« دانلود مداحی شب دوم محرم (ورود کاروان به کربلا)پایان نامه:جایگاه و فواید نماز در اسلام »

ای ساربان آهسته ران . . . !

نوشته شده توسطرحیمی 25ام آبان, 1391

 

 هرچی اسب را هی می­ کرد، اسب از جایش تکان نمی­ خورد.

بر اسب دیگری سوار شد، آن هم سرجایش میخکوب شده بود،

بر اسب دیگری نشست آن هم همینطور. تا هفت اسب همه بی­ حرکت بر جایشان میخکوب شده­ بودند.

نفس عمیقی کشید و پرسید: نام این سرزمین چیست؟

گفتند، غاضریه.

پرسید: نام دیگری هم دارد؟

گفتند نینوا.

نام دیگر؟

دیگر نامش کربلاست.

دشت را از نظر گذراند و زیر لب زمزمه کرد: فرود آیید. اینجا همان زمینی است که حرمت­ها شکسته می ­شود و خون­ های ما به زمین می ­ریزد.

خدایا پناه می­برم به تو از (ک ر ب و بلا).

>

از ابن زیاد به عمر سعد پیام آمد: آن قدر برایت اسب و مرد و ادوات جنگی فرستاده ­ام که دیگر هیچ بهانه­ ای برای نجنگیدن با حسین باقی نماند والسلام.

روز ششم سرزمین کربلا از همین لشکریان عمر سعد سیاه پوش شد. سی هزار سرباز

روز هفتم محرم آغاز قحطی آب بود. تشنگی امان کودکان حرم را برید، امام تیشه­ ای برداشت، از پشت خیمه­ ها نوزده قدم به سمت قبله گام برداشت، سپس تیشه را بر زمین زد و چشمه­ای زلال جاری شد. همه نوشیدند و مشک­ها هم پر شد. آن وقت چشمه در برابر دیدگان همه به زمین فرو رفت و هیچ اثری از آن باقی نماند. وقتی آبها تمام شد عموی مهربان حرم مهربان با سی سوار و بیست پیاده بر آب زد. حبیب مزاح می­ کرد و می ­خندید دیگران به او خرده گرفتند حبیب گفت: چرا شادمانی نکنم؟ تا وصال حق فقط یک شب فاصله باقی است.

پرچمدار سپاه حسین هم عباس بن علی بود. خیمه پشت سپاه قرار گرفت و پشت خیمه­ ها خندقی حفر شد تا در وقت جنگ، آتش بر افروخته شده در آن مانع حمله سپاه دشمن از پشت سر شود. حسین بر مرکب نشست و با صدای بلندی که همه می­ شنیدند شروع به سخن کرد، آیا مردم مرا می­شناسید؟

و هر آنچه بود را گفت و اتمام حجت کرد. سپاه عمر سعد در سکوتی مرگبار فرو رفته بود. اولین تیر ار عمر سعد انداخت و پس از آن باران تیرها بر سر امام و یارانش فرود آمد.

امام اذن میدان داده تا اذان ظهر، پنجاه نفر از یاران باوفای حسین به شهادت رسیدند.

ابوثمانه صائری وقت اذان را به امام یادآوری کرد. حسین فرمود: از اینان بخواهید تا به ما اجازه ­ی نماز بدهند و لشکریان اجازه نماز ندادند و امام به نماز خواندن ایستاد. سعدبن عبدالله سپر تیرهای امام شد آن قدر ایستاد تا سلام امام را شنید. سرش را امام به دامن گرفت. سعد گفت:

ای فرزند رسول خدا، آیا وفا کردم؟ امام لبخندی زد و گفت: آری تو پیش از من به بهشت می­روی. قتل حسین و غارت لباسهای او، راندن اسب بر پیکر مبارکش، قتل عام یاران باوفای او هیچ کدام عطش وحشی­گری ­های سپاه عمر سعد را برطرف نکرد. چه شب سختی به دختران رسول خدا گذشت.

 شب سردی بود و همه می­ دانستند که روز سخت­ تری در پیش است روزی با آغازی سیاه به نام اسارت. کاروان اسرا را وارد کوفه کردند مردم کوفه به تماشا آمدند. سرها را از توی صندوق­ها درمی­ آوردند و بر نیزه­ها سوار می­ کردند. سر حسین بن علی را جلوی سرها حرکت می ­دهند. چهره­اش چون ماه می ­درخشد، باد موهایش را به راست و چپ صورتش حرکت می­ دهد. زینب که نگاهش به سر برادر می­افتاد بی­تابی بچه ­ها را که می ­دید دلش طاقت نمی­ آورد. با سوز دل گریه می­ کرد و نوحه سرایی می ­کرد. مریم کوفه به آن زنی شبیه هستند که صبح تا شب نخ­های خود را رشته می­ کنند و شب تار و پود بافته­ های خود را باز می­ کنند حالا این حکایت مردم کوفه است. یزید دستور داد تا اهل بیت را به مدینه برگردانند امام و زنان حرم از راهنما خواستند تا از راه عراق بروند و او قبول کرد وقتی به کربلا رسیدند همچون برگها ریزی از روی کجاوه ­ها پایین ریختند، هرکس قبری را در آغوش گرفته بود و می­ گریست.

 کربلا انتهای جاده­ی اسارت بود و ابتدای ستم زینب برای حسین از جاده­های بیگانه و کوچه­ های نامحرم می ­گفت وقتی مختار به خون خواهی حسین پرداخت بعضی به خاطر این خون خواهی او به او ناسزا می­ گفت. امام محمدباقر فرمودند به مختار ناسزا نگویید و از او بدگویی نکنید او قاتلان ما را کشت و به خونخواهی ما برخاست و در سختی ­ها اموالش را بین ما تقسیم کرد.

مختار اولین کسی بود که در کوفه از مسلم حمایت کرد. مسلم مدتی در خانه ­ی مختار مهمان بود او برای بیعت گرفتن از مردم تلاش های بسیاری داشت به خاطر حمایت از مسلم به دستور عبیدالله ابن زیاد به زندان افتاد و در جریان عاشورا در زندان به سر می­ برد تا اینکه سر امام را به کوفه آوردند و عبیدالله به خاطر این پیروزی دستور داد او را از زندان آزاد کنند تا ببیند.

مختار با دیدن سر امام آنقدر گریست که بی­هوش شد و وقتی به هوش آمد فریاد زد در انتظار روزی هستم که انتقام اینان را بگیرم. هیچ کس از دست او جان سالم به در نبرد و همه هلاک شدند و هنگامی که حرمله را یافت او را به عذابش رسانید دست و پایش را برید. و او را به قتل رساند وقتی خبر هلاکت حرمله به امام سجاد رسید امام سجاد بعد از ماه­ها لبخندی بر لبانش نقش بست.

      رسول اکرم فرمودند:

هر چشمی در روز قیامت گریان است

مگر چشمی که برای مصائب حسین گریه کرده باشد.


فرم در حال بارگذاری ...