قرارگرفتن تحت ولایت الهی بزرگترین نعمت است.
نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394آیتالله محمد محمدی ری شهری در جلسه تفسیر خود با طرح این پرسش که از نظر قرآن نعمت یافتگان چه کسانی هستند؟ به تشریح مفهوم شهید از نگاه قرآن پرداخت.
آیتالله محمد محمدی ری شهری، تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم علیه السلام در جلسه تفسیر قرآن که با حضور نمازگزارن و زائران حرم برگزار شد، گفت: در تبیین و تفسیر جمله نورانی «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ»، (حمد/۷) و اینکه در همه نمازهایمان از خدا تقاضا میکنیم و میخواهیم که ما را در زندگی در راهی حرکت بدهد که نعمت یافتگان از آن راه رفتهاند.
نعمت یافتگان چه کسانی هستند، در پاسخ آن : در آیه « وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا»، (نساء/۶۹) چهار محور برای نعمت یافتگان در قرآن ذکر شده است؛ پیغمبران، صدیقین، شهدا و صالحان.
آیتالله ری شهری با بیان اینکه موضوع این جلسه، راه شهداست، عنوان کرد: اولین سؤال این است که شهادت و شهید به چه معناست. در کشور ما به برکت انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی بازار شهادت رواج داشت و این سفره پهن بود. شهدا جمع کلمه شهید است و شهید نیز از ریشه شهود گرفته شده است؛ شهود هم به معنی حضور همراه با مشاهده است. اگر کسی در صحنهای حاضر بود و چیزی را مشاهده میکرد آن را شهید میگویند گاهی با چشم سر است و گاهی با چشم دل و چشم عقل.
شاهد از نظر قرآن حق امتناع از شهادت ندارد
وی ضمن اشاره به اینکه در قرآن کریم سه نوع شهید مطرح شده است، گفت:
دسته اول کسانی هستند که در صحنه حادثه ای حضور دارند و از نزدیک آن را مشاهده می کنند. در آیه ۲۸۲ سوره بقره، یک جمله اش این است: «وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ»، ﴿بقره/۲۸۲﴾ وقتی از شهدا برای ادای شهادت دعوت کردند امتناع نکنند. اگر در یک صحنه ای حضور داشتید و از شما شهادت می خواهند، قرآن می فرماید اگر از شما سؤال کردند دروغ نگو، امتناع هم نکن. این یک نوع شهادت است.
این مفسر قرآن با اشاره به دسته دوم، گفت: قسم دوم کسانی هستند که با دیده بصیرت حقیقتی را می بینند. ممکن است شما با چشم سر چیزی را نبینید ولی با چشم دل و چشم عقل خود بتوانید آن را ببینید؛ مثل حس کردن خدا. خداوند سبحان چیزی نیست که با چشم سر دیده شود. در آیه ۱۸ سوره آل عمران « شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمًَا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» خدا شهادت می دهد که او یکتاست و خدایی جز او نیست، ملائکه هم شهادت می دهند و نوبت به انسان و اهل علم می رسد که آن ها هم شهادت می دهند. در هر نماز دو بار می گوییم «اشهد ان لا اله الله»،شهادت می دهیم که خدا یکی است، با چشم سر ندیدیم که خدا یکی است، اما دیده دل دیده است. به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردند: هل رأیت ربک، آیا خدایت را دیده ای، فرمود: افا عبد ما لا اری؛ من خدایی را که نبینم عبادت نمیکنم بعد حضرت فرمود: و لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان، و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان؛ چشم سر نمی تواند ببیند اما چشم عقل می تواند ببیند. چشم دل آنهایی که یگانگی خدا را می بینند و می دانند که دستگاه عظیم آفرینش را خالقی آفریده است.
بزرگداشت یاد شهدا، ادامهی شهادت است.
نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی دربارهی بزرگداشت یاد شهیدان، به مناسبت بازگشت و تشییع پیکر ۲۷۰ شهید دفاع مقدس
* گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست
شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفتآوری است. ما چون به مشاهده شهدا عادت کردهایم و گذشتها و ایثارها و عظمتها و وصایا و راهی که آنها را به شهادت رساند، زیاد دیدهایم، عظمت این حقیقت نورانی و بهشتی برایمان مخفی میماند؛ مثل عظمت خورشید و آفتاب که از شدّت ظهور، برای کسانی که دائم در آفتابند، مخفی میماند.
در دوران گذشته، وقتی که یک نمونه از این نمونههای شهدای امروز ما، از تاریخ صدر اسلام انتخاب و معرفی میشد و شرح حال او بیان میگردید، تغییر واضح و شگفتآوری در دلها و جانها و حتی در همها و نیّتها به وجود میآورد. هر یک از این ستارگان درخشان، میتواند عالمی را روشن کند. بنابراین، حقیقت شهادت حقیقت عظیمی است.
اگر این حقیقت، به وسیله کسانی که امروز در قبال شهیدان مسؤولیت دارند، زنده بماند، حفظ و تقدیس گردد و بزرگ نگاه داشته شود، همیشه تاریخ آینده ما، از این ایثار بزرگی که آنان کردند، بهره خواهد برد. همچنان که تاریخ بشریّت، هنوز از خون به ناحق ریخته سرور شهیدان تاریخ، حضرت ابیعبداللهالحسین علیه الصّلاة والسّلام بهره میبرد؛ چون کسانی که وارث آن خون بودند، مدبّرانهترین و شیواترین روشها را برای زنده نگهداشتن این خون به کار بردند.
گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهمالسّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفهای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم.
بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدا ۱۳۷۶/۰۲/۱۷
زراندوزى ، در قرآن و حديث
نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394
در لغت ، زراندوزى به اين معانى آمده است :
مال بر مال نهادن و آن را گرد آوردن ، و پنهان كردن مال ، بويژه طلا و نقره . البتّه واژه معادل آن در عربى (كنز) ، به «وسيله حفظ مال» نيز اطلاق مى شود .
حرام شمردن زراندوزى ، از بارزترين و سرنوشت سازترين احكام اسلام شمرده مى شود . موضوع زراندوزى را بايد از ديدگاه تاريخى ، تربيتى ، تفسيرى ، فقهى و نيز اقتصادى بررسى كرد . البتّه ترديد نيست كه پرداختن به بررسى همه جانبه در اين باره ، نيازمند اثرى جداگانه است . در اين فرصت مختصر ، بحث را بر مدار معناى زراندوزى در قرآن و حديث ، متمركز مى كنيم و در مقدّمه اين سخن ، به مفهوم لغوى و پيشينه تاريخى آن ، اشاره مى نماييم .
زراندوزى ، در لغت
در لغت ، زراندوزى به اين معانى آمده است : مال بر مال نهادن و آن را گرد آوردن ، و پنهان كردن مال ، بويژه طلا و نقره . البتّه واژه معادل آن در عربى (كنز) ، به «وسيله حفظ مال» نيز اطلاق مى شود .
پيشينه تاريخى
از لحاظ تاريخى ، زراندوزى به روزگار تحوّل در عرصه فعّاليت هاى اقتصادى باز مى گردد ؛ از اين قرار كه توليد خانوارى از مرز نيازهاى سالانه خانواده گذشت و بدين ترتيب ، اقتصاد از حالت بَدَوى معيشتى به شكل مبادله اى در آمد . همراه با چنين تحوّل و تكاملى در عرصه اقتصاد ، پديده زراندوزى چهره نمود . با ظهور عنصر مبادله ، هر خانواده توانست كالاهاى بيش از نياز خود را توليد و با ديگران تبادل نمايد و گاه پس از اين مبادله ، در مجموع توليد خانواده و درآمد آن ، با كسر هزينه مصرف ، افزايشى ديده مى شد .
براى پس انداز اين مقدار اضافه توليد بر مصرف در خانواده ، تنها دو راه متصوّر بود : يك راه ، آن بود كه اين اضافه به شكل ثروت در توليد جديد به كار گرفته مى شد . در اين حال ، افزايش دائم ثروت صاحبان افزوده اقتصادى ، به اختلاف طبقاتى منجر مى شد ؛ امّا در عين حال ، به فعّاليت هاى اقتصادى دامن مى زد و به طور عام ، شكوفايى توليد را در پى داشت .
امّا راه دوم ، آن بود كه افزوده ها به كالايى با حجم كمتر ، ليكن با ارزش بيشتر ، تبديل گردند تا نگاهدارى و ذخيره سازى آنها ميسّر باشد . مالى كه بدين سان ، ذخيره گشت و از مدار حركت اقتصادى و دسترس و استفاده مردم خارج شد ، زراندوخته نام گرفت . بدين ترتيب ، اين عنوان بر مال متراكمى اطلاق شد كه در چرخه توليد ، نقشى نداشته باشد و به بروز اختلاف طبقاتى در جامعه منجر گردد .
كاريزما (Carisma) چیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394كاريزما صفتي فوق العاده در يك شخص است. اين صفت ممكن است واقعاً وجود داشته باشد يا اينكه ادعا شود و يا وجود آن صرفاً فرض شود.
ريشه لغوي كاريزما منشأ كليسايي داشته و به معناي «عطيه الهي» است.
«كاريزما» نقطه مقابل عقلاني شدن است چه در مفهوم و چه در معنا؛
كاريزما امري غير عقلاني است كه با كردار ضابطهمند بيگانه است. بنابراين نيرويي است كه در طول تاريخ، خالق ارزش بوده است. بنابراين شخصيت كاريزمايي، شخصيتي است كه به خاطر صفات و سلوك خود مورد توجه و تكريم قرار ميگيرد.[1]چنانچه اين توجه و تكريم جنبه سياسي داشته باشد ميتواند به استقرار «سيادت [حاكميت] كاريزمايي» منتهي گردد.
مفهوم كاريزما آنگونه كه ” وبر” آن را مطرح ميكند، شامل كليه تنوعات و تفاوتهاي ماهوي انواع مختلف كاریزما ميشود. شخصيت كاريزمايي در انديشه ” وبر” نوعي اهميت فلسفي نيز دارد. ” وبر” معتقد است كه: چون دنياي معاصر غرب به علت وجود ژرفترين گرايش نهفته در آن يعني گرايش به عقل و منطق، به جانب استقرار ديوانسالاري در تمامي جوانب حيات اجتماعي پيش ميرود، آزادي فردي و فكري در آن به مخاطره افتاده است؛ بنابراين در چنين شرايطي رهبري كاريزمايي شايد تنها نيرويي باشد كه بتواند راهبري به سوي رهايي باشد.
به طور واضح مشخص نيست كه تحت چه شرايط خاصي كاريزما و جنبش كاريزمايي پديد ميآيد، هر چند كه ” وبر” معتقد است در دورههاي فشار و اضطرار فيزيكي، اقتصادي، اخلاقي، مذهبي و سياسي پيدا ميشود. كاريزما اساساً برخاسته از نياز دايمي انسان به تعريف زندگي خويش و واقعيت جامعه و جهان است. به عبارت ديگر كاريزمايان در طي تاريخ غير عقلاني انسان بطور مداوم تعاريف جديدي از جهان و انسان عرضه ميكنند و هرگاه پيرواني پيدا كنند كه خود را به تعريف عرضه شده متعهد سازند، يك جنبش اجتماعي پديد ميآيد. چنين جنبشهايي معمولاً در شرايط تهي شدن زندگي از معنا، پديد ميآيند و نارضايتي از محيط پيرامون، سبب ميشود كه پيروان كاريزمايي جديد بر اين باور برسند كه تعريف و تفسير تازه از جهان و انسان پاسخ بهتري به مسئله خلأ معنوي مزبور ميدهد. ميان پيروان و رهبران كاريزما، كنشي عاطفي از نوع ارادت بر قرار است. مشخصه مهم انديشه كاريزما در آراء ” وبر” در واقع تجديد سنت است. سنتها همواره در شرف تجديد هستند و يكي از عوامل اين تجديد، نيروي كاريزما است. جنبش پروتستان در اروپا خود مهمترين نمونه تجديد چنين سنتي بود.
ويژگيهاي رهبران كاريزما (فرهمند)
1- اعتماد به نفس: آنان نسبت به توانايي و قضاوت خود اعتماد كامل دارند؛
2- ديدگاه: هدفِ آرمان گرايانهاي دارند كه آينده را بهتر از وضع موجود متجلي ميسازد. هر قدر بين هدف آرماني و وضع موجود، اختلاف بيشتر باشد، احتمال زيادتري وجود خواهد داشت كه پيروان كاريزما، آن را به ديدگاه خارقالعاده، رهبر كاريزما نسبت دهند؛
3- قدرت بيان: آنان ميتوانند ديدگاههاي خود را به گونهاي كه قابل فهم پيروان باشد، ابراز نمايند. اين قدرت بيان به گونهاي است كه در گيرنده نيازهاي پيروان است. از اين رو از نيروي انگيزش بالايي برخوردار ميباشد؛
4- اعتقاد راسخ به هدف: رهبران كاريزما نسبت به ديدگاه و هدف خود اعتقاد دارند و آماده پذيرش ریسكهاي سنگين هستند. هزينههاي زيادي صرف ميكنند و در جهت جامه عمل پوشانيدن به خواسته خود، از هيچ نوع نياز و خود گذشتگي دريغ نميكنند؛
5- رفتار خارقالعاده: آنها از نوعي جذابيت خاص برخوردارند و از نظر رفتار، پديدهاي نو، غير متعارف و مخالف با هنجارهاي رايج ارايه ميدهند و چون در كار خود پيروز گردند، اين رفتارها موجب تحسين ستايش و تعصب پيروان ميگردد؛
6- عامل تغيير: رهبران كاريزما موجب تغييرات اساسي در وضع موجود جامعهشان ميشوند؛
7- شناخت محيط: اين رهبران ميتوانند محدوديتهاي محيطي را به صورتي واقع گرايانه تعيين كنند و منابع لازم را براي ايجاد تغيير مشخص نمايند.
برخي از جامعهشناسان معتقدند ” وبر” مفهوم كاريزما را ابداع نكرده است اما عمدتاً با نفوذ و تأثير آثار او اين مفهوم جزئي از زبان رايج بحثهاي اجتماعي و فرهنگي شده است.
منابع:
1- وبر، ماكس؛ اقتصاد و جامعه، عباس منوچهري و ديگران ترجمه، انتشارات موسي، چاپ اول 1374، ص 397.
2- شجاعيان، رضا؛ كاريزما و سلطه سياسي، نشريه اعتماد، مورخه 30/ 6 / 1384.
3- رضاي خاچكي؛ مفهوم كاريزما در جامعه شناسي سياسي ماكس وبر، نشريه رسالت، مورخه 12/ 6 / 1384.
4- شايان مهر، عليرضا؛ دائرةالمعارف تطبيقي علوم اجتماعي، كتاب دوم، كيهان، چاپ اول مهر 1379 ص 486.
5- موقن، يدالله و احمد تدين؛ عقلانيت و آزادي (مقالاني از ماكس وبر و درباره ماكس وبر)، هرمس، چاپ اول، 1379، ص 46.
[1] . البته بايد متذكر شد كه به جهت همين غير عقلاني بودن و فوق قانون بودن، در ادبيات سياسي جهان امروز، به كاريزما با ديد منفي نگريسته ميشود و همواره چنين نيست كه مورد تكريم و احترام باشد.
پژوهشكده باقر العلوم
شرح «زیارت جامعه کبیره»: اصطفاکم بعلمه و ارتضاکم لغیبه و اختارکم لسره ...
نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394اِصْطَفاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضاكُمْ لِغَيبِهِ وَ اخْتارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَباكُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّكُمْ بِهُداه .
[ خداوند ، ] شما را براى دانش خود برگزيد و براى [ جريانات ] غيب خويش پسنديد و براى راز خود ، انتخاب كرد و به قدرتِ خويش ، گزينش كرد و به راه نمايى ويژه خود ، عزّت بخشيد …
توضيح واژه ها
اِصْطَفاء : گزينش ، انتخاب ، اختيار . [۱]
اِرتضاء : راضى شدن ، پسنديدن ، خشنود شدن . [۲]
غَيْب : پنهان ، ناپديد ، مخفى ، غايب . [۳]
إخْتارَ : برگزيد ، اختيار كرد ، گزينش كرد . [۴]
سرّ : راز . [۵]
اِجْتَبى : انتخاب كرد ، جدا كرد ، دستچين كرد . [۶]
قُدرَة : توانايى ، قدرت . [۷]
أعَزَّ : تأييد كرد ، نيرومند گردانيد ، تقويت كرد ، عزيز گردانيد . [۸] هُدى : هدايت ، راه نمايى . [۹]
شرح
تفسير «اِصْطِفاء»
واژه «إصطفاء» ، در جمله «إصطَفاكُم بِعِلْمِهِ» ، از ريشه «صفو» ، به معناى اختيار كردن و برگزيدن است . [۱۰] خداوند ، به شايستگى هاى اهل بيت عليهم السلام آگاه بوده و آنان را بر اساس عِلم خود ، برگزيده است . به سخن ديگر ، گزينش پيشوايان معصوم عليهم السلام ، اتّفاقى نبوده و خدا مى دانسته كه آن بزرگواران ، در سراسر عمر خود ، فرمانبر اويند و رِضاى حق را بر رضاى خود ، مقدّم مى دارند .
تفسير «اِرْتِضاء»
واژه «اِرتضاء» ، در «اِرْتِضاكُمْ لِغَيبِهِ» ، از ريشه «رضى» به معناى خشنود شدن و پسنديدن است . همچنين به هر چيز پنهانى ، «غَيب» مى گويند . [۱۱]
خداوند ، اهل بيت عليهم السلام را براى آشنايى با مسائل غيبى خود پسنديد و آنان را براى دانستن رازهاى خود ، انتخاب كرد .
پديده غيب و انحصار علوم غيبى به خداوند ، از محكمات قرآنى است كه حتّى پيامبر صلى الله عليه و آله در زندگانىِ شخصى خود ، از آن بهره نمى گرفته است . در قرآن ، از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است :
«وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِىَ السُّوءُ . [۱۲] و اگر به غيب ، آگاه بودم ، هر آينه ، نيكىِ بسيار ، گِرد مى آوردم ، و هيچ بدى [ و گزندى ]به من نمى رسيد» . امّا در اين عبارت از «زيارت جامعه» ، يكى از ويژگى هاى امامان ، آشنايى با علوم غيبى است . چگونگى آشنايى آنان با دانش هاى غيبى ، ريشه در فرهنگ قرآنى دارد . قرآن ، خداوند را داناىِ اسرار نهان مى داند كه مى تواند دانش خود را در اختيار كسانى كه شايستگى آن را دارند ، قرار دهد :
«عَــلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ … . [۱۳] [ خداوند ] ، داناى نهانى هاست و هيچ كس را بر نهان خود ، آگاه نمى سازد ، مگر آن را كه براى پيامبرى برگزيند» .
بنا بر اين ، آگاهى از غيب ، براى پيامبر صلى الله عليه و آله متصوّر است و برخلاف توهّم پاره اى از اهل سنّت ـ كه حتّى دانش غيبىِ پيامبر را هم بر نمى تابند ـ ، برگزيدگانِ عالم با اراده الهى ، از غيبْ باخبر خواهند شد . آنچه قطعى است ، اين كه آنان ، اين دانش را براى هدايتِ مردم به كار مى برند و زندگى شخصى خود را بر اساس معلومات غيبى خويش ، بنا نمى كنند . در روايات شيعه و اهل سنّت ، به كار گرفتن علوم غيبى را به وسيله معصومان عليهم السلام ، مى توان مشاهده كرد .
خطر، نزدیک تر به اندلسی شدن!
نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394بحث پوشش، یکی از نمادها و شاخصه های مهم فرهنگ بشری است. انسان ها از وقتی که توانستند خودشان را بشناسند و به رفع نیازهایشان بپردازند، یکی از اولین نیازهایی که تلاش کردند آن را با استفاده از خلاقیت شان برطرف کنند، پوشش بوده است. پوشش نه فقط به عنوان یک مکانیسم طبیعی برای مقابله با سرما و گرما؛ بلکه نمادی از شخصیت افراد و باورهای آن هاست.
پوشش در اکثر تمدن های بشری وجود داشته و به عنوان یک ارزش، به ویژه در خصوص پوشش زنان مطرح بوده است. در ایران هم قبل از اسلام هرچه زن پوشیده تر بوده، تشخص بیشتری داشته و به غیر از زنانی که از موقعیت اجتماعی پایین تری برخوردار بودند، سایر زنان پوشش مطلوب را برای حفظ شخصیت شان، رعایت می کردند.
بنابر گواهی متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق ملت ها و آیین های جهان، حجاب در بین زنان معمول بوده است؛ هر چند در طول تاریخ، فراز و نشیب های زیادی را طی کرده و گاهی با اعمال سلیقة حاکمان، تشدید یا تخفیف یافته است، ولی هیچ گاه به طور کامل از بین نرفته است. مورخان به ندرت از اقوام بدوی که زنانشان دارای پوشش مناسب نبوده و یا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر می شدند، یاد می کنند.
آثار به جامانده از انسان های اولیه، نشانگر این است که حجاب، پیشینه ای به درازای تاریخ دارد و اختصاص به اسلام ندارد. در تصویری از یک نقاش مصری که با توجه به اهرام سه گانة مصر ـ قدمت آن به سه هزار سال قبل از میلاد می رسد ـ دختران تمام بدن خود و پسران نیمة پایین بدن را پوشانده اند. نقش برجسته های معبدهای کارناسوس در موزة بریتانیا، کتیبة معبد زئوس موزة برلین و مجسمة کاونارنس در موزة ناپل، همگی نشان دهندة پوشش زنان در قبل از اسلام است. در هر کدام از این موزه ها مجسمه هایی از زنان با پوشش کامل وجود دارد که قدمت آن ها به سه هزار سال قبل از میلاد می رسد. از این تصاویر و نقاشی ها، معلوم می شود که اصل حجاب قبل از ظهور اسلام بوده و اسلام تنها حد و مرز آن را مشخص کرده است. به گواهی تاریخ، زنان در یونان، روم، مصر و ایران باستان، به ویژه زنان شهرنشین و زنان طبقة اشراف، خود را می پوشانیدند و از نظرها دور نگه می داشتند.[1]
با خواص طرفدار باطل باید جنگید ...
نوشته شده توسطرحیمی 7ام بهمن, 1394«شما در جبهه جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه خوانی بلد نباشید، اگر قطب نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه می کنید می بینید در محاصرة دشمن قرار گرفته اید؛ راه را عوضی آمده اید، دشمن بر شما مسلط می شود. این قطب نما، همان بصیرت است».[1]
این، همان راهکاری است که می توان از آن، برای شناخت عواملی که باعث می شود برخی افراد دچار بی بصیرتی شده و نتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند، به کار برد. برای گم نکردن راه، شناخت راه حق و فریفتة سخنان و رفتارهای دشمنان نقاب دار و منافقان فتنه گر و فتنه گران منافق نگردیدن، برای جدایی افکندن بین حق و باطل و راه را از کژراهه شناسایی نمودن و مسیر را اشتباهی نپیمودن.
اهمیت و جایگاه بصیرت
اهمیت و جایگاه بصیرت، روشن بینی و درک درست از شرایط و فضاهاست؛ به گونه ای که قرآن کریم یکی از ویژگی های فرستادگان الهی را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها دانسته و جامعة اسلامی و پیروان دین را نیازمند این ویژگی معرفی کرده است:
«قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»[2]؛
«بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همة مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم».
کسی که بصیرت لازم را داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار می شود. در چنین شرایطی است که هر جامعه ای با داشتن رهبری بصیر و نیروهایی این چنین، به راحتی می تواند نقشه های دشمنان و فتنه گران را نقش برآب نموده، جامعه را از وجود آنان پاک سازی نماید.
امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:
« وَ لَکنِّی اَضْرِبُ بِِالمُقْبِل اِلَی الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُریبَ اَبَداً حَتّی یأْتِی عَلیَّ یوْمِی[3]؛
من با نیروهای گرویده به حق، فراریان را سرکوب می کنم و با سربازان آماده به فرمان، دو دلان وسوسه گر را درهم می کوبم».
دعا براي تعجيل در فرج امام زمان عليه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394
دعا محبوب ترين اعمال نزد خداوند، برترين عبادت، علت روشنايي آسمان ها و زمين، كليد تمام رحمت ها و… است.
ما معمولا در حوائج فردي خويش بر دعا اصرار مي ورزيم و تا استجابت كامل آن، دست از طلب بر نمي داريم؛ ولي به امر مهم دعا براي تعجيل ظهور امام زمان(عج الله تعالي فرجه الشريف) آنگونه كه شايسته است اهتمام نمي ورزيم. غافل از اين كه اين دعا زيباترين آرزو و بهترين دعاهاست؛ زيرا خير و سعادت دنيا و آخرت ما و همه ي انسان ها و نيز گشايش در امور مادي و معنوي جهانيان وابسته به امر ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. آن حضرت در توقيع شريف خطاب به شيخ مفيد مي فرمايند:
(اگر شيعيان ما با دل هاي متحد و يكپارجه بر وفاي به عهد و پيمان خويش اجتماع مي كردند ملاقات ما با آنها به تاخير نمي افتاد و سعادت ديدار و مشاهده ي با معرفت براي آن ها به زودي حاصل مي شد و زودتر از اين به ديدار ما نايل مي شدند.)
امام صادق (عليه السلام) درباره نقش دعا در تعجيل فرج فرمودند: (وقتي عذاب و سختي بر بني اسرائيل طولاني شد، چهل روز به درگاه خدا گريه و ناله كردند. خداوند متعال به موسي و هارون وحي فرمود كه آن ها را از دست فرعون نجات دهند و اين در حالي بود كه از چهارصد سال عذاب صدوهفتاد سال باقي مانده بود و خداوند به واسطه ي دعاي بني اسرائيل از آن صدوهفتاد سال صرف نظر نمود.) مولف كتاب مكيال المكارم با استناد به اين روايت مي گويد:
وقت ظهور امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از امور بدايه است كه امكان پس و پيش افتادنش هست يعني مي توان با دعا نمودن فرج و ظهور امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را جلو انداخت و تشويق ائمه ي اطهار به دعا نمودن براي تعجيل ظهور بيانگر آن است كه حصول فرج داراي يك زمان صددرصد تعيين شده و غير قابل تغيير نيست و اگر مردم به مسئله غيبت امام زمانشان و طولاني شدن اين امر بي توجهي نكرده و همگي دعا نمايند، اميد است كه خداوند هرچه زودتر طومار غيبت را در هم پيچيده و آن بزرگوار را ظاهر نمايد. همچنان كه در زمان حضرت ادريس(عليه السلام) وقتي آن حضرت مورد حمله ي حكومت طغيانگر زمان خويش قرار گرفت از ميان مردم غايب شد؛ دردوران غيبتش مردم تصميم به توبه در مقابل خداوند را گرفتند و اين بازگشت و پشيماني واقعي باعث شد كه خداوند دوران غيبت او را پايان بخشد. حضرت ادريس (عليه السلام) ظاهر شد و حاكم ستمگر در برابر او به ذلت و خواري افتاد.
از امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نقل شده كه فرمودند:
شيعيان ما به اندازه ي آب خوردني ما را نمي خواهند،
اگر بخواهند دعا مي كنند و فرج ما مي رسد.
ازدواج
نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394 وَأَنْكِحُوا الْأَيامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يكُونُوا فُقَرَاءَ يغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(النور/32)
بي همسران خود و غلامان و کنيزان درستکارتان را همسر دهيد اگر تنگدستند خداوند آنان را از فضل خويش بي نياز خواهد کرد و خدا گشايشگر داناست!
در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه می خوانیم:
تعبير “انكحوا” (آنها را همسر دهيد) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به ميل طرفين است، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد، از طريق كمكهاى مالى در صورت نياز، پيدا كردن همسر مناسب، تشويق به مساله ازدواج، و بالآخره پا در ميانى براى حل مشكلاتى كه معمولا در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير نيست، خلاصه مفهوم آيه به قدرى وسيع است كه هر گونه قدمى و سخنى و درمى در اين راه را شامل مىشود.
بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مىكند كه مسلمانان در همه زمينه ها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است.
اهميت اين مساله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان على (علیه السلام) مىخوانيم:
افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين فى نكاح حتى يجمع اللَّه بينهما:
“بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد"!(وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح))
در حديث ديگرى از امام كاظم موسى بن جعفر (علیه السلام) مىخوانيم:
ثلاثة يستظلون بظل عرش اللَّه يوم القيامة، يوم لا ظل الا ظله، رجل زوج اخاه المسلم او اخدمه، او كتم له سرا
“سه طايفه اند كه در روز قيامت در سايه عرش خدا قرار دارند، روزى كه سايه اى جز سايه او نيست:
- كسى كه وسائل تزويج برادر مسلمانش را فراهم سازد،
- و كسى كه به هنگام نياز به خدمت، خدمت كننده اى براى او فراهم كند
- و كسى كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد"!
(وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح))
و بالآخره در حديثى از پيامبر (صلی الله علیه و آله) مىخوانيم:
“هر گامى انسان در اين راه بر دارد و هر كلمه اى بگويد، ثواب يك سال عبادت در نامه عمل او مىنويسند".
(كان له بكل خطوة خطاها، او بكل كلمة تكلم بها فى ذلك، عمل سنة قيام ليلها و صيام نهارها).(وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح))
و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مساله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته مىفرمايد:
از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه “اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مىسازد” (إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه “خداوند واسع و عليم است” (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).
قدرتش آن چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مىگيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مىكنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.
ازدواج يكى از راههايى است كه پاكى و سلامت جامعه را تأمين مىكند.لذا وظیفه دینی وانسانی هر فردی است که در این امر خطیر شرکت کند.
منبع: راز ماندگاری
گناه ترك احسان عظيم است.
نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394من از وضع او كمترين اطلاعى نداشتم،
سيد گفت اگر آگاهى داشتى و كمك نميكردى يهودى بلكه كافر بودى!!
فقيه بزرگ سيدجوادعاملى مؤلف كتاب باعظمت مفتاح الكرامة ميگويد: شبى در حال غذا خوردن بودم كه دق الباب كردند، به نظرم رسيد كوبنده در خادم جناب سيدمهدى بحرالعلوم است، با عجله در را باز كردم، خادم سيد گفت غذاى سيد را آماده و در برابرش نهاده ايم و ايشان منتظر شما هستند به شتاب حركت كنيد!
همراه خادم به خانه سيد رفتم، همين كه خدمت سيد رسيدم و چشم او به من افتاد گفت: از خدا نميترسى كه مراقب او نيستى، آيا از حضرت حق حيا نميكنى؟!
پرسيدم چه اتفاقى افتاده؟ گفت، مردى از برادران هم كيش تو براى خانواده اش هرشب خرماى زاهدى نسيه ميگرفت و وضع مالىاش اجازه نميداد غير خرما تهيه كند، اينك يك هفته بر آنان گذشته كه گندم و برنج نچشيده اند و جز خرماى زاهدى چيزى نيافته اند، امروز رفته از بقال همان خرما را بخرد، بقال به او گفته: بدهى و قرض شما از فلان مبلغ بيشتر شده و من خرما به شما نميفروشم، آن مرد آبرودار شرمنده شده و چيزى نخريده و به خانه برگشته و امشب خود و خانواده اش بدون شام و غذا شب را به روز ميآورند ولى تو خوب ميخورى و با اين كه او را ميشناسى و همسايه توست و نامش فلانى است به او توجه ندارى!!
به سيد گفتم: من از وضع او كمترين اطلاعى نداشتم، سيد گفت اگر آگاهى داشتى و كمك نميكردى يهودى بلكه كافر بودى!!
اين خشم و درشتى من براى اين است كه چرا از وضع و حال برادران دينى ات تجسس نميكنى و از همسايه احوال نميپرسى، اكنون اين ظرفهاى غذا را خادمم برميدارد با او در خانه آن مرد برو و بگو:
علاقه داشتم امشب باهم غذا بخوريم و اين كيسه را كه مقدارى پول در آن است زير حصير او بگذار و ظرفهاى غذا را نيز برمگردان.
خادم ظرفهاى پر از غذا را كه در سينى بزرگى بود برداشت و تا درب خانه آن مرد آورد، آنجا از او گرفتم و در را كوبيدم، آن مرد در را باز كرد من وارد شده گفتم:
ميل داشتم امشب باهم غذا بخوريم، پذيرفت، هنگامى كه سينى را جلو كشيد ملاحظه كرد از غذاها بوى خوشى استشمام ميشود و اين غذا غذاى ثروتمندان و ارباب نعمت است.
به من گفت: سيدجواد اعراب نميتوانند چنين غذائى تهيه كنند، بايد اين غذا مربوط به شخص متمكنى باشد، داستانش را بگو تا بخورم، آنقدر بر خواسته خود پافشارى كرد تا حكايت را شرح دادم.
سوگند ياد كرد و گفت: جز خدا احدى تا الآن از حال من آگاهى نداشت، حتى همسايگان نزديك نميدانستند زندگى من چگونه ميگذرد چه رسد به كسانى كه دورند و اين پيش آمد را از سيد بسيار عجيب و شگفت آور شمرد.
مرد تهيدست شيخ محمد نجم عاملى نام داشت، پولى كه در كيسه قرار داشت شصت عدد شوش بود كه واحد پول آن زمان است و هر شوشى دو ريال و اندى ميشد.
منبع:انصاریان،تفسير حكيم، ج3، ص: 290