« ثبات ایمان امیرالمومنین در کلام رسول خدا صلوات الله علیهمچگونه بفهمیم عاقبت به خیر می‌شویم یا نه؟ »

تو عاشق شدی!

نوشته شده توسطرحیمی 30ام آذر, 1395

به روایت مادر شهید مدافع حرم امیر لطفی؛

فرمانده‌اش گفت: امیر، تو عاشق شدی!

دو سه ماه بود که فکر رفتن افتاده بود به سرش ولی به‌اش اجازه نمی‌دادند. می‌گفتند این‌جا لازمت داریم ولی امیر کوتاه‌بیا نبود.

دو تا از برادرهای امیر، پاسدار هستند. امیر هم فوق دیپلمش را که گرفت وارد سپاه شد. تقریبا چهار سال و نیم قبل از شهادتش. لیسانسش را طی دوره خدمت در سپاه گرفت. قبل از شهادتش هم کارشناسی ارشد دانشگاه تهران قبول شد. کارهای ثبت‌نام را انجام داد. قرار بود از سوریه برگردد و برود سراغ درس و دانشگاهش که نشد. بی‌بی، امیر را خرید.
دو سه ماه بود که فکر رفتن افتاده بود به سرش ولی به‌اش اجازه نمی‌دادند. می‌گفتند این‌جا لازمت داریم ولی امیر کوتاه‌بیا نبود. بعدها برایم تعریف کرد: مامان! نمی‌دونی چقدر رفتم و آمدم تا اجازه‌ام را گرفتم. باور کن حتی اشک ریختم. دفعه آخر که رفتم پیش فرمانده‌مان، باز گفت: نه، این‌جا به‌ات نیاز داریم. کجا می‌خوای بری؟! دوباره بغض گلویم را گرفت. اشک آمد به چشمم. فرمانده‌مان انگار دلش نرم شد. گفت: حالا برو، ببینم چی می‌شه. برگشتم اتاق کارم، اما همه حواسم مانده بود پیش فرمانده‌مان. فقط خدا‌خدا می‌کردم راضی شود به رفتنم. توی افکارم غرق شده بودم که صدای تلفن بلند شد. فرمانده‌ام  بود. مي‌گفت: امیر، می‌تونی بری. تو عاشق شدی، ما هم نمی‌تونیم به زور نگه‌ات داریم…

ماهنامه فکه 163 /مشرق
نظر از: مدرسه حضرت فاطمه (س) سقز [عضو] 

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

دراین شب یلدا یادکنیم شهداراباصلوات برمحمدو آل محمد

یلدابرشمامبارک

1395/09/30 @ 22:56


فرم در حال بارگذاری ...