موضوعات: "حضرت علی علیه السّلام" یا "نهج البلاغه" یا "نامه ها" یا "خطبه ها" یا "غدیر"
« غدیر خاطره ها»
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391لحظه های معصوم عشق بر شنزارهای تشنه حجاز باریده است.
اینجا صحرای سوزان شوق است.
همراه با کاروان سرنوشت، حادثه ای سپید زیر آفتاب می ایستد در ازدحام، قافله ی نیاز به حجه الوداع رسیده است؛ ناگاه دل ها به بشارتی بارانی فراخوانده شدند.
کاروانیان از حج بازگشته اند و سوغاتی از توحید به همراه دارند . در نیمه راه ، آغاز بیداری چشم های زمینیان است.
اکنون که لحظات سرنوشت ساز تاریخ رقم می خورد، بیایید نگذاریم جمعیت فکرمان پریشان شود.
آن گاه که خورشید مهربانی از کابین شتران بالا رفت بر این ایستادن و بر این تعجیل بیندیشیم!
دستش را ببینید!
در انتظار دستان یاری گر شماست!
خورشید مهربانی همچون همیشه، گرم و تابنده و پر فروغ سخن می گوید:
ای مهاجرین مبعث عشق
ای انصار هجرت نور
دست علی علیه السلام را به خاطر بسپارید.
اینک شما پیامبرید!
رسالت شما هم اکنون آغاز شده است.
حال که آن فریاد پر طنین رسول مهربانی صفحات تاریخ را سرشار ساخته است که:
ای از حج برگشتگان
زین پس شما پیامبرید تا خبر ولایت علی علیه السلام را که سند حقانیت اوست تا ابدیّت تاریخ به گوش جهانیان برسانید!
در آن روز هزارن باور می دیدند و تبریک می گفتند:
« اشهد انّک امیرالمومنین الحق الذی نطق بولایتک التنزیل و اًخًذً لک العهد علی الامه »
اینک زمان ، آغاز دیگری را تجربه می کند ، فصلی تازه در حال شکفتن بود؛ آغاز فصل عشق ،فصل ارادت، فصل زیبای ولایت، فصلی که می طلبید رسول مهربانی دستان خود را به دعا بردارد.
دعایی قرین با اجابت:
« اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»
آری غدیر ریزش باران الطاف رحمانی است برگلزار های تشنه.
رسول مهربانی ، گویی می خواهد خاک های گرم غدیر را شاهد بگیرد بر این انتصاب آسمانی.
گویی می خواهد، حجاب های ظلمانی را کنار بزند تا آنچه از ناگفته های رسالت باقی مانده است. با وجود پر مهر علی(علیه السلام) برای آیندگان زمزمه کند.
ای مردم:
بگویید به باد، به باران ، به آفتاب که اینک علی جانشین من است :
«من کنت مولاه فعلی مولاه»
اکنون ما که مخاطبان زمزمه عاشقانه او هستیم، چه خوب است بدانیم که در عبور روز و شب، خورشید و ماه جایگاه خود را عوض می کنند تا تاریکی ظلمت ها رهروانشان را نبلعد.
آری علی( علیه السلام) حسن ختام رسالت است.
بنگریم پس از قرن ها
این ماییم
سینه سوختگان غدیر که رسالت پیام غدیر را به دوش داریم.
سنگینی این رسالت سالیان درازی است که بر شانه های زخمی ما احساس می شود.
و غدیر خم همچنان غریب!
و حاضرانش همچنان غایب!
اکنون می خوانمت ای غایب همیشه حاضر بیا
تا قصه غدیر
این بار از لبان مبارکت
مرهم سینه سوخته و شانه های زخمی ما شود.
بیا
تا این بار دستان توحیدی ات، دستان عدالت را بر فراز آسمان حقیقت بالا برد و قصه ناتمام غدیر را که سرشار از نور و روشنی و عشق و امید است به پایان و فرجامی نیک برسانی (به امید آن روز)
لیلا جوادی فرد
روز غدير ، عيد انبياء و اوصياء و اولياء
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391- روز غدير روزي است كه پيامبر خدا صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را براي مردم عَلم و پيشوا قرار داد و فضيلت و وصي بودن او را آشكار ساخت.»
- روز غدير روزي است كه موسي، هارون را به عنوان عَلم [و پيشوا] نصب نمود.
- روز غدير روزي است كه عیسی علیه السلام وصياش شمعون صفا را [معرّفي نموده و وصيّ بودن او را] علني نمود.
- روز غدير، روزي است كه خداوند در آن روز توبة آدم علیه السلام را پذيرفت.
- روز غدير، روزي است كه خداوند ابراهیم علیه السلام را از آتش سوزان [به بركت توسل به پنج تن] نجات داد.
- روز غدیر، روز شیث پیامبر(ع) است، روز ادریس و یوشع و شمعون و …
عید غدیر خم تنها روز تاریخی نصب امیر مؤمنان علی علیه السلام به امامت و ولایت نیست، بلكه مناسبتهای بسیار عظیمی در آن رخ داده است؛ همچون انتخاب اوصیاء پیامبران در این روز، و عرضه ولایت بر تمام هستی از آسمانیان گرفته تا زمینیان، و رستگاری و نمونه شدن آنهایی كه در ولایتپذیری پیشقدم شدند.
منبع: عوالم/ ج15
سیمن سمیعی
على عليه السّلام و حوادث آينده جهان
نوشته شده توسطرحیمی 6ام آبان, 1391زمانى كه باطل پيشى گيرد و حقائق خوار شوند…
خطبه اى است كه به اميرالمؤمنين علي عليه السّلام منسوب مى باشد و در آن خطبه حضرت به حوادث آينده ، اخبار فرموده است ، و حقايق آينده را روشن نموده است. البته خطبه بسيار طولانى است كه تا حد امكان جملاتى از آن را كه مقتضى درج در اين نوشته مى باشد ذكر مى نمائيم.
عبداللّه بن مسعود گويد: چون خلافت بعد از آن سه خليفه ، به اميرالمؤمنين عليه السّلام رسيد، حضرت به بصره (يا كوفه ) آمده و بر منبر مسجد جامع آن صعود كرده و خطبه اى ايراد نمود كه عقلها را متحير نموده و بدنها از آن به لرزه در آمد، چون اين خطبه را مردم از حضرت شنيدند بسيار گريستند و ناله ها و فرياد و ضجه از آنها برخاست. (ابن مسعود گويد) پيامبر اكرم(ص) اسرار نهانى كه ميان خود و خداوند عزوجل داشت به على عليه السّلام تعليم مى داد و به همين سبب نورى كه در صورت پيامبر صلى الله عليه و آله بود، به صورت على عليه السّلام منتقل شد. پيامبر (ص) به على (ع) وصيت نمود تا اين خطبه كه نامش خطبه البيان است براى مردم بخواند كه در آن است علم آنچه هست و تا روز قيامت خواهد شد.
على عليه السّلام بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و بعد از صبر بر ستمهاى امت چون هنگام اجراى وصيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله رسيد برخاست و آن را ايراد نموده فرمود:
اى مردم ، من و حبيبم محمّد صلى الله عليه و آله ، همچو ايندو (و اشاره به انگشت سبابه و وسطى نمود) مى باشيم ، اگر نبود آيه اى از كتاب خدا شما را خبر مى دادم به آنچه در آسمانها و زمين و آنچه در قعر اين (زمين ) است ! هيچ چيز از آن بر من پوشيده نيست،
صفحات: 1· 2
ريشه هاى فقر معنوى
نوشته شده توسطرحیمی 4ام آبان, 1391
عوامل و ريشه هاى فقر معنوى عبارتند از:
- آرزوهاى دور و دراز كه سبب مى شود خود را هميشه نيازمند ببيند.
- وابستگى به دنيا كه انسان را گرسنه نگه مى دارد، در مقابل زهد كه غناى نفس است.
- فراموش كردن آخرت، كه خيال مى كند هر چه هست همين دنياست.
- چيزى را ارزشمندتر از پول نمى داند و حال آنكه بزرگى نفس، آبرو و شخصيّت، استقلال وجودى و آرامش وجدان از پول بالاترند، ولى بعضى آبرو را فداى پول و مال مى كنند. امام على(عليه السلام)در خطبه همّام مى فرمايد:«عَظُمَ الخالقُ فى اَنْفُسهِم فَصَغُرَ مادُونَهُ في أعيُنِهِمْ»:پرهيزگاران كسانى هستند كه خدا در نظرشان بزرگ و غير خدا در نظر آنها كوچك است.(1)
آنها كه با خدا آشنا هستند غير خدا در نظرشان ارزشى ندارد، يك قطره آب در نظر كسى ارزش دارد كه دريا را نديده، و يا روشنايى شمع براى كسى ارزش دارد كه آفتاب را نديده است.
آنها كه معرفة الله دارند غناى نفس هم دارند، و كسى كه غناى نفس داشته باشد دين، آبرو و شخصيّت خود را نمى فروشد.
1. نهج البلاغه، خطبه 193 .
گفتار معصومين(عليهم السلام) ج1 -آیة الله مکارم شیرازی
روش برخورد با فتنه ها
نوشته شده توسطرحیمی 4ام آبان, 1391
امیر المومنین علی علیه السلام فرموند:
در فتنه ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.
کن في الفتنة کابن اللبون لا ظهر فيرکب و لا ضرع فيحلب
نهج البلاغه/ حکمت1
اوصاف پرهیزکاران از نگاه امیرالمومنین علی علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391گفته اند يكى از ياران امير المؤمنين (ع)، به نام همّام، كه مردى عابد بود گفت: «اى امير مؤمنان، پرهيزگاران را براى من بستاى! چنانكه گويى به آنان مىنگرم!» امام در پاسخ او درنگى نمود، سپس فرمود: «اى همّام از خدا بترس! و نيكوكار باش كه همانا خدا با كسانى است كه پرهيزگارند و آنان كه نيكو كردارند.» همّام خرسند نگرديد و به سوگند، بر امام اصرار ورزيد. امام (ع) خدا را ستود و بر او ثنا گفت و بر پيامبر (ص) و آل او درود فرستاد، سپس فرمود:» امّا بعد، خداى سبحان و برتر از همگان، جهانيان را آفريد حالى كه بى نياز بود از طاعتشان و از نافرمانىشان در امان. چه از نافرمانى آن كه او را عصيان كند بدو زيانى نرسد، و طاعت آن كس كه فرمانش را برد بدو سودى ندهد. سپس روزى آنان را ميانشان قسمت كرد و بداد، و هر يك را در جايى كه در خور اوست نهاد، پس پرهيزگاران خداوندان فضيلتند در اين جهان، گفتارشان صواب است و ميانه روى شان شعار، و فروتنند در رفتار و گفتار، ديده هاشان را از آنچه خدا بر آنان حرام كرده پوشيده اند، و گوشهاشان را به دانشى كه آنان را سودمند است بداشته- و آن را نيوشيده-، در سختى چنان به سر مىبرند، كه گويى به آسايش اندرند، و اگر نه اين است كه زندگىشان را مدّتى است كه بايد گذراند، جانهاشان يك چشم به هم زدن در كالبد نمى ماند، از شوق رسيدن به پاداش- آن جهان- يا از بيم ماندن و گناه كردن- در اين جهان-. آفريدگار در انديشه آنان بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در ديده هاشان خرد نمود ، بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده اند و در آسايش آن به سر مى برند، و دوزخ چنان كه آن را ديده اند و در عذابش اندرند ، دلهاشان اندوهگين است و- مردم- از گزندشان ايمن ، تنهاشان نزار ، نيازهاشان اندك و پارسا به جان و تن. روزى چند را با شكيبايى به سر بردند كه آسايشى دراز مدت را براىشان به دنبال آورد، تجارتى سودمند بود كه پروردگارشان براى آنان فراهم كرد ، دنيا آنان را خواست و آنان دنيا را نطلبيدند، اسيرشان كرد و به بهاى جان، خود را از بند آن خريدند ،
مقام اهل ذكر در كلام اميرالمؤ منين عليه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391امير مؤ منان عليه السلام به هنگام تلاوت آيه 37 سوره نور ِ«جَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يخَافُونَ يوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»كه ترجمه آن چنين است : و صبح و شام در آن خانه ها تسبيح مى گويند، مردانى كه تجارت و معامله اى آنها را از ياد خدا غافل نمى كند فرمود:
همانا خداى سبحان و بزرگ ياد خود را روشنى بخش دل ها قرار داد تا بدان پس از ناشنوايى بشنوند و پس از كم نورى بنگرند، و پس از دشمنى و عناد رام گردند. همواره خدا را كه - نعمت هاى او بى شمار است - در روزگارى پس از روزگارى و در دوران جدايى از رسالت (تا آمدن پيامبرى پس از پيامبر ديگر) بندگانى است كه از راه انديشه با آنان در راز است و در درون عقلشان با آنان سخن گفته است
آنان چراغ هدايت را با نور بيدارى در گوش ها و ديده ها و دل ها بر افروختند، ايام خدا را به ياد مردان مى آورند و آنان را از بزرگى و جلال او مى ترسانند؛ چون رهمنايان در بيابان ها، آن كه راه ميانه را پيش گرفت ، ستودند و به نجات مژده دادند، و آن كه راه انحرافى راست يا چپ را پيش گرفت ، روش وى را زشت شمردند و از تباهى بر حذرش داشتند. اين چنين چراغ ظلمت ها و راهنماى پرتگاه ها بودند.
صفحات: 1· 2
علل سقوط جامعه
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391
در پاسخ كار حكمين سعيد بن يحيى اموى آن را در كتاب مغازى آورده است.
همانا بسيارى از مردم دگرگونى پذيرفتند و از نصيب- سعادت- خود بى بهره ماندند. به دنيا روى نهادند، و از روى هوا سخن گفتند. من در اين كار- رفتار مردم عراق- گرفتار كارى شگفت شدهام. مردمى بر آن فراهم آمدند كه خود را مىپسنديدند- و جز خود چيزى نمىديدند- من اكنون به درمان ريشى برخاسته ام كه ترسم سر آن نگشايد، و به نشده با خون و چرك به هم آيد 1. بدان كه در فراهم ساختن امت پيامبر (ص) و سازوارى آنان با يكديگر، كسى از من حريص تر نيست. من بدين كار پاداش نيكو و بازگشت به مينو 2 را خواهانم و بدانچه بر خود پذيرفتم به زودى وفا كنم و آن را پايندانم 3، هر چند تو دگرگون شده باشى و چنانكه از من جدا شدى نباشى. همانا بدبخت كسى است كه از سود خرد و تجربتى كه او را داده اند محروم ماند، و من سخن آن كسى را كه باطل گويد بر خود هموار كردن نتوانم، و كارى را كه خدا به صلاح آورده به تباهى نكشانم. پس آنچه را نمىدانى بگذار، كه مردم بدكردار با گفتارهاى ناصواب به سوى تو در شتابند- و خواهند عنان انديشه تو را از راه درست برتابند- و السّلام.
- تعبيرى است شگفت از گماردن داوران، كه در ظاهر به صلاح امت بود ولى مايه فساد گرديد و شكاف ميان مسلمانان را عميق تر كرد.
- بهشت.
- بر عهده دارم.
نهج البلاغه / نامه 78 به ابو موسی اشعری/ترجمه علامه سید جعفر شهیدی
صفحات: 1· 2
انتخاب جانشين نقطه پايان رسالت
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391«يا أَيهَا الرَّسُولُ » (المائدة/67): اى رسول گرامى!»
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در قرآن مجيد با جملات مختلفى مورد خطاب قرار گرفته است; از جمله:
«يا أَيهَا الْمُزَّمِّلُ»(المزمل/1):اى جامه به خود پيچيده!»
«يا أَيهَا الْمُدَّثِّرُ»(المدثر/1): اى جامه خواب به خود پيچيده (و در بستر آرميده)!»
«يا أَيهَا النَّبِي» (التحريم/1): اى پيامبر!»(1)
« يا أَيهَا الرَّسُولُ» (المائدة/41): اى پيامبر!»
خطاب اوّل و دوم اشاره به حالت خاصّ ظاهرى آن حضرت دارد، ولى خطاب سوم و چهارم اشاره به شأن معنوى و مقام الهى پيامبر(صلى الله عليه وآله) دارد. خطاب «يـا أيُّهَا النَّبِيُّ » بارها در قرآن مجيد تكرار شده است.
ولى خطاب «يـا أيُّهَا الرَّسُولُ» تنها در دو آيه قران مجيد آمده است. يكى، آيه محلّ بحث و ديگرى آيه 41 سوره مائده كه متناسب با اين آيه شريفه است; و اين خطاب نشانگر اهمّيّت مطلبى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر آن مورد خطاب پروردگار عالم قرار گرفته است.
«بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ»(المائدة/67):ـ (اى پيامبر ما!) مأموريّت ويژه اى كه خداوند بر عهده تو گذاشته است را انجام ده و آن را به مردم برسان!
اين مأموريّت جز تعيين جانشين نبوده است.
«وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» مأموريّت مورد اشاره بقدرى مهم و سرنوشت ساز است كه اگر آن را انجام ندهى و به مردم نرسانى، گويا رسالت پروردگارت را انجام نداده اى و زحمات بيست و سه ساله ات ناقص خواهد ماند!
صفحات: 1· 2
علم كتاب تماماً نزد اميرالمؤمنين است.
نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1391بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:
«و يقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب (الرعد/43) ؛ كافران مى گويند شما فرستاده خداوند نيستى ، بگو كافيست كه خداوند و كسى كه علم كتاب در نزد اوست ميان من و شما گواه باشد.»
و پوشيده نيست كه قرآن مجيد، علم الكتاب را اقيانوسى از دانش مى داند كه اسرار هستى در آن نهان است ، مثلا در يك جا مى فرمايد:
«و ما من غائبة فى السماء والارض الا فى كتاب مبين (النمل/75)؛ هيچ غيبى در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب آشكار قرار دارد»
و در جاى ديگر مى فرمايد: هيچ ذره اى در آسمان و زمين و يا كمتر و يا بيشتر نيست مگر اينكه خداوند آنرا مى داند و در كتاب مبين قرار دارد.
و در جاى ديگر بطور واضح مى فرمايد: كليدهاى غيب نزد خداوند است ، به جز او كسى از آن آگاه نيست ، او مى داند آنچه در خشكى و درياست ، هيچ برگى بر زمين نمى افتد مگر اينكه مى داند، هيچ دانه اى در تاريكى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى واضح قرار دارد. «و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين »(الانعام/59)
و بالاخره براى اينكه به عظمت اين علم الكتاب بيشتر آگاه شويم نگاهى مى اندازيم به داستان حضرت سليمان و بلقيس كه در قرآن مجيد آمده است .
در اين جريان ، حضرت سليمان از اطرافيان خود پرسيد: كداميك از شما تخت بلقيس را قبل از اينكه او و افرادش بيايند نزد من حاضر مى كند؟ يكى از جنيان گفت : من آن تخت را قبل از اينكه شما از جاى خود برخيزى حاضر مى كنم !
صفحات: 1· 2