« تا خدا هدایت کند...... | دیدار سرکرده گروهک منافقین با محمود عباس در پاریس+تصاوير » |
به مسألهی «غیب» نیازمندیم
نوشته شده توسطرحیمی 10ام مرداد, 1395«یعنی من متولی غسل رسولالله شدم و ملائکه مرا کمک میکردند و در دیوار خانهاش گریه میکردند و ضجه میزدند. گروهی از فرشتگان پایین میآمدند و گروهی به آسمان میرفتند؛ و گوش من از صدای آهسته آنان خالی نمیشد.»
آیتالله سید جعفر مرتضی عاملی (متولد ۱۳۶۴ ق لبنان) از نسل امام سجاد -علیه السلام- است. وی تحصیلات دینی خود را از ابتدا تا سال ۱۳۸۲ ق در لبنان پی گرفت و سپس در ادامه تحصیل در نجف اشرف رحل اقامت افکند. معظم له در سال ۱۳۸۸ ق به قم مهاجرت نمود. در حوزه علمیه قم، نزد حضرات آیات میرمحمدی، میرزا هاشم آملی، شبیری زنجانی، فانی، حائری و … حاضر شد و همزمان به پژوهشهای جدی در حوزه تاریخی و عقاید شیعی، همت گماشت. از فعالیتهای مهم وی در سالهای اقامت در ایران، راهاندازی «منتدا یا مدرسه علمیه جبل عاملیها» در قم و تدریس در دانشگاه تربیت مدرس بوده است. استاد پس از ۲۵ سال اقامت در شهر مقدس قم، بهسوی موطن خود رهسپار شد و تلاشهای علمی، پژوهشی و تربیتی خود را در جنوب لبنان که آن زمان در اشغال اسرائیل بود ادامه داد. وی در این سالها علاوه بر پژوهش در زمینهی تاریخی و کلام شیعی و تأسیس مرکزی تحقیقاتی در بیروت، به برگزاری جلسات مختلف برای جوانان شیعه لبنانی همت گماشت و از این راه، نسلی از فعالان مذهبی در میان شیعیان لبنان به وجود آورد.
یکی از مهمترین اقدامات نهادی ایشان در مسیر آموزش مبانی اعتقادی، تأسیس حوزه علمیهای در سال ۱۳۷۷ ش در شهر بیروت است.
کتابخانه مجازی (نرمافزار) مجموعه آثار علامه سید جعفر مرتضی عاملی شامل متن کامل ۱۷ عنوان کتاب در ۸۳ جلد، با این موضوعات است: سیره پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوآله- و حضرت علی -علیهالسلام- حضرت زهرا -سلاماللهعلیها- امام رضا -علیهالسلام- علوم قرآنی، تفسیر، … . عناوین برخی از آثار مکتوب معظم عبارت است از:
۱٫ ابوذر لا اشتراکیه و لا مزدکیه
۲٫ احیوا أمرنا
۳٫ افلا تذکرون! (حورات فی الدین و العقیده)
۴٫ امام علی – علیهالسلام – و النبی یوشع (تاریخ یعید نفسه)
۵٫ الجزیره الخضراء و مثلث برمودا
۶٫ الحیاۀ السیاسیۀ للإمام الجواد – علیهالسلام –
۷٫ الحیاۀ السیاسیۀ للإمام الرضا – علیهالسلام –
۸٫ الزواج الموقت فی الإسلام «المتعۀ» (دراسۀ و تحلیل)
۷٫ الشهاده الثالثۀ فی الأذان و الاقامه (شبهات و ردود)
۱۰٫ الصحیح من السیره الأمام علی – علیهالسلام –
۱۱٫ الصحیح من سیرۀ النبی الأعظم – صلیالله علیه و اله – (در سال ۱۳۷۱ برنده جایزه کتاب سال شد.)
۱۲٫ المواسم و المراسم
۱۳٫ الولایۀ التشریعیه
۱۴٫ اهل بیت – علیهمالسلام – فی آیه التطهیر (دراسۀ و تحلیل)
۱۵٫ حدیث الإفک
۱۶٫ ردّ الشمس لعلیّ – علیهالسلام –
۱۷٫ ظلامۀ أبیطالب – علیهالسلام – (تاریخ و نقد)
۱۸٫ ظلالۀ أم کلثوم (تحقیق و دراسۀ)
۱۹٫ علی – علیهالسلام – و الخوارج (تاریخ و دراسۀ)
۲۰٫ الغدیر و المعارضون او عواصف علی صفاف الغدیر- علیهالسلام –
۲۱٫ کربلا فوق الشبهات (حدیث عن التشکیک و المشککین)
۲۲٫ لست بفوق ان اخطئ من کلام علی – علیهالسلام –
۲۳٫ مأساه الزهرا – سلاماللهعلیها – (شبهات و ردود)
۲۴٫ مختصر و مفید (اسئلۀ و أجوبۀ فی الدین و العقیدۀ)
۲۵٫ مراسم عاشوراء (شبهات و ردود)
۲۶٫ موقف علیّ- علیهالسلام – فی الحدیبیۀ
۲۷٫ میزان الحق
۲۸٫ الصحیح من السیرۀ الامام الحسین – علیهالسلام –
۲۹٫ تفسیرقرآن.
آنچه در ادامه میآید، نتیجه دیدار و گفتگویی است که به همت آقازاده مکرم علامه و با شرکت دکتر محمد نصیری، حجتالاسلام حسین ظفری، آقایان سید مهدی میرمسیب، حجت شعبانی و سید مجتبی مجاهدیان، منعقد شد. ضمن آرزوی شفای عاجل و رفع کسالت از وجود بابرکت علامه سید جعفر مرتضی عاملی، مشروح گفتگو با معظم له تقدیم شما گرامیان میشود.
با تشکر از حضرت استاد که ما را پذیرفتند و امید به شفای عاجل معظمله. اگر اجازه بدهید بحثی را مطرح کنیم. چنانچه مستحضرید، حضرت علی بن ابیطالب -علیهالسلام- در خطبه قاصعه که علاوه بر نهجالبلاغه، در منابع اهل سنت نیز آمده، در توصیف و تاریخنگاری دوران پیش از بعثت پیامبر اکرم – صلیالله علیه و اله – و زمانی که در منزل و دامان رسولالله -صلیاللهعلیهوآله- تربیت میشد، میفرماید:
«لَقَد کَانَ یَجاوِرُ فِی کُلِ سَنَۀٍ بِحِرَاء فَأرَاهُ غَیرٍی وَ لَم یَجمِع بَیتُ وَاحِدٌ یومَئِذٍ فِی الإِسلاَمِ غَیرِ رَسُولِ اللهِ و خدِیجۀَ و أنَا ثَالِثُهُمَا أرَی نُورَ الوَحی وَ الرِّسَالۀِ وَ أشُمُّ رِیحَ النُّبُوۀ»؛
«یعنی رسولالله -صلیاللهعلیهوآله- هرسال در غار حرا خلوت میگزید، من او را میدیدم و جز من کسی وی را نمیدید. آن هنگام جز خانهای که رسول خدا و خدیجه، در آن بودند در هیچ خانهای مسلمانی را نیافته بود. من سومین آنان بودم، روشنایی وحی و پیامبری را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم»؛
طبری نیز درباره دوران قبل از بعثت میگوید، از عنایات الهی به علی بن ابیطالب -علیهالسلام- این است که در خانه رسولالله -صلیاللهعلیهوآله- بوده است. سپس حضرت علی -علیهالسلام- در قسمتی از آخرِ گزارش خود، میفرماید:
«وَ لَقَد وُلِّیتُ غُسلَه و الملائکه اغوانی ضجت الدار و الأفنیه ملا یهبظ و ملا یعرُجُ و ما فارقت سمعی هینمۀ منهم»[۱]
«یعنی من متولی غسل رسولالله شدم و ملائکه مرا کمک میکردند و در دیوار خانهاش گریه میکردند و ضجه میزدند. گروهی از فرشتگان پایین میآمدند و گروهی به آسمان میرفتند؛ و گوش من از صدای آهسته آنان خالی نمیشد.»
در اینجا علاوه بر موقعیت، نحوه تاریخنگاری حضرت امیر-علیهالسلام- از دوران پیش از بعثت و نیز آخرین لحظات حیات دنیوی رسولالله-صلیاللهعلیهوآله- مشخص میشود. اینگونه تاریخی که حضرت -علیهالسلام- مطرح میکند غیر از تاریخی است که امروز بیشتر مورخان به آن میپردازند. تاریخنگاری امروز، امری مادی و صوری است درصورتیکه آنچه حضرت علی -علیهالسلام- در بیان تاریخ مطمح نظر (مقصود) دارد، بیشتر امر ماوراء الطبیعی است.
مصاحبهکننده: حال میخواهیم این مطلب را به بحثهای کلامی و تاریخی گره بزنیم که سرآغاز مباحث اساسی است؛ و اتفاقاً حضرتعالی آغازگر بسیاری از آنها بودهاید. لطفاً اکنون دراینباره برای ما بگویید:
علامه: «من هم از تشریففرمایی شما تشکر میکنم.»
حرف شما صحیح است و من هم در چند جا از نوشتههایم به این مطلب اشارهکردهام که «غیب» جزئی از زندگی انبیا و ائمه اطهار -علیهمالسلام- ازجمله حضرت علی -علیهالسلام- است.
وقتی تاریخ زندگی پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیه سلام را میخوانیم، ملاحظه میکنیم که زندگی آنها پر از امور غیبی (معجزه، کرامت، امور ماورایی) است و «غیب» مسئلهای است که ما به آن نیازمندیم؛ اما مشکل اینجاست که ما «غیب» را در زندگی معصومان -علیهمالسلام- بعید میدانیم؛ دلیلش هم آن است ما در جوّی مادی و عصری فنّاوری زده زندگی میکنیم؛ بهویژه آنکه کمونیستها و برخی دیگر در دوران معاصر، حدود هفتادسال جنبههای مادی امور را در تمامی اقوام و ملل تبلیغ میکردند. این امر موجب شد که ما در مقابل آنها ضعیف شویم و تحت تأثیر آنها قرار گیریم و درنتیجه متأثر از تمدن غربی و مادیگرایی شرقی شدیم و این دو بر ما غلبه پیدا کردند.
وقتی بچه بودم احساس میکردم که شیعه به دلیل وجود همین اصل غربی و شرقی و نیز جوّ مادی حاکم، نمیتواند به نحو شایسته از مسئله «غیبت» امام مهدی -عجّلاللهتعالی فرجهالشّریف- دفاع کند؛ و این مسئله به خانهها و تفکر فرزندانمان واردشده و ذهنیتهای ما را اینگونه کرده است. مثلاً زمانی که ده، پانزدهساله بودم، در جبل عامل گفتم که میخواهم مسابقهای در سطح منطقه به نام امام مهدی-عجّلالله تعالی فرجهالشّریف- برگزار کنم و تو گویی این مسئله بسیار عجیب بود. برای جوانان شیعه دفاع از حضرت ولیّعصر -عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف- و اینکه چگونه امکان دارد که حضرت ظهور کند، مشکل بود؛ علیرغم اینکه ادلّه ظهور بسیار روشن است.
بسیاری از نویسندگان ما به جنبههای مختلف زندگی انبیا و ائمه -علیهمالسلام- میپردازند ولی متأسفانه معجزات را جزئی از زندگی ایشان نمیآوردند! مثلاً معجزه عروج حضرت علی -علیهالسلام- به آسمان، بخشی از تاریخ زندگی آن حضرت است که نمیتوان منکر آن شد؛ یا اینکه آن حضرت -علیهالسلام- با جنیان جنگید؛ همانگونه که شیخ مفید میفرماید: «این روایت (جنگیدن با جنیان) در میان شیعه و سنی از روایات مستقیضه (روایات شایع و متواتر) است».
متأسفانه ما این مسائل را مطرح نمیکنیم؛ که یا از طرح آنها خجالت میکشیم و یا اینکه نمیتوانیم از خود در برابر هجمههای برخی از خودیها دفاع کنیم؛ زیرا قبل از اینکه با دشمنان مواجه شویم، با دوستان مواجه خواهیم شد! مشکل این است که دشمنان ما میتوانند لشکری متشکل از خودیها در میان ما تشکیل دهند! من در کتابهای «الصحیح من سیرۀ الإمام علی -علیهالسلام-» و «الصحیح من سیرۀ الامام حسین -علیه السلام-» (که تاکنون ده جلد آن به چاپ رسیده) و در دیگر آثارم، امور غیبی و ماورایی را که به آن معتقدم آوردهام؛ چون آنها را بخشی از تاریخ زندگانی آن حضرت میدانم. نزد من فرقی نمیکند که گفته میشود حضرت علی -علیهالسلام- فرماندهای بزرگ در جنگها بود و عمرو بن عبدود را به قتل رساند یا در معرکه بدر نیمی از سپاه دشمن به هلاکت رساند و بین این جنبه شخصیت حضرت که گفته میشود به آسمان عروج کرد. همواره سعی کردهام که بهصورت ولو جزئی به این جنبه از زندگانی پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- و ائمه -علیهمالسلام- بپردازم.
پیشازاین گفتهام که یکی از آرزوهای من این است که در آینده کتاب «مدینۀ المعاجز» شیخ بحرانی را بازخوانی کنم و مسائل حساس ذکر شده در آن را در قالب کتابی تدوین نماییم؛ زیرا اینها بخشی از زندگانی پیامبر و ائمه -سلاماللهعلیهماجمعین- هستند. چرا ما آنها را به مردم عرضه نمیکنیم؟! البته نباید باور این مسائل را به دیگران تحمیل کرد، بلکه باید آنها را قانع نمود.
سخن نخست در سوره «بقره» این است که «یؤمِنُونَ بِالغَیب» به غیب ایماندارند، سپس میفرماید: «و یقِیمونَ الصَّلاۀ»؛ البته ایمان به غیب باید با ادلّه غیب و توجیهات عقلانی آنکه پیامبر – صلیاللهعلیهواله- و ائمه -علیهمالسلام- آنها را برای ما مطرح کردهاند، صورت گیرد.
به نظر میآید عدم ذکر یا تلاش در اثبات و یا استشهاد به امور غیبی در زندگی و زمانه معصومان-علیهمالسلام- در برخی از مجامع علمی، به ضعف شخصی گویندگان برمیگردد؛ چون خود بنیان محکم اعتقادی ندارند، نمیتوانند مسائل غیبی را چنانکه باید هضم و سپس بیان کنند. به نظر حضرتعالی اگر ما قدری بیشتر درباره شأن انسان نه صرفاً مراتب انسانِ معصوم صحبت کنیم و بگوییم که همه انسانها میتوانند به شأن و مراتبی فراتر از کمال طبیعی خود برسند، آیا تا حدودی این مشکل مرتفع نمیشود؟
این نکتهی مهمی است. من هم در چندین بار این مسئله را در تألیفاتم یادآور شدهام که «عصمت» مختص به ائمه و اولیاء نیست. هر انسانی لازم است که معصوم باشد؛ زیرا اگر خداوند از ما نمیخواست که از همه گناهان پرهیز کنیم و اینکه برخی واجبات را انجام ندهیم، به این معنا بود که خداوند راضی به ترک آن امر شده است و درنتیجه انجام آن کار نزد خداوند، مطلوب، محبوب و یا واجب نبوده است؛ و این مسئله. عدم الزام به انجام واجب. آن را از درجه وجوب خارج میکند. همچنین اگر انجام یک فعل، حرام باشد و خداوند راضی باشد ولو یکبار در تمام عمرمان، آن را انجام دهیم، معلوم میشود که انجام آن حرام نبوده و در صورت عدم امتثال (به جای آوردنِ) فرمان الهی، مستحق عقوبتی نخواهیم بود؛ درحالیکه اینگونه نیست. پس وقتی خداوند احکامی را وضع کرده است و دوست دارد که تمام واجبات را امتثال و از همه محرمات اجتناب کنیم. این دلیل بر آن است که تمام بشر مکلف به عصمت هستند وگرنه نسبت به آنچه مترتب بر انجام امور و ترک نواهی است، پس این کلام ذاتاً صحیح است چنانچه اشاره شد ما خجالت میکشیم غیبیات عمل پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوآله- یا حضرت امیر مؤمنان -علیهالسلام- را که از تمام پیامبران بهاستثنای پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوآله- بالاتر بوده است، مطرح کنیم یا نمیتوانیم از آن دفاع کنیم؛ ولی درعینحال به دنبال خرافات غیبی هم میرویم! بسیاری از مردم از طریق خوابها و ادعاهای بیاساس خوار و ذلیل میشوند؛ مثلاً کسی میگوید من تو را در خواب دیدم که فلان کار را انجام میدادی یا خواب دیدم که فلانی آدم بد یا خوبی است و من نیز بر اساس گفته او نسبت به آن فرد همین گمان بیاساس را پیدا میکنم! برخی به سبب همین خرافات و دروغها و ادعاهای بی اساسی که بههیچوجه قابلاثبات نیستند، خود را باب الله و راه رسیدن به خدا میدانند و شأن خود را بالاتر از انبیاء و اوصیا و حضرت رسول اکرم و امیر مؤمنان -علیهالسلام- میپندارند و ما نیز به آنها ایمان میآوریم و حتی در برخی موارد، کلام رسولالله -صلیاللهعلیهوآله- و حضرت علی -علیهالسلام- را به دلیل عدم همخوانی با کلام این شخص مدعی، تأویل میکنیم! و این تناقضی آشکار است.
دیدهشده که از ذکر روایات معجزات پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- مثلاً معراج نبی -صلیاللهعلیهوآله- که خداوند برای حضرتش مهیا کرده، به انواع بهانهها خودداری میشود و یا منکر میشوند، اما در همین حال به کسی معتقد میگردند که آنها را با ادعاهایی دست میاندازد و مدعی میشود که اهل معرفت یا صوفی است! این تناقض حاکی از ضعف شخصی آدمی و نیز سستی مبانی فکری و اعتقادی اوست. حقیقت آن است که ما ایمان به غیب را از طریق ژرفاندیشی در ادلّه آن و مستند بر دلیل و برهان قطعیِ خللناپذیر، تعمیق نبخشیدهایم، بلکه آن را از راه شنیدن و انفعال و مسائل عاطفی پذیرفتهایم. این ضعف شخصیتی نشأتگرفته از عدم نهادینه شدن ادله غیب و نیز بیتوجهی به ادلهای است که آن را بهصورت وجدانی برای ما اثبات میکند.
برخی شیعه را متهم به غلو میکنند و آن را نتیجه دوری و حاشیهنشینی شیعه از متن دنیای اسلام میدانند! آیا دیده شدن رگههایی از غلو در برخی از گروههای منسوب به شیعه میتواند بهانه ابراز مخالفت با امر غیب را نزد برخی مغرضان و یا نادانان فراهم کرده باشد؟
این اتهام بنا بر قاعده«آدمی دشمن چیزی است که نمیداند»[۲] است. شیعیان، عصر ائمه -علیهمالسلام- ازجمله دوران امام جواد -علیهالسلام- امام هادی -علیهالسلام- و امام مهدی -عجّل الله تعالی فرجه شریف- را درک کردهاند و این تشیع در مناطق دورافتاده همچون صحراها و بیابانها نبود، بلکه بیشتر در مراکز علمی همچون بغداد که محل اجتماع همه علمای برجسته اسلامی از دیار گوناگون بود، میزیستند. پس تشیع در متن کار فرهنگی در جهان اسلام بود.
حکام وقت با تشیع در ستیز بودند؛ برخی علمای فرق دیگر اسلامی نیز با شیعه مقابله میکردند؛ زیرا شیعیان امام و حجت داشتند و با پذیرش وجود تشیع، قدرت مخالفان محدود میشد. پس حاکمان وقت چه بازور شمشیر و ابزارهای تبلیغاتی و ثروتی که در اختیار داشتند و چه با اتهام زنی و دروغپردازی و دیگر ابزارها و چه با کمک دسیسههای علمای درباری خود، با تشیع سر ستیز داشتند.
چنانکه گفته شد، شیعیان در مرکز تمدن زندگی میکردند نه در روستاهای دورافتاده. معمولاً تبلیغات ضعیف منحصر به مناطق دورافتاده میشوند؛ مثلاً خوارج در مراکز علمی زندگی نمیکردند بلکه در کشورهایی چون لیبی و عمان بودند. پس شیعیان با مخالفت جدی همهجانبه و تمامعیار اعم از مبارزه نظامی، تبلیغاتی، ابزار مادی، حکومتی و جاسوسی و نیز دسیسههای برخی علمای دیگر مواجه بودند. مأمون عباسی برای هر نفر شیعه یک جاسوس گماشته بود؛ پس مشخص است که چه اتفاقی میافتد! علمای برجسته دیگر مذاهب نیز زمان ائمه کم سن و سال شیعه ازجمله دوران امام جواد -علیهالسلام- (هفتساله)، امام هادی – علیهالسلام – (نهساله) و امام مهدی – عجّل الله تعالی فرجه شریف – (پنجساله) را درک کرده بودند. مثلاً بزرگان معتزلی، در زمان امام جواد -علیهالسلام- بودند که بزرگ آنها نیز خود مأمون بود. ابوهیل علاف نیز با وی بود. عقلگراهای معتزله معتقد بودند نص دینی همچون آیات و روایات، لازم است که با عقل بشری، ولو عقل محدود، تأویل شود! حاکم وقت نیز با تمام ابزار موجود پشتیبان آنها و تفکرات انحرافیشان بود. در جهان تسنن، معتزله نقطه مقابل اهل حدیث بود، علیرغم همه این مسائل و مشکلات، دچار چنددستگی و اختلاف نشدند. باوجود همه فشارهای ذکرشده، ملاحظه میکنیم که تشیع نزد همه شیعیان آشکار بوده است و در آن اختلافی نداشتهاند. اگر اختلافی بوده به سبب وجود برخی اموال در دست برخی از شیعیان بود؛ همچون مسئله ابن علی بن حمزه در زمان امام کاظم -علیهالسلام- شیعه که امامت یکی از ارکان اصلی آن است، طبیعتاً میبایست با شهادت هر امامی، در آن خدشه یا اختلاف واقع میشد؛ اما باوجود برخی ائمه با سنین کم هیچ اختلالی در ذهنیت شیعه نسبت به عصمت یا هرکدام از صفات ویژه معصومان- علیهمالسلام – به وجود نیامد.
باوجود احمد ابن حنبل اشعری مذهب که امام اهل تسنن در اعتقادات است نه حدیث، ابو حسن اشعری و …، ائمه شیعه -علیهمالسلام- در دوران خود در مقابل قویترین فرقههای عقلگرا و محدئین و مرحبه و دیگر فرقهها قرار داشتند و باوجودآن همه دشمنی، سربلند بودند؛ اما چرا اکنون با ذکر هر مسئلهای شیعه متهم به غلو میشود؟ شاید علاوه بر عوامل پیشگفته، یکی این است که مسائل کاملاً تبیین نشده تا پذیرش آنها وجدانی و جزئی از فطرت و ایمان و تکوین عقلی باشد. به عبارتی هنوز در این مسائل مبهماتی وجود دارد و دراینباره کوتاهی بزرگی درزمینه آموزش و تربیت توده مردم صورت گرفته است.
برخی از دانشگاهیان و اساتید تاریخ این سؤال را دارند که چه چیزی در تاریخنگاریهای گذشته و موجود نبود که شما را به سمتوسوی این نگاه تاریخی و نوشتن دورههایی مثل کتابهای «الصحیح» رهنمون شد؟ بااینکه الحمدلله اقبال حوزه و دانشگاه به کتابهای حضرتعالی قابلتوجه است، اما در برخی از مجامع علمی گفته میشود که در آثار شما، تاریخ با کلام خلط شده است! نظر حضرتعالی چیست؟
اتفاقاً من خودم همیشه گفتهام که صرف تاریخ را دوست ندارم و تاریخ برایم هدف نیست. تنها به این دلیل وارد مباحث تاریخی شدهام که از حضرت رسول اکرم -صلیالله علیه و اله- و حضرت امیرالمؤمنین- علیهالسلام – و دیگر مقدسات دفاع کنم. هدفم این نبوده که تاریخ زندگی شخصی را به اعتبار اینکه چه کسی بوده است، شما اگر همه کتابهای مرا از اول تا آخر بخوانید، ملاحظه خواهید کرد که این کتابها یا به دنبال حل مشکلی میگردند یا به دنبال مسائلی است که شایسته تبیین بوده اما هنوز به نحو شایسته توضیح داده نشدهاند.
از ذکر روایات معجزات پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- مثلاً معراج نبی -صلیاللهعلیهوآله- که خداوند برای حضرتش مهیا کرده، به انواع بهانهها خودداری میشود و یا منکر میشوند، اما در همین حال به کسی معتقد میگردند که آنها را با ادعاهایی دست میاندازد و مدعی میشود که اهل معرفت یا صوفی است! این تناقض حاکی از ضعف شخصی آدمی و نیز سستی مبانی فکری و اعتقادی اوست. حقیقت آن است که ما ایمان به غیب را از طریق ژرفاندیشی در ادلّه آن و مستند بر دلیل و برهان قطعیِ خللناپذیر، تعمیق نبخشیدهایم، بلکه آن را از راه شنیدن و انفعال و مسائل عاطفی پذیرفتهایم. این ضعف شخصیتی نشأتگرفته از عدم نهادینه شدن ادلّه غیب است.
نکته دیگر اینکه بسیار اشتباه است که تاریخ زندگی پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- یا ائمه – علیهمالسلام – را بدون آنکه استنادی به مسائل عقلی و قرآن کریم داشته باشیم، بررسی میکنیم. مثلاً قران درباره حضرت محمد -صلیاللهعلیهوآله- میفرماید:
«وَ مَا ینطِقُ عَنِ الهَوَی»[۳]
اما تاریخنگاری بگوید که گاهی پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- از سر هوا و هوس سخن میگفته است! آیا نمیتوان با استناد به این آیه قرآنی کذب سخن این متهم را اثبات کرد و بگوییم که وی مؤمن، بلکه مسلمان نیست؟ پس همانگونه که عرض کردم، اگر غیب را جزئی از زندگی انبیاء و ائمه بدانیم، نمیشود که آن را دور از استدلال بدانیم. اگر این نبی -صلیاللهعلیهوآله- یا وصی – علیهمالسلام – عاقلترین انسانها بوده، نمیتوان عقل را دور از استدلال دانست. میپرسیم که اگر به تمام صحت قرآن، از ابتدا تا انتها، معتقد هستید، پس چرا به آن استدلال نمیکنید؟! چرا میخواهید ما برای صحت کلام ابن هشام به کلام وافدی استدلال کنیم اما نمیخواهید به صحت کلام وافدی توسط کلام خداوند استدلال کنیم؟! این کلام سخیفی است و دیگران به ما میخندند. آنها میخواهند حجت واقعی را از ما بگیرند.
اگر تألیفات یکی از مستشرقین را که درباره تاریخ ما مینویسند، بخوانید، ملاحظه میکنید که به مناسبات معینی استدلال میکنند. آنها میتوانند از طریق جمع این استدلالها و ربطشان به هم شمارا هم قانع کنند که حتی (العیاذ بالله) فهم و معرفت و آگاهی یزید بالاتر از پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- بوده است و میتواند تو را بهعکس آن نیز قانع کند؛ زیرا تمامی استدلالهای آنها و تاریخی که تدوین میکنند مبتنی بر آن است که فلانی قبل از دیگری مرده یا پیش از او متولد شده است! همه اینها نشأتگرفته از آن است که برخی امور را نیکو جلوه دهند و میخواهند شما را به نتایجی برسانند که پیش از تألیف کتابهایتان آنها را بهعنوان پیشفرض در نظر بگیرید. این کاری مغرضانه است و میخواهند بهترین ادلّه ما که به آنها ایمانداریم و معجزاتی برای اثبات آنها نازلشده است را از ما بگیرند. اگر به قرآن استناد میکنیم به این دلیل است که آن را که آن را معجزه یافتهایم؛ مثلاً از قرآن برداشت میکنیم که اسرائیل در آخرالزمان به وجود میآید و ملاحظه میکنیم که پس از هزار و چهارصد سال به وجود آمده است؛ پس آن را تصدیق میکنیم نه اینکه آن پیشبینی را ابن سعد یا وافدی کرده است.
نمیتوان تاریخ زندگی پیامبر – صلیالله علیه واله – را نگاشت، مگر اینکه تمام عناصر شخصیتی و ویژگیهای ایشان را در نظر بگیریم و از آن در نگارش تاریخ زندگی آن حضرت بهره ببریم؛ اما اگر درباره زندگی ایشان بگوییم که آن بزرگوار غذا میخورده، آب مینوشیده و حمام میکرده، ولی به دیگر ویژگیهای او همچون سخن گفتن با جبرئیل و عروج به آسمان در یکشب، نپردازیم، اینگونه تاریخنگاری ناقض است و شایسته نیست. آیا این پیامبر -صلیاللهعلیهوآله- «بدون ذکر ویژگیهای خاصش همچون غیبیات و معجزات» است؟ این پیامبر نیست؛ بلکه یک انسان معمولی است. آنها میخواهند ما را از فهم حقیقت پیامبرمان ناتوان کنند و پیامبر – صلیالله علیه واله – را به انسان نهایتاً باهوش و زیرکی تنزل هند! درحالیکه آنها افراد نوابغی دارند که کامپیوتر و برق و غیره را اختراع کرده اما پیامبر ما اختراعی هم نداشته است! نعمتی که اکنون جمهوری اسلامی در اختیار ما قرار داده است و امکاناتی که در اختیارداریم را باید قدر بدانیم. حقیقتاً ما الآن در وضعیتی قرارگرفتهایم که میتوانیم کارهای شایسته و خوبی انجام بدهیم و اگر آن کارها را انجام ندهیم، بیشتر مورد بازخواست خدای تبارک تعالی و ائمه اطهار – علیهمالسلام – قرار میگیریم. در این وضعیت باید در مواجهه با اهل سنت نیز کارها و برنامههایی انجام بدهیم. سپس رسالتی فراتر از اهل سنت، نسبت به جهان انسانی و بشریت داریم. معتقدم درمجموع درست است که به وجود آمدن طالبان و داعش، به ضرر اسلام تمام میشود، ولی تصور من این است که از جهتی به نفع تشیع شده است. گویی که خدای تبارکوتعالی میخواهد به بیانی دیگر شیعه را مطرح کند و درواقع درملأعام قرار دهد. بله همانگونه که امام رضا-علیهالسلام- فرموده که:
«اگر مردم زیباییهای کلام ما را درک میکردند، از ما پیروی میکردند»[۴]؛
بهترین تبلیغ برای حقانیت مذهب ما این است که کنه فرمایشات رهبران معصوممان را به دیگران معرفی کنیم؛ و من هم تلاش کردهام که تألیفاتم در این راستا باشد. اگر کتابهای بنده راجع به ائمه – علیهمالسلام – را ملاحظه کنید، وقتی سخنی از ایشان نقل میکنم، سعی میکنم آن را تبیین کنم؛ که چرا این کلمه را گفته و از واژه دیگری استفاده نکرده یا اصلاً چرا مطلب را به این شکل مطرح فرموده است. من معتقدم که کوتاهی زیادی دراینباره صورت گرفته است. آرزو دارم در این حوزههای علمیه بررسی و «تحلیل متون» تدریس شود. بنده در کتاب تفسیر سوره «اهل أتی» و نیز «تفسیر هشت آیه اول از سوره اسراء» که تألیف کردهام، این مِنهج (روش) تحلیلی را پیروی نمودهام که مثلاً چرا خداوند متعال فرموده: «سُبحَانَ الَّذِی أَسرَی» و نفرموده: «الحمد لله الَّذِی أَسرَی بِعَبدِهِ»؟ مگر اهمیت تسبیح در اینجا چیست؟ و یا چرا فرموده «هل أتی» و نفرموده «هل مرّ»؟ چه خوب و عالی است که مؤسساتی فقط بهمنظور تحلیل متن قرآن و احادیث پیامبر – صلیالله علیه و اله – و ائمه – علیهمالسلام -و استخراج دقائق و لطایف معنایی آنها تأسیس شوند. این منهج را بنده در کتاب «الصحیح من سیرۀ لإمام علی- علیهالسلام -» پیروی کردهام و در هر خطبه، ولو اندک، برخی از لطایف را شرح دادهام. من فکر میکنم که هنوز جای این کار در حوزههای علمیه و مراکز دانشگاهی خالی است. اگر این شیوه عمومی شود، معیارهای دگرگون خواهد شد؛ زیرا در این صورت، مردم به عظمت احادیث ائمه – علیهمالسلام – و لطافت معنایی آنها که به ذهن خطور نمیکند. پی خواهند برد.
با تشکر از اینکه وقت شریفتان را در اختیار ما گذاشتید. آرزوی صحت و سلامت برایتان داریم.
پینوشت:
[۱]. نهج البلاغه/ بخشهایی از خطبه قاصعه.
[۲]. قال علی (ع) «المر عد و ما جهل»/ غررالحکم/ ح ۴۷۸٫
[۳]. نجم / ۳٫
[۴]. «فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا»/ بحار الانوار/ ج ۲/ ص ۳۰/ ح ۱۳٫
منبع:
نشریهی معارف (ویژه استادان معارف، مبلغان و امور دفاتر) / ش ۱۰۷ / ص ۱۷ الی ۲۱٫
فرم در حال بارگذاری ...