« نماز و راه يابىآشتی با خدا »

كاش ما صاحب اين قبر بوديم !

نوشته شده توسطرحیمی 31ام تیر, 1391

     نام او در جاهليت عبدالعزى (بنده بت عزّى ) بود، از ناحيه پدر ارث كلانى به او رسيده بود، عمويش نيز ثروت فراوانى به او بخشيد، اما او شيفته اسلام شد و قبول اسلام كرد، وقتى عمويش اطلاع يافت كه او مسلمان شده ، او را تهديد كرد، ولى او در راه اسلام ، استقامت كرد، عمويش همه ثروت را از او گرفت و او را بيرون نمود، ولى او از اسلام برنگشت ، در حالى كه بخاطر نداشتن لباس ، گليمى را دو نيمه كرده بود و با يك نيمه آن عورتش ‍ را پوشاند و نيم ديگر آن را به جاى پيراهن به شانه افكنده بود، نيمه شب مخفيانه به سوى مدينه حركت نمود، و به مدينه رسيد و در نماز صبح پيامبر صلی الله علیه و آله شركت كرد.
     پيامبر صلی الله علیه و آله طبق معمول پس از نماز به پشت سرش نگاه كرد، و شخصى را ديد كه با دو نيمه گليم ، خود را پوشانده ، فرمود: تو كيستى ؟
     او عرض كرد: من عبدالعزى هستم .
     فرمود: بلكه تو عبدالله ذوالبجادين (بنده خدا و صاحب دو نيمه گليم ) هستى ، پيامبر صلی الله علیه و آله با همان نگاه اول ، او را شناخت و به او فرمود: در خانه من باش ، از آن پس عبدالله از خادمان مخصوص پيامبر صلی الله علیه و آله بود، آرى به قول شاعر:

هر شيشه گلرنگ عقيق يمنى نيست
هر كس كه برش خرقه ، اويس قرنى نيست

خوبى به خوش اندامى و سيمين زقنى نيست
حسن ، آيت روح است ، به نازك بدنى نيست


     به اين ترتيب ، مردى از مردان راه ، از همه چيز دنيا گذشت و شيفته حق گرديد و حضور در خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله را بر همه چيز مقدم داشت .
جالب اينكه در جريان حركت سپاه براى جنگ تبوك (كه در سال نهم هجرت واقع شد) او از سپاهيان اسلام بود.
     عبدالله بن مسعود مى گويد: من نيز در ميان سپاه بودم ، شبى از خواب برخاستم ، در گوشه لشگرگاه ، شعله آتشى را ديدم ، با خود گفتم :

«اين آتش ‍ براى چيست ؟ اكنون كه وقت روشن كردن آتش نيست » به پيش رفتم ، ديدم پيامبر صلی الله علیه و آله در ميان قبرى ايستاده و با افرادى ، جنازه اى را دفن مى كنند، رسول خدا صلی الله علیه و آله به حاضران گفت : جنازه برادرتان را نزديك بياوريد، آنان جنازه را به حضرت دادند، و پيامبر صلی الله علیه و آله او را به خاك سپرد، اطلاع يافتم جنازه عبدالله است ، وقتى پيامبر صلی الله علیه و آله جنازه او را در خاك سپرد، به طرف آسمان رو كرد و عرض نمود: اللهم انى امسيت راضيا عنه فارض عنه :

«خدايا من از او راضى و خشنودم ، تو هم از او راضى و خشنود باش ».

     ابن مسعود مى گويد:من و همه حاضران گفتيم :

«كاش ما صاحب اين قبر بوديم ، و پيامبر صلی الله علیه و آله در مورد ما اين گونه دعا مى كرد»


فرم در حال بارگذاری ...