مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: در بهشت اصلاً چیزی نبود که بابایمان خود را با آن بپوشاند. وقتی حضرت آدم(ع) کمی گندم خورد، عورتش پیدا شد و ملائکه دیدند. برگ درخت انجیر به دادش رسید و عورتش را پوشاند. در زمین هم پارچه یافتند و لباس دوختند و کار رسید به اینجایی که میبینید. والاّ نه ستر عورت لازم بود، نه لباسی، نه عبایی، نه قبایی و نه چیز دیگری. در بازگشت هم وقتی میخواهیم رو به خدا برویم بایستی این لباسها را بکنیم. خودمان هم نکنیم، از تنمان میکنند و بیرون میآورند. حتّی گاهی اوقات موقع بیرون آوردن لباس را پاره میکنند و دور میریزند. آیا ندیدهاید مردهشورها وقتی میخواهند لباس را از تن میّت در بیاورند، لباسهای میّت را جِر میدهند پاره میکنند و بیرون میآورند. کار خوبی هم میکنند، آن لباسهای چرک چیست به تن انسان! خسته شدیم! هر دو روز یکبار بایستی شسته شوند چون زود به زود چرک میشوند. آنجا دیگر این چیزها نیست.
اول لباس نداشتیم. میگویند بابایمان حضرت آدم به گندم نگاه کرد مغرور شدیم و دچار لباس شدیم. یک بار دیگر انشاء الله در بازگشت به سوی او لباسها را میکنیم. لباس میرود، شخصیّت میرود، انسان راحت میشود. یکبار دیگر راحت میشویم. ملائکه هم ستر عورت ندارند. یعنی اصلاً عورت ندارند که ستر عورت داشته باشند. حوله بهشتی دارند برای زینت که از نور است. انشاء الله خداوند ایمان بدهد. مومن هم نور دارد، حولهی نورانی دارد.
الان هم در سفر حج نفری دو حوله بر میدارند، یکی میاندازند روی کولشان یکی را هم میبندند دور کمرشان. تمام مسلمانانی که از حدود مکّه وارد میشوند سفید پوشند. در مکّه سفید در مسجد الحرام هم سفید و تمیز. اگر هم ظاهرش تمیز نباشد باطنش را ائمه(ع) تمیز نگه میدارند. انشاء الله درک آن نصیب همه بشود.
کتاب طوبای محبّت جلد دوم – ص 183
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی