در رثاى ائمه علیهم السلام بقيع
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391 در جهان ، هم شأن و همتايى، كجا دارد بقيع
چون كه يك جا، چار محبوب خدا، دارد بقيع
نور چشمان رسول (ص ) و پور دلبند بتول
صادق و سجّاد و باقر مجتبى ، دارد بقيع
خلق شد عالم ، ز يُمن خلقت آل عبا
يك تن از پنج تن آل عبا، دارد بقيع
همدم دلدادگان و محرم محراب راز
هست زين العابدين، بنگر چه ها دارد بقيع
حاصل آيات قرآن ، باقر علم رسول
وارث فضل و كمال انبياء، دارد بقيع
صادق آل محمّد(ص )، ناشر احكام حقّ
دين و دانش را، رئيس و پيشوا دارد بقيع
در نظر آيد زمين ، بر چرخ سنگينى كند
بسكه خاكش گوهر سنگين بها دارد بقيع
گرچه تاريك است و در ظاهر ندارد يك چراغ
همچو ايوان نجف نور و صفا دارد بقيع
سر به ديوارش نهد هركس از اين جا بگذرد
در سكوتش ، ناله ها و گريه ها دارد بقيع
مى كند محكوم ظالم را، به هر دور و زمان
گفته ها با زائران آشنا دارد بقيع
ناله اُمّ البنين ، با اشك زهرا همدم است
در غبار غم جمال كربلا دارد بقيع
تبیین آیتالله جوادی آملی درباره علم امام باقر(ع)
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391آیت الله جوادی آملی، در سال 89 به مناسبت کنگره ملی امام محمد باقر(ع) پیامی را صادر کردند. قسمتی هایی از این پیام را که از منظرهای مختلفی به مقام علمی امام باقر پرداخته است را می خوانید:
«آنچه در این پیام مطرح میشود رقائقی از حقایق وصفناپذیر آن حضرت است که در کسوت چند نکته بر پیکر رسای این کنگره پوشانده میشود که بَطائنها مِن اسْتَبْرَق فکیف بظهائِرها! با اعتراف به اینکه اغْترافِ غرفهای از بحر زخّار باقر علوم انبیا(ع) برای مُقْتَرِفانِ جهل علمی و جهالت عملی چونان راقم سطور، اگر متعذّر نباشد حتماً متعسّر خواهد بود؛ لیکن صاحبان عطایا مطایائی نیز به پذیرندگان هدایای ملکوتی خویش عطا میکنند که توان تحمّل آن را میسور میکند و آنچه در زیارت «جامعه کبیر» آمده است که «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُم»[1] نوید احتمال حدیثِ صعب بلکه مستصعبِ اهل بیت وحی را به همراه دارد که امید است این همایش عظیمُ المنزله از آن کوثر، حظّ وافر ببرد تا جامعه را از تکاثرگرایی برهاند! این توقّع با توجه به مرز و بومِ ولایتمدار طبرستان، رجایِ واثق و صادق است نه اُمْنیّة آفِلِ فائل. به هر تقدیر به نکاتِ مُصْطاد از غُرَر و دُرَرِ امام باقر(ع) میپردازیم.
یکم: عنصر محوری ولایت از منظر حضرت امام باقر(ع)، عَرْضِ هویّت خود بر قرآن حکیم است، زیرا آن محقّق علوم انبیا به جابربنیزید جُعفی چنین فرمود: «واعلَم بأنّک لا تکون لنا ولیّاً… ولکن اِعْرضْ نفسک علی کتاب الله فان کنتَ سالکاً سبیلَه زاهداً فی تزهیده راغباً فی تَرْغیبه خائفاً مِن تخویفه فأثبتُ و أبْشِر».[2] از این بیان نورانی بر میآید که بهترین راه برای معرفت نفس که دقیقترین معرفت پروردگار است، توزینِ هویتِ انسانی خویش بر میزان اکبر یعنی قرآن کریم است، چنانکه لازمترین روش برای تشخیصِ صحّت و سُقمِ حدیث، عَرض آن بر قرآن مجید است تا مخالف آن طرد شود و غیر مخالف پذیرفته گردد. از این ضابطِ فاخر برمیآید که تنها محورِ تحقیق در جهاد اکبر که قلمرو آن فقه اکبر است و در جهاد اصغر که حوزة آن فقه اصغر است، ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است که با ثَقَل اکبر یعنی قرآن کریم سنجیده شود تا نه با آن مخالف باشد و نه مختلف، چون وحی الهی از هر نقص، مُنزّه و از هر عیب، مُبرّاست. بنابراین همان طوری که بر مُحدِّث و فقیه لازم است در محضر قرآن مجید باشند، بر ولیّ و حکیم نیز واجب است که از ترازویِ قسطِ خدا آگاه باشند تا شناسنامه قرآنی پیدا کنند و فرزند صالح این کتاب باشند تا بتوانند در مطافِ ولایتِ معصومان(ع) طواف کنند و از زمزم آنان بنوشند و خَلْف مقام آنها اطاعت نمایند. خلاصه آنکه کلام نورانی امام پنجم(ع): «لا غِنیٰ کغِنی النفس… و لا معرفة کمعرفتک بنفسک»[3] باید در پرتو عَرض بر قرآن تفسیر شود.
صفحات: 1· 2
حقوق زن و مرد
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391در نظام عالم از حقِّ هيچ موجودي ذرّهاي فرو گذار نمي شود
خداوند عزّوجلّ از هيچ صاحب حقّي، حقّي را ولو بقدر ذرّهاي مسلوب نمي كند؛ بلكه فراوانترين و كاملترين حقوق را براي همگان مقرر مي دارد: زيرا كه ذات اقدس او عدل است و به عدالت و قسط و رعايت ميزان صحيح و عادلانه فرمان ميدهد. إِنَّ اللَهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ.(1) قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ.(2) وَ زِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ.(3) و نيز خداوند مكرّر در كتاب خويش يادآور مي شود كه: إِنَّ اللَهَ لَيْسَ بِظَلاَّمِ لِّلْعَبِيدِ.(4) و نيز در موارد بسياري خبر ميدهد كه: مَا كَانَ اللَهُ لِيَظْلِمَهُمْ.(5) بلكه ميگويد: إِنَّ اللَهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا.(6) إِنَّ اللَهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّه.(7) و پيداست كه يكي از قوانينِ عدل اينست كه به هر ذي حقّي، حقّ او بدون افراط و تفريط داده شود. و خداوند سبحان حقّ هر شيئي را كه خلق فرموده بر حسب نياز فطري و احتياج غريزي او داده است. افراط و زياده روي، باري سنگين و وراء تحمّل و بالاتر از حدّ قدرت و طاقت ميباشد. وَ لاَ يُكَلِّفُ اللَهُ نَفْسًا إِلاَّ مَا ءَاتَنـ’هَا.(8) لاَ يُكَلِّفُ اللَهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا.(9) همانطور كه تفريط و كاستي نيز ستم و موجب محروميّت و تعطيل سير تكاملي است وَ لاَ يُظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا.(10)
صفحات: 1· 2
وجه تسمیه و اعمال روز ترویه
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391
هشتم ذی الحجه روز ترویه است و این روزی است که حجاج نیت حج تمتع می نمایند و محرم شده از مکه سمت منی حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته می کنند و صبح عرفه به جانب عرفات رهسپار می گردند.
علت نامگذاری:
ترویه در لغت به معانی زیر آمده است :
سیراب کردن ، سیراب گردانیدن ، کسی را بر روایت شعر داشتن، در کاری اندیشه کردن اندیشیدن، در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب (لغت نامه دهخدا)
در علل الشرایع در سرّ نامیدن این روز به ترویه حدیثی از امام صادق علیه السلام که راوی می گوید: از حضرت پرسیدم چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده اند؟
حضرت فرمود: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکه آب برمی داشتند و به عرفات می بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر هیمن، روز هشتم را روز ترویه نامیدند. (1)
باز نقلی دیگر آمده است که زمانی که ابراهیم علیه السلام مأمور شد خانه کعبه را بسازد مکان آنرا نمی دانست در نتیجه خداوند جبرئیل سلام الله علیه را نازل کرد تا مکان خانه را برای ابراهیم مشخص کند و خداوند تعالی پایه های کعبه را از بهشت نازل فرمود و حجرالاسود نیز نازل شد. سپس ابراهیم برای کعبه دو در قرار داد، دری در سمت مشرق و دری در سمت مغرب که مستجار نامیده می شود. وقتی ساخت کعبه به اتمام رسید ابراهیم و اسماعیل حج بجا آوردند و جبرئیل در روز هشتم ذی حجه (روز ترویه) بر آن دو نازل شد و گفت برخیزید و آب جمع آوری کنید، چون در زمین عرفات آبی وجود ندارد. بهمین دلیل این روز، روز ترویه (یعنی ذخیره کردن آب) نامیده شد. سپس ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را محلی امن قرار بده و اهل آن را از میوه ها بهره مند کن…(سوره ابراهیم/35)
صفحات: 1· 2
سفرنامه حج ( اي بقيع، اي گنجينهدار فرياد)
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391حکايت بقيع، حکايت غربت است، غربت اسلام، و با که بايد اين راز را باز گفت که اسلام در مدينهالنبي از همهجا غريبتر است؟
خطاب ما اينجا با عاشقان است، و با درد آشنايان، که اين حکايت را ديگر، هر دلي تاب شنيدن ندارد. اي اشک مهلتي، تا بازگويم حکايتي را که قرنهاست در سينهام مستور مانده است، و درد آشنايي نيافتهام، که اين راز سر به مهر را با او زمزمه کنم.
اينجا گورستان بقيع است، و اين خاک گنجينهدار فريادي است که قرنها ارباب جور آن را در سينه ما محبوس کردهاند، و هرچند اشک ما تاب مستوري نداشته است، اما اين بار، اين بغضي نيست که فقط با گريه باز شود، و اين جراحت نه جراحتي است که با مرهم اشک شور التيام يابد.
حکايت بقيع، حکايت غربت است، غربت اسلام، و با که بايد اين راز را باز گفت که اسلام در مدينهالنبي از همهجا غريبتر است؟
خطاب ما اينجا با عاشقان است، و با درد آشنايان، که اين حکايت را ديگر، هر دلي تاب شنيدن ندارد. اي چشم، خون ببار، تا حجاب از تو بردارند، و ببيني که اين خاک گنجينهدار نور است و مدفن عشق و اينجا، بقعهاي است از بقاع بهشت. و آن نفخهاي که در بهشت روح ميدمد، از سينه اين خاک برميآيد، چرا که اينجا مدفن کليدداران بهشت است.
و اگر حجاب از گوشها و چشمها بردارند، طنين ناله کروبيان را در ملکوت اعلي خواهد شنيد، و خواهي ديد که چگونه فرشتگان بال در بال جلوههاي جاوداني رحمات خاص حضرت حق را بر اين خاک گسترانيدهاند.
اي بقيع، اي مطهر، اي رازدار صديق صديقه اطهر (س)، و اي همنواي مولا مهدي (عج) آن گاه که غريبانه، آنجا به زيارت ميآيد، اي بقيع مطهر، اي گنجينهدار نور، اي مدفن عشاق، و اي حکايتگر غربت، براستي اين راز را با که بايد گفت؛ که اسلام در مدينهالنبي از همهجا غريبتر است؟
اي بقيع مطهر، منتظر باش، اگر آنان توانستند، که نور را در حبس کشند، تو هم غريب خواهي ماند، اي بقيع، با ما سخن بگو، با ما، از رازهاي سر به مهري که در سينه داري بگو.
اي بقيع، اي همنواي مولا مهدي (عج) اي رازدار آن يار غريب، بگو آنجا چه ميگذرد، هنگامي که او به زيارت قبور ميآيد؟
بگو، با ما بگو لابد صداي گريه غريبانه آن يار مضطر را هنگامي که بر غربت اسلام ميگريد، شنيدهاي؟
بگو، با ما بگو که حبيب ما، در رازگوييهاي عليوار خويش، و در مناجاتهاي سجادانهاش چه ميگويد؟
اي تربت مطهر، اي آنکه بر تربت تو، جايجاي نشانه پاي حبيب و اثر اشکهاي غريبانه او باقي است.
اي همنواي «امن يجيب» مولا مهدي (عج).
اي مصداق، «طبتم و طابت الارض التي فيها دفنتم»، اي کاش که ما به جاي خاک تو بوديم و هنگامي که آن يار غايب از نظر به زيارت قبور ميآمد، بر پاي او بوسه ميزديم. اي بقيع، اي تربت مطهر، اي کاش ما نيز چون تو، ميتوانستيم که با آن محبوب، وقتي که «امن يجيب» ميخواند، همنوا شويم، و براستي که «امن يجيب» حکايت دل پرغصه اوست، گوش کن….
«امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاءالارض».
چرا که اوست مصداق اتم مضطر، و خلافت ارض ميراثي است که به او بازميگردد. و اي بقيع مطهر، منتظر باش.
اگر آنان توانستند، که براي هميشه شمس را در غربت غروب نگاه دارند، تو نيز غريب خواهي ماند.
مکاتب اخلاقی
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391مكتبهاى اخلاقى
1. اخلاق در مكتب خداپرستان
2. اخلاق مادّيگرى
3. اخلاق از ديدگاه فلاسفه عقلى
4. اخلاق در مكتب غيرگرايان!
5. اخلاق از ديدگاه وجدان گرايان
در علم اخلاق مكاتب فراوانى است كه بسيارى از آنها انحرافى است و به ضدّ اخلاق منتهى مى شود، و شناخت آنها در پرتو هدايتهاى قرآنى كار مشكلى نيست; قرآن مى فرمايد:
وَأَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيْلِه ذاكُمْ وَصّاكُمْ بِه لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (سوره انعام، آيه 153)
آيه فوق كه بعد از ذكر بخش مهمّى از عقائد و برنامه هاى عملى و اخلاقى اسلام در سوره انعام آمده، و مشتمل بر فرمانهاى دهگانه اسلامى است، مى گويد: «به آنها بگو اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد و از راههاى مختلف (و انحرافى) پيروى مكنيد كه شما را از راه حق دور مى سازد; اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش فرموده تا پرهيزگار شويد!»
مكتبهاى اخلاقى همانند ساير روشهاى فردى و اجتماعى از «جهان بينى» و ديدگاههاى كلّى درباره جهان آفرينش سرچشمه مى گيرد و اين دو، يك واحد كاملا به هم پيوسته و منسجم است.
آنها كه «جهان بينى» را از «ايدئولوژى» (و «هستها» را از «بايدها») جدا مى سازند و مى گويند رابطه اى بين اين دونيست زيرا جهان بينى و هستها از دلائل منطقى و تجربى سرچشمه مى گيرد در حالى كه«بايدها» و «نبايدها» يك سلسله فرمانها و دستورها است، از يك نكته مهم غفلت كرده اند، و آن اين كه: فرمانها و «بايدها» هنگامى حكيمانه است كه رابطه اى با«هستها» داشته باشد، وگرنه امور اعتبارى بى محتوا و غيرقابل قبولى خواهد بود.
صفحات: 1· 2
بر فراز حماسه ( به مناسبت هشتم ذى الحجه يوم الترويه )
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391هنوز پنجاه سال از غروب خورشيد رسالت نگذشته است كه غاصبان ، سلطنت را به جاى نبوت ، و يزيد را به جاى محمد (ص ) مى نشانند.
بلايى بزرگ دامن گير جامعه اسلامى شده و كار به جايى رسيده است كه سرنوشت جهان اسلام در دست يزيد هوسبار قرار گرفته است . همان يزيدى كه زشت ترين واژه ها از توصيف چهره كريه او ناتوانند.
درد ناكترين از همه انكه ، از حسين (ص) مى خواهند تا آن جز ثومه فساد و طغيان را به عنوان جانشين پيامبر به رسميت بشناسد. از عصاره عصمت ، لنگرگاه افلاك ، نقطه پرگار زمين و زمان ، مركز دايره امكان ، از همو كه قلبش فرودگاه ملائك است ، براى ننگين ترين لكه تاريخ و زشت ترين كلمه قاموس بشريت ، بيعت مى خواهند. از حسين (ص) مى خواهند تا با دست عصمت ، آلوده ترين دست روزگار را به نشانه تاييد بفشارد.
فرماندار وقت مدينه ماموريت يافته است تا از زاده زهرا (س) براى فرزند لاابالى معاويه راى اعتماد بگيرد. دست بيعت حسين يا سر بريده او، همان دو ارمغانى است كه يزيد يكى از آنها را از مدينه خواسته است .
اكنون ديگر براى حسين (ص) مدينه جاى ماندن نيست ، بايد كاروان و قافله شهادت محملها را بر بندد و صاحبان اصلى مدينه الرسول از مدينه و رسول خدا حافظى كنند.
امير قافله ، با ياران وفادار خويش از شهر بيرون مى آيد و در حاليكه خطر هر لحظه او را تهديد مى كند. آهنگ مكه دارد. گويى موسى بن عمران است كه با تعقيب فرعونيان و قبطيان از مصر بيرون آمده است، لذا آيه اى از قرآن را زمزمه مى كند كه روايتگر هجرت موسى (ص ) است :
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ(القصص/21)
صفحات: 1· 2
وظيفه شيعيان در دوران غيبت
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1391شدّت فتنه ها و كثرت ابتلائات و فزونى مشاكل و انحرافات در دوره غيبت حضرت مهدى عليه السلام، اقتضا مى كند كه ايمان آوردگان و پيروان ولايت همواره بر حذر بوده، و نسبت به عقيده و عمل خويش مراقبت بيشترى داشته باشند. در اين باب، نكاتى چند از كلام معصومين سلام اللّه عليهم، دقت و تعمّق بيشترى مى طلبد:
الف) تمسك به ريسمان ولايت:
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«يأتى على النّاس زمان يغيب عنهم امامهم»، زمانى بر مردم فرا رسد كه پيشواى شان غايب گردد.
زراره پرسيد: در آن زمان مردم چه كنند؟ فرمود:
«يتمسّكون بالأمر الذى هم عليه حتّى يتبيّن لهم»، به همان امر ولايتى كه دارند چنگ زنند، تا بر ايشان تبيين شود.1
و در كلامى ديگر فرمود: «طوبى لشيعتنا المتمسكين بحبلنا فى غيبة قائمنا»2
خوشا به حال شيعيان ما ! آنان كه در زمان غيبت قائم ما به ريسمان ولايت ما تمسك مى جويند.
راستى در آن زمان كه امام و پيشواى مردم، در دسترس آنان نباشد و دامهاى شيطان براى جدا كردن آنان از ولايت اهلبيت (عليهم السلام) كه همان صراط مستقيم خداست، در همه جا پراكنده شده باشد، چه وسيله اى مطمئن تر از «حبل ولايت» مى توان يافت كه بتواند از «افتادن به چاه ضلالت» و «گرفتار شدن به دام انحراف» جلوگيرى كند؟!
صفحات: 1· 2
مصاحبه پیرامون شناخت مسلک بهاییت
نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1391تاریخچه مختصری ازنحوه ایجاد و شکل گیری بهاییت و وضعیت کنونی آن را بیان کنید.
بهائیت در حدود 170 سال پیش با عنوان بابیت و با سردمداری شخصی به نام سید علی محمد شیرازی بود که بعدها به باب معروف شد. علی محمد در واقع شاگرد مکتب شیخیه بود او در یک پروسه، توسط سید میرزا حسین بشرویه ای ترغیب به ادعای بابی گری می شود. علی محمد شیرازی از زمان ادعای بابیت تا زمان مرگش که هشت سال طول کشید، شش بار توبه کرد و بعد از هر بار توبه کردن، در مسیر ادعا یک مرحله جلوتر رفت.
ابتدا ادعای ذکریت داشت توبه کرد و بعد مدعی باب امام زمان(عج) شد، بعد از نیابت امام زمان بودن توبه کرد و مدعی خود امام زمان (عج) شد، بار دیگر توبه کرد و مدعی پیامبری شد،بعد از آخرین توبه هم ادعای خدایی کرد.
البته ناگفته نماند که وی در بعضی از متونی که از او به جا مانده، در مورد امام زمان می گوید که امام زمان کس دیگری هستند و تشریف می آورند و بحث ظهورش را مطرح می کند که اینجا بعد از علی محمد باب، میرزا حسینعلی نوری یکی از شاگردان باب از این موضوع سوء استفاده می کند و ادعای من یظهر الهی می کند و می گوید من همان کسی هستم که باب بشارت داده است.
این ادعای من یظهر الهی جریانی است که بحث بهائیت را پایه گذاری می کند. بهائیت در واقع بر اساس یک دستور العمل از بیرون کشور شکل گرفته است. همانطور که اشاره شد جریان بابیت هم توسط تلقینات میرزا حسین بشرویه ای به باب شکل گرفت. که شخص میرزا حسین بشرویه ای، طبق گفته آقای آرتور کلنینگ، یکی از جاسوسان سرویس اطلاعاتی انگلستان است که با هم دستی روسیه جریان بابی گری شکل می گیرد.
از انقلاب اکتبر 1919 مدیریت و چتر حمایتی روسیه تزاری از سر بابی گری و بهائیت برداشته می شود و چتر حمایتی انگلیس بر سر بهائیت کشیده می شود.
این جریان که در واقع ایجاد یک بازوی درونی برای اعمال سیاست های غربی و شرقی به اسم مذهب و دین در ایران تاسیس شد، در طول این 160- 170سال به هیچ عنوان جایگاهی پیدا نکرد و حتی در بهترین و طلایی ترین زمانی که داشتند یعنی دروه پهلوی به خصوص پهلوی دوم، تمام تلاش و سعی خود را به کار بستند تا جایگاهی پیدا کنند که به لطف و فضل الهی نتوانستند. اکنون نیز برای به رسمیت شناخته شدن در ایران و کشورهای اسلامی بسیار تلاش می کنند که تا امروز چنین اتفاقی نیافتاده است.
صفحات: 1· 2