قابل پذیرش نیست.

این توقیع را بسیارى از علماء در کتابهاى روایى خود آورده اند: در کمال الدین(26) شیخ طوسى در الغیبه(27) شیخ طبرسى در اعلام الورى(28) سید بن طاووس در ربیع الشیعه(29) طبرسى در احتجاج(30) اربلى در کشف الغمه(31) مجلسى در بحارالانوار(32) و مرآة العقول(33) فیض کاشانى در نوادر الاخبار(34) و…(35).

شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه توقیع را چنین نقل مى کند:

ابومحمد حسین بن احمد مُکَتِّب براى ما حدیث کرد:

در سالى که شیخ على بن محمد سمرى قدس اللّه روحه وفات کرد در مدینه السلام بغداد بودم. چند روز پیش از مرگ وى نزد او رفتم او توقیعى را براى مردم بیرون آورد که نسخه آن چنین است:

(بسم الله الرّحمن الرحیم. یا علیّ بن محمد السمریَّ. أَعْظم اللّهُ أَجْر إخْوانکَ فیکَ فَإنَّکَ میّت مابینک وبین ستّة أیّام فاجمع أمرکَ ولاتوص الى أحد یقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبة الثانیة [التامة] فلاظهور الاّ بعد اذن اللّهِ عزّوجلّ وذلک بعد طول الأمد وقسوة القلوب وامتلاء الأرض جوراً. وسیأتی شیعتى من یدّعی المشاهدة ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفیانیّ والصیحة فهو کاذب مفتر ولاحول ولا قوّة الاّ باللّهِ العَلِیّ العظیم(36).)

به نام خداوند بخشنده مهربان. اى على بن سمرى! خداوند پاداش برادرانت را درباره تو بزرگ نماید. تو مى میرى در فاصله شش روز. کارهاى خود را انجام بده و به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد و ظهورى نیست مگر پس از اذن خداوند و این اجازه پس از مدتى است طولانى که دلها قسى و سخت شود و زمین از ستم پرگردد.

و به زودى از شیعیان من خواهند آمد کسانى که ادعاى مشاهده و دیدن مرا بکنند. آگاه باشید هر کس قبل از خروج سفیانى و صیحه آسمانى ادعا کند که مرا دیده است او دروغگوى افترا زننده است. و نیست توان و نه نیرویى مگر از جانب خداوند بزرگ.

در (غیبت) شیخ طوسى (کذّاب مفتر)(37)آمده یعنى بسیار دروغگوى افتراء زننده.

ابومحمد گوید: این توقیع را استنساخ کرده و از نزد سَمُرى خارج شدیم و شش روز بعد وى از دنیا رفت.

این توقیع صراحت دارد بر این که: هر کس ادعاى دیدار با حضرت حجت را بکند سخنش پذیرفته نیست و در ادعاى خود دروغگوست. در نتیجه نمى توان او را تصدیق کرد و باید به تکذیبش برخاست.

در رابطه با توقیع نکاتى لازم به یادآورى است:

1. با مرگ سمرى جریان سفارت و نیابت خاص به پایان مى رسد و به سمرى دستور داده مى شود:

(به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو جانشینت باشد که غیبت دوم و تام واقع شد).

این بخش نهى از وصایت و سفارت مى کند و مدعیان نیابت خاص را پس از سمرى ردّ مى کند و کسانى که تا هنگام ظهور حضرت چنین ادعایى بکنند باید تکذیب شوند. به استناد همین بخش از توقیع علماء ما که نزدیک به غیبت صغرى بودند مدعیان نیابت را ردّ مى کردند. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه در رد نیابت ابوبکر بغدادى برابر نقل شیخ طوسى چنین استدلال کرده است:

(لانّ عندنا انّ کل من ادعى الامر بعد السمرى فهو کافر منمسّ ضالّ مضلّ)(38).

زیرا نزد ما شیعیان هر کسى که ادعاى نیابت کند پس از سمرى پس او کافر فاسد گمراه و گمراه کننده است.

بنابراین بخشهاى بعدى توقیع مربوط به نیابت نیست.

2. ظهور حضرت در بین مردم به اجازه خدا و پس از مدت طولانى است آن گاه که قلبها سخت گردد و زمین پر از ستم. با توجه به این که خواص یاران حضرت در غیبت صغرى ایشان را مشاهده کرده اند توقیع نفى ظهور و رؤیت کلى مى کند و جمله (فلاظهور…) این معنى را مى رساند; زیرا ظهور به معناى بروز پس از خفاست و (لاء) نفى جنس همراه استثنا بدین معنى است که: هیچ ظهورى ندارد و افراد وى را مشاهده نمى کنند مگر پس از اذن خداوند; از این روى فقره بعدى توقیع تأکیدى است بر این بخش توقیع.

3. کسانى که پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى ادعاى رؤیت و مشاهده کنند (کذاب مفتر) خواهند بود و تکذیب آنان لازم است. این سخن ربطى به ادعاى مشاهده همراه با نیابت ندارد; زیرا ختم نیابت و سفارت پیش از این مطرح شد و این جا مسأله ادعاى مشاهده حضرت از سوى شیعیان مطرح است.

4. مدعى اعم از این است که اطمینان به ادعاى خویش داشته باشد یا به دروغ ادعایى را مطرح کند و یا بپندارد حق را.

مدعى که در محاکم قضایى چنین است. اگر مدعى شاهد و دلیل قطعى بر گفته خود اقامه کند سخنش پذیرفته مى شود اما اگر دلیلى نداشته باشد چه در ادعایش واقعاً صادق باشد و یا به دروغ ادعایى را در دادگاه مطرح کرده باشد سخنش را نمى پذیرند. در همه حال عنوان مدعى بر وى صادق است. از این روى مى توان گفت: عنوان مدعى در توقیع دایره گسترده اى دارد: هم کسانى را که به دروغ ادعاى مشاهده کرده اند در بر مى گیرد و هم افرادى را که مى پندارند در ادعاى خویش راست مى گویند. باید هر دو را تکذیب کرد; زیرا دروغگو و مفترى هستند.

شاید بتوان ادعا کرد در صورتى که دیدار همراه با معجزه باشد به گونه اى که بدون هیچ ادعایى حقیقتى ثابت گردد از این مسأله خارج باشد; چرا که بدون ادعا امرى ثابت شده است. بنابراین توقیع مدعیان دیدار پیش از ظهور و پیش از خروج سفیانى را باید تکذیب کرد و ادعاى آنان را رد کرد. استناد به توقیع بر عدم امکان ارتباط کامل و صحیح است.

 

اشکالات به توقیع

محدث نورى به جهت این که داستانها و حکایتهاى زیادى از مدعیان دیدار نقل کرده به توقیع اشکال مى کند. شاید بتوان ادعا کرد که ایشان نخستین اشکال کننده به توقیع باشد. پس از ایشان دیگران نیز اشکالهاى ایشان را مطرح کرده و پذیرفته اند.

وى در جنة المأوى مى نویسد:

(انه خبر واحد مرسل غیر موجب علماً فلایعارض تلک الوقائع والقصص التى یحمل القطع عن مجموعها بل ومن بعضها المتضمن لکرامات ومفاخر لایمکن صدورها من غیره علیه السلام فکیف یجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعیف لم یعمل به ناقله وهو الشیخ فى الکتاب المذکور کما یأتی کلامه فیه فکیف بغیره والعلماء الاعلام تلقّوها بالقبول وذکروها فى زبرهم و تصانیفهم معوّلین علیها معتنین بها(39).)

در نجم الثاقب همین اشکالها را مطرح مى کند:

(این خبر ضعیف و غیر آن خبر واحدند که جز ظنى از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعى که از مجموع آن قصص و حکایات پیدا مى شود. هر چند از هر یک آنها پیدا نشود بلکه از جمله اى از آنها دارا بود کرامات و خارق عاداتى را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب(علیه السلام) پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفى که ناقل آن که شیخ طوسى است عمل نکرده به آن در همان کتاب چنانکه بیاید کلام او در این مقام پس چه رسد به غیر او و علماى اعلام از قدیم تا حال امثال این وقایع را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال کرده اند و اعتنا نموده اند و از یکدیگر گرفته اند(40)…)

در منتخب الاثر همین اشکالها را به گونه اى دیگر طرح مى کند:

(و این توقیع منافى است با آنچه کل افراد بر آن ظاهراً اتفاق نظر دارند. حتى شیخ طوسى که این توقیع را نقل کرده شمار زیادى را نام برده که حضرت را مشاهده کرده اند… دیگر آن که توقیع خبر واحد مرسل و ضعیفى است که ناقل آن شیخ طوسى در کتابش [غیبت] به آن عمل نکرده و اصحاب از آن اعراض کرده اند. پس توان معارضه با این وقایع و حکایاتى که از مجموع آنها قطع حاصل مى شود ندارد.(41))

در مجموع ایشان چهار اشکال بر توقیع وارد مى سازد.

1. توقیع خبر واحد و غیرقابل اعتماد است.

2. خبر مرسل و ضعیف است.

3. شیخ طوسى که توقیع را نقل کرده به آن عمل نکرده است.

4. توقیع معرض عنه است; چرا که اصحاب حکایات زیادى نقل کرده اند که اشخاص با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دیدار داشته اند.

پاسخ از اشکال بر سند: به نظر ما این توقیع نه مرسل و نه ضعیف بلکه خبر واحدى است که حجیت آن در اصول ثابت شده و مى شود به آن اعتماد کرد و بزرگان ما به آن جامه عمل پوشانده اند.

شاید محدث نورى نخستین فردى باشد که در سند توقیع اشکال وارد ساخته و پنداشته نقل کننده آن شیخ طوسى است; از این روى آن را مرسل و ضعیف دانسته است.

آنچه مسلم است توقیع مرسل نیست زیرا شیخ صدوق آن را به طور مستقیم از ابومحمد مُکَتِّب که از مشایخ وى بوده نقل مى کند و ابومحمد نیز در منزل سَمُرى آن را استنساخ کرده است.

با توجه به این که وفات صدوق در سال 381 و فوت سمرى در سال 329 بوده با یک واسطه آن را نقل کرده است منتهى باید دید که ابومحمد کیست؟

قهپائى در پایان مجمع الرجال فوائدى را یادآور مى شود. در فائده دوم از کتاب (ربیع الشیعه) سید بن طاووس اسامى سفراء و نایبان چهارگانه امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نام مى برد و در پایان توقیع را از ابومحمد حسن بن احمد المکتب نقل مى کند که حکایت از آن مى کند که سید بن طاووس آن را پذیرفته است. قهپائى در حاشیه آن مى نویسد:

(الحسین بن ابراهیـم بـن احمد بن هشام المکتب در مشیخه فقیه آمده است(42))

با این بیان این احتمال را مطرح مى کند که امکان دارد نام صحیح راوى توقیع حسین بن ابراهیم بن احمد المکتب باشد و در نتیجه وى از مشایخ صدوق و مورد اعتماد خواهد بود. با توجه به این نکته درباره ابومحمد به تحقیق مى پردازیم:

رخى با توجه به حاشیه قهپایى تصور کرده اند که حسین بن ابراهیم جدّ ابومحمد المکتب است و نام راوى را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسین بن ابراهیم(43)… دانسته اند که صحیح نیست بلکه ایشان احتمال داده که حسن همان حسین است که در مشیخه فقیه آمده است. در هنگام کتابت امکان دارد حسین به حسن تبدیل شده باشد.

پس از بررسى و مراجعه به کتابهاى: خصال معانى الاخبار عیون الاخبار علل الشرایع کمال الدین امالى و مشیخه فقیه به این نتیجه رسیدیم که حسن و حسین یک نفر است.

* شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه در سه مورد به طور مستقیم از ابومحمد الحسین بن ابراهیم نقل مى کند:

1. در توقیع مورد بحث.

2. حدیث پیش از توقیع.

(حدیث کرد ما را ابومحمد حسین بن احمد مکتب. وى گفت: حدیث کرد ما را ابوعلى بن همام به این دعا و ذکر. شیخ عمرى قدس اللّه روحه این دعا را املاء کرده و دستور داده در غیبت قائم خوانده شود: (اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرّفنى نفسک لم اعرف نبیّک…(44).)

با توجه به این حدیث به خوبى روشن مى شود که در توقیع حسین تبدیل به حسن شده است.

شگفت این که در کتاب (غیبت) شیخ طوسى حسن بن احمد تبدیل به احمدبن حسن شده(45) و شاید همین باعث شده که برخى در سند توقیع تردید کنند چون آنان توقیع را از غیبت شیخ نقل کرده اند.

3. در توقیعى که براى ابوالحسین محمدبن جعفر اسدى کوفى صادر شده است. در این جا شیخ صدوق به جاى مکتب مؤدب نوشته است:

(حدیث کرد ما را محمدبن احمد شیبانى و على بن احمدبن محمد دقاق و حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام مؤدب و على بن عبدالله ورّاق رضى اللّه عنهم…(46).)

در بیشتر روایاتى که شیخ صدوق از حسین بن ابراهیم نقل مى کند نام این افراد وجود دارند و در مواردى نام محمدبن احمدبن سنانى و احمدبن زیادبن جعفر همدانى آمده که گویا همه در رى و قم مى زیسته اند.

* شیخ صدوق در علل الشرایع در هشت مورد از حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المؤدب نقل حدیث کرده و در دو مورد نسبت (الرازى)(47) را به دنبال اسم وى آورده است. معمولاً چند نفرى که ذکر شد به جز محمدبن احمد شیبانى در نقل حدیث با وى مشترک هستند و آنان از سه نفر نقل مى کنند:

1. على بن ابراهیم بن هاشم چهار مورد(48).

2. ابوالعباس احمدبن یحیى بن زکریا قطان یک مورد(49).

3. محمدبن ابى عبدالله الاسدى الکوفى سه مورد(50).

*در خصال در نُه حدیث به همان ترتیبى که ذکر شد روایت مى کند.

در یک مورد آمده: (حدیث کرد ما را على بن ابراهیم در سال 307.)(51)

در چند جا با لقب (مکتب)(52)و در چند جاى دیگر با لقب (مؤدب) از او یاد شده است(53). در حاشیه توضیح داده شده که هر دو نام مربوطه به یک نفر است.

* در معانى الاخبار در پنج مورد از وى نقل حدیث مى کند. در یک مورد در چاپ موجود نام وى الحسن بن ابراهیم بن احمدبن المؤدب آمده(54) و در یک مورد کنیه او ابوعبدالله و جد پدرش به جاى هشام هاشم(55). سه مورد: هشام المکتب(56) و دو مورد: مؤدب(57).

آقاى خوئى به موردى که در آن حسن بن ابراهیم بن احمدبن المؤدب آمده اشاره دارد و وى را از مشایخ شیخ صدوق در معانى الاخبار معرفى مى کند(58) و به تصحیح سند نمى پردازد. در شماره دیگر ذیل حسن بن ابراهیم بن هاشم مى نویسد:

(وى از مشایخ صدوق است که شیخ نورى قدس سرّه در مستدرک نقل کرده اما ما نام وى را در کتابهاى صدوق ندیدیم(59).)

همان گونه که ذکر شد در برخى احادیث معانى الاخبار به جاى هشام هاشم آمده بود و همچنین در عیون اخبار الرضا.

این اختلاف نسخه ها سبب شده که محدث نورى حسن بن ابراهیم بن هاشم را از مشایخ صدوق بداند و در آن نسخه احمد نیز افتاده است. همان گونه که در موردى محدث نورى به جاى مؤدب مؤذن نقل کرده که قطعاً اشتباه است(60).

* شیخ صدوق در عیون الاخبار هفده حدیث از ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب همراه دیگر دوستانش نقل مى کند. اینان معمولاً از على بن ابراهیم یا ابوالحسین محمدبن جعفر اسدى کوفى نقل کرده اند و تنها در یک مورد از محمدبن یعقوب کلینى همراه با محمدبن موسى المتوکل و محمدبن محمدبن عصام کلینى و على بن عبدالوراق وعلى بن احمدبن محمدبن عمر الدقاق. در این مورد نام وى ابومحمد الحسن بن احمد المؤدب ذکر شده است(61).

از این موارد یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هاشم المکتب آمده(62) و در موارد دیگر هشام المکتب یا هشام المؤدب(63) و در چند مورد حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب(64) و در یک مورد الحسین بن ابراهیم بن هشام المکتب(65). تمام این موارد راوى یکى است.

* شیخ صدوق در امالى یازده مورد از وى حدیث نقل کرده در سه مورد حسین بن ابراهیم(66) در یک مورد به اضافه مؤدب(67) در یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب(68) و در موارد دیگر به اضافه احمد بن هشام المؤدب(69).

* در مشیخه فقیه در طریق صدوق به محمد بن سنان(70) و محمدبن جعفر اسدى و محمدبن اسماعیل(71) حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب آمده است. در طریق به محمد بن قاسم بن فضیل و ریان بن صلت و ابى ثمامه(72) نیز با عنوان حسین بن ابراهیم آمده و در معجم رجال الحدیث وى همان ابن هشام المکتب معرفى شده است(73). شیخ طوسى در تهذیب در باب زیارت جامعه براى دیگر شهدا از وى حدیث نقل کرده و به جاى مکتب کاتب آورده است: به نام الحسین بن ابراهیم بن احمد الکاتب(74).

با توجه به آنچه ذکر شد مى توان درباره راوى توقیع اظهار داشت: او ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب المؤدب الرازى است.

مکتب یعنى کسى که فن کتابت مى آموزند و مؤدب مربى قرآن(75).

وى در رى به همراه على بن عبداللّه ورّاق ومحمدبن احمد سنانى که مانند وى مکتّب بوده و به چنین کارى اشتغال داشته است(76)و دیگران از مشایخ شیعه حدیث نقل مى کرده و به کتابت مى پرداختند. کسانى که ابومحمد از آنان حدیث نقل کرده عبارتند از:

1. ابوعلى محمدبن همام در بغداد.

2. محمدبن یعقوب کلینى.

3. ابوالحسین محمدبن جعفر الاسدى در رى.

4. على بن ابراهیم بن هاشم در قم که در سال 307 از وى حدیث نقل کرده است.

5. احمدبن یحیى بن زکریا قطان.

ابومحمد (م. 312)(77) در رى از ملازمان ابوالحسین محمدبن جعفر اسدى و از سفراى مورد ستایش بوده است. ابومحمد براى پى گیرى مسائل و احتمالاً دیدار با حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به بغداد سفر مى کند و در آن جا نزد یکى از بزرگان شیعه به نام: ابوعلى محمدبن همام (م:336) مى رود و درباره دیدار با حضرت با او به گفت وگو مى پردازد. ابوعلى نیز دعایى را که عمرى از نایبان چهارگانه به وى آموخته براى او ذکر مى کند. در آن دعا این مضمون آمده است:

(خدایا! از تو مى خواهم ولى امرت را به من بنمایانى(78).)

وى به دیدار سمرى مى رود و در یکى از این دیدارها که شش روز پیش از فوت سمرى بوده توقیع شریف صادر مى شود و از آن جا که ابومحمد استاد خط بوده و علاقه مند به جمع آثار خاندان عصمت و طهارت آن توقیع را استنساخ مى کند و بعدها که به رى باز مى گردد و براى شیخ صدوق باز مى گوید. این توقیع چون از متن اصلى استنساخ شده اعتبار ویژه اى دارد. گوناگونى نسخه ها پس از این به وسیله کاتبان در موارد اندکى پدیدار شده است.

ابن حجر وى را با عنوان حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب در لسان المیزان نام مى برد:

(از ابوالحسین محمدبن جعفر اسدى و دیگران روایت مى کند. على بن حکم وى را از مشایخ شیعه در قم دانسته است. کتاب خوبى در باب فرائض دارد. و ابوجعفر محمدبن على بن بابویه از وى حدیث نقل کرده و او را بزرگ مى شمرده است(79).)

با توجه به تحقیق و تتبع گسترده اى که انجام گرفت کسى نمى تواند توقیع را خبر مرسل یا ضعیف غیرقابل اعتماد بداند; زیرا راوى آن صدوق است که از مشایخ معتمد خود نقل مى کند.

افزون بر این تردید در توقیع به معناى انکار یکى از معجزات حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است; زیرا در این توقیع خطاب به سمرى بیان شده که: (تو تا شش روز دیگر از دنیا مى روى) و راوى گوید: روز ششم وى از دنیا رفت. از این روى شیخ حر عاملى در کتاب اثبات الهداة این توقیع را در باب معجزات حضرت مى آورد(80).

پاسخ اشکال سوّم: روشن شد که توقیع نه مرسل است و نه ضعیف بلکه از جهت سند معتبر و قابل اعتماد است. اما این که گفته اند: راوى آن شیخ طوسى به توقیع عمل نکرده درست نیست. اینان این اشکال را به دو گونه مطرح کرده اند که به دو نوع آن اینک پاسخ مى دهیم:

1. شیخ با نقل داستانهاى دیدار افراد با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) درستى این توقیع را نقض کرده است.

در پاسخ باید گفت: آنچه شیخ طوسى نقل کرده به دوران غیبت صغرى مربوط مى شود و توقیع نفى مشاهده در دوران غیبت کبرى را مورد نظر دارد و مدعى دیدار در این زمان را باید تکذیب کرد. از توجه به داستانهایى که شیخ طوسى از ملاقاتها ذکر کرده به خوبى این نکته استفاده مى شود; زیرا  شمارى از آن داستانها در هنگام کودکى امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رخ داده است برخى داستانها تاریخ دارند سالهاى: 264 293 300 306 309. (82)

از این روى اشکال محدث نورى و منتخب الاثر که مى نویسد: (شیخ با نقل داستانها با توقیع مخالفت کرده است.) درست نیست و از عدم تمعان نظر در این حکایات سرچشمه مى گیرد.

2. شیخ طوسى در کتاب غیبت اظهار مى دارد:

(دیدار اولیاى الهى با حضرت و بهره مندى از محضر آن جناب امکان دارد.)

شیخ طوسى این مطلب را در پاسخ از اشکال مخالفان ابراز مى دارد و در این مقام به عنوان احتمال مطرح مى کند. در این باره توضیح خواهیم داد.

افزون بر این در مباحث بعد توقیع را نقل کرده که مدعیان مشاهده را باید تکذیب کرد. این منافاتى ندارد با این که برخى از اولیاى الهى غیرمستقیم از وجود امام بهره ببرند یا اگر دیدارى رخ دهد چنین ادعایى نداشته باشند.

پاسخ اشکال چهارم: این که گفته اند: از توقیع اعراض شده است درست نیست زیرا علماى بزرگوار ما که پس از شیخ صدوق به نقل توقیع پرداخته اند به آن باور داشته اند و در سند و دلالت آن تردیدى نداشته اند از جمله: شیخ طوسى در کتاب غیبت طبرسى در اعلام الورى اربلى در کشف الغمه ابن طاووس در ربیع الشیعه با این که داستانهاى دیدار افراد را با حضرت نقل کرده اند; امّا در درستى توقیع تردیدى روا نداشته اند.

علامه مجلسى در مرآت العقول پس از نقل روایاتى که دیدار با حضرت در آنها نفى شده به ذکر نام سفراى امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مى پردازد و در پایان بحث خود توقیع را به عنوان نتیجه بیان مى کند. در بحار نیز توقیع به نقل مى پردازد(83) و در ارتباط با داستانهاى دیدار در توجیه آن سخن مى گوید که نشانه اعتماد وى به توقیع است. حتى شخصیتهایى مانند: بحرالعلوم که داستانهایى از دیدار وى با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل شده به خاطر این توقیع در توقیعاتى که مربوط به شیخ مفید مى شود و طبرسى در احتجاج آنها را آورده تردید مى کند و ابراز مى دارد:

(این توقیعات باعث ادعاى مشاهده مى شود که روایات با آن مخالف است(84).)

 

2. ناشناخته بودن حضرت

بخشى از روایات تصریح دارند که حضرت در میان مردم است و آنان را مى بیند و مى شناسد ولى مردم آن حضرت را نمى شناسند و به طور مطلق نفى رؤیت مى کنند از جمله:

* امام صادق از حضرت امیر(علیه السلام) نقل مى کند:

(ولو خلت الارض ساعة واحدة من حجة اللّه لساخت باهلها ولکن الحجة یعرف الناس ولایعرفونه کما کان یوسف یعرف الناس وهم له منکِرون(85).)

واگر زمین یک ساعت از حجت خالى باشد ساکنان خود را فرو خواهد برد. حجت مردم را مى شناسد لیکن مردم او را نمى شناسند همان گونه که یوسف مردم را مى شناخت و آنان او را نمى شناختند.

از این روایت استفاده مى شود که حضرت بسان دیگر انسانها در بین مردم زندگى مى کند او را مى بینند و نمى شناسند ولى آن حضرت مردم را مى شناسد همچون یوسف(علیه السلام).

* امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:

(ان حجتها علیها قائمة ماشیةٌ فی طرُقِها داخلة فى دورها و قُصُورها جَوّالةٌ فی شرق هذه الارض وغربها تسمع الکلام وتسلم على الجماعة ترى ولاتُرى الى الوقت والوعد ونداء المنادى من السماء ألا ذلک یوم فیه سرور ولد علی وشیعته(86).)

حجت حق بر زمین استوار است. در جاده ها حرکت مى کند در خانه ها و قصرها وارد مى شود و در شرق و غرب زمین به گردش مى پردازد سخن مردم را مى شنود و بر جماعت مردم سلام مى کند. مى بیند و دیده نمى شود تا زمان ظهور و وعده الهى و نداى آسمانى. هان! آن روز روز شادى فرزندان على و شیعیان اوست.

نعمانى در کتاب غیبت پس از نقل روایات در تحلیل آن مى نویسد:

(پس مثال زد براى آنان درباره یوسف که امام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجود است جز این که در این زمان مى بیند و دیده نمى شود آن گونه که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: تا روز ظهور و وعده الهى و زمانى که ندا از آسمان برآید(87).)

* امام صادق(علیه السلام) درباره آن حضرت مى فرماید:

(فما تنکر هذه الامة ان یکون الله یفعل مافعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر یتردد بینهم ویمشى فى اسواقهم و یطأ فرشهم ولایعرفونه حتّى یأذن اللّه له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته (أإنک لانت یوسف؟ قال: أنا یوسف(88).)

پس چگونه انکار مى کند این امت که خدا با حجت خود آن گونه عمل کند که با یوسف انجام داد و صاحب شما مظلومى است که از حقش بازداشته شده صاحب حکومت در بین مردم رفت و آمد مى کند و در بازارهاى آنان گام مى نهد و در منزلهاى آنان قدم مى گذارد ولى او را نمى شناسند تا زمانى که خداوند به او اجازه دهد که خود را به آنان بشناساند آن گونه که به یوسف اجازه داد که در پاسخ برادرش که از او پرسید: آیا تو یوسفى؟ بگوید بله من یوسفم.

* از امام رضا(علیه السلام) درباره قائم سؤال مى شود حضرت پاسخ مى دهد:

(لایرى جسمه ولایسمّى باسمه(89).)

حضرت دیده نمى شود و نام وى برده نمى شود.

* امام حسن عسکرى(علیه السلام) مى فرماید:

(انکم لاترون شخصه ولایحلّ لکم ذکره باسمه(90).)

از روایاتى که ذکر شد چند نکته استفاده مى شود:

1. زمین بدون حجت باقى نمى ماند. حجت الهى باید همیشه باشد تا زمین ساکنان خود را فرو نبرد.

2. امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان مردم و در کوچه و بازار است مانند یوسف که برادرانشان او را نمى شناختند ولى او آنان را مى شناخت. سخن مردم را مى شنود و بر آنان سلام مى کند در مراکز آنان حاضر مى گردد. از این روى در بحث امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سخن از روح مجرد و حضور غیرفیزیکى نیست. حضرت مانند دیگران در مجامع حضور مى یابد منتهى افراد او را نمى شناسند.

3. وقتى مردم آن حضرت را خواهند دید که صیحه آسمانى بلند شود و خبر ظهور حجّت اعلام گردد و تا آن زمان کسى ایشان را نخواهد دید.

4. برابر روایت امام رضا(علیه السلام) اسم حضرت ذکر نمى شود. درباره یاد نام امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران غیبت کبرى اختلاف است: برخى این احادیث را مخصوص دوران غیبت صغرى مى دانند و یاد نام ایشان را در این زمان روا مى دانند مانند: خواجه نصیرالدین طوسى على بن عیسى اربلى(91) و فیض کاشانى(92). گروهى هم اکنون نیز ذکر نام حضرت را جایز نمى شمرند; زیرا در این روایت و روایات بسیار دیگر از جمله در توقیعى حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مى فرماید:

(ملعون ملعون من سمّانى فى محفل من الناس(93).)

جاى تعجب است آقایانى که بردن نام حضرت را جایز نمى دانند(94) دیدن حضرت را روا مى شمارند و داستانهاى فراوانى در این باره نقل کرده اند.

اگر در این توقیع و توقیع دیگرى(95) که به همین مضمون نقل شده دقت کنیم متوجه مى شویم نام نبردن از حضرت تعبدى نیست; آن گونه که برخى پنداشته اند; زیرا حضرت مى فرماید:

(ملعون است ملعون است کسى که مرا در محفلى از محافل مردم [عامه] نام ببرد).

نهى از حرمت یاد نام حضرت در بین عموم مردم به خاطر خوف و تقیه بوده و امروزه که چنین مسأله اى نیست نهى نیز نخواهد بود. آنچه از نوبختى (م:301) در فرق الشیعه مبنى بر نهى از نام حضرت نقل شده(96) مربوط به دوران غیبت صغرى است. فیض کاشانى در وافى چهار روایت از کافى در باب نهى از ذکر نام حضرت آورده است. در روایت دوم آن آمده:

(ان دللتهم على الاسم اذاعوه وان عرّفتهم المکان دلوّا علیه(97).)

اگر اسم را به آنان بگویید فاش مى کنند و اگر مکان حضرت را به آنان بشناسانید به آن راهنمایى مى شوند.

فیض پس از نقل این روایت مى نویسد:

(ویستفاد من ظاهر التعلیل ان تحریم التسمیة کان مختصاً بذلک الزمان الاّ ان الشیخ الصدوق رحمه اللّه روى فى کتاب غیبته مایدل على انه مستمر الى یوم ظهوره(98).)

و از ظاهر تعلیل روایت استفاده مى شود که حرمت ذکر نام حضرت مختص به آن زمان بوده است جز این که شیخ صدوق در کتاب غیبت خود [کمال الدین] روایاتى دارد که برخى دلالت دارند که این حرمت تا روز ظهور حضرت ادامه دارد.

صدوق در (باب النهى عن تسمیة القائم)(99) چهار روایت آورده که سه روایت آن با توجیهى که ذکر شد سازگارى دارند و یک روایت در این باب و روایت دیگرى که پیش از این آورده(100) و روایات همانند این که علامه مجلسى در بحار آورده(101) با این توجیه ناسازگارى دارند.

این روایات معمولاً از جهت سند قابل اعتماد نیستند در نتیجه قابل استناد نخواهند بود.

ظاهر روایات در باب نهى از نام بردن این است که نه شفاهى و نه کتبى ذکر نام حضرت جایز نیست ولى از مجموع کلمات آنان که ذکر نام حضرت را جایز نمى دانند استفاده مى شود که نوشتن آن ایرادى ندارد(102) و فقط در محافل و مجالس نباید نام حضرت را برد; زیرا محدث نورى در آغاز بحث خود از کمال الدین صدوق و عیون الاخبار از صحیفه فاطمه(س) نقل مى کند:

(نام حضرت (ابوالقاسم محمدبن الحسن) است(103).)

شیخ صدوق نیز پس از نقل این روایت مى نویسد:

(نظر من نهى از ذکر نام حضرت است).(104)

البته این روایت از جهت سند و محتوا قابل اعتماد نیست.

صدوق در اعتقادات(105) مفید در ارشاد(106) محدث نورى در کلمه طیبه و نجم الثاقب(107) نام شریف حضرت را ذکر کرده اند.

بنابراین نوشتن اسم حضرت با حروف مقطع (م ح م د) و اجتناب از ذکر نام حضرت در محافل بویژه محافل اهل سنت لزومى ندارد. زیرا امروزه تمام افراد نام حضرت را مى دانند و علماى اهل سنت که درباره آن حضرت کتاب نوشته اند نام و کنیه حضرت را نیز ذکر کرده اند.

 

3. در مراسم حج دیده نمى شود

از مراکزى که در غیبت صغرى امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشاهده شده مراسم حج است. گروهى که حضرت را دیده اند به این مطلب تصریح کرده اند.

امّا در غیبت کبرى برابر روایاتى که وارد شده حضرت در مراسم حج شرکت مى کند مردم را مى بیند اما مردم او را نمى بینند و نمى شناسند از جمله:

* امام صادق مى فرماید:

(للقائم غیبتان: یشهد فی احداهما المواسم یرى الناس ولایرونه(108).)

امام قائم دو غیبت دارد: در یکى در مراسم حج شرکت مى کند مردم را مى بیند امّا مردم او را نمى بینند و نمى شناسند.

نعمانى نیز در کتاب الغیبة این حدیث را به همین الفاظ از کلینى نقل مى کند(109).

علامه مجلسى در مرآة العقول در شرح این حدیث مى نویسد:

(مراد از این غیبت غیبت کبرى است و منظور از رؤیت در حدیث معرفت است یعنى (لایعرفه احد من الناس) هیچ کسى از مردم او را نمى شناسند برخلاف غیبت صغرى که سفراى حضرت و برخى از خدمتگزاران خاص آن حضرت را مى شناختند.

ممکن است منظور از غیبت در حدیث غیبت صغرى باشد بدین گونه که (یَرَى الناسُ) به ضم ناس باشد مردم مى بینند و آنان خواص و موالى حضرت هستند یعنى بعضى از مردم مى بینند اما عموم مردم حضرت را با معرفت و شناخت نمى بینند(110).)

احتمال نخست علامه را (حدیث مربوط به غیبت کبرى است) نقلى دیگر متعین مى کند. زیرا برابر این نقل در یکى از این دو غیبت مکان حضرت مشخص نیست.

(همانا قائم را دوگونه غیبت است: در یکى از آن دو باز مى گردد و در دیگرى جاى آن حضرت مشخص نیست.

در ایّام حج حاضر مى شود و مردم را مى بیند ولى مردم او را نمى بینند(111).)

* امام صادق مى فرماید:

(یفقد الناس امامهم فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه(112).)

مردم امام خود را از دست مى دهند. در موسم حج شرکت مى کند. حضرت آنان را مى بیند ولى مردم ایشان را نمى بینند.

این حدیث را نعمانى به سندى دیگر (ابوعلى محمدبن همّام) از کلینى با همین الفاظ نقل مى کند(113).

علامه مجلسى رؤیت در این جا را مساوى با رؤیت با معرفت دانسته و سخنى را که حمیرى از محمدبن عثمان عمرى نقل کرده دلیل آن آورده است(114).

محمدبن عثمان عمرى سفیر حضرت صاحب(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مى گوید:

(به خدا سوگند که صاحب الامر هر سال ایام حج شرکت مى کند و مردم را مى بیند و مى شناسد; امّا مردم او را مى بینند و نمى شناسند(115).)

این گفته نماینده و سفیر حضرت دلیلى است بر عدم مشاهده امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در غیبت کبرى. اما در غیبت صغرى برخى افراد حضرت را دیده و مى شناختند. از جمله آنان محمدبن عثمان عمرى است. حمیرى از وى سؤال مى کند: آیا حضرت را دیده اى؟

پاسخ مى دهد:

(آخرین دیدار من با حضرت در کنار خانه خدا بود که مى فرمود: اللهم أنجز لى ما وعدتنى(116).)

این سخن دلیل بر آن است که حضرت در مراسم حج شرکت مى کند منتهى در غیبت صغرى کسانى که حضرت را مى شناختند پى به وجود مبارک ایشان مى بردند اما دیگران چنین سعادتى نداشتند. در زمان غیبت کبرى تمام افراد از این افتخار محروم هستند; زیرا کسى حضرت را نمى شناسد.

 

4. امتحان شیعیان در دوران غیبت

روایات بسیارى از ائمه(علیهم السلام) وارد شده که بر اثر طولانى شدن غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) گروهى از مردم منکر وجود مبارک حضرت مى شوند و از عقیده خود

باز مى گردند. این دسته از روایات چنان فراوان است که مى توان گفت به حدّ تواتر رسیده و اینها خود دلیلى است بر عدم امکان ارتباط در عصر غیبت; زیرا اگر چنین ارتباطى ممکن بود معنى نداشت که مردم در این آزمایش ناموفق باشند و ایمان و اعتقاد خویش را از دست بدهند; زیرا با داستانى که یکى از دیدار کنندگان مطرح مى کند پى به وجود حضرت مى برند و چه بسا گروهى با همین عقیده زندگانى کنند اما وقتى که خود موفق به دیدار نشوند ایمان قلبى خویش را از دست بدهند. اساساً فلسفه انتظار در این نکته نهفته است که افراد با عدم مشاهده حضرت ایمان به پیروزى و موفقیت حق دارند.

* امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:

(للقائم منّا غیبة احدها طویل کأنى بالشیعه یجولون النعم فى غیبته یطلبون المرعى فلایجدونه. ألا فمن یثبت منهم على دینه لم یقس قلبه لطول امد غیبة امامه فهی معى فى درجتى یوم القیامة(117).)

براى قائم ما غیبتى طولانى است که گویا شیعیان مرکبها را براى دیدار با او به حرکت در مى آورند بیابانها را مى گردند او را نمى یابند. هان! پس کسى که از شما بر دین خود ثابت بماند قلب او به خاطر طولانى شدن غیبت امام قسى نگردد در روز قیامت با من خواهد بود.

* امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روایت دیگر مى فرماید:

(ولکن بعد غیبة وحیرة فلایثبت فیها على دینه إلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین(118).)

قیام او بعد از غیبت و دوران حیرتى است که کسى بر دین خود باقى نمى ماند مگر افراد مخلص مباشر با روح یقین.

شیخ صدوق در (کمال الدین و تمام النعمه) روایات فراوانى مانند این روایت نقل مى کند(119).

* امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید:

(حتّى اذا غاب المتغیّب من ولدى عن عیون الناس و ماج الناس بفقده او بقتله او بموته اطلعت الفتنة ونزلت البلیّة والتحمتِ العصبیّة وغلا الناس فى دینهم واجمعوا على انّ الحُجّة ذاهبة والامامة باطلة ویحجّ حجیج الناس فى تلک السّنة من شیعة علیّ ونواصبه للتحسّس والتجسّس عن خلف الخَلَف فلا یُرى له اثرٌ ولایعرف له خبرٌ ولاخَلف(120).)

تا زمانى که غایب از فرزندان من از چشمها پنهان شود و مردم به خاطر تصور از دست دادن کشتن و مردن وى آشفته گردند فتنه ها آغاز شود و بلا نازل گردد و عصبیتها برانگیخته شود و مردم در دین خود غلو بورزند و اتفاق کنند بر این که حجت از بین رفته و امامت باطل گردیده است. مردم در این سال از شیعه و دشمنان براى تحقیق و جست وجو از جانشین امام به حج روند پس اثرى از او نبینند و خبرى نیابند و نه جانشینى.

شاید منظور از آن سال سال شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) باشد یا آغاز غیبت کبرى. امام(علیه السلام) وضعیت مردم را در عصر غیبت بیان مى کند و تصریح مى فرماید:

(شیعه و غیرشیعه در حج اثرى از او نمى یابند.)

و مى افزاید:

(مردم بر این پندارند که حجت از بین رفته و امامت باطل شده است [خیر] او زنده است و در میان مردم ولى مردم او را تا زمان ظهور نمى بینند.)

این مضمون که شیعیان در غیبت آزمایش مى شوند و شمار اندکى باقى مى مانند از دیگر ائمه نیز نقل شده است.

* امام سجاد مى فرماید:

(کسى که در غیبت قائم بر دوستى ما باقى بماند خداوند پاداش هزار شهید مانند شهداى بدر به او مى دهد(121).)

*امام باقر(علیه السلام) مى فرماید:

(براى حجت دوران حیرت و غیبتى است که عده اى گمراه و گروهى هدایت مى شوند(122).)

* امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:

(به خدا سوگند مهدى شما چنان غایب مى شود که افراد جاهل مى گویند: خداوند نیازى به آل محمد ندارد(123).)

*امام رضا(علیه السلام) مى فرماید:

(آنچه گردنهاى خود را به جانبش دراز کرده اید [تشکیل حکومت آل محمد] اتفاق نمى افتد تا این که مشخص شوید و امتحان گردید و باقى نمى ماند از شما مگر اندکى(124).)

و…

مرحوم کاشف الغطاء در کتاب جنة المأوى امتحان افراد را به خاطر طول غیبت مى داند تا افراد ثابت و خالص از کسانى که داراى ایمان درستى نیستند. شناخته شوند و همه تصفیه و غربال گردند(125).

نعمانى باب دوازدهم از کتاب الغیبة خویش را به امتحان شیعیان در عصر غیبت اختصاص داده و احادیث گوناگونى در این زمینه آورده است.

او درفصلى از کتاب خود به روشنى مشاهده حضرت رادر عصر غیبت جایز ندانسته و تحقیق در این زمینه را ممنوع و شیعیان را در ندیدن حضرت معذور مى داند(126).

(ومحظور علیهم الفحص والکشف عن صاحب الغیبة والمطالبة باسمه او موضعه او غیابه او الاشارة بذکره فضلاً عن المطالبة بمعاینته(127).)

براى شیعیان جست وجو از امام و کشف صاحب غیبت و به دنبال نام و محلّ سکونت و محل غیبت او بودن و یا اشاره به ذکر او کردن ممنوع است تا چه رسد بر آن که بخواهند آشکارا او را ببینند.

برابر آنچه ذکر شد مشاهده حضرت در غیبت کبرى ممکن نیست مگر این که دلیل معتبرى این ادله را مقید و جواز آن را ثابت کند.

از روایاتى که یادآور شدیم نکات زیر بدست مى آید:

1. دیدنى امکان ندارد که با شناخت باشد.

2. مدعى مشاهده و رؤیت را باید تکذیب کرد.

3. مشاهده حضرت در زمان غیبت کبرى ممکن نیست.

4. حضرت در میان مردم حضور دارد ولى آنها او را نمى شناسند مانند: یوسف که برادران خود را مى شناخت ولى آنان یوسف را نمى شناختند.

5. امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مراسم حج شرکت مى کند. در غیبت صغرى آنان که حضرت را مى شناختند در کنار خانه خدا حضرتش را مشاهده کرده اند. در غیبت کبرى حضرت مردم را مى بیند امّا مردم ایشان را نمى بینند و نمى شناسند.

6. نهى از ذکر نام حضرت از روى تقیه بوده که در دوره غیبت صغرى مصداق داشته اما در غیبت کبرى اشکال ندارد. قدر متیقن آن بنابرقول کسانى که قائلند در محافل و مجالس است.

7. شیعیان به خاطر عدم دیدن حضرت در عصر غیبت کبرى امتحان مى شوند و تنها گروهى اندک از مخلصان بر عقیده خود باقى مى مانند.

دیدگاه دوّم: امکان ارتباط

گروهى از علماى شیعه بر این باورند که در غیبت کبرى امکان ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد. این دیدگاه در بین متأخران شهرت دارد. این دیدگاه از سید مرتضى شروع مى شود و پس از وى شهرت مى یابد و افرادى چون: محدّث نورى کراجکى شیخ طوسى و… آن را طرح مى کنند.

سید مرتضى امکان ارتباط اولیاى الهى را با آن حضرت جایز مى داند. در پاسخ به این پرسش که حضور امام در پرده غیب چه فایده اى دارد؟امکان استفاده گروهى از اولیاء الهى را از محضر آن حضرت مطرح مى کند. پیش از نقل و بررسى دلیلهاى اقامه شده بر این نظر دیدگاه علماى گذشته را مطرح مى کنیم و به بررسى آنها مى پردازیم:

پیش از این ذکر شد که افرادى مانند: نعمانى و شیخ مفید دیدن و ارتباط با امام زمان را در غیبت کبرى جایز نمى دانند.

شیخ مفید فرض را بر عدم مشاهده و ارتباط با امام (علیه السلام) گذاشته و امکان ارتباط را مطرح نکرده است(128).

شاگرد وى سید مرتضى ارتباط و استفاده گروهى از اولیاى الهى را از آن حضرت ممکن مى داند و در کتابهاى تنزیه الانبیاء رساله غیبت شافى و مقنع این مسأله را ذکر کرده است.

سید مرتضى در پاسخ به این اشکال که امام غائبى که هیچ کس از مردم به وى دسترسى نداشته باشند چه فایده اى دارد و تفاوت بود و نبود وى چیست؟ مى نویسد:

(الجواب: قلنا اوّل ما نقر له إنّا غیر قاطعین على أن الامام(علیه السلام) لایصل الیه أحد ولایلقاه بشر فهذا أمر غیرمعلوم ولاسبیل الى القطع الیه(129).)

در پاسخ مى گوئیم نخستین چیزى که به آن معترفیم این است که: ما قطع نداریم هیچ کس به خدمت امام نمى رسد و هیچ بشرى او را ملاقات نمى کند. این امر معلوم نیست و راهى به قطع به آن وجود ندارد.

یا مى نویسد:

(نحن نجوّز أن یصل إلیه کثیر من أولیائه والقائلین بامامته فینتفعون به(130).)

ما جایز مى دانیم که گروه زیادى از اولیا و معتقدانِ به امامت ایشان شرفیاب محضرشان شوند و بهره گیرند.

یا مى نویسد:

(…لسنا نقطع على أن الامام لایظهر لبعض أولیائه وشیعته بل یجوز ذلک ویجوز أیضاً أن لایکون ظاهراً لأحد منهم ولیس یعرف کل واحد منّا إلا حال نفسه فاما حال غیره فغیر معلوم له ولأجل تجویزنا ان لایظهر لبعضهم او لجمیعهم ماذکرنا العلة المانعة من الظهور(131).)

ما قطع نداریم امام بر برخى از اولیاء و شیعیان خود ظاهر نشود بلکه این جایز

است و نیز جایز خواهد بود که براى هیچ یک از آنان ظاهر نگردد. هر کس از ما نمى داند مگر حال خود را امّا حال دیگران براى او معلوم نیست و به خاطر جایز شمردن ما ظاهر نشدن را براى برخى یا تمام شیعیان علت مانع از ظهور را ذکر کردیم.

سید مرتضى در کتاب المقنع فى الغیبه همین نظر را دارد و احتمال جایز نبودن دیدار را نیز یادآور شده است(132).

دیدگاه سید مرتضى را در مقنع طبرسى در اعلام الورى_(133) و اربلى در کشف الغمه(134) به نقل از اعلام الورى به گونه خلاصه آورده است.

دیگر معاصران سید مرتضى در پاسخ به این اشکال که چرا باید امام عصر از اولیاى خود پنهان باشد همین پاسخ را داده اند. از جمله کراجکى در کنزالفوائد مى نویسد:

(ولسنا مع ذلک نقطع على أن الامام(علیه السلام) لایعرفه أحد ولایصل إلیه بل قدیجوز أن یجتمع به طائفة من أولیائه تستر اجتماعها به و تخفیه(135).)

و با تمام اینها ما قطع نداریم که امام را هیچ کس نمى شناسد و به حضورش نمى رسد بلکه جایز است که گروهى از اولیاى آن حضرت با وى اجتماع کنند و جمع آنان پنهان و مخفى بماند.

از دیگر کسانى که امکان ارتباط را مطرح کرده اند عبارتند از: سدید الدین حمصى درالمنقذ من التقلید(136) شیخ طوسى در کتاب تلخیص الشافى(137) و کتاب الغیبة. شیخ طوسى در کتاب الغیبة مى نویسد:

(انّا اوّلاً: لانقطع على استتاره عن جمیع اولیائه بل یجوز ان یظهر لاکثرهم ولایعلم کل إنسان إلا حال نفسه فان کان ظاهراً له فعلّته مزاحة وإن لم یکن ظاهراً له علم أنه إنما لم یظهر له لامر یرجع الیه و ان لم یعلمه مفصّلاً لتقصیر من جهته(138).)

ما قطع نداریم که حضرت از تمام اولیاى خود پنهان باشد بلکه جایز است که براى بیشتر آنان ظاهر گردد و نمى داند هر انسانى مگر حال خود را. پس اگر براى او ظاهر گردد علت نهان شدن زائل گردیده و اگر ظاهر نشود مى داند که براى وى ظاهر نشده به خاطر اشکالى که به او باز مى گردد اگر چه به شرح نداند تقصیر وى چه بوده است.

گویا در آغاز احتمال ارتباط مطرح بوده ولى از زمان سید بن طاووس (م:664) به بعد با نقل داستانها قضیّه یقینى شده است. گرچه برخى داستانها مربوط به قبل از این تاریخ مى شود. مثلاً نخستین داستان مربوط به ابن قولویه در سال 339 هـ.ق است که قرامطه حجرالاسود را بازگرداندند(139).

در ارتباط با آنچه این دانشمندان بزرگ شیعه بیان کردند چند نکته لازم به یادآورى است.

1. این اظهار نظرها در پاسخ از اشکالاتى است که مخالفان مطرح کرده اند. سید مرتضى این سخنان را در الشافى فى الامامه در رد اظهارات قاضى عبدالجـباربن احمد همدانى اسدآبادى (م:415) در کتاب مغنى بیان کرده است.(140)

احتمال دیدن در رد اشکال خصم کافى است.

2. سید مرتضى و شیخ طوسى فقط در حد احتمال این عقیده را ابراز کرده اند و به عنوان یک عقیده و امر قطعى به آن ملتزم نیستند; زیرا در عبارتِ شافى احتمال عدم ملاقات حضرت را نیز بیان کرد و بر همین اساس شیخ طوسى در تلخیص الشافى اصل تجویز را کافى مى داند براى رد استدلال خصم:

(انا لا نقطع على انه مستتر عن جمیع اولیائه والتجویز فى هذا الباب کافٍ(141).)

ما قطع نداریم که او از تمام اولیاى خود چهره پنهان مى دارد و جایز بودن دیدن در این باب [براى پاسخ از اشکال] کافى است.

شیخ طوسى در کتاب الغیبه در پاسخ از این که چرا امام زمان از همه مردم حتى از اولیاى خود پنهان شده مى نویسد:

(لانّا اولاً لانقطـع على انه مسـتتر عن جمیع اولیائه والتجویز فى هذا الباب کاف(142).)

براى اینکه اولاً قطع نداریم که او از تمام اولیایش پنهان باشد و جواز در این باب کافى است.

بنابراین اگر کسى در پاسخ از اشکال معتقد باشد که فقط چند نفرى از خدمتگزاران حضرت ایشان را مى بینند آن گونه که در روایات ذکر شده نظر شیخ طوسى و سید مرتضى تأمین شده است.

3. تعبیر (هیچ کس نمى داند مگر حال خود را) که در کلام سید مرتضى و شیخ طوسى آمده این نکته را مى رساند که آنان باور داشتند اگر افرادى آن حضرت را ببینند حق اظهار به دیگران را ندارند; زیرا توقیع مدعى مشاهده را (کذاب مفتر) معرفى کرده و اگر افرادى حضرت را نبینند باید علت آن را در خود بجویند و موانع ظهور وجود شریف حضرت را براى خویش برطرف سازند. چون این امرى است نهانى(143) دیگران از آن آگاه نخواهند شد. بنابراین شیخ طوسى که توقیع را ذکر کرده به آن اعتقاد داشته و با اظهار این که شاید برخى از اولیاء به خدمت ایشان برسند با توقیع مخالفت نکرده زیرا بر این باور بوده که مرتبط با امام زمان حق اظهار آن را ندارد تا مشمول توقیع گردد.

على بن عیسى اربلى در کشف الغمه پس از نقل توقیع از اعلام الورى که در آن آمده:

(مدّعى مشاهده پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى کذاب مفتر است.)

و آوردن این عبارت از همان کتاب:

(ما قطع نداریم که کسى به خدمت امام نرسد.)

براى رفع تناقض مى نویسد:

(الذى اراه انه ان کان یراه أحد فقد علم منهم انّهم لایدّعون رؤیته و مشاهدته وان الذى یدعیها کذّاب فلامناقضة اذاً والله اعلم(144).)

به نظر من مى رسد که اگر شخصى آن حضرت را ببیند او مى داند که نباید ادعاى رؤیت و مشاهده کند و کسى که چنین ادعایى کند دروغگوست پس تناقضى بین این دو نیست.

این نظر به گونه اى ظریف در کم سیدمرتضى و شیخ طوسى آمده بود که ما بدان اشاره کردیم زیرا کسى که امام(علیه السلام) را ببیند و ادعایى نداشته باشد مشمول توقیع نخواهد شد.

4. علماى ما در پاسخ از این که چرا نباید امام زمان بر اولیاى خود ظاهر شود به این احتمال که شاید: (برخى از اولیاء از محضر آن حضرت بهره مند گردند) بسنده نکرده اند که ما آنان را معتقد به این امر بدانیم بلکه پاسخهاى فراوانى داده اند.

سید مرتضى در شافى این را سومین(145) و طبرسى در اعلام الورى(146) چهارمین پاسخ قرار داده اند.

سید مرتضى در رساله غیبت فائده و نفع دیگرى افزون بر امکان ارتباط براى برخى شیعیان بر وجود حضرت در پرده غیب ارائه داده است.

(لانهم مع علمهم بوجوده بینهم و قطعهم على وجوب طاعته علیهم و لزومها لهم لابد من ان یخافوه و یهابوه فى ارتکاب القبائح و یخشوا تادیبه ومؤاخذته فیقل منهم فعل القبیح ویکثر فعل الحسن او یکون ذلک أقرب وهذه جهة الحاجة العقلیّة الى الامام(147)…)

زیرا شیعیان با اعتقاد به وجود حضرت در بین آنان و قطع آنان بر وجوب اطاعت و لزوم پیروى از ایشان ناگزیر هراسى از حضرت دارند در ارتکاب کار زشت. و از تأدیب و بازخواست حضرت مى ترسند. از این روى کار زشت کم انجام مى دهند و کار نیکو زیاد یا به انجام آن نزدیک ترند. همین جهت عقلى نیاز به امام است.

بنابراین اعتقاد به وجود حضرت بدون ارتباط و مشاهده ایشان ثمرات و فوائدى دارد و این معناى (لطف وجود)(148) حضرت براى افراد است و راه تأثیر معنوى امام بر نفوس و ارواح که علامه طباطبائى به آن اشارت دارند(149).

شیخ مفید برخلاف سید مرتضى در ذکر فوائد وجود حجت و امام به هیچ وجه احتمال مشاهده حضرت را مطرح نکرده بلکه معرفت امام و انتظار فرج را از فوائد وجود حجت غائب مى داند:

(نفس معرفت ما به وجود و امامت و عصمت و کمال آن حضرت براى ما مفید است در به دست آوردن ثواب. و انتظار ما براى ظهور آن حضرت عبادتى است که باعث از بین رفتن عذاب بزرگ مى شود و به وسیله آن واجبى را که خداوند ما را به آن ملزم کرده ادا مى کنیم همان گونه که شناخت پیامبران گذشته براى ما مفید است(150).)

بنابراین وجود حضرت در پرده غیب به معناى انقطاع کامل از امت نیست بلکه حضرت به منزله خورشید در پشت ابر است که آثار وجودیش به شیعیان مى رسد. توسل به امام زمان و تشکیل مجالس در این ارتباط به معناى مجلس دیدار نیست بلکه براى استمداد و استغاثه از محضر پرفیض اوست; زیرا امکان دارد در مجلس ما شرکت کرده باشد و از خدا بخواهد که ما را یارى و کمک کند.

 

دلیلهاى امکان ارتباط

بر امکان ارتباط با حضرت حجت در غیبت کبرى دلیلهایى مى توان اقامه کرد که در مجموع به سه دلیل مى رسد:

1. روایات.

2. اجماع.

3.داستانها.

 

روایات

روایاتى که امکان دیدار با حضرت را بیان کند اندک شمارند (3عدد) و از جهت سند و دلالت مخدوش.

* امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:

(لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة ولابدّ له فی غیبته من عزلة ونعم المنزل طیبة وما بثلاثین من وحشة(151).)

صاحب این امر بناگزیر غیبتى دارد و در دوران غیبت از مردم کناره مى گیرد و نیکو منزلى است مدینه طیبه و با سى تن وحشتى نیست.

(عُزْله) یعنى کناره گیرى از خلق.

علامه مجلسى نقل مى کند که در برخى نسخه ها عبارت این گونه آمده:

(ولا له فى غیبته من عزله).

در غیبت از مردم کناره نمى گیرد.

مى افزاید:

(ظاهرتر آن است که قول نخست را بپذیریم و این نظر موافق دیگر کتابهاست(152).)

به نظر مى رسد که احتمال دوم صحیح باشد زیرا روایت با احتمال دوم سازگارتر است. یعنى امام با این که از دیده ها نهانند امّا از مردم جدا نیستند.

افزون بر این روایاتى داریم که تصریح دارند حضرت در میان مردم است و به آنان سلام مى کند ولى مردم حضرت را نمى شناسند. ملاصالح مازندرانى همین گونه به توجیه این احتمال پرداخته است(153).

به این حدیث استدلال شده که همیشه سى تن با حضرت همراهند. و آنان حضرت را مى بینند. بدیهى است که با مردن یکى دیگرى در خدمت حضرت درخواهد آمد.

(این حدیث دلالت دارد که حضرت بیشتر در مدینه و اطراف مدینه است و سى تن از موالى و خواص با آن حضرت همراهند که اگر یکى بمیرد دیگرى به جاى او مى نشیند(154).)

محدث نورى در جنةالمأوى براى اثبات داستانهایى که نقل کرده به این حدیث استناد مى جوید:

(وهذه الثلاثون الذین یستأنس بهم الامام(علیه السلام) فى غیبته لابد ان یتبادلوا فى کل قرن اذ لم یقدّر لهم من العمر ماقدّر لسیدهم(علیه السلام) ففى کل عصر یوجد ثلاثون مؤمناً ولیّاً یتشرّفون بلقائه(155).)

واین سى تن که امام با آنان انس مى گیرد در زمان غیبت بناچار در هر قرنى تغییر مى کنند; زیرا عمرى که براى سرور آنان مقدر شده براى آنان نیست; از این روى در هر عصرى سى مؤمن دوستدار مشرف به لقاى حضرت مى شوند.

 

نقد و بررسى

در این که گروهى امکان دارد در خدمت حضرت باشند تردیدى نیست ولى پذیرش این حدیث با معنایى که ذکر کرده اند پذیرفتنى نیست.

اینک اشکالاتى که بر این حدیث وارد است:

1. حدیث از جهت سند ضعیف است; زیرا یکى از راویان على بن ابى حمزه بطائنى رئیس واقفیه است(156).

مگر این که احتمال داده شود که حدیث را پیش از قول به وقف نقل کرده از این روى علامه در مرآةالعقول این حدیث را (ضعیف) یا (موثق) دانسته است. ولى به تنهایى قابل استناد نخواهد بود.

علامه مجلسى بعد از نقل این حدیث در بحارالانوار از غیبت نعمانى سند صحیحى براى آن ذکر کرده(157) بدون این که حدیث را نقل کند که به نظر مى رسد در کلام وى اشتباهى رخ داده و سندى که مربوط به حدیث پس از این روایت در غیبت نعمانى آمده(158) براى این حدیث نقل کرده است. در حاشیه (بحارالانوار) به این اشتباه تصریح شده است.

2. متن این حدیث پذیرفتنى نیست; زیرا در آن آمده: سى تن همراه دارد پس وحشتى ندارد. گویا حضرت از تنهایى وحشت داشته این سى تن همراه و مونس سبب شده اند که حضرت وحشتى نداشته باشد!

علامه مجلسى معناى دیگر نیز ذکر کرده:

(دوستداران حضرت به خاطر انس با یکدیگر دچار وحشت نمى شوند.)

3. معمولاً شارحان کافى این حدیث را مربوط به دوران غیبت صغرى دانسته اند که مکان حضرت شهر مدینه بوده است.

علامه مجلسى در مرآة العقول در شرح این حدیث ظاهراً آن را مخصوص غیبت کبرى دانسته و از قول به غیبت صغرى با عنوان (قیل) یاد کرده است(159).

در شرح حدیث بعدى اشاره مى کند که این حدیث مربوط به دوران غیبت کبرى است و این سى تن را از خواص و موالى و خدمتگزاران حضرت مى داند(160).

ملاصالح مازندرانى نیز غیبت را غیبت کبرى مى داند و چنین استدلال مى کند:

(لانه یعتزل فیها الناس جمیعاً(161).)

زیرا در آن غیبت از تمام مردم کناره گیرى مى کند.

اصل توجیه ملاصالح با بحث و زمان ما منافاتى ندارد زیرا وى در دوران غیبت کبرى معتقد است تمام مردم به حضرت دسترسى ندارند و تنها خدمتگزاران حضرت ایشان را مى بینند. ولى با توجه به این که در حدیث جایگاه امام مدینه معرفى شده است با غیبت صغرى مناسبت تر مى نماید. فیض کاشانى حدیث را مربوط به غیبت صغرى دانسته و در شرح آن مى نویسد:

(ومعه ثلاثون من شیعته یأنس بعضهم ببعض فلاوحشة لهم کأنه أشاد بذلک الى غیبة القصیرة فان فى الطویلة لیس لشیعته إلیه سبیل(162).)

همراه حضرت سى تن از شیعیان وى وجود دارند که با هم انس گرفته و وحشتى ندارند. گویا این حدیث دوران غیبت کوتاه را بیان مى کند; زیرا در غیبت کبرى شیعیان حضرت به وى دسترسى ندارند.

آن گونه که در کلام فیض و ملاصالح آمده اگر غیبت کبرى مراد باشد مراد از

سى تن خدمتگزاران حضرت هستند که در روایت بعدى از آنان به (موالى خاصه) تعبیر شده و در کلام مجلسى نیز آمده بود ودلالتى بر گفته استدلال کنندگان ندارد.

* موثقه اسحاق بن عمار از امام صادق(علیه السلام) که فرمود:

(للقائم غیبتان: احداهما قصیرة والاخرى طویلة الغیبة الاولى لایعلم بمکانه فیها الاخاصة شیعته والاخرى لایعلم بمکانه فیها الاخاصة موالیه(163).)

حضرت قائم دو غیبت دارد: یکى کوتاه و دیگرى طولانى است. در غیبت نخست از مکان حضرت کسى آگاه نیست مگر شیعیان خاص و در غیبت دوم مکان وى را نمى داند مگر موالیان خاص آن حضرت.

این روایت را نعمانى از ابن عقده و کلینى با تفاوت اندکى در سند نقل کرده است(164).

از این روایت دو نکته فهمیده مى شود:

1. حضرت مانند دیگران مکان دارد و دیدار با وى براى کسانى میسر است که از مکان وى آگاه باشند. پس حضور حضرت در جامعه به صورت روح مجرد و مانند آن صحیح نیست.

2. در غیبت کبرى موالیان خاص مکان حضرت را مى دانند و با وى دیدار مى کنند.

موالیان چه کسانى هستند که بر شیعیان خاص امتیاز دارند و در غیبت کبرى در خدمت حضرت قرار دارند؟. ملاصالح مازندرانى مى نویسد: (منظور از (خاصه موالى) حواریون حضرت هستند(165).)

علامه مجلسى در شرح این حدیث مى نویسد:

(إلاّ خاصة موالیه) اى خدمه و اهله واولاده او الثالثین الذین مضى ذکرهم وفى الغیبة الصغرى کان بعض خواص شیعته مطّلعین على مکانه کالسّفراء وبعض الوکلاء(166).)

(منظور از موالى خاصه خادمان و خاندان و فرزندان وى هستند یا سى نفرى که پیش از این گذشت. و در غیبت صغرى برخى خواص شیعه از مکان حضرت آگاه بودند مانند سفراء و برخى از وکلاى حضرت.

در این جا علامه مجلسى امکان ارتباط با حضرت را براى شیعیان جایز نمى داند و در ادامه شرح حدیث توقیع شریف را از کتاب صدوق نقل مى کند.

این که علامه مجلسى به اهل و فرزند حضرت اشاره دارد صحیح نمى نماید و امکان دارد برگرفته از افسانه جزیره خضراء باشد و یا برخى روایات که متن و سند متقنى ندارند.

فیض کاشانى در وافى (خاصة موالى) را به خدمه حضرت تفسیر کرده و تصریح مى کند که شیعیان در دوران غیبت به آن حضرت دسترسى ندارند:

(کانه یرید بخاصة الموالى الذین یخدمونه لأنّ سائر الشیعه لیس لهم فیها الیه سبیل(167).)

* مفضل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود:

(إنّ لصاحب هذا الأمْرِ غَیْبَتین احدیهما تطولُ حتّى یقُول بعضهم: مات وبعضهم یَقُولُ: قتل وبعضهم یقول: ذهب فلایبقى على امرِهِ من اصحابه الاّ نفر یسیر لایطّلع على موضعه أحد من ولی ولاغیره إلاّ المولَى الذى یلى أمرَهُ(168).)

براى صاحب این امر دو غیبت است: یکى از آن دو طولانى است تا این که بعضى از مردم گویند: مرده است و برخى گویند: کشته شده و گروهى گویند: رفته است. پس بر اعتقاد به حضرت از اصحاب وى کسى باقى نمى ماند مگر افراد اندکى. هیچ کس از جایگاه او آگاه نیست نه ولى و نه دیگران مگر خادمى که کارهاى ایشان را انجام مى دهد.

این حدیث در بحارالانوار ذکر شده ولى به جاى (من ولى ولاغیره(169)) (من ولده) آمده است. مجلسى این حدیث را از کتاب الغیبة شیخ طوسى نقل کرده که در یک مورد (من ولده) دارد(170) ودر مورد دیگر هیچ یک از این دو را ندارد و فقط (لاغیره)(171) دارد. و در نقل (البرهان) متقى هندى مانند غیبت نعمانى آمده و روایت از امام حسین(علیه السلام) است(172).

این حدیث گذشته از ضعف و اضطراب سند دلالت مى کند که فقط غلامى که در خدمت حضرت است از جایگاه امام آگاهى دارد و با ایشان ارتباط دارد و دیگر مردم به خاطر طولانى شدن غیبت معتقد به مرگ حضرت مى شوند و اندکى بر اعتقاد به بقاى ایشان باقى مى مانند.

 

نتیجه

در ارتباط با نظریه دوم و روایاتى که نقل گردید به این نتیجه مى رسیم که شیخ طوسى و سید مرتضى دلیل مستدلى بر ارتباط و مشاهده ارائه ندادند بلکه در پاسخ از اشکالى احتمال درک فیض را براى برخى خواص محتمل دانستند و از جهت ادله نقلى که عمده دلیل در این باب است تنها رؤیت و مشاهده را براى موالى خاص ممکن مى دانند و منظور از موالى خدمتگزاران حضرت هستند. براساس همین روایات شیخ مفید درباره ارتباط با حضرت در غیبت کبرى مى نویسد:

(بانّه لابدّ للقائم المنتظر من غیبتین احدهما أطول من الاُخرى ویَعْرف خبره الخاص فی القُصْرى ولایعرف العامُّ له مستقراً فی الطولى الاّ من تولّى خدمته من ثقاة اولیائه ولم ینقطع عنه الى الاشتغال بغیره(173).)

قائم منتظر بناچار دو غیبت دارد: یکى از دیگرى طولانى تر است. افراد خاص از اخبار ایشان در غیبت صغرى آگاه مى شوند و جایگاه استقرار وى را تمام مردم در غیبت کبرى نمى شناسند مگر کسى که متولى خدمت حضرت باشد. از دوستان مورد اعتماد که بجز به خدمت حضرت به کار دیگرى نپردازد.

آنچه شیخ مفید بیان کرده برگرفته از روایاتى است که ذکر شد. موالى خاص از مکان حضرت آگاهى دارند. بنابراین کسانى که به طور مطلق به مفید نسبت داده اند که ایشان ارتباط با حضرت را روا مى دانسته به دور از حقیقت است. تکیه مفید بر این نکته که به کار دیگرى نپردازد به خاطر محدود کردن این ارتباط به خادمان آن حضرت است.

به هر حال اگر (خاصه موالى) را شامل شیعیان مخلص غیر خادم و شخصیتهاى وارسته و ابدال بدانیم مى توان گفت که ممکن است برخى از شخصیتهاى بزرگ درک فیض حضور حضرت را بیابند بدون این که ادعایى داشته باشند.

 

اجماع

از دیگر شواهدى که بر امکان ارتباط در عصر غیبت ذکر کرده اند اجماع است. یعنى عالمى سخنى از حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شنیده و آن را به خاطر این که تکذیب نشود در قالب اجماع بیان کرده است.

محقق تسترى در کشف القناع براى اثبات اجماع و گونه هاى آن مى نویسد:

(برخى بزرگان و حاملان اسرار ائمه(علیهم السلام) مسائلى را از امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دریافت کرده اند. و چون امکان اعلان آن نبوده با عنوان اجماع از نظر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یاد مى کنند.)

وى بر این اساس اکثر زیارات و آداب و اعمال معروفى که بین امامیه متداول است و مستندى از اخبار و کتابهاى بزرگان گذشته ندارد در همین نکته مى داند:

(براى گروهى از حاملان اسرار ائمه علیهم السلام علم به سخن امام غائب ثابت مى شود با نقل یکى از سفیران یا خدمتگزاران آن حضرت در نهانى به گونه اى که یقین حاصل شود یا با توقیع و نگارش یا با شنیدن از حضرت به صورتى که منافى امتناع رؤیت در زمان غیبت نباشد و چون نمى تواند به آنچه اطلاع یافته تصریح کند و اعلان بدارد که سخن از کیست و در دیگر ادله علمى موجود دلیلى بر آن ندارد… و مأمور به پنهان داشتن آن نیست آن را به صورت اجماع ذکر مى کند. شاید همین اصل در بسیارى از زیارات و آداب و اعمال معروفى باشد که بین امامیه متداول شده و مستند ظاهرى از اخبار و کتابهاى گذشتگان ندارد…(174).)

محدث نورى در جنةالمأوى(175) و نجم الثاقب(176) با توجه به گفته محقق تسترى آن را دلیل بر امکان ارتباط گروهى با حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مى گیرد.

در پاسخ از ادعاى محقق تسترى مى توان نکاتى را طرح کرد:

1. این ادعا با روایات امتناع رؤیت در عصر غیبت ناسازگارى دارد و تعبیر به سفیر در غیبت کبرى صحیح نیست و توقیع و نگارش در این زمان نیز امکان ندارد. باید دلیل خاصى بر اثبات آن ارائه گردد و با حدس قابل پذیرش نیست.

2. علما هیچ گونه حجیتى براى چنین اجماعى قائل نیستند و حتى اجماع لطفى و دخولى را که احتمال حضور امام در جمع اجماع کنندگان است ردّ مى کنند.

شیخ عبدالکریم حائرى در دررالفوائد پس از ذکر اجماع دخولى و اجماع لطفى و ردّ آنها چنین اظهار نظر مى کند:

(ان الطریق الاول مما لایمکن تحصیله فى عصر الغیبة… والطریق الثانى لیس صحیحاً لعدم تمامیة البرهان الذى اقیم علیه فانه بعد غیبة الامام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بتقصیر منا کل مایفوتنا من الانتفاع بوجوده الشریف وبما یکون عنده من الاحکام الواقعیة قد فاتنا من قبل انفسنا فلایجب علیه عقلاً ان یظهر المخالفة عند اتفاق العلماء اذا کان اتفاقهم على خلاف حکم الله الواقعى(177).)

راه نخست [اجماع دخولى] از آن مواردى است که در عصر غیبت تحصیل آن امکان ندارد. و راه دوم [اجماع لطفى] نیز درست نیست; زیرا دلیل آن کامل نیست. چون پس از غیبت امام به خاطر تقصیرى که از ما رخ داده هر چه از بهره مندى از وجود حضرت محروم بمانیم و آنچه از احکام واقعى که نزد آن حضرت است از دست بدهیم از جانب خود ماست و بر امام عقلاً واجب نیست که با اتفاق علماء مخالفت کند آن گاه که اجماع آنان بر خلاف حکم واقعى باشد.

آن گاه که امام وظیفه براى اصلاح آنچه با واقع ناسازگار است نداشته باشد به طریق اولى در باب آداب زیارت و… وظیفه اى نخواهد داشت.

افزون بر این علماى ما در گذشته و حال به این نکته به روشنى اشاره کرده اند که وظیفه مردم در غیبت کبرى مراجعه به علماست. کراجکى پس از بیان احتمال بهره ورى گروهى از اولیاء به این نکته تصریح مى کند(178)و شیخ مفید اظهار مى دارد که باید به فقهاء مراجعه کرد و اگر آنان پاسخى از روایات نیابند باید از عقل که حجت باطنى است استمداد بجویند و عقل را به عنوان منبع احکام شرعى معرفى مى کند:

(ویستعینوا فى معرفة ذلک بعلماء الشیعه وفقهائهم وان کان ـ والعیاذ باللّه ـ لم یوجد فیما اختلفوا فیه نص على حکم سمعى فلیعلم ان ذلک مما کان فى العقول و مفهوم احکام العقول…(179).)

در موارد اختلافى از علما و فقهاى شیعه کمک بخواهند و اگر در آنچه اختلاف کرده اند دلیلى نیافتند پس بدانند این از مواردى است که در عقلها نهفته و مفهوم حکم عقلى است.

3. احتمال دارد مواردى که وى اشاره دارد و دعاهایى که به برخى آموخته در خواب بوده است آن گونه که سید بن طاووس در شرح دعاى مصرى در مهج الدعوات ذکر کرده(180) و فقط در یک مورد گفته که صداى حضرت را در سرداب سامراء شنیده که به دعا مشغول است(181) و در آن جا نیز ادعاى رؤیت نکرده است.

4. ما اگر آنچه را که محقق تسترى گفته صحیح بدانیم باز دلیلى بر ادعاى محدث نورى نخواهد شد که داستانهایى در مشاهده حضرت آورده است زیرا محقق تسترى فرض را جایى گرفته که مرتبط با امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به هیچ وجه ادعاى مشاهده ندارد و به خاطر همین ادعا نداشتن نظر حضرت حجت را به عنوان اجماع نقل مى کند و از اظهار مشاهده اجتناب مى ورزد چرا که تکذیب خواهد شد.

 

داستانها

در کتابهاى بسیارى داستانهاى گوناگونى نقل شده که امکان ارتباط با حضرت را در غیبت کبرى نشان مى دهد. به نظر مى رسد نخستین حکایت مربوط به ابن قولویه باشد (درباره نصب حجرالاسود در سال 339 که توسط قرامطه دزدیده شده بود.) که قطب الدین راوندى (م:573) در الخرایج والجرائح نقل کرده است(182).

بعدها سید بن طاووس (م:644) به این کار اهتمام ورزید و داستانهاى گوناگونى در کتابهاى خود نقل کرده است(183).

رفته رفته این داستانها زیاد شد و برخى تحت تأثیر این داستانها قرار گرفتند و روایات عدم امکان رؤیت را کنار گذاشتند و یا نادیده گرفتند و چنین پنداشتند که رؤیت حضرت حجّت در دوران غیبت کبرى امرى است مسلم و خدشه ناپذیر.

محدث نورى از این گروه است. وى این داستانها را در کتابهاى خود انباشته و براساس این داستانها پنداشته که دیدن امام زمان خدشه ناپذیر است و مسلم:

(ما روشن کردیم جواز دیدن حضرت را در غیبت کبرى به طور مستوفى. در رساله هاى: جنةالمأوى و نجم الثاقب شواهدى بر این مطلب ذکر کردیم که تردیدى باقى نماند و از سید مرتضى و شیخ الطائفه و ابن طاووس تصریح بر این مطلب را آوردیم و براى آنچه درباره تکذیب مدعیان رؤیت آمده تأویلاتى ارائه کردیم(184).)

ما در همین مقال سخنان سید مرتضى و شیخ طوسى را نقل کردیم و درباره آنها به شرح سخن گفتیم.

اینک به پاره اى از توجیهات و تأویلات محدث نورى که در حلّ تضاد بین این داستانها و تکذیب مدعیان رؤیت نقل کرده مى پردازیم:

1. نخستین اشکالى که ایشان بر توقیع (که مدعیان رؤیت را کذاب مفتر مى داند) دارد این است که آن رامرسل و ضعیف مى داندکه به شرح از این اشکال پاسخ گفتیم.

2. توجیهى است که علامه مجلسى دارد. وى زمانى که توقیع را با داستانهایى که نقل کرده ناسازگار دیده به توجیه و تأویل توقیع پرداخته است:

(لعلّه محمول على من یدّعى المشاهدة مع النیابة و إیصال الأخبار من جانبه الى الشیعه على مثال السفراء لئلا ینافى الاخبار التى مضت وستأتى فیمن رأه (185).)

شاید توقیع بر کسانى حمل شود که مدعى مشاهده با نیابت از آن بزرگواراند و اخبار را از جانب حضرت مانند سفیران به شیعیان برسانند تا با آنچه پیش از این ذکر شد و پس از این مى آید که برخى حضرت را دیده اند ناسازگارى نداشته باشد.

این توجیه نیز صحیح نمى نماید: اولاً حضرت به نماینده خود سفارش مى کند که تو نباید کسى را به جانشینى خود بگمارى چون غیبت تام آغاز شده است. این بخش از توقیع امام نفى نیابت مى کند.

ثانیاً به طور مطلق بیان مى کند که مدعى مشاهده را پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى باید تکذیب کرد و این مطلبى است افزون بر عدم تعیین جانشین.

ثالثاً با مرگ سمرى نیابت خاص پایان یافته و علماى شیعه مدعیان نیابت را از این راه تکذیب مى کردند و به ذیل توقیع در ردّ آنان استدلال نمى کردند چون ذیل آن مربوط به تمام مدعیان مشاهده است نه ادعاى همراه با نیابت(186).

3. توجیه دیگرى که ذکر کرده اند برگرفته از قصه جزیره خضراء است که قهرمان افسانه در پاسخ به این اشکال که مدعى مشاهده را باید تکذیب کرد مى گوید:

(این مربوط به زمانى است که دشمنان اهل بیت زیاد بودند و بنى عباس بر مردم مسلّط به گونه اى که شیعه از بیان این مطالب امتناع مى ورزید. اما در این زمان که مدتى طولانى از غیبت مى گذرد و دشمنان از دستیابى به حضرت ناامید شده اند و شهرهاى ما از دشمنان و ظلم و کینه آنان به دور است رؤیت و مشاهده حضرت اشکال ندارد(187).)

پاسخ:

1. داستان جزیره خضراء داستانى است ساختگى که نه مدرکى دارد و نه ارزش علمى.آقا بزرگ تهرانى آن را داستانى تخیلى و غیرواقعى مى داند(188).

کاشف الغطاء این داستان را غیرصحیح و از باورهاى اخباریان مى داند که از کتابهاى مهجور و متروک گرفته اند:

(ومنها اعتمادهم على کل روایة حتى ان بعض فضلائهم رأى فى بعض الکتب المهجورة الموضوعة لذکر ما یرویه القصّاص من ان جزیرة فى البحر تدعى الجزیرة الخضراء فیها دور لصاحب الزمان فیها عیاله واولاده فذهب فى طلبها حتى وصل الى مصر فبلغه انها جزیرة فیها طوائف من النصارى. وکأنّه لم یر الاخبار الدالة على عدم وقوع الرؤیة من احد بعد الغیبة الکبرى ولاتتبع کلمات العلماء الدالة على ذلک(189).)

و از اخبار منکر و شکف انگیز اخباریان اعتماد آنان به هر روایتى است. حتى برخى از فضلاى آنان از کتابهاى مهجور و ساختگى حکایتى را مى آورند که افسانه سرایان نقل کرده اند: جزیره اى است در دریا به نام جزیره خضراء و در آن خانه هاى صاحب الزمان و خانواده و اولادش قرار دارد.او [قهرمان داستان] نیز به آن جا مى رود و مى بیند که در آن جزیره گروهى از نصارا وجود دارند.

گویا او اخبارى را که دلالت دارد بر عدم وقوع رؤیت در غیبت کبرى ندیده و نه هم کلمات علما را که بر این مطلب دلالت مى کند تتبع کرده است.

امروزه متأسفانه برخى دست به انتشار این افسانه زده اند و آن را با جزیره برمودا تطبیق کرده اند. در برابر عالمان بصیرى به این افسانه پاسخ داده اند و ساحت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از این موهومات مبرا دانسته اند.

محدث نورى نیز داستانى نقل مى کند که از محتواى آن برمى آید که داستان جزیره خضراء موهوم است(190).

شهید قاضى طباطبایى پس از نقل استدلال محدث نورى: (محجوب بودن آنان از انظار خلایقِ با عموم قدرت خداى تعالى بُعدى ندارد(191)) مى نویسد:

(واما حیاة مولانا الامام المهدى المنتظر ارواحنا فداه واثباتها فلااحتیاج لنا فى اثباتها الى هذه الحکایات و القصص وسردها فى الکتب مع ان الله تعالى على کل شئ قدیر ودلالة الایات القرآنیة والاخبار المتواترة بطرق السنة والشیعة وضرورة مذهب الامامیة کافیة فی اثباتها مع اثبات العلم الیوم امکان الخلود للانسان فى الدنیا آلافاً من السنین وکذا لااحتیاج الى القول بانه علیه السلام یعیش فى الاقلیم الثامن او فى جابلقا او جابلسا او انه یعیش ببدنه المثالى البرزخى وامثال هذه الاقاویل المنکرة المزخرفة المخالفة لضرورة مذهب الإمامیّة فانها من الدعاوى التى لادلیل علیها اصلاً(192).)

زندگى امام مهدى منتظر ارواحنا فداه و اثبات آن نیاز به این حکایتها و قصه ها ندارد که ما آنها را وارد کتابها کنیم. با این که خدا بر هر کارى تواناست و آیات قرآن بر این دلالت دارد و اخبار متواتر از طریق سنى و شیعه و ضرورت مذهب در اثبات وجود آن حضرت کافى است. افزون بر این امروز دانش بشرى امکان جاودانگى انسان را در دنیا اثبات کرده و یک انسان مى تواند هزاران سال زندگى کند. و همین طور نیازى نیست به این که بگوییم آن حضرت در اقلیم هشتم یا در جابلقا و یا جابلسا زندگى مى کند یا حضرت با بدن مثالى زندگى مى کند و از این گونه سخنان غیرواقعى که مخالف ضرورت مذهب امامیه است و از ادعاهایى است که اصلاً دلیلى بر آن نیست.

2. این توجیه با آنچه در توقیع آمده سازگار نیست; زیرا بیان مى کند که مدعى مشاهده را پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى باید تکذیب کرد و او (کذّاب مفتر) است و این تفاوتى بین دوران بنى عباس و غیر آن قائل نشده است.

3. در همان حکایت جزیره خضراء قهرمان داستان که مدعى است به شش واسطه به امام مى رسد تصریح دارد که خود حضرت را ندیده است(193) با این که ادعاى نیابت خاص را دارد برخلاف توقیع. چگونه کسى که برابر داستان در کنار حضرت به سر مى برد حضرت را دیدار نکند اما دیگران چنین ادعایى بکنند. حتى فیض کاشانى که به گونه اى داستان جزیره خضراء را پذیرفته(194) و در نوادرالاخبار آن را نقل کرده معتقد است که در عصر غیبت کبرى امکان ارتباط و دیدار با حضرت وجود ندارد: (فان فى الطویلة لیس لشیعته الیه سبیل(195).)

تأویلات دیگرى نیز محدث نورى براى توقیع ذکر کرده که به برخى از آنها در ضمن اشاره کردیم و برخى ارزشى ندارند که به بحث درباره آنها بپردازیم.

با تحقیقى که درباره توقیع ارائه دادیم شکى در درستى آن نیست. بر همین اساس علامه بحرالعلوم که داستانهایى درباره ملاقات وى با حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل کرده اند(196) در توقیعات مفید تردید مى کند(197) و سعى مى ورزد توجیهایى ارائه دهد و به آن پاسخ دهد.

 

توقیعات شیخ مفید

از مواردى که امکان دارد بر ارتباط با حضرت حجت در غیبت کبرى استفاده شود توقیعاتى است که گفته مى شود از جانب آن حضرت براى شیخ مفید (ذیقعده 336 / رمضان 413) ارسال شده که یکى به تاریخ صفر 410 و دیگر شوّال 412 و سومى ذى الحجه 412 است(198).

در درستى این توقیعات تردیدهایى وجود دارد. این توقیعات را براى نخستین بار ابومنصور طبرسى از علماى قرن ششم بدون سند پس از نزدیک به صد سال که از فوت شیخ مفید مى گذرد در احتجاج نقل مى کند. آن گاه شاگرد وى ابن شهر آشوب (م:588) به آن اشاره مى کند(199). شاگرد ابن شهرآشوب ابن بطریق(م:600)(200) آنها را مطرح کرده است(201).

اما شاگردان مفید: سید مرتضى نجاشى شیخ طوسى ابویعلى جعفرى ابوالفتح کراجکى سلاربن عبدالعزیز دیلمى و… با این که تألیفات فراوانى داشته اند به این توقیعات اشاره نکرده ٌند.

علامه بحرالعلوم طباطبایى نیز در این توقیعات در کتاب رجالى خود(202) و آقاى خویى در معجم رجال الحدیث(203) تردید کرده اند. پیش بینى این توقیعات از

حوادث آینده دلیل بر درستى آن نخواهد بود زیرا آنچه به دست ما رسیده پس از حوادث بوده که امکان جعل آنها مى رود.

 

نگاهى به حکایات

برابر روایاتى که ذکر شد ارتباط با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان غیبت براى شیعیان امکان ندارد و این اصلى است برگرفته از ادله و روایات. سخن گفتن برخلاف این اصل نیاز به ارائه دلیل و حجت شرعى دارد. داستانهاى ناسازگار با این اصل قابل استناد نخواهند بود.

بیشتر داستانهاى نقل شده از افراد عادى و معمولى است که در مواردى ادعاى مشاهده حضرت را نداشته اند بلکه دیگران چنین مطلبى را پنداشته اند.

درپاره اى از این داستانها اگر دقت کافى بشود با امام زمان تطبیق ندارند.

برخى از ادعاهاى مطرح شده همراه معجزه و برخى بدون آن است. مى توان ادعا کرد تمام علما و فقهاى بزرگوارى که به آنها نسبت دیدار و ارتباط با حضرت را داده اند نه در کتابهاى خود چنین ادعایى را مطرح کرده اند و نه در جاى دیگر. این خود دلیلى است بر غیر واقعى بودن نسبتها. اگر فرض را بر وقوع چنین دیدارهایى بگذاریم چون معتقد بودند مدعى دیدار را باید تکذیب کرد به اظهار چنین مطلبى نپرداخته اند.

پاره اى از داستانهاى نقل شده سالها بعد به کتابها راه یافته که جاى تأمل دارد و در درستى آنها باید شک کرد.

آنچه محدث نورى در کتابهاى خود از تاریخ قدیم قم به نقل از مونس الحزین نقل کرده است(204) صحیح به نظر نمى رسد و از جهات گوناگون در آن تردید کرده اند:

1. در وجود چنین مطالبى در تاریخ قدیم قم تردید است(205).

2. براى شیخ صدوق کتابى به نام (مونس الحزین) ذکر نشده است.

3. داستان نقل شده با حوادث تاریخى سازگار نیست مگر این که دوران

وقوع آن را در غیبت صغرى بدانیم آن گونه که برخى احتمال داده اند.

برخى داستانهاى دیگر نیز بافاصله زمانى زیاد وارد کتابها شده و امروز در دسترس قرار گرفته است. از جمله: آنچه به علامه حلى (م:726) نسبت داده اند در رابطه با دیدار امام زمان. اینها دلیلى ندارد جز این که بر سر زبانها افتاده اند چه نقل ملاصفرعلى در قصص العلماء(206) چه نقل قاضى نوراللّه شوشترى (م:1019) در مجالس المؤمنین.

قاضى نوراللّه شوشترى مى نویسد:

(گویا علامه بین خواب و بیدارى با حضرت گفت وگوى داشته تا وى را در استنساخ کتاب یکى از مخالفان یارى کند(207).)

محدث نورى مى نویسد:

(بهتر این است که بگوییم: گفت وگو در خواب بوده است(208).)

ظاهراً رواج این داستانها از زمان سیدبن طاووس به بعد بوده است ایشان با این که امکان رؤیت را در دوران غیبت غیر ممکن ندانسته ولى خود چنین ادعایى نکرده و فقط در یک مورد بیان کرده که دعاى حضرت را شنیده است(209).

نقل این داستانها اختصاصى به شیعه ندارد بلکه برخى از علماى اهل سنت نیز که اعتقاد به مهدى داشته اند داستانهایى نقل کرده اند که از خود داستان نادرستى آن فهمیده مى شود.

علماى شیعه نیز براى اثبات این که دیگران به مهدى اعتقاد دارند آن داستانها را نقل کرده اند از جمله نوشته اند:

(مردى مدتى شرابخوار و عیاش بود بعد توبه کرد و در مسجد اموى دمشق وصف مهدى را شنید. به وى علاقه مند شد. در یکى از روزها که با تأثر در مسجد نشسته بود مردى دست به پشت وى زد و گفت: من مهدى هستم که دنبالش مى گردى چند روزى از وى خواست که خانه اى به او اختصاص دهد و مهدى یک هفته در آن جا ماند(210).)

یا سید مهدى شیوخى (م1287هـ.ق.) در کتاب بوارق الحقایق که شرح سفرهاى اوست داستانهایى نقل مى کند که با هیچ عقل سلیمى سازگار نیست از جمله ادعا مى کند:

دوبار با خضر دیدار داشته است.

در طوس مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیده و ایشان آیات و اورادى را در دهان وى فوت کرده است. در این دیدار امام زمان چند کلمه به فارسى با لهجه افغانى گفته او مطلب را فهمیده امّا زمانى که او چند واژه به فارسى مى گوید حضرت متوجه مقصود وى نمى شود از این روى براى آن حضرت توضیح مى دهد(211).

از این داستانهاى به دور از عقل و مبانى و ناسازگار با روایات فراوان که شرح آنها گذشت در کتابها و نوشته ها زیاد راه یافته و متأسفانه بدون هیچ کنترل و دقتى در دسترس همگان قرار گرفته است و این اندیشه ناب و باور مقدس و سازنده و تحول آفرین شیعه را با خرافات و دروغها و افسانه پردازیها در هم آمیخته اند که جا دارد اهل فکر و اندیشه این هجوم شوم را دفع کنند و نگذارند باور به مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با این موهومات خداى ناخواسته خدشه دار گردد.

 

خلاصه:

1. در دوران امامت امام حسن عسکرى(علیه السلام) گروهى از شیعیان امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ملاقات کرده اند که نام آنان در کتابهاى تاریخى ذکر شده است.

2. در دوران غیبت صغرى گروهى به خدمت حضرت رسیده اند ولى از طریق سفیران و نایبان خاص.

3. آغاز غیبت کبرى با مرگ آخرین سفیر حضرت على بن محمد سمرى در سال 329 شروع و اکنون نیز ادامه دارد. براین اساس مدعیان نیابت پس از فوت آخرین سفیر تکذیب مى شوند.

4. توقیع شریفى که شش روز پیش از مرگ سمرى صادر شده از جهت سند و دلالت هیچ اشکالى ندارد و راوى آن از مشایخ ثقه شیخ صدوق است و دربردارنده معجزه.

5. توقیع مشاهده حضرت را در دوران غیبت کبرى تا هنگام خروج سفیانى نفى مى کند و مدعى مشاهده را (کذّاب مفتر) مى شناسد و تفاوتى ندارد که وى مدعى نیابت باشد یا نباشد. مدعى اعم است از این که در ادعاى خود راست بگوید یا دروغ البته در صورتى که با معجزه اى رخ نماید که اثبات آن نیاز به دلیل نداشته باشد ظاهراً توقیع با آن مخالفتى ندارد.

6. افزون بر توقیع از سه دسته از روایات نفى رؤیت و ارتباط با حضرت در غیبت کبرى استفاده مى شود. در یک دسته تصریح شده بود که حضرت در مراسم حج شرکت مى کند مردم را مى بیند ولى مردم حضرت را نمى بینند و نمى شناسند.

7. حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جمع مردم حضور مى یابد و به آنان سلام مى کند. امّا مردم حضرت را نمى شناسند بسان یوسف. بنابراین به هیچ وجه زندگى ایشان در بدن مثالى یا به صورت روح مجرد نیست.

8. بزرگانى مانند: سید مرتضى شیخ طوسى که امکان ارتباط و مشاهده حضرت را مطرح کرده اند فقط در پاسخ از اشکال بوده و این مطلب را به گونه احتمال ارائه داده اند.

9. فقط یک دسته از روایات امکان دیدار با حضرت را براى خادمان ایشان (موالى خاصه) اثبات مى کرد و دلیلى بر امکان ملاقات و ارتباط دیگران وجود ندارد. شیخ مفید بر این اساس امکان ارتباط را مختص به این گروه مى دانست.

10. ذکر نام اصلى و کنیه حضرت برابر نظر گروهى از علماى شیعه اشکال ندارد و گروهى از بزرگان که بردن نام حضرت را در محافل جایز نمى دانند ظاهراً نوشتن نام اصلى و کنیه ایشان را در کتابها روا مى دانند.

11. بزرگانى که از آنان حکایت دیدار با حضرت حجت نقل شده خود در این باره ادعایى نکرده اند.

12. اگر فرض را بر امکان مشاهده و ارتباط با حضرت بدانیم برابر صریح توقیع دیدارکنندگان حق اظهار آن را ندارند و به تعبیر شیخ طوسى خود مى دانند و نفس خویش و از این روى اگر کسى ادعاى رویت و مشاهده کند باید تکذیب شود; چرا که امام عصر وى را (کذاب مفتر) معرفى کرده است.

 

پی نوشت ها : 

1- براى این که عقیده بزرگان شیعه در این موضوع روشن شود مسأله 18 (جوابات المسائل المیافارقیات) سید مرتضى را در این جا مى آوریم: 
از سید مرتضى سؤال شده که در روایت آمده: سرور ما رسول خدا و مولاى ما امیرالمؤمنین علیهما السلام نزد هر محتضرى حاضر مى شود (بحارالانوار ج88/6). 
ایشان پاسخ مى دهد: این مطلب روایت شده و به محتضر به خاطر این که اهل ایمان است بشارت داده مى شود: 
(فکأنّه یراهما وکأنهما حاضران عنده… فکیف یجوزان یکون شخصان یحضران على سبیل المحاورة والحلول فى الشرق والغرب عند کل محتضر وذلک محال.) 
گویا محتضر آنان را مى بیند و گویا نزد او حاضر مى شوند… پس چگونه ممکن است که دو شخص به گفت وگو و حلول در شرق و غرب عالم نزد هر محتضرى حاضر شوند این محال است.   
رسائل الشریف المرتضى ج280/1 دارالقرآن; جواهر الفقه258/ انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.

2- (ارشاد) شیخ مفید ج340/2 مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

3- (اعلام الورى) امین الاسلام طبرسى 416/ دارالمعرفة بیروت; (کشف الغمه) على بن عیسى اربلى ج320/3 دارالکتاب الاسلامى بیروت; (مرآة العقول) علامه مجلسى ج52/4. دارالکتب الاسلامیة تهران.

4- (الفصول المختاره) شیخ مفید 328/ کنگره هزاره شیخ مفید; (بحارالانوار) علامه مجلسى50 / 504 مؤسسة الوفاء بیروت.

5- (المسائل العشرة فى الغیبة) شیخ مفید کنگره جهانى هزاره شیخ مفید.

6- (فرق الشیعه) نوبختى ترجمه جواد مشکور 139/ علمى و فرهنگى تهران; (المقامات و الفرق) عبدالله اشعرى تحقیق محمد جواد مشکور 102/. در این کتاب پانزده گروه ذکر شده است.

7- (مروج الذهب) مسعودى ج199/4 دارالمعرفة بیروت; (بحارالانوار) ج336/50.

8- (الفصول المختاره) شیخ مفید 321/.

9- (کما ل الدین و تمام النعمه) شیخ صدوق تحقیق على اکبر غفارى/ 434 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین; (اعلام الورى) امین الاسلام طبرسى 425/.

10- (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 415/ 417 مؤسسة المعارف الاسلامیة قم.

11- (همان مدرک) 397 ـ 412.

12- (تاریخ الغیبة الصغرى) سید محمد صدر 404/ دارالمعارف للمطبوعات بیروت. زمان مرگ عثمان بن سعید مشخص نیست و آنچه در این کتاب آمده حدسى است.

13- (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 366/.

14- (همان مدرک) 386/.

15- (همان مدرک) 394/.

16- (همان مدرک) 291/; (کمال الدین و تمام النعمه) 484/; (وسائل الشیعه) ج101/18.

17- (همان مدرک) 390/.

18- (کمال الدین و تمام النعمه) 516/.

19- (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 253/.

20- (مفردات) راغب اصفهانى 267/ دار المعرفة بیروت.

21- (مصباح المنیر) 324/. فیّومى دارالهجره قم.

22- (کتاب الغیبة) ابو زینب محمدبن ابراهیم نعمانى 160/ تحقیق على اکبر غفارى مکتبة الصدوق تهران.

23- (وافى) فیض کاشانى ج414/2 ـ 416 مکتبة الامام امیرالمؤمنین اصفهان.

24- (حق المبین) 87/ چاپ سنگى.

25- (المسائل العشرة فى الغیبة) شیخ مفید82/; (الرسالة الاولى فى الغیبة) شیخ مفید/ 12 گنگره هزاره شیخ مفید.

26- (کمال الدین وتمام النعمه) شیخ صدوق 516/.

27- (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 395/.

28- (اعلام الورى) امین الاسلام طبرسى 417/.

29- (مجمع الرجال) قهپائى ج189/7. دارالکتب العلمیه به نقل از (ربیع الشیعه) سیدبن طاووس. محدث نورى (ربیع الشیعه) را خلاصه اى از اعلام الورى مى داند.

30- (الاحتجاج) ابومنصور احمدبن على بن ابى طالب طبرسى تحقیق خرسانى ج 478/2 مؤسسة الاعلمى بیروت.

31- (کشف الغمه) على بن عیسى اربلى ج320/3 دارالکتاب الاسلامى.

32- (بحارالانوار) علامه مجلسى ج361/51.

33- (مرآة العقول) علامه مجلسى ج53/4 دارالکتب الاسلامیه.

34- (نوادر الاخبار) فیض کاشانى تحقیق مهدى انصارى قمى233/ مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.

35- (الخرایج والجرائح) قطب الدین راوندى ج1128/3 ح46 موسسه الامام المهدى قم; (اثبات الهداة) شیخ حرّ عاملى ج693/3 ح112; (معجم احادیث الامام المهدى) ج317/4 318 تحت اشراف کورانى.

36- (کمال الدین و تمام النعمه) 516/.

37- (کتاب الغیبه) طوسى 395/.

38- (کتاب الغیبه) شیخ طوسى / 412; (بحارالانوار) ج51 / 377.

39- (جنة الماوى) محدث نورى چاپ شده در (بحارالانوار) ج318/53.

40- (نجم الثاقب) محدث نورى 484/ باب هشتم جعفرى مشهد.

41- (منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر) لطف الله صافى 400/ داورى قم.

42- (مجمع الرجال) قهپائى ج190/7.

43- (مکیال المکارم) سید محمد تقى موسوى اصفهانى ترجمه سید مهدى حائرى قزوینى ج507/2 دفتر تحقیقات و انتشارات بدر.

44- (کمال الدین و تمام النعمة) شیخ صدوق512/.

45- (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 242/ چاپ قدیم مکتبة نینوى; (اثبات الهداة) ج693/3 ح112 باب معجزات صاحب الزمان.

46- (کمال الدین و تمام النعمه) 520/.

47- (علل الشرایع) شیخ صدوق 69/ 403. دار احیاء التراث العربى بیروت.

48- (همان مدرک) 69/ 132 240 403.

49- (همان مدرک) 175/.

50- (همان مدرک) 68/ 131 405.

51- (خصال) شیخ صدوق 451/ ح57 انتشارات اسلامى قم.

52- (همان مدرک) 314/ 330 451 543.

53- (همان مدرک) / 451 572 603 652 650.

54- (همان مدرک) 345/.

55- (همان مدرک)387/.

56- (همان مدرک) 291/ 250 387.

57- (همان مدرک) 345/ 285.

58- (معجم رجال الحدیث) آقاى خویى ج274/4 دارالزهراء بیروت.

59- (همان مدرک) 275/.

60- (مستدرک الوسائل) محدث نورى ج657/3 چاپ سنگى.

61- (عیون اخبار الرضا) شیخ صدوق تحقیق سید مهدى حسینى لاجوردى ج174/2.

62- (همان مدرک) 230/.

63- (همان مدرک) ج24/2 174 214 230 237 242 255 259 262 263 272; ج72/1 88 120 141 192 277.

64- (همان مدرک) ج141/1 ج24/2.

65- (همان مدرک) ج259/2.

66- (امالى) شیخ صدوق ترجمه محمد باقر کمره اى 60/ 68 123 کتابخانه اسلامیه و عربى / 58 65 107.

67- (همان مدرک) / 38.

68- (همان مدرک) / 243.

69- (همان مدرک) 409/ 552 583 657 670.

70- (من لایحضره الفقیه) شیخ صدوق تحقیق على اکبر غفارى ج4 / 422 دارالتعارف بیروت; (مستدرک الوسائل) ج660/3 چاپ سنگى.

71- (من لایحضره الفقیه) تحقیق على اکبر غفارى ج476/4; (مستدرک الوسائل) ج657/3.

72- (من لایحضره الفقیه) ج4 / 91 19 132.

73- (معجم رجال الحدیث) ج173/5.

74- (تهذیب الاحکام) شیخ طوسى ج95/6 ح2177 دارالتعارف بیروت.

75- (نهاد آموزش اسلامى) دکتر منیرالدین احمد ترجمه محمد حسین ساکت 60/. آستان قدس; (اقرب الموارد) ج104/2 کتابخانه آیة اللّه مرعشى قم.

76- (امالى) شیخ صدوق 15/.

77- (کتاب الغیبة) شیخ طوسى417/.

78- (کمال الدین و تمام النعمة) 512/.

79- (لسان المیزان) ابن حجر ج271/2 شماره 1121.

80- (اثبات الهداة) ج693/3.

82. (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 253/ ح239 227 و 224 223 225 226 و از احادیث 229 230 231 ـ 232 پیداست که حضرت را در کودکى دیده اند.

83- ر. ک به: پاورقیهاى 26 تا 32.

84- (رجال) سید بحرالعلوم ج320/3 مکتبة الصادق تهران.

85- (کتاب الغیبة) نعمانى 14/.

86- (همان مدرک) 144/.

87- (همان مدرک) 145/.

88- (همان مدرک) 164/.

89- (کمال الدین و تمام النعمه) 370/.

90- (کافى) ج332/1 (الوافى) ج403/2.

91- (نجم الثاقب) 59/.

92- (الوافى) ج2.

93- (کمال الدین وتمام النعمه) 482/.

94- (نجم الثاقب) 58/; (بحارالانوار) ج32/51.

95- (بحارالانوار) ج33/51.

96- (نجم الثاقب) 58/; (فرق الشیعه) نوبختى ترجمه و تعلیق از محمد جواد مشکور 154/ علمى و فرهنگى.

97- (کافى) ج333/1.

98- (وافى) ج403/2.

99- (کمال الدین و تمام النعمه) 648/.

100- (همان مدرک) 368/.

101- (بحار الانوار) ج31/51.

102- براى آگاهى از اقوال در این باره ر. ک: (مکیال المکارم) ج172/2; (کمال الدین و تمام النعمه) ج369/2 پاورقى.

103- (نجم الثاقب) 58/; (کمال الدین و تمام النعمه ) 307/.

104- (کمال الدین و تمام النعمه) 309/ 648.

105- (اعتقادات) شیخ صدوق 93/ 95. شیخ صدوق مى نویسد: (و نعتقد حجة الله فى ارضه وخلیفته على عباده فى زماننا هذا هو القائم المنتظر محمدبن الحسن بن على بن محمد…).

106- (ارشاد) شیخ مفید ج2 / 342.

107- (نجم الثاقب) 247/; (کلمه طیبه) 461/. اسلامیه تهران.

108- (کافى) ج339/1.

109- (کتاب الغیبة) نعمانى 176/ ح16. در نقل نعمانى آمده. (لایرونه فیه).

110- (مرآة العقول) ج47/4.

111- (همان مدرک) 175/ ح15.

112- (الکافى) ج337/1; (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 251/; (کمال الدین و تمام النعمه) 440/ (وافى) ج413/2.

113- (کتاب الغیبة) نعمانى 175/ ح13 و 14.

114- (مرآة العقول) ج4 / 42.

115-. (کمال الدین و تمام النعمه) 440/ ح8; (من لایحضره الفقیه) ج520/2 (وافى) ج413/2.

116- (کمال الدین و تمام النعمه)440/ ح10.

117- (کمال الدین و تمام النعمه) 303/; (نوادر الاخبار) فیض کاشانى 227/.

118- (همان مدرک) 304/.

119- (همان مدرک) 304 ـ 302 ح9 11 12 15 17 18.

120- (کتاب الغیبة) نعمان 143/ ـ 144.

121- (کمال الدین و تمام النعمه) 323/.

122- (بحارالانوار) ج137/51.

123- (همان مدرک) 145/.

124- (ارشاد) ج375/2.

125- (جنة المأوى) 266/ محمد حسین کاشف الغطاء با تعلیقات شهید قاضى طباطبایى تبریز.

126- این سخن از کسى است که براى نوشتن کتاب خود به شیراز بغداد طبریه اردن دمشق و حلب سفر کرده است. رک. ک: (غیبت) نعمانى مقدمه 11/.

127- (کتاب الغیبة) نعمانى 160/.

128- (الرسالة الاولى فى الغیبة) شیخ مفید12/ کنگره هزاره شیخ مفید.

129- (تنزیه الانبیاء) سید مرتضى 182/ رضى قم.

130- (رسائل الشریف المرتضى) ج 297/2; و حاشیة (اللوامع الالهیة) فاضل مقداد با حاشیه و تعلیقات شهید قاضى طباطبایى 289/ تربیت تبریز.

131- (الشافى فى الامامة) سید مرتضى با تحقیق سید عبدالزهراء حسینى خطیب و سید فاضل میلانى مؤسسة الصادق للطباعة والنشر تهران.

132- (المقنع فى الغیبة) چاپ شده در مجله (تراثنا) شماره 213/27 مؤسسه آل البیت قم.

133- (اعلام الورى) 440/.

134- (کشف الغمه) 328/3.

135- (کنز الفوائد) کراجکى ج218/2 دار الذخائر.

136- (المنقذ من التقلید) سدید الدین محمود الحمصى الرازى ج378/2 انتشارات اسلامى قم.

137- (تلخیص الشافى)تحقیق سید حسین بحرالعلوم ج221/4 222و 217 عزیزى قم.

138- (کتاب الغیبه) 99/; (بحارالانوار) ج196/51; (جنة المأوى) چاپ شده در (بحارالأنوار) ج313/53.

139- (الخرائج والجرائح) قطب راوندى (م:573) ج475/1 ح18 مؤسسة الامام المهدى قم. سال 1409 این حکایت را راوندى با تعبیر (روى عن ابى القاسم جعفربن محمدبن قولویه) آورده است. بین ابن قولویه (م:369) و راوندى بیش از دو قرن فاصله دارد. دیگران نیز جریان را از خرائج نقل کرده اند.

140- (تلخیص الشافى) ج34/1 مقدمه; (الاعلام) زرکلى ج273/3 دارالعلم للملایین.

141- (تلخیص الشافى) 217/4.

142- (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 93/.

143- علامه مجلسى پس از نقل دیدگاههاى شیخ طوسى بر آنها انتقاداتى دارد از جمله در این باره که (هیچ کس نمى داند مگر حال خود را) که نتیجه آن مقصر دانستن کسانى است که حضرت را نمى بینند سخنانى دارد. ر. ک: (بحارالانوار) ج214/51. این دیدگاه در پاورقى چاپ جدید (کتاب الغیبه) شیخ طوسى 99/ نیز ذکر شده است.

144- (کشف الغمه) ج328/3.

145- (الشافى فى الامامه) سید مرتضى ج149/1 و 148 وى در پاسخ از این اشکال: اگر غیبت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از باب ترس از دشمنان است; چرا بر اولیاى خود ظاهر نمى شود دو جواب مى دهد و احتمال ارتباط را سومین پاسخ قرار داده است: 1. اگر با اولیاى خود دیدار کند امکان دارد خبر این دیدار به دشمنان برسد و براى حضرت مشکل ایجاد کنند.

2- اگر وى براى تمام یا برخى از شیعیان ظاهر گردد کسى سخنش را بدون معجزه نمى پذیرد و اگر معجزه اى نیز بیاورد همه افراد آن را نمى پذیرند و با توجیه و استدلال باید آن را ذکر کرد و در این صورت راه شک و شبهه باقى است و علم به اعجاز براى همه به وجود نمى آید از این روى حضرت بر آنان نیز ظاهر نمى گردد.

146- (اعلام الورى)440/.

147- (رسائل الشریف المرتضى) ج299/2; (المقنع فى الغیبة) چاپ شده در مجله (تراثنا) شماره 221/27.

148- قاعده لطف از قواعد کلامى است که متکلمان به آن بر وجود و لزوم معصوم استدلال مى کنند. و این بدان معنى است که خداوند زمینه نزدیکى انسان به طاعت و دورى او را از معصیت فراهم مى کند اما نه به گونه اى که به حد اجبار برسد. شیخ مفید (نکت الاعتقادیة 44/ ـ 45 گنگره هزاره شیخ مفید) در پاسخ از این پرسش که دلیل بر وجود امام زمان چیست؟ به قاعده لطف استناد مى کند و مى نویسد: (الدلیل على ذلک ان کل زمان لابد فیه من امام معصوم والا لخلا الزمان من امام معصوم مع انّه لطف واللطف واجب على الله تعالى فى کل زمان.) وجود امام معصوم و حجت حق در هر زمان لازم و این وجود معصوم لطف است و لطف همیشه بر خدا لازم است. 
خواجه نصیر الدین طوسى در اول بحث امامت تجرید الاعتقاد222/ مى نویسد: 
(انحصار اللطف فیه معلوم للعقلاء ووجوده لطف وتصرفه لطف آخر و عدمه منا.) 
نزد عقلا معلوم است که انحصار لطف الهى در تعیین امام است. وجود امام لطف است و تصرف او در مسائل اجتماعى لطفى دیگر و غیبت امام مربوط به ما مى شود. 149. علامه طباطبائى (شیعه در اسلام152/) بر تأثیر معنوى امام در نفوس تأکید مى کند و مى نویسد: 
(بدیهى است که حضور و غیبت جسمانى امام. در این باب تأثیرى ندارد و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد. اگر چه از چشم جسمانى ایشان مستور است وجودش پیوسته لازم است. اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانیش تاکنون نرسیده). 
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیثى بر تأثیر حضرت در دلهاى مؤمنین اشاره مى فرماید: (ان غاب عن الناس شخصه فى حال هدایتهم فان علمه و آدابه فى قلوب المؤمنین مثبتة فهم بها عاملون) کمال الدین 303/.

150- (الرسالة الاولى فى الغیبة) شیخ مفید 13/ گنگره هزاره شیخ مفید.

151- (کافى) ج 340/1; (بحارالانوار) ج153/52 157; (کتاب الغیبة) نعمانى 188/ ح41.

152- (مرآة العقول) ج50/4.

153- (شرح کافى) ملا صالح مازندرانى ج 243/6 تحقیق و تعلیق شعرانى اسلامیه تهران.

154- (بحارالانوار) ج158/52.

155- (جنة المأوى) چاپ شده در (بحارالأنوار) ج320/53.

156- (جامع الرواة) ج547/1 دار الاضواء بیروت.

157-(بحارالانوار) ج157/52.

158- (کتاب الغیبة) نعمانى 188/ ح43.

159- (مرآة العقول) ج50/4.

160- (همان مدرک) 52/.

161- (شرح کافى) ملا صالح ج243/6.

162- (وافى) ج412/2.

163- (کافى) ج 340/1.

164- (کتاب الغیبة) نعمانى 170/.

165- (شرح کافى) ملا مصالح ج245/6 ح19.

166- (مرآة العقول) ج52/4.

167- (وافى) ج416/2.

168- (کتاب الغیبة) نعمانى 171 172.

169- (بحارالانوار) ج153/52.

170- (کتاب الغیبة) 162/ ح120.

171- (همان مدرک) 61/ ح60.

172- (منتخب الاثر) لطف اللّه صافى 253/ به نقل از: (البرهان فى علامات آخر الزمان) متقى هندى.

173- (المسائل العشرة فى الغیبة) 82/ کنگره هزاره شیخ مفید.

174- (کشف القناع) اسداللّه تسترى معروف به محقق کاظمى 230/ چاپ سنگى افست مؤسسه آل البیت قم.

175- (جنة المأوى) چاپ شده در (بحارالأنوار) ج321/53.

176- (نجم الثاقب) 489/.

177- (الدرر الفوائد) 372/ انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.

178- (کنزالفوائد) ج218/2. 
(فاما الذى یجب ان یفعله الیوم المسترشدون ویعوّل علیه المستفیدون فهو الرجوع الى الفقهاء من شیعة الائمة وسؤالهم فى الحادثات عن الاحکام والاخذ بفتاویهم فى الحلال والحرام. فهم الوسائط بین الرعیة وصاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) والمستودعون احکام الشریعة الاسلام و لم یکن الله تعالى یبیح [لحجته] صلى اللّه علیه الاستتار إلاّ وقد اوجد (للأمة) من فقه آبائه ما تنقطع به الأعذار.)

179- (الرسالة الاولى فى الغیبه) شیخ مفید 15/ کنگره.

180- (مهج الدعوات) سید بن طاووس 280/ دارالذخائر قم; (جنة المأوى) چاپ شده در (بحارالأنوار) جلد 228/53.

181- (مهج الدعوات) 296/.

182- (الخرائج والجرائح) ج475/1; (بحارالانوار) ج56/52.

183- (فرج المهوم) 247/ رضى قم.

184- (مستدرک الوسائل) ج519/3 چاپ سنگى.

185- (بحارالأنوار) ج151/52.

186- (کتاب الغیبة) شیخ طوسى 412/.

187- (جنة المأوى) چاپ شده در (بحارالأنوار) ج319/53; ج171/52. مجلسى این داستان را در باب مستقلى ذکر کرده چون به آن اعتماد کامل نداشته است.

188- (طبقات اعلام الشیعه قرن هشتم) آقا بزرگ تهرانى 145/.

189- (حق المبین) 87/ چاپ سنگى; (انوار النعمانیة) نعمت الله جزائرى تحقیق و حواشى از قاضى طباطبائى ج64/2 تبریز.

190- (نجم الثاقب) 349/.

191- (همان مدرک) 347/.

192- (الانوار النعمانیه) ج69/2 پاورقى; (اربعین) قاضى طباطبایى.

193- (نوادر الاخبار) فیض کاشانى 304/.

194- (وافى) ج402/2.

195- (همان مدرک) 412/.

196- (در انتظار خورشید ولایت) عبدالرحمان انصارى 149/ حکایت 2 3 4.

197- (رجال) بحرالعلوم ج320/3.

198- (احتجاج) طبرسى تحقیق محمد باقر موسوى خرسان ج495/2 497 499. اعلمى بیروت.

199- (معالم العلماء) ابن شهر آشوب 101/. از این که شهرآشوب مى نویسد: (سبب توقیع را در مناقب ذکر کرده ام) و در چاپ موجود مناقب مطلبى در این باره نیست استفاده مى شود بخشى از کتاب مناقب آل ابى طالب از بین رفته است.

200- (الذریعة) آقا بزرگ تهرانى ج 334/15.

201- (لؤلؤ البحرین) محدث بحرانى 367/; (مستدرک الوسائل) محدث نورى ج518/3.

202- (رجال) بحرالعلوم ج320/3.

203- (معجم رجال الحدیث) 209/17.

204- (کلمه طیبه) 461/; (نجم الثاقب) 247/ حکایت اول; (جنة المأوى) چاپ شده در (بحارالأنوار) ج230/53 حکایت 8.

205- (تاریخ قم) محمد حسین ناصر الشریعه تعلیق على دوانى 153/ دارالفکر قم (کتاب شناسى تاریخ قم) حسین مدرسى 321 چاپ حکمت قم; (خلاصه البلدان) صفى الدین محمد بن محمد هاشم حسینى قمى مقدمه.

206- (قصص العلماء) تنکابنى 359/ علمیه اسلامیه.

207- (مجالس المؤمنین) قاضى نوراللّه شوشترى ج573/1 اسلامیه تهران.

208- (جنة المأوى) چاپ شده در (بحارالانوار) ج252/53 حکایت 22; (نجم الثاقب) 294 حکایت 15.

209- (مهج الدعوات) سیدبن طاووس 296/.

210- (المهدى) سید صدرالدین صدر 149/ دار الزهراء بیروت.

211- (بوارق الحقایق) بهاء الدین محمد مهدى الشیوخى تحقیق عبدالحکیم بن سلیم بن عبدالباب 318/ مکتبة النجاح طرابلس لیبیا.

 منبع : حوزه، شماره 70 و 71

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

سرمایه گذاری اخلاقی راه نفوذ دشمن را مسدود می کند

نوشته شده توسطرحیمی 19ام اسفند, 1394

حجت الاسلام هادی حسینخانی  حجت الاسلام والمسلمین هادی حسینخانی، امروز در جلسه شورای حوزه علمیه استان ایلام، با اشاره به ضرورت توجه به بُعد تهذیبی و اخلاقی طلاب، گفت: معاونت تهذیب حوزه تلاش دارد که تهذیب و اخلاق را در بین طلاب توسعه دهد.

  معاون تهذیب حوزه های علمیه کشور با بیان این که با اشاره به هجمه های فرهنگی دشمن، تصریح کرد: باید با تلاش مضاعف و ترویج آموزه های دینی در جامعه، حجم فعالیت های دشمن در زمینه تهاجم فرهنگی و تخریب ستون های معنویی را کنترل و با عنایت پروردگار از میان برداریم .

 حجت الاسلام والمسلمین حسینخانی به مسئله نفوذ دشمن و نقش طلاب و روحانیون در مقابله با آن اشاره کرد و افزود: این امر محتاج سرمایه گذاری بر روی طلاب است تا بتواند تاثیر و آسیب نفوذ دشمن را کند یا نابود کنند، البته نکته مهم آشنایی طلاب با خطرات دشمن در زمینه فکری، فرهنگی و معنوی در سطح فراملی، ملی و استانی است.

 معاون تهذیب حوزه های علمیه کشور یادآور شد: این معاونت سرمایه گذاری تهذیبی و اخلاقی بر روی طلاب را در دستور کار دارد تا با رشد روحی و فکری، اخلاقی و علمی بتوانند به ماموریت های خود در جامعه عمل کنند.

 وی  با بیان این که معاونت تهذیب همه ظرفیت های خود را بکار گرفته تا از حجم مشکلات معنویی و مادی حوزه های استان ها و شهرستان ها بکاهد، ابراز داشت: ما باید موانع سر راه طلاب را برداریم تا آنان بتوانند با تحصیل علم و تهذیب در جامعه اثرگذار باشند.

 منبع:خبرگزاری «حوزه»


فرم در حال بارگذاری ...

۲۰ نکته کلیدی برای یک تبلیغ موفق دینی

نوشته شده توسطرحیمی 19ام اسفند, 1394

تبلیغ دین

یک مبلّغ باید در رفتار و کردار و حتی سخنرانی خود از پرداختن به موضوعاتی که شائبة اتهام را به دنبال دارد، پرهیز کند و این امر باید در طول دورة تبلیغی رعایت شود؛ حتی در محافل و مجالس خصوصی.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»،حجت الاسلام عباس محمدی نجف آبادی از مبلغان فعال حوزه 20 نکته کلیدی برای یک تبلیغ موفق را بیان کردند.

 مسائل اعتقادی

آشنایی و مطالعة یک دورة کامل مسائل اعتقادی همچون: خداشناسی، نبوت، معاد، امامت و عدالت و همچنین مسائل و پرسش های مربوط به آنها ـ که «اصول دین» نام دارند و تقلیدی نیستند؛ بلکه باید از روی دلیل و برهان درک شوند ـ لازم است، به نحوی که آموزش آن ها برای عامة مردم قابل فهم باشد.

مسائل عبادی

همچنین آشنایی و مطالعة یک دورة کامل از مسائل عبادی همچون: احکام نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولّی و تبرّی و مسائل و پرسش های مهم مربوط به آنها ـ که همان «فروع دین» است ـ و در میان آنها مسائل مربوط به نماز و روزه از همه مهم‌ تر و از اولویت بیشتری برخوردار است، لازم می ‌باشد؛ زیرا اولاً از همه بیشتر مورد ابتلا می ‌باشند، و ثانیاً نسبت به بقیة مسائل فروع دین از اهمیت بیشتری برخوردارند، تا جایی که امام صادق(علیه السلام)فرمودند: «أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِذَا رُدَّتْ رُدَّ عَلَيْهِ سَائِرُ عَمَلِه»؛ ‏[1] اول چیزی که از بنده محاسبه می ‌شود، نماز است؛ اگر نماز پذیرفتة درگاه الهی شود، سایر اعمال نیز پذیرفته می ‌شود و اگر نماز پذیرفته نشود، سایر اعمال نیز پذیرفته نمی ‌شوند.

از اولین وظایف یک مبلّغ بعد از ورود به محل تبلیغ، مسئلة تقلید است که بداند مردم آن محل از چه مرجعی تقلید می‌کنند تا ضمن احترام گذاشتن به تمام مراجع بزرگوار تقلید، مخصوصاً مراجعی که مقلدین آنها جزء شنوندگان آن مبلّغ هستند، فتاوای همان مرجع را بگوید، و اگر بعضی از شنوندگان مسائل تقلید را خوب نمی ‌دانند، راه ‌های اثبات مرجعیت و شناخت اعلم و مسائل دیگر تقلید را با بیان خوب و ساده برای آنها بگوید.

...

مسائل اخلاقی

آشنایی کامل و مطالعة یک دوره مباحث اخلاقی و داشتن اطلاعات کافی دربارة اخلاق و واژه ‌های آن، همچون مطالعه یک دوره کتاب «جامع السعادات» و یا حداقل مطالعة کتاب شریف اخلاقی «معراج السعادۀ» و مانند آن.

واژه‌ های قرآنی

آشنایی نسبی با واژه ‌های قرآن و بعضی از مباحث تفسیری، و نیز استفاده از قرآن کریم و تفاسیر آن در محل تبلیغ، یکی دیگر از مواردی است که یک مبلّغ باید بدان توجه داشته باشد.

کتب حدیثی

آشنایی نسبی با کتب حدیثی و همراه داشتن کتاب جامع و مستقلّ حدیثی مانند «تحف العقول» لازم است تا به مناسبت شهادت یا ولادت هر معصوم، از فرمایشات آن بزرگوار استفاده کند.

مسائل تاریخی

آشنایی نسبی با مسائل تاریخی، مخصوصاً تاریخ اسلام و ائمه معصومین(علیهم السلام) برای ملّبغین امری لازم است.

داستان ها و ضرب المثل ها

کتاب های داستانی در موضوعات مختلف مخصوصاً در اقشار کم سواد و روستایی، شیفتگان و علاقه ‏مندان خاص خود را دارد، مثل: «داستان راستان» مرحوم شهید آیت الله مطهری و «داستان دوستان» و «پند تاریخ» مرحوم آیت الله محمدی اشتهاردی.

آگاهی از مسائل اجتماعی و سیاسی

آگاهی نسبی با مسائل سیاسی و اجتماعی،‌ بدون وارد شدن در جزئیات و تعیین مصادیق برای مبلّغین لازم است. وارد شدن در جزئیات یا تعیین مصادیقِ خوب و بد افراد سیاسی یا اجتماعی، کاری بسیار مشکل است و چه بسا برای یک مبلّغ ـ‌ که حکم یک پدر را برای عموم مردم دارد و باید اقشار مختلف را زیر چتر پدرانة خود داشته تا کلامش نافذ باشد ـ‌ مسئله ‌ساز خواهد شد؛ زیرا تمام افراد دارای یک سلیقه و بینش نیستند و ممکن است موجب متفرق شدن عده ‌ای از افراد شود،‌ و در نتیجه زحمات آن مبلّغ کمتر فایده دهد.

توجه به موارد جزئی

توجه به موارد جزئی که در عین جزئی بودن، از اهمیت بالایی برخوردارند و دانستن آنها از مقدمات تبلیغ و ترویج دین می ‌باشد، ضروری است،‌ مثل موارد زیر:

1.داشتن سابقة سخنوری

دیدن دوره ‌های تمرین منبر و سخنرانی در جلسات محدود با هم حجره ‌ای ها و هم مباحثه ‌ای های دوران طلبگی، در حدی که یک مبلّغ بتواند بدون رعب و ترس از جمعیت، کلام خود را به خوبی بیان کند.

2.دارا بودن روحیة کارهای فرهنگی

یک مبلّغ باید از چنان روحیه ‌ای برخوردار باشد که از انجام هیچ کار فرهنگی ابایی نداشته باشد، مثل این که اگر در جایی احیاناً وقت اذان شد و مؤذنی نبود،‌ خودش اذان بگوید و آن را کسر شأن خود نداند.

و یا اینکه اگر پس از نماز جماعت کسی که تعقیبات نماز را بخواند، نیست. در اینجا خودِ مبلّغ دعاهای مناسبی را بخواند و مأمومین بهره ‏مند شوند.

آشنایی با احکام اموات

اگر در مدتی که یک مبلّغ در محلّ تبلیغی خود، مخصوصاً روستاها حضور دارد، کسی از دنیا رفت و شخصی برای تجهیز او نبود، آمادگی آن را داشته باشد تا این واجب کفایی را انجام دهد و علاوه بر آن اطلاعات کافی راجع به واجبات کفن و دفن میت داشته باشد؛ و با روحیه ‌ای مناسب این کارها را به بهترین وجه ممکن انجام دهد، یا دیگران را راهنمایی کند تا آن واجب دینی را انجام دهند. مخصوصاً نماز و تلقین میت که باید صحیح خوانده شود.

توجه به نافله‌ ها

در بعضی از مساجد طبق آداب و رسومی خاص به نمازهای مستحب همچون نماز غفیله و نماز دهة ذی الحجّه و… پرداخته می ‏شود و لازم است در این زمینه نیز یک مبلّغ توجه داشته باشد و در زمینة استمرار این سنّت حسنه نقش خوبی را ایفا کند.

آشنایی با آداب و رسوم محل تبلیغ

در بعضی شهرها و روستاها رسوم خاصی وجود دارد که چه بسا مستند و ریشة شرعی ندارد اما با آموزه ‏های شرعی و دینی هم تعارضی ندارد. چه خوب است که مبلّغ اطلاعات لازم را نسبت به این ‏گونه رسوم به دست آورد و حتی الامکان در چارچوب مسائل شرعی با آنها همراه باشد.‌

لازم است یک مبلّغ گویش ها و اصطلاحات مخصوص محل تبلیغ را نیز بداند تا از به کار بردن بعضی از ضرب المثل ها و یا سخنان نامناسب اجتناب کند.

برخورد یکسان با مخاطبین

مبلّغ باید با تمام مردم برخورد مناسب و خوب داشته باشد، و به آنها احترام کند؛‌ چه در مجالس عمومی و چه خصوصی، و چه در کوچه و بازار و خلاصه طوری وانمود کند که روحانی نسبت به میزبان یا صاحب مجلس و تمام کسانی که با او به نحوی مرتبط هستند، برخورد خوب، یکنواخت و مناسب شأن آنها دارد، نه این که به نحوی باشد که با بعضی افراد، خصوصاً صاحب مجلس و افراد متشخّص برخورد خوب و مخلصانه داشته باشد و دیگران را آن چنان که باید، احترام نگذارد و چه بسا به جای پیش قدم شدن در سلام، حتی به جوان ها و بچه ‌ها و خانم های مسنّ و احترام به آنها، منتظر باشد که آنان به او سلام کنند؛ چرا که این کار ناپسند و شاید نوعی از تکبر مذموم است.

مبلّغ باید به نحوی عمل کند که غیر مستقیم مردم را به دین و آموزه ‏های معصومین(علیهم السلام)و روحانیت خوش ‌بین و علاقه ‌مند کند و مصداق این فرمایش امام صادق(علیه السلام) شود که فرمودند: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ»؛[2] مردم را با غیر زبان هایتان به راه درست دعوت کنید، تا مردم پرهیزکاری و تلاش در راه حق و اقامة نماز و اهل خیر بودن را در شما ببینند. به درستی که این،‌ راه، دعوت کردن به خوبی ها است.

برخورد مناسب با اهل گناه

اگر به مبلّغی خبر دادند که در این محل افرادی آلوده به فلان گناه هستند، یا فلان کار حرام یا شبهه ‌ناک را انجام می‌ دهند، یا مثلاً کار واجبی مثل نماز یا روزه را ترک می ‌کنند، مبلّغ نباید با شنیدن این مطالب و بدون هیچ تحقیق یا مقدمه ‌ای و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب، آن را موضوع سخنرانی و منبر خود قرار دهد. این مطلب به معنای بی ‌تفاوت بودن در برابر گناه یا گناهکار نیست؛ بلکه چه بسا گفته ‌های افراد نسبت به دیگران نوعی بدگمانی باشد و چه بسا گفتة آنها درست نباشد.

علاوه بر این، شتابزدگی در این ‏گونه موارد موجب پراکنده ساختن افراد و دفع آنها از اطراف یک مبلّغ می ‏شود و تبلیغ معارف دین برای آنها و بر حذر داشتن ‏شان از انجام گناهان به راحتی انجام نمی ‏شود.

در این ‏گونه مسائل باید با برنامه‌ ریزی و مقدمه ‌سازی های حساب شده و با اخلاق پیامبر(صلی الله علیه و آله)گونه آنها را ارشاد کرد.

پرهیز از مواضع اتّهام

یک مبلّغ باید در رفتار و کردار و حتی سخنرانی خود از پرداختن به موضوعاتی که شائبة اتهام را به دنبال دارد، پرهیز کند و این امر باید در طول دورة تبلیغی رعایت شود؛ حتی در محافل و مجالس خصوصی.

عدم درخواست اجرت برای امر تبلیغ

مبلّغ نباید برای تبلیغ و خواندن نماز جماعت، منبر و حتی سخنرانی درخواست اجرت کند؛ زیرا این عمل تبعات منفی دارد، به علاوه اعتقاد به رزّاق بودن خداوند باید سرلوحة عمل و رفتار یک مبلّغ باشد؛ چنانچه خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏»؛[3] و هر کسی که از خدا بترسد، خدا برای او راهی [برای بیرون شدن از بن ‌بست] قرار خواهد داد و از جایی که گمانش را ندارد، به او روزی خواهد رساند.

رفتار مناسب با میزبان و خانوادة او

برخی از مراکز تبلیغی، فاقد منزلی برای مبلّغ هستند، و ناچاراً عده‌ ای از مردم با علاقة خاصی که نسبت به میهمان و به خصوص میزبانی روحانیون دارند و به قصد کسب ثواب، مبلّغ را در منزل خود اسکان می ‏دهند؛ حال این مبلّغ باید کمترین زحمت و تکلّف را برای اهل آن خانه داشته باشد و از در خواست های غیر ضروری و خارج از توان میزبان پرهیز کند.

در این راستا توجه به آداب معاشرت و نیز آداب ورود و خروج به منزل و… ضروری است؛ به ‏ویژه در خانه ‏ای که نامحرم حضور دارد.

اجازه سؤال کردن به مخاطب

باید به مخاطب فرصت سؤال کردن داده شود؛ حتی ‏الامکان تا جایی که این امر مخلّ به فعالیت های تبلیغی نباشد، باید رعایت شود و بایستی پاسخ مناسب به سؤلات داده شود. در این زمینه لازم است از هر‏گونه شتابزدگی در پاسخ به سؤلات پرهیز شود.

«راغب اصفهانی» در کتاب «محاضرات الادباء» نقل کرده است: روزی دانش ‌آموزی سر کلاس درس به استاد خود گفت: من در خواب دیدم که گویا تمام بدنم آغشته به نجاست است و تمام بدن شما آغشته به عسل. وقتی حرف دانش ‌آموز به اینجا رسید، استاد دیگر فرصت نداد که دانش ‌آموز حرفش را تمام کند، و فوراً گفت: این نتیجة عمل های بد تو و اعمال خوب من است که خداوند بر بدن من و تو پاشانیده است.

سپس دانش ‌آموز به استاد گفت: اجازه می ‌دهید بقیة خوابم را بگویم؟. استاد گفت: بگو! گوش می ‌کنم. دانش‌ آموز گفت: پس در آن حالت تو مرا می ‌لیسیدی و من تو را. استاد که خیلی ناراحت شده بود،‌ گفت: دور شو ذلیل شده.[4] اگر این استاد کمی صبر کرده بود تا سخن دانش ‌آموزش تمام شود، می ‌توانست جواب مناسبی بگوید.

البته گاهی لازم است کلام طرف مقابل را محترمانه قطع کرد، از جمله:

الف) شخصی که زبان به چاپلوسی گشوده باشد؛ خواه چاپلوسی از مبلّغ باشد یا غیر مبلّغ، و آن غیر، حاضر باشد یا نباشد؛

ب) حرف طرف مقابل غیبت یا تهمت یا حتی کنایه‌ گویی و تعریض نسبت به دیگران باشد که حتماً باید از آن جلوگیری شود.

پرهیز از چاپلوسی و تملّق

از چاپلوسی و تملّق به طور کلی باید اجتناب کرد؛ زیرا این امر در آموزه‏ های دینی نهی شده و در این باره،‌ روایات و داستان های فراوانی وجود دارد که از باب اختصار به نقل یک روایت اکتفا می ‌شود:

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)فرمودند: «اُحْثُوا فِي وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَاب»؛[5]‏ بر صورت مدیحه سرایان که از شما تعریف می ‏کنند، خاک بپاشید.

احترام گذاشتن به روحانیون محلی

اگر در محل تبلیغ، روحانی، روضه خوان یا ملّای محلی حضور دارد، باید با کمال احترام با آنها برخورد کرد، هر چند از جهت علمی از آن مبلّغ پایین ‌تر باشند؛ زیرا احترام به آنها آثار و برکات زیادی به دنبال دارد.

ضمن این که برخوردهای احترام ‏آمیز، از برخی برداشت های احتمالی (همچون حسادت) جلوگیری خواهد کرد.

پاورقی:

[1]. من لا یحضره الفقیه، ابن بابویه، (شیخ صدوق)، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1413 ق، ج‏1، ص‏134، ح 626.

[2]. اصول کافی، کلینی، دار الحدیث، قم، 1429 ق، چاپ اول، ج‏1، ص‏78، ح 14.

[3]. طلاق/2 ـ 1.

[4]. محاضرات الادباء، راغب اصفهانی، مکتبة الشیخ موسی شریف، مصر، بی‏تا، ج‏1، ص‏151.

[5]. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی‏تا، ج‏73، ص‏294.

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: طلبه [عضو] 
5 stars

با تشکر از شما بسیار عالی و کاربردی بود

1394/12/25 @ 22:06
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
از اینکه به غنای محتوای مطالب درج شده در وبلاگ خود توجه دارید متشکریم.
موفق باشید.
——————-
http://farakhan.kowsarblog.ir/fatemiye

1394/12/20 @ 00:49


فرم در حال بارگذاری ...

تنها علاقه‌ای که فریب نمی‌دهد...

نوشته شده توسطرحیمی 19ام اسفند, 1394

بعضی‌ها علاقه دارند خود را فریب دهند و الا فریب نمی‌خورند.

وقتی انسان به چیزی علاقۀ افراطی داشته باشد، زمینۀ فریب‌خوردن خود را در همۀ زمینه‌های مربوط و نامربوط ایجاد کرده است.

تنها علاقه به خدا و اولیاء خداست که هرچه قدر هم زیاد باشد، نه تنها فریب نمی‌دهد بلکه آدم را هشیارتر می‌کند.


فرم در حال بارگذاری ...

مهم ترین و به یادماندنی ترین جمله های رهبر انقلاب در سال ۹۴ +عکس

نوشته شده توسطرحیمی 19ام اسفند, 1394

فروردین ماه

 

1-1.jpg

 

1.jpg

 

۱۳۹۴/۰۱/۰۱ | بیانات در حرم مطهر رضوی

 

من این را صریحاً به ملّت عزیزمان عرض میکنم – قبلاً هم گفتم – من از همه ی دولتها در دوران مسئولیّت خودم حمایت کردم؛ از این دولت هم حمایت میکنم. هرجا هم لازم باشد تذکّر میدهم؛ البتّه چک سفید امضا هم به کسی نمیدهم. نگاه میکنم به عملکردها و برحسب عملکردها قضاوت میکنم و به توفیق الهی و به کمک الهی، برحسب عملکردها هم عمل خواهم کرد.

 

۱۳۹۴/۰۱/۲۰ | بیانات در دیدار مداحان اهل بیت علیهم السلام

 

چند جوان بی تجربه، امور آن کشور ]عربستان سعودی[ را در دست گرفتند و دارند آن جنبه ی توحّش را غلبه میدهند بر جنبه ی متانت و ظاهرسازی؛ این به ضررشان تمام خواهد شد. من هشدار میدهم به سعودی ها، از این حرکت جنایت آمیزی که در یمن میکنند باید دست بردارند؛ این در این منطقه قابل قبول نیست.

 

۱۳۹۴/۰۱/۳۰ | بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان ارتش جمهوری اسلامی ایران

 

جمهوری اسلامی اوّلاً ثابت کرده است و نشان داده است که در دفاع از خود کاملاً مقتدرانه و در نهایت اقتدار عمل میکند؛ همه ی ملّت مثل یک مشت مستحکم گِرد هم می آیند و در مقابل متجاوز، در مقابل متعرّض، در مقابل مهاجمِ غیر منطقی می ایستند؛ در دفاع، ملّت ما یکپارچگی کامل دارد و هیچ چیز دیگری تأثیر نمیگذارد.

 

اردیبهشت ماه

 

2.jpg

 

2-2.jpg

...

 

۱۳۹۴/۰۲/۰۹ | بیانات در دیدار جمعی از کارگران سراسر کشور

 

حرف زدن راجع به فساد که فایده ای ندارد؛ با «دزد دزد» گفتن، دزد از دزدی دست برنمیدارد؛ باید رفت، وارد شد. مسئولان کشور، روزنامه که نیستند که راجع به فساد حرف میزنند. بله، روزنامه راجع به فساد ممکن است حرف بزند، من و شما که مسئول هستیم باید اقدام کنیم؛ حرف دیگر چیست؟ وارد بشوید؛ [ اگر] بلدیم اقدام کنیم، جلوی فساد را به معنای واقعی کلمه بگیریم.

 

مشکل اقتصادی کشور اگر بخواهد حل بشود، باید روی تولید متمرکز شد… کلید حلّ مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست؛ در داخل کشور است.

 

۱۳۹۴/۰۲/۱۴ | بیانات در دیدار اعضای ستاد کنگره ی بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان

 

کشور امروز خوشبختانه درگیر جنگ نظامی نیست امّا درگیر جنگ سیاسی است، درگیر جنگ اقتصادی است، درگیر جنگ امنیّتی است و بالاتر از همه درگیر جنگ فرهنگی است؛ یعنی یک جنگ است. یعنی این را اگر کسی نداند، آن وقت خواب خواهد ماند؛ اگر کسی نداند خواب خواهد ماند. همین قدر که ندانید دشمن در صدد حمله است و این حمله از کجا است و چگونه است، باید مطمئن باشید شکست میخورید؛ باید بدانید که دشمن چه کار میکند. امروز صحنه ی کشور این است

 

۱۳۹۴/۰۲/۱۶ | بیانات در دیدار جمعی از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور

 

میگوید اگر چنین نشود، چنان نشود، ممکن است ما حمله ی نظامی به ایران بکنیم؛ اوّلاً که غلط میکنید؛ ثانیاً من در زمان رئیس جمهور قبلی آمریکا - آن وقت هم تهدید میکردند - گفتم دوران بزن ودررو تمام شده؛ این جور نیست که شما بگویید میزنیم و درمیرویم؛ نخیر، پاهایتان گیر خواهد افتاد و ما دنبال میکنیم. این جور نیست که ملّت ایران رها کند کسی را که بخواهد به ملّت ایران تعرّضی بکند؛ ما دنبال خواهیم کرد.

 

۱۳۹۴/۰۲/۳۰ | بیانات در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیه السلام

 

بنده خبرهایی دارم از اینکه دشمنان ما با همراهی برخی از مسئولان سفیه منطقه ی خلیج فارس - نه همه شان، بعضی - درصدد هستند که جنگهای نیابتی را به مرزهای ایران بکشانند. پاسداران انقلاب اسلامی و همه ی پاسداران حریم امنیّت ملّی در سازمانهای مختلف بیدارند، هوشیارند. این را بدانند که اگر شیطنتی صورت بگیرد، واکنش جمهوری اسلامی بسیار سخت خواهد بود.

 

گفتیم که اجازه نمیدهیم از هیچ یک از مراکز نظامی هیچ بازرسی ای از سوی بیگانگان صورت بگیرد. میگویند بایستی ما بیاییم با دانشمندان شما مصاحبه کنیم یعنی در واقع بازجویی کنیم. ما اجازه نمیدهیم به حریم دانشمندان هسته ای ما و دانشمندان در هر رشته ی حسّاس و مهمّی، اندک اهانتی بشود.

 

خرداد ماه

 

3.jpg

 

3-2.jpg

 

۱۳۹۴/۰۳/۱۴ | بیانات در مراسم بیست و ششمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی رحمه الله

 

مسئله ی فلسطین از دستور کار نظام جمهوری اسلامی خارج نخواهد شد.

 

اگر ملّت ایران بخواهد به آن هدفها برسد، بخواهد این راه را ادامه بدهد، باید راه امام بزرگوار را درست بشناسد، اصول او را درست بشناسد، نگذارد شخصیّت امام را تحریف کنند، که تحریف شخصیّت امام، تحریف راه امام و منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملّت ایران است. اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد.

 

۱۳۹۴/۰۳/۲۶ | پیام رهبر انقلاب در پی تشییع پیکر مطهر شهدا با حضور حماسی مردم تهران

 

صلوات و تحیّات خدا بر شهیدان مظلوم غوّاص که با ظهور و حضور خود، این فروغ خاموش نشدنی را مدد رساندند و پرچم یادهای عزیز و گران بها و ذخیره های معنوی ملّت را با شکوهی هر چه تمام تر در کشور برافراشتند… حضور پُرمضمون امروز شما در تشییع این دُردانه های به میهن بازگشته، یکی از به یادماندنی ترین حوادث انقلاب است.

 

۱۳۹۴/۰۳/۲۷ | دیدار نخست وزیر عراق با رهبر انقلاب

 

میهمان نوازی و کَرَم در استقبال از زائران اربعین حسینی یکی از صفات ممتاز مردم است. این رفتار عاشقانه ی معنوی در دنیای امروز مادی بسیار مهم و قابل توجه است و هنوز به درستی عمق این فضیلت مردم عراق شناخته نشده است.

 

تیر ماه

 

4.jpg

 

4-2.jpg

 

۱۳۹۴/۰۴/۱۳ | بیانات در دیدار اساتید دانشگاه ها

 

طبق آمارهای جهانی، شتاب پیشرفت علمی در کشور، سیزده برابرِ متوسّط جهان بود؛ این را مراکز آماریِ علمی دنیا اعلام کردند که ما هم مکرّر قبلاً اعلام کردیم. این شتاب، امروز کم شده… کاری کنید که شتاب رشد علمی فروکش نکند.

 

۱۳۹۴/۰۴/۱۳ | بیانات در دیدار اساتید دانشگاه ها

 

محیط علمی کشور را از حاشیه سازی ها برکنار نگه دارید.

 

۱۳۹۴/۰۴/۰۶ | بیانات در دیدار خانواده های شهدای هفتم تیر و جمعی از خانواده های شهدای استان تهران

 

امروز هم شهدا در حال تقویت روحیّه ی ملّت ایرانند. همین چند روز قبل از این، ۲۷۰ شهید وارد تهران شدند و شما دیدید چه حادثه ای درست شد؛ چه شوری، چه هیجانی! نقطه ی مقابل دلسردی ها، نقطه ی مقابل نومیدی ها، نقطه ی مقابل رکود و رکونها؛ تحرّک، آمادگی، شوق، عشق، آرمان گرایی؛ این کار شهدا است.

 

۱۳۹۴/۰۴/۲۰ | بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان

 

اگر مبارزه ی با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم. مبارزه ی با استکبار که تمام نمیشود. در مورد مصادیق استکبار، آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است… مبارزه ی با استکبار تعطیل پذیر نیست، تکلیفش کاملاً روشن است و خودتان را آماده کنید برای ادامه ی مبارزه ی با استکبار.

 

۱۳۹۴/۰۴/۲۷ | خطبه های نماز عید فطر

 

این آقا گفته است که میتواند ارتش ایران را نابود کند. قدیمی های ما این جور حرفها را «لاف در غریبی» میگفتند. من نمیخواهم در این زمینه چیزی بگویم، آنها که این حرف را خواهند شنید، اگر میخواهند درست بفهمند، اگر میخواهند از تجربه های خود درست استفاده بکنند بدانند، البتّه ما از هیچ جنگی استقبال نمیکنیم، ما به هیچ جنگی مبادرت نمیکنیم و پیش دستی نمیکنیم، امّا اگر جنگی اینجا اتّفاق بیفتد، آن کسی که سرشکسته از جنگ خارج خواهد شد آمریکای متجاوز و جنایتکار است.

 

مرداد ماه

 

5.jpg

 

۱۳۹۴/۰۵/۲۶ | بیانات در دیدار اعضای مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام و اتحادیه ی رادیو و تلویزیون های اسلامی

 

هر کسی با اسرائیل مبارزه کند و رژیم صهیونیستی را بکوبد و مقاومت را تأیید کند، ما از او حمایت میکنیم؛ انواع حمایتهایی که برای ما ممکن باشد؛ همه جور حمایتی که برای ما ممکن است، از هر کسی که با رژیم صهیونیستی مقابله کند، خواهیم کرد.

 

امروز به نظر ما مصداق مجاهدت که در مقابل ما مسلمانها، ما پیروان اهل بیت قرار دارد، عبارت است از مبارزه ی با نقشه های استکبار در منطقه ی اسلامی؛ امروز بزرگ ترین مجاهدت این است.

 

 ۱۳۹۴/۰۵/۳۱| بیانات در دیدار مسئولان و دست اندرکاران حج

 

ما سی وپنج شش سال است که این تجربه را داریم که باید داخل آحاد ملّت اتّحاد و اتّفاق وجود داشته باشد؛ و به برکت این اتّحاد و اتّفاق موفقیّتهای بزرگی هم به دست آوردیم؛ این را بعضی از کشورهای دیگر ندانستند، نفهمیدند و هنوز هم نمیفهمند. بر اثر یک اختلاف کوچک -یا اختلاف مذهبی، یا اختلاف قومی یا حتّی اختلاف حزبی- در داخل کشورهایشان می افتند به جان هم و همدیگر را مثل دشمن میکوبند؛ خب، خدای متعال نعمتش را از اینها میگیرد… وقتی خودمان خودمان را خراب کردیم، خودمان ایجاد اختلاف کردیم، خودمان علیه هم توطئه کردیم، خودمان با هم دست به یقه شدیم، خدای متعال نعمتش را برمیدارد

 

 ۱۳۹۴/۰۵/۳۱ | بیانات در دیدار مسئولان و دست اندرکاران حج

 

لعنت خدا بر آن کسانی که سعی کردند حقیقت امّت اسلامی را، اهمّیّت امّت اسلامی را از ذهنها دور کنند؛ مسلمانها را به اصناف گوناگون، به انگیزه های گوناگون تقسیم کنند؛ ملّیّتها را در مقابل عظمت امّت اسلامی بزرگ کنند؛ ملّت را از هم جدا کنند؛ درحالی که امّت اسلامی مهم است.

 

شهریور ماه

 

6.jpg

 

۱۳۹۴/۰۶/۱۸ | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم

 

بعد از اتمام این مذاکراتِ هسته ای، شنیدم صهیونیست ها در فلسطین اشغالی گفتند فعلاً با این مذاکراتی که شد، تا ۲۵ سال از دغدغه ی ایران آسوده ایم؛ بعد از ۲۵ سال فکرش را میکنیم. بنده در جواب عرض میکنم اوّلاً شما ۲۵ سال آینده را نخواهید دید. ان شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت؛ ثانیاً در همین مدّت هم روحیّه ی اسلامیِ مبارز و حماسی و جهادی، یک لحظه صهیونیست ها را راحت نخواهد گذاشت؛ این را بدانند

 

اینکه ما در سال ۸۸ در مقابل کسانی که اصرار میکردند باید انتخابات باطل بشود ایستادیم، به خاطر همین بود که از حقّ النّاس دفاع کردیم. چهل میلیون [نفر] -بالاترین نصاب انتخابات- در سال ۸۸ در [دادن ] آراء شرکت کردند. خب، یک نتیجه ای داد. هر کسی [هم ] برنده ی این انتخابات میشد، ما همین جور می ایستادیم، دفاع میکردیم. بنده از حقّ النّاس دفاع کردم، از حقّ مردم دفاع کردم. باز هم هر وقتی که مردم رأی بدهند -به هر کسی که مردم بپسندند و بپذیرند و رأی بدهند- بنده از رأی مردم دفاع خواهم کرد؛ پشت سرِ مردم خواهم ایستاد. رأی مردم حقّ النّاس است.

 

۱۳۹۴/۰۶/۱۸ | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم

 

ملّت بزرگ ایران این شیطان بزرگ را از کشور بیرون کرد؛ نباید بگذاریم دوباره برگردد؛ نباید بگذاریم از در رفت، از پنجره برگردد؛ نباید اجازه بدهیم نفوذ پیدا کند.

 

۱۳۹۴/۰۶/۱۸ | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم

 

مسئولین کشور جوانهای انقلابی را گرامی بدارند؛ این همه جوانهای حزب اللّهی و انقلابی را برخی از گویندگان و نویسندگان نکوبند به اسم افراطی و امثال اینها. جوان انقلابی را باید گرامی داشت.

 

مهر ماه

 

7.jpg

 

۱۳۹۴/۰۷/۰۸ | بیانات در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی نوشهر

 

امروز ده ها هزار نفر از عزیزان ما هنوز در مکّه و مدینه، در مناسک حجّند؛ اندک بی احترامیِ به اینها، عکس العمل ایجاد خواهد کرد.

 

۱۳۹۴/۰۷/۱۵ | بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خانواده های آنان

 

امروز، همه ی ایمان در نظام جمهوری اسلامی در مقابل کفر قرار گرفته است؛ و همان طور که معنویّت و صفا و اقتدار معنوی پیغمبر اکرم و خانواده اش توانست دشمن را از میدان خارج کند، به فضل الهی و به حول وقوّه ی الهی ملّت ایران با اقتدار خود و با معنویّت خود دشمن را از میدان خارج خواهد کرد.

 

۱۳۹۴/۰۷/۲۲ | بیانات در دیدار شرکت کنندگان در نهمین همایش ملی «نخبگان فردا»

 

بعضی ها اردو درست میکنند که بفرستند اروپا؛ اردوی دانشجویی به اروپا! یکی از غلطترین کارها این است؛ این اردوی جهادی، از آن بمراتب بهتر و شرافتمندانه تر و مفیدتر است.

 

آبان ماه

 

8.jpg

 

۱۳۹۴/۰۸/۱۲ | بیانات در دیدار دانش آموزان و دانشجویان

 

یکی از کارهای آمریکایی ها در این سالهای آخر، این است که کسانی را وادار کنند به بَزَک کردن چهره ی آمریکا؛ به اینکه این جور وانمود بکنند که آمریکایی ها اگر هم یک روزی دشمن بودند، امروز دیگر دشمنی نمیکنند؛ هدف این است.

 

۱۳۹۴/۰۸/۲۰ | بیانات در دیدار رؤسای دانشگاه ها، پژوهشگاه ها، مراکز رشد و پارک های علم و فناوری

 

بعضی ها کار فرهنگی را در داخل دانشگاه با کنسرت و اردوهای مختلط اشتباه گرفته اند؛ خیال میکنند کار [فرهنگی این است ]؛ میگویند باید دانشجو شاد باشد!

 

۱۳۹۴/۰۸/۲۰ | بیانات در دیدار رؤسای دانشگاه ها، پژوهشگاه ها، مراکز رشد و پارک های علم و فناوری

 

همه ی دنیا -دشمنان ما یک جور، دوستان ما یک جور- میگویند جمهوری اسلامی ایران کشور قدرتمندی است [امّا] این آقا در داخل میرود فلان جا سخنرانی میکند، میگوید آقا، ما کسی نیستیم، ما چیزی نیستیم، ما منزوی هستیم!

 

آذر ماه

 

9.jpg

 

۱۳۹۴/۰۹/۰۴ | بیانات در دیدار فرماندهان گردان های بسیج

 

هدف نفوذ این است؛ نفوذ جریانی، نفوذ شبکه ای، نفوذ گسترده؛ نه موردی. اگر این نفوذ نسبت به اشخاصی انجام بگیرد که اینها در سرنوشت کشور، سیاست کشور، آینده ی کشور تأثیری دارند، شما ببینید چه اتّفاقی می افتد؟ آرمانها تغییر پیدا خواهند کرد، ارزشها تغییر پیدا خواهد کرد، خواستها تغییر پیدا خواهد کرد، باورها تغییر پیدا خواهد کرد.

 

۱۳۹۴/۰۹/۰۴ | بیانات در دیدار فرماندهان گردان های بسیج

 

اینهایی که در بخشهای مختلف، با زبانهای مختلف، بسیج را متّهم میکنند به تندروی، به افراطی گری و چه و چه و چه، دارند در واقع نفوذ را تکمیل میکنند؛

 

۱۳۹۴/۰۹/۰۸ | نامه رهبر انقلاب اسلامی به عموم جوانان در کشورهای غربی

 

من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف بینی و استفاده از تجربه های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی ریزی کنید.

 

۱۳۹۴/۰۹/۰۹ | بیانات در ابتدای درس خارج فقه درباره پیاده روی اربعین

 

]پیاده روی تا کربلا] این حرکت حرکت عشق و ایمان است؛ ما هم از دور نگاه میکنیم به این حرکت، و غبطه میخوریم به حال آن کسانی که این توفیق را پیدا کردند و این حرکت را انجام دادند:

 

گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم

 

بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی

 

دی ماه

 

10.jpg

 

۱۳۹۴/۱۰/۱۴ | بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور

 

اگر فرض کنیم عنصر نفوذی به شکلی وارد مجلس شورای اسلامی بشود یا وارد مجلس خبرگان بشود یا در ارکان دیگر نظام نفوذ بکند، مثل موریانه از داخل میجَود و پایه ها را سست میکند و فرو میریزد؛

 

۱۳۹۴/۱۰/۱۴ | بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور

 

نماز جمعه یک قرارگاه است؛ قرارگاه ایمان، قرارگاه تقوا، قرارگاه بصیرت، قرارگاه اخلاق…. فرمانده قرارگاه امامت جمعه، شخص امام جمعه است.

 

۱۳۹۴/۱۰/۱۹ | بیانات د ر دیدار مردم قم

 

آن کسی که امروز با امام خمینی بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده. وقتی شما خطّ انقلابی امام را زنده نگه میدارید و نمیگذارید مندرس بشود، نمیگذارید رنگ کهنگی بگیرد، در واقع با پیغمبر بیعت کردید؛ با پیغمبر که بیعت کردید،

 

۱۳۹۴/۱۰/۱۹ | بیانات در دیدار مردم قم

 

حتّی آن کسانی که نظام را قبول ندارند، برای حفظ کشور، برای اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند. ممکن است کسی بنده را قبول نداشته باشد، عیبی ندارد امّا انتخابات مال رهبری نیست، مال ایران اسلامی است، مال نظام جمهوری اسلامی است.

 

۱۳۹۴/۱۰/۲۱ | بیانات در دیدار دست اندرکاران کنگره شهدای ورزش کشور

 

آن ورزشکاری که اسم خدا را می آورد، یا آن ورزشکاری که بعد از آنکه در کشتی پشت حریف را به خاک میرساند سجده میکند؛ اینها خیلی مهم است

 

۱۳۹۴/۱۰/۳۰ | بیانات در دیدار دست اندرکاران برگزاری انتخابات

 

من میفهمم که بعضی وقتی میگویند تندروی، جریان حزب اللّهی و مؤمن مورد نظرشان است؛ نه، جریان مؤمن را، جریان انقلابی را، جوانان حزب اللّهی را متّهم نکنید به تندروی؛ اینها همان کسانی هستند که با همه ی وجود، با همه ی اخلاص در میدان حاضرند، آنجایی هم که دفاع از مرزها لازم باشد، دفاع از هویّت ملّی لازم باشد، مسئله ی جان دادن و خون دادن مطرح باشد، همینها هستند که به میدان می آیند.

 

۱۳۹۴/۱۰/۳۰ | بیانات در دیدار دست اندرکاران برگزاری انتخابات

 

این حرکتی که جوانهای عزیز سپاه پاسداران ما در دریا کردند و در مقابل تجاوز دشمن از خودشان هویّت و قدرت نشان دادند -که تا حالا فرصت نشده که از اینها تشکّر بکنم؛ و واقعاً هم تشکّر میکنم از اینها- کار بسیار درستی کردند؛ دشمن تجاوز کرد به آبهای ما، اینها رفتند دشمن را محصور کردند.

 

۱۳۹۴/۱۰/۳۰ | بیانات در دیدار دست اندرکاران برگزاری انتخابات

 

امتیاز دوم این شهدای شما ]مدافع حرم[ این است که اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند، این دشمن می آمد داخل کشور… اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه ی استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین، انقلاب اسلامی فدا کردند.

 

بهمن ماه

 

11.jpg

 

۱۳۹۴/۱۱/۱۹ | بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش

 

بنده از ده سال، دوازده سال پیش دارم این حرف را با صدای بلند میزنم که اگر اقتصاد کشور را در درون مقاوم سازی بکنیم، عمده ی مشکلات ناشی از دشمن از بین خواهد رفت و برای اشتغالمان، برای جوانهایمان، برای رفع خیلی از آسیب های اجتماعی که ناشی از بیکاری و رکود است،

 

۱۳۹۴/۱۱/۱۹ | بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش

 

هیچ انسانی را، هیچ مجموعه ای را مردم ستایش نمیکنند وقتی که از وجود دشمن غفلت کند؛ تعریف نمیکنند که دل اینها با همه خوش است.

 

۱۳۹۴/۱۱/۲۸ | بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی

 

رادیوی انگلیسی دارد به مردم تهران دستورالعمل میدهد به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید! معنای این چیست؟ انگلیسی ها دلشان تنگ شده برای دخالت کردن در ایران.

 

۱۳۹۴/۱۱/۲۸ | بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی

 

اگر چنانچه مجلس به دنبال رفاه مردم، عدالت اجتماعی، گشایش اقتصادی، به دنبال پیشرفت علم، پیشرفت فنّاوری، به دنبال عزّت ملّی و استقلال ملّت باشد، ریل گذاری او به سمت این هدفها خواهد بود؛ اگر مجلس مرعوب غرب باشد، مرعوب آمریکا باشد، دنبال حاکمیّت جریان اشرافی گری باشد، ریل گذاری او در این جهتها خواهد بود؛ کشور را بدبخت خواهند کرد

 

12.jpg

 

اسفند ماه

 

۱۳۹۴/۱۲/۰۵ | بیانات در دیدار مردم نجف آباد

 

از ادبیّات دشمن استفاده نکنید. دشمنان انقلاب از روز اوّل آمدند تعبیر ادبیّات تندرو و میانه رو را مطرح کردند؛ فلانی تندرو است، فلان جریان تندرو است، فلان جریان میانه رو است. آن روز، از همه تندروتر هم از نظر آنها امام بزرگوار بود؛ امروز هم از همه تندروتر، به نظر آنها این بنده ی حقیر هستم.

 

۱۳۹۴/۱۲/۰۵ | بیانات در دیدار مردم نجف آباد

 

در مقابل میانه رو تندرو نیست؛ در مقابل میانه رو منحرف است. آن کسی میانه رو نیست که منحرف از راه و منحرف از جادّه است؛ امّا در جادّه، بعضی ها تندتر میروند و بعضی ها کندتر میروند. تند رفتن در صراط مستقیم چیز بدی نیست؛

 

۱۳۹۴/۱۲/۰۵ | بیانات در دیدار مردم نجف آباد

 

آنهایی که میگویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّم تر و پایدارترند؛ حزب اللّهی ها را میگویند تندرو. میانه رو[هم ] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد.


منبع : دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای

 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(1)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
4 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.5 stars
(4.5)
نظر از: حوزه علمیه شهید مطهری (ره ) .البرز [عضو] 
حوزه علمیه شهید مطهری (ره ) .البرز

با عرض سلام وخدا قوت
عالی بود.

1394/12/24 @ 10:00
نظر از: الزهرا واوان [عضو] 
5 stars

با سلام و عرض خسته نباشید بابت زحماتی که برای جمع آوری این مطلب کشیدید.
عالی بود.
خدا قوت.

1394/12/23 @ 14:24
نظر از:  

سلام علیکم
عرض تسلیت دارم بمناسبت شهادت حضرت زهرا
“اگر کشور ما و ملّت ما بخواهد در مقابل عناصر اذیّت‌کننده و موذی عکس‌العمل نشان بدهد، اوضاع آنها خوب نخواهد بود؛ ما تا حالا خویشتن‌داری کردیم. در قضایای متعدّدی خویشتن‌داری کردیم؛ دست ایران اسلامی از خیلی‌ها بازتر است، توانایی‌های ما، امکانات ما از خیلی‌ها بیشتر است؛ میدانند که اگر بخواهند هماوردی کنند با نظام جمهوری اسلامی، در هیچ صحنه‌ای حریف نمیشوند. ما رعایت ادب اسلامی، رعایت حرمت برادری در امّت اسلامی را نگه داشتیم؛ ما میتوانیم عکس‌العمل نشان بدهیم. اگر بنا شد عکس‌العمل نشان بدهیم، عکس‌العمل‌های ما خشن هم خواهد بود، سخت هم خواهد بود.”
این جملات حضرت آقا بنظر من زیباترین جمله در سال 94 بود.

1394/12/22 @ 21:35
نظر از: مدیریت استان مازندران [عضو] 
5 stars

سلام
مطالب بسیار زیبا و خوبی بود. ممنون از درج آن
منتظر حضور سبزتان در وبلاگمان هستیم.

1394/12/22 @ 12:52
نظر از:  

مجلس خبرگان :
بایدانقلابی بماند.
انقلابی فکرکند.
انقلابی عمل کند.

1394/12/22 @ 09:44
نظر از:  
3 stars

مجلس خبرگان باید انقلابی بماند
انقلابی فکرکند
انقلابی عمل کند.

1394/12/22 @ 09:38
نظر از: آینه ها [عضو] 
5 stars

سلام علیکم.از زحمات شما تشکر میکنم.ان شاالله همیشه موفق باشید.

1394/12/21 @ 21:03
نظر از: محمدی [عضو] 

سلام خسته نباشی
خیلی خوب مفید بود.

1394/12/20 @ 15:18


فرم در حال بارگذاری ...

نکته اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور...

نوشته شده توسطرحیمی 19ام اسفند, 1394

اینجا هم کربلا برپا بود؛

جبهه های غرب کشور هم کربلا را دیده است

و از این بزم پرشکوه چه جام ها که ننوشیده است

و چه عباس هایی که تقدیم نکرده است؛


نکته اصلی و کلیدی در اردوهای راهیان نور،

ایجاد زمینه برای زیارت با معرفت است.



فرم در حال بارگذاری ...