رژیم غذایی امام رضا علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 5ام شهریور, 1394

عَنِ الرِّضَا (علیه السلام):

قَالَ لَيْسَ الْحِمْيَةُ مِنَ الشَّيْ‏ءِ تَرْكَهُ إِنَّمَا الْحِمْيَةُ مِنَ الشَّيْ‏ءِ الْإِقْلَالُ مِنْهُ.

امام رضا عليه السّلام فرمود: پرهيز و خودداری، «به معنای» نخوردن نيست بلكه كم خوردن است.

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 309

توضیح: الحِمْيَة- [حمي‏]: پرهيز بيمار از چيزى است كه خوردنش زيان داشته باشد؛ «المِعْدَةُ بيت الداء و الحِمْيَةُ رأس كلِّ دواء»: معده خانۀ بيمارى است و پرهيز اولين دارو است.

فرهنگ ابجدی، ج 1، ص 345

خبرگزاری «حوزه»


فرم در حال بارگذاری ...

سه خصلتی که کمررا می شکند.

نوشته شده توسطرحیمی 5ام شهریور, 1394

قَالَ الْبَاقِرُ (علیه السلام) :

ثَلَاثٌ قَاصِمَاتُ الظَّهْرِ رَجُلٌ اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِيَ ذُنُوبَهُ وَ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ

امام باقر عليه السّلام فرمود: سه خصلت كمر را مى ‏شكند:

مردى كه كارهاي نیک خود را زياد بشمارد،

گناهانش را فراموش كند،

خودبين باشد.

الخصال، ج‏1، ص: 112

خبرگزاری «حوزه»


فرم در حال بارگذاری ...

تفاوت نعمت های بهشتی و دنیوی از نگاه سه اندیشمند حوزه

نوشته شده توسطرحیمی 5ام شهریور, 1394

هر پیوندی با غیر خدا، موقتی و مجازی است

لذّت ‏هاى دنيوى همه از قبيل انفعال ‏اند؛

يعنى از خارج بر نفس وارد مى ‏شوند و در وى اثر مى ‏كنند.

برخلاف لذت ‏هاى آخرت كه از باب فعل و تأثير و انشاى نفس ‏اند.


* شهيد مرتضى مطهرى‏

اگر آنچه كه در بهشت هست، از نوع آن چيزهايى است كه در دنيا است، این سؤال پیش خواهد آمد که آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد. امّا در بهشت انسان به چيزى مى ‏رسد كه عين خواسته نهايى او است و آن كمال مطلق است؛ به طورى كه بعد از آن كمالى نيست كه انسان در آرزوى مافوق آن باشد. قرآن هم ظاهراً براى همين نكته بوده كه اين تعبير را درباره بهشت مى‏ كند: «لايَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا» (1)؛ برعكس نعمت‏ هاى دنيا- كه وقتى داشته باشد خسته و طالب تحوّل و تجدّد مى ‏شود- اگر به انسان چيزى بدهيم كه ماوراى آن چيزى نيست و آن، «همه چيز» باشد، ديگر خستگى معنا ندارد.

اينجا است كه اهل معرفت معتقدند: مطلوب واقعى انسان (يعنى آنچه كه در آرزوى انسان است) غير از غريزه‏ ها است. غريزه حساب ديگرى است؛ يك نيروى تقريباً مادّى و حيوانى است كه انسان را مى‏كشاند. آن چيزى كه به صورت هدف و ايده و كمال آرزو در انسان واقعاً وجود دارد، غير از خدا هيچ چيز نيست.

حافظ مى‏ گويد:

روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست

منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست‏

ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى

سرّ گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست‏

يا سعدى مى ‏گويد:

به جهان خرّم از آنم كه جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست‏

نه فلك راست مسلّم نه ملك را حاصل

آنچه در سرّ سويداى بنى‏آدم از اوست‏

آنچه كه در سّر سويداى بنى ‏آدم مى ‏دانند، همين است كه او جز با خداى خودش با هيچ جا پيوند واقعى ندارد؛ با هر چه پيوند داشته باشد، پيوندى است موقّتى و مجازى؛ و روزى اين پيوند را خواهد بريد. (2)

...

* آيت اللَّه العظمی جوادى آملى‏

ما اگر معناى ثبات را از سكون جدا كنيم و براى ما روشن شود كه به دارالقرار مى ‏رسيم، اين سؤال براى ما مطرح نيست.

ما يك ساكن داريم و يك ثابت. مثلًا درختى اينجا ساكن است، امّا بالاخره از بين مى ‏رود. امّا معادلات رياضى ثابت هستند و زمان ندارند. نه در مكان خاصى و نه در زمان خاصى قرار دارند. قضاياى رياضى نه در مكانى هستند كه بشوند متمكّن و نه تاريخ و زمان دارند كه بشوند متزمّن.

اگر چيزى نه زمان ‏دار بود و نه مكان ‏دار، ثابت است و نه ساكن. انسان هم كه به دار ثبات و دارالقرار مى ‏رسد، خستگى و دلزدگى براى او معنا ندارد؛ زيرا آنچه ملال آور است، ركود و سكون است، نه ثبوت و لذت دائمى.

* حضرت آيت اللَّه حسن زاده آملى‏

به فرموده خداى متعال: «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها» (3)؛ [در بهشت‏] براى آنان هر چه بخواهند حاضر است.

اين آيه و آيات مشابه، دلالت مى ‏كند كه خواسته‏ هاى نفس در عالم آخرت، به انشاى (ايجاد) او است، بلكه همه لذّت ‏ها و رنج‏ هاى او در آن عالَم از مقوله فعل ‏اند، نه انفعال.

لذّت ‏هاى دنيوى همه از قبيل انفعال ‏اند؛ يعنى از خارج بر نفس وارد مى ‏شوند و در وى اثر مى ‏كنند. برخلاف لذت ‏هاى آخرت كه از باب فعل و تأثير و انشاى نفس ‏اند. در روايت آمده است: فرشتگان بايد از اهل بهشت اجازه بگيرند تا بر آنان وارد شوند و بالاترين سلطنت ‏ها همين است كه اهل بهشت، هر چه اراده كنند، بشود.

آنچه ملالت و خستگى را به دنبال دارد، انفعال نفسانى است؛ نه فعل و تأثير و انشاى نفس؛ و لذا در عالم آخرت، هيچ گونه خستگى و مَلالتى وجود ندارد. (4)

در پايان گفتنى است: آدمى آن گاه از لذتى دلزده مى ‏شود كه رفته رفته خسته شود و لذت او رو به كاهش باشد. اما اگر خستگى بر انسان عارض نشود و همچنان آدمى در اوج لذت باشد، احساس دلزدگى براى او پيش نمى‏ آيد و اين همان ويژگى نعمت ‏هاى بهشت و لذت ‏هاى بهشتيان است كه خداوند متعال به لطف و كرامت خود به تمامى مؤمنان درستكار و بندگان دوستدارش نصيب مى ‏فرمايد.

پاورقی:

(1). كهف (18)، آيه 108 ..

(2). معاد، ص 170- 172 ..

(3). ق (50)، آيه 35 ..

(4). هزار و يك نكته، نكته 796 و 923 ..

منبع كتاب: دفتر دوم(فرجام شناسى) اثر: محمدرضا كاشفى- سيدمحسن ديباجى‏+ پرسمان دانشجویی


فرم در حال بارگذاری ...

حدود قواميت مرد بر همسرش یا لزوم اطاعت زن ازهمسرش

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1394

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيا كَبِيرًا*وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَينِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يرِيدَا إِصْلَاحًا يوَفِّقِ اللَّهُ بَينَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا (النساء35/34)

مردان کارگزاران و تدبیر کنندگان زندگى زنان هستند این کارگزارى بخاطر این است که خدا مردان را [از جهت توان جسمى و بدنى و تحمل مشکلات و قدرت تصمیم‏ گیرى صحیح و بدون احساسات زدوگذر] بر زنان برترى داده و به سبب این که مردان از اموالشان هزینه زندگى زنان را به عنوان نفقه واجب مى ‏پردازند، پس زنان صالحه درست‏کار با رعایت قوانین شرعى و مقررات حق فرمانبردار و مطیع شوهراند، و در برابر حقوقى که خدا به نفع آنان بر عهده‏ شوهرانشان نهاده است در غیاب شوهر حقوق و اموال و اسرار شوهران را حفظ مى‏ کنند.

و زنانى که از سرکشى و نافرمانى آنان بیم دارید در مرحله اول پندشان دهید و با نصیحت به فرمان بردن از خود بازشان گردانید، و اگر نشد از آنان در خوابگاه دورى کنید و راه قهر و قطع رابطه حکیمانه در پیش گیرید، و اگر اثر نبخشید [به گونه‏اى که سبب آزار بدنى آنان نشود، و کار به دیه نرسد] آنان را مورد تنبیه قرار دهید، نهایتاً اگر به فرمان بردن از شما بازگشتند هیچ راهى براى آزار دادن آنان مجوئید، به یقین خداوند بلند مرتبه بزرگ است.

اکنون چند نکته را به اختصار توضیح می دهیم:

اول ـ مفهوم اصلی آیه مربوط به شوهران و همسرانشان می باشد، یعنی مردان در محیط زندگی خانوادگی مسئولیت سرپرستی و مدیریت خانواده را بعهده دارند بنابراین اینچنین نیست که بگوئیم جنس زن باید تحت سرپرستی جنس مرد قرار بگیرد و چنانکه می دانیم مردان به عنوان فرزند تحت قیومیت و مدیریت والدین و از جمله مادران خود هستند و به هر مقام علمی و سیاسی که برسند، دستورات مادر برای آنان واجب الاتباع است.

 همچنین باید دانست که زن در غیر امور خانوادگی و در امور شخصی از قبیل حفظ اموال شخصی، اداره و اجرای برنامه های آن، مراجعه به محاکم و … تحت قیومیت شوهر نیست [البته در صورتی که امور مذکور با حق خانواده و شوهر، که بوسیلة قرار داد ازدواج ثابت شده منافات و تعارض داشته باشد، مسئله ایست که احکام خاص خود را داشته و از موضوع بحث بیرون است].

 دوم ـ برتری هائی که خداوند برای مردان قرار داده، دو مفهوم می تواند داشته باشد:

 الف ـ برتری در توانائی کسب کمال، جهات انسانی، کرامت، فهم و شعور حقائق و … .

 ب ـ برتری از جهت توانائی اداری، اجرائی، قدرت دفاع، تحمل کارهای سخت و سنگین.

 باید دانست که برتریهای مذکور در آیة کریمه طبق نظر مفسرین، برتری از جهت دوم است و این منافاتی ندارد که زن نیز در جهات دیگر برتری داشته باشد.

 شک نیست که توانائی اداری و اجرائی و دفاع از حریم خانواده، حریم اقتصادی و … . عموماً و غالباً در مرد بیشتر است و زنان بالطبع عاطفی و احساسی بوده و طبیعت ایشان بر عطوفت و ظرافت مبتنی است. آری ممکن است زنانی در همین جهات بر شوهران خود امتیاز داشته باشند لکن قوانین [و از جمله مدیریت خانواده] به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد. بلکه نوع و کلی را در نظر می گیرد. و البته کارهائی هم که بعهده زن گذاشته شده بسیار مهم است و از وظایف مرد کمتر نیست.

 خلاصه باید گفت:

 مسائل اجتماعی و شم اقتصادی و تلاش و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندیهای منزل و اداره زندگی را مرد بر عهده می گیرد و چون مسئول تأمین هزینه، مرد است، سرپرستی داخل منزل هم با مرد است. اما چنین نیست که مرد از این سرپرستی بخواهد مزیتی هم بدست آورد! نه، این یک کار اجرائی است و وظیفه، و ما باید این آیه را بصورت تبیین وظیفه تلقی کنیم نه اعطای مزیت(1)

اذن شوهر

امام محمد باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند: زنی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و گفت حق شوهر بر زن چیست؟

پیامبر فرمودند:

از مرد اطاعت کنید و عصیان نکنید…، بدون اجازه او روزه نگیرید…، بدون اذن شوهر از منزل خارج نشوید.

روایت دیگری – که هم به سند کلینی و هم مرحوم صدوق دارای سند معتبری است – از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده اند که فرمود:

زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای فرستاده خداوند، حق شوهر بر زن چیست؟

فرمود: …از خانه اش بیرون نرود، مگر با اجازه شوهرش و اگر بی اجازه او بیرون رود، فرشتگان آسمان، فرشتگان زمین، فرشتگان خشم و فرشتگان مهر و رحمت، او را نفرین کنند، تا به خانه اش برگردد.

همچنین در تفسیر نمونه در ذیل آیه «الرجال قوامون علی النساء …» آمده است:

«قرآن در اینجا تصریح می کند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست بلکه منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهای لازم است) … و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است.

...

اطاعت شوهر
در آیه ۳۰ سوره روم ،اشاره به خلقت انسان بر اساس فطرت الهی است ،فطرتی که به تعبیر قرآن غیرقابل تغییر می باشد ،خدا دین خود را براین فطرت بنا نهاده و با آن هما هنگ است ؛و رشد وارتقای انسان براساس عمل به فرامین دینی است که براین فطرت بنا شده است .

درآیه ۳۴ سوره نساء خدای مهربان و حکیم قیومیت زن را به مرد واگذارده است (اَلرِّجال ُقوّامونَ عََلَی النِّساءِ) .ودر همان آیه یکی از صفات زن صالح را «همسر متواضع ومطیع »معرفی کرد است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بهترین زن را این گونه معرفی کرده است«اِنَّ مِن خَیرِنِسائِکُم …..اَلّتی تَسمَعُ قََولَهُ وَ تُطیعُ امرَهُ » (به درستیکه از بهترین زنان شما ……زنی است که حرف همسرش را گوش کند و فرمان او را اطاعت کند ) وهمچنین در حدیث دیگر زن خوشبخت و بزرگ را این گونه تعریف کرده است زن بزرگ وخوشبخت زنی است که همسرش را اکرام می کند و او را آزار و اذیت نمی کند و در تمام حال از او اطاعت می کند ).(بحار الانوارج ۱۰۳ص۲۵۳).

با توجه به آیه قرآن و احادیث نبوی ،اطاعت زن از همسر خود ،از آموزه های اسلامی می باشد که موجب رشد وقرب الی اللِه زن مسلم خواهد شد .
زن مسلم همواره در فکر رشد و قرب به سوی خالق خود می باشد ،او می داندعمرش سرمایه ای است تا دراین فرصت بندگی خدا کند و به وسیله آن به مقامات بهشتی که رب رحیم برای او آماده کرده است ،دست یابد.

البته قابل ذکر می باشد که اسلام نیز در مورد اکرام زن و معاشرت معروف به او را سفارش اکید نموده است ، به گونه ای که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده اند بهترین شما در ایمان کسی است که نسبت به همسرش خوب رفتار کند. )

متأسفانه بعضی از مردان به وظایف خود نسبت به همسر عمل نمی کنند ،و حتی رفتارهایی که در شأن یک مؤمن نیست، نسبت به او دارند. هرچند که خدا در قرآن کریم چنین مردان را به سختی تهدید کرده است :

(البته خدا کلام زنی که در مورد همسرش گفتگو می کرد و درباره او به سوی خدا شکایت می کرد ،شنید ؛وخدا گفتگوی شما دو را می شنود ، البته خدا شنوای بینا است )(آیه ۱ سوره مجادله )

اطاعت از شوهر در هر حال می تواند دو پیامد مفید داشته باشد :اولاً به تغییر رفتار همسر منجر شود ،و از رفتار خود پشیمان گردد. ثانیاً موجب قرب زن به سوی خدا می شود ، وهمچنین از هم پاشیدگی خانواده جلوگیری می کند .از این رو امام صادق علیه السلامدر حدیثی چنین زنی را این گونه ستایش می کند :

(سه زن خدا عذاب قبر را از آنها بر می دارد وبا حضرت فاطمه (س)دختر محمد صلی الله علیه و آلهمحشور می شونند :زنی که برغیرت همسرش صبر کند ،وزنی که بر سوء اخلاق همسرش صبر کند ،زنی که مهرش را به همسرش ببخشد ،خدا در ازای هر واحد از آن ثواب هزار شهید می دهد و برای هر واحد ازآن ثواب یک سال عبادت می نویسد )(وسایل الشیعه ج ۱۵ص ۳۷).

ما در هیچ آیه و روایتی نداریم که إطاعت از شوهر إطاعتی مطلق و همه جانبه باید باشد بلکه مربوط به همان حقوقی است که خداوند متعال برای مردان نسبت به زنان قرار داده چنانکه خداوند متعال حقوقی نیز برای زنان قرار داده و مردان موظفند در انجام آنها کوتاهی نکنند.
حقوقی که در آیات و روایات برای شوهران نسبت به زنان خود قرار داده شده متعدد است و به دو صورت حقوق واجب و مستحب مؤکّد تقسیم می شود.
درباره لزوم إطاعت از شوهر در مسائل زناشویی و بهره مندی جنسی در یکی از آیات قرآن می خوانیم:« …وَ اللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ.. » (نساء آیه ۳۴)«و (امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نمایید! و (اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید»
دومین موردی که إطاعت از شوهر در آن برای زنان واجب است مسأله خروج زن از منزل است که در قرآن کریم به حکم آن تصریح نشده و در روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومین (علیهم السلام) حکم آن بیان شده و عدم ورود یک مطلب در قرآن، دلیل بر عدم صحت و عدم إعتبار آن نیست زیرا بسیاری از احکام در قرآن کریم به صورت تفصیلی بیان نشده و خداوند متعال تفصیل و توضیح آیات را بر عهده پیامبر صلی الله علیه و آله و اوصیای وی قرار داده چنانکه فرموده:

« وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (نحل آیه ۴۴)

« و ما این ذکر [قرآن‏] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبیین نمائی»

و لذا اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و اولی الامر که همان ائمه معصومین (علیهم السلام) هستند را واجب دانسته و فرموده:

« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ…» (نساء آیه ۵۹)

« اى کسانى که ایمان آورده‏ اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را»

درباره مسأله ممنوعیت خروج زن از منزل در صورت منع شوهر در روایتی از امام صادق علیه السلام که در آن برخی از نواهی رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده می خوانیم:« نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ تَخْرُجَ الْمَرْأَهُ مِنْ بَیْتِهَا بِغَیْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا» «رسول خدا صلی الله علیه و آله از اینکه زن بدون إجازه شوهر از منزل خارج شود نهی فرموده است»
همچنین در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام می خوانیم که به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره یکی از حقوقی که شوهر بر زن خود دارد می فرماید:« وَ لَا تَخْرُجَ مِنْ بَیْتِهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ» «زن از منزلش بدون إجازه شوهرش خارج نمی شود»

رضایت شوهر

زن مرد آزار از رحمت حق دور، و در گردونه خشم خدا، و به هر صورت ظالم و ستمگر محسوب مى‏ شود، و قیامت سختى را براى خود رقم مى‏ زند.

از رسول خدا روایت شده است:

«لا تؤذى امرءه زوجها فى الدنیا الا قالت زوجه من الحور العین لاتؤذیه قاتلک الله فانما هو عندک دخیل یوشک ان یفارقک الینا:»

هر زنى که همسرش را در دنیا آزار دهد، همسر بهشت ى‏ اش، در ملکوت عالم مى‏ گوید، او را میازار، خداوند تو را از میان بردارد، او با این آزار تو نزد تو مانند یک بیگانه است، نزدیک است که از تو جدا شود و به همسرى من درآید. و نیز آن حضرت به عایشه فرمود:

«ایما امرءه توذى زوجها بلسانها الاجعل الله لسانها یوم القیامه سبعین ذراعا ثم عقد خلف عنقها ….»

هر زنى که همسرش را با درشت گوئى، و هجوم به شخصیت او، و پشت هم اندازى آزار دهد، خداوند زبانش را در قیامت هفتاد زراع قرار مى ‏دهد، سپس به گردنش مى‏ بندد!!

و در برابر چنین زنانى نسبت به زنان صالحه و آنان که دنبال رضایت شوهر هستند فرمود:

«ایما امرءه ماتت و زوجها عنها راضى دخلت الجنه:»

هر زنى که بمیرد، در حالى که همسرش از او بخاطر رفتار درست و صحیح ‏اش، و کردار انسانى و اخلاقى ‏اش خوشنود و راضى باشد وارد بهشت مى ‏شود.

قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر

نافرمانى زن از خواسته‏ هاى به حق شوهر، و ناامن کنند خانه براى همسر، و تن ندادن به کارگزارى و تدبیر مرد، و تلخى ایجاد کردن در محیط خانه، و آزار دادن به شوهر با عمل و رفتار و با زبان، و اصرار برخواسته‏ هاى نابجا و خارج از قدرت و توان مرد همه و همه بدون شک جنبه معصیت و گناه دارد، گناه و معصیتى که خشم خدا و عذاب قیامت را در پى خواهد داشت، و قطعاً عاقلانه نیست که زنى با آزار دادن به شوهر و سرپیچى از او در ا مور حق، خود را مستحق عذابى کند که براى هیچ صاحب حیاتى قابل تحمل نیست.

*****************


حدود قواميت مرد بر همسرش كه در آيه 34 سوره نساء آمده در چه آيات ديگري از قرآن تعيين شده است؟ 

نخست بايد دانست آنچه در اسلام توصيه شده مهرباني و لطف در ميان اعضا خانواده است و در آيات و روايات درباره خوش اخلاقي و رسيدگي مردان نسبت به خانواده سفارشات بسياري شده است. سيره خود پيامبر(ص) و امامان(ع) و بزرگان ما همگي نيكي و محبت به همسر و فرزندان بوده است و براي مرداني كه بداخلاقي دارند مجازات فشار قبر قرار داده شده است.
جهت توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:
درباره آيه شريفه «الرجال قوامون علي النساء» بايد معناي آن را به درستي فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از (قوام ) بودن مرد و دايره شمول آن داشت , تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت . بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا, گستره و حكمت .
الف ) در رابطه با معناي كلمه (قوام) آمده است : «القوام من القيام و هو اداره المعاش; يعني , (قوام) مشتق شده از (قيام) و آن به معناي اداره امور زندگي است». (تفسير الميزان , ج 4, ص 215)
ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است . به عبارت ديگر اين آيه , بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن , به برخي از توابع اين مسؤوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده ) اشاره مي كند.
ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد, توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأمين نيازمندي هاي آن دارد.
از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن , بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل , رشد و تربيت فرزند و…) بپردازد. بنابراين رياست و مسؤوليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده , نه تنها امري شرعي ; بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است . آيه فوق پس از آنكه اعلام مي دارد قوام زندگي زن يعني مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاي او بر عهده مرد است , دستوراتي را در رابطه با چگونگي برخورد با برخي از مشكلات احتمالي در روابط زوجين بيان مي دارد. در اين رابطه نكاتي چند شايان توجه است :
1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش يعني تمكين در نزديكي و آميزش جنسي بدون هيچ عذر موجهي سرپيچي نمايد. جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه , بچه داري و … سر باز زند شارع مقدس هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنش نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنشي نشان دهد. و هيچ حقي براي مرد جز در دو مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نكرده است.
2- «نشوز» مسلما امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود, ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالمترين راه آن عنوان شده است .
3- حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت تأثير گذاري آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است . لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است . چنين روشي حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است . ليكن اگر زني در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پايداري ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيز خداوند راه دومي را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاتر نمي رود و آن خودداري از همبستر شدن با وي مي باشد. در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد, امأ اگر زن در چنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اينجا چند راه قابل تصوير است :
الف ) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلي ساكت شود, هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزي براساس هيچ منطقي قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد, يعني در هيچيك از نظامهاي حقوقي جهان نمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند, يعني از نظر اخلاقي , آنهم در موارد خاصي مي توان چنين توصيه اي نمود ولي نبايد بين مسأله حقوقي و اخلاقي خلط كرد. از طرف ديگر نشوز زن اقسامي دارد كه برخي از آنها مسلما به زيان خود او هم تمام مي شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.
ب ) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد. چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد و براي استيفاي حق روشهاي معيني وضع نموده است , زيرا در غير اينصورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.
ج ) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايي يا افراد ذي نفوذ ديگر حقوق خود را استيفا كند, چنين چيزي اگر چه ممكن است حق مرد را تأمين كند ولي هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مسأله به بيرون كشيده نشود. زيرا ابراز خارجي مسائل داخل خانه آسيب هاي فراواني براي خانواده به بار مي آورد كه در اينجا جاي ذكر آن نيست , لذا خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مي نمايد.
د) راه ديگر آن است كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي فوق برخورد نمايد. لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه مسأله (ضرب) را مطرح نموده است . البته اين مسأله نيز حدودي دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومي يا تبليغات مسموم مطرح مي شود, سازگاري ندارد.
در رابطه با حد و چگونگي زدن , علامه مجلسي (ره ) در بحار الانوار , ج 104 , ص 58 روايتي از فقه الرضا(ع) نقل نموده است كه «…والضرب بالسواك و شهبه ضربا رفيقا; زدن بايد با وسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد, آنهم با مدارا و ملايمت».
ظاهر روايت فوق به خوبي نشان مي دهد كه (ضرب) بايد در پايين ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند. وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيار نازك مانند سيگار، مسواك و سبك و كم ضربه اي است . نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست مي آيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد, زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود: يكي آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود, در اينصورت قرآن مي فرمايد: «فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ; اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد». يعني , اگر زن در برابر حقوقي كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوز است.
واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختي نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد, در اين رابطه در آيه بعد فرموده است : «و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا ; اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد, پس حكمي از ناحيه مرد و حكمي از بستگان زن برگزينيد, اگر از پي آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد, همانا خداوند دانا و آگاه است».
نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مي دهد تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اينكه حقي از هيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين مشكل را برطرف نمايند.
خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود:
1. اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد, حقوقي كه با پيمان ازدواج , زن وفاداري خود نسبت به آن را متعهد شده است .
2. در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز آن در خارج از منزل وضع شده .
3. سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست .
4. حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود.
5. موقتي است و چه داراي نتيجه مثبت و چه منفي باشد بايد به زودي از آن دست كشيد. نكته ديگري كه شايان ذكر است اين است كه اساسا ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشي منفي است و نصوص زيادي در نهي از اين عمل وارد شده است . اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشي تا ضرب و جرح و حتي قتل را شامل مي شد, و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرت دانست . برخي از اين روايات عبارتند از:
1- پيامبر(ص ) فرمود: «من در شگفتم از كسي كه زن خود را مي زند, در حالي كه خودش براي كتك خوردن, سزاوارتر است. زنانتان را مزنيد كه قصاص دارد».
2- و نيز فرمود: «زنان بر مرد كريم, غالب مي شوند و مرد لئيم, بر زنان مسلط مي گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب».
3- از امام صادق (ع) از پدرش روايت شده كه گفت: «وقتي با زني ازدواج مي كنيد, احترامش كنيد. زن مايه آرامش شما است. زنان را آزار ندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد».
4- پيامبر(ص) فرمود: «هر مردي كه بر بد اخلاقي همسرش صبر كند, خدا اجر داوود (ع) را به او مي دهد و به هر زني كه بر بداخلاقي مردش صبر كند, همچون اجر آسيه را كه با فرعون, كنار آمد, عطا مي كند».
5- حضرت محمد(ص ) فرمود: «زنان را نزنيد و تقبيح مكنيد».
6- حضرت علي (ع ) فرمود: «در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكي رفتار نماي تا زندگي لبريز از صفا و صميميت باشد».
7- آخرين چيزي كه به وقت وفات , از رسول خدا (ص ) شنيدند - كه در زير زبان همي گفت - سه سخن بود: «نماز بر پا داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد و ستم نكنيد. و الله الله در حديث زنان , كه در دست شمايند. با زنانتان , نيكو زندگي كنيد و حريم آنان را نگاه داريد».
8- و رسول خدا(ص), خشم و توهين زنان را تحمل مي كرد. روزي زن عمر جواب وي به خشم, باز داد. عمر گفت: «يالكعا؛ جواب باز مي دهي؟ گفت: آري كه رسول (ص) از تو بهتر است, زيرا زنان, وي را جواب باز مي دهند و او تحمل مي كند».
9- يك روز, زني به خشم , دست فراسينه رسول خدا(ص) زد. مادر وي با وي درشتي كرد كه : چرا كردي؟ رسول خدا گفت : بگذار بيش از اين نيز كنند و من درگذرم. (احاديث به نقل از بولتن انديشه , ويژه زن , ص 350)
نكته اي كه لازم است در پايان به آن اشاره كنيم اين كه اصولا در بررسي يك كتاب بويژه كتب مهم نبايستي تنها با ديدن يك آيه در موردي به قضاوت نشست . حال اگر آن كتاب كتاب آسماني باشد موضوع اهميت فوق العاده تري پيدا مي كند. وقتي مي توان درباره نگاه قرآن به زن و مرد سخن گفت كه مجموعه آيات در اين زمنيه ديده شود نه اين كه - كلوا و اشربوا در گوش كرد و لا تسرفوا را فراموش كرد. بنابراين وقتي مي توان ديدگاه در اين زمينه ارائه داد كه به مجموع آيات قرآن نظر شود. ثانيا: قرآن براي خود مفسر و مبين تعريف كرده است: «و انزلنا اليك الذكر ليتبين للناس مانزل اليهم ; و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه را كه ما نازل كرديم بيان كني» حال براي درك محدوده معناي يك آيه بايستي ديگر ادله را در سنت مورد توجه قرار داد. چنانكه براي فهم آيه قوامون بايستي آيات ديگر و هم چنين روايات صحيحي كه براي تبيين محدوده هر يك از آنها وارد شده مورد توجه قرار گيرد.
توانايي مرد در مسائل اجتماعي و شم اقتصادي و تلاش و كوشش براي تحصيل مال و تأمين نيازمندي هاي منزل و اداره زندگي بيشتر است. و چون مسؤل تأمين هزينه، مرد است سرپرستي داخله منزل هم با مرد است اما اين چنين نيست كه از اين سرپرستي بخواهد مزيتي به دست آورد و بگويد من چون سرپرستم پس افضل هستم بلكه اين كار كار اجرايي است، وظيفه است نه فضيلت، روح قيوم و قوام بودن وظيفه است و اين چنين نيست كه قرآن به زن بگويد تو در تحت فرمان مرد هستي، بلكه به مرد مي گويد تو سرپرستي زن و منزل را به عهده داري. اگر اين آيه به صورت تبيين وظيفه تقلي شود نه اعطاي مزيت، آنگاه روشن مي شود: «الرجال قوامون علي النساء» يعني: «يا ايها الرجال كونوا قوامين» يعني اي مردها شما به امر خانواده قيام كنيد همان طوري كه براي مسائل قضايي مي فرمايد: «كونوا قوامين بالقسط شهداءلله»؛ (نساء، 135) ؛«الرجال قوامون علي النساء» گرچه جمله خبريه است ولي روحش انشا است يعني اي مردها شما قوام منزل باشيد، سرپرست منزل باشيد، كارها را در بيرون انجام دهيد، اداره زندگي را در منزل به عهده بگيريد، زيرا آسايش و آرامش زندگي مرد، در خانه است. اين نكته كه آيه شريفه مي فرمايد: «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها»؛ (روم، 21)
آنچه در تعبيرات روايي آمده است «لياوي اليها» برابر همين تعبير قرآني است. «الرجال قوامون علي النساء» به اين معنا نيست كه زن اسير مرد است و مرد قوام، قيوم و مدير است و مي تواند به دلخواه خود عمل كند. هرگز اين تكليف نيامده فتواي يك جانبه بدهد و به مرد بگويد تو فرمانروا هستي و هر چه مي خواهي بكن، بنابراين اسلام اين دو حكم الزامي را در كنار هم ذكر كند و به زن در مقابل شوهر تمكين مي دهد و به مرد در مقابل زن دستور سرپرستي مي دهد، تنها بيان وظيفه و جريان امور خانواده است و هيچ يك نه معيار فضيلت است و نه موجب نقص.
در نتيجه، اولا، «الرجال قوامون علي النساء» مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد. ثانيا، قيم بودن زن و مرد در محور اصول خانواده است. گاهي زن قيم مرد است و گاهي مرد قيم زن. و در اصول خانوادگي بسياري از مسائل عوض مي شود. اطاعت فرزند چه پسر و چه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است، و اگر فرزند كاري بكند كه پدر يا مادر برنجد عاق پدر و مادر مي شود و عقوق والدين حرام است. بنابراين اگر مادر فرزند را از كاري نهي كرد و گفت: اين كار كايه آزردگي من مي شود. در اينجا اطاعت مادر واجب است و پسر نمي تواند بگويد كه من چون در رتبه اجتهاد به سر مي برم يا مهندس و طبيب شده ام،‌ ديگر تحت فرمان مادر نيستم و در حقيقت در چنين مواردي زن بر مرد قيم است، مادر بر پسر قيم است گرچه پسر مجتهد و يا متخصص باشد.
نكته:
آيا اسلام اجازه تنبيه بدني داده است؟
ممكن است ايراد كنند چگونه اسلام به مردان اجازه داده كه در مورد زنان متوسل به تنبيه بدني شوند؟!
پاسخ اين ايراد، با توجه به معني آيه، و رواياتي كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن در كتب فقهي آمده است و هم چنين با توضيحاتي كه روانشناسان امروز مي دهند چندان پيچيده نيست؛ زيرا:
اولا: آيه، مسأله تنبيه بدني را در مورد افراد وظيفه نشناسي مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديگري براي اصلاح آنها مفيد واقع نشود.
اتفاقا اين موضوع تازه اي نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامي كه طرق مسمالت آميز براي وادار كردن افراد به انجام وظيفه، مؤثر واقع نشود، متوسل به خشونت مي شوند، نه تنها از طريق ضرب، بلكه گاهي در موارد خاصي مجازات هائي شديدتر از آن نيز قائل مي شوند، كه تا سر حد اعدام پيش مي رود.
ثانيا: «تنبيه بدني» در اينجا -همان طور كه در كتب فقهي نيز آمده است- بايد ملايم و خفيف باشد به طوري كه نه موجب شكستگي شود، نه مجروح گردد و نه باعث كبودي بدن.
ثالثا: روانكاوان امروز، معتقدند جمعي از زنان داراي حالتي به نام «مازوشيسم» (آزار طلبي) هستند، كه گاه اين حالت در آنها تشديد مي شود، تنها راه آرامش آنان تنبيه مختصر بدني است.
بنابراين، ممكن است ناظر به چنين افرادي باشد كه تنبيه خفيف بدني در مورد آنان جنبه آرام بخشي دارد و يك نوع درمان رواني است.
جهت مطالعه بيشتر ر.ك:
1- زن در آئينه جلال و جمال، جوادي آملي، ص 388 تا 393
2- زن در تاريخ و انديشه اسلامي، دكتر فتاحي زاده، ص 76 تا 83<
تفسير نمونه، ج 3، ص 474>آيه 34 سوره مباركه نساء در موضوع مديريت خانواده است، و به بحث حقوق زن و مرد در خانواده اشاره دارد. لازم است پيش از ورود به صحنه بحث، متن و ترجمه آيه نقل شود تا بر اساس آن بحث كنيم: الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم مردان سرپرست زنان هستند، به واسطه برتريهايى كه خداوند برخى از ايشان را بر برخى ديگر داده است و همچنين به دليل اين كه آنها از اموالشان بايد به زنان نفقه بدهند. پيش از بحث درباره مفاد اين آيه، آيه ديگرى از قرآن را بيان و تشريح مى‏كنيم تا با ديد دقيقترى به تفسير اين آيه بپردازيم. و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة و همانند ـ وظايف و حقوقى ـ كه به طور شايسته بر عهده زنان است، به نفع آنان ـ بر عهده مردان هم حقوق و وظايفى است ـ و مردان بر آنان درجه‏اى برترى ـ از نظر حقوق و وظايف ـ دارند. در روايتى كه در ذيل آيه است، امام (عليه السلام) مى‏فرمايند كه حق مردان بر زنان بيشتر از حق زنان بر مردان است. از اين آيه چند مطلب روشن مى‏شود:
1 ـ زنان با توجه به وظايفشان، از حقوقى برخوردارند و مردان هم با توجه به وظايفشان داراى حقوقى هستند.
2 ـ زنان و مردان نسبت به هم حقوق متقابل دارند زيرا حقوق يكطرفه نيست، هم له شخص و هم عليه اوست و اين حقوق متقابل را در اجتماع بايد شناخت و رعايت كرد.
3 ـ حق و وظيفه از هم جدا نيستند و هركس به هر ميزانى كه وظيفه بر عهده دارد، به همان ميزان حق خواهدداشت. به عبارت ديگر حقوق هر كس به اندازه مسؤوليت و وظايف اوست نه بيشتر و نه كمتر از آن. به طور مثال مدير عامل اداره نسبت به كارمندان خود، وظايف بيشترى دارد و به همان ميزان حقوق و اختيارات بيشترى دارد.
4 ـ مردان در امور خانواده و اجتماع وظايف سنگين‏ترى دارند، و به همين ميزان از حقوق بيشترى برخوردارند. تفاوتهاى جسمانى و روحى زن و مرد غير قابل انكار است. و وظايف هم بر اساس توانايى‏ها تقسيم مى‏شود. اسلام وظيفه سنگين‏ترى براى مرد نسبت به زنان قرار داده است و به همين دليل اختيارات و حقوق بيشترى هم براى آنها قرار داده است. در هر حال در خانه و خانواده يك نفر بايد مدير باشد، و اسلام مديريت را بر عهده مرد قرار داده و زن را از وظيفه سنگين تأمين معاش خانواده معاف كرده است تا در خانه آرامش خانه را تأمين كند و تربيت فرزندان را كه با ساختمان وجودى او هماهنگ‏تر است، بر عهده بگيرد. پس آيه شريفه بيان يك حكم حقوقى است كه طبق آن اشاره به حكمى عقلايى دارد و آن اينكه هركس وظيفه بيشترى دارد، حقوق و اختيار بيشترى دارد و درجه و برترى مرد بر زن فقط در حد برترى حقوقى است كه در اداره خانواده لازم است.
لازم به يادآورى است كه عدالت حكم مى‏كند كه در رعايت حقوق افراد رعايت تفاوتها بشود و اين با تساوى حقوق منافات ندارد. مثلاً حقوق و اختيارات مدير عامل سازمان با معاون ادارى و مالى سازمان، برابر نيست، و مديرعامل نسبت به مسئوليت و وظايفش از حقوق و اختيارات بيشترى برخوردار مى‏باشد و عدالت حكم مى‏كند كه هركدام با توجه به مسئويت خود از حقوق مساوى با آن برخوردار باشد و اين اصل عقلايى در رابطه با حقوق خانواده هم بايد اجراء شود كه اسلام چنين كرده است.
با روشن شدن اين مقدمه، وارد بحث آيه 34 سوره نساء مى‏شويم. مردان وظايف بيشترى از زنان دارند و به اين دليل از اختيارات بيشترى برخورددار هستند، از اين اختيارات و وظايف در آيه مذكور به سرپرستى مردان بر زنان تعبير شده است، خلاصه پيام آيه اين است كه نظام مديريت خانواده به عنوان يك واحد اجتماع بر عهده مردان است. آيه دو دليل بر اين سرپرستى بيان داشته است: 1 - بما فضل الله بعضهم على بعض برترى نسبى جسمى و جسمانى مردان بر زنان و قدرت بيشتر بر تحمل مشكلات اجتماعى كه در بطن خلقت به آنها داده شده است. ممكن است اشكال شود كه برترى‏هاى جسمى و جسمانى مردان بر زنان همگانى نيست و چه بسا در بعض موارد زنان برتر باشند.
پاسخ اين است كه اين سخن حقى است و به اين دليل قرآن از قيد بعضهم على بعض استفاده كرده است، اما احكام و قوانين براى تك تك افراد وضع نمى‏شود، بلكه براى نوع بشر و به صورت كلى وضع مى‏شود. در اين مورد هم در غالب خانواده‏ها چنين قاعده‏اى رعايت مى‏شود و هم اكنون تحقيقات روانشناسان و پزشكان و به ويژه جامعه شناسان خانواده بر صحت اين مطلب صحه مى‏گذارد. مطلب ديگر اينكه اين برترى در امور اجتماعى و خانوادگى كه موجب سپردن مسئوليت خانواده به مردان مى‏شود، هيچ دلالتى بر برترى‏هاى ديگر مردان بر زنان ندارد.
زيرا از نظر شخصيتى زن و مرد هر دو داراى روحى خدايى مى‏باشند و بدين جهت از تمامى موجودات مادى برتر هستند و از نظر معنوى نيز برترى به تقواست كه هر دو مى‏توانند به آن برسند، از نظر علمى هم وضع روشن است و همينطور است برترى‏هاى ديگر. پس مردان نه در دنيا و نه در آخرت بر زنان برترى حقيقى و واقعى ندارند. تنها در زندگى اجتماعى و اعتبارى و حقوقى و قراردادى، كه يك نفر بايد مدير باشد و ديگرى زير نظر او كار كند، مديريت واحد خانواده برعهده مرد است. 2 ـ بما انفقوا من اموالهم؛ به دليل اينكه مردان متعهد هستند كه هزينه آبرومندانه زندگى خانواده و همسران خود را تأمين كنند. در قبل تذكر داديم كه اسلام اصرار زيادى دارد كه مسئوليت سنگين مالى و تأمين مخارج خانواده را از دوش زنان بر دارد و بر گردن مردان بياندازد تا آنان راحت‏تر به اداره خانواده و ايجاد محيطى عاطفى و آرام براى كل اعضاء خانواده و تربيت فرزندان كه سازندگان اجتماع فردا هستند، همت گمارند.
چند تذكر:
1 ـ سرپرستى مردان بر زنان تنها در حدود قانون الهى است و حق تعدى و تجاوز از آن را ندارند و در صورتى كه سرپرستى و مديريت به ديكتاتورى و استبداد بيانجامد و موجب آزار و اذيت همسر فراهم شود، او صلاحيت خود را از دست مى‏دهد و دادگاه وى را مجازات ـ حتى مجازات بدنى ـ مى‏كند. 2 ـ سرپرستى با استقلال و آزادى زنان و حقوق فردى و اجتماعى زنان مغايرت ندارد و قرآن و اسلام با جديت اين حقوق را به رسميت شمرده است
3 ـ سرپرستى مردان مساوى با وظايف بيشتر آنها در خانواده است كه تأمين زندگى معقولانه و آبرومندانه همسرانشان از جمله آنهاست و اجازه تخطى از آن را ندارند.
4 ـ معناى قوامون برترى نيست، بلكه سرپرستى است و چنانچه روشن شد، برترى واقعى به تقوى است و آيه درصدد بيان برترى مردان بر زنان نيست. بنابر منطق قرآن، تمام انسانها، اعم از زن و مرد با سرمايه اوليه فطرت آفريده شده‏اند، و همگى استعداد رسيدن به تكامل واقعى را دارند و برترى واقعى هم به تقوى است. ان اكرمكم عند الله اتقـكم گرامى‏ترين و باكرامت‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست
. 5 ـ زندگانى خانوادگى از نظر اسلام و قرآن بر اساس مودت ـ دوستى ـ و رحمت بنا مى‏شود كه آرامش و عشق را به همراه دارد و زن در ايجاد اين زندگى نقش بيشترى از مرد دارد، زيرا زنان معدن عاطفه و مهربانى هستند و مردان نسبت به آنها خشن‏ترند. به عبارت ديگر هر زندگى مشترك از دو عنصر اساسى تشكيل مى‏شود، يكى زن كه عاطفى‏تر از مرد است و ديگرى مرد كه به جنبه‏هاى معقولانه زندگى بيشتر توجه دارد، به همين دليل جنبه‏هاى مديريتى كه با حساب و كتاب و درگيرى اجتماعى همراه است، به مردان واگذارده شده است و جنبه‏هاى اداره خانه و ايجاد محيط آرام و تربيت فرزندان كه با عاطفه هماهنگى بيشترى دارد، به زنان واگذاشته شده است.
6 ـ اسلام دين جامع است كه داراى ظاهر و باطن است و مسلمان واقعى كسى است كه هر دو جنبه را در خود پياده كند. احكام فقهى و دستورات قانونى به منزله اسكلت ساختمان هستند و احكام اخلاقى به منزله سفيدكارى آن. زندگانى به صرف احكام، بسيار سخت است و مانند اين مى‏ماند كه در خانه‏اى ناآماده و نيمه تمام كه در مرحله سفت‏كارى است منزل گزينيم كه سخت و غير قابل تحمل است. اما رعايت هر دو جنبه احكام فقهى و حقوقى و احكام اخلاقى مانند اين است كه در خانه‏اى آماده و مجهز زندگى كنيم كه آسان است و گوارا. در زندگانى مشترك زناشويى هم اگر تنها به احكام فقهى بسنده شود، زندگى خشن و بيروح مى‏شود.
زيرا شوهر حق ندارد به زن خود فرمانى بدهد و زن حق ندارد بدون اجازه شوهر خود از خانه بيرون برود. اما اگر اين قوانين با اخلاق اسلامى درباره زندگى زناشويى همراه شود، زندگى مشترك زيبا و گوارا و محل دوستى‏ها و محبت‏ها و عشقها خواهد بود. متأسفانه بسيارى از ما به ظاهر دين، اكتفاء مى‏كنيم و چون نمى‏توانيم خود را با آن انطباق دهيم، به زياده خواهى‏ها و تجاوزات از دستورات دينى دچار مى‏شويم كه اين ظلم آشكار است كه موجب عقاب و مجازات دنيوى و اخروى مى‏شود. بنابراين آيه مذكور حكمى حقوقى است كه قوام و نظام خانواده را مستحكم مى‏نمايد و عقل سليم نيز بر آن فتوا مى‏دهد و اگر با دستورات اخلاقى اسلام درباره خانواده همراه شود، زندگى پر از آرامش و دوستى و محبت و نشاط را در محيط خانواده ايجاد مى‏كند، محيطى كه باعث تربيت فرزندانى سالم و صالح و سرشار از اميد مى‏گردد و جامعه‏اى، ايده‏آل را نويد مى‏دهد. و اين عين عدالت است كه در اجتماع خانواده وظايف تقسيم شده است و حقوق هركس بر اساس وظيفه‏اش معين شده و نقش مديريت نيز به مردان سپرده شده تا زنان به وظيفه ايجاد آرامش در خانواده مبادرت ورزند.

 

منابع:

1. پایگاه حوزه / این مقال خلاصه ایست از کتاب تفسیر نمونه نوشته جمعی از دانشمندان زیر نظر آیه الله مکارم شیرازی جلد 3 تفسیر آیه مربوطه و کتاب زن در آیینة جلال و جمال نوشته آیه الله جوادی آملی صفحة 365 تا صفحه 369 و شما می توانید برای اطلاعات بیشتر به منابع مذکور و همچنین تفسیر المیزان نوشته علامه طباطبائی جلد 4 مراجعه نمائید.

2. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها،

3. مبلغان سایبری


فرم در حال بارگذاری ...

داستانی هشدار دهنده !!!

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1394

حضرت علی علیه السلام در باره سخن گفتن با زنان نامحرم فرمود :

«ای بندگان خدا !

بدانید که… گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد

و دل‌ها را منحرف می سازد و پیوسته به زنان چشم دوختن؛ نور چشم دل را خاموش می گرداند

و همچنین با گوشه چشم به نامحرم نگاه کردن از حیله و دام های شیطان است.»(بحارالانوار ج ۷۴ ص ۲۹۱ )

دستورات معصومین علیهم السلام برای بهتر زندگی کردن ماست …

دختری حدود ۲۰ ساله در دانشگاه برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و می گفت : ” من عاشق شده ام! “

گفتم : عاشق چه کسی؟!

گفت : ” عاشق شوهر خاله ام شده ام! و این صرفا یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است! به خانمش که خاله من است گفته می خواهی از زندگی من بیرون برو می خواهی بمان من می خواهم زن بگیرم! فقط به او نگفته که زن دومم دختر خواهر خودت است! “‌

گفتم : ” چند سالشه؟! لابد خیلی خوش تیپه؟! “‌

گفت : ” شاید برای دیگران نباشه، چون حدود ۶۰ سال دارد، ولی برای من هست! “‌

گفتم : ” حتما خیلی پولداره؟! “‌

گفت : ” نه راننده مردمه! “‌

بعد نگاهی طلبکارانه به من گفت : “حاج آقا ! حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها، بلکه آمده ام که به من بگویید مادرم را چکار کنم مادری که شنیده شوهر خواهرش می خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است اگر بفهمد زن دوم این آقا، دختر خودش است حتما می میرد.

می خواهم بدانم جان مادرم ارزش عشق من را دارد یا نه؟! “‌

گفتم : ” قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی حدود ۶۰ ساله ازدواج کند؟! “‌

گفت : ” راستش را بخواهید نمی دانم چی شد ولی یک چیزی را خیلی خوب می دانم مسافرت می رفتیم خیلی با شوهر خاله ام راحت بودم مثل پدرم بود والیبال بازی می کردم توپ بر سر و کله من می زد و درد دل های خصوصی، پیامهای قشنگ و عاشقانه، حتی پدر و مادرم می دانند که من با شوهرخاله ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند.
بعد از مدت طولانی دختر گلم، دختر گلم، تبدیل به همسر گلم شد! “‌

رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّياطِينِ(المؤمنون/97)

پروردگارا از وسوسه‏ هاي شيطانها به تو پناه مي‏ برم.

خواهران مبلغ, دختران آفتاب

نظر از: خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام [عضو] 

خدایا عاقبت ما را به خیر کن و لحظه ای ما را به خود رها نکن
اعوذ به الله من الشیطان الرجیم

1394/06/04 @ 17:02


فرم در حال بارگذاری ...

چادر=پرچم جمهوری اسلامی ایران

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1394

فرانتس فانون (جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی)می گوید:

هر چادری که دور انداخته می شود افق جدیدی را که برای استعمار ممنوع بوده در برابر او می گشاید و پس ازدیدن هر چهره بی حجابی، امیدهای حمله ور شدن استعمار ده برابر می شود و دیدن در برخورد با زن محجبه، یکطرف است و طرف مقابل نمی تواند او را ببیند و زنی که دیده نمی شود تسلیم نمی گردد و خود را عرضه نمی کند.

یکی از مقامات بلند پایه ی آمریکا می گوید:

هر زن چادری در کوی و برزن ایران؛ به منزله ی پرچم جمهوری اسلامی است؛ لذا ما برای براندازی این نظام؛ باید این حجاب را سست نماییم.

مطمئنا اونا میدونن که یهویی نمیتونن به این هدفشون برسن…بخاطر همین شروع کردن به آوردن مدل های جدیدی از چادر که واقعا بی انصافیه اسم چادر رو روشون گذاشت.

چادرهای ملی اندامی!!!!!!!!!!!! واقعا جای تعجبه وقتی رو مغازه ها می بینی نوشته:چادر ملی اندامی موجود می باشد.

خداییش ما چادر میپوشیم که چی؟؟؟؟؟؟؟؟ مسلما کاربرد چادر اینه که اندام رو بپوشونه حالا چادر اندامی که ظاهرا برای بهتر نشون دادن اندام طراحی شده چه کارکردی داره؟؟؟ الله اعلم آدم تو این مدل چادرا دقیقا میشه مثل پنگوئن…باید اسمشو میذاشتن چادر پنگوئنی نه چادر آستینی(یا اصطلاحا ملی)

این مدل چادر برای بچه های نوجوون که تازه به سن تکلیف رسیدن خوبه البته غیر اندامیش مدل بعدی چادر شالی…تشکیل شده از یه مانتوی بلند و شال…تو این مدل چادر حجاب به حداقل حجاب کفایت شدهبه هیچ عنوان برای خانمای هیکلی و یا خانمایی که قبلا از چادر سنتی(کله قندی) استفاده می کردن توصیه نمیشه.

این مدل چادر برای دخترای نوجوون و خانمایی که تازه میخوان چادری بشن و اولش کلی نق و نوق و بهونه گیری می کنن خوبه.

خداروشکر تعطیلات عید هم تموم شد تو این ایام هر وقت از خونه میرفتم بیرون فکر کنم یه چند کیلویی وزن کم میکردم…

مطمئنا اگه چند روز دیگه این تعطیلات ادامه پیدا می کرد این دریامون خشک میشد از بس وضع این مهمونای نوروزی عزیز افتضاح بود…یه مدلای عجیب غریبی داشتن که نگووووووو آدم یاد فیلم مردان آنجلس می افتاد.

همون قسمتش که وقتی از خواب بیدار شدن از غار رفتن بیرون دیدن همه چی تغییر کرده…ماجرای ما هم شده بود مثل اصحاب کهف این خواهرای عزیزمون شلواراشونو تا زانو میردن بالا میرفتن تو دریا در صورتی که فقط تا مچ پاشون تو آب بود…

تو رو خدا سال بعد که میاین شهرما مراعات حال ما روهم بکنید ما که از نعمت بارون محرومیم دلمون خوشه به همین دریا؛ کاری نکنید خشک بشه از دست این کاراتون، گناه داریم…

مبلغان سایبری


فرم در حال بارگذاری ...

دعاى مستجاب

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1394

 


۱- آل برمک، مخصوصاً یحیى بن خالد بر مکى براى حفظ حکومت و مقام خویش هارون عباسى را وادار کردند تا موسى بن جعفر علیه السلام را شهید کرد، بدین سبب امام رضا علیه السلام در مکه به آنها نفرین کردند، حکومت و مقامشان تار و مار گردید.

محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا علیه السلام را دیدم، در عرفات ایستاده و دعاى مى ‏کرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویى چیزى به قلب مبارکش الهام شد) که وى علت سر به زیر انداختن را پرسیدند؟

فرمود: به برامکه نفرین مى‏ کردم که سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعاى مرا درباره آنها مستجاب کرد، امام از مکه برگشت، چیزى نگذشت که در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان کرد.(عیون اخبارالرضا: ج ۲ ص ۲۲۵ باب ۵۰٫)

جعفر برمکى شقه شد، پدرش یحیى به زندان رفت، بطورى متلاشى شدند که مایه عبرت مردم گشتند.

مبلغان سایبری چهارده خورشید

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

سلام! ضامن آهو...

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1394

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!

سلام! ضامن آهو، دلِ شکستهِ ی من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید

طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید

برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید


فرم در حال بارگذاری ...

عالم آل محمدعلیهم السلام

نوشته شده توسطرحیمی 4ام شهریور, 1394

هنگامی که بر هر گروهی راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل کنم، مامون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه که انتخاب کرده است ندارد.

در کتابهای روایی بر ویژگی علم و دانش آن حضرت تاکید شده است که علاوه بر گفتار پیشین امام صادق علیه السلام روایات دیگری نیز آن را بیان می‏ کند. چنانکه در روایات دیگری از امام صادق علیه السلام پس از اینکه امتیازات امام موسی ‏بن‏ جعفر علیه السلام را بیان می‏نماید می‏خوانیم:

یخرج الله تعالی منه غوث هذه الامه، و غیاثها، و علمها، و نورها و فهمها و حکمها… قوله حکم و صمته علم، یبین للناس ما یختلفون فیه:

خداوند از نسل فرزندم موسی دادرس و فریادرس این امت و روشنی بخش است و فهم و حکمت امت را متجلی می‏سازد… سخنش حکم و سکوتش دانش – و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است.

و در روایت دیگری امام موسی ‏ابن ‏جعفر می‏فرماید:

رسول گرامی اسلام را خواب دیدم و فرزندم علی را اینگونه برایم وصف نمود :

«علی ابنک ینظر بنورالله… قد ملئ حکما و علما:

پسرت علی با نور الهی می‏بیند و از دانش و احکام الهی لبریز شده است.


اکنون سؤال این است که تمام امامان از این صفت‏ به نحو کامل برخوردار بوده‏اند چرا تنها امام رضا علیه السلام بدان صفت نامگذاری شده است؟

در جواب می‏توان گفت انتخاب این صفت ‏بر اساس ویژگی و شرایط اجتماعی فرهنگی بوده است که امام هشتم با آن روبرو بوده‏اند که ائمه پیشین با دید غیبی و اطلاع از آینده آن را برای آن حضرت انتخاب نموده ‏اند.

...

زمان امام رضا علیه السلام زمان اوج روآوری جامعه اسلامی به فلسفه و کلام و متون ترجمه شده فلاسفه یونان بود که عقیده‏ شناسان و دانشمندان زیادی در این زمینه ‏ها وجود داشتند، دکتر ابراهیم حسن می ‏نویسد: «زمانی که دولت عباسی روی کار آمد از آنجا که این دولت رو به پارسیان داشت عربان و پارسیان در پایتخت ایشان با هم اختلاط و آمیزش یافتند و خلفا به دانستن علوم یونان و ایران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چیزی از کتابهای بیگانه را ترجمه کنند «حنین بن‏اسحاق‏» بعضی از کتابهای «سقراط‏» و «جالینوس‏» را برای وی به عربی برگرداند «ابن مقفع‏» «کلیله‏» را به عربی درآورد و نیز کتاب «اقلیدس‏» را ترجمه کرد و جز ابن‏مقفع بسیاری دیگر از دانشمندان نیز در کار ترجمه متون به زبان فارسی شهرتی یافتند مانند خاندان نوبختیان و حسن ابن‏سهل «وزیر مامون‏» و احمد ابن‏یحیی بلاذری «مؤلف فتوح البلدان‏» و عمرو ابن‏فرخان در دوران هارون ترجمه رواجی دیگر یافت: از بعضی از شهرهای بزرگ روم کتابهایی به تصرف وی افتاد و او گفت از کتابهای یونان هر چه بیشتر به دست آمد ترجمه کنند تشویقی نیز که بر مکیان از مترجمان می‏کردند و ایشان را عطاهای خوب می‏دادند در رواج ترجمه مؤثر بود خود مامون هم ترجمه می‏کرد او مخصوصا به ترجمه کتابهای یونانی و ایرانی علاقه داشت و کسانی را به «قسطنطنیه‏» فرستاد تا کتابهای کمیاب فلسفه و هندسه و موسیقی و طب را بیاورند «ابن ندیم‏» می‏گوید: میان مامون و پادشاه روم نامه‏هایی رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قدیم که در خزانه روم بود کتابهایی بفرستد و او پس از امتناع پذیرفت و مامون گروهی را که «حجاج ابن‏مطر» و «ابن‏طریق‏» و «سلما» سرپرست «دارالحکمه‏» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن کتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مامون بردند دستور داد تا آنها را به عربی برگردانند و آنان نیز این کار را کردند.»

از طرف دیگر قبول ولایتعهدی از جانب امام رضا علیه السلام به دلائلی که در محل خویش بیان شد موجب شهرت و رویارویی حضرت با مکاتب و ادیان مختلف در سطحی گسترده گشت. البته آنچه از روایات استفاده می‏شود این است که مامون این مناظرات را جهت درهم شکستن شخصیت علمی امام و در نتیجه بی‏اعتمادی شیعیان به امام خودشان تربیت می‏داد. چنانکه مامون به «سلمان مروزی‏» متکلم معروف خراسان گفت: «انما وجهت الیک لمعرفتی بقوتک و لیس مرادی الا ان تقطعه عن حجه واحده فقط‏» بدین جهت‏ به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی ترا می‏شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلالها راه را بر او ببندی اما برخلاف نظر مامون جلوه‏های علمی امام علیه السلام بیشتر می‏گشت و شایستگی اهل بیت پیامبر (ص) بر مردم و دانشمندان آشکارتر می‏شد. چنان که خود امام علیه السلام به «نوفلی‏» فرمود: «فاذا قطعت کل صنف و دحضت ‏حجته و ترک مقالته و رجع الی قولی علم المامون ان الموضع الذی هو بسبیله لیس بمستحق له‏»

هنگامی که بر هر گروهی راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل کنم، مامون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه که انتخاب کرده است ندارد.

چرا به امام رضا علیه السلام عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله) می گویند:

ویژگی خاص عالمیت امام رضا علیه السلام

چرا به امام رضا علیه السلام عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله) می گویند مگر همه ائمه علیهم السلام از نظر علم یکسان نیستند ؟

همانطورکه جزو اعتقادات ماست ائمه معصومین علیهمالسلام « کلهم نور واحد » هستند و همه یکپارچه یک حقیقت هستند ، ائمه به صورت الهام که نوعی از مسیر وحی است با عالم غیب در ارتباطند و هرگاه اراده کنند دریافت علم برای ایشان محقق می شود ، اما این که امام رضا علیه السلام در بین ائمه علیه السلام به این لقب ممتاز شده اند مربوط به بحث تجلی خاص است و همه علوم برای همه ائمه علیه السلام به یک صورت است ، اما اینکه امامی به یک صفت مشهور می شود به لحاظ خصوصیات زمانی و مکانی خاص ایشان است ، امام علیه السلام در عصری زندگی می کردند که توانستند آن همه معارف بلند توحیدی و فقهی و مسائل اجتماعی بخصوص شناخت پروردگار متعال و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را برای مردم تبیین نمایند و ما از برکت معارف رضوی می بینیم که در عیون اخبارالرضا چقدر مسائل سنگین و با ارزش ذکر شده است .

موارد بسیاری در مسائل فقهی از آن حضرت بیان شده است و از این جهت ایشان به عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله) ملقب شدند ، به واسطه اینکه ایشان کلام ائمه قبل از خویش را تشریح کردند ، مواردی بوده که کلماتی از امیرالمومنین علیه السلام و دیگر ائمه علیه السلام در محضر ایشان خوانده می شد و مردم تلقی درستی نسبت به آن مطلب نداشتند و حضرت با بیانات کافی و شافی خود گره از فهم این مطالب بر می داشتند ؛ همچنین در مباحث معرفتی ، حضرت معارف توحیدی را چقدر زیبا بیان نموده اند و اگر این بیانات نبود ، این مقدار معارف توحیدی گسترش پیدا نمی کرد ؛ آنقدر از امام علیه السلام معارف بلندی صادر شد که جناب صدوق با اینکه کرسی تدریس برای چهار فرقه اهل سنت داشتند ، اما درس را رها کرد و از بغداد به ایران آمدند تا روایاتی که از ایشان نقل می شد را جمع آوری کنند و این مطالب را تحت عنوان چند کتاب گردآوری نمودند .

دلیل دوم : عصر علمی زمان امام علیه السلام و برگزاری مناظرات
پس از آنکه امام رضا علیه السلام بعد از پدر ، مسئولیت رهبرى و امامت را به عهده گرفت ، در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره ‏آغاز فرمود تا بتواند به طور مستقیم با پایگاه هاى مردمى خود دیدار کند و درباره ‏همه کارها به گفتگو پردازد . عادت او چنین بود که پیش از آنکه به منطقه‏اى حرکت ‏کند ، نماینده‏اى به آن دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود وى آگاه کند تا وقتی وارد می شود ، مردم آماده استقبال و دیدار او باشند . سپس با گروه هاى ‏بسیار بزرگ مردم اجتماع بر پا می کرد و درباره امامت و رهبرى خود با مردم ‏گفتگو می فرمود . آن گاه از آنان می خواست تا ازو پرسش کنند تا پاسخ آنان ‏را در زمینه‏ هاى گوناگون معارف اسلامی بدهد . سپس می خواست که با دانشمندان ‏علم کلام و اهل بحث و سخنگویان ، همچنین با دانشمندان غیرمسلمان ملاقات ‏کند تا در همه باب مناقشه به عمل آوردند و با او به بحث و مناظره پردازند پس از پایان کار به مردم کوفه خبر می داد که تا سه روز دیگر نزد آنان ‏خواهد بود و با پایگاه هاى خود تماس می گرفت و با بحث کنندگان و متکلمان ‏و یهود و نصارى و کسانی که در آن زمان در جهان اسلام یک خط فکرى ‏داشتند ، تماس می گرفت تا در هر باب گفتگو کنند . به گروه اخیر از آنروى توجه ‏مى‏فرمود و به جنبش و افکارشان اهمیت میداد که از راه ترجمه ها و مجادله هاى کلامى ، توجه جهان اسلام را بخود جلب کرده بودند .

امام علیه السلام در این مسافرت ها با همه گروه ها و مکتب هاى علمى ، بحث ها و گفتگوهاى رنگارنگ می داشت . محمد بن عیسی یقطینی گوید : « مسائلی که ‏از امام علیه السلام مى‏پرسیدند گرد آوردم ، به هیجده هزار مساله رسید که به آنها پاسخ‏ گفته بود . » « ابراهیم بن عباس صورى ‏» می ‏گوید : « هرگز ندیدم که از رضا علیه السلام پرسشى ‏کنند و او پاسخ آنرا نداند . »

پدران امام رضا علیه السلام ، به همه این فعالیت هاى آشکار مبادرت نمی کردند . آنان ‏شخصا به مسافرت نمى رفتند تا بتوانند بطور مستقیم و آشکار با پایگاه هاى ‏مردمی خود تماس حاصل کنند . اما در مورد امام رضا علیه السلام مسئله امرى طبیعى ‏بود . زیرا درین مرحله پایگاه هاى مردمی بسیار شده بود و نفوذ مکتب امام ‏على علیه السلام از نظر روحی و فکرى و اجتماعی در دل مسلمانان که با امام رضا علیه السلام به طور آگاهانه همیارى می کردند افزایش یافته بود . اما حادثه اى روى داد : گروهی از یاران امام علیه السلام میان این تحول و دگرگونی ظاهرى که در خط پدران او بود ، با شرایط و اوضاع جدید ، نتوانستند رابطه اى برقرار کنند و ازین روى بود که اعتراضاتی به امام علیه السلام وارد مى آوردند .

علاوه بر بحث و مناظره خود حضرت با گروه ها و مکتب های مختلف ، مامون نیز در سیاست مزورانه ى خود علیه امام علیه السلام ، توطئه هاى دیگرى اندیشیده بود ، او که از عظمت مقام معنوى امام در جامعه رنج مى برد مى کوشید با روبرو کردن دانشمندان با آنحضرت ، و به بهانه‏ بحث و مناظره ى علمی و استفاده از دانش امام علیه السلام ، شکستی بر آن گرامى وارد سازد تا شاید بدین وسیله از محبوبیت او در جامعه بکاهد ، و در نظر مردم امام علیه السلام را بی مایه و بی مقدار سازد ، اما این خدعه و مکر مامون نتیجه یى ‏جز افزایش عظمت امام علیه السلام و شرمسارى مامون نداشت ، و آفتاب دانش الهی امام علیه السلام در مجالس علمی چنان مى درخشید که خفاش مزورى چون مامون را هر بار در آتش حسد کورتر مى ساخت . « شیخ صدوق ‏» فقیه و محدث بزرگوار شیعه که پیش از هزار سال پیش مى زیسته است ، مى نویسد : « مامون از متکلمان گروه هاى مختلف و گمراه افرادى را دعوت می کرد ، و حریص بر آن بود که آنان بر امام غلبه کنند ، و این بجهت رشگ و حسدى بود که نسبت ‏به امام علیه السلام در دل داشت ، اما آن حضرت با کسی به بحث ننشست جز آن که در پایان به فضیلت امام علیه السلام اعتراف کرد و به استدلال امام علیه السلام سر فرود آورد . . . » « نوفلى ‏» مى گوید : مامون عباسی به ‏« فضل بن سهل ‏» فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون ‏« جاثلیق ‏» (رئیس اسقفان مسیحى) و « راس الجالوت ‏» (رئیس علماى یهود) و بزرگان ‏« صابئین ‏» (فرشته پرستان یا ستاره پرستان یا کسانی که به نبوت و شریعتی ایمان نداشتند) و « هربذ اکبر » (معرب‏ « هربد » است و به خادم آتشکده و قاضى گبران و آتش پرستان گفته مى‏شود و پیروان زرتشت) ، و « نسطاسرومى ‏» (پزشک رومى) و متکلمان (کسانی که در علم عقائد مهارت داشتند) را جمع کند ، « فضل ‏» ایشان را گرد آورد .

مامون به وسیله ى ‏« یاسر » متصدى امور امام رضا علیه السلام از امام علیه السلام تقاضا کرد درصورت تمایل با سران مذاهب سخن بگوید ، و امام علیه السلام پاسخ داد فردا خواهم آمد ، چون یاسر بازگشت ، امام به من فرمود :

« اى نوفلى ! تو عراقی هستى و عراقی هوشیار است ، از اینکه مامون مشرکان و صاحبان عقائد را گردآورده است چه مى فهمى ؟ »

گفتم : فدایت ‏شوم ، مى خواهد شما را بیازماید و میزان دانش تان را بشناسد . . . فرمود : « آیا مى ترسی آنان دلیل مرا باطل سازند ؟ » گفتم : نه به خدا سوگند ، هرگز چنین بیمی ندارم ، و امید مى دارم خدا تو را بر آنان پیروز گرداند . فرمود : « اى نوفلى ! دوست دارى بدانی مامون چه وقت پشیمان مى شود ؟ » گفتم : آرى . فرمود : « آنگاه که من بر اهل تورات با تورات شان ، و بر اهل انجیل با انجیل شان ، و بر اهل زبور با زبورشان ، و بر صابئین با زبان عبرى خودشان ، بر هربذان با زبان پارسی شان ، و بر رومیان با زبان خودشان ، و بر اصحاب مقالات با لغت شان استدلال کنم ، و آنگاه که هر دسته یی را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم ، و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند ، مامون درمى یابد مسندى که بر آن تکیه کرده است ‏حق او نیست و در این هنگام مامون پشیمان مى گردد و بعد امام علیه السلام فرمود و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم . . . »

در عصر امام رضا علیه السلام در مرحله اول علمای دینی پرچمدار تحول علمی بودند و بعد مأمون با هر نیتی که داشت در ترجمه کتابهای یونانی کوشش فراوانی کرد ، نهضت ترجمه تأثیر فراوانی در شکوفایی علمی مسلمانان گذاشت ، اما این تأثیرگذاری عاری از مسایل نگران کننده نبوده است چرا که مترجمان متعصب فرق غیر اسلامی مانند زرتشتیان که کار ترجمه را انجام می دادند در کار خود حسن نیت نداشتند ، عده ای هم سعی داشتند از بازار داغ ورود علوم بیگانه برای نشر عقاید خود استفاده کنند ، لذا متون ترجمه شده خالی از خرافات و عقاید انحرافی نبود .

این وضعیت به وجود آمده مسؤولیت امام رضا علیه السلام را چند برابر کرد ، چون ایشان باید مردم را از این ورطه نجات می دادند .

عقلگرایی مفرط که نتیجه توجه بیش از اندازه به مباحث عقلی کتابهای یونانی بود ، بسیاری از مسلمانان را به معتزله سوق داد ، البته نقش مأمون در این راستا بسیار مهم بوده است .

عقلگرایی محض در آن زمان تا جایی پیشرفت که عده ای گمان کردند ، تنها عقل است که سرچشمه معرفت است و خود را از وحی بی نیاز می دانستند .
دکتر طه حسین اندیشمند مصری در همین رابطه می گوید : همین عقلگرایی افراطی بود که درهای اختلاف را به روی مسلمانان گشود ، هر جمعیتی به استدلال های واهی استناد کردند ، بدین وسیله شمار فرق اسلامی از هفتاد هم گذشت .

این وضعیت وظیفه خطیر امام رضا علیه السلام را روشن تر می سازد . از این روست که می بینیم امام رضا علیه السلام در راستای تصحیح افکار مسلمانان به تبیین معارف دین می پردازد و با شرکت در جلسات مناظره و استفاده از بهترین شیوه ها در بیان عقاید دین راه و روش ترسیم حقایق دینی و تحقیق و تتبع را به دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان آموزش می دهد تا مسلمانان را از خطر انحراف نجات دهند . »

در یک نگاه کلی عصر امام علیه السلام به سطح مطلوبی از توسعه رسیده بود که عاری از انحرافات و خرافات عقیدتی نبود ، لذا امام رضا علیه السلام باید با ایستادگی در برابر این عقاید به ارشاد اهل علم می پرداختند .
دلیل سوم :

این لقب را امام کاظم (علیه‏السلام) بر زبان جارى ساخت و آنرا به فرمایش پدر گرامی اش امام صادق (علیه‏السلام) مستند مى ساخت ؛ اسحاق بن موسی برادر امام رضا (علیه‏السلام) مى گفت :
پدرم به فرزندانش مى فرمود :

« هَذَا أَخُوکُمْ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى عَالِمُ آلِ مُحَمَّدٍ فَاسْأَلُوهُ عَنْ أَدْیَانِکُمْ وَاحْفَظُوا مَایَقُولُ لَکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام غَیْرَ مَرَّةٍ یَقُولُ لِی إِنَّ عَالِمَ آلِ مُحَمَّدٍ لَفِی صُلْبِکَ وَ لَیْتَنِی أَدْرَکْتُهُ فَإِنَّهُ سَمِیُّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ؛ این برادر شما على ، عالم آل محمد است ، مسائل خود را از وى بپرسید ، و مطالب او را نگهدارى کنید ، من از پدرم جعفر بن محمد شنیدم مکرر مى گفت : عالم آل محمد صلی اللّه علیهم اجمعین ، در صلب تو است ؛ کاش من او را مى دیدم ، وى با امیرالمومنین هم نام است و علی نام خواهد داشت » .

این لقب را که امام کاظم علیه السلام به ایشان دادند از آن جهت بود که حضرت عصر و زمان امام رضا علیه السلام را می دیدند و می دانستند مامون فرد عالمی است و می خواهد از طریق علمی با امام مقابله کند و امام رضا علیه السلام با علمشان جلو او ، و انحرافات مسلمانان را خواهند گرفت و در عین حال باعث رشد اسلام می شوند .

دلیل چهارم : نقش امام رضا علیه السلام در تولید علم

علت رویکرد مسلمانان در عصر امام رضا علیه السلام به تولید علم

چند امر در این قضیه دخیل بوده است : یکی از عوامل توسعه علمی در عصر امام رضا علیه السلام همان بحث نهضت

ترجمه است که به آن اشاره شد . قطعاً وقتی ترجمه کتابهای بیگانه با دامنه ای وسیع در محیط جامعه اسلامی رواج پیدا کند ، فواید علمی فراوانی خواهد داشت که مهمترین آنها نقد و بررسی کتابهاست که همین نقدها و ارزیابی ها باعث باز شدن درهای بسیاری از علم شد و دانشمندان اسلامی در بعضی از علوم به شکوفایی هایی دست یافتند و فرآورده های ارزشمندی پیرامون مباحث مطروحه کسب نمودند که در آن متون یافت نمی شد . این مسأله یکی از عللی بود که اهل علم آن زمان را به سمت تولید علم کشاند .

ورود دانشمندان سایر بلاد به جامعه اسلامی نیز به توسعه علمی جامعه مسلمانان کمک کرد . محافل علمی که توسط این دانشمندان تشکیل می شد ، مسلمانان را به تولید علم ترغیب می کرد . علت دیگر ، عملکرد مأمون عباسی در تشکیل جلسات علمی در خراسان و دعوت از دانشمندان مختلف به خراسان بود . همچنین وی مبالغ هنگفتی در ترجمه کتابهای یونانی هزینه کرد .

برخی از اهل نظر معتقدند ، مأمون انگیزه هایی غیر از توسعه علمی داشته است ، به عقیده ایشان ، مغلوب کردن امام رضا علیه السلام در این جلسات و معرفی خود به عنوان شخصیت سیاسی طرفدار علم از جمله دلایل وی برای تشکیل جلسات مناظره علمی بوده است چرا که مأمون پس از شهادت حضرت رضا علیه السلام دیگر حاضر نشد تا به تشکیل این جلسات بپردازد .

در واقع مأمون با تشکیل این جلسات قصد داشت تا علاوه بر تخریب چهره علمی حضرت رضا علیه السلام که به لحاظ علمی بر جامعه اسلامی سایه افکنده بود ، به تحکیم پایه های حکومت خود بپردازد . اما به هرحال مأمون با هر نیتی که به این اقدامات دست زد باعث رویکرد جامعه اسلامی عصر خود به توسعه علمی شده است .

اما اصلی ترین گزینه در این راستا وجود امام رضا علیه السلام به عنوان عالم آل محمد (ص) بوده است . ایشان با توجه به برخورداری از قدرت تکلم در حوزه های مختلف علمی به عنوان شخصیت منحصر به فرد علمی در عصر خود و البته اعصار پس از خود شناخته شدند بطوری که در هر حرکت علمی به عنوان منشأ اثر و تحول در آن حوزه حضور داشتند ، تأثیر حضور ایشان در توسعه علمی و تولید علم در آن دوران غیر قابل انکار است .

طرح مسایل علمی که تا آن زمان از جانب کسی مطرح نشده بود ، ارایه نظرات جدید و راهکارهای علمی در رشته های مختلف طبیعی و نیز در مباحث نظری و اندیشه ای ، ورود اهل نظر را به حوزه تتبع و تحقیق شدت بخشید . لذا حضور مؤثر امام رضا علیه السلام باعث تحولی شگرف و جهشی بزرگ در عرصه تولید علم شد .

امام رضا علیه السلام چه نقشی در جهت دهی فکری و سالم سازی افکار اندیشمندان جامعه ایفا کردند ؟

وجود فرق فکری مختلف در عصر امام رضا علیه السلام ، نیاز جامعه آنروز را به وجود حضرت رضا علیه السلام روشن می سازد . حضرت رضا علیه السلام نیز در این راه اقدامات مؤثری انجام دادند .

مسافرت های ایشان به بصره و کوفه برای پاسخگویی به عقاید باطل برخی فرق فکری یکی از این اقدامات است .

کارآمدترین اقدام ثامن الحجج علیه السلام در وضعیت آنروز با توجه به آشفتگی های موجود ، ترویج فرهنگ دینی و عقاید اصیل اسلامی با ارایه طرق شناخت حق و باطل و اقدام به یک کار معرفت شناختی در خصوص عقاید رایج و در راستای تثبیت عقاید حق بود .

یکی دیگر از اقدامات امام هشتم علیه السلام که در هدایت فکری مسلمانان مؤثر بود ؛ ایجاد فضای علمی مناسب برای ارایه طرح و نظرات و اندیشه های مخالفان بود .
با توجه به اینکه جامعه آنروز مملو از آرا و نظرات صحیح و سقیم بود و اهل علم با این آرا درگیر بودند ، طبعاً اگر بطلان آن نظرات و اندیشه ها ثابت نمی شد ، درصد تأثیرپذیری اهل علم از آن نظرات بیشتر می شد و تأثیر عمیقی بر نوع تفکر مردم می گذاشت . برای رهایی از چنین وضعیتی لازم بود ، اندیشه های مخالف مطرح و مورد نقد و بررسی منطقی و علمی قرار گیرد . عملی شدن این امر مستلزم ایجاد فضای مناسب علمی در سایه آزادی بیان و اندیشه است . امام رضا علیه السلام با اهتمام به همین روش و نقد آرای مخالفان تأثیر شگرفی در نگرش صحیح و منطقی مسلمانان در باب تحقیق گزاره های دینی و علمی و حتی نظرات ارایه شده گذاشتند .
یکی دیگر از موارد تأثیرگذاری امام رضا علیه السلام بر نوع تفکر جامعه آن زمان القای این نکته بود که دفاع از هر عقیده ای باید بر اسلوب منطق و روش عقلانی باشد . به عبارت دیگر ، دفاع عقلانی از یک مدعا امری بود که امام رضا علیه السلام در موارد متعدد آنرا مورد توجه قرار می داد .

با این رویکرد صاحب هر عقیده ای ، برای اثبات آن باید آن را با اسلوب منطقی منطبق می کرد . همه طرف های گفتگو در این امر مشترک بودند . در واقع این قاعده مناظره توسط حضرت رضا علیه السلام در جلسات مناظره پایه ریزی شد و نتیجه آن بسته شدن مغالطه و سفسطه در اثبات عقاید بود .

جامعه علمی در شناخت افکار و اندیشه های مختلف ، آنرا با عقل محک می زد و همین مسأله باعث شد تا بسیاری از مذاهب و اندیشه های رایج آن دوران باطل شناخته شوند .

این مسأله بزرگترین تأثیر امام رضا علیه السلام در نگرش فکری جامعه آن دوران بود ، در واقع امام علیه السلام جامعه خود را در مقابل این آرا واکسینه کردند .
تأثیر دیگری که بسیار مهم است ، مربوط به حوزه عمل است .

امام رضا علیه السلام با شرکت در جلسات مناظره ای که قبل از دوران ولایتعهدی خود تشکیل می داد یا در دوران ولایتعهدی توسط مأمون برگزار می شد ، عملاً روش منطقی بحث و مناظره و تحقیق و تتبع را نشان دادند و با ارایه آزادانه اندیشه های مخالف صاحبان ادیان مختلف ، و پاسخگویی عقلانی و با استفاده از نظرات خود آنها که باعث مغلوب شدن آنها شد ، نگرشی سالم در اهل نظر ایجاد کردند .
در خصوص سالم سازی محیط فکری توسط امام رضا علیه السلام و اثرگذاری ایشان بر جامعه علمی ، نقش ایشان در تولید علم چیست ؟
نقش حضرت رضا علیه السلام ایجاد نهضت علمی از جهات مختلف قابل توجه است . آثار و تألیفات ایشان در امور مختلف مثل توحید ، پیدایش زمین ، پزشکی ، فقه ، حدیث ، فلسفه احکام و مباحث اخلاقی ، حاکی از گستردگی معلومات ایشان بوده است .
مسلماً شخصی با این گستردگی در علم و بینش ، تأثیر شگرفی بر توسعه علمی جامعه خود خواهد گذاشت ، به خصوص اینکه امام علیه السلام به لحاظ اجتماعی بسیار فعال عمل کردند و خود شخصاً به ارایه راهکار و نظرات خود پرداختند . احاطه ایشان به علوم پزشکی ، بهداشت عمومی و میکروبیولوژی نمونه بارز این مسأله است که تأثیر بسزایی در علم پزشکی و بهداشت عمومی آن عصر گذاشت . چرا که تا آن زمان دانش پزشکی صورت علمی نداشت و این حرکت عظیم علمی امام علیه السلام در 1200 سال پیش نقطه جهشی برای توجه اندیشمندان به علم در حوزه های مختلف شد . خصوصاً وقتی این قواعد با کشفیات علمی منطبق شد . استفاده بهینه از فرصتهای موجود در تبیین معارف و تبلیغ دین و ترویج مسایل علمی از عمده فعالیتهای امام رضا علیه السلام در تولید علم به شمار می رود .
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
ـ زندگی سیاسی هشتمین امام:جعفر مرتضی حسینی.
2ـ پیشوایان، سید کاظم ارفع.
3ـ حضرت رضا علیه السلام، فضل الله کمپانی.

[1] . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم، بی تا، ج 2، ص 261.
[2] . باقر شریف القرشی، حیاة الامام علی بن موسی الرضا علیه السلام، قم، نشر سعید بن جبیر، 1372ش، ج 2، ص 371.
[3] . همان.
[4] . محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضی، 1363، ص 178.
[5] . مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، چاپ بیست و هفتم، 1384، ص 210.
[6] . محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ دوم، 1364، ج 13، ص 5676.

منبع:مبلغان سایبری چهارده خورشید


فرم در حال بارگذاری ...

معنای صلوات این است که…

نوشته شده توسطرحیمی 2ام شهریور, 1394

استاد علامه طباطبایی(ره) می‌فرمودند: معنای صلوات این است که…

«هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیکمْ وَ مَلائِکتُهُ…»

علی (علیه السلام) می‌فرماید:

دعا یا حاجت خود را محفوف به صلوات بر رسول خدا کنید؛ زیرا صلوات بر حضرت دعایی مستجاب است و چون به همراه صلوات حاجت خود را خواسته‌اید، خدای سبحان چنین نیست که یکی از دو امام سجاد (علیه السلام) در سجادیه، روش دعا کردن و حاجت خواستن را به ما می‌آموزد؛ در بسیاری از فقرات ادعیه آن حضرت، صلوات به چشم می‌خورد، هر مطلبی را که از خدا می‌خواهد قبل یا بعدش صلوات است، چون خدا در پرتو صلوات دعای همراه آن را نیز مستجاب می‌کند.

صلواتی را که خدا و فرشتگان بر پیامبر می‌فرستند بر مؤمنان نیز می‌فرستند! مؤمن، به جایی می‌رسد که خدای سبحان و فرشتگان بر او صلوات می‌‌فرستند! در سوره احزاب هر دو مسئله بازگو شده است، یعنی هم صلوات خدا و ملائکه بر پیامبر و هم صلوات خدا و فرشتگان بر مؤمنان.

صلوات خدا، که صفت فعل اوست همان نورانی کردن است، قول خدا همان فعل خداست، وقتی توفیقی نصیب انسان شد که در فضای دلش تاریکی احساس نکرد بلکه نورانیتی دید، معلوم می‌شود صلوات الهی و فرشتگان نصیب او شده است. خدای متعال در تجلیل از پیامبر می‌فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»؛

وقتی خدا بخواهد بر پیامبر عظیم الشأن صلوات بفرستد همه فرشتگان را همراه خود ذکر می‌کند مثل این که وقتی مهمان عزیزی وارد شهری می‌شود و شخصیتی بخواهد از او به نحو احسن تجلیل کند با همه دوستان و آشنایانش به دیدار او می‌روند.

لیکن خدای متعال در تجلیل از مؤمنان و صلوات بر آنان، می‌فرماید:

«هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیکمْ وَ مَلائِکتُهُ…»، یعنی خدا جدا و فرشتگان جدا بر مؤمنان درود می‌فرستند. تفاوت دیگر در این است که درباره پیامبر نفرمود که ما بر او صلوات می‌فرستیم تا او را از ظلمت‌ها خارج و به نور برسانیم؛ زیرا او خود نور است و مصداق کامل «وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ» ولی درباره مؤمنان می‌فرماید: خداوند بر شما درود می‌فرستد و فرشتگان نیز، تا شما را از ظلمت‌ها به نور خارج کنند، معلوم می‌شود صلوات خدا یعنی نورانی کردن و اگر این فیض قطع شود و خداوند بر کسی درود نفرستد در ظلمت خواهد ماند.

باید خود را با این معیار بسنجیم که اگر توفیق اطاعت و انجام تکالیف شرعی نصیب ما شد و از احکام و آداب عبادات کم و بیش به حکمت آنها ره یافتیم، بدانیم که صلوات خدا و فرشتگان نصیب ما شده است وگرنه لغزش داشتیم و گرفتار گناه شده‌ایم. وقتی مؤمن از این راه نورانی شد هم راه خود را می‌بیند و هم می‌تواند راهبر باشد و به دیگران راه نشان دهد. علی (ع) می‌فرماید: «لَیْسَ فِی البَرْقِ ‏الخاطِفِ مُسْتَمْتِعٌ لِمَنْ یَخُوضُ فِى الظُلْمَهِ»؛ انسانی که در تاریکی فرو رفته، مسافری که در شب تاریک ره گم کرده برای او رعد و برق لحظه‌ای مفید نخواهد بود، او با یک لحظه برق آسمانی راهی به جایی نمی‌برد، انسان دنیا زده هم مانند گرفتاری است که در تاریکی فرو رفته باشد برای چنین شخصی اگر گاهی نوری در دلش جهید و خاموش شد چندان مفید نیست.

ذیل آیه «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ» روایتی شریف از معصوم (علیهما السلام) نقل شده که فرمود:

«بل قُلُوبُنَا أَوْعِیَهٌ لِمَشِیئَهِ اللَّهِ» دل‌های ما ظرف اراده خداست، خدای سبحان اگر بخواهد در جهان، کار مشخصی انجام دهد با اراده انجام می‌دهد و اراده خدا صفت فعل و زاید بر ذات اوست و در موجودی ممکن و مظهر ظهور می‌کند، آن مظهر قلب معصوم اولیای الهی است.

لذا مرحوم استاد علامه طباطبایی(ره) می‌فرمودند:

معنای صلوات بر محمد و آل محمد (علیه السلام)‌ این است که خدایا رحمتت را بر آنان فرو فرست که از آنان به ما برسد، اگر بخواهد رحمتی ببارد ابتدا بر این خاندان می‌بارد و سپس به دیگران می‌رسد لذا طلب رحمت کردن مستلزم اجابت دعا است.

مرحوم سید حیدر آملی این سخن بلند را نقل می‌کند و به محقق طوسی هم منسوب است که درباره حضرت ولی عصر ارواحنا فداء گفته می‌شود:

«بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»؛

به یمن وجود امام عصر (عج) جهانیان روزی می‌خورند و به پاس وجود آن حضرت آسمان و زمین بر جاست.

پس همه برکات از این خانواده به سایرین می‌رسد.

منبع:مبلغان سایبری چهارده خورشید

نظر از: مرادی [عضو] 

سلام
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است

میلاد امام رضا علیه السلام مبارک

التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج

1394/06/03 @ 09:21
نظر از:  

سلام علیکم
ممنون دوست عزیزم شما همیشه مایه دلگرمی ما هستید.
اگه در نقد وبلاگ این حقیر شرکت کنید خوشحال میشوم
التماس دعا

1394/06/02 @ 21:23


فرم در حال بارگذاری ...