« حماسه حسینی راز پیروزی و رمز تداوم انقلاب اسلامی | تنها توصیه: بصیرت دینی و راه های کسب آن » |
جنگ نرم و ابزارهای تغییر فرهنگی
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1394دیر زمانی است که توهم منحصر بودن قدرت به سلاح آتشین، ابطال شده است. اگر افرادی تا اواخر قرن بیستم وجود داشتند که گسترش قدرت نظامی را تنها راه افزایش توان یک کشور قلمداد می کردند، امروز کسی در غلط بودن این نظریه شکی ندارد. رخدادهای چند دهه گذشته اثبات کرده که داشتن تانک مهم نیست؛ مهم این است که چه کسی و با چه درجه ای از ایمان، پشت تانک نشسته است. بسیار اهمیت دارد که یک سرباز، تا چه اندازه قانع شده باشد که «دشمن»، واقعاً دشمن است و مستحق نابودی است. این اقناع به وسیله قدرت نرم انجام می گیرد. از طرف دیگر، قدرت نرم موجب می شود که دشمن قبل از اینکه دست به اسلحه ببرد، قدرت دفاع را از دست بدهد و از مقاومت منصرف گردد.
قدرت نرم دو کارکرد اصلی دارد:
1.کارکرد ایجابی: مشروعیت بخشی به نیروی خودی (حق با ما است) و اقناع مردم برای پشتیبانی از صاحب قدرت؛
2.کارکرد سلبی: مشروعیت زدایی از نیروی دشمن(این افراد شایسته نابودی هستند) و سلب مقاومت از آنها.
در جنگ سخت، تصرف «سرزمین» دشمن و «نابودی» نیروهای او هدف است؛ اما در جنگ نرم، هدف، تفوق بر «افکار» و «استخدام» نیروهای دشمن است.
در جنگ های خونین نظامی، نیروهای دشمن کشته و زخمی می شوند تا یک منطقه به اشغال درآید که با عوارض و تبعاتی همراه است؛ مثلاً دولت مهاجم، اشغالگر، منفور و نامشروع تلقی می شود. همچنین تهاجم به یک کشور هزینه بسیاری را به اشغالگر تحمیل می کند و هزینه تداوم اشغال به مراتب گزاف تر از هزینه اشغال است. تجربه جنگ ویتنام نشان می دهد که ممکن است حتی یک ابرقدرت با وجود تلاش و کوشش نتواند سرزمینی را تصرف نماید. هنوز هم جنگ ویتنام لکه ننگی بر دامان آمریکا محسوب می شود و فراموش نشده است. مبارزات مردم فلسطین گواهی زنده است بر اینکه حتی در صورت اشغال یک کشور، نمی توان صاحب آن کشور شد. صهیونیست ها بیش از ۶۰ سال است که مردم فلسطین را سرکوب می کنندریال اما نتوانسته اند آنها را وادار به تسلیم نمایند.
این مثال ها نشان می دهد که چرا قدرت سخت به تنهایی کافی نیست و به چه دلیل توجه به قدرت نرم افزایش یافته است. همچنین تحلیل بر اساس قدرت نرم توضیح می دهد که چرا آمریکا در ظرف ۱۰ سال دوبار به عراق و افغانستان حمله کرد و هر بار نیز پیروز شد؛ اما جرأت حمله به ایران را ندارد و تمام کارشناسان اذعان دارند که حمله به ایران شکست سختی را به دنبال خواهد داشت.
عمده حوزه عملکرد قدرت نرم در فرهنگ است و با ابزارهای فرهنگی کارویژه ها را محقق می سازد. در جنگ نرم، هدف دستیابی به سلطه فرهنگی است .پیام های فرهنگی ای که به طور عمده از غرب پخش می شود، بر مبنای مدل آمریکایی ساخته شده و احساسی از سلطه جویی فرهنگی را القا می کند.(ولتون ۱۳۸۷: ۱۵)فرهنگ بنا بر تعریف عبارت است از منبع دانش، تجربه، باورها، ارزش ها، نگرش ها، معانی، سلسله مراتب، مذهب، زمان، نقش ها، روابط مفاهیم جهان و اشیای مادی که گروهی از مردم طی نسل ها از طریق تلاش های فردی و گروهی آن را کسب کرده اند. (ولتون ۱۳۸۷: ۱۰۴)
فرهنگ
در مورد فرهنگ دو نکته قابل ذکر است:
1.فرهنگ، یک سامانه منسجم و هماهنگ است. در یک فرهنگ پایدار و پویا، مؤلفه های متضاد نباید وجود داشته باشد. زیرا ثبات این سامانه را تهدید می کند و ناچار باید یکی از این مؤلفه ها به نفع دیگری تغییر نماید.
مثلاً در اسلام، رعایت حجاب واجب است. حال اگر یک لباس مد شود که فاقد پوشش کافی باشد با دو عنصر فرهنگی متضاد مواجه خواهیم بود و قاعدتاً باید عنصر ضعیف تر حذف شود.
خانواده هایی که مذهبی تر هستند، از پوشیدن این مدل از لباس صرف نظر خواهند کرد و خانواده هایی که از عمق مذهبی زیادی برخوردار نیستند و پوشاک برای آنها، هویت فرهنگی عمیق تری تولید می کند، حجاب را قربانی استفاده از آن لباس خواهند نمود.
2.تغییر فرهنگی: فرهنگ مانند یک رودخانه است که مدام در جریان است. اگرچه در ظاهر یک کلیت ثابت به نظر می رسد، اما در هر لحظه در حال تغییر است. البته این روند بسیار کند، آرام و تقریباً غیر قابل لمس می باشد. گاهی این تغییر فرهنگی با روش ها و ابزارهای خاص سرعت و جهت می گیرد و موجب می شود که فرهنگ به صورت مصنوعی و با سرعت غیر طبیعی تغییر نماید. اربابان جنگ نرم در حوزه فرهنگ، معمولاً به دنبال دستیابی به روش های تحقق این تغییر سریع و جهت دار فرهنگ هستند. فرهنگ، معمولاً دیرپا است و نمی توان به سرعت آن را متحول کرد. برای حذف یک مؤلفه فرهنگی و تثبیت یک عنصر فرهنگی دیگر، ممکن است گذر نسل ها لازم باشد. البته بخش هایی از فرهنگ که عمق چندانی ندارند، می توانند در کوتاه مدت، تحت تأثیر قرار گیرند و تغییر نمایند؛ مثلاً دین به عنوان بخش فرهنگی عمیق بسیاری از مردم، به راحتی تحت تأثیر قرار نمی گیرد، اما سلیقه آنها در تغذیه و نوع پوشش، به عنوان بخش کم عمق فرهنگ، می تواند در کوتاه مدت تغییر نماید.
ابزارهای تغییر فرهنگی
1.ابزارهای درونی
فرهنگ ها به صورت درون زاد در بستر تاریخ دچار تغییر و تحول می شوند. تضادهای فرهنگی به تدریج بر طرف می شود و بسته به نیاز و تمایل انسانی، ممکن است برخی از مؤلفه های فرهنگی نسبت به بقیه بیشتر مورد توجه قرار گیرد و تقویت شود. یکی از مؤثرترین نظریاتی که در مورد تغییر فرهنگی، ارائه شده است، نظریه تکامل فرهنگی است. این نظریه می گوید: تکامل گرایی این اعتقاد را به وجود آورد که هر جامعه ای می تواند علم، فناوری و فرهنگ و صنعت ایجاد کند و بدون محدودیت رشد نماید. دقیقاً همان گونه که انسان باستانی پیشرفت کرد و به انسانی که می توانست ابزار به دست گیرد مبدل شد، سپس انسان راست قامت که آتش را پدید آورد و بعد انسان اندیشه ورز که زبان و و فرهنگ را آفرید، جوامع کمتر توسعه یافته نیز می توانند به سوی توسعه گام بردارند و به فرهنگ عالی تر دست یابند(اسوالدو ۱۳۸۳: ۱۴۴)
چنین تفکری سال های سال بر مراکز علمی و دانشگاهی دنیا حاکم بوده است و توجیه مناسبی را برای تهاجم فرهنگی غرب فراهم کرده است. نظریه تکامل فرهنگی به غرب اجازه می دهد برای صدور فرهنگ خود به دیگر جوامع، تلاش نمایند و این اقدام در جهت اعتلای فرهنگ کشورهای عقب مانده، توجیه می گردد. بی تردید، این نظریه بر اقدامات استعماری تأثیر گذاشته است و اکنون نیز در خدمت سلاطین جنگ نرم قرار دارد.
با این حال، بسیاری از استعمارستیزان و منتقدان مدرنیته به این نوع تفکر استعماری معترض هستند؛ زیرا گره زدن پیشرفت های مادی به رشد فرهنگی، هیچ توجیه عقلانی ندارد و در عمل هم ثابت شده است که لزوماً کشورهای توسعه یافته، از فرهنگ غنی تری برخوردار نیستند. فرهنگ در گذر زمان، دچار فراز و فرود می شود و گاهی رشد و گاهی زوال می یابد. عواملی همچون: راهبران فرهنگی، اخلاق و تربیت عمومی و بسیاری از عوامل دیگر، در این روند مؤثر می باشد. اما رشد اقتصادی یا توسعه سیاسی، لزوماً نتیجه مستقیمی بر فرهنگ ندارد و نمی توان گفت که جامعه دارای ثروت بیشتر یا سیاست توسعه یافته تر، دارای فرهنگ عالی تری است.
از طرف دیگر، تصور حرکت خطی فرهنگ، از بنیان نادرست است. کشورهای توسعه یافته نیز دارای فرهنگ یکسانی نیستند و از یک مسیر واحد به چنین جایگاه فرهنگی ای نرسیده اند؛ مثلاً دو کشور فرانسه و ایالات متحده توسعه یافته محسوب می شوند، اما از دو فرهنگ نسبتاً متفاوت برخوردارند. در فرهنگ فرانسه دین تقریباً زدوده شده است؛ ولی در فرهنگ آمریکا دین جایگاه بسیار مهم و اساسی دارد و حتی در تعیین منافع ملی تأثیر دارد.
به هر حال، بسیاری از روشنفکران، با در نظر گرفتن نظریه تکامل فرهنگی، گمان می کنند شرق دچار توقف فرهنگی شده است و بنابراین، برای رسیدن به قافله تمدن غرب، باید هدایت جریان فرهنگی به بیرون چارچوب های فرهنگ سنتی سپرده شود و با ابزارهای بیرونی به آنچه «فرهنگ تکامل یافته» خوانده می شود، برسیم.
2.ابزارهای برونی
ارتباط فرهنگی:
جوامع در محیط سترون شده فرهنگی حضور ندارند؛ بلکه دائما در معرض دریافت و ارسال پیام های فرهنگی از محیط جهانی هستند که فرهنگ آنها را دچار تغییر و تحول مداوم می نماید.
اگر عضوی از یک فرهنگ، پیامی را برای دریافت توسط عضوی از فرهنگ دیگر ایجاد نماید، ارتباط بین فرهنگی رخ داده است. این ارتباط میان آن دسته از مردم که ادراکات فرهنگی و سیستم های نمادینشان به اندازه کافی مجزا هستند، انجام می گیرد.(سامووار ۱۳۷۹: ۹۸)
ارتباط فرهنگی از گذشته وجود داشته است و موجب اعتلای فرهنگ ها می گردد. جوامع، در ارتباط های فرهنگی، آسیب پذیری خود را کشف و ترمیم می نمایند؛ مثلاً حمام، قهوه و چای از شرق به غرب منتقل شد و مردم شرق، به کارگیری دوش حمام و سیگار را از جهان غرب فراگرفتند.
بسیاری از هنرهای بومی و جهان سومی اساساً نتیجه ارتباط فرهنگی هستند و از ترکیب عناصر گوناگون جهانی از جمله غربی حاصل شده اند. چاقوی فلزی همچون موهبتی به یاری سنن کنده کاری و مجسمه سازی جهان سوم آمد. نقاشی روغن و آکرلیک فقط در اثر تماس باغرب بود که رواج پیدا کرد. هنر اندوبله در جنوب آفریقا از مهره و منجوق به عنوان وسیله اصلی برای تزیین لباس و منسوجات استفاده می کند. این دانه ها و مهره ها چیزی نیستند که بومی آفریقا باشند، بلکه در اوایل قرن ۱۹ از فرهنگ چکسلواکی به آنجا می رود. (کاوین ۱۳۸۷: ۱۹)
در ارتباط فرهنگی، هیچ فشاری در کار نیست و مردم، خود عناصر فرهنگی را پسندیده و استفاده می نمایند. در ضمن، به فرهنگ بومی نیز آسیبی نمی رسد و نوعی انطباق و سازگاری میان عناصر جدید و کهن فرهنگی حاصل می گردد.
هجوم فرهنگی:
آیا وضعیت برابر در عصر جدید، میان فرهنگ های غربی و غیر غربی ادامه یافته است؟ یعنی میان فرهنگ ها یک ارتباط سالم و عادلانه برقرار است؟ آیا عرضه عناصر فرهنگی، فارغ از تمایلات سیاسی انجام می گیرد؟ آیا کشورهای غیر اروپایی در ارائه فرهنگ خود از امکانات و توانایی های غرب برخوردارند؟
برخی معتقدند هنوز هم این وضعیت ادامه دارد و غرب فقط به عرضه فرهنگی می پردازد و مردم شرق این عناصر فرهنگی را انتخاب می کنند. هیچ فشاری در کار نیست و غرب فقط به نیازهای مردم شرق، پاسخ مناسب تری می دهد و به همین دلیل است که اقبال بیشتری به آن می شود. صاحبان صنایع فرهنگی و شرکت های چندملیتی به طور قطع و یقین طرفدار چنین پاسخی هستند. اما برخی دیگر از منظر متفاوتی به این قضیه نگاه می کنند. به نظر آنها اکنون غرب و شرق از جایگاه برابر به تبادل فرهنگ نمی پردازند. به نظر این افراد تصور نوعی «میدان بازی برابر» افسانه ای بیش نیست و هرگز نیز در عمل مشاهده نخواهد شد. (کاوین ۱۳۸۷: ۱۸) توانایی کشورهای غیرغربی برای عرضه فرهنگ، بسیار پایین است و این به جهت دلایل کاملاً غیر فرهنگی است؛ به عبارت دیگر، شرق از فرهنگ ضعیف تری برخوردار نیست، اما سلطه اقتصادی، سیاسی و نظامی غرب مانع از این می شود که بتواند فرهنگ خود را طی یک روند عادلانه ارائه نماید.
به عنوان مثال، رسانه های جمعی با تبلیغات، یک نیاز کاذب ایجاد می کنند و شرکت های بزرگ تولیدات خود را برای ارضای این نیازها به مردم می فروشند و در ضمن، یک عنصر فرهنگی وارد کشور می نمایند. از وضعیت جدید به هجوم فرهنگی غرب تعبیر می گردد و هجوم فرهنگی، از مهم ترین ابزارهای جنگ نرم می باشد. ناچاریم که میان ارتباط فرهنگی و هجوم فرهنگی تفاوت قائل شویم.
اینک به شکل مصداقی تر ابزارهای فرهنگی شرق و غرب را مقایسه می کنیم.
یک آمریکایی به طور متوسط روزانه در معرض ۳۰۰۰ آگهی تبلیغاتی است و در طول زندگی به اندازه ۳ سال پیام بازرگانی تلوزیونی می بیند.(دانسی ۱۳۸۷:۲۹۳) بنابراین، ۳ سال از زندگی یک آمریکایی صرف جامعه پذیری به سبک آمریکایی می گردد. چنین امکانی هرگز برای یک کشور جهان سوم فراهم نیست و سبک زندگی بومی در این مقیاس عظیم برای شهروندان این کشور مورد تبلیغ قرار نمی گیرد.
این تصور که تبلیغات بازرگانی، فارغ از پیام های فرهنگی است، بسیار ساده لوحانه است. این نوع تبلیغات خواه ناخواه مروج یک سبک زندگی است. غالب شرکت های چندملیتی که اقدام به تبلیغ می نمایند، غربی هستند و لزوماً سبک زندگی غربی را ترویج می کنند.
از میان ۴۰ مارک بسیار معروف جهانی چون آی بی ام، سونی، پورشه، کوکاکولا، هوندا، مک دانلد و نستله، که نخستین مارک های جهانی محسوب می شوند، ۱۷ مورد آن آمریکایی، ۱۴ تا اروپایی و ۹ مورد ژاپنی است. (نیزبیت ۱۳۷۸: ۱۸۳)
در ادامه، نیم نگاهی نیز به کشورهای جهان سومی داشته و خیلی کوتاه بررسی می کنیم که آیا این کشورها توانایی دفاع در برابر هجمه فرهنگی بیگانه را دارند؟
آفریقا منطقه ای است که نه تنها کمترین میزان استفاده از کامپیوتر را دارد، بلکه از حداقل امکانات زیربنایی لازم برای استفاده از کامپیوتر نیز برخوردار نیست. تعداد خطوط تلفنی منهتن یا توکیو بیش از خطوط تمام کشورهای آفریقایی زیر خط صحرا است. در سال۱۹۹۴ آفریقا تنها ۲ درصد خطوط تلفن دنیا را در اختیار داشت. در ۱۹۹۵ نیمی از کشورهای آفریقا به اینترنت متصل نبودند و به طور کلی، آفریقا هنوز هم تنها منطقه ای در جهان است که به اینترنت متصل نیست. (کاستلز ۱۳۸۰: ۱۱۳) باید انصاف داد که با این امکانات نمی توان فرهنگ بومی را حفظ کرد و یا دم از ارتباط فرهنگیِ برابر میان شرق و غرب زد.
اگر هنوز شک دارید که فرهنگ، ابزاری برای جنگ نرم است، به آمار زیر توجه نمایید:
فرانسوی ها سالانه تقریباً ۳ میلیارد دلار صرف امور فرهنگی می کنند. این آمار مربوط به اوایل دهه نود است و امروزه چندین برابر بیشتر هزینه می شود. این کشور سردمدار یک نهضت جهانی است که اصرار دارد فرهنگ باید از موافقت نامه های مربوط به تجارت آزاد مستثنا شود. اسپانیا، کره جنوبی و برزیل سهم مشخصی از سینماهای خود را به ارائه تولیدات داخلی اجبار کرده اند. هند تا همین اواخر مجوز ورود کوکاکولا را به این کشور صادر نکرده بود.(کاوین ۱۳۸۷: ۱۲) تمام این اقدامات برای جلوگیری از آسیب دیدن فرهنگ بومی و نشانه ای برای وجود جنگ نرم تمام عیار در عرصه فرهنگ است. اگر مسأله یک تبادل فرهنگی ساده بود، فرانسه که در تمام اروپا به فرهنگ غنی خود مباهات می کند، ناچار نمی شد در مقابل فرهنگ آمریکایی حالت تدافعی بگیرد. همه کشورهای شرق و غرب متوجه وجود سلاح های فرهنگی شده اند و برای آن برنامه ریزی دارند.
باید اذعان کرد که جنگ نرم در عرصه فرهنگ با شدت تمام جریان دارد. این نظریه ناشی از توهم توطئه نیست و شواهد کاملاً آشکاری بر این امر وجود دارد.
منبع : فصلنامه ره آورد نور، شماره 32، ص2 ,
فرم در حال بارگذاری ...