موضوعات: "ادبی" یا "شعر" یا "خلوت دل"

این خانه بی دلیل ترک بر نداشته است!

نوشته شده توسطرحیمی 15ام مهر, 1392

به نام عشق

در نجف سینه بی قرار از عشق

گفت:لایمکن الفرار از عشق

 

غزلی نذر حضرت مولا

مولای ما نمونهء دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

 

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

 

سید حمیدرضا برقعی

 

قدری تأمل! ای عزیز مسئول

نوشته شده توسطرحیمی 11ام مهر, 1392

این روزها که دغدغه تحریم اقتصادی و ارتباط با شیطان بزرگ بیش از آنکه درد دین داشته باشیم چاره کار ما شده است؟

براستی هنوز شهدا ما فراموش نکرده اند و هر از چندگاهی با عطر حضور خویش دل دلداه به دنیایمان را هوایی می کنند!

شاید یاد مان بیایید

زکجا آمده ام                 آمدنم بهر چه بود

و شاید فرصتی را که هنوز دیر نشده  در اراده  و ارادتمان تجلّی شود .

آری کربلا همچنان جاریست!


عزیزی می گفت:

دنیا که مشتش را باز کرد ،

شهدا گل بودند و ما پوچ

خدا آنها را برد و زمان ما را !!!

انگار یاد کوفه و تکرار تاریخ است.

پس ای عزیز

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يوقِنُونَ(الروم/60)

پس صبر پيشه كن كه همانا وعده‏ى خداوند (درباره‏ى نصرت تو) حقّ است، و كسانى كه (به راه حقّ) يقين ندارند تو را به سبك سرى وادار نكنند.

نکته:

سوره‏ ى  مبارکه روم با پیش‏بینى پیروزى شروع شد وبا وعده الهى به نصرت گروه حقّ پایان یافت.

پیام ها:

  1. رهبران دينى بايد صبور باشند. «فاصبر»
  2. ايمان به وعده‏هاى الهى، عامل صبورى است. «فاصبر انّ وعد اللّه حقّ»
  3. جوّسازى افراد بى‏دين، نبايد در تصميم‏گيرى ما اثر كند. «لايستخفّنّك…»
  4. یكى از طرفندهاى دشمنان، سبك كردن رهبر است. «لايستخفّنّك»
  5. كسانى به فكر تضعيف و تحقير رهبر هستند كه به راه حقّ يقين ندارند. «الّذين لايوقنون»
  6. كسى‏كه صبر نكند، خفيف مى‏شود. «فاصبر… لايستخفّنّك

دلنوشته از :رقیه رحیمی با بهره مندی از:تفسیر نور

مناجات طلبگی... (دلنوشته)

نوشته شده توسطرحیمی 1ام مهر, 1392

اي مناداي ما اين همه نون تأكيد به ما دادي و ما خورديم ولي باز از باب تنازع بر سر ماديات قرار گرفتيم.

مجرد از الف خواب نشديم و معمول عوامل دنيايي گشتيم خدايا ما را به خود مشغول و از ديگران منصرف گردان و ما را از كوفيان قرار مده.

خدايا هر چند ضمير شأن ما نيست كه با اين صداي نكره با توسخن بگوييم خدايا ما را با اين حال به بالاترين مقام اولياي خود منسوب بگردان.

خدايا ما اهل حرفيم! ما را اهل فعل قرار بده و از زاويه‌‌ي انيت معزل بگردان.

ما را از صفات مشبهه‌ي شيطان حفظ كن و صيغه‌ي مبالغه‌ي آشتي را بين ما وخودت جاري فرما و ظروف ما را از عوامل معنوي پر بفرما.

خدايا عزم ما را جزم كن تا اعمال ما مشتق از افعالي باشند كه رضايت تو را در تقدير دارند.

خدايا بين جمله شرط و جزاي تو گنه كار افتادي و از اعراب نظرت افتاديم به حق موصولات؛ بين ما و خودت لفظاً و محلاً تاثير فرما و اعمال را عطف به ما غفرت بگردان.

طلبه سکینه بهارخانه

سکوت

نوشته شده توسطرحیمی 17ام شهریور, 1392


سکوت عین سکوت است، بی همانند است
که پیشوند ندارد، بدون پسوند است
زبان رسمی اهل طریقت است سکوت
سکوت حرف کمی نیست، عین سوگند است
زمین یخ زده را گرم می کند آرام
سکوت، معجزه ی آفتاب تابنده است
سکوت پاسخ دندان شکن تری دارد
سکوت مغلطه ها را جواب کوبنده است
سکوت ناله و نفرین، سکوت دشنام است
سکوت پند و نصیحت، سکوت لبخند است
سکوت کرد علی سالهای پی در پی
همان علی که در قلعه را ز جا کنده است
همان علی که به توصیف او قلم در دست
مردّدم بنویسم خداست یا بنده ست
علی به واقعه جنگید با زبان سکوت
که ذوالفقار علی در نیام برّنده است
علی به واقعه کار مهم تری دارد
که آیه آیه کتاب خدا پراکنده است
از آن سکوت چه باید نوشت؟ حیرانم!
از آن سکوت که لحظه به لحظه اش پند است
از آن سکوت که در عصر خود نمی گنجد
از آن سکوت که ماضی و حال و آینده است
از آن سکوت که نامش عقب نشینی نیست
از آن سکوت که هنگام جنگ ترفند است
از آن سکوت که دستان حیله را بسته
و دور گردن فتنه طناب افکنده است

سکوت کرد علی تا عرب خیال کند
ابو هریره به فن بیان هنرمند است
صحابه ای که فقط یک سوال شرعی داشت
پیاز عکه به ذی الحجه دانه ای چند است؟!

علی خلیفه شود پیرمرد بیغوله
یکی است در نظرش با حسن که فرزند است

ملاک او به رگ و ریشه نیست، از این رو؛
محمد بن ابوبکر آبرومند است
علی خلیفه شود شیوه ی حکومت او
برای عده ای از قوم ناخوشایند است
ستانده می شود آن رفته های بیت المال
ازین درخت اگر میوه ای کسی کنده است
اگر به پای کنیزانشان شده خلخال
اگر به گردن دوشیزگان گلوبند است
علی خلیفه شد آخر اگر چه دیر ولی
چقدر بر تنش این پیرهن برازنده است
کنون لباس خلافت چنان زنی باشد
که توبه کار شده، از گذشته شرمنده است
برادرم! به تریج قبات برنخورد
که ناگزیر زبان قصیده برّنده است
اگرچه روی زبان زبیر تبریک است
اگرچه بر لب امثال طلحه لبخند است
اگرچه دور و بر او صحابه جمع شدند
ولیکن از دلشان باخبر خداوند است

….

البته این شعر هنوز نقطه پایان ندارد

سید حمیدرضا برقعی

خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد!

نوشته شده توسطرحیمی 31ام مرداد, 1392

با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید

رباب ، با آب هم قافیه باشد

روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند

حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود

هدف های روشنی داشت

تنها تو بودی که خوب فهمیدی

استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت

شش ماه علی بودن را طاقت آوردی

خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد

حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد

می رود بر می گردد

می رود…

با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد

تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند

رباب می رسد از راه

با نگاه

بایک جملهء کوتاه

آقا خودتان که سالمید انشاالله…

سید حمید رضا برقعه ای

( عطر یار )

نوشته شده توسطرحیمی 17ام مرداد, 1392

محراب اندیشه

باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی

و آنگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی

طرّه گیسوی او در کف نیاید رایگان

باید اندر این طریقت پای و سر چوگان شوی

کی توانی خواند در محراب ابرویش نماز

قرن ها باید در این اندیشه سرگردان شوی

در ره خال لبش لبریز باید جام درد

رنج را افزون کنی‚ نی در پی درمان شوی

در هوای چشم مستش در صف مستان شهر

پای کوبی‚ دست افشانیّ و هم پیمان شوی

این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود

بایدت از شوق‚ پروانه شوی‚ بریان شوی

امام خمینی قدس سره

این روزهای عاشقی...

نوشته شده توسطرحیمی 7ام مرداد, 1392

http://www.yjc.ir/files/fa/news/1391/4/21/134003_128.jpg

این روزها که می گذرد


صبا بوی رمضان را نزدیک تر می آورد…


این روزها که می گذرد


دلم بی تاب تر می شود…


دلم آیه می خواهد:


فَاستَجَبنا لهُ و نجّیناهُ من الغَم


و کذلک نُنَجی المومنین…


استجب یا ارحم الراحمین


خدا ! از این بی خبری ها به تو پناه می برم...

نوشته شده توسطرحیمی 7ام مرداد, 1392

این لحظات برمن چه سخت و سنگین می گذرد…

این بغض گلوگیر چه جانکاه است…وقتی تو خوشی و نعمتِ فراوان داری اما همنوعت در کورسوی خانه حقیرانه اش با شرمندگی سرش را به زیرافکنده است تا روی زرد بچه هایش را نبیند…

چه غم انگیز است وقتی تو با دست پر از انواع خوراکیهای رنگارنگ به خانه بیایی اما باخبر شوی که دختر معلول همسایه ات چندشب است که دل سیر غذا نخورده…

چقدر ملال آور است این قصه بی خبری انسانها از هم…

چه غمناک است وقتی بچه ی تو لباس زیبایی پوشیده اما متوجه شوی که دخترک همسایه ات زیر چشمی و با حسرت ،از لای در خانه ،بچه تو را نگاه می کند…

این قصه ی تلخ چه کُشنده است وقتی تو برای خرید یک لوستر خیلی لوکس به بازار بروی اما سر راهت به پسری برخورد کنی که به خاطر نداشتن کفش از نوک انگشتان کوچکش خون می چکد…حتما تو هم مثل من به جای خرید لوستر می نشینی و های های به این بی خبری گریه می کنی!

چه تلخ است تو در میان رختخواب گرم و نرمت آرمیده باشی اما دخترک کوچک گل فروشی تا نیمه شب در سرمای زمستان بیدار باشد تا با دستان کوچک یخ زده اش بتواند پول نان فردایش را تهیه کند..

خدا…

از نعمتی که همراه با غفلت از دیگران باشد به تو پناه می برم…

خدا…

این قصه های تلخ را با ظهور منجی راستینمان پایان بده…

وقتي باران تندي مي بارد

نوشته شده توسطرحیمی 31ام تیر, 1392


 

وقتي باران تندي مي بارد، ظرف هاي زيادي زير بارش باران قرار مي گيرند؛ اما آنکه ظرف بزرگتري مي آورد،  بهره بيشتري از آب شفابخش باران مي گيرد. چقدر خوب است ظرف بزرگي بياوريم تا هر چه بيشتر بهره گيريم و چه خوب مي شود اگر آن ظرف بزرگ تر.

راستي! براي رمضان امسال، براي اين بارش هاي ظرفي کوچک تر از هر سال يا شايد هم، هم اندازه با هر سال، بدون هيچ تغيير و تحولي.

قشنگ ترين نکته اين صحنه، آن است که ما همه ظرف هايي هستيم که خداوند ما را در برابر اين بارش قرار داده و حتي آن کس هم که توجهي به رمضان ندارد ناخودآگاه از اين رحمت سود مي جويد و تنها فرقش در مقدار اين رحمت است، چون خودش ظرفيتي کوچک دارد. خلاصه…

خوشا به حال آنها که امسال با روحي عظيم تر و ظرفيتي بيشتر، وجود خود را سرشار از باران رحمت الهي نمودند. خوشا به حال آنها که قدر را قدر دانستند و مشتاقانه، اشک وصال را در لابه لاي «بک يا الله» ريختند. خوشا به حال آنها که ناله هاي شيدايي را با «الهي بعلي» سر دادند و با خود عهد بستند که از اين پس علي وار زندگي کنند و از «الهي بالحسين» خواستند که حسين وار بميرند.

راستي که اين لذت هاي ماندگار شبهاي عبادت قدر را با هيچ لذتي نمي توان جايگزين کرد. فقط آنچه که مهم است حفظ اين حالت هاي روحي است که در سختي اش، نياز به توسل هويدا است. اما فکر نکنيم که اين حالت ها فقط براي يک عده خاص پيش مي آيند، فقط براي بعضي ممکن است بيشتر از بقيه باشد. يادم آمد چند روز پيش از خانمي که از وضع ظاهري اش فکر نمي کردم اصلاً اهل نماز و روزه باشد شنيدم که مي گفت:

راستي آدم وقتي روزه است يه حال ديگه داره!

رقیه رحیمی

این نبش قبر عقده دیرینه شماست!

نوشته شده توسطرحیمی 18ام اردیبهشت, 1392

این نبش قبر، عقده ی دیرینه ی شماست

این ها گواهِ جنگ علیه خودِ خداست 
وهاّبیان پست! چرا بس نمی کنید 
اندازه ی خصومت یک قوم تا کجاست؟ 
گیرم که نبش قبر کنیدش، چه فایده؟ 
دیگر مزارِ ابن عدی در قلوب ماست … 
“یک عده آمدند پی نبش قبر"، آه
این حرفها چقدر برای من آشناست 
تاریخ چند صفحه ورق خورد تا رسید 
آنجا که دور قبر غریبی سر و صداست …
تا نبش قبر فاطمه راهی نداشتند 
دیدند ذوالفقار به دستان مرتضاست 
ذهنم دوباره رفت به جایی شبیه این 
حرف مدینه نیست دگر، حرف کربلاست 
ده نیزه دار دور و برِ قبر کوچکی 
حلقه زدند… لشگر دشمن چه بی حیاست 
حالا رباب مانده و یک شیرخواره که 
مثل سرِ حسین، سرش روی نیزه هاست…

مسعود یوسف پور