« منشاء نفاق | امام قائم (عجل الله تعالی فرجه)امید انسانها » |
کلید دار شهر آینه ها
نوشته شده توسطرحیمی 23ام تیر, 1391تقدیم به آستان مقدس حضرت بقیه الله الاعظم(روحی فداه):
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو میگویند تعطیل است کار عشق بازی
عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد
عشقبا آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویی از آن ویرانه دارد
در هوای عشقتو پر میزند با بی قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آن که در دستش کلید شهر پرآیینه دارد
قیصرامین پور
چه جمعه ای… چه غروب غریب و دلگیری…
چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟
مسافری که هنوز و همیشه در راهی!
فرم در حال بارگذاری ...