« دفاع رئیس الازهر از شیعهگناهانی را که توبه کردی و از خدا شرم میکنی... »

به یاد مرگ نباشی! او از تو غافل نیست...

نوشته شده توسطرحیمی 25ام مرداد, 1398


☘️ امام علی علیه السلام فرمودند:

شما را سفارش می كنم

                               كه به ياد مرگ باشيد

و از آن كمتر غفلت ورزيد؛

چگونه از چیزی غفلت می كنيد كه او از شما غافل نيست.

 

?«نهج البلاغه، خطبه 188»



ترجمه و شرح خطبه 188 نهج البلاغه:عبرت گرفتن از مردگان

المَوت:
وَ أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلَالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ، وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ وَ طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ؛ فَكَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبينَ وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ، فَكَأَنَّهُمْ [كَأَنَّهُمْ] لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً وَ كَأَنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَاراً، أَوْحَشُوا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ وَ أَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ، وَ اشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا وَ أَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ انْتَقَلُوا، لَا عَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ انْتِقَالًا وَ لَا فِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ ازْدِيَاداً، أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ وَ وَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ.

>

شما را وصيت مى كنم كه مرگ را فراوان ياد كنيد و اين همه، از مرگ غافل مشويد. چگونه از چيزى غافل توانيد شد كه هيچگاه از شما غافل نگردد و چگونه در كسى طمع مى بنديد كه مهلتتان ندهد.
كسانى كه مرگشان را به چشم خود ديده ايد، شما را به اندرز بسنده اند. آنان را بر دوش به سوى گور خود بردند، نه آنكه سواره بر اسبان. و به گورهاشان فرو بردند نه آنكه خود به خواست خود فرو روند. گويى هرگز آبادكننده اين جهان نبوده اند و گويى كه همواره سراى آخرت سراى ايشان بوده.
از آنجا كه وطنشان بوده رميده اند. و به جايى كه از آن مى رميده اند، وطن گزيده اند. همه همشان دنيايى بود كه از آن جدا شده اند و آخرتى را كه سراى ديگرشان بود، تباه نمودند. از زشتكاريها به نيكوكاريها بازگشتن نتوانند و نتوانند كه بر حسنات خود بيفزايند. به دنيا الفت گرفتند و دنيا فريبشان داد و به آن اطمينان كردند و بر زمينشان زد.

 

شرح:پيام امام اميرالمؤمنين عليه‏ السلام،ج‏7، ص:272-268(مکارم شیرازی)

بهترين واعظ!
امام در اين بخش از خطبه به نکته مهمى اشاره مى کند که مى تواند انگيزه نيرومندى براى تقوا که در بخش گذشته آمد، بوده باشد و آن ذکر مرگ است; نخست به بيان سفارشى کلّى درباره مرگ پرداخته، چنين مى فرمايد: «شما را به يادآورى مرگ و کاستن غفلت از آن توصيه مى کنم. چگونه غافل مى شويد از چيزى که او از شما غافل نمى شود؟! و چگونه طمع مى ورزيد در کسى که (اشاره به فرشته مرگ است) به شما مهلت نمى دهد!»; (وَ أُوصِيکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلاَلِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ. وَ کَيْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُکُمْ، وَ طَمَعُکُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُکُمْ!).
آرى! هيچ عقلى اجازه نمى دهد انسان از حادثه اى که به هر حال در انتظار اوست، غافل بماند و از چيزى که راه گريزى ندارد اميد واهى فرار ببندد، عاقل کسى است که اين واقعيت را بپذيرد که مرگ سرنوشت حتمى همه انسانها، بلکه همه موجودات است و به گفته شاعر که اشاره به قبر خويش مى کند:
هر که باشى و به هر جا برسى *** آخرين منزل هستى اين است
سپس امام(عليه السلام) به شرح دقيق و تکان دهنده اى از لحظات مرگ و حوادث آن در ضمن 12 جمله کوتاه و پرمعنا مى پردازد:
نخست مى فرمايد: «بهترين واعظ و اندرزدهنده براى شما مردگانى هستند که با چشم خود آنها را مى بينيد که آنها را به سوى قبرهايشان مى برند بى آنکه اختيارى از خود داشته باشند و در ميان قبر مى گذارند بى آن که بخواهند!»; (فَکَفَى واعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاکِبِينَ، وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ).
آرى! آنها بر دوش مردم سوارند و به سوى منزلگاه ابدى خويش پيش مى روند بى آنکه از خود اختيارى داشته باشند و آنان را در حفره قبر وارد مى کنند بى آنکه بخواهند.
سپس با بيان دو وصف ديگر، سرنوشت آنها را روشن تر مى سازد و مى فرمايد: «(چنان از دنيا بيگانه مى شوند که) گويى هرگز به عمران آن نپرداخته اند و (چنان به آخرت مى پيوندند که گويى هميشه وطنشان بوده است!)»; (فَکَأَنَّهُمْ لَمْ يَکُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً(1)، وَ کَأَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَاراً).
اشاره به اينکه همه چيز در يک لحظه تمام مى شود و به قدرى از دنيا فاصله مى گيرند که گويى هرگز در آن نمى زيستند و چنان به آخرت نزديک مى شوند که گويى از ازل در آنجا مى زيستند.
در ادامه مى افزايد: «از آنجايى که وطنشان بود وحشت و دورى مى کنند و آنجا را که از آن وحشت داشتند به عنوان وطن بر مى گزينند»; (أَوْحَشُوا مَا کَانُوا يُوطِنُونَ، وَ أَوْطَنُوا مَا کَانُوا يُوحِشُونَ).
آرى! هنگامى که از کنار قبرستانهاى خاموش عبور مى کردند، از ديدن منظره قبرستان در وحشت فرو مى رفتند و روى از آن بر مى گرداندند، به ويژه اگر هنگام شب عبورشان به قبرستان مى افتاد; ولى اکنون آنجا وطن آنها شده است و اگر آنها را با اين حال به خانه و کاشانه شان بازگردانند هم مردم از آنها وحشت مى کنند و هم آنها ـ اگر درک و شعورى مى داشتند ـ از مردم وحشت مى کردند.
از سوى ديگر مشکل مهم آنها اين است که سراى آخرت را آباد نکردند و هر چه نيرو داشتند بر سر عمران سراى دنيا گذاشتند همان گونه که امام(عليه السلام) در ادامه سخن مى فرمايد: «آنها در دنيا به چيزى مشغول شدند که (سرانجام) از آن جدا گشتند، و جايى که به آن منتقل گشتند (سراى آخرت) را تباه کردند»; (وَاشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا، وَ أَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ انْتَقَلُوا).
از آن بدتر که راه جبران بسته است، آن گونه که امام به دنبال اين سخن مى فرمايد: «نه قدرت دارند از عمل زشتى که انجام داده اند کنار روند و نه مى توانند بر کارهاى نيک خود چيزى بيفزايند»; (لاَ عَنْ قَبِيح يَسْتَطِيعُونَ انْتِقَالا، وَ لاَ فِي حَسَن يَسْتَطِيعُونَ ازْدِيَاداً).
آيا ميوه اى که از درخت جدا شد خواه رسيده باشد يا کال، ممکن است به شاخه ها بازگردد و راه خود را ادامه دهد؟ آيا فرزندى که از مادر متولّد مى شود خواه جنين کامل باشد يا ناقص، امکان دارد به رحم مادر بازگردد و به تکامل خويش ادامه دهد؟ هرگز. آرى راهيان ديار آخرت نيز چنين اند، امکان بازگشتى به دنيا ندارند و به همين دليل، پرونده اعمال آنها براى هميشه بسته مى شود; نه خطايى را مى توانند جبران کنند و نه حسنه اى بر حسنات بيفزايند و بزرگ ترين مصيبت براى دنياپرستان گنهکار و آلوده همين مصيبت است و گرنه مردن اگر توأم با اعمال صالح باشد نه تنها مصيبت نيست، بلکه سعادت است و رحمت; شکستن قفس و آزاد شدن مرغ روح انسان و پرواز آن در فضاى عالم بالا. به همين دليل مولاى متقيان على(عليه السلام) هنگامى که ضربه اشقى الاولين و الآخرين، عبدالرحمن بن ملجم بر فرق مبارکش وارد شد، فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ; به خداى کعبه رستگار شدم».
در جمله آخر اين فقره به بيان دليل اين ناکامى و تيره روزى مى پردازد، مى فرمايد: (اينها به موجب آن بود که) «آنها به دنيا انس گرفتند و فريبشان داد و به آن اعتماد کردند و بر زمينشان زد» (أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ، وَ وَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ(2)).
آرى اعتماد بر دنيا همچون اعتماد بر سراب است که انسان را در بيابان سوزانى به دنبال خود مى کشد و تشنه تر مى کند و سرانجام اميد او را به يأس مبدّل مى سازد و يا همچون اعتماد بر ديوارى شکسته است که به زودى فرو مى ريزد و انسان زير آوار آن مى ماند.
****
نکته:
مرگ را فراموش نکنيد:
نه تنها اميرمؤمنان که همه معلمان اخلاق و هاديان راه نجات، و از همه بالاتر قرآن مجيد براى بيدار کردن خفتگان بر مسئله مرگ و پايان زندگى تکيه مى کنند و بارها يادآور مى شوند که اين زندگى جاودان نيست و به سرعت زوال مى يابد; کودکان ديروز جوانان امروز و جوانان امروز پيران فردا هستند و پيران فردا همچون برگ خزان با تندباد اجل فرو مى ريزند و به صفوف گذشتگان مى پيوندند.
توجه به اين حقيقت راستى عبرت انگيز و بيدارگر است; بسيارى از مردم در عمل آن چنان هستند که گويى زندگى جاويد دارند، حال آنکه به حيات خود تا يک ساعت ديگر اطمينان ندارند. توجه به اين نکته کافى است که انسان را از مرکب غرور پياده کند و چشمان او را بر حقايق بگشايد و راه را به انسان نشان دهد.
ياد مرگ و پايان زندگى هنگامى اثر بخش تر مى شود که انسان در حوادثى که هنگام مردن رخ مى دهد کاملا دقّت ورزد و امورى را که مولاى ما اميرمؤمنان در خطبه بالا انگشت بر آن نهاده بررسى کند، جدا شدن از عزيزان، فاصله گرفتن از ثروتها، کاخها و مقامها، بيگانه شدن از همه دوستان و فرود آمدن در وادى خاموشان و پنهان شدن زير توده هاى خاک تيره و از همه مهم تر بسته شدن پرونده زندگى و عدم امکان جبران خطاهاى گذشته، همه اينها به راستى بهترين واعظ و اندرزگوست.
به همين دليل در حديث معروف پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «إنّ أَکْيَسَ الْمُؤْمِنينَ، أکْثَرُهُم ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً ; با هوش ترين مؤمنان کسى است که بيش از همه به ياد مرگ باشد و بيش از همه آماده آن باشد».(3)
در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم: از آن حضرت پرسيدند: «هَلْ يَحْشُر مَعَ الشُّهَداءِ أَحَدٌ ; آيا احدى از غير شهيدان با شهدا محشور مى شود؟» فرمود: «نَعَمْ مَنْ يَذْکُر الْمَوْتَ فِى الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ عِشْرينَ مَرَّةً ; آرى کسى که در شبانه روز، بيست بار به ياد مرگ بيفتد (و خود را با اعمال صالح و توبه از گناه آماده سازد)».(4)
اين بحث را با حديث عبرت انگيز ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) پايان مى دهيم که مى فرمايد: «انسان هنگامى که در آخرين روز دنيا و نخستين روز آخرت قرار گيرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسّم مى شوند; نخست به اموالش مى نگرد و مى گويد: به خدا قسم من در جمع آورى تو حريص و بخيل بودم، حال بگو : سهم من نزد تو چيست؟ مى گويد: فقط به اندازه کفنت از من برگير و با خود ببر! سپس رو به فرزندانش مى کند و مى گويد: من شما را دوست مى داشتم و از هر جهت شما را حمايت مى کردم. بهره من نزد شما چيست؟ مى گويند: همين اندازه که ما تو را به سوى قبر مى بريم و در زير خاک ها پنهان مى سازيم! سپس متوجه عملش مى شود و به آن مى گويد: به خدا سوگند! من نسبت به تو (اعمال) بى رغبت بودم و تو بر من سنگين بودى، اکنون من چه بهره اى نزد تو دارم! مى گويد: من در قبر و قيامت با توام».(5)(6)
****
پی نوشت:
1. «عمّار» جمع «عامر» از ريشه «عماره» و «عُمران» به معناى آبادکردن گرفته شده و عمّار به معناى آبادکنندگان است.
2. «صرعت» از ريشه «صرع» بر وزن «فرع» به معناى بر خاک افکندن گرفته شده است.
3. بحارالانوار، جلد 79، صفحه 167.
4. محجّة البيضاء، جلد 8، صفحه 240.
5. الکافى، جلد 3، صفحه 231، حديث 1.
6. در جلد سوم اين کتاب (پيام امام اميرالمؤمنين)، صفحه 431 به بعد و در جلد چهارم، صفحه 583 به بعد توضيحات بيشترى را در اين زمينه مى خوانيد.

نهج البلاغه ( نسخه صبحی صالح )


فرم در حال بارگذاری ...