به مناسبت ارتحال شیخ جعفر کاشف الغطاء، محقق بزرگ
نوشته شده توسطرحیمی 11ام اردیبهشت, 1395
کاشف الغطاء،شیخ جعفر
مشهور به شیخ جعفر نجفی، شیخ جعفر کبیر و شیخ المشایخ، از بزرگترین علما و مراجع برجسته شیعه عراق در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری. وی در ۱۱۵۶ ق در نجف به دنیا آمد. پدرش خضرین یحی، از عالمان وزاهدان روزگار خود شمرده می شد.
او مقدمات علوم را نزد پدرش خواند و پس از آن خارج فقه و اصول را نزد عالمان و فقیهان به نام عراق مانند سیدصادق فحام، شیخ محمد دورقی، شیخ فتونی، وحید بهبهانی در کربلا و اندکی نیز از سیدمحمدمهدی بحرالعلوم در نجف فراگرفت و خود از مجتهدان و عالمان بلند آوازه گردید و به تدریس پرداخت.
تبحر و مهارت کاشف الغطاء بیشتر در فقه و اصول بود و اثار او در این دانش ها، به ویژه کتاب کشف الغطاء، نشانه چیره دستی او در استنباط احکام است. وی این کتاب را ضمن سفر به ایران (۱۲۲۲ ق) نوشته در الی که جز کتاب قواعد علامه حلی، کتاب دیگری همراه نداشته است.
شیخ در عبادت و صفای باطن و حالت تضرّع و زاری به درگاه حضرت باری و تهجّد و سحرخیزی و دعا و مناجات، یکی از اوتاد روزگار بوده و تا سر حدّ قدرت نمی گذاشته عمل مستحبی از او فوت شود.
شهید محراب، ملاّ محمد تقی برغانی قزوینی می گوید:
روزی مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء وارد قزوین شد و در منزل یکی از بزرگان رحل اقامت افکند. در آن منزل، باغی نیز وجود داشت. وقت خواب فرا رسید و همه خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم.
چون پاسی از شب گذشت، شنیدم شیخ مرا صدا می زند و می گوید: برخیز و نماز شب به جای آور.
عرض کردم: بلی برمی خیزم.
شیخ رد شد و من دوباره خوابیدم. ناگهان صدایی به گوشم خورد. به دنبال آن روانه شدم. وقتی به نزدیک جایی که سر و صدا می آمد رسیدم، دیدم جناب شیخ به تضرّع و گریه و مناجات مشغول است و صدای ایشان چنان در من اثر گذاشت که از آن شب تاکنون - که 25 سال می گذرد - هر شب برمی خیزم و به مناجات مشغول می شوم.
به مناسبت ارتحال شیخ جعفر کاشف الغطاء، محقق بزرگ
نوشته شده توسطرحیمی 11ام اردیبهشت, 1395شیخ در عبادت و صفای باطن و حالت تضرّع و زاری به درگاه حضرت باری و تهجّد و سحرخیزی و دعا و مناجات، یکی از اوتاد روزگار بوده و تا سر حدّ قدرت نمی گذاشته عمل مستحبی از او فوت شود.
شهید محراب، ملاّ محمد تقی برغانی قزوینی می گوید:
روزی مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء وارد قزوین شد و در منزل یکی از بزرگان رحل اقامت افکند. در آن منزل، باغی نیز وجود داشت. وقت خواب فرا رسید و همه خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم.
چون پاسی از شب گذشت، شنیدم شیخ مرا صدا می زند و می گوید: برخیز و نماز شب به جای آور.
عرض کردم: بلی برمی خیزم.
شیخ رد شد و من دوباره خوابیدم. ناگهان صدایی به گوشم خورد. به دنبال آن روانه شدم. وقتی به نزدیک جایی که سر و صدا می آمد رسیدم، دیدم جناب شیخ به تضرّع و گریه و مناجات مشغول است و صدای ایشان چنان در من اثر گذاشت که از آن شب تاکنون - که 25 سال می گذرد - هر شب برمی خیزم و به مناجات مشغول می شوم.
در فوائد الرضویه می نویسد: در بعضی از مؤلّفات دیدم که سالی شیخ گذرش به یکی از شهرهای ایران افتاد. اهل آن جا خواستند نماز را با آن جناب به جماعت گزارند. مساجد شهر کم وسعت و غیر کافی بود، لاجرم در میدانی اجتماع کردند و با شیخ نماز جماعت خواندند.
پس از نماز، از آن بزرگوار خواهش نمودند که موعظه بفرمایید، شیخ فرمود: من فارسی را خوب نمی دانم. اصرار کردند، شیخ بر منبر آمد و فرمود: مردم! شما می میرید و شیخ هم می میرد، پس فکر روز بازپسین باشید. ایهاالنّاس! شهر شما مثل بهشت است، چه، در بهشت قصور است و در این شهر نیز قصور عالیه و بوستان هایی است که دارای نهرهاست… و در بهشت تکلیف از قبیل نماز و روزه و سایر عبادات، برداشته است. همچنین است در شهر شما که نماز و روزه و عبادات و دیگر امور برداشته شده است. (این تعریض بود از شیخ بر اهل آن شهر در مواظبت نداشتن آنها به فرایض الهی و ارتکاب محرمات و مناهی.)
پس نگاه فرمود: در پای منبر، یکی از ذاکرین را دید، به او فرمود: برخیز و ذکر مصیبت کن و از منبر فرود آمد.
و چون ائمه جماعات آن شهر، نوافل را به جای نمی آورند، این مطلب به شیخ عرض شد، شیخ فرمود: هر که نماز نافله نکند، به او اقتدا نکنید. ائمه جماعات که این سخن را شنیدند همگی بنای نافله گذاشتند.
شیخ حسن - فرزند کاشف الغطاء - می گوید: عادت شیخ جعفر آن بود که هر شب وقت سحر بیدار بود و می آمد دَمِ در اتاق ها و عیال و اطفال همه را بیدار می کرد و می گفت: برخیزید و نماز شب بخوانید و همه برمی خاستند.
من در آن زمان کودک بودم و خواب بر من غلبه می کرد. وقتی که شیخ دَمِ در اتاق من می آمد و صدا می زد برخیز، من به همان حالت که دراز کشیده بودم می گفتم: «ولا الضّالین» یا «اللّه اکبر»؛ یعنی، من مشغول نمازم.
منبع:نماز شب، کلید حلّ مشکلات/موسوی، سید مرتضی
شهید مطهری در نگاه رهبر انقلاب
نوشته شده توسطرحیمی 9ام اردیبهشت, 1395علامه مطهری شخصیتی است که عظمت ها و فضیلت های متعدّدی را در خود جمع کرده، به صورتی که مجموع این عظمت ها و فضیلت ها، از ایشان، یک شخصیت استثنایی و بسیار خاص ساخته است. مقام معظم رهبری، بارها به این واقعیت تصریح کرده اند:
«شهید مطهری انصافاً نادرۀ زمان ما بود.» «استاد شهید مطهری، بحق شاگرد شایستۀ امام امت و از افراد نادر و کم نظیر زمان است.» «مطهری انسان استثنایی برجسته ای در زمان خودش بود.»
به گزارش حوزه نت، شخصیت جناب علامه مشتمل بر چه ویژگی ها و خصایصی بود که سبب ساز عرضۀ چنین تفاسیر و تلقی هایی از ایشان شد؟ در این جا به بیان برخی از این ویژگی ها و خصایص می پردازیم.
1- استعداد فکری وسیع
اول این که علامۀ شهید، ذاتاً دارای توان فکری و استعداد نظری بسیار وسیعی بود که مایۀ اصلی و عمدۀ کامیابی های او را فراهم کرده بود:
«این مرد دارای استعداد فکری بسیار زیادی بود، یک مغز بزرگ بود. […] آنچه که در ایشان به عنوان جوهر اصلی قضیه وجود داشت عبارت بود از همین قوّت استعداد فکری ایشان.»
«آدمی قوی الفکر و متفکری حقیقی بود.»
از متن همین قوّت و نیرومندی طبیعی در حوزۀ فکر و اندیشه، منطق و استدلالی بر می آمد که دژهای ایدئولوژی مخالفان را در هم می شکست و ایشان را بر آنها، چیره و غالب می ساخت:
«یک نفر مثل شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) یک جامعۀ دانشگاهی را در مقابل خود، به قبول و اذعان و تسلیم وا می داشت.»
شش اپیزود از تجربه بی اعتمادی ایرانی ها به آمریکا
نوشته شده توسطرحیمی 9ام اردیبهشت, 1395امام بزرگوار فرمود: آمریکا شیطان بزرگ است؛این «شیطان بزرگ» خیلی حرف پرمغزی است. رئیس همهی شیطانهای عالم، ابلیس است؛ امّا ابلیس بنا به تصریح قرآن، تنها کاری که میتواند بکند این است که انسانها را اغواء میکند؛ بیشتر از اغواء، کاری نمیتواند بکند؛انسانها را اغواء میکند، فریب میدهد، وسوسه میکند؛ امّا آمریکا، هم اغواء میکند، هم کشتار میکند، هم تحریم میکند، هم فریب میدهد، هم ریاکاری میکند؛ پرچم حقوق بشر را بلند میکند، ادّعای طرفداری از حقوق بشر میکند [امّا] هر چند روز یک بار در خیابانهای شهرهای آمریکا یک بیگناهی، یک بیسلاحی به دست پلیس آمریکا به خاکوخون میغلتد؛ غیر از بقیّهی جنایات و فجایعشان. این هم رفتارشان در ایران در دوران رژیم طاغوت و جنگآفرینیهایشان، جنگافروزیهایشان، به راه انداختن جریانهای جنگافروز از قبیل همینهایی که حالا در عراق و سوریه و بقیّهی جاها مشغول خرابکاری هستند؛ اینها کارهای آمریکا است. حالا بعضیها اصرار دارند این شیطان بزرگ را با این خصوصیّات -که از ابلیس بدتر است- بزک کنند و به شکل فرشته وانمود کنند. چرا؟ دین بهکنار، انقلابیگری بهکنار؛ وفاداری به مصالح کشور چه میشود؟ عقل چه میشود؟ کدام عقلی و کدام وجدانی اجازه میدهد که انسان قدرتی مثل قدرت آمریکا را بهعنوان دوست، بهعنوان مورد اعتماد، بهعنوان فرشتهی نجات انتخاب بکند؟ این[گونه] هستند؛ حقیقت امر این است.
اپیزود اول: نحوه ی ورود آمریکایی ها به ایران
۱.انحصارگران آمریکایی در جریان انقلاب های ترکیه و ایران در زمان مشروطه کوشیدند در پرده ی شعار «لزوم تحکیم استقلال»، از این انقلاب ها برای اعمال نفوذ در اقتصاد و سیاست آنان استفاده کنند. در سال ۱۲۸۹ شمسی (۱۹۱۰ میلادی) دستگاه دیپلماسی آمریکا دولت ایران را واداشت تا هیئتی از مستشاران مالی آمریکایی را به ایران دعوت کند. به دستور تافت، رئیس جمهور آمریکا، مورگان شوستر به ریاست این گروه منصوب شد. او پس از ورود به ایران، خزانه دار کل کشور اعلام شد و حق نظارت بر تمام عملیات مالی و پولی دولت و از آن جمله حق جمع آوری مالیات ها و تفتیش مالی و حسابداری به او واگذار گردید. از آن پس هیچ یک از وزارتخانه های ایران بدون امضای خزانه دار کل، حق هیچ گونه عملیات مالی نداشت.[1]
۲.در همان سال ۱۹۱۱ شوستر برای دریافت یک وام پنج میلیون لیره ای که در آن زمان مبلغ هنگفتی بود، با محافل انگلیسی و آمریکایی به مذاکره پرداخت. برای تضمین پرداخت این وام، اقتصاد کشور می بایست در طول چهل سال کاملاً زیر کنترل بانکداران غرب قرار می گرفت. مجله ی آمریکایی «رویو اف رویوز» که آن زمان بسیار متنفذ بود، ضمن تفسیر فعالیت شوستر نوشت: «اداره ی امور ایران از نیویورک انجام خواهد شد.»
۳.در پاییز همان سال ۱۹۱۱ شوستر با پشتیبانی کامل راسل، سفیر آمریکا، خواستار شد که در ایران نوع جدیدی از نیروهای مسلح به نام ژاندارمری مالی تشکیل شود و زیر فرمان شخص خود او باشد. این نیرو اسماً برای جمع آوری مالیات بود، ولی در واقعیت امر، نقش تکیه گاه نظامی شوستر و آمریکا را در ایران بازی می کرد. شوستر و راسل پس از ایجاد نخستین واحدهای ژاندارم مالی، که شمار آن ها به دو هزار نفر می رسید، از دولت ایران خواستند تا این تعداد را به پانزده هزار نفر برساند.[2]
۱۰ صفت ممدوح و مذموم از نگاه نهج البلاغه
نوشته شده توسطرحیمی 9ام اردیبهشت, 1395نهادینه کردن ارزش ها و فضیلت های اخلاقی تأثیر بسزایی در رشد و کمال معنوی انسان داشته و دارد و هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی برای رسیدن به مقامات والای معنوی، رشد و کمال دینی، خودسازی و حتی در زمینه های اخلاقیِ دیگر باید فضایل و ارزش های اخلاق را در خود پرورش دهد. |
این پژوهش تحت عنوان «نقش نهج البلاغه در احیای گرایش ها و ارزش های اخلاقی دین» نگارشی است که تأثیر مهم در احیای دین در قالب دعا را بیان می کند که در ابعاد مختلف راهگشای شیعیان و شیفتگان حقایق معنوی و علمی است. فرمایشات امام علی علیه السلام که بیشتر به صورت خطبه، حکمت، نامه، کلمات قصّار و راز و نیاز ایشان در آن دوران خفقان و شرایط سخت سرچشمه می گرفت، جمع آوری گردیده به عنوان أخ القرآن جلوه خاص دارد چرا که هم از نظر فصاحت و بلاغت در زبان عرب، درجه بالایی دارد و هم اینکه معارف بسیار والای عرفانی، اعتقادی، اخلاقی، تربیتی و….. را در بر می گیرد این پژوهش مشتمل بر دو گفتار است:
در گفتار اول به «فضایل اخلاقی» پرداخته و در گفتار دوم «رذایل اخلاقی» را تببین کرده است؛ هدف از این پژوهش بررسی نقش و جایگاه نهج البلاغه در احیای گرایش ها و ارزش های اخلاقی دین می باشد که تأثیر بسزایی در این زمینه داشته است.
فضلیت های اخلاقی و خُلق های ناپسند از دیر زمان مورد عنایت اندیشمندان، عالمان و مربیان اخلاق بوده و نقش و تأثیر آنها در زندگی و شکل دادن به جوامع انسانی از مباحث علمی و فلسفی بسیار مهمی است. بی تردید سعادت و خوشبختی حقیقی و دستیابی به کمالات شایسته انسان بدون برخوردار از ارزش های اخلاقی و صفات متعالی برای آدمی میسر نمی گردد.
معیار حق و باطل
نوشته شده توسطرحیمی 9ام اردیبهشت, 1395
آیتالله العظمی وحید خراسانی: آنچه از این بیت خارج نشده است باطل است و حق تنها منحصر به همین بیت و آن چیزی است که از این بیت صادر می شود پس باید به این بزرگان متوسل شد. |
حضرت آیتالله وحید خراسانی در درس تفسیر خود در مسجد اعظم با ذکر این مطلب که در قیامت همه انسان ها به آنچه کرده اند می رسند، گفتند: خداوند به هیچ کسی ظلمی نمی کند و انسان ها به آنچه کرده اند گرفتار شده و یا نیکی کرده اند رستگار می شوند.
ایشان افزودند: در روز قیامت است که برایند عمل انسان در قالب یک کتاب که توسط ملایک اللیل و ملایک النهار نوشته می شود در مقابل انسان قرار داده می شود.
این مرجع تقلید با اشاره به این نکته که این دو کتاب به دو دسته انسان در قیامت داده میشود، اظهارکردند: این دو کتاب شامل کتاب فجار و دیگری کتاب ابرار است که کتاب فجار به فجار و ابرار به ابرار داده میشود.
ایشان تصریح کردند: خداوند بیان میکند که کتاب فجار لفی سجین است و کتاب ابرار در علیین؛ حال اینکه علیین و سجین چیست، بحثی است که ما به فهم آن نمیرسیم و تنها روزی میفهمیم که آن را ببینم؛ سوال دیگر این است که اگر کتاب فجار در علیین، پس خود آنها به کجا میروند و همچنین همین مساله نسبت به علیین صدق میکند.
سه پرونده شکایت که در قیامت گشوده می شوند
نوشته شده توسطرحیمی 5ام اردیبهشت, 1395گاهی آنقدر قرائت ها و استفاده هایمان از این کتاب الهی به مراسم عزاداری و ختم خلاصه شده که خیلی از جوان های امروزی تا وارد یک سایت یا وبلاگ و یا مغازه ای می شوند که صدای قرآن از آنها شنیده می شود و یا صدای هنزفری و یا آهنگ موبایل کسی طنین آیات قرآن می شود همه متعجبانه نگاه می کنند و اولین چیزی که به ذهنشان می آید مراسم عزاداری و خدایی ناکرده تهجد و عقب ماندگی است که این را می توان از نگاه هایشان کاملا متوجه شد …
آیا این همان قرآنی نیست که بارها دشمنان اسلام تلاش کردند نقطه ضعفی از آن بگیرند اما نه تنها موفق نشدند بلکه بر رسوایی خود افزودند؟
این همان قرآنی نیست که هنوز کسی را یارای هماوردی با آن نیست؟ که البته امروز خیلی ها سعی می کنند که نورش را خاموش کنند و آن را تحریف شده بخوانند اما نخواهند نتوانست چرا که این وعده ی خود خداوند است …..
متاسفانه مردم فکر می کنند که در روز قیامت فقط باید جوابگوی حق الناس و شکایات مردم باشند در حالی که چنین نیست و باید به بسیاری از نعمتهایی که خداوند به ما ارزانی داشته است جوابگو باشیم.
از جمله این نعمتها قرآن کتاب آسمانی و کتاب هدایت انسانهاست که متاسفانه بسیاری از ما مسلمانان فقط ممکن است در مجالس ختم و یا سر سفره عقد لای آن را باز کنیم.
حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در این باره می فرمایند :
یَجیءُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ ثَلَاثَةُ یَشْکُونَ: الْمُصْحَفُ وَالْمَسْجدُ وَالعِتْرَةُ.
یَقُولُ الْمُصْحَفُ: یَا رَبِّ حَرَّقُونِی وَ مَزَّقُونِی، وَ یَقُولُ الْمَسْجِدُ: یَا رَبِّ عَطُّلُونِی وَ ضَیَّعُونِی. وَ تَقُولُ الْعِتْرَةُ یَا رَبِّ قَتُلوُنَا وَ طَرَدُونَا وَ شَرَّدُونَا؛ فَأَجْثُو لِلرُّکْبَتَینِ فِی الْخُصُومَةِ، فَیَقُولُ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ لِی: أَنَا أَوْلَی بِذَلِکَ مِنْکَ.[«وسائل الشّیعة « طبع امیر بهادر؛ ج 1 ص 304]
خداوند به مساجد وحی میفرستد: سوگند به عزّت و جلال خودم كه من أبداً نماز آنان را قبول نمی كنم، و عدالت آنها را در بین مردم ظاهر نمی سازم، و رحمت من شامل حالشان نخواهد شد و هیچگاه در بهشت من با من همنشین نخواهند بود.»
«در روز قیامت سه گروه شکایت به پیشگاه خداوند متعال می آورند: قرآن و مسجد و عترت.
قرآن میگوید: ای پروردگار من! مرا سوزانیدند و پاره پاره کردند. و مسجد میگوید: ای پروردگار من مرا معطّل و بدون عمل گذاردند و حقّ مرا ضایع کردند. و عترت میگوید: بار پروردگارا ما را کشتند و دور کردند و متفرّق نموده و فراری دادند؛ و در مقابل پروردگار در دعوای خصومت و دادخواهی به دو زانوی خود می نشینم، پس خداوند عزّو جلّ به من میگوید: من خودم اولویّت دارم از شما درباره خصومت و دادخواهی نسبت به آنان»
صفحات: 1· 2
باز هم دستت را بریدی؟
نوشته شده توسطرحیمی 1ام اردیبهشت, 1395
کسی که نگاه حرام میکند امکان لذت بردن خودش را در زندگیِ خانوادگی از بین میبرد! صدمه میزند! مهر و محبت را پایین میآورد! هزارتا بدبختی سر خودش میآورد. ما واقعاً وقتی بیدینی میکنیم زندگی خودمان را نابود کردیم! |
حجت الاسلام علیرضا پناهیان:
من زندگی خودم را خراب کردم شما بیا اصلاحش کن!
ما واقعاً وقتی بیدینی میکنیم زندگی خودمان را نابود کردیم! بابا شما یک کار خوب بکنی به نفع خودت کار کردی، یک کار بد هم بکنی به ضرر خودت کار کردی.
خیلی فرد متشخصی بود و صادقانه هم داشت این را میگفت، میگفت تا ماهها روی خودم کار کردم بتوانم آثار زیانبار حرف شما را از بین ببرم. گفتم حالا چی گفتم؟ گفت شما گفتید که گناه کردن مثل این میماند که آدم دستش را بگذارد روی سنگ قصابی، ساطور را بردارد، انگشتهای خودش را قطع کرد، بعد از خدا بخواهد که خدایا من یک غلطی کردم انگشتهایم را قطع کردم بیا وصلش کن!
وقتی همه خوابند!
نوشته شده توسطرحیمی 1ام اردیبهشت, 1395وقتی همه دین را فراموش میکنند تو در اوج در یاد خدا باش!
وقتی همه دنیاپرستی میکنند تو در اوج خداپرستی کن!
وقتی همه بیدینی را به نمایش میگذارند تو دینداریِ خودت را به نمایش بگذار در اوج!
این راه اصلاح جامعه است!
به خدا ظلم است در یک همچین شهر خوبی که خدا فراموش میشود و اگر تو یادآوری کنی به یاد میآورند!
جزء گروهی که خدا را به یاد شهر میآورند نباشی!
اصلاً نیت کن، نذر کن بگو من همیشه باید اعتکاف بروم، نیاز شخصی چیست؟
من میخواهم خدا را به یاد مردم شهرم بیاورم.
مردم شهر ما مردم خوبی هستند، نیاز به گروهی معتکف دارند که خدا را یادآوری کنند.
مدت: 01:01 دقیقه
دریافت با کیفیت (پایین(2 مگابایت) | متوسط(3 مگابایت) | بالا(56 مگابایت) )
- دریافت صوت کلیپ (1 مگابایت)
- مشاهده در: آپارات
منبع:بیان معنوی
ارزش پدر بودن
نوشته شده توسطرحیمی 1ام اردیبهشت, 1395روز پدر میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام
علت تسلط یهودیها بر مسیحیها، شکستن حرمت پدر بین آنان بود
راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است
آثار تقویت پایگاه پدر در خانواده و جامعه
حجت الاسلام پناهیان:
ارتقاء سطح آمادگی پذیرش ولایت
روز میلاد امیرالمومنین را، روز پدر نامیدهاند، این کار را، باید به فال نیک گرفت. هر چه پایگاه پدر در خانوادهها و جامعه ما تقویت شود، در واقع پایگاه ولایت مستحکم خواهد شد. مردم از نظر روانی و ذهنی، آمادگی پذیرش ولایتشان، بالاتر میرود.
یهودی های صهیونیزم، وقتی که میخواستند مسیحیها را از هم متلاشی کنند، تا بتوانند سرپرستی آن جوامع را به دست بگیرند، یکی از کارهایی که کردند این بود که در جوامع مسیحی حرمت پدر را شکستند، گاهی حرمت پدر را، به عنوان اینکه شوهر نسبت به این زن ظالم است شکستند. گاهی حرمت پدر را، به این عنوان که مقابل خواستههای فرزندان میایستند شکستند.