« ده درس زندگی از پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله | جرجیس کیست؟ » |
اهل ذکر در قرآن
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395قرآن کتاب جامعی است که از هیچ تر و خشکی در آن فروگزار نشده است و آنچه برای هدایت بشریت تا روز قیامت ضرورت دارد در آن آمده است؛ از این رو به آن ذکر گفته می شود. خداوند حکیم دانش این کتاب جامع هدایت را در سینه افرادی قرار داده که از آن در قرآن به «اهل ذکر» یاد شده است. وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِک إِلّارِجَالاً نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و پیش از تو هم جز مردانی که به ایشان وحی کردیم گسیل نداشتیم پس اگر نمی دانید از اهل اطلاع جویا شوید.[1]
از أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه درمورد این آیه سؤال کردند، حضرت فرمودند:
و الله إنّا لنحن أهل الذکرنحن أهل العلم، و نحن معدن التأویل و التنزیل.
به خدا قسم ما اهل اطّلاع هستیم و ما اهل علم هستیم و ما جایگاه تأویل و تنزیل (قرآن) هستیم.[2]
علی صلوات الله علیه شهر عِلم نبی صلی الله علیه و آله
ام سلمه همسر پیامبر مولایی داشت که او را سرپرستی و تربیت نمود. مولای او از دشمنان امیرالمؤمنین بود، به گونه ای که بعد از هر نماز امیرالمؤمنین را سب کرده و دشنام می داد. روزی ام سلمه به او گفت: ای پدر، به چه دلیل علی صلوات الله علیه را دشنام می دهی؟ گفت: چون او قاتل عثمان است و در خون او شریک شده است، ام سلمه فرمود: اگر تو آقا و سرپرست من نبودی و به جای پدرم نبودی از اسرار پیامبر نمی گفتم ولیکن بنشین تا از علی صلوات الله علیه و آنچه دیده ام برایت تعریف کنم. امیرالمؤمنین هر روز و شب به حضور پیامبر می رسید و پیامبر با او خلوت می کرد و در هر موضوع حضرت علی صلوات الله علیه را به رموز و اسرار آن آگاه می نمود و هیچ چیز را از آن حضرت پنهان نمی کرد؛ حتی بر اصحاب پیامبر روشن بود که خدا امیرالمؤمنین، کس دیگر این گونه با پیامبر خصوصی صحبت نمی کند. اگر امیرالمؤمنین در خانه بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نزد او می رفت که بیشتر اوقات، همنشینی آنها این گونه بود. گاهی علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به منزل پیامبر صلی الله علیه و آله می رفت که در این صورت حضرت، همسرانش را بیرون از حجره می فرستاد؛ اما زمانی که گفتگو در خانۀ امیرالمؤمنین بود حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السلام حضور داشتند و آنها نیز محرم اسرار بودند.
حضرت علی صلوات الله علیه هر سؤالی از پیامبر می نمود آن حضرت پاسخ می داد، وقتی که سؤالش تمام می شد پیامبر آغاز سخن می نمود، هیچ آیه ای بر پیامبر نازل نمی شد مگر آن که آیه را برای حضرت علی صلوات الله علیه می خواند و آن حضرت املا می کرد و پیامبر تمام احکام از حلال و حرام و امر و نهی را به آن حضرت می آموخت. روزی نوبت من بود که پیامبر صلی الله علیه و آله نزد من بیاید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم که به همراه حضرت علی صلوات الله علیه به حجرۀ من آمدند در حالی که دست در دست یکدیگر داشتند، پیامبر صلی الله علیه و آله دست بر دوش علی صلوات الله علیه گذاشت و به من فرمود: ام سلمه از حجره بیرون برو و خانه را برای ما خلوت کن. ام سلمه می گوید: من بیرون رفتم و آنها مشغول صحبت با یکدیگر شدند و آهسته سخن می گفتند، به گونه ای که من صدای آنها را می شنیدم ولی سخن آنها را نمی فهمیدم روز به نیمه رسید، به پشت در حجره رفتم و سلام کردم، پیامبر فرمود: به مکان خود بازگرد.
دوباره مشغول نجوا شدند تا نزدیک ظهر شد، با خود گفتم: روزی که به من تعلق داشت گذشت و علی صلوات الله علیه او را مشغول کرد، گفتم: بروم شاید صحبتشان تمام شده باشد رفتم و گفتم: السلام علیکم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بار دیگر سخن قبل را به من فرمود؛ بازگشتم و بر جای خود نشستم. هنگام ظهر شد با خود گفتم: الان برای نماز ظهر خارج می شوند. با خود فکر می کردم که روزی که نوبت من بود گذشت و آن قدر کند گذشت که گویا روزی بلندتر از آن نبود، باز به سمت حجره رفتم و از پشت در سلام کردم، این بار رسول خدا فرمود: داخل شو.
داخل اتاق شدم دیدم امیرالمؤمنین نشسته و دست خود را بر زانوی پیامبر گذارده و با یکدیگر صحبت می کنند؛ علی صلوات الله علیه عرض می کرد: آیا انجام دهم؟
پیامبر فرمود: آری؛ با ورود من سخن را قطع کردند و حضرت علی صلوات الله علیه تشریف بردند؛ پیامبر اکرم اظهار لطف نسبت به من کرد و فرمود:
ای ام سلمه! از من دلگیر نشو، جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: علی صلوات الله علیه را به امور پس از خودت آگاه کن و به آن چه تا روز قیامت اتفاق می افتد علی صلوات الله علیه را باخبر سازم. بار دیگر پیامبر از من عذرخواهی کرد و فرمود: از من دلگیر مشو. خداوند برای هر امتی نبی و وصی انتخاب نموده است، من پیامبر این امت و علی صلوات الله علیه وصی من در عترت و اهل بیت و امت بعد از من است، این هرآنچه بود که من دربارۀ علی صلوات الله علیه دیدم.
حال ای پدر! می خواهی او را دشنام بده یا این کار را ترک کن. پدرم توبه کرد و شبانه روز با خدا راز و نیاز می کرد و می گفت:
خدایا! من را ببخش که در حق علی صلوات الله علیه جاهل بودم.[3]
منبع:حوزه
پی نوشت ها:
[1] نحل/ 43
[2] حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص432
[3] قاضی نورالله، احقاق الحق، ج4، ص77
فرم در حال بارگذاری ...