نماز و راه يابى

نوشته شده توسطرحیمی 8ام مرداد, 1391

اقم الصلوة لذكرى    

     ما در هر نماز با گفتن «اهدنا الصراط المستقيم » از خداوند راه مستقيم را مى خواهيم . انسان هر لحظه فكر تازه اى دارد، دوستان و دشمنان ، نزديكان و بيگانگان ، طاغوت ها و وسوسه گران وشياطين نيز با تلقين و تشويق و تهديد و تبليغ ، براى انسان طرح هائى را دارند و برنامه ريزى هائى مى كنند كه انسان جز با امداد الهى هرگز نمى تواند در ميان اين همه راه كه از هوسها مايه مى گيرد، نجات يابد و راه مستقيم را بپيمايد.
«اهدنا الصراط المستقيم »، راه مستقيم :
راه خدا و اولياى خداست .
راهى است كه از هرگونه خطا و انحراف دور است .
راهى است كه ترسيم كننده آن مرا دوست دارد و نيازم را مى داند.
راهى است كه به بهشت منتهى مى شود.
راهى است كه با فطرت سالم هماهنگ است .
راهى است كه اگر در آن راه بميرم شهيد محسوب مى شوم .
راهى است كه از عالم بالا و بالاتر از علم ماست .
راهى است كه انسان در آن دچار شك وپشيمانى نمى شود.
راهى است از همه راه ها صاف تر، نزديك تر و روشن تر.
وبالاخره راه مستقيم ، راه انبيا، شهدا، صالحان وصديّقين است .
اينها نشانه هاى راه حقّ ومستقيم است كه شناخت آن مشكل و دقيق است وحركت وپايدارى در آن نياز به امداد الهى دارد.

يكصد و چهارده نكته در باره نماز - حجه الاسلام قرائتى

كاش ما صاحب اين قبر بوديم !

نوشته شده توسطرحیمی 31ام تیر, 1391

     نام او در جاهليت عبدالعزى (بنده بت عزّى ) بود، از ناحيه پدر ارث كلانى به او رسيده بود، عمويش نيز ثروت فراوانى به او بخشيد، اما او شيفته اسلام شد و قبول اسلام كرد، وقتى عمويش اطلاع يافت كه او مسلمان شده ، او را تهديد كرد، ولى او در راه اسلام ، استقامت كرد، عمويش همه ثروت را از او گرفت و او را بيرون نمود، ولى او از اسلام برنگشت ، در حالى كه بخاطر نداشتن لباس ، گليمى را دو نيمه كرده بود و با يك نيمه آن عورتش ‍ را پوشاند و نيم ديگر آن را به جاى پيراهن به شانه افكنده بود، نيمه شب مخفيانه به سوى مدينه حركت نمود، و به مدينه رسيد و در نماز صبح پيامبر صلی الله علیه و آله شركت كرد.
     پيامبر صلی الله علیه و آله طبق معمول پس از نماز به پشت سرش نگاه كرد، و شخصى را ديد كه با دو نيمه گليم ، خود را پوشانده ، فرمود: تو كيستى ؟
     او عرض كرد: من عبدالعزى هستم .
     فرمود: بلكه تو عبدالله ذوالبجادين (بنده خدا و صاحب دو نيمه گليم ) هستى ، پيامبر صلی الله علیه و آله با همان نگاه اول ، او را شناخت و به او فرمود: در خانه من باش ، از آن پس عبدالله از خادمان مخصوص پيامبر صلی الله علیه و آله بود، آرى به قول شاعر:

هر شيشه گلرنگ عقيق يمنى نيست
هر كس كه برش خرقه ، اويس قرنى نيست

خوبى به خوش اندامى و سيمين زقنى نيست
حسن ، آيت روح است ، به نازك بدنى نيست


     به اين ترتيب ، مردى از مردان راه ، از همه چيز دنيا گذشت و شيفته حق گرديد و حضور در خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله را بر همه چيز مقدم داشت .
جالب اينكه در جريان حركت سپاه براى جنگ تبوك (كه در سال نهم هجرت واقع شد) او از سپاهيان اسلام بود.
     عبدالله بن مسعود مى گويد: من نيز در ميان سپاه بودم ، شبى از خواب برخاستم ، در گوشه لشگرگاه ، شعله آتشى را ديدم ، با خود گفتم :

«اين آتش ‍ براى چيست ؟ اكنون كه وقت روشن كردن آتش نيست » به پيش رفتم ، ديدم پيامبر صلی الله علیه و آله در ميان قبرى ايستاده و با افرادى ، جنازه اى را دفن مى كنند، رسول خدا صلی الله علیه و آله به حاضران گفت : جنازه برادرتان را نزديك بياوريد، آنان جنازه را به حضرت دادند، و پيامبر صلی الله علیه و آله او را به خاك سپرد، اطلاع يافتم جنازه عبدالله است ، وقتى پيامبر صلی الله علیه و آله جنازه او را در خاك سپرد، به طرف آسمان رو كرد و عرض نمود: اللهم انى امسيت راضيا عنه فارض عنه :

«خدايا من از او راضى و خشنودم ، تو هم از او راضى و خشنود باش ».

     ابن مسعود مى گويد:من و همه حاضران گفتيم :

«كاش ما صاحب اين قبر بوديم ، و پيامبر صلی الله علیه و آله در مورد ما اين گونه دعا مى كرد»

آشتی با خدا

نوشته شده توسطرحیمی 29ام تیر, 1391

یا جابِرُ بَلِّغ شیَعتی عَنِّی السّلامَ وأعلِمهُم أنّهُ

 لاقَرابَه بَینَنا وبَینَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ و لّا یُتَقَرَّبُ إلَیه

 الا بالطّاعةِ لَهُ ، یا جابِرُ مَن أطاعَ اللهَ و اَحَبَّنا

فهوَ و لِیُّنا ومَن عصَی الله، لَم یَنفَعهُ حُبُّنا.

ای جابر سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان اعلام کن که میان ما و خدای  عزّوجلّ خویشاوندی نیست وکسی جز با طاعت و بندگی به او تقرب نیابد.

     جابر! هر که خدا را فرمان برد و ما را دوست بدارد، دوست ماست و هرکه  نافرمانی خدا کند ،محبت ما به حالش سودی ندارد.

بحارالانوار/جلد78/صفحه183

بزرگترین دزدی

نوشته شده توسطرحیمی 28ام تیر, 1391

 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

أَسْرَقُ السُّرَّاقِ مَنْ سَرَقَ صَلَاتَهُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَسْرِقُ صَلَاتَهُ قَالَ لَا يُتِمُّ رُكُوعَهَا وَ سُجُودَهَا


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموند:

دزدترين دزدها كسى است كه از نماز خود بدزدد،

عرض كردند اى رسول خدا چگونه از نماز خود مي دزدد؟

فرموند: ركوع و سجودش را تمام نكند و صحيح انجام ندهد.

(طرائف الحکم ج2 ص453)

خدا ! تا حالا بهت دروغ گفتم . . .

نوشته شده توسطرحیمی 27ام تیر, 1391

   حضرت سليمان پيغمبر علیه السلام گنجشكى را ديد كه به ماده خود مي گفت :

     براى چه از من دورى جسته و در مقابل خواسته هاى من تسليم و منقاد نمى شوى ، و اگر بخواهم : سراپا بارگاه و قبه سليمان رابا منقارم گرفته و به دريا مى اندازم !

  حضرت سليمان از سخن گنجشك به تبسم آمده ، و آن ها را به پيشگاه خود خوانده و گفت :

چگونه ميتوانى چنين كارى را بجا آورى ؟

     گنجشك پاسخ داد:

     نمى توانم يا رسول الله ، ولى مرد گاهى خود را در مقابل زوجه اش بزرگ و توانا نشان داده و بخاطر تعظيم و تزيين خود اظهاراتى ميكند، و گذشته از اينها شخص محبّ در گفتار و رفتار و حركاتش مورد ملامت واقع نمي شود.

     حضرت سليمان به گنجشك ماده فرمود:

     براى چه از اطاعت زوج خود سرپيچى كرده ، و خود را تسليم او نميكنى ؟ در صورتيكه او تورا دوست ميدارد.

     گنجشك ماده گفت :

     يا رسول الله ! او در محبت من صادق نيست ، زيرا كه بجز من به ديگرى هم علاقه و محبت پيدا ميكند.
     اين سخن در قلب حضرت سليمان (صلی الله علیه و آله ) اثر شديدى بخشيده و گريه و زارى نمود، و سپس مدت چهل روز از ميان مردم كناره گيرى كرده و پيوسته از پروردگار جهان مسئلت مي نمودتا محبت و علاقه او را خالص كرده و علاقه هاى ديگر را از قلب او خارج كند.

انشاء الله که عشق و عبودیت واقعی و خالص هم نصیب ما بشه!!!!

منشاء نفاق

نوشته شده توسطرحیمی 23ام تیر, 1391
نفاق عمدتاً سه منشأ و سرچشمه دارد:

 اوّل ـ عجز از دشمنى و مبارزه مستقيم: دشمنانى كه شكست مى خورند و توانايى عرض اندام مستقيم را ندارند به لباس نفاق در مى آيند و به دشمنى خود ادامه مى دهند، دشمنان اسلام در ابتداى نبوّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) علناً دشمنى مى كردند; امّا وقتى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) پيروز شد و بر آنها مسلّط شد، آنها توانايى مبارزه با اسلام به صورت مستقيم را در خود نديدند و به ظاهر مسلمان شدند; ولى در باطن كافر ماندند و بر ضدّ اسلام توطئه كردند، ابوسفيانها، معاويه ها و… تا آخر عمر منافق بودند.(1)

     بدين جهت، عدّه اى معتقدند كه نفاق از مدينه شروع شده است; زيرا پيش از آن در مكّه نفاق و منافقى وجود نداشت; چون كسى از اسلام ـ كه هنوز در ابتداى كار خود بود و قدرتى نداشت ـ نمى ترسيد تا تظاهر به اسلام كند و در باطن كافر بماند! ولى ما معتقديم از مكّه شروع شد و در آن جا منافقانى بودند، اگر چه انگيزه آنها از نفاق ترس نبود; ولى بخاطر پيش بينى هايى كه براى آينده اسلام داشتند و احتمال پيروزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مى دادند به ظاهر اسلام را پذيرفتند كه اگر اسلام پيروز شد، آنها هم به نوايى برسند و به اصطلاح «از اين نمد، براى خود كلاهى درست كنند.»

     اين شيوه از نفاق را در اين زمانه و در همه انقلاب ها از جمله انقلاب اسلامى ايران مى توان يافت كه عدّه اى از منافقان همان دشمنان شكست خورده اى بودند كه قدرت دشمنى علنى و مستقيم را در خود نمى ديدند.

دوّم ـ احساس حقارت درونى: آدم هاى حقير و بى شخصيّت كه ترسو هستند و شجاعت ندارند، براى پنهان كردن ضعف و زبونى خود هميشه منافقانه عمل مى كنند و چون جرأت اعتراض به ديگران را ندارند با همه هماهنگ و همرنگ مى شوند شاعر از زبان اين نوع منافقان مى گويد:

چنان با نيك و بد خو كن كه بعد از مردنت روزى

مسلمانت به زمزم شويد و هندو به آتش

     يعنى منافق در مقابل مسلمانان اظهار اسلام مى كند، در مقابل آتش پرستان اظهار تمايل به عقيده آنان و در مقابل بى دين ها اظهار بى دينى; زيرا كه چنين شخص حقير و زبونى، به واسطه حقارت درونى خود، جرأت ابراز عقيده واقعى خود را ندارد.(2)

ادامه »

کلید دار شهر آینه ها

نوشته شده توسطرحیمی 23ام تیر, 1391

تقدیم به آستان مقدس حضرت بقیه الله الاعظم(روحی فداه): 

http://bahar22.com/ftp/zibasazi/09/image/38.gif

صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد

بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد

بی تو می­گویند تعطیل است کار عشق بازی

عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد

خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد

عشقبا آزار، خویشاوندی دیرینه دارد

روی آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم

ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد

جغد بر ویرانه می­خواند به انکار تو اما

خاک این ویرانه ها بویی از آن ویرانه دارد

در هوای عشقتو پر می­زند با بی قراری

آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد

ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید

آن که در دستش کلید شهر پرآیینه دارد

                                              قیصرامین پور

  http://bahar22.com/ftp/zibasazi/09/image/38.gif

امام قائم (عجل الله تعالی فرجه)امید انسانها

نوشته شده توسطرحیمی 7ام تیر, 1391

     هدایت و رهبری مردم از راههای گمراهی به راه سعادت ،همیشه در تاریخ انسانها بوده،وبا به وجود آمدن انسانها،خداوند پیامبرانی رابرای هدایت آنها گسیل داشت،تا حدی که در این راه 124000 پیامبر آمدند که اولین آنها حضرت آدم (علیه السلام)و آخرین آنها پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بود.

     اینها تمام توان وتلاش وکوشش خود را برای هدایت و رهبری مردم صرف کردند ،ولی هیچیک در زمان حیات خود به نتیجه نهایی و مطلوب وحکومت دلخواه نرسیدند،و نوعا قلمرو  ورهبری آنها در نقطه حدودی بود وموفق به تشکیل حکومت جهانی نشدند(با توجه به اینکه اصلاح کامل در سایه حکومت مصلح جهانی صورت خواهد گرفت)،امید همه این بود ،این راه ادامه یابد،ودر همه مردم و همه جهان زمینه به وجود آید وحکومت جهانی قائم (عج) برقرار گردد،تا همه پیامبران ومستضعفان به آرزو وامید خود که یک حکومت درخشان پر از صفا وصمیمیّت است،نایل گردند.

    واین امید همچنان ادامه دارد،وپیامبر اسلام وائمه اطهار(علیهم السلام )هیچ یک با آن همه تلاش به حکومت دلخواه اسلامی نرسیدند،وهمواره مکرر فرمودند:

     “اگر در دنیا یک روز هم بماند خداونو آن روز را طولانی می کند تا حکومت قائم (عج)بر قرار شود.”

     وآن مهدی موعود (عج)است که به این امر مهم جامه عمل می پوشاندوبه تعبیر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی (قدس سره) :

     “من نمی توانم اسم رهبر روی ایشان (قائم «عج»)بگذارم ،بزرگتر از این است ،نمی توانم بگویم که اول شخص است ،برای اینکه دومی در کار نیست ،ایشان را ما با هیچ تعبیری نمی توانیم تعبیر کنیم الّا همین که” مهدی موعود” است،آن کسی که خدا او را ذخیره کرده است برای بشر.”

     جمله «بقیةالله» که از القاب معروف آن حضرت است حاکی از این است که خداوند او را ذخیره کرده ،تا همه مظلومان وپیامبران وطرفداران توحید وحق را در کل جهان به امید وآرزویشان برساند.(به امید آن روز)


 
مداحی های محرم