شکوه نهجالبلاغه /برخورد سخت حضرت امیر با مسئولان فاسد
در این غارتگرى آهسته بران!/با شمشیرم گردنت را بزنم؛ شمشیرى که احدی را با آن نزدم، جز اینکه وارد جهنّم شد
به خدا قسم اگر حسن و حسینم آنچه را تو انجام دادی، انجام مىدادند، از من نرمشى نمىدیدند، و به مرادى نمىرسیدند، تا اینکه حق را از آنان بازستانم.
در پردههای گوناگون فساد در ایران، مدتی است رونمایی از حقوقهای نجومی مدیران فاسد، در دستور کار اصحاب رسانه قرار گرفته، که در نوع خود پدیده مبارکی است. اما به نظر میرسد «فسادی که سیستمی شده» با این روشها، ریشهکن نشود. مبارزه با فساد سیستمی، عزمی جهادی، همتی خللناپذیر و رویکردی همه جانبه میطلبد؛ و اِلّا مدتی بعد خواهیم دید که فاسدان، پس از برملا شدن این مسیر، راههای دیگری را برخواهند گزید.
به این بهانه برخوردهای سخت حضرت امیر را با کارگزاران یا شهروندان فاسد مرور خواهیم کرد. نامه 41 نهجالبلاغه، نامه حضرت به یکی از کارگزارانش است. متن این نامه عبرتآموز با ترجمه استاد حسین انصاریان تقدیم میشود.
اَمّا بَعْدُ، فَاِنّى کُنْتُ اَشْرَکْتُکَ فى اَمانَتى
اما بعد، من تو را در امانتم (حکومت) شریک خود نمودم؛
وَ جَعَلْتُکَ شِعارى وَ بِطانَتى
و نسبت به خویش از همه نزدیکتر قرار دادم؛
وَ لَمْ یَکُنْ فى اَهْلى رَجُلٌ اَوْثَقَ مِنْکَ فى نَفْسى لِمُواساتى وَ مُوازَرَتى وَ اَداءِ الاَْمانَةِ اِلَىَّ.
و هیچ یک از خاندانم، براى موافقت و مدد کردن به من و رساندن امانت به سویم در نظر من مطمئنتر از تو نبود.
فَلَمّا رَاَیْتَ الزَّمانَ عَلَى ابْنِ عَمِّکَ قَدْ کَلِبَ، وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ، وَ اَمانَةَ النّاسِ قَدْ خَزِیَتْ
چون دیدى زمانه بر پسرعمویت سخت شد، و دشمن بر او کینه ورزید، و امانت مردم تباه شد؛
وَ هذِهِ الاُْمَّةَ قَدْ فَتَکَتْ وَ شَغَرَتْ، قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّکَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ
و این امّت به فتنه دچار و به خونریزى دلیر و پراکنده و بىپناه شدند، پیمانت را با پسرعمویت دگرگون نمودى؛
فَفارَقْتَهُ مَعَ الْمُفارِقینَ، وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخاذِلینَ، وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخائِنینَ
و همراه جداشدگان از او جدا شدى، و با آنان که دست از یاریش برداشتند همراه گشتى، و با خیانتکنندگان به او خیانت نمودى.
فَلاَ ابْنَ عَمِّکَ آسَیْتَ، وَ لاَ الاَْمانَةَ اَدَّیْتَ
نه با پسرعمویت همراهى نمودی، نه امانت را ادا کردى.
وَ کَاَنَّکَ لَمْ تَکُنِ اللّهَ تُریدُ بِجِهادِکَ، وَ کَاَنَّکَ لَمْ تَکُنْ عَلى بَیِّنَة مِنْ رَبِّکَ
گویا تلاشت براى خدا نبود، و انگار از جانب پروردگارت حجّتى نداشتى؛
وَ کَاَنَّکَ اِنَّما کُنْتَ تَکیدُ هذِهِ الاُْمَّةَ عَنْ دُنْیاهُمْ
و مثل اینکه در مقام بودى تا این امت را به خاطر اموالشان فریب دهى؛
وَ تَنْوى غِـرَّتَـهُـمْ عَـنْ فَیْـئِـهِمْ
و قصد داشتى غافلگیرشان کرده و بیتالمال آنان را غارت کنى؛
فَلَمّا اَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فى خِیانَةِ الاُْمَّةِ اَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ، وَ عاجَلْتَ الْوَثْبَةَ
چون زمینه تشدید خیانت به امت برایت فراهم شد بهسرعت حمله کرده، و بهشتاب از جاى جَستى؛
وَ اخْتَطَفْتَ ما قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنْ اَمْوالِهِمُ الْمَصُونَةِ لاَِرامِلِهِمْ وَ اَیْتامِهِمُ، اخْتِطافَ الذِّئْبِ الاَْزَلِّ دامِیَةَ الْمِعْزَى الْکَسیرَةِ
و آنچه توانستى از اموالى که براى بیوه زنان و یتیمان نگهدارى مىشد، مانند گرگ تیزرو که بزغاله مجروح از پا افتاده را برباید، ربودى؛
فَحَمَلْتَهُ اِلَى الْحِجازِ رَحیبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ، غَیْرَ مُتَأَثِّم مِنْ اَخْذِهِ
و آن مال را با خیال راحت به حجاز منتقل کردى، بدون اینکه در این غارتگرى احساس گناه کنى.
کَاَنَّکَ ـ لا اَبا لِغَیْرِکَ ـ حَدَرْتَ اِلى اَهْلِکَ تُراثکَ مِنْ اَبیکَ وَ اُمِّکَ.
دشمنت بىپدر باد؛ انگار میراث رسیده از پدر و مادرت را به جانب خانوادهات بردى.
فَسُبْحانَ اللّهِ! اَما تُؤْمِنُ بِالْمَعادِ؟ اَوَ ما تَخافُ نِقاشَ الْحِسابِ!
سبحان اللّه! آیا به قیامت ایمان ندارى؟ و از حسابرسى خدا نمىترسى؟!
اَیُّهَا الْمَعْدُودُ کانَ عِنْدَنا مِنْ ذَوِى الاَْلْبابِ
اى کسى که نزد ما از خردمندان شمرده مىشدى
کَیْفَ تُسیغُ شَراباً وَ طَعاماً وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّکَ تَأْکُلُ حَراماً، وَ تَشْرَبُ حَراماً؟
چگونه آشامیدن و خوردن این مال را بر خود گوارا مىدانى درحالىکه مىدانى حرام مىخورى و حرام مىآشامى؟!
وَ تَبْتاعُ الاِْماءَ، وَ تَنْکِحُ النِّساءَ مِنْ مالِ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ الْمُؤْمِنینَ
کنیزان مىخرى، و با زنان ازدواج مىکنى؛ آن هم از مال یتیمان و مساکین و مؤمنان
الْمُجاهِدینَ، الَّذینَ اَفاءَ اللّهُ عَلَیْهِمْ هذِهِ الاَْمْوالَ، وَ اَحْرَزَ بِهِمْ هذِهِ الْبِلادَ
جهادکنندهاى که خداوند این اموال را به آنان بخشیده، و بهوسیله آنان این شهرها را حفظ کرده؟
فَاتَّقِ اللّه، وَارْدُدْ اِلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ اَمْوالَهُمْ
از خدا پروا کن، به این قوم اموالشان را برگردان!
فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اَمْکَنَنى اللّهُ مِنْکَ لاَُعْذِرَنَّ اِلَى اللّهِ فیکَ
اگر برنگردانى آنگاه خداوند به من قدرت دستیابى به تو را بدهد، چنانت عقوبت کنم که عذرخواهم نزد حق باشد؛
وَ لاََضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِى الَّذى ما ضَرَبْتُ بِهِ اَحَداً اِلاّ دَخَلَ النّارَ
و با شمشیرم گردنت را بزنم؛ شمشیرى که احدى را با آن نزدم جز اینکه وارد جهنّم شد.
وَ وَاللّهِ لَوْ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلا مِثْلَ الَّذِى فَعَلْتَ
به خدا قسم اگر حسن و حسینم آنچه را تو انجام دادى، انجام مىدادند،
ما کانَتْ لَهُما عِنْدى هَوادَةٌ، وَ لا ظَفِرا مِنّى بِاِرادَة، حَتّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُما
از من نرمشى نمىدیدند، و به مرادى نمىرسیدند، تا اینکه حق را از آنان بازستانم؛
وَ اُزیلَ الْباطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِما.
و باطلى را که از ستمشان به وجود آمده نابود سازم.
وَ اُقْسِمُ بِاللّهِ رَبِّ الْعالَمینَ ما یَسُرُّنى اَنَّ ما اَخَذْتَهُ مِنْ اَمْوالِهِمْ حَلالٌ لى اَتْرُکُهُ میراثاً لِمَنْ بَعْدى
به خداى جهانیان قسم آنچه از مال ایشان بردهاى اگر برایم حلال بود شادم نمىکرد که آن را براى اولادم به ارث گذارم.
فَضَحِّ رُوَیْداً
در این غارتگرى آهسته بران!
فَکَاَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدى، وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرى، وَ عُرِضَتْ عَلَیْکَ اَعْمالُکَ بِالْمَحَلِّ الَّذى یُنادِى الظّالِمُ فیهِ بِالْحَسْرَةِ
که گویى به مرگ رسیدهاى، و زیر خاک دفن شدهاى، و اعمالت بر تو عرضه شده، آن هم در جایى که ستمکار به حسرت فریاد برمىدارد؛
وَ یَتَمَنَّى الْمُضَیِّعُ فیهِ الرَّجْعَةَ، وَ لاتَ حینَ مَناص
و ضایعکننده عمر درخواست برگشت به دنیا دارد، درحالىکه آن زمان، زمان رهایى نیست.
منبع: تسنیم