« ویژگی انقلاب اسلامی ایران از دیدگاه قرآن | جلوگیری رهبر انقلاب از ابطال انتخابات مجلس » |
خشوع مومن
نوشته شده توسطرحیمی 14ام بهمن, 1394کسی که در هر امتحانی بر جای خودش می ماند، در آن امتحان آخری که لحظه مرگ پیش می آید، آنجا هم می ماند. به سلامت از لحظه مرگ می گذرد. که این خیلی مهم است…
أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ.[ آیه 1 و 2 سوره مومنون] یکی از نشانه های مومن این است که او در نماز خاشع است. مومن که می گوییم یعنی مومنی که نصاب ایمان را دارد. نصاب ایمان را دارد یعنی ایمانش مقبول است. مشکلی در ایمانش نیست. جایی از ایمانش عیب ندارد. کمبود ندارد. خدای متعال او را مومن می داند. کسی که اینچنین مومنی هست… ببینید به عنوان اولین نشانه فرمودند که این کسان به فلاح و رستگاری می رسند. دیگران به فلاح و رستگاری نمی رسند؟
چرا ممکن است دیگران هم برسند اما اینها حتما می رسند. کسی که نصاب لازم از ایمان را دارد، نصاب لازم از ایمان را دارد و ایمانش مشکلی ندارد و جایی از ایمانش کم نیست. اگر جایی از ایمانش کم باشد، ناگزیر در آن بخش، منافق است. این حرف مشکلی است ها. وقتی ایمان کافی نیست، آدم کمبود دارد. ظاهر من هم مومن است. اما یک جاهایی کمبود دارم. واقعا آدم می ترسد آن لفظ را بگوید. خب. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. نشانه آنها این است که در نماز خاشع اند.
خب تکلیف ما زود روشن می شود دیگر. در نماز خاشع نیستیم. پس ما آن مومنی که خدای متعال او را به عنوان ایمان می پذیرد و نصاب ایمان را دارد، نیستیم. دودوتا چهارتا دیگر. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. من ندارم. خشوع در صلاة را ندارم. پس آن مومنی که اینجا فرمودند نیستم.
نشانه دوم، [در آیه بعد می فرماید:] وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. ما می خواهیم بگوییم بین این سه بخش یک پیوند جدی هست. مومنان کسانی هستند که از لغو اعراض می کنند. در زندگی شان لغو نیست. حرف لغو نمی زنند. من گاهی می بینم بعضی از دوستان بین دوتا نماز، مدتی یا همه اش را دارند با پهلو دستی حرف می زنند. خب. اگر آدم از لغو اعراض داشته باشد، نمازش هم درست می شود. نماز درست مال آدمی است که از لغو اعراض دارد.
و نمی کند. لغو را معنا نکردند. لغو یعنی کار بی معنا. کار بی نتیجه. من یک کاری می کنم که نه نتیجه دنیایی برایم دارد و نه نتیجه اخروی. شما صبح به دنبال کسب می روی. کسب لازم است. برای اینکه دستت جلوی مردم دراز نباشد. مثلا برای اینکه زندگی خانواده خودت را اداره کنی. به دنبال کار می روی. خب این می تواند کاملا پسندیده باشد. پس کار لغو نیست. خب. اگر در زندگی من هرچه هست اینطوری است و لغو نیست و من می توانم برایش بگویم چرا و جوابش را می توانم بدهم. این کار را چرا کردی؟ به این دلیل. دلیلش هم پسندیده باشد. مهم است که دلیلش پسندیده باشد. آدم همیشه هرکاری می کند یک دلیلی دارد. اما دلیل باید پسندیده باشد. اگر دلیل پسندیده باشد، کار لغو نیست. اگر دلیل پسنیده است، معقول است. مثل همین مثالی که عرض کردم. کسی که به دنبال کسب می رود برای اینکه زندگی خودش را اداره کند، برای اینکه دستش جلوی مردم دراز نباشد و برای اینکه زن و بچه اش گرسنه نمانند، این کارش معقول است. کار معقول را می شود جواب داد. روز قیامت از شما بپرسند چرا، می توانی بگویی به این دلیل. و این دلیل آنجا پسندیده است. اگر درس می خوانی، می توانی بگویی. نه اینکه همه وقت هایی که آدم درس می خواند می تواند بگوید. اما درس خواندن کاری است که می تواند معقول باشد. من اگر فکر درستی در درس خواندن به کار ببرم و هدف درستی داشته باشم، کار پسندیده خواهد بود و می شود جواب داد. خیلی مهم است. من کاری که می کنم را می توانم جواب بدهم یا نه. من نگاه می کنم. حالا ببینید من چقدر از نگاه هایم را نمی توانم جواب بدهم. چرا به این طرف نگاه کردی؟ به چه دلیل؟ آدم چند تا از نگاه ها را می تواند جواب بدهد؟ چند درصدش را؟ ببینید من دارم قرآن می خوانم . به صفحه قرآن نگاه می کنم. خب این را می توانم جواب بدهم. خدایا من این صفحه را نگاه می کردم برای اینکه… یا مثلا فرض کنید درس و بحث ها. وقتی داریم درس می خوانیم، البته اگر نیت مان درست باشد؛ خب همه اش عبادت می شود. کاری که می توان جواب داد. کاری که می توان جواب داد لغو نیست. لغو کاری است که نمی توان معنا کرد. معنای درست و معقول برایش گفت. نمی توان برایش هدف معقول گفت. مثالش را عرض کردم. بسیاری از نگاه های ما لغو است. بسیاری از حرف های ما لغو است. تا لغو به زندگی آمد نشان می دهد که ایمان من مشکل دارد. وقتی ایمان من مشکل دارد، پس نمازم… اصلا نماز من نشان می دهد که ایمان من مشکل دارد. پس در زندگی ام لغو وجود دارد. به طور جدی لغو وجود دارد. چون به طور جدی وجود دارد من نمی توانم درست نماز بخوانم. اگر همه کارهای من درست بود و می توانستم جواب شان را بدهم، نمازم درست بود. به صورت دو دوتا چهارتا ها. این ها نشانه هایی است که قرآن فرموده و قرآن شوخی هم ندارد. شعر فلان شاعر نیست که ممکن است نتواند جواب بدهد که چرا آن شعر را گفته. من فقط می خواهم روی این کلمه وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ بایستم. من به خشوع در صلاة می رسم و نمازم به درد بخور می شود. حداقل به درد بخوری نماز آنجاست. حداقل ها. اینکه شما هرکاری در نماز می کنی، بفهمی داری چکار می کنی. من رکوع می روم. با توجه به رکوع، به رکوع می روم. بعد هم ذکر می گویم. با توجه به ذکر رکوع، ذکرمی گویم. بعد هم بلند می شوم، با توجه بلند می شوم. در سراسر نماز حواسم پرت نیست. اگر سراسر نماز حواس آدم پرت نباشد و بفهمد چکار می کند و چه می گوید این حداقل حداقل نماز درست است. تا برسد به خشوع که مال حداکثرهاست. من مکرر اینجا عرض کردم. من نماز که می خوانم نباید صدای پهلویی را بشنوم. نفهمم پشت سری یا جلویی من چکار کرد. درحالی که من هم می فهمم پهلو دستی ام چکار کرد هم می فهمم جلویی ام چکار کرد. مثلاها. هم همه چیز. اگر من نمی فهمم اطرافیانم چکار کردند، من فقط درنمازم. خب این می شود نماز درست. کاملا قبول. این کاملا قبول است. خب هرچه درجه اش بیشتر باشد و این خشوعی که اینجا فرمودند خشوع هم داشته باشد، [بیشتر می شود]. در احوالات ائمه دارد دیگر. وضو می گرفت و می لرزید. آقا چرا می لرزی؟ نمی دانی من کجا می خواهم بروم. اینجور. خب این شد نماز با خشوع. وضوی با خشوع. ما وضویمان را همینطوری می گیریم و نمازمان را هم همینطوری می خوانیم. تازه ماها خیلی آدم های خوبی هستیم که نمازمان را به جماعت می خوانیم. اگر نمازمان را به جماعت بخوانیم که یک سبحان ربی العظیم و یک صلوات هم داریم. اگرنه که به سرعت رد می شویم و می رویم. یک صورت دیگر برای نماز داریم. قرآن فرموده آنها همیشه در نمازشان هستند. همیشه در نمازند. اگر آدم کار لغو نمی کند، یعنی همیشه در نماز است. هرکاری می کند با نیت درست می کند. با نیت درست هم شما هرکاری کردی، مثل نماز است که عبادت حساب می شود. کار است، عبادت حساب می شود. درس است، عبادت حساب می شود. هرکاری می کنی، چون کار درست بوده و با نیت درست عمل کردی، کار عبادت است. عرض کردیم یکی را جواب داد. آقا ما آدم را نداریم که بیست و چهار ساعت نماز بخواند که. نداریم. یک آقایی را یکی دوبار در مشهد زیارت کردم. آدم نسبتا… حالا یا خودش گفت یا آن دوست واسطه مان گفت. احتمالا در ماه رمضان بود. چون روزه بود. بیست بار نماز رسول خدا را خوانده بود. نماز رسول خدا از نماز جعفر طیار که یک کمی مشکل است، سخت تر است. دو رکعت است. در همه حرکاتش پانزده بار سوره انا انزلناه فی لیلة القدر را دارد. حمد می خوانی، پانزده تا انا انزلناه می خوانی. رکوع می روی، پانزده تا انا انزلناه می خوانی. می ایستی، پانزده تا انا انزلناه می خوانی. سجده …. مثلا. چند بار خوانده بود؟ بیست بار. بعد هم یک طورهایی شده بود. نه خوابیده بود. نه خورده بود و بیست و چهار ساعت نماز خوانده بود. البته آن علاوه هم داشت ها. من بیست تا نماز رسول خدا بخوانم هم هیچ طوریم نمی شود. چون حواسم درنمازم پرت است. آن یک ذره بیشتر بود، بنابراین ثمر آن را دیده بود. یک نفر، یک بار. حالا نمی دانم تمام بیست و چهار ساعتش نماز بوده؟ قاعدتا بیست و چهار ساعت نبوده. چیزهای دیگر هم بوده. پس اینکه دائما در نمازند یعنی چه؟ یعنی همه چیزش می تواند مثل نماز شود. دارد غذا می خورد. اگر آدم غذا را با نیت درست بخورد، [عبادت است] من غذا را می خورم چون خوشمزه است. چون گرسنه ام. نمی شود جواب داد من گرسنه بودم و غذا هم خوردم. مکرر هم عرض کردم. این کاری است که هر بچه گربه ای می کند. بچه گربه گرسنه است و یک چیزی گیر می آورد و می خورد. چون گرسنه است. من هم گرسنه بودم و غذا خوردم. حالا ما گاهی روی عادت غذا می خوریم. یعنی این ساعت، ساعت و وقت غذای ما بوده. حالا مثلا صبحانه هم دو لقمه بیشتر خوردیم. مثلا می گویم ها. الان گرسنه ام یا احساس گرسنگی نمی کنم. غذا خوردم. عادت است. می شود اینطور جواب داد؟ نه. من عادت داشتم ساعت یک غذا بخورم. نمی شود جواب داد. به چه دلیل غذا خوردی؟ دلیل معقول. ببینید اینها همه چیزهایی است که آدم به وسیله آنها خودش را در ترازو می گذارد. ما خودمان را در ترازو بگذاریم، همان جای هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ، آدم از ترازو حذف می شود. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. بقیه چیزها دیگر چیزهایی است که می شود. وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ. خب ما هم ممکن است زکات بدهیم. مثلا خمس مان را درست حساب کنیم. مرحوم جد ما یک میراب می آورد. زیر این اتاق آب انبار بود. قدیم ها آب انبار داشتند دیگر. از انبار آب، آب آشامیدنی را تهیه می کردند. یک آب درون حوض داشتند و یک آبِ آب انبار. ایشان سر سال که می شد میراب می آورد و چوب می زد و مقدار آب این آب انبار را مشخص می کرد. قیمت این آب چقدر است؟ خمس این را هم حساب می کرد. خب این چیزی نیست. ماها هم ممکن است بعضی هایمان خمس هم بدهیم و اگر یک وقتی زکات هم [به ما واجب بود] البته ماها چیزی نداریم که زکات داشته باشد. حالا فرض کنید که مثلا یک جایی گندم هم داریم و برای ما گندم می کارند و حالا مثلا زکات آن را هم می دهیم. این می شود. این چیزی نیست. باز بعدش هم کسانی هستند که پاکدامن اند. [در آیه 8 و 9 می فرماید] وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ. اینها چیزهایی است که امکان اجرایش برای ما هست. نمازش را مواظبت می کند. نمازش را حفظ می کند. نمازش را از دست نمی دهد. در امر نمازش دقت می کند. این می شود. اما آنهایی که آن بالا بود نمی شد. حالا عرض کردیم که صفت دومی که برای مومن هست، این است که دائم در نماز است. تا ایمان شما درست باشد، می توانی به نماز دائم برسی. اگر ایمان آن حد لازم خودش را داشته باشد. ببینید حد لازم آن است که وقتی آدم از پل مرگ عبور می کند، می تواند به سلامت عبور کند. پل مرگ بخشی از زندگانی ماست که خیلی مهم است. فقط هم یک بار تجربه می شود. وقتی من عبورکردم، دیگر عبور کردم. اگر خراب شد، خراب شد. اگر درست شد، درست شد. اگر ایمان آدم درست باشد، بخشی از آن نازک نباشد، بخشی از آن کمبود نداشته باشد، آدم به راحتی از این پل عبور می کند. به سلامت عبور می کند. شیطان نمی تواند. شیطان چند جا در من دستگیره دارد. من پول را خیلی دوست دارم. دستگیره شیطان است. خدایی نکرده گاهی شهوت مرا به گناه می کشاند. این یک دستگیره شیطان است. گاهی وقتی خشم می گیرم، هیچ نمی فهمم. این دستگیره شیطان است. ممکن است یکی از این دستگیره ها هنگام مرگ من به دست او بیفتد. رها نمی کند مگر اینکه مرا از ایمان بیرون ببرد. الا اینکه خدا رحم کند. آنهایی که دائم در نمازند [اینطور نمی شود.] که عرض کردیم این هم به این برمی گردد که ایمان آدم درست باشد. حالا برگردیم به یک حرفی که مکرر و مکرر عرض کردیم. اگر ایمان من درست باشد، گناه نمی کنم. به هیچ وجه گناه نمی کنم. ایمان درست. از آن لحظه به بعد به من مومن می گویند. ایمانت قبول است. نصاب را دارد. نسبت به پول نمی لغزم. به … نمی لغزم. همینطور بگویید. به هرچیز دیگری نمی لغزم. ایمان مرا نگاه می دارد. سختم هم نیست. ببینید صد هزار تومان به من بدهند، ممکن است نلغزم. یک میلیون تومان بدهند، ممکن است نلغزم. وقتی ده میلیون تومان می شود، یک ذره تردید می شود. عددها که بزرگ می شود، آدم… اگر مومن است، نمی لغزد. بین صد میلیون و صد میلیارد با صد تومان فرقی نمی کند. هیچ حادثه ای او را نمی لغزاند. آن حادثه شهوی هرچه می خواهد باشد. او را نمی لغزاند. بدنش هم نمی لرزد. راحت عبور می کند. خب این نشانی است که ایمانش درست است. ایمانش درست است. نه اینکه سلمان است ها. ایمانش درست است. حد مقبول خودش را دارد. هیچ حادثه ای او را نمی لغزاند. حالا درجات بالای ایمان. میثم بر دار بود. برایتان گفته ام دار آن زمان مثل صلیب بود. دو تیر روی هم. دستش را بریده بودند. یک پایش را هم بریده بودند. به اینجا آویزان کردند که انقدر خون برود تا بمیرد. دخترش خیلی به حال پدر نگران بود. در جمعیتی که دورش جمع شده بودند، سوال کرد بابا چطوری؟ گفت چیزی نیست. مثل اینکه مثلا من در یک دالان تنگی از میان جمعیت عبور کردم. سختی ای که بر من می گذرد این مقدار است. آن ایمان. خب خیلی است. یک دست آدم قطع شود. بعد هم آنجا از فضایل و فرمایشات امیرالمومنین برای مردم نقل کرد. ماموران آمدند زبانش را هم بریدند. باز فرق کرد؟ نه. درجه اش بالا می رود. حتی این حوادث هم پیش پای این سبک است. برای کسی که نصاب ایمان را دارد، ممکن است حوادث سخت هم باشد اما نمی لغزد. یک کم بالاتر می رود، دیگر حوادث برایش حوادثی نیست. مکرر هزار بار شنیده اید که روز عاشورا هرچه بر امام حسین سخت تر می شد، صورتش برافروخته تر می شد. نشانه … آنجا هیچ حادثه ای در دل ایشان اتفاق نمی افتد. ببینید هیچ حادثه ای در دلی که پر از ایمان است و ایمان کامل است، اتفاق نمی افتد. در دلی که پر از ایمان است، هیچ حادثه ای اتفاق نمی افتد. امنیت آمده. با ایمان، امنیت می آید. هیچ ناامنی او را نمی ترساند و نمی لرزاند. حالا اینها مال بالاها. حداقل ها چطور؟ یک حداقل مقبول داریم. یک حداقل نامقبول که مال ماهاست. حداقل مقبول این است که اینها او را نمی لغزاند. نمی لغزاند. نه اینکه برش سخت نمی شود. ضربت شمشیر برایش سخت می شود. اما باعث نمی شود که از میدان دربرود. می ماند. حالا هر امتحان دیگری. هر امتحان دیگری. امتحان سخت. فرقی نمی کند. این بر جای خودش می ماند. کسی که در هر امتحانی بر جای خودش می ماند، در آن امتحان آخری که لحظه مرگ پیش می آید، آنجا هم می ماند. به سلامت از لحظه مرگ می گذرد. که این خیلی مهم است. حالا مرگ برای ما شوخی است. خب. خیلی روی مساله فکر نمی کنیم و غصه نمی خوریم. دیگرعرض من تمام شد.
خب. بسیاری از دوستانمان در همین فاصله ها برای زیارت رفتند. کسان دیگری هم در روزهای آینده به زیارت خواهند رفت. ما همه شان را به خدای متعال می سپاریم. یکی از دوستان گفت که امسال فلان. من عرض کردم آن خدایی که پارسال را حفظ کرده، آن خدا هنوز به قدرت هست. قدرتش هیچ فرقی نکرده. حضرت ابوالفضل علیه السلام که زائران قبر برادر بزرگوار خودش را حفظ می کرده است، هنوز به همان توان و قدرت باقی است. اندکی از قدرتش کاسته نشده است. بیشتر شده که کمتر نشده. چون آنها دائما دارند زیاد می شوند. هرنمازی که شما می خوانید، ولو نمازهای ما که قیمت ندارد، اما برای هرنمازی، برای آنها نماز می نویسند. چون اگر او به کربلا نرفته بود، هیچ نمازخوانی نبود. بنابراین هرکس نماز می خواند، برای او هم می نویسند. برای آن غلام سیاه، جون، غلام ابوذر هم می نویسند. چون اگر اینها نبودند، اگر اینها نبودند، امروز هیچ نمازخوانی وجود نداشت. هیچ وقت نماز نبود. یزید و آل یزید همه چیز را جمع کرده بود. ببینید آن اولی ها دشمن دین نبودند. می خواستند سوار شوند. از این دین سواری بگیرند. وگرنه چه دشمنی دارد؟ با چیزی که می شود سواری بگیرد. اینها، یعنی معاویه به بعد، با این دین دشمن بودند. می خواستند ریشه را بکنند. فرق این دسته و آن دسته این است. آن دسته می خواستند سواری بگیرند. سواری هم گرفتند و مردم هم سواری شان دادند. اینها دیگر هیچ چیز نمی فهمیدند. ببینید عبارتی از یزید نقل است. حاج آقای اهری هم خواندند. یکی اش این است. لیت اشیاخی ببدر شهدوا. ای کاش پدران ما، بزرگان ما… بزرگان خاندان شان در بدر کشته شده بودند. خودشان به میدان آمده بودند. خودشان هم امیرالمومنین و حمزه و اینها را به میدان خواسته بودند. خودشان خواسته بودند. اگرنه آن کسانی که اولین بار آمدند ممکن بود به دست آنها کشته شوند و آنها زنده بمانند. نه. گفتند یک کسی بیاید که هم شان ما باشد. وقتی امیرالمومنین علیه السلام و حمزه و عبیده پسر عمه پیغمبر به میدان آمدند گفتند خب اینها هم شان ما هستد. اینها از قبیله بنی هاشم هستند و بنی هاشم با ما هم شان اند. حالا می جنگیم. خودشان خواستند. [کار برای] امیرالمومنین هم بیشتر از یک ضربت نبود. من سابقا دیده بودم و مکرر می گفتم که امیرالمومنین همه جا یک ضربت زد و دوم نداشت. وقتی مقابل یک نفر بود، یک ضربت می زد و همان کار را تمام می کرد. می گفتم فقط عمربن عبدود را دو ضربت زد. حالا تازگی یک بررسی کردم و دیدم نه آنجا هم فقط یک ضربت زدند. او یک ضربت به سپر امیرالمومنین زد که سپر دو نیم شد و به فرق امیرالمومنین هم رسید. اما امیرالمومنین از آن جست. اینجا یک ضربت زد و تمام شد. دو نداشت. امیرالمومنین دو ضربت نداشت. چه عرض می کردم؟ حالا آنجا هم با یک ضربت تمام شد. بعد نقل است که به کمک حمزه رفت. گفت عمو یک کمی سرت را پایین بیاور. ایشان سرش را پایین آورد و از بالا، سر آن طرف مقابل رفت. او بابابزرگ یزید بود. لذا اینجا می گفت که ای کاش مشایخ و بزرگان و روسای قوم ما، روسای قبیله بنی امیه امروز بودند و می دیدند من چطور انتقام شان را گرفتم. شما سه چهار نفر از ما کشتید. ما هجده نفر از شما کشتیم. یکی این را گفت. یک چیز دیگر هم در تتمه این شعر دارد که حالا یادم نیست که نام پیامبر را می برد و یک چیزی می گوید. یک چیز دیگر هست که آن مشهور است. لعبت هاشم. بنی هاشم با ملک بازی کردند. دینی نبود. وحی در کار نبود. قرآن خبری نبود. اینجور. اینجور ضد دین بودند. لامذهبی شان اینجور بود. قبل و بعدشان و فضاحت هایی که بعدها در بنی امیه اتفاق افتاده اصلا گفتنی نیست. چه عرض می کردیم؟ در میان زیارت های امام حسین، زیارت پانزدهم شعبان افضل زیارات است. افضل زیارت امام حسین، زیارت پانزدهم شعبان است. بعد از آن در درجه بعد بزرگان گفته اند زیارت عرفه است. بفرمایید بعدش شب جمعه است. دیگر این را نمی دانم. شاید صد یا دویست تا روایت در زیارت امام حسین در شب جمعه هست. زیارت اربعین فقط سه تا روایت داریم. اما مردم ماهیت این زیارت را عوض کرده اند. انقدر اخلاص [هست]. حالا ان شاء الله آن بچه هایی که بعد خواهند رفت، ان شاء الله خواهند دید. ما هم ان شاء الله شاید خدا بخواهد و ببینیم. امسال نه ها. امسال که ظاهرا مقدور نیست. مگر به یک معجزه. ان شاء الله. آن اخلاص هایی که مردم به خرج دادند، آن اخلاص ها یک چیزی برای این زیارت به بار آورده است که شاید از حیطه فهم ما بیرون است. می خواستیم این را عرض کنیم. همه آنها را به خدای متعال می سپاریم. ان شاء الله دست عنایت امام حسین بر سر همه شان باشد و به سلامت بروند و به سلامت کامل و با قبولی برگردند. همه شان ها. همه آن بیست سی میلیون جمعیت. ما یک بار پانزده شعبان آنجا بودیم. از ماشین که پیاده شدیم، یک مرتبه مثل این بود که در جهنم هستیم. انقدر گرم بود. حالا مرحمت خدا و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که ما قبلا به زیارت ایشان مشرف شده بودیم، یک ماشین دولتی که مال دولت امروزی عراق بود و متعلق به آستان مقدس بود، آنجا حاضر بود و ما بلافاصله رفتیم داخل ماشین و خدا ما را نجات داد. اما دیدم یک خانم های عرب با چادرهای ضخیم، یک بار سنگین هم روی سرشان پیاده می رفتند. آنجا که ما را پیاده کردند احتمالا ده کیلومتر مانده بود. نمی دانم از کجا آمده بود. در این آفتاب پنجاه درجه با این لباس مشکی. در درون این مثلا شصت درجه گرما می شود. همینطور. حالا هزار هزار اخلاص دیگر هست. دوستان مان که الان اینجا حاضر هستند گفتند ما از یک راهی می رفتیم که خلوت بود. این بنده خدایی که ما را مهمان کرد، احتمالا یک گوسفند [برایشان آماده کرد.] سراسر سال را پول جمع کرده بود و یک گوسفند را تربیت کرده بود که برای اربعین بکشد. فقط یک گوسفند. هیچ چیز در آن خانه نبود. فرش که هیچ. نمی دانم کف اتاقش حصیر بود یا نبود. در این حد از فقر. هرچه خواستیم بدهیم گفت نه. این برای پول نیست. ما از تو نمی پذیریم. به هیچ وجه. یک وقت دیگر بیایی کمک کنی، ممکن است. اما الان نه. این صاف مال امام حسین است. حالا هزار هزار جور اخلاص هست. امیدواریم که نظر مرحمت و عنایت حضرت حسین علیه السلام و خدای متعال، حضرت ابوالفضل علیه السلام، به همه زائران شان باشد. همه شان در پناه عنایات حضرت حسین و حضرت ابوالفضل به سلامت کامل و قبولی کامل بروند و بیایند. ما هم دل مان یک ذره که می خواسته برویم. حالا اگر یک ذره دل تان می خواسته بروید، به اندازه یک ذره شریک هستید. اگر بیشتر باشد، بیشتر. اگر خیلی دلش می خواسته، خیلی شریک می شود. نرفته، شریک است.
سلام عالی بود به منم سر بزنید بعد از مدت ها بروزم
سلام عالی بود به منم سر بزنید بعد از مدت ها بروزم
فرم در حال بارگذاری ...