« ثواب زيارت امام رضا (عليه السلام) | ابعاد شخصيتى امام رضا عليه السلام » |
ارمغان مور
نوشته شده توسطرحیمی 7ام مرداد, 1396
- به كجا آمده اى و چه مىخواهى؟
- قصد زيارت امام دارم و با صد اميد خود را به اينجا كشانده ام.
دانى اى عزيز! «زيارت» به معنى ديدار است، و شرط آن «زنده بودن يار».
آرى تو با اين عقيده، آمده اى كه امام خويش را زنده و در كار مىدانى و شنواى گفتار و بيناى كردار خويش مىشناسى.
واز اينروست كه به محض ورود به درگاه او مىگويى:
«اشهد انك تشهد مقامى و تسمع كلامى و ترد سلامى، و انتحى عند ربك مرزوق» (1)
اينك خوش حالتى دارى و نيكو ارادتى، آن بهتر كه زيارت تو، با معرفتى توام باشد تا ثواب كامل گيرى و بهره بيشتر يابى، پس سزاوار است كه بدانى اين امام كيست و مقام او چيست؟
نام اين بزرگوار«على»است، كنيه اش «ابوالحسن» و القابش «رضا، صابر، فاضل،رضى،وفى،قرةعين المؤمنين (2)
، غيظ الملحدين (3) است».
پدرش موسى بن جعفر (الكاظم) و مادرش به يكى از نامهاى «تكتم، نجمه، اروى، سكن، سمانة، امالبنين، خيزران، صقر، شقراء» موسوم بود و امولدى پاكدامن به شمار مىرفت. (4)
همين مادر گرامى گويد كه:
چون حامله شدم; به هيچوجه سنگينى درخوداحساس نمى نمودم; و چون به خواب مىرفتم، صدايى كه پياپى خدا را مىستود از شكم خويش مىشنيدم و مىترسيدم ولى به گاه بيدارى، آن صدا خاموش مىشد، تا آنگاه كه فرزندم متولد گشت، دستها بر زمين نهاد و سر به سوى آسمان بالا برد و سخنى گفت كه من نفهميدم، تا پدرش (امام كاظم، عليهالسلام) آمد و در گوش هايش «اذان و اقامه» گفت و كامش به «آب فرات» برداشت و فرمود: «اين بقيةالله در زمين است و حجت الهى پس از من خواهد بود.» (5)
درباره روز تولد اين فرزند اختلاف نظراست (3 ، 11 يا 15 ذىالقعده ; 11 يا19 ربيعالثانى ;6 ،7 يا 8 شوال ; 11 ذىالحجه) ولى مشهورتر از همه «11 ذىالقعده» است.
اما در مورد سال تولدش، تنها دو نظر وجود دارد: (148 يا153 ق) و دومى بنابر آنكه پنجسال پس از شهادت امام صادق ، عليهالسلام، است صحيحتر به نظر مىرسد (6)
زيرا روايات بسيارى مؤيد اين است كه آن حضرت آرزوى ديدار امام رضا، عليهالسلام، را داشت.
يكى از آن روايات از اين قرار است:
«خداى بزرگ از صلب موسى ، عليهالسلام،فرزندى به وجود مىآورد كه دادرس و فريادرس اين امت است و نور و فهم و حكم اين ملت خواهد بود. او بهترين فرزند، و عالي ترين نورسيدگان است. خداوند به واسطه او خون هاى بسيار كسان را حفظ مىكند; و نزاعها را به اصلاح مىرساند، پراكندگي ها را از ميان مىبرد، و شكستگي ها را التيام مىدهد. به وسيله او برهنه ها را مىپوشاند و بس گرسنه را سير مىسازد، وحشت زدگان را به خاطر وى آرامش مىبخشد، و بركات را از آسمان فرود مىآورد. بندگان، مطيع او شوند و او در همه حال، بهترين مردم باشد (در كودكى و جوانى و كهنسالى) و عشيره اش سرورى يابند. سخن او حكمت است، و خاموشى او دانايى است، براى مردم هرچه را اختلاف نظر دارند بيان مىكند.» (7)
حضرت رضا ،عليهالسلام، 35 سال از حيات خويش را با پدر گذراند; و پس از آن 20 سال تنها ماند، تا در 55 سالگى (به سال203 ق) شهيد گرديد (روز آن را 14 يا17 يا آخر ماه صفر، و يا23 ذىالقعده نوشتهاند.) (8)
امام، غالبا در مدينه به سر مىبرد و در ميان مسلمين نفوذ علمى فراوان داشت و مقبوليت عامه پيدا كرد. اين توجه عمومى به حضرتش و قيامهاى پياپى علويان، مامون را در انديشه انداخت كه نيرنگى زده، ارتباطى برقرار سازد و امام را با خود همراه و همكار نشان دهد، شايد نگراني ها زايل شود. بنابراين پيامها فرستاد و نامه ها ارسال داشت، كه حضرت را به خراسان آورد و جمع شيعيان را پراكنده دارد، ولى آن بزرگ; راضى نمىشد، اصرار در كار آمد و به اجبار و اكراه، آن حضرت را آماده سفر كردند. (9)
حركت، آغاز شد، مسير «كوفه و قم» كه مركز شيعيان بود، از طرف مامون ممنوع گرديد و راه «بصره و اهواز و فارس» تعيين شد همه جا اجبار و اضطرار در كار بود. (10)
كاروانى سراپا عظمت ولى به باطن غمناك و متالم به راه افتاد. در هر قدم از كرامت اثرها مى نهاد و از شرافت معنوى آيتها ظاهر مىساخت.
در اهواز با آنكه امام رنجور شد و طبيب را فرا خواند، اما خود به معالجت خويش پرداخت. (11)
در «آهوان سمنان» مامنى براى آهوان ترتيب ترتيب دادو«ضامن آهو» لقب يافت.
در «نيشابور» جايى را پسنديد كه به «شاه پسند» معروف شد، و درختبادامى غرس كرد كه هر جزئش هزار ثمر مىبخشيد. در همان جا بود كه حديث «سلسلةالذهب» را بيان فرمود و «24000 قلمدان» به نوشتن آن پرداخت. آرى شهر نيشابور كه 300000 محدث داشتبه تعظيم آن عالم بىنظير زمانه، اقدام كرد. در «قدمگاه» (محله قزوينىها) به حمامى رفت، آب چشمه آن بيفزود.
در «ده سرخ» به معجزه چشم هاى ظاهر ساخت كه به نام «چشمه رضا» باقى ماند.
در «سناباد» بهخانه «حميدبنقحطبه» رفت و جاى دفن خود را با كشيدن خطى معلوم نمود و فرمود:
«هذه تربتى و فيها ادفن و سيجعلالله هذاالمكان مختلف شيعتى و اهل محبتى والله مايزورنى منهم زائر و لا يسلم على منهم مسلم الا وجب له غفران الله و رحمته به شفاعتنا اهل البيت»
اين خاك من است و در آن دفن خواهم شد، و خداوند اين جا را بزودى محل آمد و شد شيعه من و دوستدارانم قرار خواهد داد به خدا سوگند، از آنان هر كه مرا زيارت كند، يا سلامى دهد; به شفاعت ما اهل بيت برايش آمرزش و حمت خدا مسلم خواهد گرديد.
در «مرو» به دستور مامون استقبالى شايان كردند و خود او نيز شركت نمود. مامون، ابتدا، بظاهر خواست تا خلافت را به امام واگذار كند اما جوابى عالمانه شنيد، لذا ولايتعهدى خود را پيشنهاد كرد، آن را هم نپذيرفت و فرمود:
«بنابر خبرى كه رسول خدا،صلى الله عليه وآله، داده است، من پيش از تو، مسموم و مظلوم از دنيا مىروم، و بر من ملائكه آسمان و زمين گريه خواهند كرد، و در سرزمين غربت مدفون خواهم شد.» و لذا ولايتعهدى معنايى نخواهد داشت. اما اصرار مامون بدانجا رسيد كه صريحا گفت:
«اگر نپذيرى گردنتبه تيغ خواهم زد.» (12)
امام با آنكه وى را هراسى جز از خدا نبود تكليف شرعى خود دانست كه بظاهر قبول كند، بدان اميد كه دين حق را پايدارى بخشد و سنت رسول خدا ، صلىالله عليه وآله، را احيا نمايد. (13)
جشنى بزرگ برپا شد و سكه ها به نام امام زده گشت و نثارها گرديد، و لباس سياه عباسيان به سبز مبدل شد، ولى امام نگران بود كه كار به كجا خواهد انجاميد!؟
باآنكه عصر امام ،عليهالسلام، دوره عظمت علمى اسلام بود و تا «اسپانيا» و «ديار غرب» همه جا دانشگاه ها برقرار; و مناظرات و تحقيقات در كار بود، و پسر هفتساله قرآن را حفظ داشت و يازده ساله در فقه و علم حديث و نقل متبحر بود، مع ذلك، امام، عليه السلام، در راس همه قرار داشت و علماى بزرگ زمان را در مباحثه محكوم مىساخت. (14)
گفتگوى امام ، عليهالسلام، با رؤساى مذاهب مختلف: «جاثليق» (رئيس انصارى) و «راس جالوت» (رئيس يهود) و «هربذ» (بزرگ زرتشتيان) و «عمران صابى» (رئيس صابئين) و «نسطاس رومى»(طبيب) و «يحيىبن ضحاك» (متكلم) و «ابنقره مسيحى» و سايرين معروف است و پاسخهاكه به دانشمندانعراق وخراسان وبه خود مامون داده، مشهور است ، و خود كتابى مستقل را ترتيب مىدهد. (15)
كتاب «طبالرضا» كه جزء جزء آن، امروز هم به تصديق محققان رسيده و حاشيه ها بر آن نوشته اند، سند ديگرى بر عظمت علمى امام است . در روضه نبوى (مدينه) علما، بسيار گرد مىآمدند . پاسخ مردم را مىدادند; هرجا در مى ماندند، جملگى به امام ، عليهالسلام، احاله مىكردند، پدرش، او را «عالم آل محمد»ناميده بود. (16)
امام، به زبان بيگانگان نيز سخن مىگفت، از پيشامدهاى آسمانى خبر مىداد، اولين ساعت را طبق دستور او ساختند. (17)
نسبت به كارگران عاطفه اى شديد داشت، در سر سفره غذا همه خادمان را گرد خود مىنشاند و با آنان صرف طعام مىكرد، و تا خدمتكارى از خوردن فارغ نمىشد، او را صدا نمىزد، امام قبل از آنكه دستبه سفره دراز كند، از بهترين جاى هر غذا، مقدارى در ظرفى جمع كرده براى فقرا مىنهاد و آنگاه به خوردن مىپرداخت.
«انعام»او به افراد، و رفع نيازمندي هاى اشخاص بيش از حد شمار و گفتار است تا آنكه تمام مال خود را هم يكبار به محتاجان بخشيد.
«كرامتش» چندان كه، «محمدبن جعفر» را از مرگ نجات بخشيد و «محمدبن حفض» و جماعتى را از تشنگى در بيابان رهانيد.
«تواضعش» ببين كه با وجود وليهعد مملكت بودن، پشت مردى را در حمام كيسه كشيد.
«علو طبعش» آنكه، «اخرس» فحاش را باز مانع قتل شد. از تقوى و حسن خلق و حلم او، و كارهاى خيرش كه هيچ سخن نتوان گفت.
و«عدلش» برتر از آن بود. نه تنها آدميان، بلكه گنجشك و آهو هم به دادخواهى نزد امام مىآمدند و امان مىيافتند. (18)
او نسبتبه كهتران و نيكان; آقايى داشت و مهرباني ها مىكرد اما درباريان را (نظير فضل بن سهل) ساعتها در آستانه در به پا مىداشت و سر خود بلند نمىكرد سپس، با كلمه اى آمرانه رد مىنمود. و نظير «زيدبن موسى» را كه آلوده بود منسوب خود نمى شمرد. (19)
شعرا (از قبيل ابونواس و ابنالحجاج و دعبل) در مدح امام اشعارى نغز سرودند (20)
و امام نيز شعر، نيكو مىسرود. (21)
مامون را عظمت تازهاى كه امام در خراسان پيدا كرد بيمناك ساخت و چون مردم غرب نيز عليه او آغاز اعتراض نمودند (22)
لذا تصميم به قتل امام گرفت …
يكبار سى غلام شمشيرزن را شبانه بر آن حضرت مامور كرد، اما شمشيرها كارگر نيفتاد. (23)
و بار ديگر; خود مامون امام را به خوردن آن انار، (24)
يا انگور زهرآلود مجبور كرد. گرچه آن حضرت خوددارى نمود اما مامون گفت: «ناچار بايد ميل كنيد» آرى، كار از كار گذشت. (25)
خدمتكار خاص (ابوالصلت هروى) ديد كه امام عبا را بر سر انداخته از قصر مامون خارج شد. دانست كه زمان فراق فرا رسيد. جنازه امام را بظاهر تجليلى بىنظير كردند و در همانجا كه خود آن حضرت معرفى كرده بود و قبر ظاهر شد، دفن نمودند و آنگاه گور از خاك پر گشت و برآمد و صدها معجزه در همين صحنه براى ناظران نمودار شد. (26)
امروز هم، آستانش زياد، دردها را شفا مىبخشد و حاجتها روا مىكند. توسل به او، در همه جا مايه سلامتى و بقاست و درخواست از او، مايه رفع هر فتنه و بلا.
غلامش ابوالصلت را مامون يكسال در زندان زجر داد كه شايد اسرار امام را فاش سازد ولى اظهار نكرد (27)
تا از درد به تنگ آمد و روزى گفت: «يا جوادالائمه! به داد من برس كه طاقتم طاق شد.» ناگهان، امام بر او ظاهر شد، ابوالصلت شكوه كرد كه «چرا دير آمديد؟». فرمود: «كى مرا دعوت كردى كه اجابت ننمودم؟؟».
آرى; بخواه و به من اخلاص درخواست نماى; آنگاه اگر به مقصودت نرسيدى گله كن.
همان بهتر كه عجز خود را در وصف امام با بيتى از ابونواس اعلام كنم كه گفت:
قلت لااستطيع مدح امام كان جبريل خادما لابيه (28)
________________________________________________
1. قمى، شيخ عباس، مفاتيحالجنان، زيارت امامرضا ،عليهالسلام.
2. سحاب، ابوالقاسم، زندگانى حضرت علىبنموسىالرضا ،عليهالسلام، ص66.
3. محدث قمى، منتهى الامام، ج2، ص171.
4. همان، ص172.
5. همان، ص173.
6. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص73; محدث قمى، همان، ص171; عماد زاده، چهارده معصوم، ج2، ص419.
7. محدث قمى، همان، ص171.
8. مغنيه، احمد، زندگانى حضرترضا و موسىالكاظم،عليهماالسلام،ترجمه: غضبان، ص112; محدث قمى، همان،ص 171; سحاب، ابوالقاسم، همان، ص419
9. كشفالغمه، ص261مىنويسد: «عيسىبن يزيد جلومهى»بهدنياآمدوفجايعىمرتكب شد وستمهابهبنىهاشمكرد و اموالشان را غارت نمود. ضمناحضرت رضا ،عليهالسلام، را هم باكراه حركت داده با رجاءبن ضحاك به مرو روانه كرد.
10. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص261.
11. همان، صص315-264.
12. همان، صص 282، 285،287.
13. مغنيه، احمد، همان، ص179.
14. سحاب، ابوالقاسم، همان، صص65-63; عمادزاده، همان، ص453.
15. گيلانى، شمس، ترجمه «مكالماتحضرت با ملل و مذاهب مختلف»; سحاب، ابوالقاسم، همان، ج2; محدث قمى، همان، ص195; مغنيه، احمد، همان، صص121بهبعد.
16. محدثقمى، همان، صص174-173; مغنيه، احمد، همان، صص122-121; سحاب، ابوالقاسم، همان، صص77-75،115.
17. سحاب، ابوالقاسم، همان، صص89-88.
18. محدث قمى، همان، ص 185.
19. مغنيه، احمد، همان، صص150،180.
20. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص310.
21. نمونه شعر امام به نقل از كتب اهل سنت; محدث قمى، همان، ص188; عمادزاده، همان، ص452; مغنيه، احمد، همان،صص174-172.
22. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص321.
23. محدث قمى، همان، ص180.
24. همان، ص205.
25. برخى درباره اين كه مامون به قتل امام اقدام كرد شبهه مىكنند،خوب است به مضمون شعر ابونواس كه معاصر امام بوده و مرثيهاى سرودهاست توجه كنند. مغنيه، احمد، همان، ص171، سحاب، ابوالقاسم، همان، ص304.
26. محدث قمى، همان، ص207.
27. همان، ص205.
28. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص173،310; محدث قمى، همان، ص210.
رجب على مظلومى- سبطین
فرم در حال بارگذاری ...