موضوع بحث, اثبات وجود مقدس حضرت بقیت الله الاعظم, امام عصرـ ارواحنافداه ـ بر اساس دلایل عقلی است.
روشی را كه برای اثبات این مطلب از نظر عقل برگزیده ایم, روش معروف منطقی به نام روش (سبر و تقسیم) است كه آن را روش (تردید) نیز گفته اند. از این روش, متكلمان امامیه در كتاب های كلامی خود بهره برده اند; از جمله شیخ طوسی, در كتاب الغیبه بر اساس این روش, بر وجود حضرت امام عصر ـ ارواحنافداه ـ استدلال كرده است. قبل از ایشان, سید مرتضی در كتاب الذخیره و دیگر كتاب های مربوط به مسئله ی امامت این روش را به كار گرفته است و قبل از سید مرتضی, شیخ مفید در آثار مربوط به مسئله ی مهدویت و امام عصر(عجل الله فرجه) از این روش استفاده كرده است.
در این جا چند نكته را به عنوان پیش درآمد بحث یادآور می شوم:
نكته ی اول
نكته ی اول این است كه از دیدگاه شیعه, مسئله ی امامت از مسائل كلامی است و تحت عنوان (وجوب علی الله) مطرح می شود; مانند مسئله ی نبوت از دیدگاه متكلمانی كه به حسن و قبح عقلی اعتقاد دارند. قائلان به حسن و قبح عقلی متكلمان امامیه, معتزله و (ماتریدیه)اند. متكلمان (ماتریدیه) از نظر فقهی, حنفی مذهب اند و از نظر كلامی, پیرو ابومنصور ماتریدی(2) می باشند و به قاعده یحسن و قبح عقلی اعتقاد دارند.(3) اشاعره چنین اعتقادی ندارند; به (وجوب علی الله) معتقد نیستند; به استثنای بعضی از متفكرانشان مانند شیخ عبده. امامیه معتقداند كه امامت از صغریات حسن و قبح عقلی و وجوب علی الله است. نزاع بین امامیه و معتزله و طرف داران حسن و قبح عقلی, نزاع كبروی نیست, نزاع صغروی است. آن ها قبول دارند كه نبوت از مصادیق آن قاعده است, اما امامت را از مصادیق آن نمی دانند. ما فعلا از دیدگاه شیعه سخن می گوییم. بنابراین نكته ی اول این شد كه امامت از دیدگاه شیعه, مسئله ای كلامی و تحت عنوان (وجوب علی الله) است و از مصادیق حسن و قبح عقلی می باشد.
>
نكته ی دوم
نكته ی دوم این كه همان گونه كه نبوت به دو گونه ی: نبوت عامه و نبوت خاصه تقسیم شده است. امامت نیز به امامت عامه و امامت خاصه تقسیم می شود. مقصود از امامت عامه بحث های كلان و كلی امامت است; این كه امامت امری است بایستنی و لازم, حسن امامت, چیستی و یا فلسفه ی امامت, غایات امامت و صفات و بایستگی هایی كه امام باید داشته باشد و راه شناخت امام, این ها مباحث مربوط به امامت عامه است. اما این كه مصادیق و اشخاص و كسانی كه منصب امامت در آن ها تعین و تجلی پیدا می كند چه كسانی اند این می شود بحث امامت خاصه; همان گونه كه در نبوت نیز نبوت خاصه به این مسئله یعنی مصادیق و موارد می پردازد.
همه ی مذاهب اسلامی در اصل وجوب امام و امامت اتفاق نظر دارند; جز یك قول شاذ و نادری كه به برخی از خوارج و معتزله نسبت داده شده است; فرقه ی اباضیه (خوارج امروزی) به چنین مطلبی اعتقاد ندارند. كتاب های آن ها را من نگاه كرده ام و با علمای آن ها از نزدیك تماس داشته ام, آن ها به وجوب امامت معتقدند. به قول سید مرتضی در كتاب الذخیره هر چند نخستین فرقه خوارج یعنی محكمه به لحاظ تئوری اصل امامت و لزوم امامت را منكر شدند, اما در زندگی خود عملا بدون رهبر و امام زندگی نكرده اند. بنابراین هیچ یك از مذاهب منكر اصل وجوب امامت نیست. اختلافی كه بین شیعه و سایر مذاهب اسلامی است, در صفات امام است. عصمت یكی از صفات مهم یا مهم ترین صفت در مسئله ی امامت است كه شیعه به آن عقیده دارد و دیگران آن را لازم نمی دانند.
نكته ی سوم
نكته ی سوم این كه اگر ما بخواهیم از زاویه ی ابزار و راه شناخت, یك بحث معرفت شناختی به مسئله ی امامت بنگریم, باید بگوییم امامت مسئله ای است عقلی و نقلی; یعنی هم می توانیم از ابزار عقلی استفاده كنیم و هم ابزار نقلی.
اصولا مسائل اعتقادی سه دسته اند: یك دسته مسائل عقلی محض اند و از راه نقل نمی توان آن ها را اثبات كرد مانند وجود خداوند, علم خداوند, حكمت خداوند و مانند هر عقیده ای كه مبنای شریعت و وحی باشد. این گونه عقاید را نمی توان از راه شرع اثبات كرد; زیرا به دور و مصادره ی به مطلوب می انجامد. دسته ای از عقاید, نقلی محض اند و عقل در آن جا هیچ راهی ندارد; مانند مسائل جزئی مربوط به معاد. به قول ابن سینا در مسئله ی معاد جسمانی, یعنی جزئیات و مسائل مربوط به این قسم معاد, دست عقل كوتاه است. چگونگی عذاب, نعمت های بهشتی, صراط, میزان و مانند آن, مسائلی است كه از راه نقل به ما رسیده و عقل تنها می تواند مبنای نقلی را اثبات كند كه همان وحی باشد.
دسته ی سوم, مسائل اعتقادی است كه هم از راه عقل و هم از راه نقل قابل اثبات است. توحید و اصل یگانگی خداوند از این گونه مسائل است. مسئله ی امامت از آن دسته مسائل اعتقادی است كه هم با عقل می توان آن را بررسی كرد و هم از طریق نقل
.
نكته ی چهارم
بحث دیگر این است كه ما وقتی می خواهیم با كسانی كه در مسئله ی امام عصر(عجل الله فرجه) سخن دارند گفت وگو كنیم, باید جایگاه مخاطب خود را از نظر ایدئولوژیكی و از نظر مكتبی و مذهبی بیابیم. با همه نمی توان یك سان سخن گفت.
در مسئله ی مهدویت و وجود مقدس امام عصر(عجل الله فرجه) اگر بخواهیم با یك ماتریالیست بحث كنیم, باید به شیوه ای وارد بحث شویم كه با مبانی كلی عقلی از ره گذر اثبات دین, وجود خدا و نبوت, راه را برای بحث مربوط به امام عصر(عجل الله فرجه) هموار كنیم; زیرا این یكی از مسائل اعتقادی است كه متفرع بر اصل امامت و توحید است.
با هر فرقه ای باید مطابق عقاید و تفكراتشان سخن را آغاز كنیم. من الان با مسلم گرفتن اصل اعتقاد به خدا سخن می گویم. اگر كسی این اعتقاد را نمی پذیرد, حاضریم برگردیم و آن بحث را از نو شروع كنیم. من به عنوان یك مسلمان و با جهان بینی اسلامی سخن می گویم و می خواهم وجود امام عصر(عجل الله فرجه) را از راه عقلی اثبات كنم.
ضرورت وجود امام
وجود امام و خلیفه ی پیغمبر و امام مسلمین, مورد قبول همه ی مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی و اشعری و ماتریدیه و … است. این مسئله به قدری اهمیت دارد كه وقتی به اهل سنت درباره ی ماجرای سقیفه اعتراض شود كه چرا عده ای از صحابه و از جمله خلیفه ی اول و دوم هنوز بدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) را غسل و كفن و دفن نكرده, به مسئله ی جانشینی پرداختند, می گویند به دلیل اهمیت امامت و رهبری. مسئله ی امت اسلامی, مهم تر از تجهیز و كفن و دفن پیامبر است.
پس مسئله ی ضرورت امامت, مسئله ای بسیار جدی است. اهل سنت در این كه امامت امری لازم و قطعی است, گاهی به دلیل عقلی استدلال می كنند و گاهی به دلیل نقلی. حدیث معروف نبوی: (… من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه);(4) مشهور بین فریقین است.
در كتاب های كلامی مثل شرح عقاید نسفیه, شرح مقاصد و جاهای دیگر, بر ضرورت امامت به همین حدیث استدلال و استناد كرده اند. اصل وجود امام ضروری است و مقید به قید زمان هم نیست. اصل ضرورت وجود امام, اگر عقلی است تخصیصی ندارد. ملاك حكم عقلی عام است و اگر مستندش این حدیث و مانند آن باشد, عموم و اطلاق دارد; مقید به زمان نیست; پس زمان ما را هم شامل می شود.
صفات امام
اكنون سخن در این است كه امامی كه باید وجود داشته باشد, چه كسی است و چه صفاتی باید داشته باشد.؟
امام باید معصوم باشد. ادله ی عصمت, عقلی و نقلی است. در كتاب های كشف المراد, نهج الحق و دیگر كتاب های كلامی شیعه به طور مفصل به این مسئله پرداخته اند. بنابراین, اصل ضرورت عصمت را به عنوان یكی از مبانی اعتقادی پذیرفته ایم. اگر كسی در این مسئله سخنی دارد, باید برگردیم به مباحث عمومی امامت و در باب عصمت بحث كنیم. یكی از ادله ی نقلی اش این آیه ی شریفه است:
(و اذ ابتلی ابراهیم ربه بكلمـت فإتمهن قال انی جاعلك للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظــلمین);(5)
(ای پیامبر به خاطر آور) هنگامی كه خداوند, ابراهیم(علیه السلام) را با وسایل گوناگونی آزمود; و او به خوبی از عهده ی این آزمایش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: (من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.) ابراهیم عرض كرد: (از دودمان من (نیز امامانی قرار بده.) خداوند فرمود: (پیمان من, به ستم كاران نمی رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند, شایسته ی این مقامند).
بررسی مذاهب موجود
با توجه به این مقدمات, باید مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبنای قانون سیر و تقسیم بررسی كنیم و دیدگاه های آن ها را درباره ی امام و خلیفه ی پیامبر مطالعه كنیم.
الف: فرقه های اهل سنت
جمعی از مسلمانان قائل به امامت اند; اما قائل به امامت معصوم نیستند. اصل لزوم عصمت این نظریه را باطل می كند; البته جای این سخن هست كه برگردیم و درباره ی ادله ی عصمت بحث كنیم; ولی بحث مربوط به امام غایب و امام عصر, از مباحث امامت خاصه است. همان گونه كه گفتیم مباحث امامت عامه بر مباحث امامت خاصه تقدم دارد. اگر در باب نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) یا حضرت موسی یا حضرت عیسی(علیهماالسلام) كه نبوت خاصه است سخن بگوییم, اصل ضرورت نبوت را قبلا پذیرفته ایم. اگر كسی نپذیرفت, باید یك قدم به عقب برگردیم و نبوت عامه را بحث بكنیم. پس همه ی مذاهب اهل سنت كه به امامت غیر معصوم قائل اند, بر اساس اصل عصمت امامت, آن اشخاص نمی توانند مصداق آن امامی باشند كه باید ویژگی عصمت داشته باشد.
ب: فرقه های تشیع
در درون مذهب شیعه و در خانواده ی تشیع مذاهبی به وجود آمده است; كیسانیه, زیدیه, ناووسیه, واقفیه, اسماعیلیه و اثنا عشریه. البته من فقط مذاهب عمده را برشمردم. برخی از صاحبان ملل و نحل فرقه های بسیاری برای شیعه ذكر كرده اند ولی این اقوال مبنای استواری ندارد. مرحوم علامه ی طباطبایی در كتاب شیعه در اسلام می فرماید: اگر خواسته باشیم مذاهب یك آیین را بررسی كنیم, باید محور را ببینیم. امامت محور تشیع است. مذاهب و فرق شیعی اگر در محور امامت اختلافی دارند, ملاك مذهب خاص و فرقه ی خاص می شود.
كیسانیه كسانی اند كه به امامت محمد حنفیه قائل شدند و امامت امام زین العابدین(علیه السلام) بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) را نپذیرفتند و معتقدند كه محمد حنفیه زنده است و این همان امام موعود است كه زمانی قیام خواهد كرد. از نظر ما, عقیده ی كیسانیه باطل است; چرا كه اولا, محمد حنفیه معصوم نیست; بنابراین شرط عصمت را كه برای امامت لازم است, ندارد و تخصصا از امامت خارج می شود. ثانیا محمد حنفیه ادعای امامت نكرده است.
فرقه ی كیسانیه خود را منسوب به محمد حنفیه می كنند; گرچه داستانی به نام احتجاج نقل شده كه محمد حنفیه و امام زین العابدین(علیه السلام) در كنار حجرالاسود احتجاج كردند و حجرالاسود بر امامت زین العابدین(علیه السلام) شهادت داد; ولی به نظر می رسد این صحنه, تدبیری بود برای نشان دادن بطلان عقیده ی كسانی كه گمان می كردند محمد حنفیه امام است. خود محمد حنفیه چنین ادعایی نداشت. شخصیتی است كه امام حسین(علیه السلام) او را معتمد خود در مدینه قرار می دهد و به سفر مكه می رود. وانگهی نصوصی كه خلفای دوازده گانه را مشخص كرده است, باطل كننده ی این عقیده خواهد بود. بنابراین, كیسانیه از جرگه ی شیعه امامیه خارج شدند.
زیدیه نیز گروهی اند كه زید فرزند امام زین العابدین(علیه السلام) را امام می دانند. عقیده ی آن ها اجمالا این است كه امام باید زاهد باشد, هاشمی و فاطمی باشد, شجاع, عالم و مشهر بالسیف باشد; یعنی اهل تقیه نباشد. بر این اساس امام زین العابدین(علیه السلام) را امام علم و زهد می دانند; نه امام جهاد.
گفتنی است كه اینان, امامت را به جناب زید نسبت داده اند. زیدی كه امام صادق(علیه السلام) برای او دعا می كند و در شهادت او گریه می كند, چنین شخصیتی امكان ندارد ادعای امامت كرده باشد. در این صورت, مورد عنایت امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) قرار نمی گرفت. با توجه به این دو دلیل, مذهب زیدیه نیز باطل است.
ناووسیه نیز كسانی بودند كه امام جعفر صادق(علیه السلام) را آخرین امام می دانستند و معتقد بودند كه ایشان از دنیا نرفته و زنده است و زمانی بازخواهد گشت و در واقع, مهدی موعود اوست. اینان شخصی را امام می دانند كه معصوم است. از این نظر موقعیت شان با زیدیه و كیسانیه متفاوت است. اما ادله و شواهد روشن مربوط به شهادت و وفات امام جعفر صادق(علیه السلام) به عنوان یك واقعیت مسلم تاریخی و هم چنین احادیثی كه درباره ی امامان دوازده گانه است, این عقیده را باطل می كند.
واقفیه نیز كسانی اند كه امام موسی كاظم(علیه السلام) را آخرین امام می دانستند. اینان نیز همانند ناووسیه اند.
اسماعیلیه كسانی اند كه اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(علیه السلام) را امام می دانند. مسئله بر این ها مشتبه شده; چون اسماعیل بر خلاف چیزهایی كه بعضی وقت ها گفته می شود و نسبت هایی كه به ایشان داده شده, شخصیت پرهیزگار و شایسته ای بوده است. احترام امام جعفر صادق(علیه السلام) به ایشان و بزرگی سن ایشان باعث این شبهه شد و عده ای گمان كردند كه اسماعیل جانشین امام صادق(علیه السلام) است; ولی اسماعیل در زمان خود امام صادق(علیه السلام) از دنیا رفت و بعد هم امام صادق(علیه السلام) برای این كه شبهه زدایی كند, چند بار تابوت و جنازه را زمین گذاشت و روی جنازه را كنار زد و به مردم نشان داد كه او از دنیا رفته است.
البته عده ای هم مرگ اسماعیل را قبول كردند و گفتند امامت به فرزندش محمد بن اسماعیل منتقل شده است. بهره, مستعلیه, دروزیه, فرقه های باقی مانده از اسماعیلیه در عصر ما هستند. نه اسماعیل, نه محمد بن اسماعیل و نه افراد دیگر, معصوم نبودند و بنا به دلایل پیش گفته, از فرقه های باطل اند; وانگهی مرگ اسماعیل یك واقعیت تاریخی است.
نتیجه ی بررسی
بنابراین با استفاده از قاعده ی سبر و تقسیم, فقط شیعه ی دوازده امامی باقی می ماند كه عقیده دارد در عصر ما امام لازم است; آن هم امام معصوم كه مصداق آن حضرت حجت بن الحسن العسكری(علیهماالسلام) است.
مسلمانان اجماع دارند بر این كه حقیقت و حق از امت اسلامی خارج نیست; نه در مسیحیت است و نه در یهودیت و نه در فرقه ها و آیین های دیگر. و این حقیقت, نمی تواند در مذاهب دیگری غیر از شیعه باشد; چرا كه این مذاهب با توجه به مواردی كه یاد شد, در مسئله ی امامت راه صواب را نپیموده اند.
غیر از شیعیان دوازده امامی, عقاید دیگر مذاهب اسلامی با ضوابط و معیارهایی كه در امامت عامه گفتیم مطابقت ندارد. باز هم تإكید می كنم كه بحث ما در امامت خاصه است و امامت خاصه متفرع بر امامت عامه است. ما در امامت خاصه سخن می گوئیم; امامت عامه مفروغ عنه است و در این مسئله, اصل موضوع ما حساب می شود. با توجه به مباحث امامت عامه كه گفتیم و با توجه به این قاعده كه حق, از امت اسلامی خارج نیست, نتیجه می گیریم كه حق منحصر در شیعه ی دوازده امامی است.
برهان سبر و تقسیم می گوید در مذهب تشیع این امامت با این ویژگی های خاص وجود دارد. در مذهب تشیع ادله و شواهدی وجود دارد بر این كه مصداق امام را معین می كند. اخبار تولد و ولادت حضرت(عجل الله فرجه), مشاهده شدن آن حضرت در زمان پدر, مشاهده و ملاقات آن حضرت توسط افراد بسیاری بعد از شهادت امام حسن عسكری(علیه السلام) در عصر غیبت صغرا, و ملاقات ها و مشاهداتی كه در عصر غیبت كبرا صورت گرفته, مجموعه ی شواهدی هستند كه مصداق معین را نشان می دهند كه وجود مقدس حضرت مهدی ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود.
سخن پایانی
پایان بخش سخنم جمله ای از امیرمومنان است كه فرمودند:
اللهم بلی! لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته … ;(6)
خدایا آری! زمین از برپا كننده ای كه جانشینی خدا را به دست گرفته است, خالی نمی ماند كه این حجت یا نمایان و آشكار است و یا ترسیده و پنهان. مبادا كه حجج و گواهی های خدا تعطیل شوند… .
تا خدا خدایی می كند, تا این زمین برپاست و بشر در آن زندگی می كند, حجت خدا باید باشد. این حجت یا ظاهر و شناخته شده است یا خائف و مغمور. برای این كه حجت های الهی و بینات احكام الهی باطل نشود.
این, اصلی است كه مقتضای الوهیت الله است. منظور امام علی(علیه السلام) این است كه ظلم باعث می شود حجت خدا پنهان شود. ابن ابی الحدید درباره ی این عبارت می گوید:
… هذا یكاد یكون تصریحا بمذهب الامامیه … الا ان اصحابنا یحملونه علی ان المراد به الابدال … الذین وردت الاخبار النبویه عنهم انهم فی الارض سائحون … ;(7)
… این جمله ای كه امیرالمومنین(علیه السلام) فرموده است تصریح به مذهب امامیه دارد … اما اصحاب معتزلی ما این جمله ی امام را حمل می كنند بر ابدال …(8) اخبار نبویه داریم كه این ها در زمین در حال گشت و گذارند و وجود دارند… .
… فمنهم من یعرف و منهم من لا یعرف و انهم لا یموتون حتی یودعوا السر و هو العرفان عند قوم آخرین … ;(9)
… برخی شناخته می شوند و برخی دیگر شناخته نمی شوند, و آنان از دنیا نمی روند مگر این كه راز را كه همان شناخت است, پیش مردمی دیگر می سپارند … .
ما هم قبول داریم این را كه كسی هست و باید باشد, ولی مقام او مقام قیادت و امامت و خلافت به آن معنای مصطلح كلامی نیست; بلكه مقام ابدال است.
این سخن ابن ابی الحدید یك اشكال دارد و آن این است كه همان گونه كه امام علی(علیه السلام) فرمود: برخی از قرآن برخی دیگر را بیان می كند:
… ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض … ;(10)
… (قرآن) بخشی از بخش دیگر سخن می گوید و به هم دیگر گواهی می دهد … .
نهج البلاغه نیز همین گونه است. باید ببینیم مراد حضرت از این حجت چیست؟ رجوع می كنیم به خطبه ی اول نهج البلاغه امام(علیه السلام) در این جا فرموده است:
… و لم یخل الله سبحانه خلقه من نبی مرسل او كتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه … ;(11)
… خدای سبحان, خلق خود را از پیامبری فرستاده یا كتابی فرود آمده یا حجتی لازم شده و یا راه راست بر پا شده, خالی نگذاشته است … .
بحث, مربوط به نبوت است. این حجتی كه امام مطرح می كند, در حد و ردیف نبوت است. نه آن چه به عنوان قلب و مرشد از آن یاد می شود.
حال سوال این می شود كه اگر فلسفه ی وجود امام این است كه حجت ها و بینات باطل نشود كه مشعل هدایت برای جامعه باشد, پس فلسفه ی غیبت امام چیست؟ باید بگوییم این سوال بعد از اثبات وجود امام معصوم مطرح می شود, بحث كنونی ما درباره ی اثبات وجود امام معصوم است. حال كه ضرورت وجود امام معصوم ثابت شد, مسئله ی فلسفه ی غیبت امام مطرح می شود. كه باید در نوبت و مناسبتی دیگر به آن بپردازیم.
والسلام علیكم و رحمت الله و بركاته
پی نوشت ها:
رسیدگی به كار مردم
ارخص نفسك و اجعل مجلسك فی الدهلیز واقض حوائج الناس;
خودت را (برای خدمت) در اختیار مردم بگذار ومحل نشستن خویش را در ورودی خانه قرار بده , و حوایج مردم را برآور.
از سخنان امام زمان (عجل الله فرجه)
كتاب فرمایشات حضرت بقیت الله, ص 170.
. استاد حوزه, نویسنده و محقق.
. متوفای سال 333 ه 39; . ق.
. ر.ك: علی ربانی گلپایگانی, القواعد الكلامیه.
. شیخ حر عاملی, وسائل الشیعه, ج 16, ص ;246 شیخ طوسی, كمال الدین, ج 2, ص 409. … كسی كه از دنیا برود در حالی كه امام زمان خود را نشناخته است, هم چون اهل جاهلیت از دنیا رفته است.
. سوره ی بقره(2), آیه ی 124.
. نهج البلاغه, كلمات قصار, شماره 147, فراز 11.
. ابن ابی الحدید, شرح نهج البلاغه, ج 18, ص 350.
. ابدال یعنی همان قطب ها یعنی پیش آهنگان, پیشوایان معرفت كه برای اهل تصوف و معرفت مطرح هستند.
. پیشین, ص 350 ـ 346.
. نهج البلاغه, ص 193.
. نهج البلاغه, ص 43, خطبه ی اول; شرح نهج البلاغه, ج 18, ص 346.
منبع : تبیان