« بیان مؤدّبانه قرآن به هنگام صحبت از فاسقین و کافرینفرزند صالح گلی از بوستان محبت »

حسد

نوشته شده توسطرحیمی 4ام آذر, 1396

 

در مصباح الشّریعه از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:

«حسود پیش از آن که به فرد مورد حسادت ضرری برساند، به خودش ضرر می رساند؛ مثل ابلیس که با حسدش برای خود لعنت آورد و برای آدم علیه السلام نبوّت و هدایت و رفعت یافتن به محلّ حقایق عهد و نبوّت.»

کمتر کسی است که حسد را نشناسد؛ چون تقریبا هیچ انسانی خالی از آن نیست و گویی یکی از عناصر غریزی در وجود بشری است؛ ولی در حیوانات طبیعت نخستین آنهاست و زندگی شان بر آن قائم است. گیاه شناسان معتقدند که حسادت در گیاهان بیشتر از حسادت در دیگر موجودات زنده است، بلکه قانون طبیعی آنهاست؛ و برای تقریب به ذهن مثالی می زنند که درخت بزرگ هرگاه تنومند گردد و رشد کند، فرصت را از دیگر درختان کوچک می گیرد از این که بزرگ شوند و مثل آن تنومند گردند. اگر این حالت را حسادت نامیده اند، به این معنا نیست که بر تفسیر آزمایشگاهی و به زبان تجربه تکیه کرده باشند، بلکه بیشتر به مشاهده تشابه موجود در صفات رایج در موجودات زنده نزدیک است.

شریف جرجانی در تعریف حسد آورده است:

«آرزوی زوال نعمت فرد مورد حسد به نفع حسود را گویند.» این تعریف چندان دقیق نیست؛ چون شخص ثروتمند زوال ثروت ثروتمندی چون خود را آرزو می کند، ولی نمی خواهد ثروت او از آن وی باشد؛ و صنعتگری حسادت نظیر خود را می کند و آرزو می کند که او صنعت خود را از دست بدهد؛ چون با وی رقیب است و مانع رشد و توسعه او می گردد، ولی نمی خواهد که صنعت به وی منتقل شود؛ چون نیازی به آن ندارد. امّا راغب تعریف جامع و دقیقی از حسد ارائه می دهد؛ می گوید:

«حسد آرزوی زوال نعمت از مستحّق آن نعمت است و چه بسا در راه از بین بردن آن تلاشی نیز انجام دهد.» وی تنها به ذکر آرزو کردن که در درون شخص حسود پنهان است، اکتفا نمی کند، بلکه آن را به اقدام عملی که برای حذف نعمت صورت می گیرد، مقرون می سازد؛ چه این که آن نعمت به حسود منتقل شود و چه نشود. با تأمّل در نزاع موجود بین افراد بشر، به خوبی می توان شاهد دقیقی برای درستی سخن راغب یافت.

شیخ صدوق در کتاب معانی الاخبار روایت می کند که، از امام صادق علیه السلام درباره حسد سؤال شد و فرمودند: «گوشت و خونی است در وجود انسان، و زمانی که به ما می رسد ناامید می شود؛ یعنی شیطان.» یعنی حسد در منطقه تاریکی از انسان- یعنی نفس او- تولید می شود؛ و یا غریزه ای پراکنده در گوشت و خونش می باشد؛ و وقتی که حسد در وجود او رشد می کند، خون او به جوشش می افتد و صاحبش را به اقدام عملی و تلاش برای آزار رساندن فرد مورد حسد و ایجاد اسباب و علل نابودسازی نعمت او وامی دارد. گویی انسانها وقتی برمی خیزند و راه می روند و به تحرّک می پردازند، به انگیزه های حسادتی آن را انجام می دهند، که ابزاری از ابزارهای شیطان، یا چهره ای از چهره های اوست و در اجزای جسم او؛ یعنی گوشت و خون، لانه دارد و می ترسد که به جزء بسیط و روشنگر وجود او؛ یعنی عقل، نزدیک شود؛ چون نزد عقل مقبولیتی نمی یابد و نمی تواند مأوای گزیند؛ و عقل به نورش وی را فاش و به قدرتش آن را از بین می برد. حضرت هم راه یافتن حسد به باغ و گلشن نبوّت را منکر می شود؛ چون آنها کسانی هستند که خداوند پلیدی را از آنها زدود و پاکشان گرداند.

در مصباح الشّریعه از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «حسود پیش از آن که به فرد مورد حسادت ضرری برساند، به خودش ضرر می رساند؛ مثل ابلیس که با حسدش برای خود لعنت آورد و برای آدم علیه السلام نبوّت و هدایت و رفعت یافتن به محلّ حقایق عهد و نبوّت.» پس محسود، نه حسود، همچون ترازوی حسود همیشه سبک است و ترازوی طرف حسادت سنگین و روزی هم تقسیم شده است و حسادت برای حسود فایده ای ندارد و به فرد مورد حسادت هم ضرری نمی رساند. اصل حسادت ناشی از کوردلی و انکار رحمت خداوند است که هردو، دو بال کفرند؛ و به واسطه حسادت، فرزند آدم به حسرت ابدی دچار می شود و چنان هلاک می شود که هرگز از آن نجات نمی یابد. گناهی بزرگ و شرّی عظیم است که در قرآن حکیم انسانها به پناه بردن از آن و یاری جستن با یاد و ذکر خداوند و پناه بردن به حریم عزّت او برای پاکی از کـثافت حسد و پلیدی حسود سفارش شده است: وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ[1]. غزّالی در احیاء می گوید: «حسد بر دو نوع است: 1- بیزاری از نعمت و زوال آن را از صاحب نعمت خواستن. 2- زوال آن را نخواستن و از وجود و دوام آن بیزار نبودن، امّا برای خود خواستن. این نوع را غبطه گویند.» حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: «مؤمن غبطه می خورد، ولی منافق حسادت می ورزد.» فیض کاشانی در الحقائق فی محاسن الاخلاق سخنی مثل سخن غزّالی را ذکر می کند، گویی که از وی نقل می نماید. از سخنان امام صادق علیه السلام بنا به روایت کلینی در کافی چنین است: «مؤمن غبطه می خورد ولی حسادت نمی ورزد، ولی منافق حسادت می ورزد ولی غبطه نمی خورد.»

این سخن با حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله هماهنگ است و بر درستی آن صحّه می گذارد. و آن این که: «حسادت در دو چیز نیست: مردی که ثروتی از خداوند به او رسید و آن را در راه حق صرف نمود، و مردی که علمی از جانب خداوند به او رسید و آن را به مردم آموخت.» حسادت در این حدیث معنایی جز آنچه که امام صادق علیه السلام در سخنش آن را مورد توجه قرار داد نیست؛ یعنی مؤمن غبطه می خورد و حسادت نمی ورزد. پس شخص ثروتمندی، ثروتش را تقسیم می کند و در راه استواری حق و از بین بردن باطل صرف می کند، حقّ اوست که از جانب خردمندان و مؤمنان سبقت و رقابتی را ملاحظه کند که اعمالش را کامل می سازند، نه حسادت و بدرفتاری که موجب نابودی و ممانعت کار خیر و رواج آن می شوند. این چنین است برخورد با دانشمندی که با انوار علمش تاریکیهای جهل را از بین می برد و با حقایقش اوهام بیهوده را محو می سازد.

پس رقابت و سبقت در خیر مطلوب و مفید است و قرآن هم به آن فرمان داده است:

سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ [2]. و یا آیه ای که در باب به فعالیت واداشتن نفس و واداشتن آن برای رسیدن به نیکی ها در دنیا و آخرت آمده است: وَ فِی ذلِک فَلْیتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ[3]. امّا حسادت تنها ناشی از بغض و کینه نفس است و هرگاه در آدمی افزون گردد، نفسش از خیر و رحمت دور می گردد. چه خوب گفته است آن که گفته: «حسود از مجالس تنها مذمّت و ذلّت می بیند، از فرشتگان لعنت و دشمنی، از خلق ضرر و غم، هنگام تنهایی ترس و دلهره و در قیامت رسوایی و عذاب.» سخنی منسوب به اعرابی است که می گفت: «ظالمی شبیه تر به مظلوم از حسود ندیدم، که نعمت برای توست، ولی عذاب برای اوست.»

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «برای نعمتهای خداوند دشمنانی است. پرسیدند: چه کسانی هستند؟ فرمودند: آنهایی که به مردم به خاطر فضل نعمت خداوند که به آنها بخشیده است، حسادت می ورزند.» این حدیث بیانگر آن است که حسود، دشمن نعمت خداوند است تا دشمن صاحب نعمت. او از حکمت خداوندی بی خبر است؛ چون خداوند سبحان به کسی نعمت نمی دهد، مگر به خاطر حکمتی؛ و محروم نمی سازد، مگر به خاطر حکمتی برای حسادت رذیلت و عیبی نیست؛ جز دشمنی ورزیدن بدون علّت با نعمت و فضل خداوند بر بندگان مستحق، و جهل و بی خبری از حکمت خالق حکیم. برای حسود این شاهد صریح و بازدارنده کافی است تا به این صفت توصیف نگردد. بدون شک، سخن ابن سیرین تعلیل استواری است برای حسادت نورزیدن. او می گوید: «بر احدی به خاطر مال دنیا حسادت نمی ورزم؛ چون اگر از بهشتیان باشد، چگونه بر او به خاطر دنیا حسادت ورزم، در حالی که دنیا حفره ای است در بهشت؟ و اگر از اهل دوزخ باشد، چگونه بر او به خاطر امر دنیوی حسادت ورزم، در حالی که او به جهنم می رود؟»

در کافی از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: «خداوند عزّ و جل به موسی بن عمران فرمود: ای پسر عمران! بر مردم به خاطر نعمت من که به آنها می رسد، حسادت مکن و به آن چشم مدوز و خود را به رنج میفکن؛ چون حسود به خاطر نعمت من؛ که میان بندگانم تقسیم کردم، خشمگین است؛ و هرکس چنین باشد، من از او و او از من نیست.» غزّالی در احیاء، بخشی از این سخن را با استناد به زکریای پیامبر آورده است. از معانی قابل توجّه این که: حسادت بر رواج ویرانی در جامعه به ابزار متنوّع کمک می کند؛ از جمله این که تأثیر او بر جان حسودان که درشتخو می گردند و بد معاشرت، و در رفتار به انحراف کشیده می شوند و بر ایمانشان تأثیر می گذارد؛ و چه بسا حسد آنها را به کفر سوق دهد. همه این معانی در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله تصریح شده است که فرمود: «حسد ایمان را می خورد، چنان که آتش هیزم را.» در حدیثی دیگر بیان می کند که، حسد موجب قطع روزی می شود و میان دو طرف حسود و طرف حسادت نفرت و کینه و قتل ایجاد می کند. فرموده است: «بیم ناکترین چیزی که از آن بر امّتم می ترسم، این است که ثروتمند شوند و به هم حسادت ورزند؛ و به قتل هم دست یازند.» حضرت درست فرموده است؛ چون چیزی بیشتر از ثروت در این امّت موجب حسادت و جنگ نمی گردد. و این سخن ایشان: «نزدیک است فقر به کفر برسد و حسادت بر سرنوشت چیره شود» دلالت آشکاری است بر قدرت حسد در تغییر و تبدیل خوشبختی به بدبختی و خوبی به بدی.

چه بسیار اندیشمندان و فیلسوفان که آدمی را به ترک حسد فراخوانده اند! مرضی که به درون انسان راه بیابد از آن گریزی نیست؛ جز به نابودی شخص و یا تغییر نفس آدمی و به جای نهادن فساد و تیرگی در آن. از جمله این افراد می توان از ارسطو نام برد که همه عمرش را در راه انسان سازی صرف کرد. وی در کتاب اخلاق می گوید: «امّا حسد، غم و اندوهی می آورد بر چیزی که استحقاق دارد.» یعنی بر نعمتها و نیکیهایی که از خالق به بندگان مستحق بخشیده شده است. منظور وی از غم، آن چیزی است که به واسطه غم و اندوه از دیدن نعمت در دست مردم به حسود می رسد. ابو حیان توحیدی به نقل از او روایت کرده که از وی سؤال شد: «چرا حسود از همه غمگین تر است؟» گفت: «او هم مثل همه مردم غمگین است، امّا به خاطر خیری که به مردم می رسد، تاوان پس می دهد.» ارسطو در کتاب اخلاق می گوید: «امّا حسود غمگین تر است و شادی وی کمتر، به خاطر این که کسی که از نیکیها ناراحت است، البتّه برای نیکی و زیبایی شاد نمی شود.»

ابو حیان از ابن مسکویه درباره تعریف حسد و علّت و تأثیر آن پرسید و او هم در الهوامل و الشوامل چنین پاسخ داد: «حسد همان غمی است که به خاطر رسیدن خیر و نیکی به مستحقّ آن، عارض شخص می گردد. این احساس زشت، افعال زشت دیگری را در پی دارد که از جمله: آرزوی زوال آن نعمت از مستحق است. این آرزو همچنین با تلاش در انواع فساد که به بدیهای فراوانی منجر می شود، ادامه می یابد. امّا وقتی که این غم به شکلهای غیر مذموم بر آدمی عارض شود، مردم به اشتباه آن را حسادت می نامند؛ مثلا شخص فاضل از خیری که به غیر مستحق برسد ناراحت است؛ چون وی ترجیح می دهد که امور در جای خود قرار گیرند؛ و خیر هرگاه برای انسان بد حاصل شود آن را در راه بد به کار می برد- اگر قابل به کارگیری باشد- و یا از آن بهره نمی برد. چه بسا شخص فاضل برای خودش غمگین باشد، هرگاه به خیری که غیر او به آن رسیده دست نیابد، اگر مثل او مستحق باشد؛ این را حسد نامیم؛ چون این غم به خاطر این نیست که خیر به دیگری رسید، بلکه به خاطر آن است که از آن محروم شده است. و اگر برای خود آنچه را که برای دیگری می یابد، ترجیح دهد، زشت نیست؛ بلکه بر همگان است که هرگاه خیری را نزد دیگری یافت، آرزو کند که برای او چنین باشد؛ چون این غم موجب آن نمی شود که زوال نعمت از مستحق را بخواهد. عربها هم میان این دو فرق قائل شده اند و یکی را حسود (حسد برنده) و دیگری را غابط (رشک برنده) نامیده اند.

پی نوشت ها

[1] فلق(113) آيه 5: و از شرّ هرحسود، آن‏گاه كه حسد ورزد.

[2] حديد(57) آيه 21:[ براى رسيدن‏] به آمرزشى از پروردگارتان سبقت جوييد.

[3] مطفّفين(83) آيه 26: و در اين‏[ نعمتها] مشتاقان بايد بر يكديگر پيشى گيرند.

معنا شناسی واژگان قرآن، ص: 212


فرم در حال بارگذاری ...