« ریزش خواص در حکومت امیرمومنان علیه السلاممطرح شدن روز افزون اخبار آخرالزمانی »

کبریایی تنها سزاوار اوست

نوشته شده توسطرحیمی 15ام تیر, 1397

 

لعنت خدا بر آن اولین مستکبر عالم!

همان که مقابل ذات کبریایی حضرت حق لباس استکبار به تن پوشید و پیشوای مستکبرین و متعصبین عالم شد. همان که شأن و منزلت خود نشناخت و در لحظه‌ای آتش افکند به چند هزار سال عبودیت خود! در مقابل حضرت الله عز و جل به نزاع برخاست، اما به ذلت نشست و چیزی برایش نماند جز لعنت خدا و ملائکه‌اش و همه مخلوقین من الازل الی‌الابد!

ترجمه و شرح خطبه 192 نهج البلاغه (قاصعه)؛

بخش اول: کبریایی تنها سزاوار اوست

رأس العصيان‏:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ‏ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ‏، وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ، ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ»، اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ؛ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. أَ لَا [يَرَوْنَ‏] تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيراً

سپاس خداى را كه لباس عزّت و بزرگى در پوشيد و آن دو را براى خود گزيد، و بر ديگر آفريدگان ممنوع گردانيد. آن را خاص خود فرمود و بر ديگران حرام نمود. آن لباس را برگزيد چون بزرگى او را مى سزيد. و آن كس را از بندگان لعنت كرد كه آرزوى عزّت و بزرگى او را در سر پرورد.

پس فرشتگان مقرّب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. پس گفت خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلها ى همگان -و در پرده هاى غيب پنهان-: «همانا مى آفرينم آدمى از گل، پس چون آن را راست و درست كردم، و از روح خود در آن دميدم، بيفتيد براى او سجده كنان. پس سجده كردند فرشتگان همگى، جز شيطان» كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود -كه آتش است- بر او غيرت ورزيد. پس دشمن خدا -شيطان- پيشواى غيرت ورزان است، و پيشرو مستكبران، پايه عصبيّت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد. رخت عزّت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن برآورد.

نمى بينيد چگونه خدايش به خطار بزرگ منشى كوچك ساخت، و به سبب بلندپروازى به فرودش انداخت. در دنيا او را براند، و براى وى در آخرت آتش افروخته آماده گرداند.

 

شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )

پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 7، ص: 360-351

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ تُسَمّى الْقاصِعَةُ وَ هِيَ تَتَضَمَّنُ ذَمُ إبليسَ لَعَنَهُ اللَّهُ، عَلَى اسْتِكْبارِهِ وَ تَرْكِه السُّجُودَ لِآدَمَ عليه السلام، وَ أنَّه أوّلُ مَنْ أَظْهَرَ الْعَصَبيَّةَ وَ تَبِعَ الْحَمِيَّةَ، وَ تَحْذيرُ النَاسِ مِنْ سُلُوكِ طَريقَتِهِ.
از خطبه هاى امام عليه السلام كه خطبه قاصعه ناميده شده است. اين خطبه متضمن نكوهش ابليس (لعنةاللّه عليه) مى باشد به جهت تكبر ورزيدن و ترك سجده براى آدم عليه السلام و اين كه او نخستين كسى است كه تعصب و تكبر را ظاهر ساخت و نيز امام عليه السلام در اين خطبه مردم را از پيمودن راه و رسم ابليس (و تعصب و تكبّر) بر حذر مى دارد.

خطبه در يك نگاه:
در مورد شأن ورود اين خطبه چنين گفته اند كه اهل كوفه در اواخر دوران خلافت امام عليه السلام (بر اثر فراوانى ثروت و انتقال فرهنگ فاسد بعضى از همسايگان به كشور اسلامى و مشكلاتى كه در عصر خلفا در جامعه اسلامى به وجود آمد) گرفتار مفاسد زيادى شده بودند كه از همه مهم تر، برترى جويى قبائل بر يكديگر و تعصّبهاى جاهلى بود تا آنجا كه گاه جوانان جلف و بى بند و بار با يكديگر درگير مى شدند و هرگاه يكى از آنان مجروح يا مضروب مى شد فرياد بلند مى كرد و اهل قبيله خود را به يارى مى طلبيد آنها نيز چشم و گوش بسته به يارى او مى شتافتند و چه بسا در اين ميان خونهاى زيادى ريخته مى شد
.
امام عليه السلام براى خاموش كردن آتش اين فتنه ها اين خطبه را كه همه آن درباره مذمّت و نكوهش تكبّر و تعصّبهاى جاهلى است، ايراد فرمود و حق سخن و نصيحت را به عالى ترين وجهى بيان كرد.
خطبه اى است بسيار فصيح و بليغ و كوبنده و تكان دهنده و به همين دليل نام آن را خطبه قاصعه (كوبنده) نهاده اند هر چند كلمه قاصعه در اين خطبه به كار نرفته است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه وجوه ديگرى براى نامگذارى اين خطبه به تناسب معانى مختلفى كه واژه قاصعه دارد، ذكر كرده اند؛ از جمله مرحوم شارح خويى در وجه تسميه اين خطبه به قاصعه هفت وجه ذكر كرده كه از هر كدام از يكى از معانى «قصع» در لغت گرفته شده است؛ ولى آنچه را در بالا ذكر كرديم از همه مناسب تر به نظر مى رسد.
به هر حال اين خطبه از بخشهاى متعددى تشكيل يافته كه شارحان نهج البلاغه هر كدام به سليقه خود آن را به چند بخش تقسيم كرده اند؛ بعضى به پنج بخش و بعضى به يازده بخش و بعضى به نوزده بخش.
مسلّم است كه تمام بخشهاى اين خطبه بر يك محور دور مى زند و آن كوبيدن تعصّبهاى جاهلى و تكبّر و خود برتربينى، مخصوصاً تعصّبات قبيلگى و نژادى و گروهى است كه سر چشمه بسيارى از اختلافات و نابسامانى ها و مفاسد اجتماعى است و دقت در مجموع خطبه و همچنين شأن ورود آن اين حقيقت را روشن مى سازد. بر اين اساس ما آن را به بيست بخش تقسيم كرديم:
در بخش اوّل، نخست به حمد و سپاس خداوند و سپس به طرد شيطان به جهت تعصب و تكبر در برابر آدم عليه السلام اشاره مى كند.
بخش دوم، اشاره به آفرينش انسان از خاك دارد كه روح تواضع را زنده مى كند سپس بار ديگر عاقبت شوم شيطان به علت كبر و تعصّبش را يادآور مى شود.
بخش سوم، هشدار به همه مردم است كه در دام شيطان نيفتند و راه او را نپويند.
در بخش چهارم، نكوهش از كسانى مى كند كه در دام تكبّر و افتخارات موهوم جاهليت افتاده اند.
بخش پنجم، هشدار به همگان است كه از اطاعت و پيروى حاكمان متكبّر و متعصّب بپرهيزند.
بخش ششم، دستور به عبرت گرفتن از امّت هاى پيشين مى دهد همانان كه متكبّرانشان بيچاره شدند و متواضعانشان كه در رأس آنها انبيا بودند كه به سعادت نائل آمدند.
بخش هفتم، اشاره به زندگى ساده موسى بن عمران و برادرش هارون و لباس ساده اى كه آنها به هنگام ملاقات با فرعون متكبّر و خود خواه در تن داشتند، مى كند و تواضع انبياء و اولياءاللّه را كه در همه زندگانى آنها منعكس بود، نشان مى دهد.
بخش هشتم، اشاره به انتخاب سرزمينى خشك و سوزان براى بناى كعبه با مصالحى ساده است تا كبر و غرور را از سرها بيرون كند و مراسمى را كه مظهر ساده زيستى و تواضع كامل است، به تصوير بكشد.
در بخش نهم، امام عليه السلام به دامهاى مختلف شيطان مخصوصاً ظلم و ستم اشاره مى كند و انجام فرايض دينى مانند نماز و روزه و زكات را وسيله دفاع در برابر شيطان مى شمرد.
بخش دهم به سرچشمه هاى تعصب و غرور اشاره دارد.
بخش يازدهم اشاره به تعصّب مثبت و نشانه ها و آثار آن است.
بخش دوازدهم سرنوشت امتهاى پيشين را درس عبرتى مى شمرند و همگان را به مطالعه احوال آنها دعوت مى كند.
بخش سيزدهم به آثار بسيار ارزنده وحدت و اتحاد و عواقب شوم تشتّت و اختلاف اختصاص دارد.
در بخش چهاردهم بار ديگر مخاطبان را به تاريخ گذشته باز مى گرداند و آثار شوم اختلاف فرزندان اسماعيل و اسحاق و بنى اسرائيل را برمى شمرد.
در بخش پانزدهم به نعمت بسيار مهم وجود پيامبر اكرم و آثار آن در جامعه اسلامى اشاره مى فرمايد.
در بخش شانزدهم بازگشت گروهى از مردم به عادات جاهليّت را بعد از قيام پيامبر مورد نكوهش شديد قرار مى دهد.
در بخش هفدهم بر اعمال زشت ناكثين و قاسطين انگشت مى نهد.
در بخش هجدهم امام عليه السلام به موقعيت خودش نسبت به پيامبر اسلام به عنوان اولين كس از مردان كه به او ايمان آورد و همراه با او بود اشاره مى كند.
در بخش نوزدهم از معجزه باهره درختى كه به فرمان پيامبر از جا كنده شد و به سوى او حركت كرد، به طور مبسوط سخن مى گويد.
بخش بيستم از امتيازات و سجاياى اهل بيت عليهم السلام سخن مى گويد و به عنوان «خِتامُهُ مِسْكٌ» خطبه را پايان مى دهد.

شيطان بنيانگذار اساس تعصب!

همان گونه که در شأن ورود خطبه اشاره شد، هدف اصلى از بيان اين خطبه طولانى و مملو از اندرزهاى عالى و انسان ساز، مبارزه با کبر و غرور و تعصبهاى جاهلى و طائفى بوده که در عصر آن حضرت، سرچشمه نزاعهاى خونين قبايل و افراد شده است. بدين جهت امام(عليه السلام) خطبه را با حمد و سپاس الهى، همان خدايى که عظمت و کبريا مخصوص ذات اوست آغاز مى کند و مى فرمايد: «حمد و ستايش مخصوص خداوندى است که لباس عزت و عظمت را بر خود پوشانده و اين دو را ويژه خويش ـ نه مخلوقش ـ برگزيده است و آن را حد و مرز و حرم ميان خود و ديگران قرار داده، و براى جلال خويش برگزيده، و لعن و نفرين را بر بندگانى که با او در اين دو صفت به منازعه و ستيز بر مى خيزند قرار داده (و آنها را از رحمتش دور ساخته است)»; (ألْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِيَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمىً(1) وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ. وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ).
بى شک عزّت (شکست ناپذيرى) و عظمت (بزرگى) مخصوص ذات پاک خداوند است، زيرا غير او در برابرش موجوداتى ضعيف و ناتوانند، افزون بر اينکه هر چه دارند از او دارند، هر زمان اراده کند به آنها مى بخشد و هر لحظه اراده کند از آنان مى گيرد.
جمله هاى پنجگانه اى که در عبارت بالا آمده که مى فرمايد: لباس عزت و عصمت برازنده غير او نيست و اين دو صفت را مخصوص خود قرار داده و گاه از آن تعبير به حمى و حرم (منطقه ممنوعه اى که غير، حق ورود در آن را ندارد) و گاه تعبير به گزينش براى ذات پاک خود مى کند و گاه لعنت را نثار کسانى که راه کبر و برترى جويى را در پيش مى گيرند، عبارات مختلفى است که يک حقيقت را دنبال مى کند و همه اين عبارات مى گويد: بندگان خدا جز تواضع و فروتنى در برابر خداوند و نسبت به يکديگر، راهى ندارند.
حقيقت اين است که خداوند نه نيازى به بزرگ نمايى دارد، نه احتياجى که او را به بزرگى بستايند; ذات مقدّس او از هر نظر داراى بزرگى و عظمت است; ولى از آنجا که تکبّر و خود برتربينى در بندگان، سرچشمه اکثر نابسامانيها و بدبختيها و ظلم و ستم انسانها به يکديگر است در جمله هاى بالا آنها را از اين موضوع بر حذر داشته و همگان را به تواضع و فروتنى دعوت مى کند.
به همين دليل در ادامه اين سخن درباره نخستين آزمون تواضع به هنگام آفرينش آدم اشاره کرده، مى فرمايد: «سپس بدين وسيله فرشتگان مقرّب خود را در بوته آزمايش قرار داد تا متواضعان آنها را از متکبران جدا سازد و با اينکه از تمام آنچه در دلهاست با خبر و از اسرار نهان آگاه است به آنها فرمود: من بشرى از گل مى آفرينم آن گاه که آفرينش او را کامل کردم و از روح خود در او دميدم همگى براى او سجده کنيد، فرشتگان همه بدون استثنا سجده کردند جز ابليس»; (ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِکَ مَلاَئِکَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ: (إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّنْ طِين * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ * فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلِيسَ)).
به يقين، آزمون خدا با آزمون بندگان متفاوت است; ما هنگامى که چيزى يا کسى را مى آزماييم مى خواهيم جهل خود را درباره آن تبديل به علم کنيم، لذا از آن تعبير به اختبار (خبر گرفتن و خبردار شدن) مى کنيم; ولى خداوند که طبق جمله هاى بالا عالِم به مکنونات دلها و محجوبات غيوب است هرگز نمى خواهد با آزمايشهاى خود چيزى بر علمش بيفزايد، بلکه آزمايش او براى اين است که نيات باطنى و خلقيات درونى و اسرار مخفى بندگانش در لباس افعال ظاهر گردد تا مستحقّ جزا شوند، زيرا نيّت به تنهايى براى اين معنا کافى نيست، آنچه براى ثواب و عقاب لازم است انجام اعمال است.
اين همان چيزى است که امام(عليه السلام) در جايى ديگر مى فرمايد: «انّه يَخْتَبِرُهُمْ بِالاَْمْوالِ وَ الاَْوْلادِ لِيَتَبَيَّنَ السّاخِطُ لِرِزْقِهِ وَ الرّاضى بِقِسْمِهِ وَ إنْ کانَ سُبْحانَهُ أعْلَمُ بِهِمْ مِنْ أنْفُسِهِمْ لکِنْ لِتُظْهِرَ الاَْفْعالُ الَّتى بِها يَسْتَحِقُّ الثَّوابَ وَ الْعِقابَ; خداوند انسان ها را با اموال و فرزندانشان مى آزمايد تا آن کس که از روزى خود ناخشنود است از آن کس که خرسند است شناخته شود هر چند خداوند به احوالشان از خودشان آگاهتر است (آرى! او بندگان خود را مى آزمايد) تا افعالى که سبب استحقاق پاداش يا کيفر است آشکار گردد».(1)
سپس به شرح حال ابليس پرداخته و دليل مخالفت او را با فرمان قطعى خداوند چنين بيان مى کند: «تعصب و نخوت او را فرا گرفت و به جهت خلقتش (از آتش) بر آدم افتخار کرد و به سبب اصل و ريشه اش نسبت به آدم تعصب ورزيد، از اين رو اين دشمن خدا، پيشواى متعصبان و سر سلسله مستکبران شد که اساس تعصب را بنا نهاد و با خداوند در رداى جبروتيش به ستيز برخاست و لباس بزرگى و تکبّر بر تن نمود، و پوشش تواضع و فروتنى را در آورد»; (اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لاَِصْلِهِ. فَعَدُوُّ اللّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ، وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَ نَازَعَ اللّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ، وَ ادَّرَعَ(2) لِبَاسَ التَّعَزُّزِ(3)، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ).
در واقع سبب اصلى مخالفت آشکار ابليس نسبت به فرمان قطعى خداوند همان تعصّب و غرور بود که از يک محاسبه غلط و سرچشمه گرفته از خودبينى و خودخواهى ناشى شده بود او تنها از آفرينش آدم جنبه خاکى او را مى ديد و لذا اصل خود را که از آتش است از او برتر مى دانست: (خَلَقْتَنِى مِنْ نَّار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين)(4) و بخش مهم وجود آدم را که همان روح الهى بود (وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ)(5) به کلّى ناديده مى گرفت.
آرى! خودبينى و خودخواهى بدترين حجاب است که انسان را از درک واضح ترين حقايق باز مى دارد. ابليس حتى در برترى آتش بر خاک نيز گرفتار خطا و اشتباه شد، زيرا خاک منبع اصلى حيات، نمو گياهان، پرورش گلها و ميوه ها و انواع برکات است در حالى که آتش موجود خطرناکى است که تنها در بخشى از زندگى انسان به کار مى آيد.
به هر حال تعبير امام درباره ابليس به «عدوّ الله» اشاره به اين است که او تنها دشمن آدم نبود، بلکه دشمن خالق آدم و معترض به فرمان او بود. او سنگ نخستين تعصب را بنا نهاد و آيين استکبار و تکبّر را آغاز کرد; کارى که در واقع جنگ با خدا محسوب مى شود، زيرا عزّت و بزرگى تنها شايسته ذات پاک اوست و زيبنده بندگان تنها تواضع و فروتنى است و به گفته بزرگان علماى اخلاق امّ الرذائل تکبّر و غرور است.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که يکى از يارانش مى گويد: از آن حضرت سؤال کردم کمترين مرحله الحاد و کفر چيست؟ فرمود: «إنَّ الْکِبْرَ أَدْناهُ; تکبّر نخستين مرحله آن است».(6)
در حديث ديگر از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) مى خوانيم: «لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فى قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّة مِنْ کِبْر; کسى که به اندازه ذره اى تکبر در قلبش باشد وارد بهشت نخواهد شد».(7)
آن گاه امام روى سخن را به مخاطبين کرده و از سرنوشت شوم شيطان براى هشدار به آنان بهره بردارى کرده مى فرمايد: «آيا نمى بينيد چگونه خداوند او را به سبب تکبّرش تحقير کرد و کوچک شمرد و بر اثر خود برتر بينى اش وى را پست و خوار گردانيد و به همين جهت او را در دنيا طرد کرد و آتش فروزان دوزخ را در آخرت برايش آماده ساخت؟»; (ألا تَرَوْنَ کَيْفَ صَغَّرَهُ اللّهُ بِتَکَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً(8)، وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الاْخِرَةِ سَعِيراً؟).
اين تعبيرها اشاره به آيات قرآن مجيد است، در يکجا مى فرمايد: «(فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْکَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ); از بهشت بيرون رو! که تو رانده شده درگاه مايى و لعنت من بر تو تا روز قيامت باد».(9)
در جايى ديگر مى فرمايد: «(قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَمِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ); فرمود به حق سوگند! و حق مى گويم که جهنم را از تو و پيروان تو پر خواهم کرد»(10). (11)
***
پی نوشت:
1. «حمى» به معناى منطقه ممنوعه است از ريشه حمايت به معناى ممانعت و دفاع کردن از چيزى، گرفته شده و به همين جهت به پرهيز کردن بيمار از آنچه براى او ضرر دارد «حمية» بر وزن «جزيه» گفته مى شود.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، 93.
3. «ادرع» از «درع» بر وزن «فکر» به معناى پيراهن گرفته شده و گاه به معناى جامه در تن کردن نيز به کار مى رود.
4. «تعزّز» به معناى به خود باليدن و خود را بزرگ و عزيز شمردن است.
5. ص، آيه 76 .
5. ص، آيه 76 .
6. الکافى، جلد 2، صفحه 309، حديث 1، از باب کبر.
7. همان، صفحه 310.
8. «مدحور» به معناى رانده شده از ريشه «دحر» بر وزن «دهر» به معناى راندن گرفته شده است.
9. حجر، آيات 34 و 35.
10. ص، آيات 84 و 85.
11. سند خطبه: نويسنده كتاب مصادر نهج البلاغه پس از بيان اين نكته كه خطبه قاصعه طولانى ترين خطبه اميرالمؤمنين عليه السلام است كه مسائل مهمى را در مواعظ بازگو مى كند، مى افزايد (گروهى قبل از سيّد رضى اين خطبه را در كتابهاى خود آورده اند از جمله) نسخه اى از اين خطبه نزد سيّد بن طاوس بوده كه در كتاب يقين آن را آورده است و مى گويد اين نسخه را با اخبارى در فضايل اهل بيت عليهم السلام در مجموعه اى ديدم كه بزرگان پيشين آن را نقل كرده اند و تاريخ كتاب آن سنه 280 هجرى بوده است. مرحوم كلينى نيز در جلد چهارم كتاب كافى فصلى از اين خطبه را آورده. همان گونه كه مرحوم صدوق در جلد اوّل كتاب من لا يحضر بخشى از آن را آورده است. همچنين زمخشرى بعد از سيد رضى در جلد اوّل ربيع الابرار بعضى از فصول اين خطبه را ذكر كرده همان گونه كه ماوردى در اعلام النبوة معجزه اى را كه امير مؤمنان على عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين خطبه در مورد حركت درخت نقل فرموده آورده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 56).

موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت


فرم در حال بارگذاری ...