موضوعات: "ادبی" یا "شعر" یا "خلوت دل"
مجبورم اگر که از تو رو می گیرم
نوشته شده توسطرحیمی 2ام اسفند, 1395
با این غم پُر حاشیه خو می گیرم
مجبورم اگر که از تو رو می گیرم
یک گوشه حسن(علیه السلام) به حال من می گرید
تا با کمک فضه وضو می گیرم!
مرضیه عاطفی
به دعای فرج جمع، اثر نزدیک است
نوشته شده توسطرحیمی 29ام بهمن, 1395از آنجایی که روز جمعه متعلق به آقا امام زمان (عج) است، بر آن شدیم تا جمعه هایمان را به اشعاری با مضمون انتظار پیوند بزنیم. شعر انتظار این هفته را در سروده «محسن عربخالقی» بخوانید.
خبری می رسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
طبق آیات و روایات رسیده اِی قوم!
جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است
عاقبت فصل زمستان به سرآید روزی
باز هم گل دهد این باغ، ثمر نزدیک است
قطره چون رود شود راه به جایی ببرد
به دعای فرج جمع، اثر نزدیک است
با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم
بار بربند برادر، که سفر نزدیک است
راهِ دور دل ما تا به در خیمۀ او
از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است
آه گفتم که «درِ خانه» و یادم آمد
غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است
گر چه از آتشِ در سوخته جانم اما
بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است
باز کابوس سراغ پسری آمده است
باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است
مادرت را ببر از رهگذر نامردان
کوچه بند آمده از کینه، خطر نزدیک است
تا که افتاد زمین، زلزله در عرش افتاد
هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است
دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد
پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است
داغ مادر به جگر می رسد اما انگار
اثر داغ برادر به کمر نزدیک است
محسن عربخالقی
برای حضرت باران...
نوشته شده توسطرحیمی 29ام بهمن, 1395هیچ عاشقی نیست که شرمسارِ نگون بختی خویش نباشد
و هر سپیده، تلخی غیبتت را نچشیده باشد
و در غروبِ نیلگون هر روز، شقایق انتظار را نچشیده باشد.
آنکه راه، غبار خستگی بر رویش نشاند و چشم، اشک را با خاک بر گونهاش درآمیخت
و نو به نو، خود را از خاک انتظار بنا کرد.
فغان که نفس برآمد و بخت از خواب بر نیامد و چشم بلندای قد تو را به آغوش نکشید
و چه خرم درختانی که از خاک منتظران، شاخه درهم کردند و با هر نسیم از سوی تو، سری برگرداندند.
ای خوبترین حکایت تاریخ! ای شوکت آسمان در رنج زمانه! ای شگفتی رحمت خدا در نزول قرآن!
ای اقبال خوشایندِ روزهای رنج! ای ذوق مستی چشمهای منتظر!
ستارگان فروزان و ماه نقرهفام، بر من رشک برند گر نور تو، بر بخت آسمان چشمم طلوع کند.
صبح وصل عشاق و شفق خستگان بر تاریکی سحرم حسرت برند گر نسیم، تاری از طرّهی مشکبوی تو بر بختم افکند.
ای ترنم رحت خدا بر رخسار منتظران
آه بر ما مینالد و گریه بر پایان خود دلتنگ است.
شب، برای سپیدهی صبح، سینه تیرگی شکافته و غروب به خون نشسته، حیران صبح است
و خدا کریمانهترین وعدههایش، ربانیترین مژدههایش و حرز جان ما را به پای نغمههای ظهور تو ریخته
ای از تو خندان دشت گلهای نرگس… بیا!
besuyezohur.ir
این هفته هم گذشت ندیدم نگار را
نوشته شده توسطرحیمی 29ام بهمن, 1395
من گریه می كنم سحر انتظار را
تا كه به سینه ام برسانی قرار را
دارد بدون تو سپری میكند دلم
این جمعه های پرغم و ناسازگار را
وقتی كه با قدوم تو ما زنده می شویم
باید به پای تو بنویسم بهار را
دارم غروب جمعه به این فكر میكنم
این هفته هم گذشت ندیدم نگار را
من مطمئن شدم كه دلت را شكسته ام
وقتی شكستم آن همه قول و قرار را
من را به پایبوسی خود مفتخر كن و
من هم به چشم می كشم این افتخار را
پیراهن سیاه تنم بیرق عزاست
از من نگیر این سند اعتبار را
ای كاش صحن حضرت زهرا پس از ظهور
روزی ببیند این همه خدمتگذار را
امن یجیب كیست كه میخواهد اینچنین
از حق شفای مادر در احتضار را
رضا تاجیک
دست ما نیست اگر دست به دامان توییم
نوشته شده توسطرحیمی 28ام بهمن, 1395دست ما نیست اگر دست به دامان توییم
فاطمه خواسته که… بی سر و سامان توییم
تا ببینیم کمی از وجنات نبوی…
تشنه ی دیدن رخسار درخشان توییم
به نگاهی،” به دعایی دل ما را دریاب!”
که اسیر کرم و شیوه ی احسان توییم
مادر تو اگر امروز مدد فرماید…
تا ابد ماه علی! بر سر پیمان توییم
از دم شعله ورت محفل ما شور گرفت
همگی سینه زن ذکر حسن جان توییم
ما شبیه دل زهرای شهیده هرشب…
بی قرار و نگرانِ دل سوزان توییم
زخم شد چشم ترت گریه نکن… میمیریم
دیده گریان غم دیده ی گریان توییم
هرشب جمعه برو کرببلا با مادر
یاد کن از فقرایت پسر پیغمبر
مجتبی روشن روان
سيب ها روي خاک غلطيدند
نوشته شده توسطرحیمی 24ام بهمن, 1395شعرخوانی «سید حمیدرضا برقعی» به مناسبت «شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)»(3:00)(6.9 MB)
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر با صدای حاج محمود کریمی
زیر باران ، دوشنبه ، بعد از ظهر… با صدای علی فانی
دانلود شعرخوانی «سید حمیدرضا برقعی»
زير باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقي مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان ديدم
زن همسايه بر زمين افتاد
سيب ها روي خاک غلطيدند
چادرش در ميان گرد وغبار
قبلا اين صحنه را… نمي دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم…
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در ودیوار خانه ای مشکی است
مربع
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است…
تا زنده ام برای شما گریه میکنم
نوشته شده توسطرحیمی 23ام بهمن, 1395السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ…
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً ..
تا زنده ام برای شما گریه میکنم
در ماتم و عزای شما گریه میکنم
سرشار از تنفس امید میشوم
وقتی که در هوای شما گریه میکنم
هر فاطمیه محرم اشک و غم علی
از داغ روضه های شما گریه میکنم
یاد جوانی ات که به تاراج شعله رفت
آتش گرفته پای شما گریه میکنم
با اسم کوچه موی سرم میشود سفید
هم درد مجتبای شما گریه میکنم
با واژه های سیلی و دیوار و در مدام
لطمه زنان برای شما گریه میکنم
هر بار با شنیدن “فضه خذینی” ات
از صبر مرتضای شما گریه میکنم
یاد قنوت نافله های نشسته ات
از سوز ربنای شما گریه میکنم
حسن کردی
این هیزم از کدام جهنم رسیده است
نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1395ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش
جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش
فریاد بی طهارت نامحترم خموش
پشت در است طاهره با احترام باش
این هیزم از کدام جهنم رسیده است
ای در مسوز مثل دلم، با دوام باش
اینجا “خلیله” در وسط شعله مانده است
یا نار بهر فاطمه “برداً سلام” باش
ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای
دور از محل بوسه ی خیرالانام باش
حالا که داستان فدک ناتمام ماند
ای شعر پس تو هم غزلی ناتمام باش
میلاد حسنی
جان به قربانِ ترک های لبِ تشنه تو
نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1395ای مسیحا که کنی زنده دو صد عیسی را
ای که چشم تو کند کار دو صد موسی را
تو حسینی که خدا گشته بهای دم تو
تو حسینی که شدی آینه، بیهمتا را
گفته احمد که حسین از من و من از اویم
جان شیرین شدهای جان و تن طاها را
گفتهای هر چه پسر هست علی بگذاری
تا کنی زنده به دنیا علم مولا را
تا که بر روی لبم نام تو را میگویم
میکنم شاد دل مادرتان زهرا را
کربلا آخر دنیای همه نوکرهاست
دم آخر برسان آخر دنیا ما را
تا که ناکام از این عالم خاکی نروم
کن نصیبم سحری جنت پایین پا را
شوق وصل است که در دیدهی ما میجوشد
قسمت دیدهی ما کن نظر دریا را
زودتر کار مرا دست علمدار انداز
نیست معلوم ببینم سحر فردا را
کشتهی اشک، بده اشک، بده سوز جگر
تا که از داغ تو پر خون بکنم دلها را
جان به قربان ترکهای لب تشنهی تو
آب کرده لب خشک تو قد سقا را
چه کشیدی تو در آن لحظه که دیدی آقا
پر نموده تن اکبر همهی صحرا را
طالب خون تو کی میرسد از راه حسین
تا کند پر ز حسینیه همه دنیا را
ناصر شهریاری
شعرخوانی صابر خراسانی برای ایران + فیلم
نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1395فیلمی از شعرخوانی صابر خراسانی درباره ایران را مشاهده میکنید.
صابر خراسانی شاعر و مدیحه سرای اهل بیت(علیهم السلام) درباره دهه فجر و ایران شعری اجرا کرده که فیلم آن را مشاهده میکنید.