در باب فراز و فرودهای اندیشهی سیاسی شیعه از پیدایش تا حال
اذهان پذیرا و قلبهای آماده در کدام سفر از اسفار تاریخ مهیا میشوند؟ کی و تحت چه شرایطی ایدههای نو و رشدیافته بروز و ظهور مییابند؟ چه میزان زمان باید بر یک ایده بگذرد تا بزرگ شود، رشد یابد و شکوفا شود؟ این سوالات را که از فقه سیاسی میپرسیم، پاسخهایی شایستهی تامل پیدا خواهد نمود. پاسخهایی که سیری از این اندیشه را در طول زمان نمایان میسازد. سیری که البته گره خورده با انضمامیترین پدیدههای پیرامونی نیز میباشد. متن حاضر به قلم مهدی بشارت، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی کنکاشی است در باب ادوار فقه سیاسی تشیع.
مطالعهی تاریخ اندیشهی سیاسی با دو رویکرد امکانپذیر میباشد: رویکرد نخست بر این اعتقاد است که اندیشهی سیاسی در هر دورهای از تاریخ، از عناصر ماهوی، اصیل و منطقی برخوردار است که به آن نوعی انسجام داده است و آن را از مناسبات تاریخی و شرایط سیاسی - اجتماعی زمانه جدا ساخته است. در این رویکرد تقدم ذهن بر عین پذیرفته شده است.
و در مقابل رویکرد دوم در مطالعهی تاریخ اندیشهی سیاسی بر آن است که تفکر جدا از شرایط تاریخی قابل ارزیابی نیست و اندیشهی سیاسی، در حقیقت تفکر سامانیافته و صورتبندی شدهای است که اندیشمند سیاسی برای حل بحرانها و پاسخ به مشکلات زمانه با چیرهدستی ارائه میدهد. از اینرو، اندیشمند هیچگاه در خلأ نمیاندیشد و فهم او مبتنی بر اکتشاف مناسبات تاریخی است. بنابراین واقعیتهایعینی تاریخی را بر یافتههای ذهنی مقدم میشمرد.
نوشتار حاضر با رویکردی تلفیقی به بررسی ادوار مختلف اندیشهی سیاسی تشیع اختصاص دارد. رویکرد کلی این نوشتار آن است که در شکلگیری اندیشهی سیاسی تشیع، علاوه بر آنکه اصول ثابت و همیشگی اندیشهی تشیع نقش داشته است، شرایط خاص تاریخی هر دوره نیز عاملی بسیار مهم و تاثیرگذار بر شکلگیری اندیشهی سیاسی در ادوار مختلف تاریخی بوده است؛ و این امر ناشی از مسئلهمحور بودن فقهای شیعه با تاکید بر حفظ اصول میباشد.
اگر بخواهیم تصویری کلان از اندیشهی سیاسی شیعه ارائه کنیم، میتوانیم آن را به دو دوره تقسیم کنیم: دورهی اول عصر امامت است که در آن امام معصوم علیهم السلام در میان شیعیان حضور دارد و هدایت و رهبری آنها را بر عهده دارد و دورهی دوم عصر غیبت امام معصوم علیهم السلام است که در این عصر وظیفهی رهبری شیعیان طبق روایات وارده از ائمه علیهم السلام ، بر عهدهی فقها میباشد؛ بنابراین از این عصر تعبیر به عصر مرجعیت میشود.
ادامه »