« اهل ذکر در قرآن | خانه تکانی دل! چگونه؟؟ » |
جرجیس کیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 15ام فروردین, 1395جِرجیس، از پیامبران دوره فترت بنا بر برخی قصص اسلامی است.
جِرجیس در متون تاریخی و تفسیری
قصه جرجیس، که در برخی متون تاریخی و تفسیری و حدیثی مسلمانان با شاخ و برگهای بسیار وارد شده، در واقع مبتنی بر افسانه جورج قدیس، از شهدای مسیحی، است که دیر زمانی پیش از ظهور اسلام پدید آمده بود در باره جورج قدیس، به جز واقعه شهادتش، اطلاع تاریخی دیگری در دست نیست؛ اما، در جهان مسیحی افسانههایی چون کشتن اژدها به او نسبت داده شده است.
همچنین او را حامی بعضی شهرها و کشورهای مسیحی دانستهاند.
محل تولد و شهادت
مطابق روایتی متعلق به قرن ششم میلادی، اصل وی از لُد در لسطین بوده و پس از شهادت نیز در آنجا فن شده است [۱]
جِرجیس در منابع لغوی
در باره واژه جرجیس در منابع لغوی عربی مطلبی نیامده و لغتنویسان به همین توضیح اکتفا کردهاند که نام پیامبری بوده است [۲] [۳] [۴] اما، با توجه به منشأ قصه و نوع ترکیب واژه، به نظر میرسد مُعرَّبِ جورج باشد.
جِرجیس در قرآن کریم
در قرآن کریم نیز ذکری از جرجیس به میان نیامده؛ اما، در تفاسیر و تواریخ ، از پیامبران دوره فترت پس از عیسی علیهالسلام شمرده شده است. [۵] [۶]
منبع قصه جِرجیس
منبع اصلی قصه جرجیس در متون تاریخی و حدیثی مسلمانان، وهْببن مُنَبِّه است. [۷] [۸] [۹]
در تاریخ طبری
طبری [۱۰] گستردهترین روایت این قصه را از طریق ابناسحاق نقل کرده است.
برطبق روایت طبری، جرجیس از بندگان صالح خداوند و اهل فلسطین بود.
وی از جمله کسانی بود که بازماندگان حواریون مسیح را دیده و از آنان اخذ علم کرده و ایمان خود را پنهان داشته بودند.
جرجیس شغل بازرگانی داشت و از این طریق به مستمندان کمک میکرد.
وی در بذل مال بیدریغ بود، چندانکه گاهی خود تهیدست میشد و سپس به کسب و کار میپرداخت و مال به دست میآورد.
در واقع، او برای صدقه دادن کار میکرد وگرنه فقر را دوستتر میداشت.
جرجیس، که از فرمانروایی مشرکان بر سرزمین خود احساس ناامنی کرده بود، تصمیم گرفت به نزد داذانه ، پادشاه جبار موصل (احتمالاً دیوکلسین ، امپراتور روم از ۲۸۴ تا ۳۰۵ میلادی)، برود.
وی برای جلب رضایت داذانه، که مشرکان را در آن سرزمین بر او مسلط نگرداند، مال فراوان به همراه برد تا به او هدیه بدهد، اما متوجه شد که داذانه بتپرست است و مردم را به سجده کردن بر بتی به نام اِفّلون وا میدارد؛ ازاینرو، مالی را که با خود برده بود، بین مردم تقسیم کرد و او را به ترک بتپرستی دعوت نمود.
داذانه هم متقابلاً جرجیس را به بتپرستی خواند و بین آن دو مجادلهای درگرفت و سرانجام پادشاه ، جرجیس را مخیر کرد که یا تن به شکنجه دهد یا در مقابل افّلون سجده کند.
جرجیس سجده نکرد و از اینرو، چندبار شکنجه و سپس به حبس همراه با شکنجه محکوم شد، اما به کمک فرشتهای نجات یافت و نزد داذانه بازگشت و اینبار داذانه تا سه بار او را به اَشکال گوناگون به قتل رساند و جرجیس هر بار، به امر خدا ، زنده شد.
در این میان، همسر داذانه، با دیدن حالات جرجیس، ایمان آورد و به همین جرم به دستور داذانه به قتل رسید.
در مجموع، ۰۰۰، ۳۴ تن به جرجیس ایمان آوردند که همگی کشته شدند.
جرجیس، پس از کشته شدن همسر داذانه، به درگاه خدا دعا کرد و برای خود رفع بلا و مرگ ، و برای داذانه و قومش عذاب و نابودی خواست.
خدا دعای او را اجابت کرد و بدین ترتیب، مرگ چهارم و ابدی نصیب جرجیس گردید.
در مراحل حبس و شکنجه جرجیس، معجزات و کرامات چندی روی داد، از جمله زنده شدن گاو مرده، سبز شدن گیاهان خشکیده، زنده شدن مردگان و شفا یافتن نابینا .
در منابع بعد از طبری، قصه جرجیس با تغییراتی در برخی جزئیات حوادث و تعبیرات، و گاهی بهطور خلاصه، نقل شده است. [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵]
در کتب مقدسی
مقدسی از جمله کسانی است که این قصه را به اختصار آورده و نحوه بیان وی نشان دهنده شک و تردید او در صحت کل ماجرا است.
در منابع حدیثی شیعه
قصه جرجیس در پارهای از منابع حدیثی شیعه ، نظیر قصصالانبیاء قطب راوندی ، [۱۶] بحارالانوار مجلسی [۱۷] و النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین جزایری [۱۸] آمده است که با نقل طبری و ثعلبی تفاوتهایی دارد.
از جمله اینکه در نقل شیعی این روایت ، تعبیر «بَعثَ اللّه جرجیس الی ملِکٍ بالشام» [۱۹] آمده که نشان میدهد وی را خدا برانگیخته است.
همچنین وقتی پادشاه از او میپرسد: «اهل کجایی؟» وی میگوید: «رومیام ولی در فلسطین سکونت دارم» [۲۰] که این نکته در نقل اهل سنّت نیامده است.
همچنین در نقل شیعی این قصه ، [۲۱] جرجیس به چاه انداخته میشود ولی در نقل اهل سنّت، [۲۲] به درون مجسمه توخالی گاوی انداخته میشود.
در قصصالانبیاء قطب راوندی
در قصصالانبیاء قطب راوندی، که قدیمترین روایت موجودِ شیعی از این قصه است، کل حدیث از ابنبابویه نقل شده، اما چون این قصه در هیچیک از کتابهای موجود ابنبابویه وجود ندارد، به نظر میرسد قطب راوندی قصه را از یکی از کتابهای ابنبابویه، که اینک در دسترس نیست، نقل کرده باشد و این کتاب ظاهراً کتابالنبوة ابنبابویه است که خود او در برخی آثارش [۲۳] [۲۴] [۲۵] به آن اشاره کرده است.
احتمالاً مأخذ عمده قطب راوندی در قصصالانبیاء همین کتابالنبوة ابنبابویه بوده است. [۲۶]
منبع اصلی ابنبابویه هم در نقل مطالبی از این دست، ظاهراً کتابالمبتداء ابانبن عثمان بَجَلی، مورخ معروف شیعی، است که در بسیاری از آثارش از او حدیث نقل کرده است. [۲۷]
در هر حال مجلسی ، پس از ذکر قصه جرجیس، یادآور شده که این قصه در منابع تاریخی مفصّلتر آمده اما چون اعتمادی به سند آن نیست از ذکر آن خودداری کرده است.
خصایص
در احادیث، جرجیس با عنوان « شهید » و «سیدالشهدا» خوانده شده است.
پارهای از ویژگیهای جرجیس، از جمله صبر و شکیبایی ، تحمل انواع شکنجه و بتشکنی، با ویژگیهای مشابهی در شخصیت حضرت علی علیهالسلام تطبیق داده شده است.
در برخی از دعاها نیز به نام جرجیس اشاره شده است.
جرجیس در ادبیات فارسی
در برخی اشعار فارسی از شخصیت جرجیس، به عنوان اُسوه پایداری که بارها مورد امتحان الاهی قرار گرفته، یاد شده است.
همچنین در یک مَثَلِ مشهور فارسی به جرجیس اشاره شده است.
فهرست منابع
(۱) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابنبابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ۱۳۸۷.
(۳) ابنبابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
(۴) ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، نجف ۱۹۵۶.
(۵) ابنطاووس، اقبال الاعمال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۴ـ۱۴۱۶.
(۶) ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱.
(۷) ابنمنظور، لسان العرب.
(۸) حسن انصاری قمی، «نسخهای ناقص از کتاب النبوه صدوق»، نشر دانش، سال ۱۹، ش ۳ (پاییز ۱۳۸۱).
(۹) احمد بهمنیار، داستاننامه بهمنیاری، بهکوشش فریدون بهمنیار، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۰) مهدی پرتوی آملی، ریشههای تاریخی امثال و حکم، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۱) احمدبن محمد ثعلبی، قصصالانبیاء، المسمی عرائس المجالس، بیروت: المکتبة الثقافیة.
(۱۲) نعمتاللّهبن عبداللّه جزایری، النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، قم ۱۴۰۴.
(۱۳) اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
(۱۴) علیاکبر دهخدا، امثال و حکم، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۵) احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۱۶) محمدکاظم رحمتی، «بازماندههایی از کتابی کهن در سیره نبوی از عالمی امامی: المبتدا و المبعث و المغازی الوفاة و السقیفة و الردة ابانبن عثمان بجلی»، کتاب ماه دین، سال ۸، ش ۱ـ۲ (آبان و آذر ۱۳۸۳).
(۱۷) مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۸) عتیقبن محمد سورآبادی، قصص قرآن مجید، برگرفته از تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری مشهور به سورآبادی، چاپ یحیی مهدوی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۹) عبدالرزاقبن همام صنعانی، تفسیرالقرآن، چاپ مصطفی مسلم محمد، ریاض ۱۴۱۰/۱۹۸۹.
(۲۰) طبری، تاریخ، (بیروت).
(۲۱) سعیدبن هبه اللّه قطب راوندی، قصصالانبیاء، چاپ غلامرضا عرفانیان یزدی، مشهد ۱۴۰۹.
(۲۲) مجلسی، بحار الانوار.
(۲۳) محمدبن محمد مرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، ج۱۵، چاپ ابراهیم ترزی و دیگران، کویت ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست بیروت.
(۲۴) مسعودی، مروج، (بیروت).
(۲۵) مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۲۶) جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۲۷) یاقوت حموی، معجم البلدان.
منبع: ویکی فقه
****************************
جرجیس-علیه السلام- نام پیغمبری است که پس از حضرت عیسی بن مریم-علیه السلام- به پیغمبری مبعوث گردیده است. بعضی وی را از حواریون می دانند ولی میرخواند وی را از شاگردان حواریون نوشته است و برخی نیز گویند که وی خلیفه داود بوده است.
ابن بابویه وقطب راوندی از ابن عباس روایت کردهاند، که حق تعالی، جرجیس را پیامبر گردانید و او را به سوی پادشاهی که در شام بود (به نام داذانه)فرستاد تا او را از بت پرستی نهی کند. او در سرزمین موصل به دست حاکم جباری به نام داذیانه گرفتار شد. چون بت و صنم “داذیانه” به نام” افلون “را سجده نکرد به انواع عقوبتها او را می کشتند اما به فرمان الهی زنده می شد تا آنکه عذابی در رسید و همۀ کافران را از میان برداشت. عطار می نویسد:«او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند.
جر جیس خلیفه داود بود در قوم ریان و به ایشان زبور و تورات وخدا پرستی می آموخت. ملک ریان بت پرست بود واز آن بیم داشت که اعتقاد به خدا قومش را پراکنده کند وسخت بی رحم بود . او به جرجیس پیغام داد كه یا از میان ما بیرون رو یا ترا به عذابی سخت می کشم . جرجیس گفت کار ما را ببین که پیغمبران چون از کافران امید بر می داشتند بر ایشان عذاب نازل می کردند ومن عذاب نازل نمی کنم می خواهند مرا به عذاب بکشند .
اما من بر کسی نفرین نمی کنم و خدا هم مرا نگاه میدارد .به ملک ریان بگوئید که خداوند جرجیس را تا هروقت کارش تمام نشده نگاه می دارد .ملک ریان گفت ببینیم تا چگونه می دارد. دستور داد جرجیس را از بالای یک عمارت بلند بر زمین انداختند .
جرجیس بر زمین آمد و راست روی دو پا ایستاد وگفت ای مردم خدارا بپرستید که این ملک ریان نادان است .
ملک ریان جرجیس را در آغل شیران و پلنگان انداخت و دیدند که شیران و پلنگان چون گوسفندان با جرجیس مدارا میکنند ملک ریان خشمناک شد و ستور داد جرجیس را در آتش افکندند اما باران گرفت و مرد م دیدند که جرجیس زنده است و مرد م را موعظه می کند .
ملک ریان گفت میدانم چکنم او را در چاه بیدازید و جرجیس از چاه بیرون آمد بایک خبر خوب برای مردم، که این چاه چاه یک قنات متروک است که آب بسیار دارد و مردم به جرجیس خوشبین تر شدند و بعضی از مرد م به او ایمان آوردند .جرجیس را با سنگی که بپایش بستند در دریا غرق کردند اما یک اره ماهی بند سنگ را برید و جرجیس با دامنی از مرواید از دریا در آمد .
ملک ریان مومنان را به کشتن تهدید کرد وازاین آیات تعجب می کرد اما لجباز بود و چنین میدانست که جرجیس نفرین نمی کند دستور داد او را در میان کنده درختی کردند و آنرا آتش زدند . جرجیس از آنهم نجات یا فت اما وقتی دو باره بنزد مردم بر گشت و همچنان ایشان را سنگدل دید با خدا مناجات کرد و گفت خدا یاتو دانی که چندین سا ل است بر جفای ایشان می باشم وصبر می کنم .وایشان کافر ی می کنند دیگر مرا شهادت روزی کن واز ایشان مومنان را پیروزی ده و کا فران را هلاک کن که بد مردمی هستند.
چون جرجیس از دنیا برفت عذاب خدا نازل شد وملک ریان وکافران را از میان برداشت ومومنان راباقی گذاشت واز میان پیغمران تنها جرجیس بود که چون قوم گمراه را به عذاب کیفر داد خودازپیش به رحمت پروردگار پیوست
گویند تا 550 سال بعد از حضرت عیسی علیه السلام رسولی(پیامبر با کتاب) فرستاده نشد. در این دوره که فترت نامیده میشود از سوی خداوند پیامبری برای هدایت مردمان فرستاده میشد ولی تنها پیامبر اولوالعزم پس از حضرت عیسی علیه السلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بود. در این فاصله (همون دوره فترت)پیامبرانی فرستاده شدند که از جمله ی آنها میتوان به حضرت جرجیس علیه السلام اشاره کرد.
عطار می نویسد:«او را زنده در آتش انداختند، گوشتهایش را با شانۀ آهنین تکه تکه کردند و چرخی را که تیغهای آهنین به آن نصب کرده بودند از روی بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشی که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند…!
منبع:سایت تبیان
فرم در حال بارگذاری ...