« هر کاری کردم، اما. ...بیا گناه کنیم جایی که خدا نباشد....!!! »

اسلام، دین بی غروب

نوشته شده توسطرحیمی 3ام تیر, 1394

با پایان یافتن حجة الوداع در سال ده هجری و بازگشت پیامبر، مدینه خود را برای وداعی دیگر آماده می کرد; وداعی جانسوز با رسول اکرم صلی الله علیه و آله آخرین فرستاده الهی و پایان بخش سلسله پیامبران.

این انتظار تلخ در 28 صفر سال 11 هجری به سرانجام رسید و امت اسلامی را به داغی ابدی نشاند. در میان چنین غم و اندوهی، یگانه عاملی که می توانست جامعه مسلمانان را از هجران فقدان رسول خدا برهاند و به آینده ای اطمینان بخش امیدوار سازد، بشارت های خداوند و رسول اکرم صلی الله علیه و آله مبنی بر جاودانه بودن دینی بود که پیامبر خاتم آورده بود. اینک که در آستانه سالروز رحلت رسول خاتم قرار گرفته ایم، مناسب است با نظاره خورشید بی غروب دین اسلام، پرده از راز خاتمیت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله کنار بزنیم و دل های اندوهگین خود را با ترسیم آینده ای درخشان برای اسلام تسلی بخشیم.

«مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمًا(2) »

مبانی خاتمیت
1- از منظر قرآن:

پایان یافتن سلسله پیامبران با بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از ضروریات اسلام است و ازاین روی نیاز به استدلال ندارد. با این حال می توان هم به آیات و هم به روایات در این مورد استناد کرد. صریح ترین آیه عبارت است از:

«ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین » ; (3) «محمد صلی الله علیه و آله پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی رسول خدا و پایان بخش انبیاء است » . البته در مورد این آیه دو اشکال مطرح شده است که عبارتند از:

1- خاتم به معنای انگشتری است.

2- انبیا پایان یافته اند نه رسولان.

در پاسخ باید گفت: خاتم به معنای وسیله پایان بخش به چیزی است (4) و هر پیامبری که مقام رسالت داشت، نبی هم هست و با پایان یافتن سلسله انبیاء، سلسله رسولان هم پایان می یابد و هر چند مفهوم نبی اعم از رسول نباشد اما از حیث مورد، نبی اعم از رسول است.

شهید مطهری رحمه الله در ذیل این آیه می نویسد:

«لحن آیه مورد بحث خود می رساند که قبل از نزول این آیه نیز پایان یافتن نبوت به وسیله پیامبر اسلام در میان مسلمین امری شناخته شده بوده است. مسلمانان همان طوری که محمد را رسول الله می دانستند، خاتم النبیین نیز می شناختند. این آیه فقط یادآوری می کند که او را با عنوان پدر خوانده فلان شخص نخوانید. او را با همان عنوان واقعی اش که رسول الله و خاتم النبیین است بخوانید. در این آیه به جوهر و هسته مرکزی اندیشه ختم نبوت اشاره می کند.» (5)
2- از منظر روایات:

موضوع خاتمیت در ضمن صدها روایت مورد تاکید قرار گرفته است که برخی از آن ها عبارتند از:
حدیث منزلت:

هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می خواست راهی جنگ تبوک شود، علی علیه السلام را به جای خود در شهر تعیین کرد. امام از این که در این جنگ نمی تواند با پیامبر همراه شود اندوهگین شد و اشک از چشمانش جاری شد. در این لحظه پیامبر به او فرمود: «اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی; (6) آیا راضی نیستی که نسبت به من همانند هارون به موسی باشی مگر این که بعد از من پیامبری نیست.»
حدیث آخرین امت:

«ایها الناس انه لانبی بعدی و لا امة بعدکم; (7) ای مردم پیامبری بعد از من و امتی بعد از شما نیست.»
آخرین سنت:

«ایها الناس انه لانبی بعدی و لاسنة بعد سنتی; (8) ای مردم پیامبری بعد از من و سنتی بعد از سنت من نیست.»
آخرین در دنیا:

«نحن الاخرون السابقون یوم القیامة; (9) ما در دنیا آخرین و در قیامت اولین هستیم.»
تکمیل کننده تعداد رسولان:

قال علی علیه السلام: «ولم یخل سبحانه خلقه من نبی مرسل او کتاب منزل او حجة لازمة او محجة قائمة. رسل لاتقصر بهم قلة عددهم ولا کثرة المکذبین لهم من سابق سمی له من بعده او غابر عرفه من قبله علی ذلک نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الاباء و خلفت الابناء الی ان بعث الله محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته ماخوذا علی النبیین میثاقه، مشهورة سماته، کریما میلاده; (10)

خدا در هیچ عصری مردم را بدون پیامبر یا کتاب آسمانی، رهبر مورد نیاز و راه راست نگذاشته است.

پیامبرانی را فرستاد که محدود بودن تعداد خود [و پیروانشان] و افزون بودن مخالفان آنان مانعی از انجام رسالت آنان نبود. هر پیامبری چه پیامبرانی که اوائل تاریخ مبعوث شده اند یا پیامبرانی که اواخر آمده اند همه مشخصات پیامبر بعد از خود را بیان می کردند. به همین ترتیب قرن ها گذشت، روزگارها سپری شد، پدران گذشتند و پسران را به جای خود گذاشتند تا زمان بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و خدا آن حضرت را برای وفای به عهد و تکمیل نبوت خود که با پیامبران بسته بود و اوصافش را برای آنان شرح داده بود، و از دودمانی شایسته بود، اعزام کرد.»
درود بر محمد; خاتم النبیین

قال علی علیه السلام: «… اجعل شرایف صلواتک و نوامی برکاتک علی محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق;

… خدایا بهترین درودهای خود و برکات فراوانت را بر محمد; بنده و رسولت بفرست.

[محمدی که] خاتم پیامبران است.» (11)
پایان عهد و پیمان

قال علی علیه السلام: «… و لم یخلهم بعد ان قبضه مما یؤکد علیهم حجة ربوبیته و یصل بینهم و بین معرفته به تعاهدهم بالحجج علی السن الخیرة من انبیائه و متحملی ودائع رسالاته قرنا فقرنا حتی تمت بنبینا محمد صلی الله علیه و اله و سلم حجته و بلغ المقطع عذره و نذره…; (12)

… خدا به وسیله پیامبران خود که بهترین سخنگویان و حافظان امانت های رسالت بودند در هر قرنی با ملت خود عهد و پیمان را ادامه داد تا رسالت به پیامبر ما محمد صلی الله علیه و آله ختم شد و رسالت اعلام خطر و اتمام حجت به پایان رسید.»
ختم پیامبری

قال علی علیه السلام: «ارسله علی حین فترة من الرسل … فقفی به الرسل و ختم به الوحی …; (13)

خداوند پیامبر اکرم را در زمانی فرستاد که مدت ها بود پیامبری نیامده بود. خدا با فرستادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برنامه پیامبران دیگر را تعقیب کرد و پیامبری را ختم نمود …»
پایان بخش رسول های خدا

قال علی علیه السلام: «.. امین وحیه و خاتم رسله و بشیر رحمته و نذیر نقمته …; (14)

محمد صلی الله علیه و آله امین وحی خدا و پایان بخش پیامبران او و بشارت دهنده رحمت او و هشدار دهنده عذاب اوست.»
تکمیل کننده خانه نبوت

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «انما مثلی فی الانبیاء کمثل رجل بنی دارا فاکملها و حسنها الا موضع لبنة فکان من دخل فیها فنظر الیها قال ما احسنها الا موضع هذه اللبنه، فانا موضع هذاه اللبنه حتی ختم بی الانبیاء; (15)

مثل من در میان انبیاء مانند مردی است که خانه ای بسازد و کاملش کند، مگر جای یک خشت را. پس هر کس که وارد شود و به آن نظر اندازد، بگوید چه زیباست مگر جای این خشت. من جای آن خشت هستم تا این که با من انبیاء خاتمه یافت.»

آنچه خواندیم تنها گوشه ای از روایات زیادی است که در این باب وارد شده است و البته گویای توجه رسول اکرم صلی الله علیه و آله، امام علی علیه السلام و ائمه علیه السلام به عمق عظمت مساله خاتمیت می باشد. از حیث اجماع مسلمین نیز آن گونه که گفتیم این مساله جزء ضروریات اسلام به شمار می رود و به قول شهید مطهری رحمه الله «هر آنچه از سوی اندیشمندان مسلمان در این باب گفته شده تنها در این جهت بود که می خواستند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را کشف کنند.» (16)
3- از منظر عقل:

برای یافتن مبانی خاتمیت از منظر عقل ابتدا باید به ضرورت نزول وحی و پیامبران پی ببریم، آن گاه به دلایل تعدد پیامبران بپردازیم و در پایان معدوم شدن این دلایل را توجیه گر پایان تعدد و نازل شدن سلسله وار انبیاء بدانیم.
الف: ضرورت نزول وحی و دین (نبوت)
1- ضعف هدایت غریزی:

هدایت از جمله مظاهر الهی است که بر سراسر هستی حکم می راند: «الذی خلق فسوی والذی قدر فهدی » (17) و «ربنا الذی اعطی کل شیی ء خلقه ثم هدی » (18) و البته هر موجودی به تناسب درجه کمال خود از نوعی خاص از هدایت بهره می برد. در حیوانات، غریزه قوی و تخلف ناپذیر وسیله هدایت است ولی در انسان ها که غریزه در ضعیف ترین حد ممکن است وسیله هدایتی و کنترلی دیگری لازم است که آن وحی (19) می باشد و خداوند به وسیله انبیاء این رهنمودها را در اختیار بشر قرار می دهد.
2- ناتوانی در شناخت:

تاریخ بشری شاهد بروز عقاید و مکتب های فراوانی است که می خواهند طبیعت انسان را مطابق شرایط ذهنی خود تفسیر کنند و زندگی تکاملی او را تعلیم دهند. عقایدی که محصول فکر و موضع گیری های خاص بنیان گزاران آن ها بوده و هیچ یک توانایی شناخت طبیعت واقعی انسان و جاده ای را که برای رسیدن به تکامل باید روی آن حرکت کند دارا نیستند. لذا اهم در شناخت طبیعت انسان و هم در تعیین جاده ای که برای وصول به مقصد باید بپیماید، دچار افراط و تفریط شده اند، (20) اما دین این توانایی را دارد.
3- غریزه استخدام:

وجود سر تا پا احتیاج انسان نشان می دهد که او در همه شؤون زندگی خود اجتماعی است. چون می دانیم که او همه چیز را برای خود می خواهد و در راستای آن مخلوقات جهان را به استخدام درمی آورد. او حتی این غریزه فطری (استخدام) را در مورد هم نوعانش هم به کار می برد.

اما چون دیگران حاضر نیستند منافع خود را رایگان به او بدهند، ناچار مقداری از منافع خود را به آن ها می دهد. تا نیاز خود را از آنان تامین کند و به این صورت مدنیت و تعاون بین انسان ها برقرار می شود. طبیعی است چون این همکاری و چشم پوشی از منافع در سایه ناچاری صورت گرفته است، من انسانی در پی فرصتی است که زنجیرهای تعاون را از هم بگسلد و همه چیز را از آن خود کند و تاریخ آکنده است از نمونه های بدوی و مدرن چنین اقداماتی. (21) حاصل این که:

1. انسان نمی تواند در قانون گذاری خود خلاف غریزه و شعور خود (من خواهی) عمل کند.

2. امکان ندارد شعور غریزی که خود عامل اختلاف، فساد و فزون خواهی است موجب اصلاح شود.

3. راه پایان دادن به اختلافات، هدایت و کنترل از سوی نیرویی است که ذی نفع نباشد که همان خداست و از طریق وحی عمل می کند.
4- ناکارآمدی قوانین بشری برای اصلاح صفات درونی:

علامه طباطبایی در این باره می نویسد: «به طور کلی در میان بشر سه نوع روش اجتماعی بیشتر نبوده و نیست:

الف) روش استبداد که مقدرات مردم را به دست اراده گزافی می دهد و هر چه دلخواه او بود بر مردم تحمیل می شود.

ب) روش حکومت اجتماعی: اداره امور مردم به دست قانون گذارده می شود و یک فرد یا هیئت مسؤول اجرا می شود.

ج) روش دینی: اراده تشریعی خداوند در مردم به دست همه مردم حکومت کرده و اصل توحید و اخلاق فاضله و عدالت اجتماعی را تضمین می کند.

در دو روش اول و دوم تنها مراقب افعال مردم هستند و کاری به اعتقاد و اخلاق ندارند، لذا انسان در ماورای مواد قانونی، یعنی اعتقاد و اخلاق آزاد است. چون ماورای قانون اجتماعی، ضامن اجرا ندارد. تنها روشی که می تواند صفات درونی انسان و اعتقاد را ضمانت و اصلاح کند روش دینی است که به هر سه جهت اعتقاد، اخلاق و اعمال رسیدگی می کند. پس رافع حقیقی اختلافات اجتماعی تنها روش دینی است که از مجرای وحی صورت می گیرد.» (22)
ب) دلایل تعدد پیامبران

1- پیامبران تشریعی: این دسته از پیامبران که دستورالعمل های الهی را برای بشر آورده اند و اولوالعزم نامیده می شوند (نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) صاحب نبوت تشریعی اند و البته در کنار و به تبع آن، نبوت تبلیغی نیز داشتند. همان گونه که گفتیم نبوت تشریعی به خاطر نیاز انسان به هدایت الهی است و در طول زمان ها 5 بار تجدید شده است. نیازهای بشر به دو گروه ثابت و متغیر تقسیم می شود و دستورات ادیان مختلف هم به تبع انواع نیازهای بشر به دو گروه ثابت و متغیر تقسیم شده است. گروهی از دستورالعمل ها که ثابت و مشترک بین دین هاست، در حقیقت برخاسته از فطرت است و گروهی دیگر از دستورالعمل ها مطابق نیازهای مقطعی هر امت، براساس همین دستورالعمل های مشترک است که قرآن کریم اصرار دارد پیامبران را دعوت کننده به سوی یک دین واحد معرفی کند و می فرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی » . (23)

در کنار این اصرار، قرآن کریم اختلاف ها را نیز مطرح می کند: «لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا» . (24)

برای هر کدام (امت) یک راه ورود و یک طریقه مخصوص قرار دادیم. بنابراین چون اصول فکری و عملی که پیامبران به آن دعوت می کردند یکی بود، اختلاف شرایع و مناهج و قوانین جزئی در ماهیت این راه که در منطق قرآن به آن اسلام گفته شده تاثیری ندارد.

2- پیامبران تبلیغی: همان گونه که می دانیم در فاصله میان پیامبران صاحب شریعت، پیامبران زیادی ظهور کرده اند که مبلغ شریعت های قبل بودند و وظیفه تعلیمی، ارشادی و تبلیغی داشتند و خود صاحب شریعت نبودند. دلیل ظهور این پیامبران نیز عبارت بود از تحریف هایی که در طول زمان در دین صورت می گرفت و یا احیانا به بوته فراموشی سپرده می شد و پیامبران تبلیغی به قصد احیای دین و شریعت به میان آنان فرستاده می شدند. این پیامبران چنان زیاد بودند که در تاریخ می خوانیم بنی اسرائیل در یک شب ده ها تن از آنان را کشتند و فردا بر سر کارهایشان حاضر شدند بی آن که متاثر باشند. پس به طور خلاصه می توان گفت: دلیل تعدد پیامبران تشریعی، ظهور نیازهای جدید و دلیل تعدد پیامبران تبلیغی، تحریف، فراموشی و یا وارد شدن هر نوع آسیب اجتماعی، علمی و … به شریعت های قبل بود.
ج: ویژگی های اسلام (راز خاتمیت)

مطالعه ویژگی های دین اسلام نشان می دهد که دلایل تعدد پیامبران تشریعی از بین رفته است و این دین می تواند پاسخگوی تمام نسل ها باشد. این ویژگی ها عبارتند از:
1- اسلام قانون کلی است نه برنامه

شهید مطهری رحمه الله در این باره می نویسد: «اجتماع بشری گاه آن چنان جامد و ساکن و اسیر عادات دست و پا گیر می شود که نیازمند به نیرویی است که زنجیرها را از او برگیرد و او را به حرکت درآورد و گاه آن چنان هوس نوخواهی پیدا می کند که سنن و نوامیس خلقت را فراموش می کند. بدیهی است که تندروی یا کندروی یا انحراف به راست یا چپ هر کدام برنامه مخصوص به خود دارد. برای جامعه منحرف به راست، نیروی اصلاح کننده باید متمایل به چپ باشد و به عکس. این است که دوای یک زمان و یک دوره و یک قوم برای زمان دیگر و قوم دیگر، درد و بلای مزمنی است و این است راز این که رسالت ها مختلف و احیانا به صورت ظاهر متضاد جلوه می کند. … و راز موقت بودن تعلیمات این گونه پیامبران همین است … رسالت پیامبر اسلام با همه رسالت های دیگر این تفاوت را دارد که از نوع قانون است نه برنامه. قانون اساسی بشریت است، مخصوص یک اجتماع تندرو یا کندرو یا راست رو یا چپ رو نیست.» (25)

به این ترتیب اسلام طرحی جامع است که همه طرح های جزئی (برنامه ها) و تعلیمات موقت کتب آسمانی دیگر را دارد. لذا قرآن کریم خود را نگهبان و حافظ سایر کتب آسمانی معرفی می کند. (26)

به عبارت دیگر می توان رابطه اتصالی نبوت های تشریعی را این گونه توضیح داد که همه پیامبران، مقدمه ظهور نبوت جامع بودند، لذا وظیفه داشتند نوید اکمال و اتمام دین را در دوره خاتم بدهند. لذا رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمود: «آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامة.» (27)

به این ترتیب مشخص می شود که جریان نبوت تشریعی در مسیر خود مسیر تکاملی داشته و آخرین حلقه آن، مرتفع ترین قله آن نیز می باشد.

در این مرحله تمام دستورهای الهی کشف شده و دیگر مرحله ای کامل تر باقی نمی ماند که کسی توان آوردن قانون جامع تری داشته باشد، لذا خداوند می فرماید: «و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا لامبدل لکلماته و هو السمیع العلیم.» (28)
2- اسلام هماهنگ با تحول طبیعت است:

پیرامون این روایت «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة » (29) اشکالاتی مطرح شده که یکی از آن ها مربوط به قانون تغییر و تحول دائمی طبیعت است و این که ممکن نیست هیچ حلال و حرامی هم ثابت بماند، لذا قانون اسلام هم قابل تبدیل و تغییر است.

شهید مطهری رحمه الله در پاسخ این اشکال معتقد است: «آن چیزی که همواره در تغییر و تحول است ماده و ترکیبات مادی جهان است، اما قوانین و نظامات، خواه نظامات طبیعی و یا نظامات اجتماعی منطبق بر نوامیس طبیعی، مشمول این قانون نمی باشد … گیاهان و جانوران زاده می شوند و می زیند و می میرند اما قوانین زیست شناسی همچنان زنده است.

همچنین است حال انسان ها و قانون زندگی آن ها. انسان ها از آن جمله شخص پیامبر می میرد ولی قانون آسمانی او زنده است.

مصطفی را وعده داد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این سبق

در طبیعت پدیده ها متغیرند، نه قانون ها. اسلام قانون است نه پدیده. اسلام آن وقت محکوم به مرگ است که با قوانین طبیعت ناهماهنگ باشد اما اگر چنانچه خود مدعی است از فطرت و سرشت انسان و اجتماع سرچشمه گرفته باشد و با طبیعت و قوانین آن هماهنگی داشته باشد، چرا بمیرد؟ …» (30)
3- اسلام مخالف نوخواهی نیست:

گروهی عقیده دارند که مقررات اجتماعی براساس نیازمندی های اجتماعی وضع می شود و نیازمندی ها که مبنای مقررات هستند، به موازات توسعه و تکامل عوامل تمدن متغیرند. نیازمندی های هر عصر با عصر دیگر متفاوت است، پس چگونه امکان دارد قوانین ثابتی را برای همه اعصار تجویز کرد؟

در پاسخ به این دیدگاه باید به هر یک از عناصر سه گانه آن (جبر تاریخ، مقتضیات جدید و نیازمندی های جدید) پاسخ داد.

1. جبر تاریخ: در این که سرگذشت بشر مانند همه حوادث جهان قانون لایتغیری دارد و عوامل تاریخی مانند همه عوامل دیگر تاثیرات قطعی و ضروری دارند سخنی نیست. قرآن کریم نیز با زبان مخصوص خود، تحت عنوان سنة الله آن را تایید می کند. ولی سخن در شکل تاثیر این عوامل است که آیا تاثیر جبری عوامل تاریخ به این شکل است که همه چیز موقت و محدود و محکوم به زوال است یا به شکل دیگر می باشد؟ بدیهی است که بستگی به نوع عامل دارد. اگر عوامل گرداننده تاریخ ثابت و پایدار باشند، نتیجه تاثیر جبری آن ها به این شکل خواهد بود … که جریانی را ادامه دهد و اگر برعکس ناپایدار باشند نتایج آن ها نیز ناپایدار خواهد بود. یکی از عوامل تاریخی عامل مذهبی است. در نهاد بشر گرایش به پرستش - به هر شکل و به هر صورت - وجود داشته است. پس این که جبر تاریخ را مساوی با موقت و محدودیت گرفته و دلیلی برای ناپایداری هر قانون و قاعده ای بگیریم، اشتباه محض است.

جبر تاریخ، آن جا ناپایداری را نتیجه می دهد که عامل مورد نظر مانند عامل تولید اقتصادی ناپایدار باشد و عامل دیگر جای آن را بگیرد.

حقیقت این است که فرضیه مساوی بودن جبر تاریخ با ناپایداری همه شؤون زندگی انسان، مولود فرضیه یک بعدی بودن انسان است. از نظر این گروه، عامل اصلی تاریخ در هر عصری اقتصاد است و جنبه های دیگر را نیز این عامل تعیین می کند.

2. نیازمندی ها: در این باره نیز باید گفت: اولا نیازمندی ها بر دو گونه اولی و ثانوی هستند.

نیازمندی های اولی از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر سرچشمه می گیرد و تا ابد این نیازمندی ها هستند. اعم از نیازمندی های جسمی، روحی یا اجتماعی مانند نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن، همسر، علم، زیبایی، معاشرت، مبادله، تعاون، عدالت و … اما نیازمندی های ثانونی که ناشی از نیازمندی های اولی است، مانند نیاز به انواع وسایل زندگی، در هر عصر و زمانی متفاوت است. پس تغییر و تحول ها مربوط به نیازمندی های ثانوی است و نیازمندی های اولی و حتی برخی از نیازمندی های ثانوی مانند زندگی اجتماعی ثابت و غیر قابل تغییر است.

ثانیا: با تغییر نیازمندی ها، قوانین و قواعد اساسی زندگی تغییر نمی کند. توضیح این که: درست است که توسعه عوامل تمدن، نیازمندی هایی را ایجاد می کند، ولی این توسعه لازم نمی کند که حتما قوانین حقوقی و جزایی و مدنی مربوط به داد و ستدها، وکالت ها و … - اگر مبتنی بر حقوق فطری واقعی و عدالت باشند - عوض شوند، چه رسد به قوانین مربوط به رابطه انسان با خدا یا با طبیعت. باید توجه کرد که قانون راه عادلانه تامین نیازمندی را معین می کند و تغییر وسایل مورد نیاز سبب نمی شود که راه تحصیل و استفاده و مبادله عادلانه عوض شود، مگر این که فرض کنیم همان طور که اسباب و وسایل و ابزارها متکامل می شوند، مفاهیم حق، عدالت و اخلاق هم تغییر می کنند و به عبارت دیگر فرض کنیم حق و عدالت و اخلاق یک سلسله مفاهیم نسبی هستند، یک چیز در یک زمان حق و عدالت و اخلاق و در زمان دیگر ضد حق و عدالت و اخلاق است. اما باید گفت آنچه در باب اخلاق، عدالت و حق متغیر است، شکل اجرایی و مظهر عملی آن هاست نه حقیقت و ماهیتشان. و خلاصه این که: تناقض میان قانون و احتیاجات نو به نو، زمانی پیدا می شود که قانون به جای مشخص کردن خط سیر، به تثبیت شکل زندگی بپردازد. مثلا وسایل و ابزار خاصی را که وابستگی تام به درجه فرهنگ دارد بخواهد برای همیشه تثبیت کند. پس قانون هر چه کلی باشد و توجه خود را به روابط میان اشیاء یا افراد (به جای شکل های ظاهری) معطوف سازد بقای بیشتری خواهد داشت.

3. مقتضیات زمان: برخی عقیده دارند وابستگی بشر به یک سلسله احتیاجات مادی و معنوی و تغییر دائمی عوامل رفع کننده این احتیاجات و کامل تر شدن دائمی آن ها که به نوبه خود یک سلسله احتیاجات جدید نیز به وجود می آورند، سبب می شود که مقتضیات محیط و اجتماع و زندگی در هر عصر و زمانی تغییر کند و انسان الزاما خود را با مقتضیات جدید تطبیق دهد حال آن که ثابت بودن دین مقاومت در برابر این الزامات است.

در پاسخ به این دیدگاه باید گفت: همه پدیده های نو که رخ می دهند از نوع افکار بهتر و عوامل کامل تر برای تداوم زندگی سعادتمندانه نیستند.

لذا وظیفه انسان تنها انطباق و پیروی از زمان و مقتضیات آن (افکار، عادات) نیست، بلکه انسان وظیفه کنترل و اصلاح زمان و مقتضیات را هم بر عهده دارد. براساس این دیدگاه دیگر فلسفه هایی مثل «دنیای امروز نمی پسندد» ، «مد روز نیست » و … رنگ می بازد.

اسلام با مقتضیات متغیر مثبت زمان هیچ تصادفی ندارد و با پیشروی به سوی زندگی بهتر موافق و با پسروی مخالف است و نمی توان مخالفت با پسروی را عیب و نقص دانست. با این سه مقدمه مشخص می شود که صرف تغییر نیازمندی های بشر متضاد با جاودانه بودن دین و نیاز به دین جدید نخواهد بود و اسلام مخالف نوخواهی نیست.
4- موافقت با فطرت موجب انعطاف دین است.

طبیعی است که یک قانون برای احاطه بر تمام صور متغیر زندگی و ارائه راه حل برای هر نوع مشکلی، باید نوعی انعطاف و تحرک داشته باشد و از خشک و جامد بودن بر کنار باشد. دین اسلام که اصل «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة » را به عنوان رکن ضروری خود می داند به یک دلیل توان و ظرفیت چنین انعطافی را می یابد و آن در سایه وابستگی کامل اسلام به طبیعت انسان (فطرت) و اجتماع اوست. لذا چون فطرت و طبیعت ماندنی است، قوانین اسلام نیز ماندگار خواهد بود. اتکای اسلام به فطرت را از این راه ها می توان متوجه شد:

1. دخالت عقل در حریم دین: از آن جا که مقررات اسلامی با واقعیت زندگی سر و کار دارد و اسلام برای تعلیمات خود رمزهای مجهول قائل نشده، لذا به عقل جایگاه ویژه ای داده و آن را جزء منابع خود می داند و فقها در این باره قاعده ای به نام «قاعده ملازمه » دارند که:

کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل.

2. جامعیت اسلام: در توضیح این اصل باید به آیه ای از سوره بقره توجه کرد: «و کذلک جلعناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» ; (31) «این چنین شما را جماعت معتدل قرار دادیم تا حجت بر مردم دیگر باشید و پیغمبر حجت بر شما باشد.»

همان گونه که گفتیم اسلام قانون است و برنامه برای یک وضعیت ویژه (مثلا بازگرداندن از افراط به سوی تعادل) نیست، بلکه همه صور ممکن خروج از تعادل را در خود دارد. لذا یک جانبه بودن یک قانون و مکتب دلیل منسوخ شدن آن است. و چون عوامل موثر بر زندگی انسان فراوان است چشم پوشی از هر یک، عامل عدم تعادل خواهد بود. پس مهم ترین رکن جاوید ماندن، توجه همه جانبه مادی، روحی، فردی و اجتماعی است. جامعیتی که اسلام به دلیل قانون کلی بودن دارد، به خلاف دین های دیگر که تنها برنامه اند و مخصوص یک جنبه و موقعیت.
3. رابطه علی و معلولی احکام دین با مصالح و مفاسد واقعی

در اسلام اعلام شده است که احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی است و البته این مصالح و مفاسد در یک درجه نیستند.

اسلام اجازه داده که علمای امت درجه اهمیت مصلحت ها را با توجه به راهنمایی اسلام بسنجند و امر پر اهمیت را ترجیح دهند. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: «اذا اجتمعت حرمتان، طرحت الصغری للکبری.» در این باب می توان به مساله تشریح بدن میت مسلمان در عصر حاضر اشاره کرد.
5- چاره جویی برای نیازهای متغیر:

گفتیم که تفاوت ادیان در پاسخ دهی به نیازهای متغیر است و گرنه در نیازهای ثابت همه یک جواب دارند، هر چند شیوه ها متفاوت باشد. در پاسخ دهی به نیازهای متغیر نیز هر دین، طبق شرایط ویژه ای که در آن قرار داشت برنامه ای اجرایی ارائه می کرد و لذا با گذشت آن شرایط و زمان، برنامه مذکور نیز از بین می رفت و نیاز به پیامبر و دین جدید می شد. تفاوت واقعی اسلام با دیگر ادیان در همین جا نهفته است که اسلام برای نیازهای متغیر، وضعیت دیگری را در نظر گرفته است به این گونه که این اوضاع متغیر در هر عصر را با اصول ثابت و لایتغیر خود مربوط ساخته است به گونه ای که در هر عصر و موقعیتی، آن اصول ثابت می توانند قانون فرعی خاص و متناسبی تولید نمایند.

شهید مطهری رحمه الله برای این ویژگی چنین مثالی طرح می کند:

«دانشمندان اسلامی به ثبوت رسانده اند که وجوب تحصیل دانش از نظر اسلام در دو مورد است یکی در موردی که تحصیل ایمان به دانش بستگی دارد و دیگر در مواردی است که انجام یک وظیفه به آن وابسته است. در مورد دوم می گویند: وجوب طلب دانش «تهیوی » است یعنی برای این است که انسان را برای عمل به وظیفه آماده کند. این جاست که تحصیل علوم از نظر وجوب و عدم وجوب به حسب مقتضیات زمان متفاوت می شود. در برخی از زمان ها انجام تکالیف اسلامی حتی تکالیف اجتماعی از قبیل تجارت، صنعت، سیاست و غیره نیاز چندانی به تحصیل دانش ندارد و تجربیات عادی کافی است. ولی در زمان دیگر مانند زمان ما انجام این وظایف آن چنان پیچیده و دشوار است که سال ها درس و تخصص لازم است تا انجام تکالیف اجتماعی اسلامی (واجب های کفایی) امکان پذیر گردد. از این رو تحصیل علوم سیاسی و اقتصادی و فنی و غیره که در عصری واجب نبود، در عصر دیگر واجب می شود. چرا؟ چون اجرا و عملی ساختن اصل لزوم حفظ حیثیت و عزت و استقلال جامعه اسلامی که یک اصل ثابت و دائم است در شرایط این زمان جز با تحصیل و تکمیل دانش حاصل نمی شود.» (32)

براساس این نگرش و تحلیل، پوچی ادعای کسانی که با آب و تاب مطالب زیر را اعلام می کنند معلوم می شود.

«اسلام هزار و چهارصد سال پیش در مورد مفاهیم اجتماعی امروز نظر ندارد.»

(هفته نامه آبان، مهر 77، علیرضا دست افشان).

«دین در تمام زمینه های اقتصاد، حکومت، تجارت، قانون، اخلاق، ارزش ها، اعتقادات و غیره احکامی حداقل دارد و اکثر را به عقل بشری واگذار نموده است.»

(ماهنامه کیان، فروردین 77، عبدالکریم سروش).

«اکمال دین که در قرآن آمده به این معناست که دین به وظیفه خود که بیان حداقل است کاملا عمل کرده است نه این که آنچه در زمینه های فقهی، سیاسی، اجتماعی و غیره انسان محتاج به آن است بیان کرده باشد.» (همان، مرداد 78).

«دین برای ساختن آخرت است.»

(همان، جهان اسلام، مهر 77).

«برای عناوین جدید بشری همچون تحزب و غیره نمی توان مبانی فقهی و یا کلامی درست کرد.»

(روزنامه ایران، دی 77، محمد مجتهد شبستری).

«حکومت دینی قدرت اداره دنیای مردم را ندارد.»

(ماهنامه کیان، فروردین 77، اکبر گنجی)

«مفاهیم جدید سیاسی و اجتماعی و حکومتی اصلا در فقه ما سابقه ندارد تا ما بخواهیم از آن ها مجوز بگیریم. حکومت، عدالت و آزادی زمان پیامبر با زمان ما متفاوت است. بنابراین نمی توان الگویی از آن برای امروز یافت.»

(ماهنامه کیان، بهمن 77، محمد مجتهد شبستری)

«اسلام هیچ حکمی در باب سیاسات نسبت به مسائل عصر ما ندارد و بسیاری از فتاوای فقها در این زمینه توجیه عقلایی ندارد.» (کیان، فروردین 78، همان)

«فلسفه و علم جدید منابع مستقل معرفت و استخراج احکام اجتماعی اند و تابع دین نیستند.»

(روزنامه نشاط، اردیبهشت 78، همان)

«دین امری فردی و در رابطه فرد با خداست.»

(روزنامه صبح امروز، اردیبهشت 78، حاتم قادری)

«دین هیچ ارتباطی به امور اجتماعی و سیاسی و حکومتی ندارد.»

(صبح امروز، خرداد 78، عبدالکریم سروش)

«حقیقت ثابت نداریم، حتی در دست انبیاء و معصومین هم حقیقت ثابتی نبوده که بتوانند آن را برای همه ازمنه و امکنه دیکته کنند.»

(هفته نامه توانا، شهریور 77، مقصود فراستخواه)

«وحی برای نسل های بعد از زمان خود قابل فهم نیست.»

(هفته نامه آبان، دی 77، احمد نراقی)

و صدها مورد دیگر …

پی نوشت ها:

1) احزاب / 40.

2) احزاب / 40 در مورد فرزند خواندگی زید بن حارثه است.

3) نمونه این نوع استفاده سوره یس، آیه 65 است.

4) مجموعه آثار شهید مطهری، ج 3، ص 156.

5) بحارالانوار، ج 37، ص 254 تا 289; صحیح بخاری، ج 3، ص 58; مستدرک حاکم، ص 6 3، ص 109; مسند احمد بن حنبل، ج 1 ص 331 و ج 2، ص 369 و 437 و… .

6) وسایل الشیعه، ج 1، ص 15; خصال، ج 2، ص 487.

7) من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 163; بحارالانوار، ج 22، ص 531 و وسایل الشیعه، ج 18، ص 555.

8) بحار الانوار، ج 6، ص 166 و صحیح مسلم، ج 3، ص 7.

9) نهج البلاغه، خطبه اول، زمانی، ص 22.

0) همان، خطبه 71، ص 130.

11) همان، خطبه 90، ص 194.

12) همان، خطبه 132، ص 308.

13) همان، خطبه 172، ص 419.

14) مجمع البیان، ذیل آیه 40، سوره احزاب، به نقل از صحیح بخاری و مسلم.

15) مجموعه آثار شهید مطهری، ج 3، ص 153.

16) اعلی/ 2 و 3.

17) طه/ 50.

18) وحی تشریعی منظور است.

19) اسلام دین جاودانی، ص 45.

20) مجموعه رسائل، علامه سید محمد حسین طباطبایی، ص 23.

21) همان، ص 32.

22) شوری/ 13 و آیات 67 آل عمران و 132 بقره را بنگرید.

23) مائده/ 48.

24) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 3، ص 163.

25) و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه. مائده/ 48.

26) سفینة البحار، ماده لوی.

27) انعام/ 115.

28) کافی، ج 1، ص 57; بحارالانوار، ج 2، ص 260.

29) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 3، ص 177.

30) بقره/143.

31) این بخش از مقاله برگرفته از مجموعه آثار شهید مطهری، ج 3، ص 178 تا 194 است.

منبع: پايگاه حوزه

نظر از: نرجس خاتون(س) شاهین شهر [عضو] 

اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيهِ عَلَى صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ وَ

جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ وَ

ارْزُقْنِي فِيهِ ذِكْرَكَ بِدَوَامِهِ بِتَوْفِيقِكَ

يَا هَادِيَ الْمُضِلِّينَ

خدايا مرا در اين ماه بر روزه و شب‏ زندارى‏ اش يارى ده،و

از لغزشها و گناهانش دورم بدار،

و ذكرت را همواره روزى ‏ام كن،به توفيقت

اى راهنماى گمراهان.

1394/04/03 @ 09:42


فرم در حال بارگذاری ...