« منبع اصلى اعتقاد به اصل امامت و ايمان به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام)دانلود نقشه راه در کلام مقام معظم رهبری به دولت »

جهانگیرخان قشقائى که بود؟

نوشته شده توسطرحیمی 6ام دی, 1391

 حوزه قم پس از آن صداى اسلام را به گوش جهانیان رساند ، و چشم هاى اهل دل را از اطراف و اكناف جهان بدین ناحیه دوخت .

 در این حوزه دانشمندان بزرگى در علوم فقه ، اصول ، ادب ، كلام ، تفسیر ، تاریخ ، خطابه ، نویسندگى تربیت شدند .

 در این حوزه مرد بزرگ تاریخ اسلام ، چهره با عظمت فقاهت و عرفان با نفوذترین خطیب دوران ، مۆسس انقلاب اسلامى ایران ، بنیان گذار جمهورى اسلام حضرت امام خمینى نشو و نما كرد ، كه از بركت وجودش فرهنگ اسلام از چنگ استعمار نجات پیدا كرد ، و ملت اسلام بیدار شده به هویت الهى خود بازگشتند ، و مى رود كه زمانه را براى پذیرفتن حكومت جهانى مهدى (علیه السلام) آماده نماید .

مرحوم فسائى در باره جهانگیرخان مى گوید :

با اینكه در مراتب علمیه سرآمد ارباب عمائم است از لباس بزرگان ایلات از تا پا بیرون نرفت ، او مانند افراد ایل كلاه و زلف دارد .

حاج شیخ عیسى بن فتح الله شاگرد خان مى فرماید : سركار خان موى بلند مى داشتى و به حنا خضاب مى فرمودى .

جناب خان به حاج شیخ عیسى فرموده بود : زمینى دارم به قشقائى و از مال الاجاره آن چهل تومان است به یك سال ، زندگى خویش را تأمین مى كنم  .

استاد جلال الدین همائى كه به یك واسطه شاگرد آن مرحوم بود در باره خان مى فرمود :

جهانگیرخان در اثر شخصیت بارز علمى و تسلّم مقام قدس و تقوا و نزاهت اخلاقى و حسن تدبیر حكیمانه ، كه همه در وجود او مجتمع بود ، تحصیل فلسفه را كه مابین علما و طلاب قدیم سخت موهون و با كفر و الحاد مقرون بود از آن بدنامى به كلّى نجات داد ، و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت كه نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت نبود ، بلكه مایه افتخار و مباهات مى شد .

 وى معمولاً یكى دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچى سه درس پشت سر هم مى گفت كه درس اولش شرح لمعه فقه و بعد از آن شرح منظومه حكمت و سپس درس اخلاق بود ، و بدین ترتیب فلسفه را در حشو جوزقند و لوزینه فقه و اخلاق به خورد طلاب مى داد .

 جابرى گوید :

اگر شارب مسكرى یا فاعل منكرى را شبانه گرفته به مدرسه آورده براى اجراء حد ، آن مرحوم مى فرمود : حبسش كنند تا بهوش آید . بعد خود آن جناب نیمه شب رفته او را رها و از مدرسه بیرونش برده و به اندرز حكیمانه به راه راستش مى آورد .

 وحید گوید : من از جهانگیرخان با اینكه چندین سال در محضر درسش حاضر بودم ، هیچگاه دعوى شعر و شاعرى نشنیدم ، و پس از رحلت وى از شاعرى و شعر وى بوسیله شیخ محمد حكیم كه به وى محرم ترین اشخاص بود آگاه شدم از اشعار اوست :

 تا یاد چین زلف تو شد پاى بست ما                              رفت اختیار عقل و سلامت زدست ما

از صرف نیستى چو كسى را خبر نشد                        عشقت چگونه كرد حكایت زهست ما

غمگین مشو گر از ستمش دل شكسته اى             كار زد به صدهزار درست این شكست ما

از دشمنان ملامت و از دوستان جفا                                     بودست سرنوشت زروز الست ما

گشتم زهجر غرقه دریاى اشك خویش                           تا ماهى وصال كى افتد به شصت ما

 

از آقا محمد جعفر دهاقانى خادم مدرسه صدر در مسئله فوت خان منقول است كه :

 بیمارى ایشان در كبد بود ، میرزا مسیح خان دكترش بود ، وقتى خان بیمار شدید شد ، من رفتم دنبال دكتر میرزا مسیح خان ، گفت شما چه نسبتى با خان دارید ؟ گفتم خادمش هستم ، دكتر گفت من نمى آیم ، خان آدم كوچكى نیست ، من براى عیادت مى آیم .

  آمدم جریان را براى خان گفتم ، خان فهمید گفت برو بگو براى عیادتم بیاید ، آنگاه طبیب به خدمتش آمد ، خان تبسم كرد و به او گفت هر چه تو مى دانى منهم مى دانم من چاق شدنى نیستم .

 میرزا مسیح خان رفت دكتر شافتر خارجى را آورد ، دكتر شافتر نسخه نوشت ، دواهاى نسخه را از مریضخانه انگلیسیها تهیه كردیم ولى خان آنها را نخورد ! !

 سه چهار ساعت از شب گذشته بود كه خان گفت رختخواب را رو به قبله كنید ، سپس یك لیوان آب خوردن خواست ، پس از خوردن آن به ذكر حق مشغول شد و چند لحظه بعد از دام تن و دنیا خلاص شد .

 تمام علما در آن شب حاضر شدند ، جماعت انبوهى آمده بودند ، تشییع مفصلى از او شد و آیت الله آقا نجفى بر او نماز گذارد و در تكیه ترك دفنش كردند رحمة الله علیه رحمة واسعة .

 مۆلف كتاتب تاریخ حكما و عرفا متاخرین صدرالمتألهین نزدیك به پنجاه و دو نفر از شاگردان خان را نام مى برد ، كه هر یك از اعاظم مراجع تقلید و حكما و عرفا و فلاسفه الهى بوده ، و هر كدام منشأ آثار و بركات عظیمى در پیشبرد فرهنگ الهى و نبوت انبیا و امامت امامان بودند .

 آرى مبازره با نفس از وجود آدمى چهره اى پاك و موجودى نورانى و الهى مى سازد ، تا جائى كه انسان جز خدا نبیند و جز سخن خدا نشنود و جز سخن خدا نگوید

 منبع:

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...