« جشن تولدمی‌خواهم زن دوم بگیرم اما ... »

از انسان سر برود سحر نرود!

نوشته شده توسطرحیمی 23ام آبان, 1398

 

۱ قلم اول حضرت لقمان علیه السلام
?فرزندم!
مبادا خروس از تو زرنگتر باشد، هنگام سحر كه تو در خوابى او بر مى خيزد و آمرزش مى طلبد!

?مستدرك الوسائل

۲ قلم دوم علامه حسن زاده آملی
?گفته اند که سحر وقت مسافرت رهروان است و نسیم آن چون دم عیسوی علاج بیماران

?راهرو در سحر کامروا گردد، که در سحر دردها دوا گردد که سحر، سالک دل داده ی آواره را ره آورد کوی ولا آرد…

?نامه ها و برنامه ها

?گفته اند كه سحر وقت مسافرت رهروان است و نسيم آن چون دم عيسوى علاج بيماران .

وقت ثمر رسيده يعنى سحر رسيده
بيدار باش بيدار قم ايها المزمل

?از انسان سر برود سحر نرود

?تازيانه سلوک

?برادرم خلوت شب را به خصوص در وقت سحر از دست ندهد و قرآن عهد الله است عهد خدا خدا را فراموش نکند

?هزار و یک کلمه

۳ قلم سوم آیت الله شاه آبادی
?برای دنیایتاݧ هم که شده، سحرها بیدارشوید، چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره وخوش اخلاقی می آورد

۴ قلم چهارم از محضر مبارک آیت الله کشمیری سوال شد:
?ترک خواب بین الطلوعین یا بیداری در سحر کدام افضل است برای کسی که طاقت یکی را دارد؟

فرمودند: بیداری سحر افضل است.

?شیدا

۵ قلم پنجم استاد صمدی آملی
? سحر وقت سیر است و بین الطلوعین وقت صید.

?شرح دعای ابوحمزه ثمالی

آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود

منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود

از چنگ منش اختر بدمهر به در برد
آری چه کنم دولت دور قمری بود

عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تاجوری بود

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود


فرم در حال بارگذاری ...