« خوش‌رفتاری با زن و فرزند چه ثمراتی دارد؟بازخوانی جنایت آریل شارون در «صبرا و شتیلا» به روایت تصویر »

میرزا جهانگیر خان قشقایی کیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 24ام شهریور, 1396

 

به مناسبت درگذشت حكيم دانشمند جهانگير قشقايي
 

تولد
جهانگير خان قشقايي در سال 1243 هـ . ق. در خانواده‌اي تحصيل كرده به دنيا آمد. پدرش محمد خان نام داشت و از ايل قشقايي، طايفة دره شوري، تيره جانبازلو و از ساكنان «وردشت» سميرم[1] و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهاي تابع سميرم بود.
تحصيل
جهانگيرخان از هنگام تولد، در كنار مادرش مي‌زيست و در اوايل كودكي خود از كوچ كردن با ايل، ممنوع بود.
شوق بسياري به تحصيل داشت. چندي كه از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ايل در كوچ كردن ييلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصي برايش استخدام كرده بود كه در سفر به آموزش وي مي‌پرداخت. استعداد و قابليت وي در كسب علم تا حدي بود كه احساس كرد ماندن در ايل و حركت با آنها در كوچ زمستاني و تابستاني، با تحصيل او سازگاري ندارد، بنابراين تصميم گرفت از آنها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصيل بپردازد.[2]
ورود به حوزة علميه
دربارة چگونگي گرايش و نحوة ورود حكيم جهانگيرخان قشقايي به حوزة علميه، سخناني گفته شده است كه در خور توجه است.
استاد قدسي به نقل از جلال الدين همايي، فرزند طرَب، دربارة جريان آشنايي حكيم قشقايي با هماي شيرازي در ابتداي ورودش به اصفهان مي‌نگارد:
«در برخوردي كه بين هماي شيرازي (پدربزرگ جلال الدين همايي كه نام كامل او رضا قلي و متخلص به هماي شيرازي بود) با حكيم قشقايي پيش مي‌آيد. حكيم قشقايي از مرحوم هماي شيرازي نشاني تارساز را جويا مي‌شود. ايشان ضمن راهنمايي وي به سوي تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه مي‌شود كه (اين مرد ميان سال) آيتي از هوش و درايت و ذكاوت است.

pan style="font-family: IRANSans,arial,helvetica,sans-serif;"> به وي مي‌گويد: با اين استعداد حيف است ضايع شوي. ميل داري درس بخواني؟ جهانگير خان پاسخ مي‌دهد: از خدا مي‌خواهم. بدين ترتيب حكيم قشقايي( به راهنمايي هماي شيرازي در چهل سالگي راهي مدرسه طلاب مي‌گردد و در سلك دانشوران علوم ديني جاي مي‌گيرد).»[3]
صفاي باطن و فطرت پاك آن حكيم الاهي بود كه چنين تحول غيرقابل تصوري را خداوند در زندگي وي به وجود آورد. حكيم جهانگير خان بعد از نصيحت «هما» به او مي‌گويد: «نيكو گفتي و مرا از خواب غفلت بيدار نمودي. اكنون بگو چه بايد كنم كه خير دنيا و آخرت در آن باشد؟»[4] آن عارف فرزانه چنان كه گفته شد، وي را توصيه به فراگيري دانش مي‌كند.[5] همت بلند حكيم قشقايي سبب مي‌شود كه بعد از گذشت 40 سال ـ كه بهار جوانيش در ايل قشقايي سپري شده بود ـ بقية عمر شريفش را به يادگيري علوم مختلف ـ به ويژه فلسفه، حكمت، عرفان، فقه، اصول، رياضي و هيئت، بگذراند.[6]
هم چنين نقل مي‌كنند:
«در حالي كه متأثر از گفتة شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده مي‌كند جماعتي در اطراف شخصي، با خضوع و خشوع حركت مي‌كنند و اداي احترام مي‌نمايند. علت را جويا مي‌شود؟ مي‌گويند: وي يكي از علماي اصفهان است. حكيم جهانگير خان در اراده‌اش مصمم‌تر مي‌شود و با جديت پي تحصيل دانش مي‌رود.»[7]
استاد همايي در خصوص ارتباط پدرش ميرزا ابوالقاسم محمد نصير ـ كه متخلص به «طرَب» بود ـ با حكيم جهانگير خان مي‌نويسد:
«طرب با جهانگير خان رابطه دوستي و ارادتمندي داشت كه پيوند اصلي آن موروثي بود. به دلالت اين كه هماي شيرازي (عارف، شاعر) از جهت هدايت و تشويق و ترغيب جهانگير خان به تحصيل و ترك زندگاني ايلي بر وي حقي بود.»[8]
مورخ ديگري چنين نوشته است:
«در يكي از تابستان‌ها كه ايل قشقايي به ييلاق سميرم آمده بود، جهانگير خان نيز مانند ساير افراد ايل كه براي خريد و فروش و رفع حوائج شخصي خود به اصفهان مي‌آمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و مي‌خواست آن را تعمير نمايد. از شخصي سراغ تارساز را گرفت و او يحيي ارمني، تارساز معروف مقيم جلفا (ي) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پي كار بهتري و علم بياموز، از تار زدن بهتر است. گفتة آن شخص به جهانگير خان خيلي اثر كرد. او در مدرسة صدر حجره‌اي براي خود گرفت و با يك عشق و علاقه مفرطي پي تحصيل رفت و رتبه‌اش به جايي رسيد كه يكي از بزرگان از حكما و فقها و مدرسين اصفهان شد.»[9]
همت بلند دار كه مردان روزگار
از همت بلند به جايي رسيده‌اند
تحصيل در اصفهان
حكيم قشقايي در قسمت شرقي مدرسة صدر بازار اصفهان، حجره شمارة دوم بعد از ايوان سكونت داشت.[10]
او با آخوند كاشي (متوفا: 1332 هـ . ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبي خاصي با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمد رضا قمشه‌اي بودند. بعد از رحلت حكيم قشقايي، حكيم خراساني و سپس آيت الله صادقي در اين حجره تدريس مي‌كردند.[11]
 
هجرت به تهران
جهانگير خان كه سالها شاگرد علامه آقا محمد رضا قمشه‌اي بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وي به تهران مي‌رود. او دربارة استادش مي‌گويد:
«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهاي او علمايي نبود، به كرباس فروشهاي سِدِهْ مي‌ماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:‌ميعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلي بود در خارج خندق قديم تهران. در آن جا قهوه‌خانه‌اي بود كه درويشي آن را اداره مي‌كرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهي ديدم كه بر حصيري نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر مي‌خواند. سپس به تحقيق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد كه از خود بي‌خود شدم، مي‌خواستم ديوانه شوم. حالت مرا دريافت. گفت: آري! قوت مي، بشكند ابريق را.»[12]
 
شيوه زندگي
حكيم قشقايي از هنگامي كه وارد حوزة علميه اصفهان شد، تا موقعي كه خاكيان را بدرود گفت، با همان لباس سادة ايل قشقايي شامل كلاه پوستي، موهاي نسبتاً بلند[13] سر و صورت و پالتو پوست، زندگي را در حجره سپري نمود و در همان حجره دعوت حق را لبيك گفت و به ديار باقي شتافت.
شايد او براي تأسي به استادش، آقا محمد رضا قمشه‌اي اين گونه لباس مي‌پوشيد. بعضي از شاگردان حكيم قشقايي مثل حاج آقا رحيم ارباب و شيخ غلام حسين رباني چادگاني نيز تغيير لباس ندادند.
حكيم قشقايي هنگام اقامة نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ كلاه از سر برمي‌گرفت و با شال‎كمر عمامه‌اي درست مي‌كرد و بر سر مي‌نهاد.[14]
 
عدم استفاده از سهم امام
«حكيم قشقايي از مال الاجارة زميني كه داشته است؛ روزگار مي‌گذرانده.[15] و از سهم امام و شهريه استفاده نمي‌كرده است. مال الاجارة زمين كشاورزي متعلق به وي درشهر دهاقان سالي 40 تومان و از زمين روستاي آغداش، 15 الي 20 تومان، براي وي مي‌فرستاده‌اند.»[16]
 
استادان
1. معروفترين استاد حكيم قشقايي، فيلسوف نامي و حكيم صمداني، محمد رضا صهبا قمشه‌اي (متوفا: 1306 هـ . ق.) از حكما و عرفاي اصفهان بوده است. استاد مطهري (ره) دربارة‌ او مي‌نويسد:
«وي مردي به تمام معني وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهايي مأنوس بود و از جمع گريزان. در جواني ثروتمند بود و خشكسالي 1288 هـ. ش. تمام مايملك منقول و غيرمنقول خود را صرف نيازمندان كرد و تا پايان عمر درويشانه زيست. حكيم قمشه‌اي در اوج شهرت آقا علي حكيم مدرس زنوزي و ميرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن كه مشرب اصليش صدرايي بود، كتب بوعلي را تدريس كرد و بازار ميرزاي جلوه را كه تخصصش در فلسفه بود، شكست؛ به طوري كه معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حكيم قمشه‌اي در تهران از دنيا رفت و در شهر ري و در گورستان مشهور به ابن بابويه، نزديك مزار حاجي آخوند محلاتي مدفون شد.»[17]
2. مولي حسين علي تويسركاني (متوفا: 1286 هـ . ق.)
يكي ديگر از استادان حكيم قشقايي، حاج مولي حسين علي تويسركاني است.[18] كه در حوزة علمية اصفهان به تدريس مشغول بود و بسياري از مردم مقلد وي بودند. كشف الاسرار (11 جلد) در شرح شرايع، شرح بر جامع عباسي، فصل الخطاب در اصول و رساله‌اي در ردّ اخباريّه از آثار اوست. وي در اصفهان از دنيا رخت بر بست و به ديار باقي شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ايوان بقعة تكيه آقا حسين خوانساري مدفون گرديد.[19]
3. حاج شيخ محمد باقر نجفي مسجد شاهي
وي از شاگردان سيد محمد باقر شفتي در اصفهان و شيخ مرتضي انصاري در نجف بود.[20]
4. ملا حيدر صباغ لنجاني (متوفا 1288 هـ . ق.)
حكيم جهانگيرخان قشقايي علوم عقلي را نزد او فرا گرفت.[21]
5. ميرزا محمد حسن نجفي (متوفا: 1317 هـ . ق.)
حكيم قشقايي شرعيّات را نزد اين مجتهد عالي مقام فرا گرفت. ميرزا محمد حسن نجفي از شاگردان سيد ابراهيم قزويني، شيخ مرتضي انصاري و ميرزاي شيرازي بود.[22]
6. ملا اسماعيل اصفهاني درب كوشكي (متوفا: 1304 هـ . ق).[23]
7. ميرزا عبدالجواد حكيم خراساني (متوفا: 1327 هـ . ق).[24]
بركرسي تدريس
آيت الله جهانگير خان قشقايي در علوم نقلي و عقلي، به ويژه در حكمت به مرحلة كمال رسيد و در مدرسة صدر[25] به تدريس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب براي استفاده از مكتب متعالي وي شتافتند.
حكيم قشقايي گاه در شبستان مسجد جارچي[26] تدريس مي‌كرد.[27]
او روزهاي پنجشنبه و جمعه، به تدريس رياضي و هيئت مي‌پرداخت. وي گاهي به تدريس نهج البلاغه مي‌پرداخت و آن را با حكمت، تحليل مي‌كرد.[28] نزديك به 130 نفر در درس شرح منظومه وي شركت مي‌كردند.[29]
وي سطوح مختلف دروس حوزوي ـ حتي رتبه عالي درس خارج را ـ تدريس مي‌كرد.
او كتابهاي اسفار و شفا و شرح منظومه را با بياني شيوا تدريس مي‌نمود.[30]
آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني در درس خارج او شركت كرده بود.[31]
آيت الله بروجردي فرمود: «ما در زمان جواني، درحوزة علمية اصفهان نزد مرحوم جهانگيرخان، اسفار مي‌خوانديم؛ ولي مخفيانه. چند نفر بوديم و خفيةً به درس ايشان مي‌رفتيم.[32]
حكيم قشقايي جزو نامدارترين مدرسان حوزة علمية تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود كه در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بي‌نظير ايران، آخوند ملّا محمد كاشي و جهانگيرخان قشقايي هستند.»[33]
شيخ عباس قمي مي‌نويسد:
«جهانگير خان در علم و عمل به جايي رسيد كه از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.»[34]
آقا بزرگ تهراني مي‌نويسد: «جهانگير خان چنان كوشيد كه به اعلي درجات علم دست يافت … و از ساير بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش ‌شتافتند.[35] مورخ ديگري مي‌نويسد: «ميرزا جهانگيرخان قشقايي در مدرسة صدر اصفهان تدريس مي‌كرد و بيشتر استادان معقول خوشه چين خرمن دانش او بوده‌اند.»[36]
چو لطف خدا با جهانگير شد
جهانگير نامش جهان‌گير شد[37]
 
رونق دهندة فلسفه
عناد متحجرين نسبت به فلسفه در زمان حكيم قشقايي به قدري زياد بود كه استاد جلال الدين همايي مي‌نويسد:
«مرحوم قشقايي فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامي كفر و الحاد نجات داد. سهل است كه چندان به اين علم رونق بخشيد كه فقها و متشرعان نيز آشكارا با ميل و علاقه روي به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مايه فضل و مفاخرت مي‌شمردند.»[38]
و در «ديوان طَرَبْ» اصفهاني آمده است:
«جهانگير خان در اثر شخصيت بارز علمي و تسلم مقام قدس و تقوي و نزاهت (پاكدامني) اخلاقي و حسن تدبير حكيمانه كه همه در وجود وي مجتمع بود؛ تحصيل فلسفه را كه بين علما و طلاب سخت موهون (سست) و با كفر و الحاد مقرون بود؛ از آن بدنامي به كلي نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رايج و مطلوب ساخت كه نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بي‌ديني نبود؛ بلكه مايه افتخار و مباهات محسوب مي‌شد. وي معمولاً يكي دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچي سه درس پشت سر هم مي‌گفت؛ كه درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حكمت) و سپس درس اخلاق بود و به اين ترتيب فلسفه را به مانند «حشو جوز[39] و قند و لوزينه[40] فقه» با اخلاق بخورد طلاب مي‌داد.[41] اين مثال كنايه از اين است كه وي فلسفه را در ميان دروس فقه و اخلاق، به سبك شيوايي تدريس مي‌كرد.»
 
مكتب فلسفي صدرايي
«بعد از ملا صدرا (متوفا: 1050 هـ . ق) دو مكتب فلسفي در اصفهان ـ كه پايتخت كشور و مركز علمي ايران در آن زمان بود ـ تشكيل شد:
1. مكتب موافقان فلسفة ملاصدرا، كه بيش‌تر آنها اهل ذوق و عرفان بودند.
2. مكتب مخالفان فلسفة ملاصدرا كه توسط استاد ملا رجبعلي تبريزي اداره و تدريس مي‌شد. شاگردان اين مكتب عبارتند از: علي قلي خان بن قرچقاي خان، آقا جمال خوانساري، ملا اسماعيل خاتون آبادي و بسياري ديگر از بزرگان فلسفه و كلام.[42]
فلسفة ملاصدرا گسترش يافت و ميراث اين مكتب در قرن 12 ـ 13 هـ . ق توسط مير ابوالقاسم مدرس خاتون آبادي (متوفا: 1202 هـ . ق) از آقا محمد بيدآبادي (متوفا: 1197 ـ 1198 هـ . ق) به آقا علي نوري اصفهاني (متوفا: 1246 هـ . ق) رسيد كه بزرگترين مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود.مدتي حدود 6 ـ 10 سال متوالي به اين خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجسته‌اي مانند ملا اسماعيل اصفهاني، ملا جعفر لنگرودي و مير سيد رضي لاريجاني (متوفا: 1270 هـ . ق) استاد آقا محمد رضا قمشه‌اي اصفهاني (متوفا: 1289 هـ . ق) و ملا عبدالله زنوزي و سرانجام حاج ملا هادي سبزواري (متوفا: 1289 هـ . ق) از حوزة درس او برخاستند و آن امانت علمي را به اخلاف تحويل دادند.
در اوايل قرن 13 هـ . ق حوزة ‌تدريس و تعليم فلسفه صدرايي حدود نيم قرن در اصفهان بوسيلة دو استاد نامدار:
1. علامة بزرگوار آخوند ملا محمد كاشاني؛ 2. حكيم جهانگيرخان قشقايي.
گرمي و رونقي به سزا داشت، چندان كه طلاب اين علم را از بلاد دور و نزديك از ممالك مجاور براي درك محضر ايشان به اصفهان مي‌شتافتند و ساليان دراز نام «آخوند» (آخوند ملا محمد كاشاني معروف به كاشي) و خان (حكيم جهانگير خان قشقايي) ورد زبان علما و محصلان علوم قديم بود.»[43]
 
در مقابل مشروطه
آيت الله حاج آقا رحيم ارباب فرمود:
«پس از اعلام مشروطيت، در جلسة علماي اصفهان، مخصوصاً روحانيون مسجد شاهي (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگير خان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودي زاييده دسايس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جايي كه فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته‌اند و جان‎ها باخته‌اند؛ ولي اين ريشه در استبداد دارد. شايد هم مي‌خواهند دين مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحيم چنين نيست؟ من سكوت كردم. فرمود: آقا رحيم سكوت كن، سكوت اسلم است.[44]
ارتباط با عالمان معاصر
آخوند كاشي از دوستان صميمي و يار باوفاي حكيم جهانگيرخان قشقايي بود.
جهانگير خان از هنگامي كه در مدرسة صدر بازار اصفهان به تحصيل و تدريس مشغول بود، هم مباحثه آخوند كاشي بود. هردو از شاگردان آقا محمد رضا قمشه‌اي بودند. هر دو تا پايان عمر در آن مدرسه مي‌زيستند. آخوند ملا محمد كاشي مدت 84 سال عمر نمود و در اين مدت همچون حكيم قشقايي مجرد بوده و همسر اختيار ننمود.[45]
آخوند كاشي از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدريس، از اسوه‌هاي علم و عمل بود. حكايات عجيب از اين عارف صمداني و متأله رباني نقل مي‌كنند؛ از جمله اين كه:
«روزي پس از پايان درس، يكي از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند كاشي) آمد و گفت: آقا اين شيخ مي‌گويد: ديشب به وقت سحر ديدم كه از در و ديوار صداي «سبّوح قدّوس ربّ الملائكة و الرّوح» برمي‌آيد و چون در نگريستم، ديدم كه آقاي آخوند به سجده افتاده و اين ذكر را مي‌گويد. آخوند كاشي فرمود: اين در و ديوار به ذكر من متذكر گشته باشند، امري نيست؛ بلكه مهم آن است كه او از كجا محرم اين راز گشته است؟!
در اين خصوص، آقاي جابري انصاري (يكي از شاگردان حكيم قشقايي و آخوند كاشي) مي‌گويد:
هر نيمه شب، با سوز و گداز نماز مي‌خواند كه بدنش به لرزه مي‌افتاد و از بيرون حجره صداي حركت استخوانهايش احساس مي‌شد».[46]
شاگردان
1. ملا محمد جواد آدينه‌يي (متوفا: 1339 هـ . ق): وي از مدرسان حكمت، هيئت و نجوم و … در مدرسة صدر اصفهان بود. قبر وي در تخت فولاد اصفهان است.[47]
2. سيد محمد علي ابطحي سدهي (متوفا: 1371 هـ . ق): وي 50كتاب نوشته است، از جمله شرح فارسي بركفايه، تعليقه بر فرائد و ختام الغرر.[48]
3. ميرزا محمود ابن الرضا (1285 ـ 1355 هـ . ق): وي جزوِ شاگردان آخوند كاشي و ميرزا محمد هاشم چهار سوقي خوانساري در اصفهان و سيد محمد كاظم يزدي، آخوند خراساني و شريعت اصفهاني در نجف اشرف بود.[49]
4. آقا ضياء الدين عراقي (1278 ـ 1361 هـ . ق): وي از نام آوران علم اصول است. مقالات الاصول و شرح تبصرة علامه از آثار اوست.[50] زندگي اين فقيه بزرگ در همين مجموعة گلشن ابرار آمده است.
5. حاج آقا رحيم ارباب (1297 ـ 1396 هـ . ق): وي سطوح عالي فلسفه و حكمت (مثل شرح اشارات و شفا) و نهج البلاغه و يك دوره اخلاق را نزد جهانگير خان قشقايي و قسمت اعظم علوم عقلي را نزد آخوند كاشي فرا گرفت و مدتي طولاني در درس خارج فقه علامه سيد محمد باقر درچه‌اي شركت كرد.[51] شرح حال وي در همين مجموعة گلشن ابرار آمده است.
6. عبدالله اشراق (1235 ـ 1345 هـ . ق).[52]
7. ميرزا مصطفي جعفر طياري (متوفا: 1335).[53]
8. سيد ابوالحسن اصفهاني (1284 ـ 1365 هـ . ق): آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني در روستاي «مَديسِهْ» از توابع لنجان اصفهان به دنيا آمد، پدرش (سيد محمد) همراه سيد عبدالحميد (پدر خود) از بهبهان به اصفهان و سپس به كربلا مهاجرت كرده بودند، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني تا پايان عمر در نجف به تدريس و انجام امور مسلمانان اشتغال داشت. وي در كاظمين ديده از جهان فاني فروبست و در صحن مطهر اميرالمؤمنين در كنار قبر فرزند شهيدش سيد محمد حسن مدفون گرديد.[54]
9. شيخ حسنعلي اصفهاني، معروف به شيخ نخودكي (1279 ـ 1361 هـ . ق): وي فلسفه را نزد حكيم قشقايي فرا گرفت. او داراي كرامات بسياري بوده است. هزاران بيمار ممتنع العلاج با دعاي او، شفا پيدا كردند.[55]
10. ميرزا محمد باقر امامي (متوفا: 1364 هـ . ق): وي از سادات امامي اصفهان، عالم، ‌حكيم، فاضل، زاهد و از شاگردان جهانگير خان قشقايي، آقا سيد محمد باقر درچه‌اي و آخوند كاشي بود. او كتاب گرانسنگي در حكمت و كلام تأليف نموده است.[56]
11. حسين امين جعفري دهاقاني (1295 ـ 1369 هـ . ق).
12. اسدالله ايزد گشسب (1303 ـ 1366 هـ . ق): وي داراي تأليفات بسياري است.[57]
13. سيد حسين بروجردي (متوفا: 1380 هـ . ق): وي زعيم جهان اسلام، حضرت آيت الله العظمي بروجردي از شاگردان نامي حكيم قشقايي است. محل دفن وي مسجد اعظم قم است.[58]
14. علي بافقي (1336 هـ . ق).
15. محمد حسن بيچاره بيدختي (1308 ـ 1386 هـ . ق) [59]
16. ميرزا مهدي بيدآبادي اصفهاني (متوفا: 1365 هـ . ق): وي داراي تأليفات بسيار است از جمله: ‌ابواب الهدي و اعجاز قرآن.[60]
17. سيد صالح توسلي منجيلي طارمي (متولد: 1292 هـ . ق).[61]
18. سيد حسن چهار سوقي (متولد: 1294 هـ . ق).[62]
19. ميرزا حسن خان جابري انصاري (1287 ـ 1376 هـ . ق) [63] از اين اديب و مورخ توانا، 24 اثر علمي ـ ادبي باقي مانده است.
20. سيد عبدالرسول حجازي (1260 ـ 1358 هـ . ق).
21. سيد محمد حقايق كشفي اصطهباناتي.
22. حاج ميرزا محمد علي حكيم الهي سلطان آبادي (1274 ـ 1325 هـ . ق).
23. محمد حكيم خراساني (متوفا: 1355 هـ . ق).
24. محمد علي حكيم الهي فريدني (1284 ـ 1384 هـ . ق)
25. محمد علي خوانساري (متوفا: 1350 هـ . ق).
26. سيد فخرالدين خوانساري (متوفا: 1348 هـ . ق).
27. سيد محمد داعي الاسلام لاريجاني (1295 ـ 1370 هـ . ق)
28. ميرزا فتح‎الله درب امامي (1301 ـ 1377 هـ . ق)
29. ضياء الدين درّي (متوفا: 1375 هـ . ق)
30. فرج الله درّي (متوفا: 1382 هـ . ق)
31. حسن وحيد دستگردي (1298 ـ 1321 هـ . ق).
32. ميرزا مهدي بن هادي دولت آبادي (1288 ـ 1334 هـ . ق).
33. سيد علي محمد دولت آبادي (1285 ـ 1341 هـ . ق)
34. شيخ نور الله دهاقاني، معروف به نورالشرق، (متوفا: 1371 هـ . ق).
35. سيد عباس صفي دهكردي.[64]
36. آقا رحيم دهكردي (متوفا: 1368 هـ . ق).[65]
37. غلامحسين ربّاني چادگاني.
38. سيد محمد رضوي كاشاني (متولد: 1291 هـ . ق)
39. شيخ ابوالفضل ريزي (متوفا: 1339 هـ . ق) [66]
40. محمد علي زاهد قمشه‌اي، معروف به ابو المعارف (متولد: 1290 هـ . ق)[67]
41. و … .
تأليفات
1. شرح نهج البلاغه
2. ديوان شعر[68]
جابري انصاري كه از شاگردان جهانگير خان بوده است، مي‌نويسد:
«در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج البلاغه مي‌خواندم و شرحي برآن كتاب مستطاب مي‌نوشت».[69]
مؤلف «زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي» آورده است:
«در كتب متعددي از شرح نهج البلاغه منسوب به حكيم قشقايي سخن رفته است، لكن به نظر مي‌رسد كه منبع و مأخذ اصلي همان كتاب «تاريخ نجف و حيره» بلاغي، ص 82 باشد كه آقا بزرگ تهراني در كتاب نقباء البشر، ص 344 و الذريعه، ج 14، ص 122 و عمر رضا كحّاله هم در كتاب معجم المؤلفين، ج 3، ص 230 و آسيد مصلح الدين مهدوي در كتاب رجال اصفهان، ص 39 و اخيراً آقاي رضا استادي در كتابنامة نهج البلاغه، ص 41، از آن نام برده‌اند.»[70]
ولي تاكنون شرح نهج البلاغه منسوب به حكيم به دست نيامده است.[71]
در كتاب «طبقات المؤلفين» و كتاب «رجال اصفهان» نامي از «ديوان شعر» منسوب به حكيم قشقايي نيامده است بلكه در كتاب طبقات اين عبارت است: (و له شعرٌ فارسيّ) ؛ او داراي شعر فارسي است. داشتن شعر به معناي داشتن ديوان شعرنمي‌باشد.[72] اين شعر منسوب به حكيم قشقايي است:
دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب
ياد رويت بود كارم تا برآمد آفتاب
دل گرفت از مدرسه ياران كجا كوي حبيب
جان فسرد از وسوسه، ساقي بده جام شراب[73]
وفات
آيت الله جهانگير خان در 85 سالگي، رمضان سال 1328 هـ . ق در اصفهان فوت كرد.
اين حكيم فرزانه پس از 45 سال تحصيل، تدريس، سير و سلوك و تربيت شاگردان، خاكيان را بدرود گفت و در جوار قرب الهي آرميد.

[1] . سميرم نام يكي از شهرهاي استان اصفهان و در 180 كيلومتري اصفهان واقع شده است.
[2] . حديقة الشعراء، ج 1، ص 388.
[3] . شعوبيه، ص 113.
[4] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 23.
[5] . تاريخ حكما، ص 84.
[6] . اصفهان، لطف الله هنرفر، ص 299.
[7] . فصلنامه عشايري ذخاير انقلاب، شماره 4، سال 1367، ص 127.
[8] . ديوان طرب، مقدمه، ص 69.
[9] . شرح حال رجال ايران، مهدي بامداد، ج 1، ص 284.
[10] . نشريه انجمن فلسفه، سال اول، شماره 2، ص 57 و 63.
[11] . زندگاني حكيم جهانگيرخان قشقايي، ص 45 و 54.
[12] . خدمات متقابل اسلام و ايران، ج 2، ص 220 و 221.
[13] . تاريخ حكما و عرفا و متأخرين صدرالمتالهين، ص 85.
[14] . تاريخ اصفهان و ري، ص 315.
[15] . سيماي فرزانگان، ج 3، ص 42.
[16] . تاريخ حكما، ص 85.
[17] . مجله يادگار، سال سوم، شماره اول، ص 77.
[18] . اصفهان، ص 229.
[19] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 307.
[20] . تاريخ علمي و اجتماعي اصفهان در دو قرن اخير، سيد مصلح الدين مهدوي، ج 1، ص 313.
[21] . تاريخ اصفهان، جابري انصاري، ج 3، ص 71.
[22] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 226.
[23] . همان، ص 135.
[24] . همان، ص 68.
[25] . مدرسه صدر مشهورترين بناي تاريخي از دوره حكومت حاج محمد حسين خان صدر اصفهاني است. اين بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان كهن كاج صفا و طراوت مخصوصي به اين مدرسه داده است. (گنجينه آثار تاريخي اصفهان، ص 57) با اندكي تصرف.
[26] . مسجد جارچي در بازار بزرگ اصفهان و نزديك مدرسه صدر واقع شده است. باني آن، سلطان جارچي باشي شاه عباس اول است. (آثار اصفهان، ص 524).
[27] . گلزار معاني، حسين مدرس رفسنجاني، ص 632.
[28] . اصفهان، ص 320.
[29] . گلزار معاني، ص 632.
[30] . زندگاني حكيم جهانگيرخان قشقايي، ص 58.
[31] . مجله نور علم، شماره 7، دوره سوم، شماره 28، ص 98.
[32] . مهر تابان، سيد محمد حسيني تهراني، ص 61.
[33] . تاريخ جرائد ايران، محمد هاشمي، ج 1، ص 238.
[34] . فوائد الرضويه، ص 88.
[35] . طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 344.
[36] . تاريخ مشاهير ايران و عرب، ص 32.
[37] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، احمد گرسيوز، ص 10.
[38] . دو رساله همايي، ص 18.
[39] . هلو يا شفتالوي خشك شده كه درون آن را با مغز جوز (گردو) پر مي‌كنند.
[40] . يك نوع شيريني كه با مغز بادام، پسته، گلاب و شكر درست مي‌كنند.
[41] . ديوان طرب، مقدمه، ص 70.
[42] . دو رساله همايي، ص 21 و 22.
[43] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 77 و 78.
[44] . از مضراب تا محراب، خسرو احتشامي، ص 34.
[45] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 7.
[46] . تاريخ و حكما، ‌عرفان و…، ص 75.
[47] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 241.
[48] . همان، ص 185.
[49] . گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، ج 5، ص 55.
[50] . زندگينامه رجال و مشاهيرايران، ص 110.
[51] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 91.
[52] . بزرگان جهرم، محمد كريم اشراق، ص 10.
[53] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 92.
[54] . گلشن ابرار، ج 2، ص 589.
[55] . زندگاني حكيم جهانگيرخان قشقايي، ص 101.
[56] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 73.
[57] . همان، ص 130.
[58] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، ص 108.
[59] . صالحيه، ملا علي گنابادي.
[60] . تاريخ علماي خراسان، ص 254.
[61] . زندگاني حكيم جهانگيرخان قشقايي، ص 110.
[62] . زندگاني آيةالله چهارسوقي، سيد محمد علي روضاتي.
[63] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 271.
[64] . تاريخ حكما، ص 88، شماره 11.
[65] . دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 115.
[66] . نقباء البشر، شماره 667.
[67] . سالنامه فرهنگ شهرضا، سال 1366، ص 49.
[68] . معجم رجال الفكر و الادب في النجف، محمد هادي اميني، ص 352 به نقل از زندگاني حكيم قشقايي، ص 65.
[69] . تاريخ اصفهان، جابري انصاري، ج 1، ص 56.
[70] . زندگاني حكيم جهانگير خان قشقايي، مهدي قرقاني، ص 63 و 64.
[71] . همان، ص 65.
[72] . همان.
[73] . حديقة الشعراء، ج 1، ص 388.
مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات


فرم در حال بارگذاری ...