« قصه های من و فامیل دور(قسمت دوم)همین وسط ها »

داستان هایی از معنویت و کرامت های اخلاقی آیت الله بروجردی (ره)

نوشته شده توسطرحیمی 15ام آبان, 1391

     آیت الله بروجردی غیر از علم و مدیریت، معنویت عجیبی داشت. برادر آقای سلطانی (آقای سلطانی از اساتید با اخلاق و عرفان پیشه و متین و مبادی ادب بودند) معمم نبود. ایشان که در دوایر دولتی بود و شاید نمایندگی هم داشت، آمده بود خدمت آقای بروجردی برسد. آقای بروجردی  ایشان را نپذیرفته بود. برادر آقای سلطانی مطلب را به آقای محسنی ملایری (که زمانی با آقای گلپایگانی هم بحث بودند و ایشان معروف به استخاره بود و سابقاً موقعیت علمی خوبی هم داشته است) گفته بود.

     آقای محسنی چون نزد آقای بروجردی موقعیتی داشت، وقتی خدمت آقای بروجردی مشرف شده بود، گفته بود که عموزاده­ ی شما آقای سلطانی خدمت رسیده بودند ولی توفیق زیارت نیافتند، اجازه می­دهید به حضور برسند؟ آقای بروجردی در جواب، بدون توضیح فرموده بود: بله! آقای سلطانی ،قوری.قوری.قوری.

آقای بروجردی بسیار با هیبت بود.هیبت ایشان مانع از این شد که آقای محسنی بپرسد، چرا و معنی این جمله چیست؟ بعداً که از آن جلسه بیرون آمدند، به آقای سلطانی (اخوی مرحوم آقای سید محمد باقر سلطانی) گفته بودند من مطلب را به آقا گفتم، آقا فرمودند: قوری! من نمی فهمم یعنی چه؟

اخوی آقای سلطانی گفته بود عجیب است! الله اکبر!

    مرحوم محسنی ملایری از قول آقای سلطانی نقل کرده اند که مرحوم آقای بروجردی نامه­ ای به آقای سلطانی دادند تا آن را به آقای سید محمد بهبهانی پسر مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانی که رابط آقای بروجردی و دستگاه بود و کارها از طریق ایشان انجام می­ شد بدهد. آقای بهبهانی این اواخر، در تهران بود. تا اوایل مبارزات در سال چهل ایشان در تهران موقعیت خوبی داشت، لکن با شروع مبارزات به تدریج موقعیتش تغییر کرد و با فوت آقای بروجردی مراجع دیگر خیلی او را تحویل نگرفتند. در سال 41 زمانی به مرحوم امام عرض شد که آقای بهبهانی قدری در کارها مداخله می­کنند، ایشان خیلی وجهه­ ای ندارد. مرحوم امام فرمودند: ما از ایشان بدی ندیدیم. 

به هر حال، معروف بود که آقای بهبهانی در جریان 28 مرداد دخالت داشته است، ولی ایشان این طور فرمود. خلاصه نامه­ ای را که قرار بود آقای سلطانی به آقای بهبهانی برساند، به منزل می­ برد و می­ گذارد روی تاقچه . كلفت منزل بدون توجه و آگاهی ، كتری یا قوری داغ را روی نامه می گذارد و نامه از قیافه می­ افتد و حالت سوختگی پیدا می­کند و کثیف می­ شود. آقای سلطانی هم می­ گوید من با خودم فکر کردم اگر نامه را این طوری ببرم پیش آقای بهبهانی سبک است؛ چون همه آنها می­دانستند که آقای بروجردی خیلی آداب را رعایت می­ کند و روی چنین کاغذی نمی­ نویسد واگر بخواهم به آقای بروجردی مسترد کنم، آقای بروجردی خواهد گفت تو چگونه در امانتی که دادیم، این گونه عمل کردی؟ چون آقای بروجردی در این مسئله خیلی حساس بود، بنابراین نامه را همین طور گذاشتم، نه به آقای بهبهانی دادم و نه به آقای بروجردی و هیچ کس هم از این قضیه خبر نداشته است. کلفت منزل آقای سلطانی هم نمی­ دانسته که نامه چیست. حالا آقای بروجردی چه طور در آن جلسه سه بار فرموده بود قوری قوری قوری ، این قضیه را خود آقای محسنی  نقل کرده بود.

کرامت ­های اخلاقی آقای بروجردی را به صورت خلاصه نمی ­توان گفت. اجمالاً مرحوم آقا شیخ حسنعلی نخودکی که همه او را به عنوان صاحب کرامت می­شناختند، خود از مریدان مرحوم بروجردی بود.

بعضی از آقایانی که خدمت ایشان بودند،  نقل کرده اند که آقای بروجردی در این اواخر فرموده بود: بخواهیم پیش خدا برویم، نمی­دانم چه عملی داریم که برویم. شخصی گفت: آقا شما مقام مرجعیت دارید، شما در سامرا برای شیعیان کار کردید. حوزه اداره کردید، مسجد اعظم ساختید، فلان جا فلان کار را کردید. آقای بروجردی در جواب فرموده بود: آن ها که گفتید، کاری نیست! شخصی گفت: شما تهذیب الوسائل را نوشتید و این کار بر اساس روایات اهل بیت (ع) است. آقای بروجردی فرمود: امیدواریم. بعد به سیدی که از بستگان خودشان بود نگاه کرده و فرموده بود: آقا شما هم حرفی بزن. آن آقا سید گفته بود من عرضی ندارم جز روایتی از جدتان (ظاهراً روایت از امیرالمومنین(ع) است) که فرموده است: «اخلص العمل فان الناقد بصیر بصیر» عملت را خالص کن. آن نقادی که باید اعمال انسان را بنویسد خیلی دقیق است. آقای بروجردی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتند و اشک در چشمانشان جمع شد. بعد هم مکرر این حدیث را می­خواندند. معنویت آقای بروجردی خیلی زیاد بود.

………………………………………………………………

منبع: احمدی، محمد رضا، خاطرات آیت الله محمد علی گرامی،ص118.

نظر از: محمد جواد [بازدید کننده]
محمد جواد

با سلام
جهت آشنایی با شخصیت آیت الله بروجردی هرچند کم ولی گامی موثر بود.
لطفأ اگر ممکن است از کرامات ایشان بیشتر مطلب بگزارید.
باتشکر

1394/04/26 @ 17:38


فرم در حال بارگذاری ...