« سراى پرهيزگاران | در مقابل این گونه افراد پاسخ گو نباشید.. » |
احکام وقت نمـاز
نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1395صاحب عروه قدسسره میفرماید:
کسی که میخواهد صلاة فریضه بخواند، باید احراز کند که وقت صلاة داخل شده است، و اگر ظن داشته باشد یا احتمال قوی میدهد که وقت صلاة داخل شده، اعتباری ندارد. حال اگر بینه یعنی شهادةالعدلین قائم شود که وقت داخل شده، انسان میتواند به قصد اتیان صلاة فیالوقت شروع کند. …
بسماللهالرحمنالرحیم
جواز شروع صلاة در صورت احراز دخول وقت
«لایجوزالصلاة قبل دخولالوقت، فلو صلی بطلت، و ان کان جزء منها قبلالوقت، و یجبالعلم بدخوله حینالشروع فیها، و لایکفیالظن لغیر ذویالاعذار، نعم یجوزالاعتماد علی شهادةالعدلین علیالاقوی، و کذا علی اذانالعارف العدل و اما کفایة شهادةالعدل الواحد فمحل اشکال و اذا صلی مع عدمالیقین بدخوله و لاشهادةالعدلین او اذانالعدل بطلت، الا اذا تبین بعد ذلک کونها بتمامها فیالوقت مع فرض حصول قصدالقربة منه». (عروه/1/530/مسئله1)
صاحب عروه قدسسره میفرماید: کسی که میخواهد صلاة فریضه بخواند، باید احراز کند که وقت صلاة داخل شده است، و اگر ظن داشته باشد یا احتمال قوی میدهد که وقت صلاة داخل شده، اعتباری ندارد. حال اگر بینه یعنی شهادةالعدلین قائم شود که وقت داخل شده، انسان میتواند به قصد اتیان صلاة فیالوقت شروع کند.
و هکذا اگر بینهای نیست و لکن مؤذنی که عادل و عارف به وقت صلاة است، اذان بگوید، ولو شخص یقین نداشته باشد، حتی اطمینان و ظن شخصی هم نداشته باشد، میتواند به قصد صلاة فیالوقت، داخل صلاة شود.
▪ دخول وقت، شرط وجوب صلاة و بطلان صلاة قبلاز وقت
بعد میفرماید: اما خبر عدل واحد که بینه نیست ولکن شخصی عارف به اوقات است، میگوید: که نگاه کردم دیدم فجر طلوع کرده بود. در اعتماد به این خبر عدل واحد اشکال است و صلاة قبلاز دخول وقت، قبلاز علم و قبلاز قیام حجت شرعی، محکوم به بطلان است.
>دخول وقت، علاوه بر اینکه شرط وجوب است، شرط صحت عمل هم هست. وقتی چیزی شرط عمل شد، مقتضایش این است که آن عمل باید من حینالحدوث، مقارن با آن شرط باشد.مثل طهارت و استقبال قبله که شرط صلاة است، وقت، هم شرط صحت صلاه است، منتها آنها شرط وجوب نیستند، ولی دخول وقت، شرط وجوب هست، صلاة «من اولها الی آخرها» باید در حال طهارة مکلف، از حدث بشود، و در حال استقبال مکلف به قبله بشود، وقت هم همینطور است، و باید صلاة از حین شروع تا حین تمام، در وقت باشد. منتها اگر یکجا در آخر وقت بعض صلاة در خارج وقت شد طبق «من ادرک رکعة منالصلاة فقد ادرکها»، (وسایلالشیعه/4/218/ح4) صحیح میباشد که آن تعبد خارجی است که در آخر صلاة وارد شده است. اما در حین شروع صلاة تعبدی بر خلاف نرسیده است. مقتضای قاعده این است که صلاتی که انسان شروع میکند، باید مقارن با دخول وقت باشد، و مقارنت، با علم احراز میشود. علم طریق است بر اینکه صلاة واجد شرط است وقتی که موجود میشود. این مطلب، احتیاج به روایت و دلیل خاص ندارد. مقتضای قاعده این است که عمل، من اوله الی آخره باید با شرط صلاة در وقت واقع شود. علاوه بر این، بعضی از روایات هست که از باب تأیید ذکر میشوند.
>▪ روایات مؤید صحت صلاة عند دخولالوقت
در صحیحه عمربن یزید (وسایلالشیعه/4/166/ح1) دارد: «محمدبن یعقوب، عن علیبن ابراهیم»، علیبن ابراهیم از پدرش نقل میکند «عن حماد» که حمادبن عیسی «عن حریز، عن عمربن یزید، عن ابیعبدالله علیهالسلام فی حدیث قال: انه لیس لاحد ان یصلی صلاة الا لوقتها» صلاة در وقتش اتیان کند «و کذلکالزکاة» زکات هم همینطور است، وقتی که واجب شد باید اتیان کند «الی أن قال: و کل فریضة انما تؤدی اذا حلت» هر صلاة فریضهای آن وقت ادا میشود که وقتش حلول کند.اینکه بعضی از عبارات فقها (مثل صاحب عروه) این است که جایز نیست انسان قبلاز علم به دخول وقت، داخل صلاة شود توضیح میدهم که، یک وقت این است که انسان به قصد فریضه جزمیه داخل میشود و نماز را اتیان میکند، که در این صورت اگر اینگونه شود که صلاة ظهری را که شارع به من واجب کرده است، میآورم، ولکن نمیدانم ظهر شده یا نه؟ این تشریع میشود. در مانحن فیه نمیدانیم این صلاة، همین صلاتی است که شارع واجب کرده است؟ یعنی مصداق او است، لذا اگر بخواهم به قصد جزمی اتیان کنم، باید علم پیدا کنم، یعنی به وجه شرعی یا به وجه معتبر عقلی که علم وجدانی است، احراز کنم که وقت داخل شده است و مراد صاحب عروه همین است.
اما یک وقت این است که کسی نمیداند که وقت داخل شده یا نه؟ میگوید: که من صلاة ظهر را شروع میکنم، لعل وقتش داخل شده است، و صلاة من، صلاة ظهر واقعی بشود. ابتداءً اتیان کرد، بعد فحص و سؤال کرد، و یقین کرد که صلاة ظهرش داخل در وقت بوده است، صحیح است و اشکالی ندارد. چون تشریع نکرده است، للاحتمال اتیان کرده است. بله، اگر برایش واضح نشده که ظهر شده بود یا نه؟ نمیتواند اکتفای به آن بکند. چون آن امتثال احتمالی است اشتغال یقینی به تکلیف علم به فراغ یقینی میخواهد. این «بطلت» هم به این معنا است. اگر صلاة را قبلاز وقت اتیان کرد و منکشف نشد که صلاتش در وقت واقع شده است، با قصد قربت هم به احتمال این که وقت داخل شده شروع کرد، اگر کشف بود که در وقت بوده صحیح است، و اما اگر کشف نشود «بطلت»، یعنی نمیشود اکتفای به آن کرد. این بطلان، در مقام احراز امتثال تکلیف است. یعنی با این نمیشود. مثل اینکه میگویند: «عملالعامی بلااجتهاد و تقلید باطل» یعنی نمیتواند به آن اکتفاء کند.
روی این اساس است که فقها گفتهاند: زکات فطره آن وقتی که واجب میشود که شب عید حلول کند. آن وقت زکات بر انسان واجب میشود، و زکات مال، هم آن وقت حلول پیدا میکند که حول تمام شده باشد که یازده ماه تمام شده باشد، و ماه در دوازهم باشد. لذا گفتهاند: نمیتواند قبلا زکات را بدهد. چون در این صحیحه هم داشت «و کذلکالزکاة» زکات هم همینجور است که «اذا حلت» آن وقت اتیان میشود، اگر قبلاً بدهد فایده ندارد. روی این اساس است که اگر فقیری احتیاج به مال دارد و بر شخص هم بعداً زکات واجب میشود، میگویند: مالی را از خودش قرض بدهد، نه به عنوان زکات. مثل اینکه بگوید: صد هزار تومان به تو قرض میدهم. روی این اساس آنچه شارع واجب قرار داده است، وقتی وقت واجب رسید، مثل صلاة و زکات، باید در آن وقت اتیان شود. این را صاحب عروه، هم دارد.
▪ مراد از احراز وجدانی و اقسام آن
بدانجهت احراز یا احراز وجدانی، میشود مثل علم، و اگر احراز غیر وجدانی بشود، احتیاج به دلیل اعتبار دارد. ایشان احراز تعبدی را دو شئ شمرد: یکی بینه و یکی اذان مؤذنی که عارف به وقت و محافظ وقت است، و در سومی که خبر واحد است اشکال کرد و در اول هم گفت: «و لا یکفیالظن» توضیح اینکه شارع یک وقت ظن را معتبر میکند، مثل ظن به قبله که اینجور است، اگر انسان علم به قبله ندارد که نوعاً نوعالناس علم به قبله ندارند و نمیتوانند تشخیص بدهند که روبروی مسجدالحرام ایستادهاند، شارع ظن را کافی دانسته است. اما اینکه کسی که نمیتواند و علم ندارد، شارع، ظن او را کافی دانسته، احتیاج به دلیل دارد «یجزیالمتحیر ابداً اینما توجه اذا لم یعلم این وجهالقبلة» (وسایلالشیعه/4/311/ح2) صحیحه زراره است، آن دلیل دارد. اما در مانحن فیه که باب دخول وقت است، دلیلی نداریم که ظن به دخول وقت حجت است.
▪ بررسی روایت دال بر صحت نماز در صورت ظن به دخول وقت
جماعتی حتی از متأخرین مثل صاحبالحدائق قدسسره (الحدائقالناضرة/6/293) و بعض آخر ادعا کردهاند: چطور ظن در باب قبله حجت است که میشود انسان صلاة را به قصد جزمی بیاورد، چونکه ظن دارد که قبله این طرف است، و ظن حجت شرعیه است. اینجا هم وقتی که ظن به دخول وقت پیدا کرد، میتواند صلاة را اتیان کند. در مانحن فیه روایت اسماعیلبن ریاح (وسایلالشیعه/4/207/ح1) را مدرک قرار دادهاند، یک روایت بیشتر نیست اما سند روایت متعدد است: «محمدبن الحسن باسناده، عن محمدبن علیبن محبوب» سند محمدبن الحسن به کتاب محمدبن علیبن محبوب صحیح است، محمدبن علیبن محبوب جلالتش واضح است «عن یعقوببن یزید» که ثقه و صالح است «عن ابن ابیعمیر» که جلالتش واضح است «عن اسماعیلبن ریاح، عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: اذا صَلّیت و انت تری أنک فی وقت» اگر نمازی خواندی و میبینی که در وقت هستی، «و لم یدخلالوقت» و حال آنکه هنوز داخل نشده بود «فدخلالوقت و انت فیالصلاة» وقت داخل شد ولکن تو در اثنای صلاة بودی که وقت داخل شد. یعنی قبلاز وقت شروع کرده بودی «فقد اجزأت عنک» این صلاة که بعضش در خارج وقت واقع شده است، مجزی است. یعنی واقعاً هم صحیح است. همانطور که انسان اگر با ظن به قبله نماز بخواند، بعد منکشف بشود مقداری بینالمشرق والمغرب منحرف بوده، نه اینکه استدبار باشد، صلاتش صحیح است. اینجا هم صلاة، کافی و مجزی است.
▪ کفایت ظن یا لزوم اعتقاد
صاحب حدائق قدسسره فرموده: «و انت تری» معنایش ظن است. (حدائق/6/296) حرف صاحب حدائق قدسسره قابل تصدیق نیست، «تری» از رؤیت است و رؤیت دیدن است. تو میبینی معنایش این است که در وقت هستی میبینی، «لم یدخل» یعنی یقینت و اعتقادت خطا بوده است. بدانجهت مشهور میگویند: این روایت آن صورتی را میگیرد که انسان با اعتقاد و جزم به دخول وقت، به صلاة داخل شود. و بعد هم در واقع اشتباه کرده بود و در وقت صلاة داخل نشده بود، در اثنا، وقت داخل شد، آن نمازش مجزی است. صاحب عروه قدسسره در مسئله آتیه و مسئله3 فتوا خواهد داد، (العروةالوثقی/1/531) کسی به اعتقاد جزمی و متیقناً قبلاز وقت داخل صلاة شد و در اثنا وقت داخل شد، صلاتش مجزی است. آن جماعت مثل صاحب عروه و امثال اینها بلکه مشهور محققین، گفتهاند: ظاهر این صورت یقین است، اطلاق ندارد که صورت ظن را هم بگیرد.
این «و انت تری» یقین است. بدان جهت این روایت مربوط به مانحن فیه نمیشود که ظن حجت است.
بعضی فرمودهاند (مصباحالفقیه/9/367): اگر این روایت هم مطلق بشود، نمیشود به اطلاق «و انت تری» تمسک کرد. چرا؟ چون این اطلاق در مقام بیان حکم آخر است. زیرا در اصول خواندهاید که چه موقع به اطلاق تمسک میشود، مثلاً خداوند میفرماید: «فکلوا مما أمسکن علیکم» (مائده/4)، یعنی کلب مُعَلم آن حیوانی را که برای شما نگه داشت، آن را بخورید. در اصول منقح شده است که این آیه در مقام بیان حکم آخر است. یعنی آن حیوانی را که کلب معلم صید میکند، غیر از آن است که حیوانی را که گرگ یا حیوان دیگری صید کند. آنجا ولو گرگ هم صید کرده بود، چیزی نباید خورد. آیه میفرماید: فکلوا مما امسکن علیکم معنایش این است که این مثل آن یکی نیست. این خوردنش حلال است. در مقام بیان حلیت اکل است که کشتن کلب معلم، صید محلل حساب میشود اما اینکه خون آنرا دور ریخت، و یا بعض اجزاءای را که نمیشود خورد، مثل خصیتین باید از حیوان دور انداخت، در مقام بیان این جهت نیست. ایشان هم فرموده: این اطلاق در مقام بیان حکم آخر است، در مقام بیان این است که این صلاةمجزی است یا مجزی نیست، ولو در واقع وقت داخل نشده باشد. اما به این صلاة قبلاز احراز دخولالوقت میشود داخل شد یا نه؟ این حکم آخر است.
این روایت در مقام بیان حکم جواز دخول نیست که بگوییم، میفرماید: هر وقت ظن هم کردی داخل شود. این روایت در مقام بیان این است که صلاتی که بعض آن در غیر وقت داخل شده است مجزی است یا نه؟ فرمود: مجزی است. اما اینکه به صلاة و به فریضةالوقت میشود داخل شد علی ای حال ولو انسان ظن داشته باشد، در مقام بیان این حکم نیست. چون در بیان این حکم نیست، «تری» ظن را هم بگیرد، نمیشود از این حیث به اطلاق این تمسک کرد. چرا؟ چون این در مقام بیان جوازالدخول فیالصلاة نیست. این در مقام به این حکم آخر است. آن عبارت مجملی را که ایشان فرمودهاند، تفسیر کردم، اینکه در بیان حکم آخر است مرادش این است: یک جواز دخول است، و یک اجزاء صلاة است. این روایت در مقام بیان اجزاءالصلاةا ست. اما در مقام بیان جوازالدخول نیست، که اطلاقش از این حیث بشود. این فرمایش ایشان است.
ولکن این روایت، حکم را بعد از فرض جوازالدخول بیان میکند، بعداز اینکه دخول انسان مشروع بود، یا به جهت این که یقین داشت، یا عذر عقلی داشت، یا، بینه قائم شده بود، و غیر ذلک، یا مؤذن اذان گفته بود، یا اصلاً به احتمال داخل شد و در وسط نماز معلوم شد که وقت داخل شده است. در اینصورت مجزی است. این روایت ولو در مقام بیان جواز دخول نیست، اما فرض جوازالدخول کرده است، نه به وجه تشریع داخل شود. در مانحن فیه دارد «اذا صلیت و انت تری انک فی وقت» یعنی صلاتی را شروع کنی که آن صلاتی مجوز شروع داشته باشد، یا واقعاً و یا اعتقاداً، یا عذراً، اما کسی که ظن دارد و خودش ملتفت است که مطلقالظن دارد، نمیتواند جزماً داخل صلاة بشود این باید رجاء داخل شود.
▪ دخول در صلاة به جزم و کشف خلاف
کلام ما این است که چطور در موارد ظن به قبله صلاة را جزماً اتیان میکند، ولو بعد کشف خلاف هم بشود، ـ البته بغیر استدبار ـ میگوییم: مجزی است، کلام ما این است که وقت هم مثل قبله بشود. به قصد جزمی میتواند داخل بشود، ولو در اثناءالوقت، وقت داخل شود مجزی بشود. این حجیت ظن دلیل میخواهد. لذا این روایت اگر اطلاق داشته و مطلقالظن را میگرفت، «و انت تری» که وقت داخل شده است، این «انت تری یعنی و انت تظن» آنرا هم میگرفت، موضع این بود، بلکه حکم ثابت میشد. چون ظاهر روایت فرض مشروعیت دخول است ولکن در مانحن فیه چون دلیل بر حجیت ظن نداریم، مشروعیت دخول ثابت نشده است، موضوع هم در روایت آن است که دخولش مشروعیت داشته باشد، یا واقعا یا اعتباراً.
لکن کلام ما این است که این روایت «و انت تری» شمولش به ظن معلوم نیست. «و انت تری» از رؤیت است و اطلاق ندارد. اگر اطلاق داشت و تمام بود، تمسک به آن صحیح بود. چرا؟ نه به جهت اینکه در بیان حکم آخر است، بلکه در بیان این است که در حکم آخر مشروعیت دخول بر صلاة در موضوعش فرض شده است. و اگر ظن در دخولش مشروعیت داشت، حکم به صحت میشود. اگر «انت تری» اطلاق داشت، دلالت میکرد که داخل شدن به ظن مشروع است. چون موضوع اجزاء صلاة مشروعه است، و بما اینکه اینجور لزومی ندارد، و ظاهرش همان یقین است، اعتقاد است، لذا این روایت دلیل نمیشود. حتی در آن مسئله اگر انسان داخل نمازی شد و در وسط نماز، وقت داخل شد، آن نماز درست نیست. چون این روایت در سندش اسماعیلبن ریاح است که توثیقی ندارد. لذا در مانحن فیه اصل آن حکم را از بین خواهیم برد و خواهیم گفت: اصل آن در صورت یقین هم محل اشکل است.
▪ اثبات دخول وقت به بینه یعنی شهادةالعدلین عن حس
اما بینه، مقصود از بینه، شهادةالعدلین است که حجت شرعیه است. وقتی که عدلین شهادت بر طلوع فجر دادند، شهادتشان باید شهادت حسیه باشد، شهادت مشتق از شهود است، شهود به معنای حضور است. شاهد باید از واقعه عن حس خبر بدهد که طلوع فجر را نگاه کرده و دیده است. بعد میگوید: بله افق طلوع کرده است. یا شمس را دیده است و میگوید: شمس از خط نصفالنهار زائل شده است، یا از افق غربی غروب کرده است. و الا اگر دو تا عادل به حساب بگویند، در تقویم صاحبان تقویم عادل هستند که فلان صلاة ظهر وقتش داخل شده اعتباری ندارد، آن شهود و شهادت نیست. شهود به معنای حضورالواقعة است. اخبار از واقعه عن حسٍ است.
لذا اینهایی که تقویم مینویسند و روی آن تقویم اذان گفته میشود، آنها حجت نمیشود. باید انسان به دخول وقت اطمینان پیدا کند ولو اذان گوینده زاهد و عابد باشد. در اذان، مؤذن هم خواهیم گفت که مثل بلال باید باشد، نه مثل ابن مکتوم که خودش نابینا بود و به حدس اذان میگفت. این باید «عن حس» باشد. بینه اینجور است. اگر دو تا عادل شهادت بدهند، آن حجت شرعیه است. چرا؟ چون رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «انما اقضی بینکم بالبینات والایمان» (وسایلالشیعه/27/232/ح1) من مابین شما قضاوت میکنم چیزی که قطع نظر از قضای من، بینه است. یعنی حجت است و واقع را نشان میدهد، شهادةالعدلین است. نه اینکه فقط در مقام قضا بینه میشود؛ یعنی فقط در مقام قضا نشان میدهد چرا؟ چون اگر اینجور بود که شهادةالعدلین فقط در مقام قضا بینه مطلقه بود، ایمان را عطف نمیکرد. «انما اقضی بینکم بالبینات والایمان» نمیگفت. چون که خود ایمان هم در مقام قضا، واقع را اثبات میکند. وقتی او بینه و شهادت عدلین نداشت، قسم خورد به نفی دعوی میشود، اینکه عطف کرده است که انما اقضی بینکم بالبینات والایمان» یعنی چیزی که قبلاز قضای من بینه است، که آن هم شهادةالعدلین است که بیان کرده است. روی این اساس وقتی در مانحن فیه بینه قائم شده که فجر طلوع کرده است، حجت میشود، بینه اعتبار دارد.
در مانحن فیه، بینه حجت است. ایشان در عروه، بینه را عِدل برای اذان مؤذنی که عارف عن حس و عَدْل است، قرار داده است ـ عارف به وقت نه از روی حساب. آن کسی که بالنظر عارف است وقت را به نظر میشناسد، اذان او فی نفسه حجت است.
والحمدلله ربالعالمین
تحقیق و تنظیم: حجةالاسلام داود دهقانی دولتآبادی
فرم در حال بارگذاری ...